انقراض دولت بنى ‏اميه در دهه غدير[۱]

در ايام دهه غديريه رخدادهاى متعددى اتفاق افتاده است. يكى از اين رخدادها انقراض دولت امويان در روز ۲۷ ذی حجة الحرام سال ۱۳۲ ق و با مرگ مروان حمار است.

اين با مرگ آخرين خليفه غاصب بنى‏ مروان، روزگار دولت ستمگر اموى به پايان رسيد و طومار شجره ملعونه در هم پيچيد.

آيه «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ»[۲] به اتفاق مفسران شيعه و غالب مفسران اهل‏ سنت به بنى‏ اميه تفسیر شده است.

بر اساس روايات، منظور از هزار ماه در سوره مباركه قدر دولت امويان مى‏ باشد.[۳] مسعودى در «مروج الذهب» تحقيق گسترده ‏اى كرده و نتيجه گرفته كه كل دولت غاصبانه بنى‏ اميه ۸۳ سال و چهار ماه تمام مى ‏باشد، و آن دقيقاً معادل هزار ماه است.[۴]

اگر چه دولت بنی‏ عباس كمتر از آنها ستم نكردند، ولى انقراض دولت بنى‏ اميه فرصتى پيش آورد كه امام جعفر صادق ‏علیه السلام معارف حقه را در سطح گسترده‏ اى مطرح نموده، بيش از ۵۰۰۰ نفر شاگرد برجسته تربيت نمايند.

اولين ياوران صحيفه ملعونه و سقيفه[۵]

از جمله آياتى كه در سفر حجةالوداع و در مورد صحیفه ملعونه اول و ارتداد امت نازل شده اين آيات است:

«ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّه سَنُطِيعُكُمْ فِى بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّه يَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ. فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ. ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّه وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ»[۶]:

«اين بدان جهت است كه اينان به كسانى كه آنچه خدا نازل كرده را کراهت داشتند، گفتند: ما در بعضى از مسئله پيرو شما مى‏ شويم. خداوند پنهان كارى آنان را مى‏ داند.

پس چگونه خواهند بود آنگاه كه ملائکه آنان را بميرانند و بر صورت و پشت آنان بزنند. اين بدان جهت است كه آنان پيرو چيزى شدند كه خدا رضايت ندارد و رضوان او را خوش نداشتند؛ خدا هم اعمال آنان را نابود ساخت».

در اين آيات دو عنوان «كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّه» و «سَنُطِيعُكُمْ فِى بَعْضِ الْأَمْرِ» مربوط به بنى‏ اميه است.

اصحاب صحیفه براى پيشبرد اهداف خود، براى جمع اعوان و انصار تلاش مى‏ كردند، در اين راستا دست به دامان گروه‏ هاى مختلفى مى ‏شدند كه در هر حدى با اهداف آنان موافق باشند.

در اينجا مى‏ بينيم كه بنی ‏امیه فقط در حدّ ندادن خمس آماده همكارى با آنان بوده‏ اند، و همين اندازه را از آنان پذيرفته ‏اند.

بنى‏ اميه از كسانى بودند كه «كَرِهُوا ما نَزَّلَ الله» يعنى ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را خوش نداشتند، و اين را معاويه در غدير به صراحت بر زبان جارى كرد و گفت:

وَ اللَّه! لا نُصَدِّقُ مُحَمَّداً عَلى مَقالَتِهِ وَ لا نُقِرُّ عَلِيّاً وِلايَتَهُ: به خدا قسم! محمد را بر گفتارش تصديق نمى‏ كنيم و براى على به ولايتش اقرار نمى‏ نماييم.[۷]

با اين همه، در ابتداى امر باور نمى ‏كردند اصل غصب خلافت ممكن باشد و اصحاب صحیفه بتوانند اهداف خود را پيش ببرند، و لذا درباره ندادن خمس به اهل‏ بیت‏ علیهم السلام با آنان موافقت كردند.

اين باور نداشتن را در سخن معاویه به وضوح مى‏ بينيم كه در نامه سرى ‏اش به زياد مى‏ گويد: «خلافت به دست ابوبکر و عمر از بنی‏ هاشم خارج شد و به بنى ‏تيم رسيد و سپس به بنى ‏عدى منتقل شد، در حالى كه در قريش طايفه ‏اى بى‏ مقدارتر و پست‏ تر از آنان نبود.اين بود كه ابوبكر و عمر ما را هم در خلافت به طمع انداختند، چرا كه ما از آنها سزاوارتريم»!![۸]

البته اينكه ابوبکر و عمر گمان مى‏ كردند كه اگر خمس را به اهل ‏بيت‏ عليهم السلام بدهند، آنان ديگر كارى به خلافت نخواهند داشت، فكر باطلى است كه خيالات دنيا پرستانه اصحاب صحيفه و برداشت غلط آنان درباره اهل ‏بیت‏ علیهم السلام به اين جهت سوقشان داده است.

اين احتمال هم وجود دارد كه عمر و ابوبكر اين مطلب را به خوبى مى‏ دانسته ‏اند و فقط براى اغواى بنى ‏اميه چنين فكرى را به آنان القا كرده‏ اند.

اكنون با دقت در روايات مربوط به اين آياتِ سوره محمد صلى الله عليه و آله و تحليل‏ هايى كه ذكر شد، به خوبى روشن شد كه خداوند در قرآن عمق ضلالت و انحراف اصحاب صحیفه ملعونه را با چه روش‏ ها و عباراتى خاطر نشان فرموده است.

بنى‏ اميه در قرآن[۹]  

پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد دوست و دشمن اهل‏ بیت‏ علیهم السلام در قرآن در خطبه غدیر مى‏ فرمايند:

مَعاشِرَ النّاسِ، عَدُوُّنا مَنْ ذَمَّهُ اللَّه وَ لَعَنَهُ، وَ وَلِيُّنا كُلُّ مَنْ مَدَحَهُ اللَّه وَ احَبَّهُ:

اى مردم، دشمن ما كسى است كه خداوند او را مورد مذمت و لعن قرار داده، و دوست ما هر كسى است كه خداوند او را مدح نموده و دوست بدارد.[۱۰]

يكى از مواردى كه پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله به آنها اشاره دارند آيه لعنتِ شجره ملعونه در قرآن است:

«وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِى أَرَيْناكَ إِلاّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ»[۱۱]: «قرار نداديم رؤيايى كه نشانت داديم مگر براى امتحان مردم و به عنوان ياد شجره ملعونه در قرآن».

بنى‏ اميه كه شاخه‏ هاى شجره ملعونه تيم و عدى از سقيفه بودند، در خواب به پيامبر صلى الله عليه و آله نشان داده شدند.

آن حضرت در تفسير اين آيه فرمودند: من دوازده نفر از امامان ضلالت را در خواب ديدم كه از منبرم بالا و پايين مى ‏روند، و امّتم را به صورت عقبگرد به گذشته خود باز مى‏ گردانند.

دو نفر از آنان (ابوبكر و عمر) از دو قبيله مختلف قریش تيم و عدى و سه نفر (عثمان و معاویه و یزید) از بنی‏ امیه و هفت نفر (عبدالملک، وليد، هشام، يزيد، سليمان، عمر بن عبدالعزيز و مروان) از اولاد حكم بن ابی‏ العاص هستند.

غصب خلافت و خمس[۱۲]

روز چهاردهم ذى ‏الحجة در سفر حجة الوداع با ماجراهاى پيچيده‏ اى عجين شده است.

يكى از آنها اقدامات اصحاب صحيفه -  كه پيمان نامه خود را در کعبه امضا كرده بودند -  است كه بلافاصله وارد عمل شدند.

اولين كسانى كه از نظر فكرى به ابوبکر و عمر در غصب خلافت نزديک ‏تر تشخيص داده شدند بنى‏ اميه بودند.

آنان امويان را -  كه در رأسشان ابوسفيان و معاويه و عثمان قرار داشتند -  به پيمان خود دعوت كردند.

در اين مرحله مسئله اقتصادى را هم به مسايل مورد نظر خود افزودند و آن منع خمس از اهل‏ بیت ‏علیهم السلام بود. دليل خود درباره خمس را هم چنين مطرح كردند كه اگر خمس در اختيار آنان باشد از آن در راه خلافت استفاده خواهند كرد![۱۳]

و لذا بنی‏ امیه از نظر آنان در غصب خلافت همكارى خوبى مى‏ توانستند داشته باشند.

اين بود كه رؤساى آنان را به پيمان خود دعوت كردند. در اين مرحله مسئله اقتصادى را هم به مسائل مورد نظر خود افزودند و آن منع خمس از اهل‏ بيت‏ عليهم السلام بود؛ و گمانشان اين بود كه اگر خمس در اختيار آنان باشد از آن در راه غصب خلافت استفاده خواهند كرد.

در آن مجلس عثمان و معاویه به عنوان سردمداران بنى‏ اميه شركت كردند و چند نفر ديگر نيز حضور داشتند كه عبارت بودند از عبدالرحمان بن عوف، عمروعاص، سعد بن ابى ‏وقاص، مغيرة بن شعبة، ابوهريره و ابوموسى اشعرى.

بنى‏ اميه از آنان پرسيدند: براى خلافت چه كسى را در نظر گرفته ‏ايد؟

گفتند: ابوبكر! آنان گفتند: با منع خمس موافقيم، ولى با خلافت ابوبكر نه! و در واقع با اصل غصب خلافت موافق بودند و درباره ابوبكر متردد بودند.

آنان همين مقدار را از بنى‏ اميه پذيرفتند و با آنان نيز هم پيمان شدند، و بار ديگر ابوعبیده جراح را شاهد خود قرار دادند و گروه خود را براى اجراى نقشه ‏هاى شوم گسترده ‏تر نمودند.

اينجا بود كه خداوند به پيامبرش پيمان دوم را هم خبر داد و آيه ۷۹ - ۸۰ سوره زخرف را نازل كرد:

«اَمْ اَبْرَمُوا اَمْراً فَاِنّا مُبْرِمُونَ، اَمْ يَحْسَبُونَ اِنّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ» : «آيا مسئله‏ اى را محكم مى‏ كنند؟ پس ما هم محكم مى‏ نماييم.

يا گمان مى‏ كنند ما سِرّ و نجوايشان را نمى‏ شنويم؟ بلى، حتى فرستادگان ما نزد آنان مشغول نوشتن هستند» .

به دنبال آن آيات ۲۴ - ۲۵سوره محمد صلى الله عليه وآله نازل شد كه خبر از پذيرفتن نيمى از پيشنهاد اصحاب صحيفه توسط بنى ‏اميه مى‏ داد:

«اِنَّ الَّذينَ ارْتَدّوا عَلى اَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ اَمْلى لَهُمْ. ذلِكَ بِاَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطيعُكُمْ فى بَعْضِ الاَمْرِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ اِسْرارَهُمْ»:

«كسانى كه از دين خدا رو به عقب باز مى‏ گردند بعد از آنكه راه هدايت برايشان روشن شده، شيطان كار آنان را برايشان زيبا جلوه داده و آنان را بدان سو تشويق كرده است.

اين بدان جهت است كه آنان گفتند به كسانى كه آنچه خدا نازل كرده را خوش نداشتند: ما در بعضى از اين مسئله از شما پيروى مى ‏كنيم، ولى خدا پنهان كارى آنان را مى‏ داند».[۱۴]

منع خمس از اهل‏ بيت ‏عليهم السلام[۱۵]

از جمله مطاعن بزرگ خلفا و دشمنان اهل ‏بیت‏ علیهم السلام منع خمس از ذوی القربی و اهل‏ بیت‏ علیهم السلام است.

در دو روايت پيش بينى اصحاب صحيفه درباره منع خمس از اهل‏ بيت‏ عليهم السلام را فرموده كه در شأن نزول اين آيه -  كه در سفر حجة الوداع و پيش از اتمام مراسم حج در مورد صحيفه ملعونه اول بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد -  است:

«أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ، أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ ...».[۱۶]

در يكى از آن دو روايت دعوت رسمى اصحاب صحيفه از بنى‏ اميه مطرح شده و پذيرش آنان نيز صريحاً آمده است:

امام صادق‏ علیه السلام مى ‏فرمايد: ابوبکر و عمر و دار و دسته آنان... بنى‏ اميه را به شركت در پيمان خود دعوت كردند كه: «خلافت را بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله در ما اهل‏ بيت قرار ندهند و چيزى از خمس به ما ندهند» .

آنان در بين خود گفتند: «اگر خمس را به آنان دهيم آن را براى خود بر مى ‏دارند و به ديگرى نيازى پيدا نمى ‏كنند و برايشان مهم نخواهد بود كه خلافت در آنان باشد».

بنى ‏اميه در پاسخ اين پيشنهاد گفتند: «ما در بخشى از اين پيشنهاد سخن شما را مى ‏پذيريم و آن اينكه چيزى از خمس به آنان ندهيم» . در اين قرار ابوعبيده هم با آنان بود و نويسنده آنان بود. خداوند اين آيه را نازل كرد: «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ، أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ ...» .[۱۷]

از جمله آياتى كه در سفر حجة الوداع و در مورد صحیفه ملعونه اول و ارتداد امت و منع خمس از اهل ‏بیت‏ علیهم السلام نازل شده اين آيات است:

«فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ. أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّه فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى أَبْصارَهُمْ. أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها. إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ. ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّه سَنُطِيعُكُمْ فِى بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّه يَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ. فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ. ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّه وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ»[۱۸]:

«آيا انتظار مى ‏رود كه اگر رويگردان شديد در زمين فساد كنيد و قطع رحم نماييد؟ اينان كسانى‏ اند كه خدا ايشان را كَر نموده و چشمانشان را كور كرده است.

آيا قرآن را مورد تدبّر قرار نمى ‏دهند يا بر قلب هايشان قفل زده شده است؟ آنان كه به عقب باز مى‏ گردند بعد از آنكه هدایت برايشان روشن شده است، شيطان باطل را برايشان آراسته و آنان را بدان سو سوق داده است.

اين بدان جهت است كه اينان به كسانى كه آنچه خدا نازل كرده را كراهت داشتند، گفتند: ما در بعضى از مسئله پيرو شما مى ‏شويم. خداوند پنهان كارى آنان را مى‏ داند.

پس چگونه خواهند بود آنگاه كه ملائکه آنان را بميرانند و بر صورت و پشت آنان بزنند. اين بدان جهت است كه آنان پيرو چيزى شدند كه خدا رضايت ندارد و رضوان او را خوش نداشتند؛ خدا هم اعمال آنان را نابود ساخت».

در مورد رابطه اين آيات و منع خمس از اهل‏ بیت‏ علیهم السلام و همكارى بنى‏ اميه با اصحاب صحیفه ملعونه اول و غاصبين خلافت در روابات چنين اشاره شده است:

روايت اول

در روايت آمده است: آن گروه در کعبه با يكديگر اتفاق كردند كه اگر محمّد (صلی الله علیه و آله) از دنيا رفت هيچ يک از خاندانش خلافت را به دست نگيرد.

در واقع آنان پشتيبان بنى ‏اميه بودند در آنچه انجام دادند.

بنی اميه به آنان گفتند: به خدا قسم دستورات شما را اطاعت نمى ‏كنيم مگر آنكه چيزى از خمس به آنان نرسد، چرا كه گمان مى‏ كردند خمس براى آنان است! خداوند در اينجا آيه نازل كرد:

«إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى ...». بنابراين آيه درباره بنى اميه و ابوبكر و عمر و ابوعبيده نازل شده است. بعد از آن آيه بعدى نازل شد: «فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ ...».[۱۹]

روايت دوم

در روايت ديگرى شيطنت عمر مطرح شده كه گرداننده اصلى برنامه صحيفه و سقيفه بود. از يک سو زمينه را آماده مى‏ كرد و از سوى ديگر فكر آنان را به اين جهت سوق مى‏ داد كه بر هم زدن سخن و برنامه پيامبر صلى الله عليه و آله كار آسانى است.

اين دو نكته در اين حديث به خوبى بيان شده است: «إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى» درباره كسانى نازل شده كه عهد اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را شكستند.

«الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ»، يعنى شيطان كار را براى آنان سهل و آماده مى‏ كرد، و او عمر بود. «وَ أَمْلى لَهُمْ» يعنى براى آنان جلوه مى ‏داد كه از آنچه محمّد (صلی الله علیه و آله) مى‏ گويد هيچ كدام عملى نخواهد شد.

«ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّه» يعنى آنچه خدا درباره امیرالمؤمنین ‏علیه السلام نازل كرده خوش نداشتند.

«سَنُطِيعُكُمْ فِى بَعْضِ الْأَمْرِ» ، بنى‏ اميه را به پيمان خود دعوت كردند كه خلافت را بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله براى ما نگذارند و چيزى از خمس به ما ندهند، و گفتند: اگر خمس را به آنان بدهيم غنيمتى براى آنان خواهد بود.

«سَنُطِيعُكُمْ فِى بَعْضِ الْأَمْرِ»، يعنى خمس را به بنی‏ هاشم ندهيد. «وَ اللَّه يَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ» خدا اين كارهاى پنهانى آنان را مى‏ داند.[۲۰]

روايت سوم

امام باقر علیه السلام به بيان مفهوم ارتداد در آنان پرداخته و برنامه‏ هاى عملى آنان در اين باره را تشريح نموده است. آن حضرت در اين باره مى ‏فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ ...»، ابوبكر و اصحابش هستند هنگامى كه هدايت را انكار كردند؛ و هدايت راه علی بن ابی‏ طالب ‏علیه السلام بود.

«الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ ...» منظور عمر است. «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّه سَنُطِيعُكُمْ فِى بَعْضِ الْأَمْرِ ...»، ابوبكر و عمر و ابوعبيده هستند كه با يكديگر توافق كردند كه اگر پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت خلافت به آل محمد عليهم السلام باز نگردد.

آنان گروهى از بنى ‏اميه را به يارى خود در اين باره فرا خواندند، و آنان هم پاسخ مثبت دادند به شرط آنكه چيزى از خمس به آل محمد عليهم السلام ندهند.

سپس بنى‏ اميه از آنان پرسيدند: خلافت را بعد از او براى چه كسى در نظر گرفته ‏ايد؟

عمر گفت: براى ابوبكر. بنى‏ اميه گفتند: ولى در اين باره از شما اطاعت نمى‏ كنيم، اما درباره خمس با شما هستيم.

در واقع آنان درباره آل محمد عليهم السلام از اين جهت كه خمس به آنان نرسد اطاعت آنان را كردند، ولى در اينكه خلافت به ابوبكر برسد با آنان موافق نبودند.

بنابراين كسانى كه «كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّه» ابوبكر و عمر بودند، و كسانى كه آنان را يارى دادند ابوعبیده و عبدالرحمن و سالم مولی ابی‏ حذیفه بودند.

آنان در بين خود نوشته‏ اى نوشتند و كسى كه آن را نوشت ابوعبيده بود.

خداوند عز و جل پيامبرش را بر آنچه در بين خود نوشته بودند مطلع ساخت و اين آيه را نازل كرد: «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ ...».

در ادامه اين روايت نقل شده كه آنان پيمان بستند كه خلافت را بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله به هيچ يک از بنى‏ هاشم نسپارند، و اينكه همسران آن حضرت را بعد از او به ازدواج خود درآورند.

اينجا بود كه آيه نازل شد: «وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِى كِتابِ اللَّه».

همچنين وقتى آيه نازل شد و آنان انكار كردند و بر اين انكار خود قسم ياد كردند خداوند آنان را توبيخ فرمود و اين آيه را نازل كرد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ ...».[۲۱]

روايت چهارم

در حديث ديگرى از امام صادق ‏علیه السلام تفاصيل بيشترى درباره شأن نزول اين آيات وارد شده است، آنجا كه مى‏ فرمايد:

كلام خداوند «إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى»، منظور ابوبکر و عمر و ابوعبیده است كه با ترک ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از ايمان مرتد شدند.

قول خداوند: «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّه سَنُطِيعُكُمْ فِى بَعْضِ الْأَمْرِ»: به خدا قسم درباره ابوبكر و عمر و پيروانشان نازل شده است.

اين كلام خداست كه جبرئیل بر محمد صلى الله عليه و آله نازل كرده است: «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّه -  فى علىّ - »:

«اين به خاطر آن است كه آنان گفتند به كسانى كه خوش نداشتند آنچه خدا - درباره على ‏عليه السلام -  نازل كرده بود».

«سَنُطِيعُكُمْ فِى بَعْضِ الْأَمْرِ»: «در بعضى از آن امر مطيع شما مى‏ شويم»، ماجرا از اين قرار بود كه بنی ‏امیه را به پيمان خود درباره خلافت دعوت كردند كه نگذارند خلافت بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله در ما خاندان قرار بگيرد، و چيزى از خمس به ما ندهند. آنان به بنى‏ اميه گفتند: اگر خمس را به اهل ‏بیت بدهيم نياز به چيزى پيدا نمى‏ كنند، و برايشان مهم نخواهد بود كه خلافت در آنان نباشد!

بنى ‏اميه در پاسخ گفتند: «سَنُطِيعُكُمْ فِى بَعْضِ الْأَمْرِ»: «ما از شما اطاعت مى‏ كنيم در بخشى از مسئله‏ اى كه ما را بدان دعوت كرديد، و آن خمس است كه چيزى از آن به اهل بيت ندهيم».

قول خداوند كه مى ‏فرمايد: «كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّه»: «آنچه خدا فرستاده بود را مكروه داشتند»، منظور از آنچه خدا نازل كرده بود، ولايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام است كه بر خلقش واجب كرده بود.

در اين داخل شدن بنى ‏اميه به پيمان نامه اصحاب صحيفه، ابوعبيده نيز همراهشان بود و نويسنده آنان بود.[۲۲]

منبع

دانشنامه غدیر،جلد ۵،صفحه ۱۰۳

پانویس

  1. غدير در گذر زمان (مهدى ‏پور) : ص ۶۲-۶۵ ، ۷۵-۱۱۹ .
  2. اسراء / ۶۰ .
  3. سنن ترمذى: ج ۵ ص ۲۳۱.
  4. مروج الذهب: ج ۳ ص ۲۴۵.
  5. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۷۸.
  6. محمد صلى الله عليه و آله /  ۲۶-۲۸.
  7. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۱.
  8. كتاب سليم: ص ۲۸۲.
  9. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۳۰.
  10. اسرار غدير: ص ۱۵۳ بخش ۷.
  11. اسراء /  ۶۰ .
  12. واقعه قرآنى غدير: ص ۵۴ . ژرفاى غدير: ص ۱۳۷.
  13. بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۵۷ و ج ۳۰ ص ۱۶۲ و ج ۳۶ ص ۱۵۷ ح ۱۳۶.
  14. بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۵۷ و ج ۲۸ ص ۱۲۲ و ج ۳۰ ص ۲۶۳،۱۶۳ و ج ۳۶ ص ۱۵۷. مثالب النواصب (ابن شهرآشوب، نسخه خطى) : ص ۹۴.
  15. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۶۹،۲۶۱-۲۷۱ .
  16. زخرف /  ۸۰،۷۹ .
  17. زخرف /  ۷۹ ،۸۰ . الكافى: ج ۱ ص ۴۲۰ ح ۴۳. تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۰۸. بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۵۷ ح ۵۸ و ج ۳۰ ص ۱۶۲ ح ۲۲، ص ۲۶۳ ح ۱۲۸.
  18. محمد صلى الله عليه و آله /۲۲ -۲۸ .
  19. مثالب النواصب (ابن شهرآشوب) نسخه خطى: ص ۹۳.
  20. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۱۶۳. تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۰۸.
  21. مثالب النواصب (ابن شهرآشوب) نسخه خطى: ص ۹۴. براى موارد آيه «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ...» مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۳۱،۲۳۰.
  22. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۶۳ ح ۱۲۸. الكافى: ج ۱ ص ۳۴۸ ح ۴۳.