پرش به محتوا

اجتماع دو ولایت در یک زمان: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:


=== شبهه اول ===
=== شبهه اول ===
دهلوى گفته است: در حديث غدير دليل صريح هست بر اجتماع دو ولايت در يك زمان، زيرا حديث به قيد «پس از من» مقيّد نشده است.
دهلوى گفته است: در حديث غدير دليل صريح هست بر اجتماع دو ولايت در يک زمان، زيرا حديث به قيد «پس از من» مقيّد نشده است.


=== پاسخ ===
=== پاسخ ===
خط ۱۳: خط ۱۳:


==== جواب اول ====
==== جواب اول ====
پيشتر گذشت كه پيامبر صلى الله عليه و آله پس از نزول آيه «اليَومَ أكمَلتُ لَكُم دينَكُم»<ref>مائده/ ۳.</ref> در واقعه غدير خم فرمود: خداى را سپاس كه كامل شدن دين و تمام گشتن نعمت و خشنودى خداوند به رسالت من و ولايت على‏ عليه السلام پس از من حاصل شد. تقييد ولايت در اينجا به عبارت »پس از من« دليل صريح است كه مراد پيامبر صلى الله عليه و آله از سخن: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است، نيز همين معنى است.
پيشتر گذشت كه پيامبر صلى الله عليه و آله پس از نزول آيه «اليَومَ أكمَلتُ لَكُم دينَكُم»<ref>مائده/ ۳.</ref> در واقعه غدير خم فرمود:
 
خداى را سپاس كه كامل شدن دين و تمام گشتن نعمت و خشنودى خداوند به رسالت من و ولايت على‏ عليه السلام پس از من حاصل شد.
 
تقييد ولايت در اينجا به عبارت «پس از من» دليل صريح است كه مراد پيامبر صلى الله عليه و آله از سخن: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است، نيز همين معنى است.


شعر حسّان بن ثابت هم آشكارا نشان مى‏ دهد كه مراد از حديث غدير امامت و ولايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام پس از رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله است، چرا كه در شعر او آمده است: تو را به عنوان امام و راهنماى پس از خود برگزيدم.
شعر حسّان بن ثابت هم آشكارا نشان مى‏ دهد كه مراد از حديث غدير امامت و ولايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام پس از رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله است، چرا كه در شعر او آمده است: تو را به عنوان امام و راهنماى پس از خود برگزيدم.


==== جواب دوم ====
==== جواب دوم ====
قيد «پس از من» در بعضى نقل ‏هاى حديث غدير آمده است: در روايت عبدالرزّاق از حديث غدير -  كه در تاريخ ابن‏كثير نقل شده -  آمده است: هر كس من مولاى او هستم، بى‏گمان پس از من على مولاى او است. بنابراين، وقتى اين قيد در بعضى از نقل‏ ها وارد شده، نقل‏ هاى ديگرِ حديث كه اين قيد در آنها نيامده بر اين معنى حمل مى‏ شوند، زيرا چنانكه در «فتح البارى» و ديگر كتب آمده است، احاديث يكديگر را تفسير مى ‏كنند.
قيد «پس از من» در بعضى نقل ‏هاى حديث غدير آمده است: در روايت عبدالرزّاق از حديث غدير -  كه در تاريخ ابن ‏كثير نقل شده -  آمده است: هر كس من مولاى او هستم، بى‏ گمان پس از من على مولاى او است. بنابراين، وقتى اين قيد در بعضى از نقل‏ ها وارد شده، نقل‏ هاى ديگرِ حديث كه اين قيد در آنها نيامده بر اين معنى حمل مى‏ شوند، زيرا چنانكه در «فتح البارى» و ديگر كتب آمده است، احاديث يكديگر را تفسير مى ‏كنند.


افزون بر اين، در شمارى از طرق حديث غدير آمده است: اين ولىّ شما پس از من است. از جمله: كتاب »فضائل اميرالمؤمنين‏عليه السلام« اثر سمعانى، همراه با اشاره به ماجراى غدير و ابتدا و انتهاى حديث غدير و تبريک گفتن [[عمر]].
افزون بر اين، در شمارى از طرق حديث غدير آمده است: اين ولىّ شما پس از من است. از جمله: كتاب «فضائل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام» اثر سمعانى، همراه با اشاره به ماجراى غدير و ابتدا و انتهاى حديث غدير و تبريک گفتن عمر.


==== جواب سوم ====
==== جواب سوم ====
احاديث تسميه على‏ عليه السلام به «اميرالمؤمنين»: اضافه بر اينها، از اجتماع دو ولايت در يک زمان محذورى پيش نمى‏آيد و اين اجتماع هرگز امر محالى را در پى ندارد. چگونه چنين باشد؟ حال آنكه احاديث واردشده در ثبوت امامت على‏ عليه السلام در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بسيار است، و هر چند كه [[اهل ‏سنت]] تلاش كرده ‏اند تا اين احاديث را پنهان سازند و انكار كنند، حق پوشيده نمانده است.
احاديث تسميه على‏ عليه السلام به «اميرالمؤمنين»: اضافه بر اينها، از اجتماع دو ولايت در يک زمان محذورى پيش نمى‏آيد و اين اجتماع هرگز امر محالى را در پى ندارد. چگونه چنين باشد؟ حال آنكه احاديث واردشده در ثبوت امامت على‏ عليه السلام در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بسيار است، و هر چند كه [[اهل ‏سنت]] تلاش كرده ‏اند تا اين احاديث را پنهان سازند و انكار كنند، حق پوشيده نمانده است.


حافظ شيرويه ديلمى از حذيفة بن يمان نقل كرده كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اگر مردم مى‏ دانستند على‏ عليه السلام در چه زمانى اميرالمؤمنين ناميده شده، برترى ‏اش را انكار نمى‏ كردند. او در زمانى اميرالمؤمنين ناميده شد كه آدم هنوز بين روح و جسد بود. خداى تعالى مى‏ فرمايد: »وَ إذ أخَذَ رَبُّكَ مِن بَنى‏آدَمَ مِن ظُهورِهِم ذُرّيَّتَهُم وَ أشهَدَهُم عَلى أنفُسِهِم أ لَستُ بِرَبِّكُم»<ref>اعراف /  ۱۷۲.</ref>: و ياد كن آنگاه را كه خداوندت از نسل بنى‏ آدم فرزندان آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا من خداوند شما نيستم؟ فرشتگان گفتند: چرا هستى. خدا فرمود: من خداوند شما هستم و محمد پيامبر شما و على‏ عليه السلام امير شماست.<ref>فردوس الاخبار: ج ۳ ص ۲۸۶.</ref>
حافظ شيرويه ديلمى از حذيفة بن يمان نقل كرده كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اگر مردم مى‏ دانستند على‏ عليه السلام در چه زمانى اميرالمؤمنين ناميده شده، برترى ‏اش را انكار نمى‏ كردند. او در زمانى اميرالمؤمنين ناميده شد كه آدم هنوز بين روح و جسد بود. خداى تعالى مى‏ فرمايد: «وَ إذ أخَذَ رَبُّكَ مِن بَنى ‏آدَمَ مِن ظُهورِهِم ذُرّيَّتَهُم وَ أشهَدَهُم عَلى أنفُسِهِم أ لَستُ بِرَبِّكُم»<ref>اعراف /  ۱۷۲.</ref>: و ياد كن آنگاه را كه خداوندت از نسل بنى‏ آدم فرزندان آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا من خداوند شما نيستم؟ فرشتگان گفتند: چرا هستى. خدا فرمود: من خداوند شما هستم و محمد پيامبر شما و على‏ عليه السلام امير شماست.<ref>فردوس الاخبار: ج ۳ ص ۲۸۶.</ref>


عده ‏اى ديگر از بزرگان اهل ‏سنت اين حديث را نقل كرده‏اند. از جمله: سيد على بن شِهاب‏ الدين همدانى از حذيفه و ابوهريره، و حاج عبدالوهاب بن محمد بن رفيع ‏الدين بن احمد در تفسيرش از حذيفه.<ref>المودّة فى القربى. ر.ک: ينابيع المودّة: ص ۲۴۸. روضة الفردوس (مخطوط): باب چهاردهم. تفسير حاج عبدالوهاب: تفسير آيه مودّت.</ref>
عده ‏اى ديگر از بزرگان اهل ‏سنت اين حديث را نقل كرده ‏اند. از جمله: سيد على بن شِهاب‏ الدين همدانى از حذيفه و ابوهريره، و حاج عبدالوهاب بن محمد بن رفيع ‏الدين بن احمد در تفسيرش از حذيفه.<ref>المودّة فى القربى. ر.ک: ينابيع المودّة: ص ۲۴۸. روضة الفردوس (مخطوط): باب چهاردهم. تفسير حاج عبدالوهاب: تفسير آيه مودّت.</ref>


ابوعلى احمد بن محمد مرزوقى نقل كرده است: روايت كرده ‏اند پيامبر صلى الله عليه و آله دفن فاطمه بنت اسد را خود عهده ‏دار شد و پيراهن خود را به او پوشاند. در زمان دفن، شنيدند كه حضرتش به فاطمه بنت اسد مى‏ فرمايد: پسرت، پسرت. از آن حضرت درباره آن سخن پرسيدند، فرمود: فاطمه بنت اسد را درباره خداوندش پرسيدند پاسخ داد. از پيامبرش سؤال كردند جواب داد. از امامش پرسيدند به لكنت افتاد. من به او گفتم: پسرت، پسرت.<ref>كتاب الازمنة و الامكنة: باب پنجاه و يكم.</ref>
ابوعلى احمد بن محمد مرزوقى نقل كرده است: روايت كرده ‏اند پيامبر صلى الله عليه و آله دفن فاطمه بنت اسد را خود عهده ‏دار شد و پيراهن خود را به او پوشاند. در زمان دفن، شنيدند كه حضرتش به فاطمه بنت اسد مى‏ فرمايد: پسرت، پسرت. از آن حضرت درباره آن سخن پرسيدند، فرمود: فاطمه بنت اسد را درباره خداوندش پرسيدند پاسخ داد. از پيامبرش سؤال كردند جواب داد. از امامش پرسيدند به لكنت افتاد. من به او گفتم: پسرت، پسرت.<ref>كتاب الازمنة و الامكنة: باب پنجاه و يكم.</ref>
خط ۳۷: خط ۴۱:
وى همچنين نقل مى‏ كند كه امّ ‏سلمه گفت: شنيدم كه پيامبرخدا صلى الله عليه و آله مى‏ فرمود: على‏ عليه السلام در زمان حيات و پس از مرگم جانشين من است. هر كس او را نافرمانى كند مرا نافرمانى كرده است. و امّ ‏سلمه به عايشه مى‏ گفت: عايشه، آيا تو به اين شهادت مى ‏دهى؟ عايشه گفت: بله.
وى همچنين نقل مى‏ كند كه امّ ‏سلمه گفت: شنيدم كه پيامبرخدا صلى الله عليه و آله مى‏ فرمود: على‏ عليه السلام در زمان حيات و پس از مرگم جانشين من است. هر كس او را نافرمانى كند مرا نافرمانى كرده است. و امّ ‏سلمه به عايشه مى‏ گفت: عايشه، آيا تو به اين شهادت مى ‏دهى؟ عايشه گفت: بله.


بدون شک مراد از امامت على‏ عليه السلام در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله وجوب اطاعت و فرمانبردارى از اوامر و نواهى وى بر همه مسلمانان است، چنانكه در مورد پيامبرصلى الله عليه وآله چنين بود. اما مراد از امامت امام ‏عليه السلام پس از رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله اين است كه اجراى احكام شرعى و رسيدگى به امور رعيّت و تصرّف در شئون امت، منصبى است كه به او اختصاص دارد؛ منصبى كه در زمان حيات نبى‏ صلى الله عليه و آله مختصّ حضرتش بود. البته اگر امام‏ عليه السلام در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله به نيابت از آن حضرت به امرى از امور مسلمانان قيام مى ‏كرد، باز هم اطاعت از او بر آنان واجب بود.
بدون شک مراد از امامت على‏ عليه السلام در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله وجوب اطاعت و فرمانبردارى از اوامر و نواهى وى بر همه مسلمانان است، چنانكه در مورد پيامبر صلى الله عليه و آله چنين بود. اما مراد از امامت امام ‏عليه السلام پس از رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله اين است كه اجراى احكام شرعى و رسيدگى به امور رعيّت و تصرّف در شئون امت، منصبى است كه به او اختصاص دارد؛ منصبى كه در زمان حيات نبى‏ صلى الله عليه و آله مختصّ حضرتش بود.
 
البته اگر امام‏ عليه السلام در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله به نيابت از آن حضرت به امرى از امور مسلمانان قيام مى ‏كرد، باز هم اطاعت از او بر آنان واجب بود.


راه اثبات امامت على‏ عليه السلام در زمان حيات نبى‏ صلى الله عليه وآله و حتى در زمانى پيش از آن - چنانكه خبر منقول از «فردوس الاخبار» نشان مى ‏دهد -  همان راهى است كه نبوت پيامبر صلى الله عليه و آله پيش از وجود ظاهرى به آن ثابت مى‏ شود. چنانچه محمد بن يوسف شامى در «سبل الهدى و الرشاد» مى ‏نويسد:
راه اثبات امامت على‏ عليه السلام در زمان حيات نبى‏ صلى الله عليه وآله و حتى در زمانى پيش از آن - چنانكه خبر منقول از «فردوس الاخبار» نشان مى ‏دهد -  همان راهى است كه نبوت پيامبر صلى الله عليه و آله پيش از وجود ظاهرى به آن ثابت مى‏ شود. چنانچه محمد بن يوسف شامى در «سبل الهدى و الرشاد» مى ‏نويسد:


به خبر شعبى و غير او -  كه در باب پيشين گذشت -  استدلال مى‏شود كه محمدصلى الله عليه وآله پيامبر زاده شد، و در زمان اخذ ميثاق؛ آنگاه كه از صلب آدم بيرون آورده شد، نبوت براى او ثابت گشت. بنابراين، حضرتش از آن زمان پيامبر بود، ولى زمان آمدنش به دنيا ديرتر از آن زمان بود، اما اين مانع نبوت او نيست. چنانكه كسى را ولىِّ كارى مى‏كنند و به انجام آن در زمان آينده فرمان مى‏دهند. حكم ولايت براى چنين كسى از آن زمان كه او را به ولىّ‏ امرى تعيين كردند ثابت است، هر چند كه تصرّفش تا فرا رسيدن زمانِ آن به طول بينجامد. احاديث پيشين در باب تقدّم نبوت حضرت خاتم صريح در اين است.<ref>سبل الهدى و الرشاد: ج ۱ ص ۸۴،۸۳ .</ref>
به خبر شعبى و غير او -  كه در باب پيشين گذشت -  استدلال مى‏ شود كه محمد صلى الله عليه و آله پيامبر زاده شد، و در زمان اخذ ميثاق؛ آنگاه كه از صلب آدم بيرون آورده شد، نبوت براى او ثابت گشت. بنابراين، حضرتش از آن زمان پيامبر بود، ولى زمان آمدنش به دنيا ديرتر از آن زمان بود، اما اين مانع نبوت او نيست.
 
چنانكه كسى را ولىِّ كارى مى‏ كنند و به انجام آن در زمان آينده فرمان مى‏ دهند. حكم ولايت براى چنين كسى از آن زمان كه او را به ولىّ‏ امرى تعيين كردند ثابت است، هر چند كه تصرّفش تا فرا رسيدن زمانِ آن به طول بينجامد. احاديث پيشين در باب تقدّم نبوت حضرت خاتم صريح در اين است.<ref>سبل الهدى و الرشاد: ج ۱ ص ۸۴،۸۳ .</ref>


در حديثى كه شعبى به آن اشاره كرده آمده است: مردى به نبى اكرم‏ صلى الله عليه و آله گفت: اى فرستاده خدا، تو چه زمانى پيامبر گشتى؟ حضرتش فرمود: زمانى كه آدم بين روح و جسد بود، آنگاه كه از من ميثاق گرفته شد.<ref>الطبقات الكبرى: ج ۱ ص ۱۱۸.</ref>
در حديثى كه شعبى به آن اشاره كرده آمده است: مردى به نبى اكرم‏ صلى الله عليه و آله گفت: اى فرستاده خدا، تو چه زمانى پيامبر گشتى؟ حضرتش فرمود: زمانى كه آدم بين روح و جسد بود، آنگاه كه از من ميثاق گرفته شد.<ref>الطبقات الكبرى: ج ۱ ص ۱۱۸.</ref>
خط ۷۷: خط ۸۵:
عجيب اينجاست كه دهلوى ادعاى محذورات بسيار دارد، ولى حتى يكى از آن محذورات را ذكر نمى‏ كند! پر واضح است كه پاسخ ادعاى بى‏ دليل تنها ردّ آن است! بلكه درست آن است كه از اجتماع تصرّفين هيچ محذورى پديد نمى ‏آيد. نويسنده «احقاق الحق» خاطرنشان كرده كه امامت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در زمان حيات رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه و آله نيز ثابت بود و افزوده است:
عجيب اينجاست كه دهلوى ادعاى محذورات بسيار دارد، ولى حتى يكى از آن محذورات را ذكر نمى‏ كند! پر واضح است كه پاسخ ادعاى بى‏ دليل تنها ردّ آن است! بلكه درست آن است كه از اجتماع تصرّفين هيچ محذورى پديد نمى ‏آيد. نويسنده «احقاق الحق» خاطرنشان كرده كه امامت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در زمان حيات رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه و آله نيز ثابت بود و افزوده است:


اگر گفته شود: چگونه ممكن است به امامت على‏ عليه السلام در زمان حيات نبى‏ صلى الله عليه وآله ملتزم شويم، حال آنكه اجتماع اوامر جانشين يك منصب و اوامر صاحب آن منصب بر حسب عرف و عادت ممتنع است؟
اگر گفته شود: چگونه ممكن است به امامت على‏ عليه السلام در زمان حيات نبى‏ صلى الله عليه و آله ملتزم شويم، حال آنكه اجتماع اوامر جانشين يك منصب و اوامر صاحب آن منصب بر حسب عرف و عادت ممتنع است؟


خواهيم گفت: اين امتناع مردود است، زيرا اگر مراد اين باشد كه مقتضى اوامر اين دو تن مختلف خواهد گشت و از اين رو اجتماع اوامرشان ممكن نخواهد بود، بطلان آن در موضوع بحث ما آشكار است. چرا كه چنين اختلافى تنها وقتى رخ مى‏دهد كه اين دو مانند حاكمان ستمگر به موجب خواسته‏ هاى شخصى‏شان حكم صادر كنند، يا حكمشان بر پايه اجتهادى باشد كه خالى از خطا نيست. ولى حال پيامبر صلى الله عليه و آله و وصىّ معصومش چنين نيست، زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله فقط بر پايه وحى سخن مى‏گويد، و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام باب شهر علم و گنجينه اسرار او است و ميان اين دو اختلافى نيست.
خواهيم گفت: اين امتناع مردود است، زيرا اگر مراد اين باشد كه مقتضى اوامر اين دو تن مختلف خواهد گشت و از اين رو اجتماع اوامرشان ممكن نخواهد بود، بطلان آن در موضوع بحث ما آشكار است. چرا كه چنين اختلافى تنها وقتى رخ مى‏دهد كه اين دو مانند حاكمان ستمگر به موجب خواسته‏ هاى شخصى‏شان حكم صادر كنند، يا حكمشان بر پايه اجتهادى باشد كه خالى از خطا نيست. ولى حال پيامبر صلى الله عليه و آله و وصىّ معصومش چنين نيست، زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله فقط بر پايه وحى سخن مى‏گويد، و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام باب شهر علم و گنجينه اسرار او است و ميان اين دو اختلافى نيست.