پرش به محتوا

صحیفه ملعونه اول: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۷٬۴۴۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۱ مهٔ ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۷: خط ۳۷:


«يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ اِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ‏يَنالُوا...»: «به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه چنين سخنى نگفته ‏اند، در حالى كه كلمه كفر را بعد از اسلامشان گفته ‏اند و هدفى را قصد كرده ‏اند كه بدان دست نيافته ‏اند...».<ref>بحار الانوار: ج ۷ ص ۲۰۹ و ج ۲۲ ص ۹۶ ح ۴۹ و ج ۲۸ ص ۱۲۲ و ج ۳۱ ص ۶۳۵،۶۳۳ .</ref>
«يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ اِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ‏يَنالُوا...»: «به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه چنين سخنى نگفته ‏اند، در حالى كه كلمه كفر را بعد از اسلامشان گفته ‏اند و هدفى را قصد كرده ‏اند كه بدان دست نيافته ‏اند...».<ref>بحار الانوار: ج ۷ ص ۲۰۹ و ج ۲۲ ص ۹۶ ح ۴۹ و ج ۲۸ ص ۱۲۲ و ج ۳۱ ص ۶۳۵،۶۳۳ .</ref>
== اجراى صحيفه ملعونه اول پس از پيامبر صلى الله عليه و آله<ref>اسرار غدير: ص ۳۰۵. چهارده قرن با غدير: ص ۱۷. واقعه قرآنى غدير: ص ۲۰۷ - ۲۰۹. ژرفاى غدير: ص ۱۸۰ - ۱۸۲.</ref> ==
اصلى ‏ترين و مهم ‏ترين مرحله از مراحل اجراى صحيفه ملعونه اول غصب خلافت است.<ref>كتاب سليم: ص ۱۴۴.</ref>
== اِخبار پيامبر صلى الله عليه و آله از صحيفه ملعونه اول<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۹۶،۵۶. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۱۸. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۴۷،۴۵.</ref> ==
پيامبر صلى الله عليه و آله در چهار مورد نسبت به صحيفه ملعونه اول افشاگرى نمود:
=== ۱. پس از ترور نافرجام ===
پس از ترور نافرجام پيامبر صلى الله عليه و آله توسط منافقين در عقبه هرشى و پس از غدير، صبح روز بعد كه نماز جماعت برپا شد، همين چهارده نفر در صف‏ هاى اول جماعت ديده شدند!! وحضرت سخنانى فرمود كه اشاره به آنان بود. از جمله فرمود: «چه شده است گروهى را كه در كعبه هم قسم شده ‏اند، كه اگر محمد از دنيا رفت يا كشته شد، هرگز نگذارند خلافت به اهل‏بيتش برسد»!!؟
=== ۲. در حجةالوداع ===
پيامبر صلى الله عليه و آله از همه توطئه ‏ها منافقين آگاه بود. ولى در موقعيت حساس كاروان غدير و پس از اتمام حجةالوداع، هر گونه عكس العملى را لطمه به برنامه غدير مى ‏ديد كه به اجراى آن و آثارش لطمه مى ‏زد، اما لازم مى ‏ديد عده‏ اى از اصحاب را از آن مطلع نمايد.
آن حضرت در اولين مرحله اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و سلمان و ابوذر و مقداد و زبير را فرا خواند و چنين فرمود: ابوبكر و عمر و ابوعبيده و سالم و معاذ با هم معاهده كرده ‏اند و پيمان بر غصب خلافت بسته ‏اند و بين خود صحيفه ‏اى نوشته ‏اند كه اگر من كشته شدم يا از دنيا رفتم اين خلافت را از تو -  يا على -  مانع شوند.
اميرالمؤمنين ‏عليه السلام عرض كرد: پدرم فدايت يا رسول اللَّه! اگر اينان به تصميمات خود جامه عمل پوشاندند دستور مى ‏دهى چه عكس العملى نشان دهم؟ فرمود: «اگر يارانى در برابرشان يافتى با آنان جهاد و مقابله نما و اگر يارى نيافتى بيعت اجبارى را بپذير و خون خود را حفظ كن».
اين گونه بود كه روز چهاردهم ذى ‏الحجة هم از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله و هم از سوى دشمنان ماجراهاى بسيارى را در خود جاى داد. در همين گير و دار مردم در حال آماده ‏سازى مقدمات سفر براى حركت فردا صبح بودند كه بلال از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله اعلام كرده بود.
پيامبر صلى الله عليه و آله در باقيمانده روز چهاردهم ذى ‏الحجة كنار كعبه آمد. در آنجا محاذى درب خانه كعبه ايستاد و دست بر حلقه در گرفت و خطابه مفصلى درباره امت خويش ايراد فرمود كه ضمن آن نگرانى‏ هاى خود را از آينده آنان ابراز داشت و مردم را از انحرافات بر حذر داشت.
روز چهاردهم ذى‏ حجه به پايان رسيد، و شب را همه با آمادگى استراحت كردند تا سحرگاهان قبل از اذان صبح حركت كنند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۴.</ref>
=== ۳. در خطبه غدير ===
عجيب‏ ترين مسئله ‏اى كه در اثناء خطبه غدير اتفاق افتاد ذكر صريح «اصحاب صحيفه» توسط پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه هم خود اصحاب صحيفه را به شدت تكان داد و هم اكثريت مردم منظور حضرت از اين عبارت را متوجه نشدند و در انديشه ماندند كه مقصود حضرت چه بود.
پيامبر صلى الله عليه و آله بلافاصله پس از ذكر امامان ضلالت فرمود: آگاه باشيد كه آنان اصحاب صحيفه ‏اند، پس هر يک از شما در صحيفه خويش نظر كند.
آنگاه براى آنكه در مقابل امامان ضلالت سخن قاطعى مطرح كرده و راه را به طور كلى بر آنان بسته باشد فرمود: «من خلافت را به عنوان امامت آن هم در نسل خود تا روز قيامت به وديعه مى‏ گذارم»، و اين بدان معنى بود كه اميد ديگران را قطع نمايد.
=== ۴. براى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ===
ابان مى‏ گويد: از سليم بن قيس شنيدم كه مى‏ گفت: از عبدالرحمان بن غنم ازدى ثمالى -  پدر زن معاذ بن جبل كه دخترش همسر او بود -  و فقيه‏ ترين اهل شام و پرتلاش ‏ترين ايشان بود، شنيدم كه گفت:
معاذ بن جبل به مرض طاعون از دنيا رفت.<ref>مرگ معاذ در سال ۱۸ هجرى بوده است.</ref> روزى كه مُرد نزد او حاضر بودم در حالى كه مردم به طاعون مشغول بودند. وقتى به حال احتضار افتاد در خانه كسى جز من نزد او نبود و اين در زمان حكومت عمر بن خطاب بود. از او شنيدم كه مى گفت: واى بر من! واى بر من! واى بر من! واى بر من!
با خود گفتم: گرفتاران به مرض طاعون هذيان مى ‏گويند و چنين حرف مى ‏زنند و سخنان عجيب مى‏ گويند! لذا به او گفتم: خدا تو را رحمت كند، هذيان مى‏ گويى؟ گفت: نه!
گفتم: پس چرا صداى واى بر من بلند كرده ‏اى؟ گفت: به خاطر قبول ولايت دشمن خدا بر عليه ولى خدا ! گفتم: چه كسى؟ گفت: قبول ولايت دشمن خدا عتيق (ابوبكر) و عمر بر ضد خليفه و وصى پيامبر على بن ابى ‏طالب.
گفتم: هذيان مى‏ گويى؟! گفت: اى ابن‏ غنم، به خدا قسم، هذيان نمى‏ گويم. اين پيامبر و على بن ابى ‏طالب هستند كه مى‏ گويند: اى معاذ بن جبل، بشارت باد به آتش! تو و اصحابت را كه گفتيد: «اگر پيامبر از دنيا رفت يا كشته شد خلافت را از على منع مى ‏كنيم كه هرگز به آن نرسد»، تو و عتيق و عمر و ابوعبيده و سالم.
گفتم: اى معاذ، اين چه زمانى بود؟ گفت: در حجةالوداع، كه گفتيم: «بر ضد على يكديگر را كمك مى‏كنيم كه تا مازنده‏ايم به خلافت دست نيابد». وقتى پيامبر از دنيا رفت به آنان گفتم: من از جهت قوم خود انصار شما را كفايت مى‏ كنم، شما هم از جهت قريش مرا كفايت كنيد.
سپس در زمان پيامبر، بشير بن سعيد و اسيد بن حضير<ref>بشير بن سعيد رئيس «خزرج» و اسيد بن حضير رئيس «اوس» بود، و اوس و خزرج دو طايفه اصلى انصار بودند كه بقيه قبايل از شعب اين دو به شمار مى ‏آمدند. وقتى اصحاب صحيفه از سعد بن عباده كه رئيس كل انصار بود مأيوس شدند با اين دو نفر معاهده بستند كه هر كدام بر نيمى از انصار حاكم بودند.</ref> را به آنچه معاهده كرده بوديم دعوت كردم، و آن دو بر سر اين با من بيعت كردند.
گفتم: اى معاذ، گويا هذيان مى‏ گويى؟ گفت: صورتم را بر زمين بگذار. و همچنان صداى واى و ويل بلند كرده بود تا از دنيا رفت.<ref>كتاب سليم: حديث ۳۷.</ref>
ابان مى‏ گويد: سليم گفت: سخنان ابن ‏غنم در مورد كلمات معاذ هنگام مرگ را به طور كامل براى محمد بن ابى ‏بكر نقل كردم. او گفت: سرّ مرا كتمان كن، من هم شهادت مى ‏دهم كه پدرم هنگام مرگش مثل آنان سخن گفت. عايشه در آنجا گفت: پدرم هذيان مى ‏گويد!
محمد بن ابى ‏بكر گفت: نزد اميرالمومنين ‏عليه السلام آمدم و آنچه از پدرم شنيده بودم و آنچه پسر عمر از پدرش نقل كرد براى حضرت گفتم.
اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود: اين مطلب را از قول پدر او و پدر تو و از ابوعبيده و سالم و معاذ، كسى به من خبر داده است كه از تو و از پسر عمر راستگوتر است!
... سليم مى‏ گويد: وقتى محمد بن ابى ‏بكر در مصر كشته شد و خبر شهادت او رسيد به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام تسليت گفتم، و در خلوت آنچه محمد بن ابى‏ بكر برايم نقل كرده بود براى آن حضرت نقل كردم و آنچه عبدالرحمان بن غنم به من گفته بود به آن حضرت خبر دادم.
حضرت فرمود: محمد راست گفته است، خدا او را رحمت كند. او شهيد و زنده است و روزى داده مى ‏شود.<ref>كتاب سليم: حديث ۳۷.</ref>
== اصحاب صحيفه ملعونه اول در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۵۶ . سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۱۸،۳۱. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۴۳.</ref> ==
پس از پايان مراسم حجةالوداع، ابوبكر و عمر و سه هم پيمانشان با اطلاع از آنچه در خانه پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏ گذشت و پايه ريزى ‏هايى كه براى مراسم غدير انجام مى‏ گرفت، در پى تصميمات شوم خود يک قدم جلوتر گذاشتند و تصميم گرفتند عهد و پيمان بين خود را رسميت دهند، تا در عمل به آن ملتزم باشند و در مراحل بعدى يكديگر را تنها نگذارند.
پيامبر صلى الله عليه و آله از همه آن توطئه ‏ها آگاه بود ولى در آن موقعيت حساس هر گونه عكس العملى را لطمه به برنامه غدير مى ‏ديد كه به اجراى آن و آثارش لطمه مى ‏زد، اما لازم مى ‏ديد عده ‏اى از اصحاب را از آن مطلع نمايد.
آن حضرت در اولين مرحله اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و سلمان و ابوذر و مقداد و زبير را فرا خواند و چنين فرمود: ابوبكر و عمر و ابوعبيده و سالم و معاذ با هم معاهده كرده ‏اند و پيمان بر غصب خلافت بسته ‏اند و بين خود صحيفه‏ اى نوشته‏ اند كه اگر من كشته شدم يا از دنيا رفتم اين خلافت را از تو -  يا على -  مانع شوند.
اميرالمؤمنين‏ عليه السلام عرض كرد: پدرم فدايت يا رسول اللَّه! اگر اينان به تصميمات خود جامه عمل پوشاندند دستور مى‏دهى چه عكس العملى نشان دهم؟ فرمود: «اگر يارانى در برابرشان يافتى با آنان جهاد و مقابله نما و اگر يارى نيافتى بيعت اجبارى را بپذير و خون خود را حفظ كن».
اين گونه بود كه در روز چهاردهم ذى ‏الحجة از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله و نيز از سوى دشمنان ماجراهاى بسيارى رخ داد. در همين گير و دار مردم در حال آماده‏ سازى مقدمات سفر براى حركت فردا صبح بودند كه بلال از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله اعلام كرده بود.
پيامبر صلى الله عليه و آله در باقيمانده روز چهاردهم ذى‏ الحجة كنار كعبه آمد. در آنجا محاذى درب خانه كعبه ايستاد و دست بر حلقه در گرفت و خطابه مفصلى درباره امت خويش ايراد فرمود كه ضمن آن نگرانى ‏هاى خود را از آينده آنان ابراز داشت و مردم را از انحرافات بر حذر داشت. روز چهاردهم ذى‏ حجه به پايان رسيد، و شب را همه با آمادگى استراحت كردند تا سحرگاهان قبل از اذان صبح حركت كنند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۴.</ref>
ابان مى‏ گويد: از سليم بن قيس شنيدم كه مى‏ گفت: از عبدالرحمان بن غنم ازدى ثمالى -  پدر زن معاذ بن جبل كه دخترش همسر او بود -  و فقيه‏ترين اهل شام و پرتلاش ‏ترين ايشان بود، شنيدم كه گفت:
معاذ بن جبل به مرض طاعون از دنيا رفت.××× 2 مرگ معاذ در سال 18 هجرى بوده است. ××× روزى كه مُرد نزد او حاضر بودم در حالى كه مردم به طاعون مشغول بودند. وقتى به حال احتضار افتاد در خانه كسى جز من نزد او نبود و اين در زمان حكومت عمر بن خطاب بود. از او شنيدم كه مى‏گفت: واى بر من! واى بر من! واى بر من! واى بر من!
با خود گفتم: گرفتاران به مرض طاعون هذيان مى‏گويند و چنين حرف مى‏زنند و سخنان عجيب مى‏گويند! لذا به او گفتم: خدا تو را رحمت كند، هذيان مى‏گويى؟ گفت: نه!
گفتم: پس چرا صداى واى بر من بلند كرده‏اى؟ گفت: به خاطر قبول ولايت دشمن خدا بر عليه ولى خدا ! گفتم: چه كسى؟ گفت: قبول ولايت دشمن خدا عتيق )ابوبكر( و عمر بر ضد خليفه و وصى پيامبر على بن ابى‏طالب.
گفتم: هذيان مى‏گويى؟! گفت: اى ابن غنم، به خدا قسم، هذيان نمى‏گويم. اين پيامبر و على بن ابى‏طالب هستند كه مى‏گويند: اى معاذ بن جبل، بشارت باد به آتش! تو و اصحابت را كه گفتيد: »اگر پيامبر از دنيا رفت يا كشته شد خلافت را از على منع مى‏كنيم كه هرگز به آن نرسد« ، تو و عتيق و عمر و ابوعبيده و سالم.
گفتم: اى معاذ، اين چه زمانى بود؟ گفت: در حجةالوداع، كه گفتيم: »بر ضد على يكديگر را كمك مى‏كنيم كه تا مازنده‏ايم به خلافت دست نيابد« . وقتى پيامبر از دنيا رفت به آنان گفتم: من از جهت قوم خود انصار شما را كفايت مى‏كنم، شما هم از جهت قريش مرا كفايت كنيد.
سپس در زمان پيامبر، بشير بن سعيد و اسيد بن حضير××× 1 بشير بن سعيد رئيس »خزرج« و اسيد بن حضير رئيس »اوس« بود، و اوس و خزرج دو طايفه اصلى انصار بودند كه بقيه قبايل از شعب اين دو به شمار مى‏آمدند. وقتى اصحاب صحيفه از سعد بن عباده كه رئيس كل انصار بود مأيوس شدند با اين دو نفر معاهده بستند كه هر كدام بر نيمى از انصار حاكم بودند. ××× را به آنچه معاهده كرده بوديم دعوت كردم، و آن دو بر سر اين با من بيعت كردند. گفتم: اى معاذ، گويا هذيان مى‏گويى؟ گفت: صورتم را بر زمين بگذار. و همچنان صداى واى و ويل بلند كرده بود تا از دنيا رفت.××× 2 كتاب سليم: حديث 37. ×××


== پانویس ==
== پانویس ==