۲۵٬۴۱۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۶۰: | خط ۶۰: | ||
نيز همين روايت را نورالدين على بن عبداللَّه بن احمد سمهودى شافعى (م ۹۱۱ ق) در كتاب «جواهر العقدين» به نقل از «[[ینابیع الموده]]» از ام سلمه روايت مى كند.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۷. </ref> | نيز همين روايت را نورالدين على بن عبداللَّه بن احمد سمهودى شافعى (م ۹۱۱ ق) در كتاب «جواهر العقدين» به نقل از «[[ینابیع الموده]]» از ام سلمه روايت مى كند.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۷. </ref> | ||
===حضرت امّ هانى، خواهر حضرت | ===حضرت امّ هانى، خواهر حضرت امیر عليه السلام=== | ||
[[احمد بن عمرو بصرى (ابوبكر، بَزّار)|حافظ احمد بن عمرو بصرى]] معروف به بزاز (م ۲۹۲ ق) در مسند خويش به نقل از امّ هانى چنين روايت كرده است: رجع رسول الله صلى الله عليه وآله من حجّته، حتى نزل بغدير خم. ثم قام خطيباً بالهاجرة فقال: ايها الناس! ... .<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۸. </ref> | [[احمد بن عمرو بصرى (ابوبكر، بَزّار)|حافظ احمد بن عمرو بصرى]] معروف به بزاز (م ۲۹۲ ق) در مسند خويش به نقل از امّ هانى چنين روايت كرده است: رجع رسول الله صلى الله عليه وآله من حجّته، حتى نزل بغدير خم. ثم قام خطيباً بالهاجرة فقال: ايها الناس! ... .<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۸. </ref> | ||
همين روايت را سمهودى شافعى به نقل از بزّاز، به نقل از قندوزى حنفى در «ينابيع الموده» آورده است. | همين روايت را سمهودى شافعى به نقل از بزّاز، به نقل از قندوزى حنفى در «ينابيع الموده» آورده است. | ||
ابن عقده نيز به سند خويش همان را از امّ هانى نقل مى كند.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۸. </ref> | ابن عقده نيز به سند خويش همان را از حضرت امّ هانى نقل مى كند.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۸. </ref> | ||
===فاطمه بنت حمزة بن عبدالمطلب=== | ===حضرت فاطمه بنت حمزة بن عبدالمطلب=== | ||
فاطمه دختر حمزه سيد الشهداء نيز از راویان حدیث غدیر است و روايت او را ابن عقده در كتابش در غدير و نيز شيخ منصور رازى در كتاب «الغدیر» خود آورده اند.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۵۸.</ref> | فاطمه دختر حمزه سيد الشهداء نيز از راویان حدیث غدیر است و روايت او را ابن عقده در كتابش در غدير و نيز شيخ منصور رازى در كتاب «الغدیر» خود آورده اند.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۵۸.</ref> | ||
===اسماء بنت عميس=== | ===حضرت اسماء بنت عميس=== | ||
اسماء بنت عميس، همسر جعفر بن ابى طالب است كه به همراه شوهرش از مهاجران به حبشه بود و پس از شهادت | حضرت اسماء بنت عميس، همسر حضرت جعفر بن ابى طالب است كه به همراه شوهرش از مهاجران به حبشه بود و پس از شهادت حضرت جعفر به همسرى [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] در آمد و سپس با وجود نازنین حضرت امیر سلام الله علیه ازدواج کرد. | ||
عبداللَّه بن جعفر - همسر زينب عليها السلام - فرزند او از جعفر است، و محمد بن ابى بكر فرزند ديگر او از ابوبكر است. او بانويى بزرگوار و مورد احترام بود. | حضرت عبداللَّه بن جعفر علیه السلام - همسر حضرت زينب عليها السلام - فرزند او از جعفر است، و محمد بن ابى بكر فرزند ديگر او از ابوبكر است. او بانويى بزرگوار و مورد احترام بود. | ||
حديث اسماء درباره ى غدير را ابن عقده به سندى متصل روايت مى كند.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۷.</ref> | حديث حضرت اسماء درباره ى غدير را ابن عقده به سندى متصل روايت مى كند.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۷.</ref> | ||
===عايشه بنت ابى بكر=== | ===عايشه بنت ابى بكر=== | ||
خط ۸۱: | خط ۸۱: | ||
جاى شگفتى نيست كه عايشه نيز اين حديث مبارک را نقل كرده باشد، چرا كه پدرش ابى بكر نيز از راويان غدير است.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۶. </ref>چنانكه [[عمر بن خطاب]] نيز حديث غدير را نقل كرده است. | جاى شگفتى نيست كه عايشه نيز اين حديث مبارک را نقل كرده باشد، چرا كه پدرش ابى بكر نيز از راويان غدير است.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۶. </ref>چنانكه [[عمر بن خطاب]] نيز حديث غدير را نقل كرده است. | ||
===ام كلثوم بنت اميرالمؤمنين عليه السلام=== | ===حضرت ام كلثوم بنت اميرالمؤمنين عليه السلام=== | ||
از بانوانى كه حديث غدير را به واسطه نقل مى كند ام كلثوم دختر اميرالمؤمنين | از بانوانى كه حديث غدير را به واسطه نقل مى كند حضرت ام كلثوم دختر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها است. حضرت ام كلثوم - كه در زمان شهادت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله طفل كوچكى بود - ماجراى احتجاج مادر بزرگوارش حضرت فاطمه عليها السلام به حديث غدير را نقل كرده است. | ||
===فاطمه و سكينه دختران سيدالشهداء عليه السلام=== | ===حضرات فاطمه و سكينه دختران سيدالشهداء عليه السلام=== | ||
اين دو نيز حديث غدير را از عمه شان حضرت ام كلثوم روايت مى كنند، كه در روايت «فاطمه ها» - كه در بالا اشاره شد - آمده است. | اين دو نيز حديث غدير را از عمه شان حضرت ام كلثوم روايت مى كنند، كه در روايت «فاطمه ها» - كه در بالا اشاره شد - آمده است. | ||
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
روايت عايشه را سفيان بن عيينه نيز نقل كرده است. ولى ظاهراً به واسطه همان مهاجر بن مسمار، زيرا سفيان در زمان در گذشت عايشه ده ساله بوده است. | روايت عايشه را سفيان بن عيينه نيز نقل كرده است. ولى ظاهراً به واسطه همان مهاجر بن مسمار، زيرا سفيان در زمان در گذشت عايشه ده ساله بوده است. | ||
مگر اينكه بپذيريم [[سعد بن ابی وقاص (ابواسحاق)|سعد بن ابی وقاص]] دو دختر به نام عايشه داشته است؛ عايشه بزرگ و عايشه كوچک. چنانكه [[ابن حجر عسقلانی|ابن حجر]] بر آن تأكيد دارد، و عايشه بزرگ را متولد زمان پيامبرصلى الله عليه وآله مى داند و معتقد است عايشه كوچک پس از آن متولد شده، و عايشه كوچک همان است كه مالک بن انس (م ۹۳ ق) نيز او را | مگر اينكه بپذيريم [[سعد بن ابی وقاص (ابواسحاق)|سعد بن ابی وقاص]] دو دختر به نام عايشه داشته است؛ عايشه بزرگ و عايشه كوچک. چنانكه [[ابن حجر عسقلانی|ابن حجر]] بر آن تأكيد دارد، و عايشه بزرگ را متولد زمان پيامبرصلى الله عليه وآله مى داند و معتقد است عايشه كوچک پس از آن متولد شده، و عايشه كوچک همان است كه مالک بن انس (م ۹۳ ق) نيز او را درک كرده است.<ref>الاصابة فى معرفة الصحابة: ج ۸ ص ۱۴۱.</ref> در اين صورت بايد گفت: حديث غدير را هر دو دختر سعد روايت كرده اند. | ||
چنانكه عامر و مصعب، پسران او نيز آن را از پدر خويش روايت نموده اند. | چنانكه عامر و مصعب، پسران او نيز آن را از پدر خويش روايت نموده اند. | ||
خط ۱۰۴: | خط ۱۰۴: | ||
اين جريان بر شهرت، صلابت، شجاعت و توانايى حضرت گواهى مى دهد و ما مشروح آن را به همين انگيزه و بر اساس نقل زمخشری بازگو مى كنيم: | اين جريان بر شهرت، صلابت، شجاعت و توانايى حضرت گواهى مى دهد و ما مشروح آن را به همين انگيزه و بر اساس نقل زمخشری بازگو مى كنيم: | ||
سالى معاويه به حج رفت و در پى زنى كه به نام دارميه حجونيه خوانده مى شود فرستاد. اين زن از شيعيان | سالى معاويه به حج رفت و در پى زنى كه به نام دارميه حجونيه خوانده مى شود فرستاد. اين زن از شيعيان '''حضرت امیر''' عليه السلام بود. زنى سياه چهره و قوى هيكل. | ||
معاویه پرسيد: حالت چطور است اى فرزند حام <ref>احتمالاً با توجه به شهرت اين زن به عنوان «دارميه» معروف به انتساب به قبيله «بنى حام» شده است، و يا معاويه تنها به انگيزه عيب جويى و بيان اينكه تو از عرب نيستى اين گونه او را مخاطب ساخته است. لذا در نقل «العقد الفريد» در پاسخ او به معاويه آمده است: اگر مرادت عيب جويى از من است، من از حام نيستم. من زنى از بنى كنانه هستم.</ref> ؟ گفت: به خيرم، و «حام» نيستم. من زنى از قبيله بنى كنانه ام. گفت: درست گفتى. آيا مى دانى براى چه تو را فراخواندم؟ گفت: سبحان الله! من [[غیب]] نمى دانم. | معاویه پرسيد: حالت چطور است اى فرزند حام <ref>احتمالاً با توجه به شهرت اين زن به عنوان «دارميه» معروف به انتساب به قبيله «بنى حام» شده است، و يا معاويه تنها به انگيزه عيب جويى و بيان اينكه تو از عرب نيستى اين گونه او را مخاطب ساخته است. لذا در نقل «العقد الفريد» در پاسخ او به معاويه آمده است: اگر مرادت عيب جويى از من است، من از حام نيستم. من زنى از بنى كنانه هستم.</ref> ؟ گفت: به خيرم، و «حام» نيستم. من زنى از قبيله بنى كنانه ام. گفت: درست گفتى. آيا مى دانى براى چه تو را فراخواندم؟ گفت: سبحان الله! من [[غیب]] نمى دانم. | ||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۲: | ||
گفت: آيا مرا از پاسخ معاف مى دارى؟ گفت: نه. | گفت: آيا مرا از پاسخ معاف مى دارى؟ گفت: نه. | ||
گفت: حالا كه نپذيرفتى پس بگويم كه من على عليه السلام را به دليل عدالتش در مردم و تقسيم يكسانش دوست داشتم، و با توجه به دليل درگيرى و مخالفتت با كسى كه از تو براى حكومت سزاوارتر بود و درخواستت نسبت به چيزى كه براى تو نيست، با تو دشمنى و عداوت ورزيدم. و على عليه السلام را دوست دارم به خاطر آنچه پيامبر صلى الله عليه وآله در غدير خم براى او قرار داد كه تو نيز شاهد بودى، و براى محبتش نسبت به بيچارگان و بزرگ داشتن | گفت: حالا كه نپذيرفتى پس بگويم كه من على عليه السلام را به دليل عدالتش در مردم و تقسيم يكسانش دوست داشتم، و با توجه به دليل درگيرى و مخالفتت با كسى كه از تو براى حكومت سزاوارتر بود و درخواستت نسبت به چيزى كه براى تو نيست، با تو دشمنى و عداوت ورزيدم. و على عليه السلام را دوست دارم به خاطر آنچه پيامبر صلى الله عليه وآله در غدير خم براى او قرار داد كه تو نيز شاهد بودى، و براى محبتش نسبت به بيچارگان و بزرگ داشتن دين داران. و با تو دشمنى كردم به دليل خونريزى ها و تفرقه اندازيت، و به علت متفرق ساختن صفوف يكپارچه مسلمانان و ستم پيشگى ات در قضاوت و داورى ات بر اساس هواى نفس. | ||
معاويه گفت: فلذلک انتفخ بطنک و عظم ثدياک و ربت عجيزتک (و بدين گونه مرتكب اهانت به اين بانوى بزرگوار شد). | معاويه گفت: فلذلک انتفخ بطنک و عظم ثدياک و ربت عجيزتک (و بدين گونه مرتكب اهانت به اين بانوى بزرگوار شد). |