۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== انقراض دولت بنى اميه در دهه غدير<ref>غدير در گذر زمان (مهدى پور) : ص ۶۲-۶۵ ، ۷۵-۱۱۹ .</ref>== | == انقراض دولت بنى اميه در دهه غدير<ref>غدير در گذر زمان (مهدى پور) : ص ۶۲-۶۵ ، ۷۵-۱۱۹ .</ref>== | ||
در ايام دهه غديريه رخدادهاى متعددى اتفاق افتاده است. يكى از اين رخدادها انقراض دولت امويان در روز ۲۷ ذی حجة الحرام سال ۱۳۲ ق و با مرگ مروان حمار است. اين با مرگ آخرين خليفه غاصب بنى مروان، روزگار دولت ستمگر اموى به پايان رسيد و طومار شجره ملعونه در هم پيچيد. آيه | در ايام دهه غديريه رخدادهاى متعددى اتفاق افتاده است. يكى از اين رخدادها انقراض دولت امويان در روز ۲۷ ذی حجة الحرام سال ۱۳۲ ق و با مرگ مروان حمار است. اين با مرگ آخرين خليفه غاصب بنى مروان، روزگار دولت ستمگر اموى به پايان رسيد و طومار شجره ملعونه در هم پيچيد. | ||
آيه «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ»<ref>اسراء / ۶۰ .</ref> به اتفاق مفسران شيعه و غالب مفسران [[اهل سنت]] به بنى اميه [[تفسیر]] شده است. | |||
بر اساس روايات، منظور از هزار ماه در سوره مباركه قدر دولت امويان مى باشد.<ref>سنن ترمذى: ج ۵ ص ۲۳۱.</ref> مسعودى در «مروج الذهب» تحقيق گسترده اى كرده و نتيجه گرفته كه كل دولت غاصبانه بنى اميه ۸۳ سال و چهار ماه تمام مى باشد، و آن دقيقاً معادل هزار ماه است.<ref> مروج الذهب: ج ۳ ص ۲۴۵. </ref> | بر اساس روايات، منظور از هزار ماه در سوره مباركه قدر دولت امويان مى باشد.<ref>سنن ترمذى: ج ۵ ص ۲۳۱.</ref> مسعودى در «مروج الذهب» تحقيق گسترده اى كرده و نتيجه گرفته كه كل دولت غاصبانه بنى اميه ۸۳ سال و چهار ماه تمام مى باشد، و آن دقيقاً معادل هزار ماه است.<ref> مروج الذهب: ج ۳ ص ۲۴۵. </ref> | ||
خط ۳۶: | خط ۳۸: | ||
«وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِى أَرَيْناكَ إِلاّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ»<ref>اسراء / ۶۰ .</ref>: «قرار نداديم رؤيايى كه نشانت داديم مگر براى امتحان مردم و به عنوان ياد شجره ملعونه در قرآن» . | «وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِى أَرَيْناكَ إِلاّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ»<ref>اسراء / ۶۰ .</ref>: «قرار نداديم رؤيايى كه نشانت داديم مگر براى امتحان مردم و به عنوان ياد شجره ملعونه در قرآن» . | ||
بنى اميه كه شاخه هاى شجره ملعونه تيم و عدى از سقيفه بودند، در خواب به پيامبر صلى الله عليه و آله نشان داده شدند. آن حضرت در تفسير اين آيه فرمودند: من دوازده نفر از امامان ضلالت را در خواب ديدم كه از منبرم بالا و پايين مى روند، و امّتم را به صورت عقبگرد به گذشته خود باز مى گردانند. دو نفر از آنان (ابوبكر و عمر) از دو قبيله مختلف [[قریش]] تيم و عدى و سه نفر (عثمان و معاویه و يزيد) از بنی امیه و هفت نفر (عبدالملک، وليد، هشام، يزيد، سليمان، عمر بن عبدالعزيز و مروان) از اولاد حكم بن ابی العاص هستند. | بنى اميه كه شاخه هاى شجره ملعونه تيم و عدى از سقيفه بودند، در خواب به پيامبر صلى الله عليه و آله نشان داده شدند. | ||
آن حضرت در تفسير اين آيه فرمودند: من دوازده نفر از امامان ضلالت را در خواب ديدم كه از منبرم بالا و پايين مى روند، و امّتم را به صورت عقبگرد به گذشته خود باز مى گردانند. | |||
دو نفر از آنان (ابوبكر و عمر) از دو قبيله مختلف [[قریش]] تيم و عدى و سه نفر (عثمان و معاویه و يزيد) از بنی امیه و هفت نفر (عبدالملک، وليد، هشام، يزيد، سليمان، عمر بن عبدالعزيز و مروان) از اولاد حكم بن ابی العاص هستند. | |||
== غصب خلافت و خمس<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۵۴ . ژرفاى غدير: ص ۱۳۷.</ref>== | == غصب خلافت و خمس<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۵۴ . ژرفاى غدير: ص ۱۳۷.</ref>== | ||
خط ۴۳: | خط ۴۹: | ||
اولين كسانى كه از نظر فكرى به [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و عمر در غصب [[خلافت]] نزديک تر تشخيص داده شدند بنى اميه بودند. آنان امويان را - كه در رأسشان ابوسفيان و معاويه و عثمان قرار داشتند - به پيمان خود دعوت كردند. در اين مرحله مسئله اقتصادى را هم به مسايل مورد نظر خود افزودند و آن منع خمس از [[اهل بیت علیهم السلام]] بود. دليل خود درباره خمس را هم چنين مطرح كردند كه اگر خمس در اختيار آنان باشد از آن در راه خلافت استفاده خواهند كرد!<ref>بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۵۷ و ج ۳۰ ص ۱۶۲ و ج ۳۶ ص ۱۵۷ ح ۱۳۶. </ref> | اولين كسانى كه از نظر فكرى به [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و عمر در غصب [[خلافت]] نزديک تر تشخيص داده شدند بنى اميه بودند. آنان امويان را - كه در رأسشان ابوسفيان و معاويه و عثمان قرار داشتند - به پيمان خود دعوت كردند. در اين مرحله مسئله اقتصادى را هم به مسايل مورد نظر خود افزودند و آن منع خمس از [[اهل بیت علیهم السلام]] بود. دليل خود درباره خمس را هم چنين مطرح كردند كه اگر خمس در اختيار آنان باشد از آن در راه خلافت استفاده خواهند كرد!<ref>بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۵۷ و ج ۳۰ ص ۱۶۲ و ج ۳۶ ص ۱۵۷ ح ۱۳۶. </ref> | ||
و لذا بنی امیه از نظر آنان در غصب خلافت همكارى خوبى مى توانستند داشته باشند. اين بود كه رؤساى آنان را به پيمان خود دعوت كردند. در اين مرحله مسئله اقتصادى را هم به مسائل مورد نظر خود افزودند و آن منع خمس از اهل بيت عليهم السلام بود؛ و گمانشان اين بود كه اگر خمس در اختيار آنان باشد از آن در راه غصب [[خلافت]] استفاده خواهند كرد. | و لذا بنی امیه از نظر آنان در غصب خلافت همكارى خوبى مى توانستند داشته باشند. | ||
اين بود كه رؤساى آنان را به پيمان خود دعوت كردند. در اين مرحله مسئله اقتصادى را هم به مسائل مورد نظر خود افزودند و آن منع خمس از اهل بيت عليهم السلام بود؛ و گمانشان اين بود كه اگر خمس در اختيار آنان باشد از آن در راه غصب [[خلافت]] استفاده خواهند كرد. | |||
در آن مجلس عثمان و معاویه به عنوان سردمداران بنى اميه شركت كردند و چند نفر ديگر نيز حضور داشتند كه عبارت بودند از عبدالرحمان بن عوف، عمروعاص، سعد بن ابى وقاص، مغيرة بن شعبة، ابوهريره و ابوموسى اشعرى. | در آن مجلس عثمان و معاویه به عنوان سردمداران بنى اميه شركت كردند و چند نفر ديگر نيز حضور داشتند كه عبارت بودند از عبدالرحمان بن عوف، عمروعاص، سعد بن ابى وقاص، مغيرة بن شعبة، ابوهريره و ابوموسى اشعرى. | ||
بنى اميه از آنان پرسيدند: براى خلافت چه كسى را در نظر گرفته ايد؟ گفتند: ابوبكر! آنان گفتند: با منع خمس موافقيم، ولى با خلافت ابوبكر نه! و در واقع با اصل غصب خلافت موافق بودند و درباره ابوبكر متردد بودند. آنان همين مقدار را از بنى اميه پذيرفتند و با آنان نيز هم پيمان شدند، و بار ديگر ابوعبيده جراح را شاهد خود قرار دادند و گروه خود را براى اجراى نقشه هاى شوم گسترده تر نمودند. | بنى اميه از آنان پرسيدند: براى خلافت چه كسى را در نظر گرفته ايد؟ | ||
گفتند: ابوبكر! آنان گفتند: با منع خمس موافقيم، ولى با خلافت ابوبكر نه! و در واقع با اصل غصب خلافت موافق بودند و درباره ابوبكر متردد بودند. | |||
آنان همين مقدار را از بنى اميه پذيرفتند و با آنان نيز هم پيمان شدند، و بار ديگر ابوعبيده جراح را شاهد خود قرار دادند و گروه خود را براى اجراى نقشه هاى شوم گسترده تر نمودند. | |||
اينجا بود كه خداوند به پيامبرش پيمان دوم را هم خبر داد و آيه ۷۹ - ۸۰ سوره زخرف را نازل كرد: | اينجا بود كه خداوند به پيامبرش پيمان دوم را هم خبر داد و آيه ۷۹ - ۸۰ سوره زخرف را نازل كرد: | ||
خط ۵۳: | خط ۶۵: | ||
«اَمْ اَبْرَمُوا اَمْراً فَاِنّا مُبْرِمُونَ، اَمْ يَحْسَبُونَ اِنّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ» : «آيا مسئله اى را محكم مى كنند؟ پس ما هم محكم مى نماييم. يا گمان مى كنند ما سِرّ و نجوايشان را نمى شنويم؟ بلى، حتى فرستادگان ما نزد آنان مشغول نوشتن هستند» . | «اَمْ اَبْرَمُوا اَمْراً فَاِنّا مُبْرِمُونَ، اَمْ يَحْسَبُونَ اِنّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ» : «آيا مسئله اى را محكم مى كنند؟ پس ما هم محكم مى نماييم. يا گمان مى كنند ما سِرّ و نجوايشان را نمى شنويم؟ بلى، حتى فرستادگان ما نزد آنان مشغول نوشتن هستند» . | ||
به دنبال آن آيات ۲۴ - ۲۵سوره محمد صلى الله عليه وآله نازل شد كه خبر از پذيرفتن نيمى از پيشنهاد اصحاب صحيفه توسط بنى اميه مى داد: «اِنَّ الَّذينَ ارْتَدّوا عَلى اَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ اَمْلى لَهُمْ. ذلِكَ بِاَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطيعُكُمْ فى بَعْضِ الاَمْرِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ اِسْرارَهُمْ» : | به دنبال آن آيات ۲۴ - ۲۵سوره محمد صلى الله عليه وآله نازل شد كه خبر از پذيرفتن نيمى از پيشنهاد اصحاب صحيفه توسط بنى اميه مى داد: | ||
«اِنَّ الَّذينَ ارْتَدّوا عَلى اَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ اَمْلى لَهُمْ. ذلِكَ بِاَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطيعُكُمْ فى بَعْضِ الاَمْرِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ اِسْرارَهُمْ» : | |||
«كسانى كه از دين خدا رو به عقب باز مى گردند بعد از آنكه راه هدايت برايشان روشن شده، شيطان كار آنان را برايشان زيبا جلوه داده و آنان را بدان سو تشويق كرده است. اين بدان جهت است كه آنان گفتند به كسانى كه آنچه خدا نازل كرده را خوش نداشتند: ما در بعضى از اين مسئله از شما پيروى مى كنيم، ولى خدا پنهان كارى آنان را مى داند» .<ref>بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۵۷ و ج ۲۸ ص ۱۲۲ و ج ۳۰ ص ۲۶۳،۱۶۳ و ج ۳۶ ص ۱۵۷. مثالب النواصب (ابن شهرآشوب، نسخه خطى) : ص ۹۴.</ref> | «كسانى كه از دين خدا رو به عقب باز مى گردند بعد از آنكه راه هدايت برايشان روشن شده، شيطان كار آنان را برايشان زيبا جلوه داده و آنان را بدان سو تشويق كرده است. اين بدان جهت است كه آنان گفتند به كسانى كه آنچه خدا نازل كرده را خوش نداشتند: ما در بعضى از اين مسئله از شما پيروى مى كنيم، ولى خدا پنهان كارى آنان را مى داند» .<ref>بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۵۷ و ج ۲۸ ص ۱۲۲ و ج ۳۰ ص ۲۶۳،۱۶۳ و ج ۳۶ ص ۱۵۷. مثالب النواصب (ابن شهرآشوب، نسخه خطى) : ص ۹۴.</ref> | ||
خط ۸۲: | خط ۹۶: | ||
در مورد رابطه اين آيات و منع خمس از [[اهل بیت علیهم السلام]] و همكارى بنى اميه با اصحاب [[صحیفه ملعونه اول]] و غاصبين [[خلافت]] در روابات چنين اشاره شده است: | در مورد رابطه اين آيات و منع خمس از [[اهل بیت علیهم السلام]] و همكارى بنى اميه با اصحاب [[صحیفه ملعونه اول]] و غاصبين [[خلافت]] در روابات چنين اشاره شده است: | ||
'''روايت اول''' | ==== '''روايت اول''' ==== | ||
در روايت آمده است: آن گروه در كعبه با يكديگر اتفاق كردند كه اگر محمد از دنيا رفت هيچ يک از خاندانش خلافت را به دست نگيرد. در واقع آنان پشتيبان بنى اميه بودند در آنچه انجام دادند. | در روايت آمده است: آن گروه در كعبه با يكديگر اتفاق كردند كه اگر محمد از دنيا رفت هيچ يک از خاندانش خلافت را به دست نگيرد. در واقع آنان پشتيبان بنى اميه بودند در آنچه انجام دادند. | ||
خط ۹۰: | خط ۱۰۳: | ||
«إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى ...» . بنابراين آيه درباره بنى اميه و ابوبكر و عمر و ابوعبيده نازل شده است. بعد از آن آيه بعدى نازل شد: «فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ ...» .<ref>مثالب النواصب (ابن شهرآشوب) نسخه خطى: ص ۹۳. </ref> | «إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى ...» . بنابراين آيه درباره بنى اميه و ابوبكر و عمر و ابوعبيده نازل شده است. بعد از آن آيه بعدى نازل شد: «فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ ...» .<ref>مثالب النواصب (ابن شهرآشوب) نسخه خطى: ص ۹۳. </ref> | ||
'''روايت دوم''' | === '''روايت دوم''' === | ||
در روايت ديگرى شيطنت عمر مطرح شده كه گرداننده اصلى برنامه صحيفه و سقيفه بود. از يک سو زمينه را آماده مى كرد و از سوى ديگر فكر آنان را به اين جهت سوق مى داد كه بر هم زدن سخن و برنامه پيامبرصلى الله عليه وآله كار آسانى است. | در روايت ديگرى شيطنت عمر مطرح شده كه گرداننده اصلى برنامه صحيفه و سقيفه بود. از يک سو زمينه را آماده مى كرد و از سوى ديگر فكر آنان را به اين جهت سوق مى داد كه بر هم زدن سخن و برنامه پيامبرصلى الله عليه وآله كار آسانى است. | ||
خط ۱۰۰: | خط ۱۱۲: | ||
«سَنُطِيعُكُمْ فِى بَعْضِ الْأَمْرِ» ، يعنى خمس را به بنی هاشم ندهيد. «وَ اللَّه يَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ» خدا اين كارهاى پنهانى آنان را مى داند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۱۶۳. تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۰۸. </ref> | «سَنُطِيعُكُمْ فِى بَعْضِ الْأَمْرِ» ، يعنى خمس را به بنی هاشم ندهيد. «وَ اللَّه يَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ» خدا اين كارهاى پنهانى آنان را مى داند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۱۶۳. تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۰۸. </ref> | ||
'''روايت سوم''' | === '''روايت سوم''' === | ||
[[امام باقر علیه السلام|امام باقرعلیه السلام]] به بيان مفهوم ارتداد در آنان پرداخته و برنامه هاى عملى آنان در اين باره را تشريح نموده است. آن حضرت در اين باره مى فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ ...» ، ابوبكر و اصحابش هستند هنگامى كه هدايت را انكار كردند؛ و هدايت راه [[امیرالمؤمنین (لقب)|علی بن ابی طالب علیه السلام]] بود. | |||
«الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ ...» منظور عمر است. «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّه سَنُطِيعُكُمْ فِى بَعْضِ الْأَمْرِ ...» ، ابوبكر و عمر و ابوعبيده هستند كه با يكديگر توافق كردند كه اگر پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا رفت [[خلافت]] به آل محمد عليهم السلام باز نگردد. | |||
آنان گروهى از بنى اميه را به يارى خود در اين باره فرا خواندند، و آنان هم پاسخ مثبت دادند به شرط آنكه چيزى از خمس به آل محمد عليهم السلام ندهند. | |||
سپس بنى اميه از آنان پرسيدند: [[خلافت]] را بعد از او براى چه كسى در نظر گرفته ايد؟ | |||
عمر گفت: براى ابوبكر. بنى اميه گفتند: ولى در اين باره از شما اطاعت نمى كنيم، اما درباره خمس با شما هستيم. در واقع آنان درباره آل محمدعليهم السلام از اين جهت كه خمس به آنان نرسد اطاعت آنان را كردند، ولى در اينكه خلافت به ابوبكر برسد با آنان موافق نبودند. | |||
بنابراين كسانى كه «كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّه» ابوبكر و عمر بودند، و كسانى كه آنان را يارى دادند ابوعبيده و عبدالرحمن و سالم مولى ابى حذيفه بودند. آنان در بين خود نوشته اى نوشتند و كسى كه آن را نوشت ابوعبيده بود. | بنابراين كسانى كه «كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّه» ابوبكر و عمر بودند، و كسانى كه آنان را يارى دادند ابوعبيده و عبدالرحمن و سالم مولى ابى حذيفه بودند. آنان در بين خود نوشته اى نوشتند و كسى كه آن را نوشت ابوعبيده بود. | ||
خط ۱۱۶: | خط ۱۳۱: | ||
همچنين وقتى آيه نازل شد و آنان انكار كردند و بر اين انكار خود قسم ياد كردند خداوند آنان را توبيخ فرمود و اين آيه را نازل كرد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ ...» .<ref>مثالب النواصب (ابن شهرآشوب) نسخه خطى: ص ۹۴. براى موارد آيه «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ...» مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۳۱،۲۳۰.</ref> | همچنين وقتى آيه نازل شد و آنان انكار كردند و بر اين انكار خود قسم ياد كردند خداوند آنان را توبيخ فرمود و اين آيه را نازل كرد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ ...» .<ref>مثالب النواصب (ابن شهرآشوب) نسخه خطى: ص ۹۴. براى موارد آيه «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ...» مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۳۱،۲۳۰.</ref> | ||
'''روايت چهارم''' | === '''روايت چهارم''' === | ||
در حديث ديگرى از [[امام صادق علیه السلام]] تفاصيل بيشترى درباره شأن نزول اين آيات وارد شده است، آنجا كه مى فرمايد: | در حديث ديگرى از [[امام صادق علیه السلام]] تفاصيل بيشترى درباره شأن نزول اين آيات وارد شده است، آنجا كه مى فرمايد: | ||