دلالت نزول آیه تبلیغ در غدیر به امامت: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۸: خط ۱۸:
'''۴.''' همچنين كينه‏ هاى مردم نسبت به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام اين گمان را تقويت مى‏ كند كه منافقان فتنه به پا كنند. و لذا خدا به پيامبرصلى الله عليه وآله ضمانت داد كه او را از شرّ آنان حفظ خواهد كرد.
'''۴.''' همچنين كينه‏ هاى مردم نسبت به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام اين گمان را تقويت مى‏ كند كه منافقان فتنه به پا كنند. و لذا خدا به پيامبرصلى الله عليه وآله ضمانت داد كه او را از شرّ آنان حفظ خواهد كرد.


'''۵ .''' احتمالات ديگرى كه در معناى واژه «مَولى» گفته ‏اند چنين نيستند كه درباره آنها چنين گمانى رود و اين آيه با اين خصوصيات مناسب آنها باشد. با در نظر گرفتن همه اينها، مراد از آيه تبليغ و نيز حديث غدير تنها جانشينى و امامت حضرت امیر‏ عليه السلام است، چرا كه به سبب آن احكام دين كه پيامبرصلى الله عليه وآله ابلاغ كرده است بر جاى مى‏ ماند و به وسيله آن امور مسلمانان سامان مى يابد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۴۹.</ref>
'''۵ .''' احتمالات ديگرى كه در معناى واژه «مَولى» گفته ‏اند چنين نيستند كه درباره آنها چنين گمانى رود و اين آيه با اين خصوصيات مناسب آنها باشد. با در نظر گرفتن  
 
همه اينها، مراد از آيه تبليغ و نيز حديث غدير تنها جانشينى و امامت حضرت امیر‏ عليه السلام است، چرا كه به سبب آن احكام دين كه پيامبرصلى الله عليه وآله ابلاغ  
 
كرده است بر جاى مى‏ ماند و به وسيله آن امور مسلمانان سامان مى يابد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۴۹.</ref>


افزون بر اين، وقتى اين آيه مباركه بر رسول ‏اللَّه‏ صلى الله عليه وآله نازل شد و حضرتش با تهديد مذكور در آيه فرمان يافت كه آن پيام بزرگ را برساند، سينه حضرتش به تنگ آمد، زيرا مى‏ دانست كه مردم او را تكذيب مى‏ كنند.
افزون بر اين، وقتى اين آيه مباركه بر رسول ‏اللَّه‏ صلى الله عليه وآله نازل شد و حضرتش با تهديد مذكور در آيه فرمان يافت كه آن پيام بزرگ را برساند، سينه حضرتش به تنگ آمد، زيرا مى‏ دانست كه مردم او را تكذيب مى‏ كنند.


اين خود بهترين دليل بر بزرگى آن پيام و دشوارى پذيرش آن از سوى صحابه بوده است، چرا كه اگر امرى كه پيامبرصلى الله عليه وآله مأمور به رساندن آن شد، از امور فرعى و آسان يا تنها براى واجب گرداندن محبت و مودّت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بود، رساندن آن بر حضرتش گران نمى ‏آمد و از تكذيب مردم بيمناک نمى‏ شد! حال آنكه شمارى از روايات حديث غدير دربردارنده همين نكات است. به عنوان نمونه:
اين خود بهترين دليل بر بزرگى آن پيام و دشوارى پذيرش آن از سوى صحابه بوده است، چرا كه اگر امرى كه پيامبرصلى الله عليه وآله مأمور به رساندن آن شد، از امور  
 
فرعى و آسان يا تنها براى واجب گرداندن محبت و مودّت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بود، رساندن آن بر حضرتش گران نمى ‏آمد و از تكذيب مردم بيمناک نمى‏ شد! حال  
 
آنكه شمارى از روايات حديث غدير دربردارنده همين نكات است. به عنوان نمونه:


ابن ‏مردويه در كتاب «مناقب على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام» در شأن نزول آيه تبليغ، به اِسناد خود از زيد بن على نقل كرده است:
ابن ‏مردويه در كتاب «مناقب على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام» در شأن نزول آيه تبليغ، به اِسناد خود از زيد بن على نقل كرده است:


هنگامى كه جبرئيل امر ولايت را آورد، سينه رسول‏خداصلى الله عليه وآله به سبب آن به تنگ آمد و فرمود: قوم من به دوران جاهليت نزديک‏ اند (و تازه مسلمان ‏اند و فرهنگ جاهليت در آنان از ميان نرفته است) . در پى اين سخن، آيه تبليغ نازل شد.
هنگامى كه جبرئيل امر ولايت را آورد، سينه رسول‏خداصلى الله عليه وآله به سبب آن به تنگ آمد و فرمود: قوم من به دوران جاهليت نزديک‏ اند (و تازه مسلمان ‏اند و  


همچنين در كتاب فوق از ابن‏ عباس روايت شده است: وقتى كه خدا به رسولش‏ صلى الله عليه وآله فرمان داد كه على ‏عليه السلام را جانشينى خود قرار دهد و آنچه را خدا به او گفته به على‏ عليه السلام بگويد، پيامبرصلى الله عليه وآله به خدا عرض كرد: خداوندا، قوم من به روزگار جاهليت نزديک ‏اند. سپس گذشت و حجّ گزارد. آنگاه كه از مكه باز مى‏ گشت و روى به مدينه داشت و در غدير خم توقف كرد، خداى تعالى اين آيه را بر او فرستاد: «يا أيُّهَا الرَسُولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ» . در پى نزول اين آيه، رسول‏خداصلى الله عليه وآله بازوى على‏ عليه السلام را گرفت و به سوى مردم رفت... .
فرهنگ جاهليت در آنان از ميان نرفته است) . در پى اين سخن، آيه تبليغ نازل شد.
 
همچنين در كتاب فوق از ابن‏ عباس روايت شده است: وقتى كه خدا به رسولش‏ صلى الله عليه وآله فرمان داد كه على ‏عليه السلام را جانشينى خود قرار دهد و آنچه را  
 
خدا به او گفته به على‏ عليه السلام بگويد، پيامبرصلى الله عليه وآله به خدا عرض كرد: خداوندا، قوم من به روزگار جاهليت نزديک ‏اند. سپس گذشت و حجّ گزارد. آنگاه  
 
كه از مكه باز مى‏ گشت و روى به مدينه داشت و در غدير خم توقف كرد، خداى تعالى اين آيه را بر او فرستاد: «يا أيُّهَا الرَسُولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ» . در پى نزول  
 
اين آيه، رسول‏خداصلى الله عليه وآله بازوى على‏ عليه السلام را گرفت و به سوى مردم رفت... .


چنانچه پيشتر گذشت، اين روايت را سيد جمال‏ الدين محدث شيرازى نيز روايت كرده است.
چنانچه پيشتر گذشت، اين روايت را سيد جمال‏ الدين محدث شيرازى نيز روايت كرده است.


همچنين در روايت سيوطى هم گذشت كه ابوالشيخ از حسن نقل كرده است: پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: خداى تعالى مرا به رساندن پيامى بر انگيخت، و من چون مى‏ دانستم كه مردم مرا تكذيب مى‏ كنند سينه‏ام به تنگ آمد. خدا به من فرمان داد كه آن پيام را برسانم و گر نه مرا عذاب مى‏ كند! و اين آيه فرود آمد: «يا أيُّهَا الرَسُولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ» .
همچنين در روايت سيوطى هم گذشت كه ابوالشيخ از حسن نقل كرده است: پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: خداى تعالى مرا به رساندن پيامى بر انگيخت، و من چون  
 
مى‏ دانستم كه مردم مرا تكذيب مى‏ كنند سينه‏ام به تنگ آمد. خدا به من فرمان داد كه آن پيام را برسانم و گر نه مرا عذاب مى‏ كند! و اين آيه فرود آمد: «يا أيُّهَا الرَسُولُ  
 
بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ» .
 
عبد بن حميد و ابن جرير و ابن‏ ابى‏ حاتِم و ابوالشيخ نيز از مجاهد نقل كرده ‏اند: هنگامى كه آيه «بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ» نازل شد، پيامبرصلى الله عليه وآله به خدا
 
عرض كرد: خداوندا، من تنها يک تن هستم. اگر مردم در برابر من گرد هم آيند چه كنم؟ پس نازل شد: «وَ إن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ» : اگر چنين نكنى رسالت او را نرسانده ‏اى.<ref>  الدرّ المنثور: ج ۲ ص ۲۹۸.</ref>
 
آنچه ابن ‏مردويه و ديگران روايت كرده ‏اند، اين دو حديث را تفسير مى‏ كند؛ چرا كه در علم اصول الحديث بيان شده و پيشتر گذشت كه حافظ ابن ‏حجر نيز در «فتح
 
البارى فى شرح صحيح البخارى» تصريح كرده كه بعضى از احاديث بعضى ديگر را تفسير مى‏ كند.
 
اگر گفته شود: پيامبرصلى الله عليه وآله از تكذيب كافران و مشركان بيمناک بود نه صحابه. خواهيم گفت: آن حضرت مأمور شد كه اين پيام را به مسلمانان برساند، و
 
آنان كه در روز غدير حاضر بودند همگى مسلمان و صحابى وى بودند. كافران كه در روز غدير نبودند تا پيامبرصلى الله عليه وآله از تكذيب آنان بيمناک گردد!
 
اگر گفته شود: در ميان صحابه منافقانى بودند. خواهيم گفت: اين همان است كه ما مى‏ گوييم.
 
بلكه بيشتر آنان چنين بودند؛ چرا كه اگر منافقان كم تر از مؤمنان و مخلصان به پيامبرصلى الله عليه وآله بودند، حضرتش بيمناک نمى‏ شد و رساندن آن پيام بر وى
 
گران نمى ‏آمد و عرض نمى‏ كرد: خداوندا، من تنها يک تن هستم.
 
اگر مردم در برابر من گرد هم آيند چه كنم؟ افزون بر اين، الفاظ حديثى كه محدث شيرازى و ابن‏ مردويه روايت كرده ‏اند، صريح‏ اند كه پيامبرصلى الله عليه وآله از
 
صحابه مسلمانش كه آنان را نزديک به روزگار جاهليت خوانده بود بيم داشت. اگر كسانى كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله از ايشان بيمناک بود كافران بودند، درباره‏شان چنين نمى‏ فرمود و اين گونه وصفشان نمى ‏كرد.
 
حاصل آنكه نزول آيه مباركه تبليغ در روز غدير خم و رخدادهاى اين روز دليل قطعى است بر امامت و جانشينى بلافصل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام پس از رسول‏خداصلى


عبد بن حميد و ابن جرير و ابن‏ ابى‏ حاتِم و ابوالشيخ نيز از مجاهد نقل كرده ‏اند: هنگامى كه آيه «بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ» نازل شد، پيامبرصلى الله عليه وآله به خدا عرض كرد: خداوندا، من تنها يک تن هستم. اگر مردم در برابر من گرد هم آيند چه كنم؟ پس نازل شد: «وَ إن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ» : اگر چنين نكنى رسالت او را نرسانده ‏اى.<ref>  الدرّ المنثور: ج ۲ ص ۲۹۸.</ref>
الله عليه وآله، و اينكه آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله به رساندن آن مأمور گشت تنها واجب گرداندن مودّت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام نبود. امرى كه حضرتش آن را  


آنچه ابن ‏مردويه و ديگران روايت كرده ‏اند، اين دو حديث را تفسير مى‏ كند؛ چرا كه در علم اصول الحديث بيان شده و پيشتر گذشت كه حافظ ابن ‏حجر نيز در «فتح البارى فى شرح صحيح البخارى» تصريح كرده كه بعضى از احاديث بعضى ديگر را تفسير مى‏ كند.
پيش از روز غدير بارها و بارها؛ چه با تصريح به نام على‏ عليه السلام چه در ضمن ايجاب مودّت اهل‏ بيت‏ عليهم السلام بى ترس و هراس انجام داده بود، آن هم در روزگارى كه صحابه به كفر و جاهليت نزديک ‏تر بودند.


اگر گفته شود: پيامبرصلى الله عليه وآله از تكذيب كافران و مشركان بيمناک بود نه صحابه. خواهيم گفت: آن حضرت مأمور شد كه اين پيام را به مسلمانان برساند، و آنان كه در روز غدير حاضر بودند همگى مسلمان و صحابى وى بودند. كافران كه در روز غدير نبودند تا پيامبرصلى الله عليه وآله از تكذيب آنان بيمناک گردد!
اگر گفته شود: پيامبرصلى الله عليه وآله پيش از روز غدير از امر جانشينى سخن گفته و اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را براى آن منصب تعيين كرده بود، پس مراد از پيام


اگر گفته شود: در ميان صحابه منافقانى بودند. خواهيم گفت: اين همان است كه ما مى‏ گوييم. بلكه بيشتر آنان چنين بودند؛ چرا كه اگر منافقان كم تر از مؤمنان و مخلصان به پيامبرصلى الله عليه وآله بودند، حضرتش بيمناک نمى‏ شد و رساندن آن پيام بر وى گران نمى ‏آمد و عرض نمى‏ كرد: خداوندا، من تنها يک تن هستم. اگر مردم در برابر من گرد هم آيند چه كنم؟ افزون بر اين، الفاظ حديثى كه محدث شيرازى و ابن‏ مردويه روايت كرده ‏اند، صريح‏ اند كه پيامبرصلى الله عليه وآله از صحابه مسلمانش كه آنان را نزديک به روزگار جاهليت خوانده بود بيم داشت. اگر كسانى كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله از ايشان بيمناک بود كافران بودند، درباره‏شان چنين نمى‏ فرمود و اين گونه وصفشان نمى ‏كرد.
در آيه تبليغ چيزى غير از جانشينى است. خواهيم گفت: هدف اين است كه اثبات شود امرى كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله مأمور به رساندن آن شد در غايت عظمت و اهميت بود، و امر ديگرى جز امر امامت و جانشينى به گونه ‏اى نيست كه حضرتش در تبليغ آن از تكذيب صحابه بيم داشته باشد.


حاصل آنكه نزول آيه مباركه تبليغ در روز غدير خم و رخدادهاى اين روز دليل قطعى است بر امامت و جانشينى بلافصل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام پس از رسول‏خداصلى الله عليه وآله، و اينكه آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله به رساندن آن مأمور گشت تنها واجب گرداندن مودّت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام نبود. امرى كه حضرتش آن را پيش از روز غدير بارها و بارها؛ چه با تصريح به نام على‏ عليه السلام چه در ضمن ايجاب مودّت اهل‏ بيت‏ عليهم السلام بى ترس و هراس انجام داده بود، آن هم در روزگارى كه صحابه به كفر و جاهليت نزديک ‏تر بودند.
از سوى ديگر، تبليغ اين امر بزرگ پيش از واقعه غدير با تبليغ آن و تأكيد بر آن در حجةالوداع و در روز غدير منافاتى ندارد. اضافه بر اين، در اين رخداد امور جديدى


اگر گفته شود: پيامبرصلى الله عليه وآله پيش از روز غدير از امر جانشينى سخن گفته و اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را براى آن منصب تعيين كرده بود، پس مراد از پيام در آيه تبليغ چيزى غير از جانشينى است. خواهيم گفت: هدف اين است كه اثبات شود امرى كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله مأمور به رساندن آن شد در غايت عظمت و اهميت بود، و امر ديگرى جز امر امامت و جانشينى به گونه ‏اى نيست كه حضرتش در تبليغ آن از تكذيب صحابه بيم داشته باشد.
ابلاغ و واقع گشت كه پيشتر واقع نگشته بود؛ مانند: جانشين ساختن على ‏عليه السلام و تنصيص بر آن، اخذ بيعت بر جانشينى على‏ عليه السلام در نزديكى وفات


از سوى ديگر، تبليغ اين امر بزرگ پيش از واقعه غدير با تبليغ آن و تأكيد بر آن در حجةالوداع و در روز غدير منافاتى ندارد. اضافه بر اين، در اين رخداد امور جديدى ابلاغ و واقع گشت كه پيشتر واقع نگشته بود؛ مانند: جانشين ساختن على ‏عليه السلام و تنصيص بر آن، اخذ بيعت بر جانشينى على‏ عليه السلام در نزديكى وفات پيامبرصلى الله عليه وآله در همايشى بزرگ كه در دوران حيات رسول‏خداصلى الله عليه وآله بى‏ مانند است.
پيامبرصلى الله عليه وآله در همايشى بزرگ كه در دوران حيات رسول‏خداصلى الله عليه وآله بى‏ مانند است.


== پانویس ==
== پانویس ==