۲۱٬۹۷۲
ویرایش
(قرار دادن ابن حجر عسقلانی) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== <big>نقل احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام با صحابه به حديث غدير</big><ref>چکیدۀ عبقات الانوار (حدیث غدیر): | == <big>نقل احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام با صحابه به حديث غدير</big><ref>چکیدۀ عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص۵۲۵.</ref> == | ||
<big>از ادله دلالت حديث غدير بر امامت و خلافت اين است كه اميرالمؤمنين عليه السلام در رحبه كوفه حديث «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلىٌّ مَولاهُ» را مطرح كرده و از شاهدان حاضر در مجلس از صحابه كه در غدير حاضر بودند طلب شهادت كرد.</big> | <big>از ادله دلالت حديث غدير بر امامت و خلافت اين است كه اميرالمؤمنين عليه السلام در رحبه كوفه حديث «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلىٌّ مَولاهُ» را مطرح كرده و از شاهدان حاضر در مجلس از صحابه كه در غدير حاضر بودند طلب شهادت كرد.</big> | ||
<big>اين ماجرا را شمارى از بزرگان اهل سنت نقل كرده اند. از جمله ابن حجر عسقلانى است.</big> | <big>اين ماجرا را شمارى از بزرگان اهل سنت نقل كرده اند. از جمله ابن حجر عسقلانى است.</big> | ||
<big>ابن حجر در «[[الاصابة]]» حديث مناشده را از ابن عقده در كتاب «[[الموالاة]]» و او از ابواسحاق و ابوالطُفَيل روايت كرده كه او گفته است: كسانى كه من آنان را به شمار نمى آورم برايم روايت كرده اند كه على عليه السلام در رَحبه، مردم را سوگند داد... . سپس مى گويد: اين خبر را ابن شاهين از ابن عقده نقل و آن را استدراک كرده است.<ref>الاصابة: ج | <big>ابن حجر در «[[الاصابة]]» حديث مناشده را از ابن عقده در كتاب «[[الموالاة]]» و او از ابواسحاق و ابوالطُفَيل روايت كرده كه او گفته است: كسانى كه من آنان را به شمار نمى آورم برايم روايت كرده اند كه على عليه السلام در رَحبه، مردم را سوگند داد... . سپس مى گويد: اين خبر را ابن شاهين از ابن عقده نقل و آن را استدراک كرده است.<ref>الاصابة: ج ۲ ص ۴۲۱ و ج ۴ ص ۱۵۹.</ref></big> | ||
== <big>روايت حديث غدير</big><ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص | == <big>روايت حديث غدير</big><ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۲۸۱. اسرار غدير: ص ۱۰۷. چهارده قرن با غدير: ص ۱۲۱. </ref> == | ||
<big>كتب مفصلى در زمينه بحث هاى رجالى و تاريخىِ مربوط به سند حديث غدير تأليف شده، و در تعدادى از كتاب هاى بزرگان عامه حديث غدير به عنوان يكى از مسلمات روايت شده است.</big> | <big>كتب مفصلى در زمينه بحث هاى رجالى و تاريخىِ مربوط به سند حديث غدير تأليف شده، و در تعدادى از كتاب هاى بزرگان عامه حديث غدير به عنوان يكى از مسلمات روايت شده است.</big> | ||
<big>يكى از علما و بزرگان اهل سنت كه حديث غدير را نقل كرده ابن حَجَر عَسقَلانى است. ابن حجر در «[[تهذيب التهذيب]]» حديث غدير را با اشاره به ماجراى غدير نقل كرده است. وى پس از بيان بعضى از [[مناقب اميرالمؤمنين عليه السلام]]، به نقل حديث غدير توسط مِزّى و ابن عبدالبَرّ و [[ابن جرير طبرى]] و نيز ابن عقده و كتابش در طرق حديث غدير اشاره كرده است. ابن حجر در جايى ديگر به نقل حديث غدير توسط تِرمِذى و نَسايى اشاره كرده است.<ref>عوالم العلوم: ج | <big>يكى از علما و بزرگان اهل سنت كه حديث غدير را نقل كرده ابن حَجَر عَسقَلانى است. ابن حجر در «[[تهذيب التهذيب]]» حديث غدير را با اشاره به ماجراى غدير نقل كرده است. وى پس از بيان بعضى از [[مناقب اميرالمؤمنين عليه السلام]]، به نقل حديث غدير توسط مِزّى و ابن عبدالبَرّ و [[ابن جرير طبرى]] و نيز ابن عقده و كتابش در طرق حديث غدير اشاره كرده است. ابن حجر در جايى ديگر به نقل حديث غدير توسط تِرمِذى و نَسايى اشاره كرده است.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۷۷. تهذيب التهذيب: ج ۸ ص ۳۳۷ و ج ۷ ص۷۴، ۳۳۹. ابنحجر حديث غدير را در كتاب هاى ديگرش نيز نقل كرده است: الاصابة: ج ۴ ص ۸۰ . فتح البارى. المطالب العالية: ج ۴ ص ۶۰.</ref></big> | ||
== <big>معناى اولى براى «مولى» در كلام ابن حجر</big><ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): | == <big>معناى اولى براى «مولى» در كلام ابن حجر</big><ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص۳۳۱-۳۷۵، ۵۹۱. اسرار غدیر: ص۱۱۳. چهارده قرن با غدیر: ص۱۲۱.</ref> == | ||
<big>يكى از وجوه دلالت حديث غدير بر امامت سخن ابن حجر در «[[الصواعق]]» است. وى مى گويد:</big> | <big>يكى از وجوه دلالت حديث غدير بر امامت سخن ابن حجر در «[[الصواعق]]» است. وى مى گويد:</big> | ||
<big>حق آن است كه مَولى به معناى «[[امام]]» در لغت و شرع معهود نيست، در شرع كه واضح است. اما در لغت، هيچ يک از پيشوايان زبان عربى نگفته است كه مَفعَل به معناى أفعَل مى آيد. و مَولاكُم در آيه «مَأواكُمُ النارُ هِىَ مَولاكُم»<ref>حديد/ | <big>حق آن است كه مَولى به معناى «[[امام]]» در لغت و شرع معهود نيست، در شرع كه واضح است. اما در لغت، هيچ يک از پيشوايان زبان عربى نگفته است كه مَفعَل به معناى أفعَل مى آيد. و مَولاكُم در آيه «مَأواكُمُ النارُ هِىَ مَولاكُم»<ref>حديد/۱۵.</ref></big> <big>يعنى مَقرّ شما يا ياور شما كه مبالغه در نفى نصرت و يارى است، چنانكه گويند: گرسنگى توشه كسى است كه توشه اى ندارد. همچنين استعمال مانع از اين است كه مَفعَل به معناى أفعَل باشد، چرا كه گفته مى شود: «هُوَ أولى مِن كَذا» نه «مَولى مِن كَذا» و «أولى الرَجُلَينِ وَ الرِجالِ» نه «مَولَى الرَجُلَينِ». بنابراين، تنها با نظر به روايت آتى - يعنى: مَن كُنتُ وَليُّهُ ... - متصرّف در امور را يكى از معانى «مَولى» قرار داديم.<ref>الصواعق المحرقة: ص ۲۵.</ref></big> | ||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
=== <big>'''وجه سوم:'''</big> === | === <big>'''وجه سوم:'''</big> === | ||
<big>قبول كرديم كه «مَولى» به معناى «أولى» است، ولى نمى پذيريم كه مراد از آن اولى به امامت باشد، بلكه مراد اولى به پيروى از پيامبرصلى الله عليه وآله و نزديكى به او است. چنانكه در سخن خداى تعالى آمده است: «إنَّ أولَى الناسِ بِإبراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوه»<ref>آل عمران/ | <big>قبول كرديم كه «مَولى» به معناى «أولى» است، ولى نمى پذيريم كه مراد از آن اولى به امامت باشد، بلكه مراد اولى به پيروى از پيامبرصلى الله عليه وآله و نزديكى به او است. چنانكه در سخن خداى تعالى آمده است: «إنَّ أولَى الناسِ بِإبراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوه»<ref>آل عمران/۶۸.</ref>: بى گمان نزديكترين مردم به ابراهيم كسانى اند كه از او پيروى كردند. نه دليل قطعى بر نفى اين احتمال هست و نه دليل ظاهر، بلكه واقع امر همين است، چرا كه اين همان معنايى است كه ابوبكر و عمر از آن فهميده اند - و اين دو تن تو را در فهم حديث كافى هستند - زيرا وقتى حديث را شنيدند به على عليه السلام گفتند: اى پسر ابوطالب، مولاى مردان و زنان مؤمن گشتى.</big> | ||
<big>اين خبر را دارقطنى نقل كرده است. [[دارقطنى]] همچنين آورده است كه به عمر گفته شد: تو با على به گونه اى رفتار مى كنى كه با هيچ يک از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله چنين رفتار نمى كنى! عمر گفت: زيرا او مولاى من است.<ref>الصواعق المحرقة: ص | <big>اين خبر را دارقطنى نقل كرده است. [[دارقطنى]] همچنين آورده است كه به عمر گفته شد: تو با على به گونه اى رفتار مى كنى كه با هيچ يک از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله چنين رفتار نمى كنى! عمر گفت: زيرا او مولاى من است.<ref>الصواعق المحرقة: ص ۲۶.</ref></big> | ||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
<big>ما و اماميه در صحت اراده معناى «حُبّ» (دوست داشتن) هم داستانيم و على عليه السلام سيّد و حبيب ماست. حق آن است كه بودن «مَولى» به معناى «امام» در لغت و شرع معهود نيست: در شرع كه واضح است، و در لغت هم هيچ يک از بزرگان زبان عربى نگفته است كه مَفعَل به معناى اَفعَل مى آيد. و مَولاكُم در آيه «مَأواكُمُ النارُ هِىَ مَولاكُم»<ref>حديد/ | <big>ما و اماميه در صحت اراده معناى «حُبّ» (دوست داشتن) هم داستانيم و على عليه السلام سيّد و حبيب ماست. حق آن است كه بودن «مَولى» به معناى «امام» در لغت و شرع معهود نيست: در شرع كه واضح است، و در لغت هم هيچ يک از بزرگان زبان عربى نگفته است كه مَفعَل به معناى اَفعَل مى آيد. و مَولاكُم در آيه «مَأواكُمُ النارُ هِىَ مَولاكُم»<ref>حديد/۱۵.</ref>، يعنى مقرّ شما يا ياور شما، كه مبالغه در نفى نصرت و يارى است. چنانچه گويند: گرسنگى توشه كسى است كه توشه اى ندارد.</big> | ||
<big>همچنين استعمال مانع از اين است كه مَفعَل به معناى اَفعَل باشد، چرا كه گفته مى شود: «هُوَ أولى مِن كَذا» نه «مَولى مِن كَذا»، و «أولى الرَجُلَينِ وَ الرِجالِ» نه «مَولَى الرَجُلَينِ».</big> | <big>همچنين استعمال مانع از اين است كه مَفعَل به معناى اَفعَل باشد، چرا كه گفته مى شود: «هُوَ أولى مِن كَذا» نه «مَولى مِن كَذا»، و «أولى الرَجُلَينِ وَ الرِجالِ» نه «مَولَى الرَجُلَينِ».</big> | ||
<big>بنابراين تنها با نظر به روايت آتى - يعنى من كنت وليّه... - متصرّف در امور را يكى از معانى «مَولى» قرار داديم. هدف از تنصيص بر موالات على عليه السلام اجتناب از دشمنى با او است، زيرا تنصيص بر اين مطلب سبب افزونى شرف او است. پيامبرصلى الله عليه وآله سخن خود را با «أ لَستُ أولى بِكُم مِن أنفُسِكُم» آغاز و آن را سه بار تكرار كرد تا در جهت قبول كردن آنان تحريک بيشترى داشته باشد. دعايى كه در انتهاى سخن حضرتش آمده نيز همين حكم را دارد.<ref>الصواعق المحرقة: ص | <big>بنابراين تنها با نظر به روايت آتى - يعنى من كنت وليّه... - متصرّف در امور را يكى از معانى «مَولى» قرار داديم. هدف از تنصيص بر موالات على عليه السلام اجتناب از دشمنى با او است، زيرا تنصيص بر اين مطلب سبب افزونى شرف او است. پيامبرصلى الله عليه وآله سخن خود را با «أ لَستُ أولى بِكُم مِن أنفُسِكُم» آغاز و آن را سه بار تكرار كرد تا در جهت قبول كردن آنان تحريک بيشترى داشته باشد. دعايى كه در انتهاى سخن حضرتش آمده نيز همين حكم را دارد.<ref>الصواعق المحرقة: ص ۲۵.</ref></big> | ||
<big>مىبينيم كه ابن حجر چگونه اينجا و در وجه دوم بر نفى احتمال اراده «أولى» از «مَولى» به طور مطلق پافشارى مى كند، و سپس در وجه سوم ادّعا مى كند كه معناى واقعى «مَولى» در حديث «أولى به اتّباع و پيروى» است! و در اين باره به فهم و درک ابوبكر و عمر استناد مى كند كه آن دو اين معنى را از حديث فهميده اند و خود سخنان طولانى و بيهوده اش را ابطال مى كند!</big> | <big>مىبينيم كه ابن حجر چگونه اينجا و در وجه دوم بر نفى احتمال اراده «أولى» از «مَولى» به طور مطلق پافشارى مى كند، و سپس در وجه سوم ادّعا مى كند كه معناى واقعى «مَولى» در حديث «أولى به اتّباع و پيروى» است! و در اين باره به فهم و درک ابوبكر و عمر استناد مى كند كه آن دو اين معنى را از حديث فهميده اند و خود سخنان طولانى و بيهوده اش را ابطال مى كند!</big> |