صحیفه ملعونه اول: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۲٬۴۲۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۱ مهٔ ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰۷: خط ۱۰۷:
پيامبر صلى الله عليه و آله در باقيمانده روز چهاردهم ذى‏ الحجة كنار كعبه آمد. در آنجا محاذى درب خانه كعبه ايستاد و دست بر حلقه در گرفت و خطابه مفصلى درباره امت خويش ايراد فرمود كه ضمن آن نگرانى ‏هاى خود را از آينده آنان ابراز داشت و مردم را از انحرافات بر حذر داشت. روز چهاردهم ذى‏ حجه به پايان رسيد، و شب را همه با آمادگى استراحت كردند تا سحرگاهان قبل از اذان صبح حركت كنند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۴.</ref>
پيامبر صلى الله عليه و آله در باقيمانده روز چهاردهم ذى‏ الحجة كنار كعبه آمد. در آنجا محاذى درب خانه كعبه ايستاد و دست بر حلقه در گرفت و خطابه مفصلى درباره امت خويش ايراد فرمود كه ضمن آن نگرانى ‏هاى خود را از آينده آنان ابراز داشت و مردم را از انحرافات بر حذر داشت. روز چهاردهم ذى‏ حجه به پايان رسيد، و شب را همه با آمادگى استراحت كردند تا سحرگاهان قبل از اذان صبح حركت كنند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۴.</ref>


ابان مى‏ گويد: از سليم بن قيس شنيدم كه مى‏ گفت: از عبدالرحمان بن غنم ازدى ثمالى -  پدر زن معاذ بن جبل كه دخترش همسر او بود -  و فقيه‏ترين اهل شام و پرتلاش ‏ترين ايشان بود، شنيدم كه گفت:
== افشاگرى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام درباره اصحاب صحيفه ملعونه اول<ref>ژرفاى غدير: ص ۱۸۰ - ۱۸۲. واقعه قرآنى غدير: ص ۲۱۰. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۲۰ - ۲۲.</ref> ==
اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در دو مقطع زمانى حساس در مورد صحيفه ملعونه اول و امضا كنندگان آن افشاگرى نمود:


معاذ بن جبل به مرض طاعون از دنيا رفت.××× 2 مرگ معاذ در سال 18 هجرى بوده است. ××× روزى كه مُرد نزد او حاضر بودم در حالى كه مردم به طاعون مشغول بودند. وقتى به حال احتضار افتاد در خانه كسى جز من نزد او نبود و اين در زمان حكومت عمر بن خطاب بود. از او شنيدم كه مى‏گفت: واى بر من! واى بر من! واى بر من! واى بر من!
=== ۱. در غصب خلافت ===
در لحظات بسيار حساس غصب خلافت كه آينه غدير در حال شكستن بود، اميرالمؤمنين ‏عليه السلام از زير شمشيرهاى منافقين -  كه حضرت را كشان كشان به مسجد مى ‏بردند -  ايام غدير را يادآور شد، كه آيا در آن روز با آن جمعيت بى‏شمار خلافت براى من تعيين نشد؟


غاصبين خلافت پاسخ اين لحظه حساس را پيش‏ بينى كرده بودند، چرا كه هم رو در روى پيامبر صلى الله عليه و آله آن را گفتند و هم هنگام بيعت غدير آن را بر زبان آوردند، و هم در متن صحيفه ملعونه دوم آن را ثبت كردند.


با خود گفتم: گرفتاران به مرض طاعون هذيان مى‏گويند و چنين حرف مى‏زنند و سخنان عجيب مى‏گويند! لذا به او گفتم: خدا تو را رحمت كند، هذيان مى‏گويى؟ گفت: نه!
اين بود كه ابوبكر بلافاصله گفت: آرى، پيامبر آن مطالب را درباره خلافت تو گفته، ولى آن را نسخ كرده و گفته: اِنَّ اللَّهَ لا يَجْمَعُ لَنَا النُّبُوَّةَ وَ الْخِلافَةَ: خداوند نبوت و خلافت را براى ما جمع نمى ‏كند!


مى ‏بينيم غدير قابل انكار نبود، كه عنوان منسوخ شدن غدير را با يک روايت جعلى -  كه به پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت دادند -  به ميان آوردند.


گفتم: پس چرا صداى واى بر من بلند كرده‏اى؟ گفت: به خاطر قبول ولايت دشمن خدا بر عليه ولى خدا ! گفتم: چه كسى؟ گفت: قبول ولايت دشمن خدا عتيق )ابوبكر( و عمر بر ضد خليفه و وصى پيامبر على بن ابى‏طالب.
صاحب غدير از ابوبكر پرسيد كه آيا درباره اين حديث شاهدى هم دارد كه از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده باشد؟ از ميان آن همه جمعيت فوراً چهار نفر براى شهادت برخاستند: عمر، ابوعبيده، معاذ بن جبل و سالم مولى ابى‏ حذيفه!! مردم بى ‏خبر از نقشه هاى پنهان با مسئله‏ اى جديد رو به رو شده بودند كه قدرت فكر كردن و نفى و اثبات را از آنان گرفته بود.


خداوند در آن فتنه سياه، توسط حجت عظماى خود على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام اتمام حجت نمود. در حالى كه شمشيرها بالاى سر على ‏عليه السلام براى بيعت اجبارى آماده فرود بود، و همه مى ‏ديدند و مى‏ شنيدند حضرت فرمود:


گفتم: هذيان مى‏گويى؟! گفت: اى ابن غنم، به خدا قسم، هذيان نمى‏گويم. اين پيامبر و على بن ابى‏طالب هستند كه مى‏گويند: اى معاذ بن جبل، بشارت باد به آتش! تو و اصحابت را كه گفتيد: »اگر پيامبر از دنيا رفت يا كشته شد خلافت را از على منع مى‏كنيم كه هرگز به آن نرسد« ، تو و عتيق و عمر و ابوعبيده و سالم.
وفا كرديد به صحيفه ملعونه خود كه در كعبه بر سر آن هم پيمان شديد، كه اگر خدا محمد را بكشد و يا بميرد اين خلافت را از ما اهل ‏بيت‏ عليهم السلام بگيريد.


آنان كه هرگز انتظار چنين افشاگرى در آن موقعيت حساس را نداشتند بى‏اختيار در پيشگاه مردم اقرار كردند. ابوبكر فوراً گفت: «تو از كجا مى‏ دانى؟! ما كه تو را از آن مطلع نكرده بوديم»!!!


گفتم: اى معاذ، اين چه زمانى بود؟ گفت: در حجةالوداع، كه گفتيم: »بر ضد على يكديگر را كمك مى‏كنيم كه تا مازنده‏ايم به خلافت دست نيابد« . وقتى پيامبر از دنيا رفت به آنان گفتم: من از جهت قوم خود انصار شما را كفايت مى‏كنم، شما هم از جهت قريش مرا كفايت كنيد.
ظاهراً اين مقدار اتمام حجت براى آن مردم كوردل كم بود كه نياز به شاهد بود. اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فوراً فرمود:


اى سلمان، اى ابوذر، اى مقداد، اى زبير، شما را به خدا و حق اسلام قسم مى‏ دهم، آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله نشنيديد كه در حضور شما مى‏ فرمود: «اين پنج نفر -  كه نامشان را به خصوص ذكر كرد -  در كعبه بين خود صحيفه ‏اى نوشته ‏اند و پيمان بسته ‏اند كه اگر من كشته شدم يا مُردم خلافت را -  اى على -  از تو مانع شوند»؟!


سپس در زمان پيامبر، بشير بن سعيد و اسيد بن حضير××× 1 بشير بن سعيد رئيس »خزرج« و اسيد بن حضير رئيس »اوس« بود، و اوس و خزرج دو طايفه اصلى انصار بودند كه بقيه قبايل از شعب اين دو به شمار مى‏آمدند. وقتى اصحاب صحيفه از سعد بن عباده كه رئيس كل انصار بود مأيوس شدند با اين دو نفر معاهده بستند كه هر كدام بر نيمى از انصار حاكم بودند. ××× را به آنچه معاهده كرده بوديم دعوت كردم، و آن دو بر سر اين با من بيعت كردند. گفتم: اى معاذ، گويا هذيان مى‏گويى؟ گفت: صورتم را بر زمين بگذار. و همچنان صداى واى و ويل بلند كرده بود تا از دنيا رفت.××× 2 كتاب سليم: حديث 37. ×××
اين چهار نفر شهادت دادند كه اين مطلب را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده ‏اند، و اين يادگارِ روزى بود كه پس از امضاى صحيفه، پيامبر صلى الله عليه و آله خبر آن را به اين چند نفر از اصحاب خود داد. آنان اضافه كردند كه تو از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدى كه اگر نقشه اينان اجرا شد به من امر مى ‏فرمايى چه كنم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
 
اگر يارانى يافتى با آنان جهاد كن و در مقابل آنان مقاومت كن، و اگر يارانى نيافتى دست نگهدار و خون خود را هدر مده.
 
اكنون مُشت اصحاب صحيفه و سقيفه به گونه ‏اى باز شده بود و چنان پرده از توطئه‏ هاى آنان كنار رفته بود كه جاى هيچ گونه انكارى نبود. اگر غدير عظيم ‏ترين اتمام حجت بر خلق جهان بود، پرده برداشتن از نقشه‏ هاى دشمنان غدير كمتر از آن نبود. آن روز با آنكه هر چه بايد گفته مى‏ شد در واضح ‏ترين شكل خود بيان گرديد، ولى باز هم به اجبار از صاحب غدير براى دشمن غدير بيعت گرفتند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۵،۲۷۴،۱۲۶،۱۲۵.</ref>
 
=== ۲. در زمان عثمان ===
از جمله مطالبى كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در مجلس احتجاج و مناشده خود در زمان عثمان و در مسجد بيان نمود، افشاگرى در مورد صحيفه ملعونه بود. هنگامى كه طلحه شبهه ‏افكنى نمود على‏ عليه السلام بپاخاست و از سخن طلحه به غضب آمد و چيزى را كه كتمان مى ‏كرد فاش نمود و مطلبى را روشن كرد كه در روز مرگ عمر فرموده بود ولى مردم مقصود آن حضرت را نفهميده بودند.<ref>در بحار الانوار: ج ۸ قديم ص ۲۲ و ۲۷ روايت كرده كه وقتى عمر مُرد و جنازه او را در كفن پيچيدند، اميرالمؤمنين ‏عليه السلام نگاهى به جنازه‏اش كرد و فرمود: «هيچكس را بيشتر دوست ندارم كه با صحيفه و نوشته‏ اش خدا را ملاقات كنم مانند اين به كفن پيچيده»، كه اكثر مردم منظور حضرت از صحيفه را نفهميدند. در عبارات فوق اميرالمؤمنين‏ عليه السلام منظور از صحيفه را بيان فرموده است.</ref>
 
حضرت رو به طلحه كرد و در حالى كه مردم مى ‏شنيدند فرمود: اى طلحه، به خدا قسم نوشته ‏اى كه روز قيامت با آن خدا را ملاقات كنم محبوب‏ تر از نوشته اين پنج نفر نيست كه در حجةالوداع در خانه كعبه بر سر وفاى به آن هم پيمان شدند كه: «اگر خداوند محمد را بكشد يا بميرد يكديگر را بر ضد من كمک كنند و پشتيبانى نمايند تا به خلافت نرسم»!
 
چرا عمر هنگامى كه ما شش نفر اصحاب شورا را يكى يكى فراخواند به پسرش عبداللَّه گفت؛ -  در اينجا حضرت اشاره به پسر عمر كه در مجلس حاضر بود فرمود: هان، او اينجاست -  تو را به خدا قسم مى‏ دهم كه بگويى وقتى ما خارج شديم پدرت به تو چه گفت؟ عبداللَّه بن عمر گفت: حال كه مرا قسم دادى، او گفت: اگر با اصلع<ref>در اينجا اشاره به اميرالمؤمنين ‏عليه السلام است.</ref> بنى ‏هاشم بيعت كنند آنان را به وسط جاده روشن خواهد كشانيد و طبق كتاب پروردگار و سنّت پيامبرشان بپا خواهد داشت!
 
سپس حضرت فرمود: اى پسر عمر، در آنجا تو چه گفتى؟ پسر عمر گفت: من به او گفتم: اى پدر، چه مانعى دارى كه او را خليفه قرار دهى؟ حضرت فرمود: عمر چه جوابى به تو داد؟ پسر عمر گفت: مطلبى گفت كه آن را كتمان مى ‏كنم! فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله آنچه او به تو گفته و تو به او گفته ‏اى به من خبر داده است؟ پسر عمر پرسيد: چه موقع خبر داده است؟! فرمود: در زمان حياتش به من خبر داد، و سپس در آن شبى كه پدرت از دنيا رفت در خواب به من خبر داد، و هر كس پيامبر صلى الله عليه و آله را در خواب ببيند گويا در بيدارى ديده است.
 
پسر عمر گفت: چه چيزى به تو خبر داده است؟ فرمود: اى پسر عمر، تو را به خدا قسم مى‏ دهم كه اگر برايت نقل كردم گفتارم را تصديق كنى؟ پسر عمر گفت: اگر هم خواستم ساكت مى ‏مانم! حضرت فرمود: وقتى به او گفتى: چه مانعى دارى كه او را خليفه قرار دهى؟ گفت: مانع من صحيفه و نوشته‏ اى است كه در بين خود نوشته ‏ايم و معاهده ‏اى كه در كعبه در حجةالوداع بر سر آن هم پيمان شده ‏ايم!
 
پسر عمر در اينجا ساكت ماند و گفت: تو را به حق پيامبر قسم مى ‏دهم كه دست از سر من بردارى!
 
سليم مى‏ گويد: پسر عمر را در آن مجلس مى ‏ديدم كه گريه راه گلويش را بسته بود و از چشمانش اشک جارى بود.
 
== افشاگرى پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير درباره اصحاب صحيفه<ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۵۶، ۱۷۹ - ۱۸۶. اسرار غدير: ص ۲۱۶،۵۰.</ref> ==
مردمى كه در برابر منبر غدير نشسته بودند خبر از معاهده پنج نفرى اصحاب صحيفه ملعونه، يعنى اولى و دومى و ابوعبيده جراح و معاذ بن جبل و سالم مولى ابى ‏حذيفه نداشتند، جز چند نفر از اصحاب خاص مانند سلمان و ابوذر و مقداد. سياست پيچيده ‏اى لازم بود كه هم تصريح به عنوان اين بزرگ‏ترين پيمان نامه ضد اسلام شده باشد، و هم براى مردمى كه از آن اطلاعى نداشتند قابل مطرح كردن باشد.
 
اين بود كه حضرت مدار سخن را از معرفى امامان ضلالت آغاز كرد و آنان را با همه پيروان و هوادارانشان در پايين ‏ترين درجه جهنم دانست، و ناگهان كلمه «اصحاب صحيفه» را به كار برد و به صراحت فرمود: «آگاه باشيد كه اين امامان ضلالت اصحاب صحيفه ‏اند».
 
اين عنوان ناآشنا براى مخاطبين شوكى بر مغز آنان وارد كرد در حالى كه -  به جز چند نفر معين -  هيچ كس منظور حضرت را از اصحاب صحيفه متوجه نشد، با اينكه همه مطمئن بودند پيامبر صلى الله عليه و آله از نام بردن چنين گروهى هدف و منظورى را دنبال مى ‏كند و بى‏ جهت اين كلمه را بر زبان نياورده است. مقصود حضرت نيز همين مقدار از تلنگر فكرى بود، تا در آينده ‏ها اسرار بيشترى درباره آنان افشا شود و اخبار مفصل‏ترى به دست مردم برسد.
 
عجيب ‏ترين مسئله ‏اى كه در اثناء خطبه غدير اتفاق افتاد ذكر صريح «اصحاب صحيفه» توسط پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه هم خود اصحاب صحيفه را به شدت تكان داد و هم اكثريت مردم منظور حضرت از اين عبارت را متوجه نشدند و در انديشه ماندند كه مقصود حضرت چه بود.
 
مرحله ششم از سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله جنبه غضب الهى را نمودار كرد. حضرت با تلاوت آيات عذاب و لعن از قرآن فرمودند: «منظور از اين آيات عده‏اى از اصحاب من هستند كه مأمور به چشم ‏پوشى از آنان هستم، ولى بدانند كه خداوند ما را بر معاندين و مخالفين و خائنين و مقصرين حجت قرار داده، و چشم‏ پوشى از آنان در دنيا مانع از عذاب آخرت نيست».
 
سپس به امامانِ گمراهى كه مردم را به جهنم مى‏ كشانند اشاره كرده فرمودند: «من از همه آنان بيزارم». اشاره رمزى هم به «اصحاب صحيفه ملعونه» داشتند و تصريح كردند كه بعد از من مقام امامت را غصب مى ‏كنند و سپس غاصبين را لعنت كردند.
 
به تعبير ديگر:
 
پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير و در حاشيه شناخت ائمه ضلال خبر دادند كه امامتِ امامان بر حق را گروهى غصب مى ‏كنند و به عنوان رياست طلبى و پادشاهى بر اَريكه آن مى ‏نشينند، و سپس غاصبانه و ظالمانه و ناحق بودن آنان را براى مردم روشن كردند.
 
در نهايت براى آنكه سر رشته‏اى از اين امامانِ ضلالت در دست مردم باشد با كنايه فرمودند: »آنان اصحاب صحيفه‏اند« ، چرا كه بنيان و پايه تمام امامت‏هاى ضلالت و گمراهى »صحيفه ملعونه« اى است كه در كعبه امضا شد.
 
 
پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش ششم خطبه غدير و پس از ذكر امامان ضلالت بلافاصله فرمود: »آگاه باشيد كه آنان اصحاب صحيفه‏اند، پس هر يك از شما در صحيفه خويش نظر كند« .
 
 
اَلا اِنَّهُمْ اَصْحابُ الصَّحيفَةِ، فَلْيَنْظُرْ اَحَدُكُمْ فى صَحيفَتِهِ!!
 
قالَ : فَذَهَبَ عَلَى النّاسِ اِلاّ شِرْذِمَةٌ مِنْهُمْ اَمْرَ الصَّحيفَةِ:
 
 
بدانيد كه آنان »اصحاب صحيفه« هستند، پس هر يك از شما در صحيفه خود نظر كند.
 
 
راوى مى‏گويد: وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله نام »اصحاب صحيفه« را آورد اكثر مردم منظور حضرت از اين كلام را نفهميدند و برايشان سؤال انگيز شد، و فقط عده كمى مقصود حضرت را فهميدند.


== پانویس ==
== پانویس ==