دارمیّه حجونیّه و حدیث غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «== <big>اتمام حجت دارميّه با حديث غدير<ref>چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۰. اسرار غدير: ص...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
== <big>اتمام حجت دارميّه با حديث غدير<ref>چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۰. اسرار غدير: ص ۲۹۸. علوم حديث (مجله، سال سوم، ش ۱، بهار ۱۳۷۷، پياپى ۷) : ص ۱۷۹  - ۱۶۲: حضور بانوان در نقل حديث غدير (مرتضوى) . ماهنامه كوثر (ويژه ‏نامه غدير، ش ۲، سال اول، ارديبهشت ۱۳۷۶) : ص ۸۵  - ۸۰ .</ref>    </big> ==
== اتمام حجت دارميّه با حديث غدير<ref>چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۰. اسرار غدير: ص ۲۹۸. علوم حديث (مجله، سال سوم، ش ۱، بهار ۱۳۷۷، پياپى ۷) : ص ۱۷۹  - ۱۶۲: حضور بانوان در نقل حديث غدير (مرتضوى) . ماهنامه كوثر (ويژه ‏نامه غدير، ش ۲، سال اول، ارديبهشت ۱۳۷۶) : ص ۸۵  - ۸۰ .</ref>     ==
<big>از نمونه‏ هاى بارز اتمام حجت و استدلال و يادآورى ‏هاى غدير، مواردى است كه توسط خود خداوند و معصومين ‏عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته است. تمام راويانى كه در طول هزار و چهارصد سال حديث غدير را روايت كرده ‏اند نيز به گونه‏ اى جهاد خود را در مقابله با اهل سقيفه به نمايش گذاشته ‏اند.</big>
از نمونه‏ هاى بارز اتمام حجت و استدلال و يادآورى ‏هاى غدير، مواردى است كه توسط خود خداوند و معصومين ‏عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته است.  


<big>از جمله زواياى اين احتجاجات نقش بانوان در احتجاج به غدير يا نقل حديث غدير است، كه در كمتر ماجرا و حديثى اين اتفاق افتاده است، آن هم به نقل شيعه و اهل ‏سنت. اگر تعداد بانوانى كه نام آنان به عنوان راوىِ داستان غدير در تاريخ و كتب حديث مانده است، با آنچه در موارد ديگر كه توسط آنان گزارش شده مقايسه گردد، خواهيم ديد كه حضور زنان در نقل ماجراى غدير خم و يا استدلال به آن حضور چشمگير است. حتى بيش از موضوعات ديگرى است كه آنان در طريق نقل آن قرار گرفته ‏اند.</big>
تمام راويانى كه در طول هزار و چهارصد سال حديث غدير را روايت كرده ‏اند نيز به گونه‏ اى جهاد خود را در مقابله با اهل سقيفه به نمايش گذاشته ‏اند.


<big>از جمله احتجاج دارميه حجونيه كنانيه است. او از شيعيان معروف و بسيار مشهور حضرت اميرمؤمنان‏ عليه السلام بوده است. به نحوى كه آوازه ‏اش تا بدان حد پيچيده بود كه معاويه موقع ورود به مكه از وى سراغ گرفت. اين موضوع خود به خوبى مى‏ تواند نمايانگر شدت ارادت اين بانوى شيعه و محب اهل ‏بيت‏ عليهم السلام باشد.<ref>بلاغات النساء: ص ۷۲.</ref></big>
از جمله زواياى اين احتجاجات نقش بانوان در احتجاج به غدير يا نقل حديث غدير است، كه در كمتر ماجرا و حديثى اين اتفاق افتاده است، آن هم به نقل شيعه و  


<big>در اينجا ماجرا و اتمام حجت دارميه حجونيه با حديث غدير را مى‏ آوريم:</big>
اهل ‏سنت. اگر تعداد بانوانى كه نام آنان به عنوان راوىِ داستان غدير در تاريخ و كتب حديث مانده است، با آنچه در موارد ديگر كه توسط آنان گزارش شده مقايسه


<big>ابوالقاسم جاراللَّه محمود بن عمر زمخشرى (م ۵۳۸ ق) صاحب تفسير «الكشّاف» در باب چهل و يكم كتاب «ربيع الابرار» داستان احتجاج دارميه را چنين آورده است:</big>
گردد، خواهيم ديد كه حضور زنان در نقل ماجراى غدير خم و يا استدلال به آن حضور چشمگير است. حتى بيش از موضوعات ديگرى است كه آنان در طريق نقل آن قرار گرفته ‏اند.


<big>سالى ، معاويه به حج رفت و در پى زنى كه به نام دارميه حجونيه خوانده مى‏ شد فرستاد. اين زن از شيعيان امیرالمؤمنین عليه السلام بود. زنى سياه چهره و قوى هيكل. معاويه پرسيد: حالت چطور است اى فرزند حام <ref>احتمالاً با توجه به شهرت اين زن به عنوان «دارميه» معروف به انتساب به قبيله «بنى‏ حام» شده است، و يا معاويه تنها به انگيزه عيب‏ جويى و بيان اينكه تو از عرب نيستى اين گونه او را مخاطب ساخته است. لذا در نقل «العقد الفريد» در پاسخ او به معاويه آمده است: اگر مرادت عيب جويى از من است، من از بنی حام نيستم. من زنى از بنى‏ كنانه هستم.</ref> ؟ گفت: به خيرم، و «حام» نيستم. من زنى از قبيله بنى‏ كنانه‏ ام.</big>
از جمله احتجاج دارميه حجونيه كنانيه است. او از شيعيان معروف و بسيار مشهور حضرت اميرمؤمنان‏ عليه السلام بوده است. به نحوى كه آوازه ‏اش تا بدان حد پيچيده


<big>گفت: درست گفتى. آيا مى ‏دانى براى چه تو را فراخواندم؟ گفت: سبحان اللَّه! من غيب نمى‏ دانم. گفت: تا از تو بپرسم چرا على را دوست داشتى و مرا دشمن، و با او دوستى كردى و با من دشمنى؟ گفت: آيا مرا از پاسخ معاف مى‏ دارى؟ گفت: نه.</big>
بود كه معاويه موقع ورود به مكه از وى سراغ گرفت. اين موضوع خود به خوبى مى‏ تواند نمايانگر شدت ارادت اين بانوى شيعه و محب اهل ‏بيت‏ عليهم السلام باشد.<ref>بلاغات النساء: ص ۷۲.</ref>  


<big>گفت: حالا كه نپذيرفتى پس بگويم كه من امیرالمؤمنین ‏عليه السلام را به دليل عدالتش در مردم و تقسيم يكسانش دوست داشتم، و با توجه به دليل درگيرى و مخالفتت با كسى كه از تو براى حكومت سزاوارتر بود و درخواستت نسبت به چيزى كه براى تو نيست، با تو دشمنى و عداوت ورزيدم.</big>
در اينجا ماجرا و اتمام حجت دارميه حجونيه با حديث غدير را مى‏ آوريم:


<big>امیرالمؤمنین عليه السلام را دوست دارم به خاطر آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير خم براى او قرار داد كه تو نيز شاهد بودى، و براى محبتش نسبت به بيچارگان و بزرگ داشتن دينداران. و با تو دشمنى كردم به دليل خونريزى ‏ها و تفرقه اندازيت، و به علت متفرق ساختن صفوف يكپارچه مسلمانان و ستم پيشگى ‏ات در قضاوت و داورى‏ ات بر اساس هواى نفس.</big>
ابوالقاسم جاراللَّه محمود بن عمر زمخشرى (م ۵۳۸ ق) صاحب تفسير «الكشّاف» در باب چهل و يكم كتاب «ربيع الابرار» داستان احتجاج دارميه را چنين آورده است:


<big>معاويه گفت: فلذلک انتفخ بطنک و عظم ثدياک و ربت عجيزتک (و بدين گونه مرتكب اهانت به اين بانوى بزرگوار شد) . دارميه گفت: به خدا سوگند اين مطلب ضرب‏ المثلى بود كه درباره هند (مادر معاويه) در نزد پدرم زده مى‏ شد! (يعنى آنچه گفتى به روشنى شايسته مادرت هند است) .</big>
سالى ، معاويه به حج رفت و در پى زنى كه به نام دارميه حجونيه خوانده مى‏ شد فرستاد. اين زن از شيعيان امیرالمؤمنین عليه السلام بود.  


<big>معاويه گفت: به خودت ارفاق كن و خود دارى كن. ما كه حرف خوبى گفتيم؛ انه اذا انتفخ بطن المرأة تمّ خلق ولدها، و اذا عظم ثدياها تروى رضيعها، و اذا عظمت عجيزتها رزن مجلسها. (و بدين وسيله خواست اهانت خويش را توجيه كند. دارميه آرام گرفت و ساكت شد).</big>
زنى سياه چهره و قوى هيكل. معاويه پرسيد: حالت چطور است اى فرزند حام <ref>احتمالاً با توجه به شهرت اين زن به عنوان «دارميه» معروف به انتساب به قبيله «بنى‏ حام» شده است، و يا معاويه تنها به انگيزه عيب‏ جويى و بيان اينكه تو از عرب نيستى اين گونه او را مخاطب ساخته است. لذا در نقل «العقد الفريد» در پاسخ او به معاويه آمده است: اگر مرادت عيب جويى از من است، من از بنی حام نيستم. من زنى از بنى‏ كنانه هستم.</ref> ؟ گفت: به خيرم، و «حام» نيستم. من زنى از قبيله بنى‏ كنانه‏ ام.


<big>معاويه گفت: آيا على را ديده ‏اى؟ گفت: بله، به خدا سوگند. گفت: او را چگونه يافتى؟ گفت: به خدا سوگند او را ديدم در حالتى كه حكومتى كه تو را مفتون ساخته او را مفتون نكرده بود، و نعمتى كه تو را مشغول ساخته او را به خود مشغول نكرده بود. گفت: آيا سخن او را نيز شنيدى؟ گفت: آرى به خدا سوگند. كورى را از قلب‏ ها مى‏ زدود، همان گونه كه روغن زنگار ظرف را مى‏ برد.</big>
گفت: درست گفتى. آيا مى ‏دانى براى چه تو را فراخواندم؟


<big>گفت: راست گفتى. آيا نيازى نيز دارى؟ گفت: آيا اگر از تو درخواست بكنم انجام مى‏ دهى؟ گفت: آرى. گفت: يكصد شتر سرخ موى نر به همراه چوپانشان. گفت: با اينها چه مى‏ كنى؟ گفت: با شير آنها كودكان را تغذيه مى‏ كنم و با خود آنها بزرگسالان را زندگى مى‏ بخشم و كسب كرامت مى‏ كنم و ميان خويشان صلح و صفا برقرار مى‏ كنم.</big>
گفت: سبحان اللَّه! من غيب نمى‏ دانم.


<big>گفت: اگر اينها را به تو بدهم، آيا پيش تو جايگاه على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را خواهم يافت؟ دارميه (در پاسخ يادآور چند ضرب‏ المثل گويا و دندان ‏شكن شد) و گفت: آب اما نه چون «صداه» (كه گواراترين چشمه است) ، چراگاه اما نه چون «سعدان» (كه از بهترين گياهان چراگاهى براى شتر است) ، و جوان اما نه چون مالک (كه الگوى جوانمردى در ميان ضرب المثل‏ هاى عرب بوده است) . اى عجب! بلكه حتى پائين ‏تر از اينها.</big>
گفت: تا از تو بپرسم چرا على را دوست داشتى و مرا دشمن، و با او دوستى كردى و با من دشمنى؟


<big>(با اين پاسخ كوبنده دارميه، معاويه دو بيت شعر گفت با اين مضمون كه: اگر من بر شما بردبارى نكنم، پس از من از چه كسى بايد اميد بردبارى داشت؟ اينها را به گوارايى بگير، و رفتار فرد بزرگوارى را ياد كن كه در مقابل عداوت و دشمنى به تو پاداش آشتى و سلامتى مى‏ دهد) . سپس اضافه كرد: به خدا سوگند اگر على زنده بود از اينها هيچ چيزى به تو نمى ‏داد.</big>
گفت: آيا مرا از پاسخ معاف مى‏ دارى؟ گفت: نه.


<big>دارميه گفت: نه به خدا نمى‏ داد، و حتى يک موى از مال مسلمانان را ! (و بدين گونه فهماند كه اينها حق مسلمان است، و تو از مال خودت چيزى ندارى كه به اين و آن بدهى) . <ref>ربيع الابرار: باب ۴۱. اعلام النساء المؤمنات: ص ۳۳۳. اعيان الشيعة: ج ۶ ص ۳۶۴ (به نقل از العقد الفريد) . الغدير: ج ۱ ص ۲۰۸. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۲۲۲ ح ۱۱۴. بحار الانوار: ج ۳۳ ص ۲۶۰ ح  ۵۳۲ . بلاغات النساء: ص ۷۲. العقد الفريد: ج ۱ ص ۲. صبح الاعشى: ج ۱ ص ۲۵۹.</ref></big>
گفت: حالا كه نپذيرفتى پس بگويم كه من امیرالمؤمنین ‏عليه السلام را به دليل عدالتش در مردم و تقسيم يكسانش دوست داشتم، و با توجه به دليل درگيرى و  


مخالفتت با كسى كه از تو براى حكومت سزاوارتر بود و درخواستت نسبت به چيزى كه براى تو نيست، با تو دشمنى و عداوت ورزيدم.
امیرالمؤمنین عليه السلام را دوست دارم به خاطر آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير خم براى او قرار داد كه تو نيز شاهد بودى، و براى محبتش نسبت به بيچارگان
و بزرگ داشتن دينداران. و با تو دشمنى كردم به دليل خونريزى ‏ها و تفرقه اندازيت، و به علت متفرق ساختن صفوف يكپارچه مسلمانان و ستم پيشگى ‏ات در قضاوت و
داورى‏ ات بر اساس هواى نفس.
معاويه گفت: فلذلک انتفخ بطنک و عظم ثدياک و ربت عجيزتک (و بدين گونه مرتكب اهانت به اين بانوى بزرگوار شد) . دارميه گفت: به خدا سوگند اين مطلب ضرب‏
المثلى بود كه درباره هند (مادر معاويه) در نزد پدرم زده مى‏ شد! (يعنى آنچه گفتى به روشنى شايسته مادرت هند است) .
معاويه گفت: به خودت ارفاق كن و خود دارى كن. ما كه حرف خوبى گفتيم؛ انه اذا انتفخ بطن المرأة تمّ خلق ولدها، و اذا عظم ثدياها تروى رضيعها، و اذا عظمت
عجيزتها رزن مجلسها. (و بدين وسيله خواست اهانت خويش را توجيه كند. دارميه آرام گرفت و ساكت شد).
معاويه گفت: آيا على را ديده ‏اى؟ گفت: بله، به خدا سوگند. گفت: او را چگونه يافتى؟
گفت: به خدا سوگند او را ديدم در حالتى كه حكومتى كه تو را مفتون ساخته او را مفتون نكرده بود، و نعمتى كه تو را مشغول ساخته او را به خود مشغول نكرده بود.
گفت: آيا سخن او را نيز شنيدى؟
گفت: آرى به خدا سوگند. كورى را از قلب‏ ها مى‏ زدود، همان گونه كه روغن زنگار ظرف را مى‏ برد.
گفت: راست گفتى. آيا نيازى نيز دارى؟
گفت: آيا اگر از تو درخواست بكنم انجام مى‏ دهى؟
گفت: آرى.
گفت: يكصد شتر سرخ موى نر به همراه چوپانشان.
گفت: با اينها چه مى‏ كنى؟
گفت: با شير آنها كودكان را تغذيه مى‏ كنم و با خود آنها بزرگسالان را زندگى مى‏ بخشم و كسب كرامت مى‏ كنم و ميان خويشان صلح و صفا برقرار مى‏ كنم.
گفت: اگر اينها را به تو بدهم، آيا پيش تو جايگاه على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را خواهم يافت؟ دارميه (در پاسخ يادآور چند ضرب‏ المثل گويا و دندان ‏شكن شد) و
گفت: آب اما نه چون «صداه» (كه گواراترين چشمه است) ، چراگاه اما نه چون «سعدان» (كه از بهترين گياهان چراگاهى براى شتر است) ، و جوان اما نه چون مالک
(كه الگوى جوانمردى در ميان ضرب المثل‏ هاى عرب بوده است) . اى عجب! بلكه حتى پائين ‏تر از اينها.
(با اين پاسخ كوبنده دارميه، معاويه دو بيت شعر گفت با اين مضمون كه: اگر من بر شما بردبارى نكنم، پس از من از چه كسى بايد اميد بردبارى داشت؟
اينها را به گوارايى بگير، و رفتار فرد بزرگوارى را ياد كن كه در مقابل عداوت و دشمنى به تو پاداش آشتى و سلامتى مى‏ دهد) . سپس اضافه كرد: به خدا سوگند اگر على
زنده بود از اينها هيچ چيزى به تو نمى ‏داد.
دارميه گفت: نه به خدا نمى‏ داد، و حتى يک موى از مال مسلمانان را ! (و بدين گونه فهماند كه اينها حق مسلمان است، و تو از مال خودت چيزى ندارى كه به اين و آن
بدهى) . <ref>ربيع الابرار: باب ۴۱. اعلام النساء المؤمنات: ص ۳۳۳. اعيان الشيعة: ج ۶ ص ۳۶۴ (به نقل از العقد الفريد) . الغدير: ج ۱ ص ۲۰۸. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۲۲۲ ح ۱۱۴. بحار الانوار: ج ۳۳ ص ۲۶۰ ح  ۵۳۲ . بلاغات النساء: ص ۷۲. العقد الفريد: ج ۱ ص ۲. صبح الاعشى: ج ۱ ص ۲۵۹.</ref>
== پانویس ==
[[رده:فدائیان ولایت حق]]
[[رده:فدائیان ولایت حق]]
[[رده:فدائیان غدیر]]
[[رده:فدائیان غدیر]]