پرش به محتوا

یمن: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۰۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۵ اوت ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۱۳: خط ۳۱۳:


=== طرح شبهه ===
=== طرح شبهه ===
دو تن از بزرگان اهل ‏سنت اين شبهه را مطرح كرده‏اند:
دو تن از بزرگان اهل ‏سنت اين شبهه را مطرح كرده‏ اند:


بيهقى (م ۴۵۸ ق): بيهقى از مورخين اهل‏ تسنن مى ‏نويسد: حديث موالات (من كنت مولاه فهذا على مولاه) حتى اگر از نظر سند صحيح باشد، دليلى بر ولايت حضرت على ‏عليه السلام بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله نمى ‏باشد، و ما در (بخش بررسى) سندهاى روايت در كتاب الفضائل ذكر كرده ‏ايم كه مقصود رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله از اين [[روایت]] اين بوده است:
بيهقى (م ۴۵۸ ق): بيهقى از مورخين اهل‏ تسنن مى ‏نويسد:


زمانى كه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله حضرت على‏ عليه السلام را به يمن فرستاده بود، افراد زيادى از او شكايت كردند و كينه ‏اى را كه از او در دل داشتند آشكار كردند. در نتيجه رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله مى‏ خواست كه محبت و ارادت خود را به او نشان دهد و آنها را بر محبت و دوستى او و ترک دشمنى ‏اش بر انگيزد. پس فرمود: هر كسى من دوست (ولى) او هستم على نيز ولى او است.<ref>الاعتقاد (بيهقى): ص ۳۵۴.</ref>
حديث موالات (مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ) حتى اگر از نظر سند صحيح باشد، دليلى بر ولايت حضرت على ‏عليه السلام بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله نمى ‏باشد، و ما در (بخش بررسى) سندهاى روايت در كتاب الفضائل ذكر كرده ‏ايم كه مقصود رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله از اين [[روایت]] اين بوده است:


ابن ‏كثير دمشقى (م ۷۷۴ ق): ابن ‏كثير دمشقى از علماى بزرگ سلفى مذهب بعد از نقل روايات متعددى در مورد لشكر يمن و در آميختن «شكايت بريده» و شكايت لشكر يمن در واقعه ‏اى ديگر مى ‏نويسد: مقصود اين است كه زمانى كه شكايت برخى از لشكريان يمن درباره حضرت على‏ عليه السلام بالا گرفت، رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در بازگشت از حج، قبل از مدينه در غدير خم، ضمن خطبه ‏اى ساحت حضرت على‏ عليه السلام را از تهمت‏ ها تبرئه نمود و مردم را از فضل او آگاه كرد، تا آنچه كه در دل بسيارى از مردم بود بر طرف گرداند.<ref>البداية و النهاية «ابن ‏كثير»: ج ۴ ص ۲۰۶. الصواعق المحرقه (ابن ‏حجر): ج ۱ ص ۱۰۹.</ref>
زمانى كه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله حضرت على‏ عليه السلام را به يمن فرستاده بود، افراد زيادى از او شكايت كردند و كينه ‏اى را كه از او در دل داشتند آشكار كردند.
 
در نتيجه رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله مى‏ خواست كه محبت و ارادت خود را به او نشان دهد و آنها را بر محبت و دوستى او و ترک دشمنى ‏اش بر انگيزد.
 
پس فرمود: هر كسى من دوست (ولى) او هستم على نيز ولى او است.<ref>الاعتقاد (بيهقى): ص ۳۵۴.</ref>
 
ابن ‏كثير دمشقى (م ۷۷۴ ق):
 
ابن ‏كثير دمشقى از علماى بزرگ سلفى مذهب بعد از نقل روايات متعددى در مورد لشكر يمن و در آميختن «شكايت بريده» و شكايت لشكر يمن در واقعه ‏اى ديگر مى ‏نويسد:
 
مقصود اين است كه زمانى كه شكايت برخى از لشكريان يمن درباره حضرت على‏ عليه السلام بالا گرفت، رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در بازگشت از حج، قبل از مدينه در غدير خم، ضمن خطبه ‏اى ساحت حضرت على‏ عليه السلام را از تهمت‏ ها تبرئه نمود و مردم را از فضل او آگاه كرد، تا آنچه كه در دل بسيارى از مردم بود بر طرف گرداند.<ref>البداية و النهاية «ابن ‏كثير»: ج ۴ ص ۲۰۶. الصواعق المحرقه (ابن ‏حجر): ج ۱ ص ۱۰۹.</ref>


=== تحليل ماجراى شكايت ===
=== تحليل ماجراى شكايت ===
خط ۳۲۸: خط ۳۳۸:
'''مرتبه دوم:''' رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله حضرت على‏ عليه السلام را براى قضاوت به يمن اعزام نمود. در اين سفر هيچ شكايتى از حضرت على‏ عليه السلام صورت نگرفت.
'''مرتبه دوم:''' رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله حضرت على‏ عليه السلام را براى قضاوت به يمن اعزام نمود. در اين سفر هيچ شكايتى از حضرت على‏ عليه السلام صورت نگرفت.


'''مرتبه سوم:''' حضرت على‏ عليه السلام براى گرفتن اموال و صدقات به عنوان فرمانده كاروان به يمن عزيمت نمود، و در مسير بازگشت در [[حجةالوداع]] به رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله ملحق شد و حج را به جا آورد. در مكه برخى از همراهيان از آن حضرت نزد رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله شكايت كردند، و رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله فرمود: أيها الناس، لا تشكوا علياً، فوالله إنه لأخشن فى ذات الله و فى سبيل الله<ref>مسند احمد بن حنبل (احمد بن حنبل): ج ۳ ص ۸۶ .</ref>: اى مردم، از على شكايت نكنيد به خدا قسم او در ذات خدا و راه خدا بسيار استوار و سخت‏گير است.
'''مرتبه سوم:''' حضرت على‏ عليه السلام براى گرفتن اموال و صدقات به عنوان فرمانده كاروان به يمن عزيمت نمود، و در مسير بازگشت در [[حجةالوداع]] به رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله ملحق شد و حج را به جا آورد. در مكه برخى از همراهيان از آن حضرت نزد رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله شكايت كردند، و رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
 
أيُّهَا النَّاس، لَا تشكوا علياً، فوالله إنه لأخشن فى ذات الله و فى سبيل الله<ref>مسند احمد بن حنبل (احمد بن حنبل): ج ۳ ص ۸۶ .</ref>: اى مردم، از على شكايت نكنيد به خدا قسم او در ذات خدا و راه خدا بسيار استوار و سخت‏گير است.


همانگونه كه از بعضى روايات به دست مى ‏آيد كه بعضى از مسلمانان همين شكايت را در [[مدینه]] به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرده بودند، و حضرت آنها را از تنقيص على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام نهى كرده بود، و در آينده بررسى خواهد شد كه اين شكايت ‏ها هيچ ارتباطى به واقعه غدير ندارد.
همانگونه كه از بعضى روايات به دست مى ‏آيد كه بعضى از مسلمانان همين شكايت را در [[مدینه]] به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرده بودند، و حضرت آنها را از تنقيص على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام نهى كرده بود، و در آينده بررسى خواهد شد كه اين شكايت ‏ها هيچ ارتباطى به واقعه غدير ندارد.
خط ۳۳۴: خط ۳۴۶:
اينک سفره اى متعدد حضرت على ‏عليه السلام به يمن و ارتباط و عدم ارتباط آنها با واقعه غدير را بررسى مى‏ كنيم:
اينک سفره اى متعدد حضرت على ‏عليه السلام به يمن و ارتباط و عدم ارتباط آنها با واقعه غدير را بررسى مى‏ كنيم:


==== '''مرتبه اول:''' '''سفر به يمن براى دعوت به اسلام''' ====
==== مرتبه اول: سفر به يمن براى دعوت به اسلام ====
اين سفر را علماى بزرگ اهل‏ تسنن به طرق متعدد و با عبارات مختلف نقل كرده ‏اند، كه به عنوان نمونه مى ‏توان از بخارى، احمد بن حنبل، نسائى، ذهبى، ابن‏حجر هيثمى، ابن‏حجر عسقلانى ياد كرد.<ref>صحيح بخارى: ج ۳ ص ۹۸ ح ۴۲۵۷،۴۲۵۶، كتاب المغازى. مسند احمد بن حنبل: ج ۵ ص ۳۵۶. مجمع الزوائد (الهيثمى): ج ۹ ص ۱۰۸. فتح البارى (ابن ‏حجر): ج ۸ ص ۵۳ . تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۱۹۲. سبل الهدى و الرشاد (الصالحى الشامى): ج ۶ ص ۲۳۶. المعجم الاوسط (الطبرانى): ج ۶ ص ۱۶۳. مجمع الزوائد (الهيثمى): ج ۹ ص ۱۲۸. المصنف (ابن ابى شيبه): ج ۷ ص ۵۰۴ . المعجم الكبير (الطبرانى): ج ۱۸ ص ۱۲۸. صحيح ابن‏ حبان: ج ۱۵ ص ۳۷۴.</ref>
اين سفر را علماى بزرگ اهل‏ تسنن به طرق متعدد و با عبارات مختلف نقل كرده ‏اند، كه به عنوان نمونه مى ‏توان از بخارى، احمد بن حنبل، نسائى، ذهبى، ابن‏ حجر هيثمى، ابن ‏حجر عسقلانى ياد كرد.<ref>صحيح بخارى: ج ۳ ص ۹۸ ح ۴۲۵۷،۴۲۵۶، كتاب المغازى. مسند احمد بن حنبل: ج ۵ ص ۳۵۶. مجمع الزوائد (الهيثمى): ج ۹ ص ۱۰۸. فتح البارى (ابن ‏حجر): ج ۸ ص ۵۳ . تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۱۹۲. سبل الهدى و الرشاد (الصالحى الشامى): ج ۶ ص ۲۳۶. المعجم الاوسط (الطبرانى): ج ۶ ص ۱۶۳. مجمع الزوائد (الهيثمى): ج ۹ ص ۱۲۸. المصنف (ابن ابى شيبه): ج ۷ ص ۵۰۴ . المعجم الكبير (الطبرانى): ج ۱۸ ص ۱۲۸. صحيح ابن‏ حبان: ج ۱۵ ص ۳۷۴.</ref>


ذهبى مى ‏نويسد: براء مى ‏گويد: رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله خالد بن وليد را به يمن فرستاد تا آنها را به اسلام دعوت كند، و من از كسانى بودم كه همراه او بودم. شش ماه آنان را دعوت به اسلام كرديم اما ايمان نياوردند. سپس رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله على‏ عليه السلام را به يمن فرستاد و دستور داد كه خالد برگردد و افراد او اگر دوست دارند برگردند، و اگر دوست دارند با على‏ عليه السلام بمانند و من نزد على‏ عليه السلام ماندم.
ذهبى مى ‏نويسد: براء مى ‏گويد: رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله خالد بن وليد را به يمن فرستاد تا آنها را به اسلام دعوت كند، و من از كسانى بودم كه همراه او بودم. شش ماه آنان را دعوت به اسلام كرديم اما ايمان نياوردند. سپس رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله على‏ عليه السلام را به يمن فرستاد و دستور داد كه خالد برگردد و افراد او اگر دوست دارند برگردند، و اگر دوست دارند با على‏ عليه السلام بمانند و من نزد على‏ عليه السلام ماندم.


زمانى كه به شهر نزديک شديم، مردم نزد ما آمدند ما به [[امامت]] على‏ عليه السلام [[نماز|نماز جماعت]] خوانديم. سپس على‏ عليه السلام ما را به صورت يک صف منظم نمود و مقابل ما ايستاد و نامه رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله را براى اهل يمن خواند. پس از قرائت نامه، همه قبيله همدان مسلمان شدند. على‏ عليه السلام نامه ‏اى به رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله نوشت و ماجراى اسلام آوردن قبيله همدان را به اطلاع حضرت رساند. رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله با شنيدن خبر مسلمان شدن قبيله همدان به سجده افتاد (و خداوند را سپاس گفت). سپس سر از سجده برداشته و فرمود: السلام على همدان، السلام على همدان: سلام بر قبيله همدان، سلام بر قبيله همدان.<ref>تاريخ الاسلام (ذهبى): ج ۲ ص ۶۹۱،۶۹۰ . البداية النهاية (ابن ‏كثير): ج ۵ ص ۱۰۵. كتاب الام (شافعى): ج ۱ ص ۱۵۹. الارشاد (مفيد) ج ۱ ص ۶۲ . مناقب ابن شهرآشوب: ج ۱ ص ۳۹۳. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۶۰، به نقل از اعلام الورى. السنن الكبرى (بيهقى): ج ۲ ص ۳۹۶. فتح البارى (ابن ‏حجر): ج ۸ ص ۵۲ . معرفة السنن و الآثار (بيهقى): ج ۲ ص ۲۰۰. الاستيعاب (ابن عبدالبر) ج ۳ ص ۱۱۲۰. ارواء الغليل (بانى): ج ۲ ص ۲۲۹.</ref>
زمانى كه به شهر نزديک شديم، مردم نزد ما آمدند ما به [[امامت]] على‏ عليه السلام نماز جماعت خوانديم.
 
سپس على‏ عليه السلام ما را به صورت يک صف منظم نمود و مقابل ما ايستاد و نامه رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله را براى اهل يمن خواند. پس از قرائت نامه، همه قبيله همدان مسلمان شدند.
 
على‏ عليه السلام نامه ‏اى به رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله نوشت و ماجراى اسلام آوردن قبيله همدان را به اطلاع حضرت رساند.
 
رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله با شنيدن خبر مسلمان شدن قبيله همدان به سجده افتاد (و خداوند را سپاس گفت).
 
سپس سر از سجده برداشته و فرمود: السلام على همدان، السلام على همدان: سلام بر قبيله همدان، سلام بر قبيله همدان.<ref>تاريخ الاسلام (ذهبى): ج ۲ ص ۶۹۱،۶۹۰ . البداية النهاية (ابن ‏كثير): ج ۵ ص ۱۰۵. كتاب الام (شافعى): ج ۱ ص ۱۵۹. الارشاد (مفيد) ج ۱ ص ۶۲ . مناقب ابن شهرآشوب: ج ۱ ص ۳۹۳. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۶۰، به نقل از اعلام الورى. السنن الكبرى (بيهقى): ج ۲ ص ۳۹۶. فتح البارى (ابن ‏حجر): ج ۸ ص ۵۲ . معرفة السنن و الآثار (بيهقى): ج ۲ ص ۲۰۰. الاستيعاب (ابن عبدالبر) ج ۳ ص ۱۱۲۰. ارواء الغليل (بانى): ج ۲ ص ۲۲۹.</ref>


ذهبى پس از نقل اين [[روایت]] صحت آن را تأييد مى‏ كند.
ذهبى پس از نقل اين [[روایت]] صحت آن را تأييد مى‏ كند.


روايت شكايت در اين سفر به نقل طبرانى: پسر بريده از پدرش نقل مى‏ كند: رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله حضرت على‏ عليه السلام را به عنوان فرمانده لشكر به يمن فرستاد و خالد بن ولید را به عنوان فرمانده لشكر به منطقه جبل فرستاد و فرمود: اگر دو لشكر در يک جا به هم رسيدند على ‏عليه السلام فرمانده است. دو لشگر به هم رسيدند و غنائم فراوانى گرفتند كه تا آن روز اين چنين غنيمت به دست نياورده بودند. حضرت على ‏عليه السلام كنيزى را از خمس غنائم برداشت. خالد بن وليد بريده را صدا زد و گفت: اين فرصت را غنيمت بشمار و رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله را از كارى كه على ‏عليه السلام انجام داده با خبر كن. بريده مى‏ گويد: به مدينه رفتم و به مسجد النبى‏ صلى الله عليه و آله وارد شدم در حالى كه رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله در منزل بود و عده ‏اى از صحابه درب خانه حضرت نشسته بودند.
روايت شكايت در اين سفر به نقل طبرانى: پسر بريده از پدرش نقل مى‏ كند:


گفتند: اى بريده، از جنگ چه خبر؟ بريده مى‏گويد: گفتم: خير است، خداوند مسلمين را پيروز نمود. گفتند: پس چرا تو زودتر آمدى؟ گفتم: به خاطر كنيزى كه على از خمس برداشت، آمدم تا رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله را با خبر كنم. گفتند: زود رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله را با خبر كن. همانا اين كار او (على‏ عليه السلام) را از چشم رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله مى‏ اندازد.
رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله حضرت على‏ عليه السلام را به عنوان فرمانده لشكر به يمن فرستاد و خالد بن ولید را به عنوان فرمانده لشكر به منطقه جبل فرستاد و فرمود: اگر دو لشكر در يک جا به هم رسيدند على ‏عليه السلام فرمانده است. دو لشگر به هم رسيدند و غنائم فراوانى گرفتند كه تا آن روز اين چنين غنيمت به دست نياورده بودند.


اين در حالى بود كه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله سخنان ما را مى‏ شنيد. در اين هنگام رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله غضبناک از منزل خارج شده و فرمودند: چه شده است كه عده ‏اى على‏ عليه السلام را تنقيص مى ‏كنند! هر كس على‏ عليه السلام را تنقيص كند مرا تنقيص كرده، و هر كس از على ‏عليه السلام جدا شود از من جدا شده است. على‏ عليه السلام از من و من از على‏ عليه السلام هستم؛ او از گل من خلق شده است و من از گل [[ابراهیم ‏علیه السلام]] خلق شده ‏ام، و من افضل از ابراهيم ‏عليه السلام هستم. «ذريه بعض ها من بعض و الله سميع عليم».
حضرت على ‏عليه السلام كنيزى را از خمس غنائم برداشت. خالد بن وليد بريده را صدا زد و گفت: اين فرصت را غنيمت بشمار و رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله را از كارى كه على ‏عليه السلام انجام داده با خبر كن. بريده مى‏ گويد: به مدينه رفتم و به مسجد النبى‏ صلى الله عليه و آله وارد شدم در حالى كه رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله در منزل بود و عده ‏اى از صحابه درب خانه حضرت نشسته بودند.


اى بريده، آيا نمى ‏دانى كه حق على‏ عليه السلام بيش از آن جاريه‏اى است كه برداشته است، و او سرپرست و رهبر شما بعد از من است؟ گفتم: اى رسول‏ خدا، شما را رها نمى‏ كنم تا اجازه دهيد دوباره در اسلام آوردنم با شما [[بیعت]] كنم. بريده مى‏ گويد: از ايشان جدا نشدم تا اينكه دوباره بر اسلام آوردنم با او بيعت كردم.<ref>المعجم الاوسط (الطبرانى): ج ۶ ص ۱۶۳،۱۶۲.</ref>
گفتند: اى بريده، از جنگ چه خبر؟
 
بريده مى‏ گويد: گفتم: خير است، خداوند مسلمين را پيروز نمود. گفتند: پس چرا تو زودتر آمدى؟ گفتم: به خاطر كنيزى كه على از خمس برداشت، آمدم تا رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله را با خبر كنم. گفتند: زود رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله را با خبر كن. همانا اين كار او (على‏ عليه السلام) را از چشم رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله مى‏ اندازد.
 
اين در حالى بود كه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله سخنان ما را مى‏ شنيد. در اين هنگام رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله غضبناک از منزل خارج شده و فرمودند:
 
چه شده است كه عده ‏اى على‏ عليه السلام را تنقيص مى ‏كنند! هر كس على‏ عليه السلام را تنقيص كند مرا تنقيص كرده، و هر كس از على ‏عليه السلام جدا شود از من جدا شده است. على‏ عليه السلام از من و من از على‏ عليه السلام هستم؛ او از گل من خلق شده است و من از گل [[ابراهیم ‏علیه السلام]] خلق شده ‏ام، و من افضل از ابراهيم ‏عليه السلام هستم. «ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ».
 
اى بريده، آيا نمى ‏دانى كه حق على‏ عليه السلام بيش از آن جاريه ‏اى است كه برداشته است، و او سرپرست و رهبر شما بعد از من است؟
 
گفتم: اى رسول‏ خدا، شما را رها نمى‏ كنم تا اجازه دهيد دوباره در اسلام آوردنم با شما [[بیعت]] كنم. بريده مى‏ گويد: از ايشان جدا نشدم تا اينكه دوباره بر اسلام آوردنم با او بيعت كردم.<ref>المعجم الاوسط (الطبرانى): ج ۶ ص ۱۶۳،۱۶۲.</ref>


بر شكايت در اين سفر اشكالاتى وارد است:
بر شكايت در اين سفر اشكالاتى وارد است:


===== '''۱. وقوع سفر در سال هشتم هجرى''' =====
===== وقوع سفر در سال هشتم هجرى =====
اين سفر در سال هشت هجرى بعد از فتح مكه و دو سال قبل از [[حجةالوداع]] اتفاق افتاده است. چنانكه زينى دحلان مفتى مكه مكرمه به آن تصريح كرده است.<ref>السيرة النبوية (زينى دحلان): ج ۲ ص ۳۷۱.</ref>
اين سفر در سال هشت هجرى بعد از فتح مكه و دو سال قبل از [[حجةالوداع]] اتفاق افتاده است. چنانكه زينى دحلان مفتى مكه مكرمه به آن تصريح كرده است.<ref>السيرة النبوية (زينى دحلان): ج ۲ ص ۳۷۱.</ref>


===== '''۲. وقوع شكايت در مدينه''' =====
===== وقوع شكايت در مدينه =====
آنچه در روايات سفر اول حضرت على‏ عليه السلام به يمن به آن تصريح شده اين است كه شكايت در مدينه و دو سال و اندى قبل از حجةالوداع رخ داده و ربطى به حديث غدير ندارد. چنانكه طبرانى به آن تصريح كرده است.<ref>المعجم الاوسط (طبرانى): ج ۶ ص ۱۶۲.</ref>
آنچه در روايات سفر اول حضرت على‏ عليه السلام به يمن به آن تصريح شده اين است كه شكايت در مدينه و دو سال و اندى قبل از حجةالوداع رخ داده و ربطى به حديث غدير ندارد. چنانكه طبرانى به آن تصريح كرده است.<ref>المعجم الاوسط (طبرانى): ج ۶ ص ۱۶۲.</ref>


===== '''۳. علت شكايت بغض و حسادت خالد بن وليد''' =====
===== علت شكايت بغض و حسادت خالد بن وليد =====
در روايت ذهبى گذشت كه خالد بن وليد شش ماه اسلام را در يمن تبليغ كرد، اما هيچ كسى به اسلام ايمان نياورد. تا اينكه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله حضرت على‏ عليه السلام را فرستاد و قبيله همدان با يک سخنرانى حضرت على ‏عليه السلام همگى مسلمان شدند. در روايت طبرانى نيز آمده بود كه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله امر فرمودند در صورت ملاقات دو لشكر، حضرت على ‏عليه السلام فرمانده باشند و خالد بن وليد نيز كه هميشه فرمانده سپاه مشركين بود ظرفيت پذيرش اين مسئله را نداشت. به همين خاطر به بريده گفت: اين فرصت را غنيمت شمار و به رسول ‏خدا خبر بده.
در روايت ذهبى گذشت كه خالد بن وليد شش ماه اسلام را در يمن تبليغ كرد، اما هيچ كسى به اسلام ايمان نياورد. تا اينكه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله حضرت على‏ عليه السلام را فرستاد و قبيله همدان با يک سخنرانى حضرت على ‏عليه السلام همگى مسلمان شدند.


===== '''۴. غضب پيامبر صلى الله عليه و آله بر بعضى از اصحابش''' =====
در روايت طبرانى نيز آمده بود كه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله امر فرمودند در صورت ملاقات دو لشكر، حضرت على ‏عليه السلام فرمانده باشند و خالد بن وليد نيز كه هميشه فرمانده سپاه مشركين بود ظرفيت پذيرش اين مسئله را نداشت. به همين خاطر به بريده گفت: اين فرصت را غنيمت شمار و به رسول ‏خدا خبر بده.
 
===== غضب پيامبر صلى الله عليه و آله بر بعضى از اصحابش =====
در اين روايات ملاحظه مى ‏شود كه رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله بر كسى كه از حضرت على‏ عليه السلام شكايت كرده بود غضبناک شد. اين كاشف از آن است كه كار حضرت على عليه السلام مخالف با حكم خدا نبوده و شكايت كنندگان به خطا رفته‏ اند. چنانكه در روايت از بريده نقل شده است: غضب را در چهره رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله مشاهده كردم.<ref>السنن الكبرى (نسايى): ج ۵ ص ۱۳۳.</ref>
در اين روايات ملاحظه مى ‏شود كه رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله بر كسى كه از حضرت على‏ عليه السلام شكايت كرده بود غضبناک شد. اين كاشف از آن است كه كار حضرت على عليه السلام مخالف با حكم خدا نبوده و شكايت كنندگان به خطا رفته‏ اند. چنانكه در روايت از بريده نقل شده است: غضب را در چهره رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله مشاهده كردم.<ref>السنن الكبرى (نسايى): ج ۵ ص ۱۳۳.</ref>


و در روايت طبرانى از بريده نقل شده است كه گفت: رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله غضبناک از منزل خارج شده و فرمودند: چه شده است كه عده ‏اى على‏ عليه السلام را تنقيص مى ‏كنند! هر كسى على‏ عليه السلام را تنقيص كند مرا تنقيص كرده، و هر فردى از على‏ عليه السلام جدا شود از من جدا شده است.<ref>المعجم الاوسط (طبرانى): ج ۶ ص ۱۶۲.</ref>
و در روايت طبرانى از بريده نقل شده است كه گفت: رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله غضبناک از منزل خارج شده و فرمودند:
 
چه شده است كه عده ‏اى على‏ عليه السلام را تنقيص مى ‏كنند! هر كسى على‏ عليه السلام را تنقيص كند مرا تنقيص كرده، و هر فردى از على‏ عليه السلام جدا شود از من جدا شده است.<ref>المعجم الاوسط (طبرانى): ج ۶ ص ۱۶۲.</ref>


===== '''۵. دلالت حديث بر امامت و خلافت حضرت على‏ عليه السلام''' =====
===== دلالت حديث بر امامت و خلافت حضرت على‏ عليه السلام =====
با دقت در روايت در مى ‏يابيم كه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله پس از غضب از شكايت شاكيان بر امامت حضرت على ‏عليه السلام تصريح كرده است.
با دقت در روايت در مى ‏يابيم كه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله پس از غضب از شكايت شاكيان بر امامت حضرت على ‏عليه السلام تصريح كرده است.


چنان كه در روايت طبرانى آمده است رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى بريده، آيا نمى‏دانى كه حق على‏ عليه السلام بيش از آن جاريه ‏اى است كه برداشته است، و او سرپرست و رهبر شما بعد از من است؟ پس گفتم: اى رسول‏ خدا، شما را رها نمى‏ كنم تا اجازه دهى دوباره در اسلام آوردنم با شما [[بیعت]] كنم. بريده مى‏ گويد: از ايشان جدا نشدم تا اين كه دوباره بر [[اسلام]] آوردنم با او بيعت كردم.<ref>المعجم الاوسط (طبرانى): ج ۶ ص ۱۶۳.</ref>
چنان كه در روايت طبرانى آمده است رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
 
اى بريده، آيا نمى ‏دانى كه حق على‏ عليه السلام بيش از آن جاريه ‏اى است كه برداشته است، و او سرپرست و رهبر شما بعد از من است؟ پس گفتم: اى رسول‏ خدا، شما را رها نمى‏ كنم تا اجازه دهى دوباره در اسلام آوردنم با شما [[بیعت]] كنم. بريده مى‏ گويد: از ايشان جدا نشدم تا اين كه دوباره بر [[اسلام]] آوردنم با او بيعت كردم.<ref>المعجم الاوسط (طبرانى): ج ۶ ص ۱۶۳.</ref>


نكته اينجاست كه رواياتى كه دلالت بر ازدواج حضرت على‏ عليه السلام با كنيز به عنوان سبب شكايت از حضرت على‏ عليه السلام مطرح شده است، '''اولاً:''' يا جعل دشمنان حضرت على‏ عليه السلام و يا ابداع امثال بريده است، تا با اين كار حضرت على‏ عليه السلام را از چشم رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله بيندازند. تأييد اين مطلب روايت طبرانى است: گفتند: اى بريده، از جنگ چه خبر؟ بريده مى‏ گويد: گفتم: خير است. خداوند مسلمين را پيروز نمود. گفتند: پس چرا تو زودتر آمدى؟ گفتم: به خاطر كنيزى كه على از خمس برداشت، آمدم تا رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله را با خبر كنم. گفتند: زود رسول‏ خدا را با خبر كن. همانا اين كار او (على ‏عليه السلام) را از چشم رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله مى ‏اندازد.<ref>المعجم الاوسط (طبرانى): ج ۶ ص ۱۶۳.</ref>
نكته اينجاست كه رواياتى كه دلالت بر ازدواج حضرت على‏ عليه السلام با كنيز به عنوان سبب شكايت از حضرت على‏ عليه السلام مطرح شده است:
 
'''اولاً:''' يا جعل دشمنان حضرت على‏ عليه السلام و يا ابداع امثال بريده است، تا با اين كار حضرت على‏ عليه السلام را از چشم رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله بيندازند.
 
تأييد اين مطلب روايت طبرانى است:
 
گفتند: اى بريده، از جنگ چه خبر؟
 
بريده مى‏ گويد: گفتم: خير است. خداوند مسلمين را پيروز نمود. گفتند: پس چرا تو زودتر آمدى؟ گفتم: به خاطر كنيزى كه على از خمس برداشت، آمدم تا رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله را با خبر كنم. گفتند: زود رسول‏ خدا را با خبر كن. همانا اين كار او (على ‏عليه السلام) را از چشم رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله مى ‏اندازد.<ref>المعجم الاوسط (طبرانى): ج ۶ ص ۱۶۳.</ref>


'''ثانياً:''' بر فرض صحت روايت، طبق همين روايت، رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله برداشتن يک كنيز از خمس را حق حضرت على‏ عليه السلام دانسته و اشكال تراشان نسبت به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را خطا كار و در اشتباه مى‏ داند: اى بريده، آيا نمى ‏دانى كه حق على‏ عليه السلام بيش از آن جاريه ‏اى است كه برداشته است؟
'''ثانياً:''' بر فرض صحت روايت، طبق همين روايت، رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله برداشتن يک كنيز از خمس را حق حضرت على‏ عليه السلام دانسته و اشكال تراشان نسبت به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را خطا كار و در اشتباه مى‏ داند: اى بريده، آيا نمى ‏دانى كه حق على‏ عليه السلام بيش از آن جاريه ‏اى است كه برداشته است؟
خط ۳۸۳: خط ۴۲۷:
با توجه به اينكه در اين سفر شكايتى از حضرت على‏ عليه السلام نقل نشده است، به بررسى بيشتر اين سفر نمى پردازيم.
با توجه به اينكه در اين سفر شكايتى از حضرت على‏ عليه السلام نقل نشده است، به بررسى بيشتر اين سفر نمى پردازيم.


==== '''مرتبه سوم: سفر حضرت على‏ عليه السلام به يمن براى گرفتن صدقات''' ====
==== مرتبه سوم: سفر حضرت على‏ عليه السلام به يمن براى گرفتن صدقات ====
روايات صحيح فراوانى در مورد اعزام حضرت على ‏عليه السلام به يمن براى جمع‏ آورى صدقات در منابع اهل‏ تسنن وجود دارد كه علمايى چون ابن ‏اسحاق، ابن‏ هشام، طبرى، احمد بن حنبل، بيهقى و ابن‏ كثير آن را به طرق متعدد نقل كرده ‏اند.<ref>سيره النبى‏ صلى الله عليه و آله (ابن‏ هشام): ج ۴ ص ۱۰۲۱. تاريخ طبرى: ج ۲ ص ۴۰۱. السيرة النبوية (ابن ‏كثير): ج ۴ ص ۴۱۵. مسند احمد بن حنبل: ج ۳ ص ۸۶ . دلائل النبوه (بيهقى): ج ۵ ص ۳۹۹،۳۹۸.</ref>
روايات صحيح فراوانى در مورد اعزام حضرت على ‏عليه السلام به يمن براى جمع‏ آورى صدقات در منابع اهل‏ تسنن وجود دارد كه علمايى چون ابن ‏اسحاق، ابن‏ هشام، طبرى، احمد بن حنبل، بيهقى و ابن‏ كثير آن را به طرق متعدد نقل كرده ‏اند.<ref>سيره النبى‏ صلى الله عليه و آله (ابن‏ هشام): ج ۴ ص ۱۰۲۱. تاريخ طبرى: ج ۲ ص ۴۰۱. السيرة النبوية (ابن ‏كثير): ج ۴ ص ۴۱۵. مسند احمد بن حنبل: ج ۳ ص ۸۶ . دلائل النبوه (بيهقى): ج ۵ ص ۳۹۹،۳۹۸.</ref>


و اما شكايت در سفر سوم به روايت ابن‏ اسحاق: زمانى كه حضرت على‏ عليه السلام از يمن به مكه برگشت تا رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله را ملاقات كند، در ديدار با رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله شتاب كرد و ابورافع را به فرماندهى سپاهيانش برگزيد. وى نيز هر يک از سپاهيان را لباسى از بزّ<ref>لباس ‏هايى كه در ميان خمس غنائم بود. بعد از جدا نمودن خمس غنائم، اميرالمؤمنين ‏عليه السلام غنائم را تقسيم نمود و فرمود: خمس غنائم را خدمت رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله مى‏ بريم تا ايشان در مورد آن تصميم بگيرند. اصحاب حضرت مى‏ خواستند لباس ‏هايى را كه در ميان خمس غنائم بود بپوشند، اما حضرت ممانعت فرمود. بعد از اينكه ايشان از لشكر جدا شده و به محضر رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله رسيدند، جانشين ايشان به هر يک از سپاهيان دو لباس داد و آنها پوشيدند. وقتى حضرت بازگشتند و اين صحنه را مشاهده نمودند، دستور دادند لشكريان لباس‏ ها را از تن بيرون آورند و به خمس غنائم باز گردد تا پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله در مورد غنائم تصميم بگيرند. اين عمل امير عدالت ‏عليه السلام بر عده ‏اى از لشكريان گران آمد، لذا بر آن شدند كه در مكه نزد رسول اكرم‏ صلى الله عليه و آله از ايشان شكايت كنند.</ref> پوشاند.
و اما شكايت در سفر سوم به روايت ابن‏ اسحاق: زمانى كه حضرت على‏ عليه السلام از يمن به مكه برگشت تا رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله را ملاقات كند، در ديدار با رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله شتاب كرد و ابورافع را به فرماندهى سپاهيانش برگزيد. وى نيز هر يک از سپاهيان را لباسى از بزّ<ref>لباس ‏هايى كه در ميان خمس غنائم بود. بعد از جدا نمودن خمس غنائم، اميرالمؤمنين ‏عليه السلام غنائم را تقسيم نمود و فرمود: خمس غنائم را خدمت رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله مى‏ بريم تا ايشان در مورد آن تصميم بگيرند. اصحاب حضرت مى‏ خواستند لباس ‏هايى را كه در ميان خمس غنائم بود بپوشند، اما حضرت ممانعت فرمود. بعد از اينكه ايشان از لشكر جدا شده و به محضر رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله رسيدند، جانشين ايشان به هر يک از سپاهيان دو لباس داد و آنها پوشيدند. وقتى حضرت بازگشتند و اين صحنه را مشاهده نمودند، دستور دادند لشكريان لباس‏ ها را از تن بيرون آورند و به خمس غنائم باز گردد تا پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله در مورد غنائم تصميم بگيرند. اين عمل امير عدالت ‏عليه السلام بر عده ‏اى از لشكريان گران آمد، لذا بر آن شدند كه در مكه نزد رسول اكرم‏ صلى الله عليه و آله از ايشان شكايت كنند.</ref> پوشاند.


زمانى كه [[کاروان]] به شهر [[مکّه]] نزديک شد، حضرت على‏ عليه السلام از مكه خارج شد تا همراه كاروان شود. وقتى آنان را ملاقات كرد و لباس ‏هاى آنها را ديد و فرمود: واى بر تو! اينها چيست؟ (جانشين حضرت) گفت: اين لباس ‏ها را بر آنها پوشاندم تا مردم آن ها را زينت بافته ببينند. حضرت على‏ عليه السلام فرمود: واى بر تو! قبل از اينكه نزد رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله برسيم، لباس‏ ها را از تن آنها در بياور. جانشين حضرت مى گويد: لباس ‏ها را از تن مردم در آوردم. لذا لشگريان شكايتشان را از اين اقدام اميرالمؤمنين ‏عليه السلام آشكار كردند.<ref>السيرة النبوية (ابن ‏هشام): ج ۴ ص ۱۰۲۱. تاريخ طبرى: ج ۲ ص ۴۰۱. السيرة النبوية (ابن ‏كثير): ج ۴ ص ۴۱۵.</ref>
زمانى كه [[کاروان]] به شهر [[مکّه]] نزديک شد، حضرت على‏ عليه السلام از مكه خارج شد تا همراه كاروان شود. وقتى آنان را ملاقات كرد و لباس ‏هاى آنها را ديد و فرمود:


==== '''نكاتى درباره سفر سوم''' ====
واى بر تو! اينها چيست؟ (جانشين حضرت) گفت: اين لباس ‏ها را بر آنها پوشاندم تا مردم آن ها را زينت بافته ببينند. حضرت على‏ عليه السلام فرمود: واى بر تو! قبل از اينكه نزد رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله برسيم، لباس‏ ها را از تن آنها در بياور.
 
جانشين حضرت مى گويد: لباس ‏ها را از تن مردم در آوردم. لذا لشگريان شكايتشان را از اين اقدام اميرالمؤمنين ‏عليه السلام آشكار كردند.<ref>السيرة النبوية (ابن ‏هشام): ج ۴ ص ۱۰۲۱. تاريخ طبرى: ج ۲ ص ۴۰۱. السيرة النبوية (ابن ‏كثير): ج ۴ ص ۴۱۵.</ref>
 
==== نكاتى درباره سفر سوم ====
۱. وقوع سفر حضرت على‏ عليه السلام در سال دهم هجرى: از روايت واقدى و [[ابن ‏اثیر]] فهميده مى‏ شود كه خروج سوم حضرت على‏ عليه السلام به يمن در سال دهم هجرى يا همان سال [[حجةالوداع]] بوده است.<ref>المغازى (الواقدى): ج ۲ ص ۱۰۸۱. الكامل فى التاريخ (ابن‏ اثير): ج ۲ ص ۳۰۱.</ref>
۱. وقوع سفر حضرت على‏ عليه السلام در سال دهم هجرى: از روايت واقدى و [[ابن ‏اثیر]] فهميده مى‏ شود كه خروج سوم حضرت على‏ عليه السلام به يمن در سال دهم هجرى يا همان سال [[حجةالوداع]] بوده است.<ref>المغازى (الواقدى): ج ۲ ص ۱۰۸۱. الكامل فى التاريخ (ابن‏ اثير): ج ۲ ص ۳۰۱.</ref>


۲. شكايت در مكه بوده يا مدينه: طبق روايات، شكايت عمرو بن شاس و ابى‏ سعيد خدرى در مدينه بوده، و شكايت ناس يا جيش (لشكر) در مكه بوده است.
۲. شكايت در مكه بوده يا مدينه: طبق روايات، شكايت عمرو بن شاس و ابى‏ سعيد خدرى در مدينه بوده، و شكايت ناس يا جيش (لشكر) در مكه بوده است.


==== '''ادله ردّ ارتباط واقعه غدير با شكايت لشكريان يمن''' ====
==== ادله ردّ ارتباط واقعه غدير با شكايت لشكريان يمن ====
در گذشته بيان شد كه دو نوع روايت درباره مكان وقوع شكايت وجود دارد. برخى روايات مكان شكايت را مكه و برخى [[مدینه]] را مكان وقوع آن مى‏ دانند. بنابر فرض وقوع شكايت در مدينه، اين ماجرا هيچ ارتباطى به واقعه غدير ندارد. اضافه بر اينكه اختلاف در مكان وقوع شكايت، موجب وهن و سستى در قبول اصل [[روایت]] مى ‏گردد و ديگر قابل استناد نمى ‏باشد.
در گذشته بيان شد كه دو نوع روايت درباره مكان وقوع شكايت وجود دارد. برخى روايات مكان شكايت را مكه و برخى [[مدینه]] را مكان وقوع آن مى‏ دانند. بنابر فرض وقوع شكايت در مدينه، اين ماجرا هيچ ارتباطى به واقعه غدير ندارد. اضافه بر اينكه اختلاف در مكان وقوع شكايت، موجب وهن و سستى در قبول اصل [[روایت]] مى ‏گردد و ديگر قابل استناد نمى ‏باشد.


اما اشكالات ديگرى بر اين ادعا وارد است كه در ذيل مى‏آيد:
اما اشكالات ديگرى بر اين ادعا وارد است كه در ذيل مى‏آيد:


۱. وقوع شكايت جيش قبل از تمام شدن مراسم حج: اگر شكايت طبق آنچه ابن ‏اسحاق و طبرى روايت كرده ‏اند قبل از مراسم حج واقع شده باشد، بنابراين هيچ ارتباطى به واقعه غدير ندارد. زيرا واقعه غدير از نظر زمانى متأخر است، و از طرفى پيامبر صلى الله عليه و آله بلافاصله پس از اين شكايت خطبه خواندند و فرمودند: «ايها الناس، لا تشكوا علياً، فوالله انه لاخشن فى ذات الله». و اين خطبه قبل از حركت رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله از مكه به سمت مدينه ايراد شده است.
۱. وقوع شكايت جيش قبل از تمام شدن مراسم حج: اگر شكايت طبق آنچه ابن ‏اسحاق و طبرى روايت كرده ‏اند قبل از مراسم حج واقع شده باشد، بنابراين هيچ ارتباطى به واقعه غدير ندارد. زيرا واقعه غدير از نظر زمانى متأخر است، و از طرفى پيامبر صلى الله عليه و آله بلافاصله پس از اين شكايت خطبه خواندند و فرمودند:


۲. وقوع شكايت بلافاصله بعد از مراسم حج: اما اگر شكايت بعد از اتمام مراسم حج صورت گرفته باشد -  همانگونه كه از روايت واقدى و ابن‏ اثير بر مى ‏آيد -  در اين صورت نيز ربطى به واقعه غدير ندارد، زيرا آنچه از روايات به دست مى‏ آيد اين است كه فرمايش رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در جواب شاكيان بلافاصله پس از شكايت و قبل حركت به سمت مدينه و توقف در غدير ايراد شده و ربطى به واقعه غدير ندارد. چنانچه در روايت ابن ‏اثير آمده است: «فشكاه الجيش الى رسول‏ الله ‏صلى الله عليه و آله. فقام النبى‏ صلى الله عليه وآله خطيباً فقال: ايها الناس، لا تشكوا علياً...».<ref>الكامل فى التاريخ: ج ۲ ص ۳۰۱.</ref> پس لشگر نزد رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله شكايت كردند، و بلافاصله رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله سخنرانى كرد و فرمود: اى مردم از على شكايت نكنيد.
«ايها الناس، لا تشكوا علياً، فوالله انه لاخشن فى ذات الله». و اين خطبه قبل از حركت رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله از مكه به سمت مدينه ايراد شده است.


۳. واقعه غدير به امر خداى متعال براى بيان ولايت حضرت على‏عليه السلام بوده است: واقعه غدير به امر خداى عزوجل انجام گرفته است و ربطى به شكايت مردم يا لشكر از حضرت على‏عليه السلام ندارد. زيرا از جانب خداى عزوجل به رسول خدا وحى نمود وايشان را مأمور به ابلاغ خلافت حضرت على‏عليه السلام كرد. همانگونه كه روايات صحيح متعددى بر اين مطلب دلالت دارد:
۲. وقوع شكايت بلافاصله بعد از مراسم حج: اما اگر شكايت بعد از اتمام مراسم حج صورت گرفته باشد -  همانگونه كه از روايت واقدى و ابن‏ اثير بر مى ‏آيد -  در اين صورت نيز ربطى به واقعه غدير ندارد، زيرا آنچه از روايات به دست مى‏ آيد اين است كه فرمايش رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در جواب شاكيان بلافاصله پس از شكايت و قبل حركت به سمت مدينه و توقف در غدير ايراد شده و ربطى به واقعه غدير ندارد. چنانچه در روايت ابن ‏اثير آمده است:
 
«فشكاه الجيش الى رسول‏ الله ‏صلى الله عليه و آله. فقام النبى‏ صلى الله عليه وآله خطيباً فقال: ايها الناس، لا تشكوا علياً...».<ref>الكامل فى التاريخ: ج ۲ ص ۳۰۱.</ref> پس لشگر نزد رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله شكايت كردند، و بلافاصله رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله سخنرانى كرد و فرمود: اى مردم از على شكايت نكنيد.
 
۳. واقعه غدير به امر خداى متعال براى بيان ولايت حضرت على‏ عليه السلام بوده است: واقعه غدير به امر خداى عزوجل انجام گرفته است و ربطى به شكايت مردم يا لشكر از حضرت على‏ عليه السلام ندارد. زيرا از جانب خداى عزوجل به رسول خدا وحى نمود وايشان را مأمور به ابلاغ خلافت حضرت على ‏عليه السلام كرد. همانگونه كه روايات صحيح متعددى بر اين مطلب دلالت دارد:


ابن ‏ابى ‏حاتم از ابوسعيد خدرى نقل كرده است كه گفت: آيه «يا ايها الرسول بلّغ ما اُنزل اليك در شأن على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام نازل شده است».<ref>تفسير ابن ‏ابى ‏حاتم: ج ۴ ص ۱۱۷۲.</ref>
ابن ‏ابى ‏حاتم از ابوسعيد خدرى نقل كرده است كه گفت: آيه «يا ايها الرسول بلّغ ما اُنزل اليك در شأن على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام نازل شده است».<ref>تفسير ابن ‏ابى ‏حاتم: ج ۴ ص ۱۱۷۲.</ref>


همچنين ثعلبى به چهار طريق در تفسيرش نقل كرده است كه: زمانى كه آيه «يا ايها الرسول بلّغ ما أنزل إليك من ربك» نازل شد، رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله دست على ‏عليه السلام را گرفت و فرمود: هر كس من مولا و سرپرست او هستم اين على مولا و سرپرست او است.<ref>تفسير الثعلبى: ج ۴ ص ۹۲.</ref>
همچنين ثعلبى به چهار طريق در تفسيرش نقل كرده است كه: زمانى كه آيه «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» نازل شد، رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله دست على ‏عليه السلام را گرفت و فرمود: هر كس من مولا و سرپرست او هستم اين على مولا و سرپرست او است.<ref>تفسير الثعلبى: ج ۴ ص ۹۲.</ref>
 
۴. رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله ماجراى شكايت را در [[خطبه غدیر]] ذكر نكرده‏ اند:
 
اگر سبب واقعه غدير شكايت لشكر يمن بوده است، مى‏ بايست رسول گرامى اسلام‏ صلى الله عليه و آله در ايراد خطبه اشاره ‏اى به آن مى‏ فرمود.


۴. رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله ماجراى شكايت را در [[خطبه غدیر]] ذكر نكرده‏ اند: اگر سبب واقعه غدير شكايت لشكر يمن بوده است، مى‏ بايست رسول گرامى اسلام‏ صلى الله عليه و آله در ايراد خطبه اشاره ‏اى به آن مى‏ فرمود. همانگونه كه در فرمايش خود در مكه به شاكيان فرمودند: از على شكايت نكنيد. يا از طرف شاكيان نقل شده است كه بعد از فرمايش پيامبر صلى الله عليه و آله در مكه يا مدينه، از حضرت على‏ عليه السلام راضى شدند و از شكايت خود پشيمان گشتند. همانگونه كه در روايت بريده اين نكته آمده بود.
همان گونه كه در فرمايش خود در مكه به شاكيان فرمودند: از على شكايت نكنيد. يا از طرف شاكيان نقل شده است كه بعد از فرمايش پيامبر صلى الله عليه و آله در مكه يا مدينه، از حضرت على‏ عليه السلام راضى شدند و از شكايت خود پشيمان گشتند. همانگونه كه در روايت بريده اين نكته آمده بود.


۵. حتى در صورت پذيرش، خطبه غدير دلالت بر [[امامت]] بلافصل حضرت على‏ عليه السلام دارد: حتى اگر بپذيريم كه سبب واقعه غدير شكايت لشكر يمن بوده است، باز هم حديث غدير بر امامت و خلافت بلافصل حضرت على‏ عليه السلام بعد از پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله دلالت مى‏ كند. يعنى در هر صورت، خطبه غدير دلالت بر خلافت و امامت حضرت على‏ عليه السلام مى ‏كند، حتى اگر سبب بيان آن شكايت لشكر باشد. چنانكه قاضى عبدالجبار از علماى متعصب اهل‏ تسنن در كتاب «المغنى فى الامامه» به آن تصريح كرده است.
۵. حتى در صورت پذيرش، خطبه غدير دلالت بر [[امامت]] بلافصل حضرت على‏ عليه السلام دارد: حتى اگر بپذيريم كه سبب واقعه غدير شكايت لشكر يمن بوده است، باز هم حديث غدير بر امامت و خلافت بلافصل حضرت على‏ عليه السلام بعد از پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله دلالت مى‏ كند. يعنى در هر صورت، خطبه غدير دلالت بر خلافت و امامت حضرت على‏ عليه السلام مى ‏كند، حتى اگر سبب بيان آن شكايت لشكر باشد. چنانكه قاضى عبدالجبار از علماى متعصب اهل‏ تسنن در كتاب «المغنى فى الامامه» به آن تصريح كرده است.
خط ۴۱۸: خط ۴۷۴:
براى توضيح اين سؤال مرورى بر آمار شركت كنندگان در مراسم و نحوه برگزارى خطبه غدير خواهيم داشت:
براى توضيح اين سؤال مرورى بر آمار شركت كنندگان در مراسم و نحوه برگزارى خطبه غدير خواهيم داشت:


جمعيتى بيش از صد هزار نفر مسلمانان نواحى مختلف جزيرة العرب و ديگر نواحى بعد از ماه‏ها رنج سفر براى انجام اعمال حج تمتع را تحمل كرده بودند، و بعد از انجام اعمال مشكل حج در مسير بازگشت، در بيابان گرم و سوزان سه روز متوقف مى ‏شوند. حتى اگر كسى جلوتر رفته و از غدير دور شده است طبق دستور پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله بايد بازگردد تا سخنان مهم رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله را آن هم در سال آخر عمر ايشان بشنوند.
جمعيتى بيش از صد هزار نفر مسلمانان نواحى مختلف جزيرة العرب و ديگر نواحى بعد از ماه ‏ها رنج سفر براى انجام اعمال حج تمتع را تحمل كرده بودند، و بعد از انجام اعمال مشكل حج در مسير بازگشت، در بيابان گرم و سوزان سه روز متوقف مى ‏شوند. حتى اگر كسى جلوتر رفته و از غدير دور شده است طبق دستور پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله بايد بازگردد تا سخنان مهم رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله را آن هم در سال آخر عمر ايشان بشنوند.


حال چگونه ممكن است اين سخنان مهم در اين جمع انبوه -  كه قاعدتاً عده زيادى از آنها حتى از اصل ماجراى شكايت بى‏ خبر اند -  براى آشتى دادن بين شاكيان و اميرالمؤمنين ‏عليه السلام باشد؟ آيا نبايد بين عظمت جلسه و سخنان طرح شده در آن تناسبى وجود داشته باشد؟ آيا نبايد مسلمانان حاضر در آن جلسه و حتى مسلمانان امروز اين سؤال را داشته باشند كه چرا بايد شكايت نابجاى چند نفر از حضرت على ‏عليه السلام و آشتى دادن آنها با حضرت، موجب معطلى هزاران نفر از مسلمانان گردد؟ اين كار يقيناً از انسان‏ هاى عادى بعيد است چه رسد به رسول گرامى اسلام ‏صلى الله عليه و آله كه عقل كل عالم بود!
حال چگونه ممكن است اين سخنان مهم در اين جمع انبوه -  كه قاعدتاً عده زيادى از آنها حتى از اصل ماجراى شكايت بى‏ خبر اند -  براى آشتى دادن بين شاكيان و اميرالمؤمنين ‏عليه السلام باشد؟ آيا نبايد بين عظمت جلسه و سخنان طرح شده در آن تناسبى وجود داشته باشد؟ آيا نبايد مسلمانان حاضر در آن جلسه و حتى مسلمانان امروز اين سؤال را داشته باشند كه چرا بايد شكايت نابجاى چند نفر از حضرت على ‏عليه السلام و آشتى دادن آنها با حضرت، موجب معطلى هزاران نفر از مسلمانان گردد؟ اين كار يقيناً از انسان‏ هاى عادى بعيد است چه رسد به رسول گرامى اسلام ‏صلى الله عليه و آله كه عقل كل عالم بود!
خط ۴۲۸: خط ۴۸۴:
كسانى كه چنين شبهه ‏اى مطرح مى‏ كنند، يا مطلب برايشان مشتبه شده، و يا عمداً خود را به نادانى مى‏ زنند!! زيرا دو جريان از دو سريّه (يعنى اعزام نيرو) را مخلوط كرده و قضيه فرضى و ساخته شده است.
كسانى كه چنين شبهه ‏اى مطرح مى‏ كنند، يا مطلب برايشان مشتبه شده، و يا عمداً خود را به نادانى مى‏ زنند!! زيرا دو جريان از دو سريّه (يعنى اعزام نيرو) را مخلوط كرده و قضيه فرضى و ساخته شده است.


حقيقت امر اين است كه [[پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] حضرت على‏ عليه السلام را دوبار به مأموريت يمن فرستادند، كه در بازگشت از سفر اول و در مدينه خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدند. كسانى كه در اين سفر اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به يمن از لشكريان و تحت فرمان آن حضرت بودند از عدالت و تقواى امام على‏ عليه السلام ناخوشايند بودند، كه البته از قبل هم از على‏ عليه السلام ناراضى بودند<ref>مجمع الزوائد: ج ۹ ص ۱۲۷، باب منه جامع فيمن يحبه و من يغضه.</ref>، و فرمانده ديگرِ آن جنگ كه به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله تحت فرماندهى حضرت على ‏عليه السلام قرار گرفت، او هم از امام على ‏عليه السلام كينه ‏اى در دل داشت.<ref>مجمع الزوائد: ج ۹ ص ۱۲۷، باب منه جامع فيمن يحبه و من يغضه.</ref> اين شد كه نامه ‏اى نوشت و خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله از امام على‏ عليه السلام شكايت كرد<ref>مجمع الزوائد: ج ۹ ص ۱۲۷، باب منه جامع فيمن يحبه و من يغضه.</ref>، تا حضرت را از چشم پيامبر صلى الله عليه و آله بياندازد و رقيب خود را از صحنه كنار بزند.
حقيقت امر اين است كه پیامبر صلی الله علیه و آله حضرت على‏ عليه السلام را دوبار به مأموريت يمن فرستادند، كه در بازگشت از سفر اول و در مدينه خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدند.
 
كسانى كه در اين سفر اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به يمن از لشكريان و تحت فرمان آن حضرت بودند از عدالت و تقواى امام على‏ عليه السلام ناخوشايند بودند، كه البته از قبل هم از على‏ عليه السلام ناراضى بودند<ref>مجمع الزوائد: ج ۹ ص ۱۲۷، باب منه جامع فيمن يحبه و من يغضه.</ref>، و فرمانده ديگرِ آن جنگ كه به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله تحت فرماندهى حضرت على ‏عليه السلام قرار گرفت، او هم از امام على ‏عليه السلام كينه ‏اى در دل داشت.<ref>مجمع الزوائد: ج ۹ ص ۱۲۷، باب منه جامع فيمن يحبه و من يغضه.</ref> اين شد كه نامه ‏اى نوشت و خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله از امام على‏ عليه السلام شكايت كرد<ref>مجمع الزوائد: ج ۹ ص ۱۲۷، باب منه جامع فيمن يحبه و من يغضه.</ref>، تا حضرت را از چشم پيامبر صلى الله عليه و آله بياندازد و رقيب خود را از صحنه كنار بزند.


اينجا بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله در غضب شد، آنچنان كه آثار غضب در چهره حضرت مشاهده شده و فرمود: ما تريدون من على؟ ما تريدون من على؟ على منى و انا من على<ref>سنن الترمذى: ج ۵ ص ۶۳۲ ، باب مناقب على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام.</ref>: از على چه مى‏ خواهيد؟ (سه بار تكرار نمود) و فرمود: على از من است و من از على هستم، و يا فرمود: ... و هو وليكم بعدى: ...او (يعنى على‏ عليه السلام) سرپرست شما بعد از من است.
اينجا بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله در غضب شد، آنچنان كه آثار غضب در چهره حضرت مشاهده شده و فرمود:
 
ما تريدون من على؟ ما تريدون من على؟ على منى و انا من على<ref>سنن الترمذى: ج ۵ ص ۶۳۲ ، باب مناقب على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام.</ref>:
 
از على چه مى‏ خواهيد؟ (سه بار تكرار نمود) و فرمود: على از من است و من از على هستم، و يا فرمود: ... و هو وليكم بعدى: ...او (يعنى على‏ عليه السلام) سرپرست شما بعد از من است.


در اين باره ده ‏ها روايت از فريقين شيعه و سنّى وارد شده است.
در اين باره ده ‏ها روايت از فريقين شيعه و سنّى وارد شده است.
خط ۴۳۶: خط ۴۹۸:
در سفر دوم، امام على ‏عليه السلام به يمن رفتند، و در بازگشت در [[حجةالوداع]] در مكه به پيامبر صلى الله عليه و آله ملحق شدند. در اين سفر بود كه جريان واقعه غدير خم رخ داد. اين جريان ربطى به شكايت مردم ندارد، چرا كه آن شكايت چند سال قبل در مدينه روى داده بود.
در سفر دوم، امام على ‏عليه السلام به يمن رفتند، و در بازگشت در [[حجةالوداع]] در مكه به پيامبر صلى الله عليه و آله ملحق شدند. در اين سفر بود كه جريان واقعه غدير خم رخ داد. اين جريان ربطى به شكايت مردم ندارد، چرا كه آن شكايت چند سال قبل در مدينه روى داده بود.


بر فرض اگر در اين سفر دوم هم مثل سفر اول شكايت نموده باشند، چرا پيامبرصلى الله عليه وآله مثل جريان اول همان روز عكس‏العملى نشان ندادند و گذاشتند حداقل بعد از 11 روز يا بيشتر جمله‏اى گفتند؟! اين احتمال بسيار ضعيف و مخالف نصوص و شواهد روايتى و تاريخى است.
بر فرض اگر در اين سفر دوم هم مثل سفر اول شكايت نموده باشند، چرا پيامبر صلى الله عليه و آله مثل جريان اول همان روز عكس ‏العملى نشان ندادند و گذاشتند حداقل بعد از ۱۱ روز يا بيشتر جمله‏ اى گفتند؟! اين احتمال بسيار ضعيف و مخالف نصوص و شواهد روايتى و تاريخى است.


در اينجا عده ‏اى از دانشمندان و مؤرخين اهل‏سنت كه به اين دو سفر به صورت جداگانه تصريح كرده ‏اند اشاره مى‏ كنيم:
در اينجا عده ‏اى از دانشمندان و مؤرخين اهل‏سنت كه به اين دو سفر به صورت جداگانه تصريح كرده ‏اند اشاره مى‏ كنيم:
خط ۴۴۲: خط ۵۰۴:
۱. ابن ‏هاشم در سيره خود گويد: و غزوة على بن ابى ‏طالب رضوان الله عليه الى اليمن غزاها مرتين.<ref>سنن الترمذى: ج ۵ ص ۶۳۲ ، باب مناقب على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام.</ref>
۱. ابن ‏هاشم در سيره خود گويد: و غزوة على بن ابى ‏طالب رضوان الله عليه الى اليمن غزاها مرتين.<ref>سنن الترمذى: ج ۵ ص ۶۳۲ ، باب مناقب على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام.</ref>


۲. ابن‏ كثير در سيره خود گويد: و غزوة على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام التى غزاها مرتين<ref>السيرة النبوية (ابن‏ هشام): ج ۴ ص ۶۴۱ ، باب غزوة على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام الى اليمن.</ref>: يعنى مأموريت على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام از طرف رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله به يمن دوبار بوده است.
۲. ابن‏ كثير در سيره خود گويد: و غزوة على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام التى غزاها مرتين<ref>السيرة النبوية (ابن‏ هشام): ج ۴ ص ۶۴۱ ، باب غزوة على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام الى اليمن.</ref>:


۳. در سيره حلبيه گويد: انه‏ صلى الله عليه و آله بعث علياً كرم الله وجهه فى سرية الى اليمن. فاسلمت هَمْدان كلها يوم واحد. فكتب بذالك الى رسول‏ الله ‏صلى الله عليه و آله. فلما قرأ كتابه، خرّ ساجداً. ثم جلس فقال: السلام على همدان. و تتابع اهل اليمن الى الاسلام. و قال فى‏الاصل: ان هذه السرية هى الاولى، و ما قبلها السرية الثانية<ref>السيرة النبوية (ابن ‏هشام): ج ۴ ص ۴۴۰، حوادث سال يازدهم.</ref>:
يعنى مأموريت على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام از طرف رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله به يمن دوبار بوده است.


پيامبر صلى الله عليه و آله حضرت على‏ عليه السلام را به فرماندهى گروهى به يمن فرستادند، و در نتيجه تمام قبيله همدان يک روزه [[اسلام]] اختيار كردند. امام على عليه السلام در طى نامه ‏اى جريان [[ایمان]] قبيله همدان را خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله اعلام كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله بعد از خواندن نامه، سجده شكر به جا آورده و فرمود: درود بر همدان. بقيه مردم يمن نيز در پى اين جريان مسلمان شدند. در اصل گويند: اين اولين سفر امام على ‏عليه السلام به يمن بوده، و سفرى كه قبلاً ذكر شده سفر دوم آن حضرت بوده است.
۳. در سيره حلبيه گويد: انه‏ صلى الله عليه و آله بعث علياً كرم الله وجهه فى سرية الى اليمن. فاسلمت هَمْدان كلها يوم واحد. فكتب بذالك الى رسول‏ الله ‏صلى الله عليه و آله.
 
فلما قرأ كتابه، خرّ ساجداً. ثم جلس فقال: السلام على همدان. و تتابع اهل اليمن الى الاسلام. و قال فى‏الاصل: ان هذه السرية هى الاولى، و ما قبلها السرية الثانية<ref>السيرة النبوية (ابن ‏هشام): ج ۴ ص ۴۴۰، حوادث سال يازدهم.</ref>:
 
پيامبر صلى الله عليه و آله حضرت على‏ عليه السلام را به فرماندهى گروهى به يمن فرستادند، و در نتيجه تمام قبيله همدان يک روزه [[اسلام]] اختيار كردند. امام على عليه السلام در طى نامه ‏اى جريان [[ایمان]] قبيله همدان را خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله اعلام كرد.
 
پيامبر صلى الله عليه و آله بعد از خواندن نامه، سجده شكر به جا آورده و فرمود: درود بر همدان. بقيه مردم يمن نيز در پى اين جريان مسلمان شدند.
 
در اصل گويند: اين اولين سفر امام على ‏عليه السلام به يمن بوده، و سفرى كه قبلاً ذكر شده سفر دوم آن حضرت بوده است.


و نيز در ديگر كتاب ‏ها با اشاره به مأموريت در هر سفر و از نتايج سفر معلوم مى ‏گردد كه دو سفر بوده است؛ يكى در ايام حضور در مدينه، و ديگر در ايام حجةالوداع.
و نيز در ديگر كتاب ‏ها با اشاره به مأموريت در هر سفر و از نتايج سفر معلوم مى ‏گردد كه دو سفر بوده است؛ يكى در ايام حضور در مدينه، و ديگر در ايام حجةالوداع.
خط ۴۵۶: خط ۵۲۶:
عمرو بن شاس از ياران رسول ‏الله‏ صلى الله عليه و آله در صلح حديبيه بودند. گويد:
عمرو بن شاس از ياران رسول ‏الله‏ صلى الله عليه و آله در صلح حديبيه بودند. گويد:


از جمله سربازان على بن ابى ‏طالب بودم كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را به يمن فرستاده بود. على نسبت به من كوتاهى كرد و ناراحتى از او در دلم جاى گرفت. به مدينه كه بازگشتم، هر كجا و نزد هر كس از على بدگويى كردم. روزى وارد مسجد شدم، ديدم پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته است. متوجه شد كه من او را مشاهده كردم، همواره مرا نگاه مى‏ كرد تا اينكه نزد او نشستم. آنگاه فرمود: اى عمرو بن شاس، به خدا قسم مرا اذيت كرده‏اى. عرض كردم: به خدا و اسلام پناه مى‏برم از اينكه به پيامبر صلى الله عليه و آله آزارى برسانم! حضرت فرمود: هر كس على ‏عليه السلام را آزار دهد مرا آزار داده است.
از جمله سربازان على بن ابى ‏طالب بودم كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را به يمن فرستاده بود. على نسبت به من كوتاهى كرد و ناراحتى از او در دلم جاى گرفت.
 
به مدينه كه بازگشتم، هر كجا و نزد هر كس از على بدگويى كردم. روزى وارد مسجد شدم، ديدم پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته است. متوجه شد كه من او را مشاهده كردم، همواره مرا نگاه مى‏ كرد تا اينكه نزد او نشستم. آنگاه فرمود: اى عمرو بن شاس، به خدا قسم مرا اذيت كرده ‏اى.
 
عرض كردم: به خدا و اسلام پناه مى‏برم از اينكه به پيامبر صلى الله عليه و آله آزارى برسانم! حضرت فرمود: هر كس على ‏عليه السلام را آزار دهد مرا آزار داده است.


البته طبق معمول، بعضى از مؤلفين تحريف را شيوه خود قرار دادند و يا در اين زمانه در چاپ ‏هاى جديد كتاب‏ها را تحريف مى ‏كنند! در كتاب «الاصابه» جمله ‏اى را حذف نموده، ولى ناشيانه حذف كرده و بعضى از كلمات بى‏ معنى باقى مانده است! به گونه ‏اى كه كاملاً مشخص است كه چيز ديگرى بوده و حذف شده است.
البته طبق معمول، بعضى از مؤلفين تحريف را شيوه خود قرار دادند و يا در اين زمانه در چاپ ‏هاى جديد كتاب‏ها را تحريف مى ‏كنند! در كتاب «الاصابه» جمله ‏اى را حذف نموده، ولى ناشيانه حذف كرده و بعضى از كلمات بى‏ معنى باقى مانده است! به گونه ‏اى كه كاملاً مشخص است كه چيز ديگرى بوده و حذف شده است.


اما در عين حال كلمه مدينه را غفلت كرده حذف كند و اين گونه نقل كرده است: ... فجفانى فى سفرى ذلك فيه من المدينه. فشكوته فى المسجد. فبلغ ذلك النبى‏ صلى الله عليه وآله... .<ref>الاصابة: ج ۴ ص ۲۰۴، ترجمة عمرو بن شاس.</ref>
اما در عين حال كلمه مدينه را غفلت كرده حذف كند و اين گونه نقل كرده است: ... فجفانى فى سفرى ذلك فيه من المدينه. فشكوته فى المسجد. فبلغ ذلك النبى‏ صلى الله عليه و آله... .<ref>الاصابة: ج ۴ ص ۲۰۴، ترجمة عمرو بن شاس.</ref>


چنانچه گذشت از روايتى كه در سيره حلبيه نقل شده<ref>السيرة الحلبية: ج ۳ ص ۳۲۵، باب سراياه ‏صلى الله عليه وآله، سرية على بن ابى ‏طالب ‏عليه السلام الى بلاد مذحج.</ref> -  كه بعد مؤلف مى ‏گويد: در اصل آمده است كه اين سفر به يمن سفر اول او است و جريانى كه قبلاً نقل شده سفر دوم به يمن است -  فهميده مى‏ شود دو سفر بوده است. نتيجه مخلوط كردن اين دو سفر با هم همان انكار واقعه غدير خم درباره امامت و حمل جمله «من كنت مولا فهذا على مولاه» بر دوستى و محبت على‏ عليه السلام است.
چنانچه گذشت از روايتى كه در سيره حلبيه نقل شده<ref>السيرة الحلبية: ج ۳ ص ۳۲۵، باب سراياه ‏صلى الله عليه وآله، سرية على بن ابى ‏طالب ‏عليه السلام الى بلاد مذحج.</ref> -  كه بعد مؤلف مى ‏گويد:


در اصل آمده است كه اين سفر به يمن سفر اول او است و جريانى كه قبلاً نقل شده سفر دوم به يمن است -  فهميده مى‏ شود دو سفر بوده است.


نتيجه مخلوط كردن اين دو سفر با هم همان انكار واقعه غدير خم درباره امامت و حمل جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ» بر دوستى و محبت على‏ عليه السلام است.
== پانویس ==
== پانویس ==