۲۳٬۲۶۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۰۷: | خط ۱۰۷: | ||
عمر گفت: دو چشم او را نمى بينيد كه گويا چشمان ديوانه است - و منظورش پيامبر صلى الله عليه و آله بود - اكنون بر مى خيزد و مى گويد: پروردگارم چنين گفته است!! | عمر گفت: دو چشم او را نمى بينيد كه گويا چشمان ديوانه است - و منظورش پيامبر صلى الله عليه و آله بود - اكنون بر مى خيزد و مى گويد: پروردگارم چنين گفته است!! | ||
وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله بپاخاست فرمود: اى مردم، چه كسى صاحب اختيار شماست؟ گفتند: خدا و رسولش. فرمود: خدايا، شاهد باش. سپس فرمود: آگاه باشيد، هركس كه من مولى و صاحب اختيار او بوده ام على مولى و صاحب اختيار اوست. و پس از [[سخنرانی|منبر]] بر حضرت امیر عليه السلام به عنوان [[امیرالمؤمنین]] سلام كردند. | وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله بپاخاست فرمود: اى مردم، چه كسى صاحب اختيار شماست؟ گفتند: خدا و رسولش. فرمود: خدايا، شاهد باش. سپس فرمود: آگاه باشيد، هركس كه من مولى و صاحب اختيار او بوده ام على مولى و صاحب اختيار اوست. و پس از [[سخنرانی|منبر]] بر حضرت امیر عليه السلام به عنوان [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین]] سلام كردند. | ||
خداوند جبرئيل را نازل كرد و گفتار عمر با آنان را به پيامبر صلى الله عليه و آله خبر داد. حضرت آنان را فرا خواند و در اين باره از آنان سؤال كرد. | خداوند جبرئيل را نازل كرد و گفتار عمر با آنان را به پيامبر صلى الله عليه و آله خبر داد. حضرت آنان را فرا خواند و در اين باره از آنان سؤال كرد. | ||
خط ۱۷۹: | خط ۱۷۹: | ||
هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله سخنانش را در غدير خم فرمود و مردم به خيمه ها و سايبان ها رفتند، مقداد از كنار گروهى از منافقين عبور مى كرد كه آنان چنين مى گفتند: | هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله سخنانش را در غدير خم فرمود و مردم به خيمه ها و سايبان ها رفتند، مقداد از كنار گروهى از منافقين عبور مى كرد كه آنان چنين مى گفتند: | ||
به خدا قسم، اصحاب كسرى و قيصر در لباس هاى خز و نقش دار و حرير و بافته زندگى مى كنند در حالى كه ما همراه او در دو خشن زندگى مى كنيم: هم غذاى خشن مى خوريم و هم لباس خشن مى پوشيم! اكنون هم كه مرگش نزديک شده و روزگارش به پايان رسيده و اجلش فرا رسيده مى خواهد خلافت را بعد از خود به دست على دهد. بدانيد به خدا قسم كه خواهد دانست...!!<ref>يعنى خواهد دانست كه چه ها خواهيم كرد!!</ref> | به خدا قسم، اصحاب كسرى و قيصر در لباس هاى خز و نقش دار و حرير و بافته زندگى مى كنند در حالى كه ما همراه او در دو خشن زندگى مى كنيم: | ||
هم غذاى خشن مى خوريم و هم لباس خشن مى پوشيم! اكنون هم كه مرگش نزديک شده و روزگارش به پايان رسيده و اجلش فرا رسيده مى خواهد خلافت را بعد از خود به دست على دهد. بدانيد به خدا قسم كه خواهد دانست...!!<ref>يعنى خواهد دانست كه چه ها خواهيم كرد!!</ref> | |||
مقداد از كنار آنان رد شد و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و به آن حضرت خبر داد. | مقداد از كنار آنان رد شد و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و به آن حضرت خبر داد. | ||
خط ۱۸۵: | خط ۱۸۷: | ||
پيامبر صلى الله عليه و آله ندا دادند: «الصَّلاة جامعةً»، كه يعنى همه جمع شوند. منافقين گفتند: مقداد كار ما را گزارش داده است!! اكنون برخيزيم و بر ضد گزارش او قسم ياد كنيم! | پيامبر صلى الله عليه و آله ندا دادند: «الصَّلاة جامعةً»، كه يعنى همه جمع شوند. منافقين گفتند: مقداد كار ما را گزارش داده است!! اكنون برخيزيم و بر ضد گزارش او قسم ياد كنيم! | ||
آنان آمدند تا در مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله نشستند و گفتند: | آنان آمدند تا در مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله نشستند و گفتند: | ||
در اينجا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «بسم اللَّه الرحمن الرحيم، يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ...»: «به خدا قسم ياد مى كنند كه نگفته اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان گفته اند و قصد سوء كرده اند - به تواى محمد در شب عقبه | پدران و مادرانمان به قربانت يا رسول اللَّه! چنين نيست، قسم به آن كه تو را به حق مبعوث كرده و به پيامبرى كرامت داده! آنچه به تو خبر رسيده ما نگفته ايم! قسم به آنكه تو را از همه بشر برگزيده است! | ||
در اينجا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «بسم اللَّه الرحمن الرحيم، يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ...»: | |||
«به خدا قسم ياد مى كنند كه نگفته اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان گفته اند و قصد سوء كرده اند - به تواى محمد در شب [[عقبه هَرشی]]<ref>اين تفسير آيه است. مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۷۶ ۲۳۵،۲۳۰،۲۱۷،۱۳۱،۱۰۸ و ج ۲ ص ۴۰۶،۱۰۱ و ج ۳ ص ۷۷.</ref>- و از چه چيزى ناراحت بودند جز آنكه خدا و رسولش آنان را از فضل خويش مستغنى كنند» . | |||
عده اى از اينان كسانى بودند كه كلّه حيوانات را مى فروختند و عده اى ديگر پاچه حيوانات را مى فروختند و عده اى ديگر ساربان شتر بودند<ref> اين قسمت تفسير امام صادق عليه السلام بر جمله «اغْناهُمُ اللَّه مِنْ فَضْلِهِ» است، و منظور آن است كه به اين شغل هاى كم درآمد و سطح پايين اشتغال داشتند، ولى با ظهور اسلام از آنها بيرون آمده مستغنى شدند.</ref>، كه خداوند به بركت رسولش آنان را مستغنى ساخت، ولى آنان لبه تيز اقداماتشان و شمشيرهايشان را بر ضد آن حضرت به كار گرفتند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۳۹ ح ۲۰۵. تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۹ ح ۹۰.</ref> | عده اى از اينان كسانى بودند كه كلّه حيوانات را مى فروختند و عده اى ديگر پاچه حيوانات را مى فروختند و عده اى ديگر ساربان شتر بودند<ref> اين قسمت تفسير امام صادق عليه السلام بر جمله «اغْناهُمُ اللَّه مِنْ فَضْلِهِ» است، و منظور آن است كه به اين شغل هاى كم درآمد و سطح پايين اشتغال داشتند، ولى با ظهور اسلام از آنها بيرون آمده مستغنى شدند.</ref>، كه خداوند به بركت رسولش آنان را مستغنى ساخت، ولى آنان لبه تيز اقداماتشان و شمشيرهايشان را بر ضد آن حضرت به كار گرفتند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۳۹ ح ۲۰۵. تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۹ ح ۹۰.</ref> | ||
===== حديث دوم ===== | ===== حديث دوم ===== | ||
[[زید بن ارقم انصاری|زید بن ارقم]] كه در غدير حاضر بوده ماجراى دوم را كه مربوط به حذیفه است چنين نقل مى كند: | |||
آن گاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله دست حضرت امیر عليه السلام را گرفته و فرمودند: | |||
«مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ ...»، بعد از آن بر سر اثاثيه خود بازگشتيم در حالى كه [[حذیفة بن یمان یمانی|حذیفة بن یمان]] نيز همراه من بود. | |||
در كنار خيمه من خيمه سه نفر از قريش بود. ما شنيديم كه يكى از آن سه نفر چنين مى گويد: به خدا قسم محمد (العیاذ بالله) احمق است اگر فكر مى كند كار خلافت بعد از او براى على (حضرت امیر علیه السلام) به نتيجه خواهد رسيد!! | |||
ديگرى گفت: او را احمق حساب مى كنى؟! آيا نمى دانى كه او ديوانه است، و نزديک بود نزد همسر ابن ابى كبشه از جنون بی هوش شود!! | ديگرى گفت: او را احمق حساب مى كنى؟! آيا نمى دانى كه او ديوانه است، و نزديک بود نزد همسر ابن ابى كبشه از جنون بی هوش شود!! | ||
خط ۲۰۰: | خط ۲۱۰: | ||
سومى گفت: او را رها كنيد! خواه احمق باشد و خواه ديوانه! به خدا قسم هرگز آنچه او مى گويد نخواهد شد!! | سومى گفت: او را رها كنيد! خواه احمق باشد و خواه ديوانه! به خدا قسم هرگز آنچه او مى گويد نخواهد شد!! | ||
حذيفه از گفتار آنان غضبناک شد و گوشه خيمه آنان را بلند كرد و سر خود را داخل خيمه برد و به آنان گفت: در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله زنده است و وحى خدا نازل مى شود چنين كارى را | حذيفه از گفتار آنان غضبناک شد و گوشه خيمه آنان را بلند كرد و سر خود را داخل خيمه برد و به آنان گفت: | ||
در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله زنده است و وحى خدا نازل مى شود چنين كارى را می كنيد؟! به خدا قسم، صبح گفتار شما را به او خبر خواهم داد. | |||
گفتند: اى حذيفه، آيا تو اينجا بودى و گفته ما را شنيدى؟! آنچه شنيدى بر ما كتمان كن كه حق همسايگى امانت دارى است!! | گفتند: اى حذيفه، آيا تو اينجا بودى و گفته ما را شنيدى؟! آنچه شنيدى بر ما كتمان كن كه حق همسايگى امانت دارى است!! | ||
حذيفه گفت: نه اين مورد از حق امانت دارى همسايه است، و نه اين مجلس شما از آن گونه است! من دلسوز خدا و رسولش نيستم اگر اين ماجرا را از او كتمان كنم. | |||
گفتند: اى حذيفه، هر كارى مى خواهى انجام ده. | |||
در اينجا جبرئيل با اين آيه نازل شد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ»: «قسم ياد مى كنند كه نگفته اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان آورده اند» . | به خدا قسم ما هم براى او قسم ياد خواهيم كرد كه چنين سخنى نگفته ايم و تو نسبت دروغ به ما مى دهى! تو خيال مى كنى پيامبر سخن تو را مى پذيرد و گفته ما را تكذيب مى كند در حالى كه ما سه نفريم!! | ||
حذيفه گفت: اما من برايم مهم نيست، وقتى حق دلسوزى را نسبت به خدا و رسولش ادا كنم. پس هر چه مى خواهيد بگوييد! | |||
سپس حذيفه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد در حالى كه حضرت امیر عليه السلام با شمشير حمايل كرده در كنار حضرت بودند. | |||
او گفتار منافقين را به حضرت خبر داد. پيامبر صلى الله عليه و آله هم سراغ آنان فرستادند و آمدند. حضرت پرسيدند: شما چه گفته ايد؟ | |||
گفتند: به خدا قسم، ما چيزى نگفته ايم. اگر خبرى درباره ما به تو رسيده به ما دروغ بسته شده است!! | |||
در اينجا جبرئيل با اين آيه نازل شد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ»: «قسم ياد مى كنند كه نگفته اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان آورده اند». | |||
اميرالمؤمنين عليه السلام در اينجا فرمودند: بگذارید هر چه مى خواهند بگويند. به خدا قسم قلب من در سينه ام مى تپد و شمشيرم بر دوشم است. اگر قصد سوئى كنند من هم مقابله خواهم كرد.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۵۲،۵۲ . بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۴۶ . تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹ .</ref> | اميرالمؤمنين عليه السلام در اينجا فرمودند: بگذارید هر چه مى خواهند بگويند. به خدا قسم قلب من در سينه ام مى تپد و شمشيرم بر دوشم است. اگر قصد سوئى كنند من هم مقابله خواهم كرد.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۵۲،۵۲ . بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۴۶ . تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹ .</ref> | ||
خط ۲۱۷: | خط ۲۳۹: | ||
==== موردِ سومِ نزولِ آيه: در پى سخن ناروا بعد از بيعت ==== | ==== موردِ سومِ نزولِ آيه: در پى سخن ناروا بعد از بيعت ==== | ||
همه مردم براى | همه مردم براى [[بیعت]] غدير وارد خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله مى شدند و پس از بيعت با آن حضرت به خيمه حضرت امیر عليه السلام مى رفتند و در حالى كه «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرَالْمُؤْمِنينَ» میگفتند با آن حضرت دست مى دادند و بيعت مى كردند. | ||
[[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] هم وارد شدند و بيعت كردند و حتى «بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ ابى طالِبٍ، اصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ» گفتند، ولى نفاق باطنى آن قدر اجازه نداد كه از در خيمه حضرت فاصله بگيرند، و گويى از زندانى آزاد شده باشند همانجا سخن ناروايى بر زبان آوردند كه بُريده اسلمى گفته آنان را شنيد و فوراً به حضرت گزارش داد. | |||
قسمت حساس اين ماجرا چنين است: ابوبكر و عمر از خيمه اميرالمؤمنين عليه السلام خارج شدند در حالى كه دست در دست هم داشتند و در آن حال مى گفتند: «وَاللَّه لا يُسَلَّمُ لَهُ شَيْئاً مِمّا قالَ ابَداً» : «به خدا قسم هرگز چيزى از آنچه گفت برايش با سلامتى به نتيجه نخواهد رسيد»! | قسمت حساس اين ماجرا چنين است: | ||
ابوبكر و عمر از خيمه اميرالمؤمنين عليه السلام خارج شدند در حالى كه دست در دست هم داشتند و در آن حال مى گفتند: «وَاللَّه لا يُسَلَّمُ لَهُ شَيْئاً مِمّا قالَ ابَداً»: | |||
«به خدا قسم هرگز چيزى از آنچه گفت برايش با سلامتى به نتيجه نخواهد رسيد»! | |||
اين سخنِ آنان را نوجوانى از انصار شنيد و به آنان گفت: مگر پيامبر چه فرموده كه شما گفتيد: به سلامتى انجام نمى شود؟! ابوبكر و عمر به او گفتند: تو را چه به اين سخنان؟! سراغ كارت برو! | اين سخنِ آنان را نوجوانى از انصار شنيد و به آنان گفت: مگر پيامبر چه فرموده كه شما گفتيد: به سلامتى انجام نمى شود؟! ابوبكر و عمر به او گفتند: تو را چه به اين سخنان؟! سراغ كارت برو! | ||
بريده گفت: به خدا قسم براى خدا و رسولش دلسوزانه رفتار نكرده ام اگر از كنار اين مطلب بگذرم! گفتند: به خدا قسم، در اين صورت براى پيامبر قسم ياد خواهيم كرد و او ما را تصديق مى كند و تو را تكذيب مى نمايد. (با توجه به اينكه اين گفتگوها بيرون خيمه بيعت انجام مى شد) بريده گفت: به خدا قسم من از كنار خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله حركت نخواهم كرد تا آنكه يا آن حضرت بيرون آيد و يا به من اجازه ورود داده شود. | بريده گفت: به خدا قسم براى خدا و رسولش دلسوزانه رفتار نكرده ام اگر از كنار اين مطلب بگذرم! گفتند: به خدا قسم، در اين صورت براى پيامبر قسم ياد خواهيم كرد و او ما را تصديق مى كند و تو را تكذيب مى نمايد. | ||
(با توجه به اينكه اين گفتگوها بيرون خيمه بيعت انجام مى شد) بريده گفت: به خدا قسم من از كنار خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله حركت نخواهم كرد تا آنكه يا آن حضرت بيرون آيد و يا به من اجازه ورود داده شود. | |||
سپس به خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و اجازه گرفت و داخل شد و گفت: پدر و مادرم به قربانت يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر از نزد شما خارج شدند در حالى كه مى گفتند: | سپس به خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و اجازه گرفت و داخل شد و گفت: پدر و مادرم به قربانت يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر از نزد شما خارج شدند در حالى كه مى گفتند: | ||
به خدا قسم هرگز چيزى از آنچه گفت برايش به سلامتى به نتيجه نخواهد رسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: تو را به خداى كعبه اين را گفتند؟! خداوند آنچه آنان گفتند، و سزاوارشان بود كه بگويند، به من خبر داده بود. آنان را نزد من آوريد. | به خدا قسم هرگز چيزى از آنچه گفت برايش به سلامتى به نتيجه نخواهد رسيد. | ||
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: تو را به خداى كعبه اين را گفتند؟! خداوند آنچه آنان گفتند، و سزاوارشان بود كه بگويند، به من خبر داده بود. آنان را نزد من آوريد. | |||
آنان را آوردند و حضرت پرسيد: لحظاتى پيش چه گفتيد؟ گفتند: قسم به خدايى كه جز او خدايى نيست، ما چيزى نگفتيم! | آنان را آوردند و حضرت پرسيد: لحظاتى پيش چه گفتيد؟ گفتند: قسم به خدايى كه جز او خدايى نيست، ما چيزى نگفتيم! | ||
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: به خدا قسم اين جوان از شما راستگوتر است، و خدا هم گفته شما را به من خبر داده است، و درباره اين انكار شما آيه اى از قرآن بر من نازل كرده است: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ...» .<ref> التحصين (ابن طاووس) : ص ۵۳۷ . </ref> | پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: به خدا قسم اين جوان از شما راستگوتر است، و خدا هم گفته شما را به من خبر داده است، و درباره اين انكار شما آيه اى از قرآن بر من نازل كرده است: | ||
«يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ...».<ref> التحصين (ابن طاووس) : ص ۵۳۷ . </ref> | |||
نكته جالبى است كه خداوند همه اقدامات منافقين را به پيامبرش خبر داده بود، و حضرت از كوچک ترين حركات آنان آگاه بود. از آن جالب تر اينكه حضرت به خود آنان اين مطلب را فرمود، و آنان به قدرى جَرىّ بودند كه با علم به خبر داشتن پيامبر صلى الله عليه و آله باز هم دست از اقدامات خود بر نمى داشتند، حتى در پشت خيمه اى كه حضرت در آن است و مراسم بيعت در آن انجام مى شود! | نكته جالبى است كه خداوند همه اقدامات منافقين را به پيامبرش خبر داده بود، و حضرت از كوچک ترين حركات آنان آگاه بود. از آن جالب تر اينكه حضرت به خود آنان اين مطلب را فرمود، و آنان به قدرى جَرىّ بودند كه با علم به خبر داشتن پيامبر صلى الله عليه و آله باز هم دست از اقدامات خود بر نمى داشتند، حتى در پشت خيمه اى كه حضرت در آن است و مراسم بيعت در آن انجام مى شود! | ||
==== موردِ چهارمِ نزولِ آيه: به دنبال ماجراى سوسمار ==== | ==== موردِ چهارمِ نزولِ آيه: به دنبال ماجراى سوسمار ==== | ||
منافقين در خلوت خود اقرار به شكست خود و عظمت ماجراى غدير مى نمودند. | منافقين در خلوت خود اقرار به شكست خود و عظمت ماجراى غدير مى نمودند. اين شكست آتش كينه آنان را شعله ور مى كرد، ولى چون خود را از هر تلاشى عاجز مى ديدند براى خالى كردن غيظ خود دست به كارهاى احمقانه اى مى زدند و در دنياى كفرآميز خود به استهزاء می پرداختند. | ||
نمونه اى از كارهاى حماقت آميز آنان ماجراى سوسمار است كه ابوذر آن را به پيامبر صلى الله عليه و آله اطلاع داد: | |||
آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله از منصوب كردن اميرالمؤمنين عليه السلام در غدير فراغت يافت و مردم از مجلس سخنرانى متفرق شدند، عده اى از قريش گرد يكديگر جمع شده بودند و از آنچه اتفاق افتاد تأسف مى خوردند. | |||
اين | در اين ميان سوسمارى از كنار آنان عبور كرد. يكى از آنان گفت: اى كاش محمد اين سوسمار رابه جاى على امير ما قرار مى داد! | ||
ابوذر سخن آنان را شنيد و براى پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرد. حضرت سراغ آنان فرستاد و آنان را احضار نمود و گفته آنان را بر خودشان عرضه كرد! آنان انكار كردند و بر اين انكار قسم ياد كردند. | |||
خداوند تعالى اين آيه را نازل كرد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا ...». | |||
سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «آسمان سايه نينداخته و زمين بر خود حمل نكرده راستگوتر از ابوذر را» .<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۶۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۴۲ و ج ۳ ص ۴۰.</ref> بعد از آن فرمودند: جبرئيل برايم خبر آورده كه روز قيامت قومى را مى آورند كه امام آنان سوسمار است. مواظب باشيد كه شما نباشيد، چرا كه خداى تعالى مى فرمايد: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»<ref>اسراء / ۷۲،۷۱.</ref>: «روزى كه هر گروه از مردم را با امامشان فرا مى خوانيم».<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۶۳. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۴۲.</ref> | سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «آسمان سايه نينداخته و زمين بر خود حمل نكرده راستگوتر از ابوذر را».<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۶۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۴۲ و ج ۳ ص ۴۰.</ref> | ||
بعد از آن فرمودند: جبرئيل برايم خبر آورده كه روز قيامت قومى را مى آورند كه امام آنان سوسمار است. | |||
مواظب باشيد كه شما نباشيد، چرا كه خداى تعالى مى فرمايد: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»<ref>اسراء / ۷۲،۷۱.</ref>: «روزى كه هر گروه از مردم را با امامشان فرا مى خوانيم».<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۶۳. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۴۲.</ref> | |||
قابل دقت است كه در اين ماجرا پاى ابوذر در ميان است، و او كسى است كه شهادت صدق پيامبر صلى الله عليه و آله را بر پيشانى دارد. استشهاد به آيه «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» نيز معناى عظيمى را در بر دارد، و آن اينكه اعراض كنندگان از امامِ حق نه تنها خيالشان راحت نيست، بلكه چه بخواهند و چه نخواهند در روز قيامت با امامى كه براى خود بر گزيده اند محشور خواهند شد. | قابل دقت است كه در اين ماجرا پاى ابوذر در ميان است، و او كسى است كه شهادت صدق پيامبر صلى الله عليه و آله را بر پيشانى دارد. استشهاد به آيه «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» نيز معناى عظيمى را در بر دارد، و آن اينكه اعراض كنندگان از امامِ حق نه تنها خيالشان راحت نيست، بلكه چه بخواهند و چه نخواهند در روز قيامت با امامى كه براى خود بر گزيده اند محشور خواهند شد. | ||
خط ۲۵۳: | خط ۲۹۳: | ||
مى توان ادعا كرد بزرگ ترين اقدام ضد غدير و ولايت صحيفه ملعونه اى است كه پنج نفر بعد از ايام حج و قبل از حركت به سوى غدير در مكه آن را نوشتند و امضا كردند، و در آن هم پيمان شدند كه بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله نگذارند خلافت به امامان برسد.<ref>مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۲۹،۱۲۸.</ref> | مى توان ادعا كرد بزرگ ترين اقدام ضد غدير و ولايت صحيفه ملعونه اى است كه پنج نفر بعد از ايام حج و قبل از حركت به سوى غدير در مكه آن را نوشتند و امضا كردند، و در آن هم پيمان شدند كه بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله نگذارند خلافت به امامان برسد.<ref>مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۲۹،۱۲۸.</ref> | ||
وقتى اين كار را انجام دادند حضرت آنان را فرا خواند و مورد توبيخ قرار داد، ولى آنان انكار كردند. در مقابل اين انكارشان درباره صحيفه آيه نازل شد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ ...».<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۲۲. الصراط المستقيم: ج ۳ ص ۱۵۱.</ref> | وقتى اين كار را انجام دادند حضرت آنان را فرا خواند و مورد توبيخ قرار داد، ولى آنان انكار كردند. | ||
در مقابل اين انكارشان درباره صحيفه آيه نازل شد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ ...».<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۲۲. الصراط المستقيم: ج ۳ ص ۱۵۱.</ref> | |||
در روايت ديگرى كه در تفسير همين آيه وارد شده است، امام عليه السلام مى فرمايند: اين آيه درباره كسانى نازل شده كه در كعبه هم قسم شدند كه نگذارند امر خلافت به بنى هاشم برسد. | در روايت ديگرى كه در تفسير همين آيه وارد شده است، امام عليه السلام مى فرمايند: اين آيه درباره كسانى نازل شده كه در كعبه هم قسم شدند كه نگذارند امر خلافت به بنى هاشم برسد. | ||
خط ۲۵۹: | خط ۳۰۱: | ||
بنابراين همان صحيفه «كلمه كفر» است كه در آيه ذكر شده است. سپس در قله كوه هَرشى به كمين پيامبر صلى الله عليه و آله نشستند و قصد قتل حضرت را داشتند، و اين همان كلام خداوند است كه (در آيه) مى فرمايند: «وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا» : «قصد كردند چيزى را كه بدان دست نيافتند».<ref>تفسير القمى: ج ۱ ص ۳۰۱. بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۹۶ ص ۴۹ و ج ۳۱ ص ۶۳۳ .</ref> | بنابراين همان صحيفه «كلمه كفر» است كه در آيه ذكر شده است. سپس در قله كوه هَرشى به كمين پيامبر صلى الله عليه و آله نشستند و قصد قتل حضرت را داشتند، و اين همان كلام خداوند است كه (در آيه) مى فرمايند: «وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا» : «قصد كردند چيزى را كه بدان دست نيافتند».<ref>تفسير القمى: ج ۱ ص ۳۰۱. بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۹۶ ص ۴۹ و ج ۳۱ ص ۶۳۳ .</ref> | ||
در حديث ديگرى دامنه اين قسم هاى دروغ را تا قيامت مى كشاند كه در آنجا هم وقتى نقشه هاى مخفيانه آنان نزد همه خلايق افشا مى شود انكار مى كنند و قسم ياد مى كنند. متن حديث چنين است: | در حديث ديگرى دامنه اين قسم هاى دروغ را تا قيامت مى كشاند كه در آنجا هم وقتى نقشه هاى مخفيانه آنان نزد همه خلايق افشا مى شود انكار مى كنند و قسم ياد مى كنند. | ||
متن حديث چنين است: | |||
روز قيامت كه مى شود و خداوند غاصبين حق آل محمد عليهم السلام را جمع مى كند و اعمالشان را بر آنان عرضه مى نمايد، قسم ياد مى كنند كه هيچ يک از اين كارها را انجام نداده اند، همان گونه كه در دنيا براى پيامبرصلى الله عليه وآله قسم ياد كردند. | روز قيامت كه مى شود و خداوند غاصبين حق آل محمد عليهم السلام را جمع مى كند و اعمالشان را بر آنان عرضه مى نمايد، قسم ياد مى كنند كه هيچ يک از اين كارها را انجام نداده اند، همان گونه كه در دنيا براى پيامبرصلى الله عليه وآله قسم ياد كردند. | ||
خط ۲۶۵: | خط ۳۰۹: | ||
و اين زمانى بود كه قسم ياد كرده بودند ولايت به بنى هاشم نرسد، و نيز قصد قتل پيامبر صلى الله عليه و آله را در كوه هرشى كرده بودند. | و اين زمانى بود كه قسم ياد كرده بودند ولايت به بنى هاشم نرسد، و نيز قصد قتل پيامبر صلى الله عليه و آله را در كوه هرشى كرده بودند. | ||
وقتى خداوند پيامبرش را مطلع ساخت و آن حضرت به آنان خبر داد براى آن حضرت قسم ياد كردند كه چنين سخنى نگفته و چنين قصدى نداشته اند. اينجا بود كه خداوند بر پيامبرش اين آيه را نازل كرد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا ...»: «به خدا قسم ياد مى كنند كه چنان سخنى نگفته اند در حالى كه سخن كفر را گفته اند و بعد از اسلامشان كافر شده اند، و قصد كرده اند چيزى را كه به آن نرسيدند، و از چيزى ناراضى نبودند مگر آنكه خدا و رسولش آنان را از فضل خويش مستغنى گردانيده بود. پس اگر توبه كنند براى آنان بهتر است».<ref>بحار الانوار: ج ۷ ص ۲۰۹ ح ۱۰۲ و ج ۳۱ ص ۶۳۵ . تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۵۸.</ref> | وقتى خداوند پيامبرش را مطلع ساخت و آن حضرت به آنان خبر داد براى آن حضرت قسم ياد كردند كه چنين سخنى نگفته و چنين قصدى نداشته اند. اينجا بود كه خداوند بر پيامبرش اين آيه را نازل كرد: | ||
«يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا ...»: «به خدا قسم ياد مى كنند كه چنان سخنى نگفته اند در حالى كه سخن كفر را گفته اند و بعد از اسلامشان كافر شده اند، و قصد كرده اند چيزى را كه به آن نرسيدند، و از چيزى ناراضى نبودند مگر آنكه خدا و رسولش آنان را از فضل خويش مستغنى گردانيده بود. پس اگر توبه كنند براى آنان بهتر است».<ref>بحار الانوار: ج ۷ ص ۲۰۹ ح ۱۰۲ و ج ۳۱ ص ۶۳۵ . تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۵۸.</ref> | |||
در اين دو روايت ديديم كه توطئه قتل حضرت در عقبه هرشى نيز بيان شده است كه در مورد بعدى مفصلاً ذكر خواهد شد. | در اين دو روايت ديديم كه توطئه قتل حضرت در عقبه هرشى نيز بيان شده است كه در مورد بعدى مفصلاً ذكر خواهد شد. | ||
خط ۲۷۲: | خط ۳۱۸: | ||
دومين اقدام هتّاكانه منافقين كه هم تراز صحيفه ملعونه به شمار مى آيد مسئله قتل پيامبر صلى الله عليه و آله است، آن هم به سرعت و در حالى كه هنوز گوش ها از نداى غدير پر است و در حالى كه قافله اى عظيم پشت سر آن حضرت در حركت است! | دومين اقدام هتّاكانه منافقين كه هم تراز صحيفه ملعونه به شمار مى آيد مسئله قتل پيامبر صلى الله عليه و آله است، آن هم به سرعت و در حالى كه هنوز گوش ها از نداى غدير پر است و در حالى كه قافله اى عظيم پشت سر آن حضرت در حركت است! | ||
اين تصميم نيز حاكى از غيظ و كينه اى است كه از اجراى منظم و بى دغدغه مراسم سه روزه غدير به دل گرفتند و آنچه باور نداشتند به چشم خود ديدند. از سوى ديگر از رسيدن پيامبر صلى الله عليه و آله واهمه داشتند كه نقشه هاى آنان را بر ملا كند و نزد همگان آنان را معرفى فرمايد. | اين تصميم نيز حاكى از غيظ و كينه اى است كه از اجراى منظم و بى دغدغه مراسم سه روزه غدير به دل گرفتند و آنچه باور نداشتند به چشم خود ديدند. | ||
از سوى ديگر از رسيدن پيامبر صلى الله عليه و آله واهمه داشتند كه نقشه هاى آنان را بر ملا كند و نزد همگان آنان را معرفى فرمايد. | |||
به همين جهت خواستند خيال خود را از همه مراحل احتمالى بعد راحت كنند، و با قتلِ آن حضرت نفس راحتى بكشند. | به همين جهت خواستند خيال خود را از همه مراحل احتمالى بعد راحت كنند، و با قتلِ آن حضرت نفس راحتى بكشند. | ||
اما خداوند وعده «وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» را به انجام رساند و در حالى كه هيچ كس از اين توطئه خبر نداشت پيامبرش را آگاه ساخت و حضرت در بالاى كوه با آنان درگير شد، ولى نتوانستند مقاومت كنند و فرار كردند. حضرت آنان را با نامشان صدا زد و چهره هايشان را به عمار و حذيفه كه همراهش بودند نشان داد تا سندى محكم براى آيندگان باشد.<ref>مفصلِ اين ماجرا در كتاب «غدير در قرآن» : ج ۲ ص ۴۰۷ آمده است. </ref> | اما خداوند وعده «وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» را به انجام رساند و در حالى كه هيچ كس از اين توطئه خبر نداشت پيامبرش را آگاه ساخت و حضرت در بالاى كوه با آنان درگير شد، ولى نتوانستند مقاومت كنند و فرار كردند. | ||
حضرت آنان را با نامشان صدا زد و چهره هايشان را به عمار و حذيفه كه همراهش بودند نشان داد تا سندى محكم براى آيندگان باشد.<ref>مفصلِ اين ماجرا در كتاب «غدير در قرآن» : ج ۲ ص ۴۰۷ آمده است. </ref> | |||
در اينجا شأن نزول آيه را از لسان حذيفه مى شنويم و يادآور مى شويم كه اين روايت در كتاب اقبال سيد ابن طاووس و تفسير قمى به دو روايت آمده است كه روايت اقبال كامل تر است. | |||
نكاتى هم در تفسير قمى آمده كه بين پرانتز در جاى خود ذكر خواهد شد: | |||
عده اى از منافقين كه عهد پيامبر صلى الله عليه و آله را شكستند (و بعد از آن حضرت از دين بازگشتند) جمع شدند و گفتند: | |||
محمد ديروز در مسجد خيف آن سخنان را گفت و در اينجا - يعنى غدير - هم اين سخنان را گفت. اگر به مدينه باز گردد دوباره براى او بيعت مى گيرد. | |||
فكر درست آن است كه محمد را قبل از آنكه وارد [[مدینه]] شود بكشيم. | |||
شب موعود كه رسيد چهارده نفر در كوه هرشى به كمين حضرت نشستند تا او را به قتل برسانند. آنجا كوه هرشى بين جحفه و ابواء بود. هفت نفر سمت راست گردنه هرشى و هفت نفر سمت چپ آن نشستند تا شتر حضرت را بِرَمانند. | |||
حضرت پس از نماز عشا حركت كرد و پيشاپيش اصحابش سوار بر شترى تندرو سر بالايى كوه را در پيش گرفت. | |||
به سمت گردنه كوه كه بالا | به سمت گردنه كوه كه بالا مى رفت جبرئيل خبر آورد: | ||
يا محمد! [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] و [[عثمان بن عفّان|عثمان]] و [[معاویة بن ابی سفیان|معاویه]] و [[عمرو بن عاص]] و [[طلحة بن عبیدالله تمیمی|طلحه]] و [[سعد بن ابی وقاص (ابواسحاق)|سعد بن ابی وقاص]] و [[عبدالرحمن بن عوف قرشی (ابومحمد)|عبدالرحمن بن عوف]] و [[ابوعبیده جرّاح]] و [[ابوموسی اشعری]] و [[ابوهریره]] و [[مغیرة بن شعبه]] و [[معاذ بن جبل]] و [[سالم مولی ابی حذیفه]]، در گردنه كوه در كمين تو نشسته اند تا تو را به قتل برسانند! | |||
پيامبر صلى الله عليه و آله به من كه پشت سرش بودم نگاهى كرد و پرسيد: اين كيست پشت سر من؟ | |||
صبح كه كاروان پياده شدند پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: چه شده است گروهى را كه در كعبه هم قسم شده اند كه «اگر خدا محمد را بميراند يا كشته شود امر خلافت را به | گفتم: من حذيفه هستم، يا رسول اللَّه! فرمود: آنچه من شنيدم تو هم شنيدى؟ عرض كردم: آرى. فرمود: كتمان كن! سپس به آنان نزديک شد<ref>در اينجا حذيفه ماجراى حمله اين ۱۴ نفر و رها كردن ظرف هاى پر از سنگ به زير پاى شتر حضرت را ذكر نكرده، زيرا منظور و محل شاهد از شأن نزول آيه نبوده است. روايات ديگرى از حذيفه وارد شده كه همه جزئيات ماجرا را ذكر كرده است. مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۲ ص ۴۰۷.</ref> و با اسمشان و اسم پدرانشان آنان را صدا زد. | ||
وقتى نداى پيامبر صلى الله عليه و آله را شنيدند فرار كردند و خود را داخل انبوه جمعيت گم كردند، و حتى شترهاى خود را كه داخل گردنه بسته بودند رها كردند. | |||
پيامبر صلى الله عليه و آله به شترهاى آنان رسيد و آنها را شناخت. مردم از پشت سر به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدند و در پى آنان به جستجو افتادند. | |||
صبح كه كاروان پياده شدند پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: | |||
چه شده است گروهى را كه در كعبه هم قسم شده اند كه «اگر خدا محمد را بميراند يا كشته شود امر خلافت را به اهل بيتش باز نگردانيم»، سپس دست به اين اقدام زدند. | |||
با شنيدن اين سخنان، همان چهارده نفر نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و قسم ياد كردند (كه هيچ يک از آن سخنان را نگفته اند و چنين قصدى نداشته اند) و درباره جان آن حضرت دست به هيچ اقدامى نزده اند. | با شنيدن اين سخنان، همان چهارده نفر نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و قسم ياد كردند (كه هيچ يک از آن سخنان را نگفته اند و چنين قصدى نداشته اند) و درباره جان آن حضرت دست به هيچ اقدامى نزده اند. | ||
خداوند تبارک و تعالى اين آيه را نازل كرد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا ...» : «به خدا قسم ياد مى كنند كه آن سخن را نگفته اند در حالى كه سخن كفر را گفته اند و بعد از اسلامشان كافر شده اند، و اقدام به كارى كردند كه بدان دست نيافتند - كه همان قتل پيامبر صلى الله عليه و آله است - ...» تا آخر آيه.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۰۴،۱۶۵. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۶۳۲ ح ۱۳۷ و ج ۳۷ ص ۱۱۵. الاقبال: ص ۴۵۳ - ۴۵۹. تفسير القمى: ص ۱۵۹.</ref> | خداوند تبارک و تعالى اين آيه را نازل كرد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا ...»: | ||
«به خدا قسم ياد مى كنند كه آن سخن را نگفته اند در حالى كه سخن كفر را گفته اند و بعد از اسلامشان كافر شده اند، و اقدام به كارى كردند كه بدان دست نيافتند - كه همان قتل پيامبر صلى الله عليه و آله است - ...» تا آخر آيه.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۰۴،۱۶۵. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۶۳۲ ح ۱۳۷ و ج ۳۷ ص ۱۱۵. الاقبال: ص ۴۵۳ - ۴۵۹. تفسير القمى: ص ۱۵۹.</ref> | |||
مى بينيم كه در اينجا يک بار ديگر صحيفه ملعونه در برابر امضاكنندگان آن مطرح شده و سپس سخن از ماجراى عقبه هرشى به ميان آمده است. | مى بينيم كه در اينجا يک بار ديگر صحيفه ملعونه در برابر امضاكنندگان آن مطرح شده و سپس سخن از ماجراى عقبه هرشى به ميان آمده است. | ||
آنچه به خصوص در اين مورد جلب توجه مى كند روايات اهل سنت در نزول اين آيه در ماجراى عقبه است. | آنچه به خصوص در اين مورد جلب توجه مى كند روايات اهل سنت در نزول اين آيه در ماجراى عقبه است. | ||
[[جلال الدین سیوطی|سیوطی]] در كتاب «الدر المنثور» همين توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله را با حضور حذيفه چنين نقل مى كند: | |||
درباره اين قول خداوند متعال كه «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا ...»، ضحّاک چنين مى گويد: | درباره اين قول خداوند متعال كه «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا ...»، ضحّاک چنين مى گويد: | ||
آنان كسانى بودند كه تصميم گرفتند پيامبر صلى الله عليه و آله را در شب عقبه از كوه پرتاب كنند. اين در حالى بود كه با هم نقشه كشيده بودند كه آن حضرت را در سفرى كه همراه او بودند به قتل برسانند و در پى فرصتى براى كمين بودند. | آنان كسانى بودند كه تصميم گرفتند پيامبر صلى الله عليه و آله را در شب عقبه از كوه پرتاب كنند. | ||
اين در حالى بود كه با هم نقشه كشيده بودند كه آن حضرت را در سفرى كه همراه او بودند به قتل برسانند و در پى فرصتى براى كمين بودند. | |||
تا آن شب كه حضرت راه كوه هرشى را پيش گرفت. عده اى پيشتر رفتند و عدهاى عقب ماندند، و اين برنامه در ساعاتى از شب بود. | تا آن شب كه حضرت راه كوه هرشى را پيش گرفت. عده اى پيشتر رفتند و عدهاى عقب ماندند، و اين برنامه در ساعاتى از شب بود. | ||
آنان با يكديگر گفتند: | آنان با يكديگر گفتند: | ||
آنگاه كه به گردنه كوه رسيد او را از روى شترش به زمين مى اندازيم و به سوى بيابان پرتاب مى كنيم! حذيفه سخن آنان را شنيد، و اين در حالى بود كه او شتر پيامبر صلى الله عليه و آله را از پشت سر راهنمايى مى كرد. | |||
در آن شب عمار شتر حضرت را از جلو مى برد و حذيفه يمانى از عقب راهنمايى مى نمود. ناگهان حذيفه صداى پاى شتران را شنيد و نگاهش برگشت و گروهى را ديد كه صورت هاى خود را پوشانده بودند! | |||
در اين روايت مى بينيم كه پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ همه ۱۴ نفر فرستاده و اطلاع خود را از نقشه هايشان اعلام نموده، و با اينكه در آن نيمه شب حضرت نام آنان را صدا زده و با تابش نورى چهره هايشان و شترهاى بر جاى مانده آنان را به حذيفه و عمار نشان داده، ولى باز هم رو در روى پيامبر صلى الله عليه و آله قسم دروغ ياد مى كنند و منكر مى شوند. | به آنان گفت: دور شويد! دور شويد اى دشمنان خدا ! آنان دست نگه داشتند <ref>در اين روايت (سيوطى) هم ماجراهاى درگيرى بر فراز كوه هرشى و ديده شدن چهره ۱۴ نفر ذكر نشده است، كه علت آن از يک سو حذف بسيارى از زواياى مهم در كتُب اهل سنت است و از سوى ديگر راوى در صدد ذكر شأن نزول آيه بوده و اصل ماجرا را به اختصار ذكر كرده است.</ref>، و پيامبر صلى الله عليه و آله به راه خود ادامه داد تا در محلى كه مى خواست توقف فرمود و پياده شدند. | ||
صبح كه شد حضرت سراغ يكايک آنان فرستاد و فرمود: شما چنين برنامه اى داشتيد! | |||
آنان قسم ياد كردند كه در اين باره چيزى نگفته اند و درباره آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله از آنان مى پرسد قصدى نداشته اند. | |||
اين همان كلام پروردگار است كه مى فرمايد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ ...».<ref>الدر المنثور: ج ۳ ص ۲۵۹.</ref> | |||
در اين [[روایت غدیر از بانوان صحابی|روایت]] مى بينيم كه پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ همه ۱۴ نفر فرستاده و اطلاع خود را از نقشه هايشان اعلام نموده، و با اينكه در آن نيمه شب حضرت نام آنان را صدا زده و با تابش نورى چهره هايشان و شترهاى بر جاى مانده آنان را به حذيفه و عمار نشان داده، ولى باز هم رو در روى پيامبر صلى الله عليه و آله قسم دروغ ياد مى كنند و منكر مى شوند. | |||
==== موردِ هفتمِ نزولِ آيه: در نقشه قتل حضرت امیر عليه السلام ==== | ==== موردِ هفتمِ نزولِ آيه: در نقشه قتل حضرت امیر عليه السلام ==== | ||
آخرين موردى كه نقشه هاى مخفيانه دشمنان غدير بر ملا شد و آيه درباره آن نازل شد، توطئه آنان براى قتل اميرالمؤمنين عليه السلام بود، كه پس از ناكام ماندن نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله وارد اين توطئه شدند تا مگر با از ميان برداشتن خليفه تعيين شده پيامبر صلى الله عليه و آله زمينه اجراى نقشه هاى خود درباره محتواى صحيفه ملعونه را آماده كنند. ابن عباس اين توطئه را چنين ترسيم كرده است: | آخرين موردى كه نقشه هاى مخفيانه دشمنان غدير بر ملا شد و آيه درباره آن نازل شد، توطئه آنان براى قتل اميرالمؤمنين عليه السلام بود، كه پس از ناكام ماندن نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله وارد اين توطئه شدند تا مگر با از ميان برداشتن خليفه تعيين شده پيامبر صلى الله عليه و آله زمينه اجراى نقشه هاى خود درباره محتواى صحيفه ملعونه را آماده كنند. | ||
ابن عباس اين توطئه را چنين ترسيم كرده است: | |||
بزرگان قريش بين خود نوشته اى نوشتند و در آن بر قتل حضرت امیر عليه السلام همپيمان شدند، و اين پيمان نامه را به ابوعبيده جراح - كه امين آنان به حساب مى آمد - سپردند. | بزرگان قريش بين خود نوشته اى نوشتند و در آن بر قتل حضرت امیر عليه السلام همپيمان شدند، و اين پيمان نامه را به ابوعبيده جراح - كه امين آنان به حساب مى آمد - سپردند. | ||
از طرف خداوند آيه نازل شد و اين خبر را براى پيامبر صلى الله عليه و آله آورد. حضرت آن پيمان نامه را از ابوعبيده مطالبه كرد و او هم آن را تحويل داد! حضرت فرمودند: «اكَفَرْتُمْ بَعْدَ اسْلامِكُمْ»: «آيا بعد از اسلامتان كافر شده ايد»؟! | از طرف خداوند آيه نازل شد و اين خبر را براى پيامبر صلى الله عليه و آله آورد. حضرت آن پيمان نامه را از ابوعبيده مطالبه كرد و او هم آن را تحويل داد! | ||
حضرت فرمودند: «اكَفَرْتُمْ بَعْدَ اسْلامِكُمْ»: «آيا بعد از اسلامتان كافر شده ايد»؟! | |||
آنان به خدا قسم ياد كردند كه هيچ قصد سوئى نداشته اند. خداوند هم اين آيه را نازل كرد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا ...».<ref>الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۲۹۶.</ref> | آنان به خدا قسم ياد كردند كه هيچ قصد سوئى نداشته اند. خداوند هم اين آيه را نازل كرد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا ...».<ref>الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۲۹۶.</ref> | ||
خط ۳۳۲: | خط ۴۱۶: | ||
==== فراز دوم: «وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ» ==== | ==== فراز دوم: «وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ» ==== | ||
اقدام بر ضد اسلام را خداوند به صراحت به ابوبكر و عمر و بقيه | اقدام بر ضد [[اسلام]] را خداوند به صراحت به ابوبكر و عمر و بقيه [[منافقین]] در غدير نسبت مى دهد. از اين نسبت دو مطلب به دست مى آيد: يكى اينكه اقدام بر ضد غدير و ولايت اقدام بر ضد اسلام است، و دوم اينكه ابوبكر و عمر بر ضد اسلام و در راه اعتلاى كفر اقدام كرده اند، و آنچه بر ضد ولايت امیرالمؤمنین عليه السلام گفته اند كفر محض بوده است. | ||
در روايتى هم «كَلِمَةَ الْكُفْرِ» صريحاً به صحيفه ملعونه معنى شده است. يعنى اين صحيفه اساس كفر و ارتدادى بود كه بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله تحقق يافت و مردم به صورت قهقرى به سمت | در روايتى هم «كَلِمَةَ الْكُفْرِ» صريحاً به صحيفه ملعونه معنى شده است. | ||
يعنى اين صحيفه اساس كفر و ارتدادى بود كه بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله تحقق يافت و مردم به صورت قهقرى به سمت [[جاهلیت]] پيش رفتند. | |||
==== فراز سوم: «وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا» ==== | ==== فراز سوم: «وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا» ==== | ||
منافقين دو تصميم عملى داشتند كه در يكى تا مرحله اجرا پيش رفتند ولى خدا نقشه آنان را خنثى كرد و آن نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله بود، و در ديگرى قبل از اجراى نقشه به دام افتادند و آن نقشه قتل اميرالمؤمنين عليه السلام بود. | منافقين دو تصميم عملى داشتند كه در يكى تا مرحله اجرا پيش رفتند ولى خدا نقشه آنان را خنثى كرد و آن نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله بود، و در ديگرى قبل از اجراى نقشه به دام افتادند و آن نقشه قتل اميرالمؤمنين عليه السلام بود. | ||
اين دو مورد آنان را به عنوان اولين قاتلين پيامبر و امیرالمؤمنین عليهما السلام معرفى مى كند، چرا كه آنان - اگرچه با مقابله خداوند رو به رو شدند - ولى به هر حال تصميم خود را گرفته و وارد مرحله عمل شده بودند، و اين در درجه اول كفر آنان ثابت مى كند و در درجه دوم جرم و جنايتشان را !! | اين دو مورد آنان را به عنوان اولين قاتلين پيامبر و امیرالمؤمنین عليهما السلام معرفى مى كند، چرا كه آنان - اگرچه با مقابله خداوند رو به رو شدند - ولى به هر حال تصميم خود را گرفته و وارد مرحله عمل شده بودند، و اين در درجه اول كفر آنان ثابت مى كند و در درجه دوم جرم و جنايتشان را!! | ||
==== فراز چهارم: «فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّه ...» ==== | ==== فراز چهارم: «فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّه ...» ==== | ||
خداى مهربان با آن همه نفاقى كه آنان داشتند باز هم دو راه در برابر آنان قرار داد: توبه يا عذاب. | خداى مهربان با آن همه نفاقى كه آنان داشتند باز هم دو راه در برابر آنان قرار داد: [[توبه]] يا [[عذاب]]. | ||
آيا ابوبكر و عمر و بقيه توطئه گران پشت پرده غدير توبه كردند؟ | آيا ابوبكر و عمر و بقيه توطئه گران پشت پرده غدير توبه كردند؟ | ||
تاريخ نشان مى دهد كه نه تنها از آن اقدامات خود توبه نكردند بلكه آنها را پيگيرى كردند و بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله امور را به دست گرفتند و هزاران برابر آنچه در غدير توطئه مى كردند در | تاريخ نشان مى دهد كه نه تنها از آن اقدامات خود توبه نكردند بلكه آنها را پيگيرى كردند و بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله امور را به دست گرفتند و هزاران برابر آنچه در غدير توطئه مى كردند در [[سقیفه]] و روزهاى بعد از آن بر ضد ولايت اهل بيت عليهم السلام نقشه كشيدند و با قدرت تمام آنها را به اجرا در آوردند، و مخالفت كنندگان را نابود كردند. | ||
و لذا مى بينيم [[امام صادق علیه السلام]] در چندين حديثِ مربوط به اين آيه قسم ياد مى كند و مى فرمايد: وَ اللَّه! تَوَلَّيا وَ ما تابا : به خدا قسم آنان پشت كردند و توبه ننمودند!<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴. الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۳۱۴. الاصول الستةعشر: ص ۱۱۸. تفسير العياشى: ج ۲ ص ۱۰۰.</ref> | |||
يكى از اقدامات منافقين در سال آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله ماجراى صحيفه ملعونه است. | |||
و | ماجرا اين گونه بود كه پس از [[حجةالوداع]] و پيش از غدير، [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] و [[معاذ بن جبل]] و [[سالم مولی ابی حذیفه]] و [[ابوعبیده جرّاح]] صحيفه اى نوشتند كه نگذارند خلافت به [[معصومین علیهم السلام|اهل بیت علیهم السلام]] برسد. | ||
در آن لحظات عظيم ترين پيمان نامه بر ضد دين الهى در تاريخ بشريت به امضا رسيد كه آينده تلخ و تاريكى را براى انسان ها در نظر گرفته بود. | |||
خداوند با نزول ۹ آيه پى در پى جوانب مختلف اين توطئه را مورد نكوهش قرار داد و آن را در متن قرآن ثبت كرد. | خداوند با نزول ۹ آيه پى در پى جوانب مختلف اين توطئه را مورد نكوهش قرار داد و آن را در متن قرآن ثبت كرد. | ||
آخرين عكس العمل پيامبر صلى الله عليه و آله اين بود كه آنان را فرا خواند و همه اقداماتشان را به آنان خبر داد و آنان را مورد مؤاخذه قرار داد. آنان در نهايت جسارت و بى پروايى هر گونه اقدامى را انكار كردند و قسم ياد كردند كه چنين قصدى نداشته و چنين سخنى نگفته اند!! ولى در ردّ آنان نهمين آيه هم نازل شد كه آيه ۷۴ سوره توبه بود و پيامبر صلى الله عليه و آله آيه را بر آنان تلاوت فرمودند: | آخرين عكس العمل پيامبر صلى الله عليه و آله اين بود كه آنان را فرا خواند و همه اقداماتشان را به آنان خبر داد و آنان را مورد مؤاخذه قرار داد. | ||
آنان در نهايت جسارت و بى پروايى هر گونه اقدامى را انكار كردند و قسم ياد كردند كه چنين قصدى نداشته و چنين سخنى نگفته اند!! ولى در ردّ آنان نهمين آيه هم نازل شد كه آيه ۷۴ سوره توبه بود و پيامبر صلى الله عليه و آله آيه را بر آنان تلاوت فرمودند: | |||
«يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ اِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْيَنالُوا ...»: | |||
«به خدا قسم ياد مى كنند كه چنين سخنى نگفته اند، در حالى كه كلمه كفر را بعد از اسلامشان گفته اند و هدفى را قصد كرده اند كه بدان دست نيافته اند ...».<ref>بحار الانوار: ج ۷ ص ۲۰۹ و ج ۲۲ ص ۹۶ ح ۴۹ و ج ۲۸ ص ۱۲۲ و ج ۳۱ ص ۶۳۵،۶۳۳ .</ref> | |||
برنامه بيعت همگانى در غدير بعد از خطبه تا غروب ادامه يافت، و پس از اداى نماز تا پاسى از شب طول كشيد و ادامه آن به روز بعد ماند. در فرصتى كه براى پيامبر صلى الله عليه و آله پيش آمد لازم دانست رفتارهاى منافقين در اثناء خطبه را به آنان گوشزد فرمايد، چه آنكه تمام گفته هايشان را جبرئيل به حضرت خبر داده بود، همان گونه كه عده اى از مؤمنين سخنان آنان را هنگام خطبه شنيده و به پيامبر صلى الله عليه و آله گزارش داده بودند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۶۳۵ و ج ۳۷ ص ۱۵۴،۱۱۹. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۴۰ ۱۳۴.</ref> | برنامه بيعت همگانى در غدير بعد از خطبه تا غروب ادامه يافت، و پس از اداى نماز تا پاسى از شب طول كشيد و ادامه آن به روز بعد ماند. در فرصتى كه براى پيامبر صلى الله عليه و آله پيش آمد لازم دانست رفتارهاى منافقين در اثناء خطبه را به آنان گوشزد فرمايد، چه آنكه تمام گفته هايشان را جبرئيل به حضرت خبر داده بود، همان گونه كه عده اى از مؤمنين سخنان آنان را هنگام خطبه شنيده و به پيامبر صلى الله عليه و آله گزارش داده بودند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۶۳۵ و ج ۳۷ ص ۱۵۴،۱۱۹. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۴۰ ۱۳۴.</ref> | ||
حضرت كسى را فرستاد و ابوبكر و عمر و دار و دسته آنان را فرا خواند و گفته هاى جسارت آميز آنان را برايشان يادآور شد و در اين باره از آنان سؤال فرمود | حضرت كسى را فرستاد و ابوبكر و عمر و دار و دسته آنان را فرا خواند و گفته هاى جسارت آميز آنان را برايشان يادآور شد و در اين باره از آنان سؤال فرمود. | ||
پيامبر صلى الله عليه و آله در اثبات جرم آنان و ردّ قسم دروغشان آيه ۷۴ سوره توبه را قرائت فرمودند: «يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ اِسْلامِهِمْ ...»: «به خدا قسم ياد مى كنند كه چنين سخنى نگفته اند، در حالى كه كلمه كفر را بعد از اسلامشان گفته اند ...» ، و اين گونه حضرت دروغشان را بر آنان ثابت كرد.<ref>بحار الانوار: ج ۷ ص ۲۰۹ و ج ۲۲ ص ۹۶ ح ۴۹ و ج ۲۸ ص ۱۲۲ و ج ۳۱ ص ۶۳۵،۶۳۳ .</ref> | آنان به شدت انكار كردند و جالبتر اينكه بر انكار خود قسم ياد كردند كه هيچ سخن ناروايى نگفته اند. | ||
پيامبر صلى الله عليه و آله در اثبات جرم آنان و ردّ قسم دروغشان آيه ۷۴ سوره توبه را قرائت فرمودند: | |||
«يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ اِسْلامِهِمْ ...»: | |||
«به خدا قسم ياد مى كنند كه چنين سخنى نگفته اند، در حالى كه كلمه كفر را بعد از اسلامشان گفته اند ...» ، و اين گونه حضرت دروغشان را بر آنان ثابت كرد.<ref>بحار الانوار: ج ۷ ص ۲۰۹ و ج ۲۲ ص ۹۶ ح ۴۹ و ج ۲۸ ص ۱۲۲ و ج ۳۱ ص ۶۳۵،۶۳۳ .</ref> | |||
در روز نوزدهم ذى الحجة سال دهم هجرى و پس از خطبه غدير مراسم سه روزه بيعت همگانى همچنان ادامه داشت، و هر گروه از مردم كه بيعت مى كردند به خيمه هاى خود باز مى گشتند. | در روز نوزدهم ذى الحجة سال دهم هجرى و پس از خطبه غدير مراسم سه روزه بيعت همگانى همچنان ادامه داشت، و هر گروه از مردم كه بيعت مى كردند به خيمه هاى خود باز مى گشتند. | ||
[[منافقین]] نيز در خيمه هاى خود جمع شده بودند و از آن همه سربلندى غدير كه خط نفاق را خرد مى كرد و پيش مى رفت، اظهار تأسف و نگرانى مى كردند و اسرار دل خود را براى يكديگر بازگو مى كردند. | |||
آنها كلمات كفرآميزى در اين باره به يكديگر گفتند كه حذيفه از خيمه مجاور شنيد و براى پيامبر صلى الله عليه و آله بازگو كرد. در اين باره و براى بار ديگر جبرئيل اين آيه را نازل كرد.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۵۳،۵۲ . بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۴۶ .</ref> | |||
با طلوع آفتاب روز بيستم مراسم بيعت ادامه يافت و آخرين گروه هاى مردم براى بيعت با پيامبر و اميرالمؤمنين عليها السلام به خيمه هاى آن دو بزرگوار مى آمدند. | با طلوع آفتاب روز بيستم مراسم بيعت ادامه يافت و آخرين گروه هاى مردم براى بيعت با پيامبر و اميرالمؤمنين عليها السلام به خيمه هاى آن دو بزرگوار مى آمدند. | ||
در نقطه اى ديگر از غدير خم مقداد از كنار گروهى از منافقين عبور مى كرد كه شنيد يكى از آنان به بقيه مى گويد: «اصحاب كسرى و قيصر در لباس هاى خَز و نقش دار و حرير و بافته زندگى مى كنند در حالى كه ما همراه او در دو چيز خشن زندگى مى كنيم: هم غذاى خشن مى خوريم و هم لباس خشن مى پوشيم! اكنون هم كه مرگش نزديک شده و روزگارش به پايان رسيده و اجلش فرا رسيده مى خواهد خلافت را بعد از خود به دست حضرت امیر دهد. بدانيد به خدا قسم كه خواهد دانست...»!! | در نقطه اى ديگر از غدير خم مقداد از كنار گروهى از منافقين عبور مى كرد كه شنيد يكى از آنان به بقيه مى گويد: | ||
«اصحاب كسرى و قيصر در لباس هاى خَز و نقش دار و حرير و بافته زندگى مى كنند در حالى كه ما همراه او در دو چيز خشن زندگى مى كنيم: هم غذاى خشن مى خوريم و هم لباس خشن مى پوشيم! | |||
اكنون هم كه مرگش نزديک شده و روزگارش به پايان رسيده و اجلش فرا رسيده مى خواهد خلافت را بعد از خود به دست حضرت امیر دهد. بدانيد به خدا قسم كه خواهد دانست...»!! | |||
مقداد از كنار آنان رد شد و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و به آن حضرت خبر داد. | |||
پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد ندا دهند: «الصلاة جامعة»، و اين بدان معنى بود كه همه جمع شوند. | |||
منافقين گفتند: مقداد كار ما را گزارش داده است!! اكنون برخيزيم كه بر ضد گزارش او قسم ياد كنيم! آنان آمدند تا در مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله نشستند و گفتند: | |||
در اينجا بار ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله آيه ۷۴ سوره توبه را تلاوت فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ اِسْلامِهِمْ ...»: «به خدا قسم ياد مى كنند كه نگفته اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان گفته اند...».<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۲،۱۶۱،۱۶۰،۱۵۴،۱۵۱. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۳۹.</ref> | پدران و مادرانمان به قربانت يا رسول اللَّه! قسم به آن كه تو را به حق مبعوث كرده و به پيامبرى كرامت داده و تو را از همه بشر برگزيده! آنچه به تو خبر رسيده ما نگفته ايم! | ||
در اينجا بار ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله آيه ۷۴ سوره توبه را تلاوت فرمود: | |||
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ اِسْلامِهِمْ ...»: «به خدا قسم ياد مى كنند كه نگفته اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان گفته اند...».<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۲،۱۶۱،۱۶۰،۱۵۴،۱۵۱. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۳۹.</ref> | |||
منافقين در خلوت همچنان اقرار به شكست خود و عظمت ماجراى غدير مى نمودند. اين شكست آتش كينه آنان را شعله ور مى كرد، ولى چون خود را از هر تلاشى عاجز مى ديدند براى خالى كردن غيظ خود دست به كارهاى احمقانه اى مى زدند و در دنياى كفر آميز خود به استهزاء مى پرداختند. | منافقين در خلوت همچنان اقرار به شكست خود و عظمت ماجراى غدير مى نمودند. اين شكست آتش كينه آنان را شعله ور مى كرد، ولى چون خود را از هر تلاشى عاجز مى ديدند براى خالى كردن غيظ خود دست به كارهاى احمقانه اى مى زدند و در دنياى كفر آميز خود به استهزاء مى پرداختند. | ||
در حالى كه عده اى از آنان كنار يكديگر جمع شده بودند و از آنچه اتفاق افتاده بود تأسف مى خوردند، سوسمارى از كنار آنان عبور كرد. يكى از آنان گفت: | در حالى كه عده اى از آنان كنار يكديگر جمع شده بودند و از آنچه اتفاق افتاده بود تأسف مى خوردند، سوسمارى از كنار آنان عبور كرد. | ||
يكى از آنان گفت: «اى كاش محمد اين سوسمار را به جاى على امير ما قرار مى داد»! ابوذر سخن آنان را شنيد و براى پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرد. | |||
حضرت سراغ آنان فرستاد و آنان را حاضر نمود و خبر ابوذر را برايشان بازگو كرد. | |||
آنان در حالى كه ابوذر را در برابر خود مى ديدند انكار كردند و بر اين انكار خود قسم ياد كردند! ولى از طرف خداوند بار ديگر آيه ۷۴ سوره توبه در ردّ آنان آمد: | |||
«يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ اِسْلامِهِمْ»: «به خدا قسم ياد مى كنند كه نگفته اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان آورده اند». | |||
سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: | |||
«آسمان سايه نينداخته و زمين بر خود حمل نكرده راستگوتر از ابوذر»، و بعد از آن فرمود: | |||
«جبرئيل برايم خبر آورده كه روز قيامت قومى را مى آورند كه امام آنان سوسمار است! مواظب باشيد كه شما نباشيد»!! | |||
آنگاه آيه ۷۱ سوره اسراء را شاهد آورده فرمودند: خداوند تعالى مى فرمايد: | |||
«يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ»: «روزى كه هر گروهى از مردم را با امامشان فرا مى خوانيم».<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۶۳. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۴۲.</ref> | |||
پس از ماجراى ترور نافرجام پيامبر صلى الله عليه و آله توسط منافقين در بازگشت از غدير در عقبه هرشى، هنگامى كه حضرت به پايين كوه رسيد فجر طلوع كرده بود. حضرت پياده شدند و وضو گرفتند و منتظر اصحاب ماندند تا همه آمدند و نماز جماعت بر پا شد. اين چهارده نفر نيز همراه مردم پشت سر حضرت به نماز ايستادند! حضرت پس از نماز فرمودند: | پس از ماجراى ترور نافرجام پيامبر صلى الله عليه و آله توسط منافقين در بازگشت از غدير در عقبه هرشى، هنگامى كه حضرت به پايين كوه رسيد فجر طلوع كرده بود. | ||
حضرت پياده شدند و وضو گرفتند و منتظر اصحاب ماندند تا همه آمدند و نماز جماعت بر پا شد. اين چهارده نفر نيز همراه مردم پشت سر حضرت به نماز ايستادند! حضرت پس از نماز فرمودند: | |||
«چه شده است كه عده اى در كعبه هم قسم شده اند كه اگر خدا محمد را بميراند يا كشته شود امر خلافت را به اهل بيتش باز نگردانند»؟! | «چه شده است كه عده اى در كعبه هم قسم شده اند كه اگر خدا محمد را بميراند يا كشته شود امر خلافت را به اهل بيتش باز نگردانند»؟! | ||
از ميان آن جمعيت همين چهارده نفر نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و قسم خوردند كه در اين باره چيزى نگفته و چنين قصدى نكرده و نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله قصد سوئى نداشته اند. | از ميان آن جمعيت همين چهارده نفر نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و قسم خوردند كه در اين باره چيزى نگفته و چنين قصدى نكرده و نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله قصد سوئى نداشته اند. | ||
منافقين پس از شكست در توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله در كوه هَرشى آرام ننشستند. آنان بار ديگر مجلس سِرّى تشكيل دادند و اين بار براى از ميان برداشتن امام منصوب از طرف خدا و | خداوند آيه نازل كرد كه: | ||
«يحلفون باللَّه ما قالوا و لقد قالوا كلمة الكفر بعد إسلامهم و همُّوا بما لم ينالوا»<ref>توبه / ۷۴.</ref>: | |||
«اينان قسم ياد مى كنند كه آن سخن را نگفته اند ولى بعد از اسلامشان سخن كفر را گفته اند و قصد سوئى كرده اند كه بدان دست نيافته اند...».<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۶.</ref> | |||
منافقين پس از شكست در توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله در كوه هَرشى آرام ننشستند. آنان بار ديگر مجلس سِرّى تشكيل دادند و اين بار براى از ميان برداشتن امام منصوب از طرف خدا و رسول صلى الله عليه و آله، درباره نقشه قتل حضرت امیر عليه السلام به مشورت پرداختند كه بايد قبل از رسيدن به مدينه انجام مى شد. | |||
براى آنكه فرار و گريز ماجراى قبل تكرار نشود، آنان معاهده نامه اى درباره قتل آن حضرت امضا كردند و آن را به ابوعبيده جراح به عنوان امين خود سپردند؛ و رفتند تا براى آماده كردن مقدمات اين نقشه دست به كار شوند. | براى آنكه فرار و گريز ماجراى قبل تكرار نشود، آنان معاهده نامه اى درباره قتل آن حضرت امضا كردند و آن را به ابوعبيده جراح به عنوان امين خود سپردند؛ و رفتند تا براى آماده كردن مقدمات اين نقشه دست به كار شوند. | ||
جبرئيل اين خبر را به پيامبر صلى الله عليه و آله داد. حضرت فوراً ابوعبيده را احضار كرد و آن صحيفه را از او طلب كرد. اين بار ابوعبيده نتوانست انكار كند، و فوراً آن نوشته را به پيامبر صلى الله عليه و آله تحويل داد. اينجا بود كه آيه ۷ سوره مجادله بار ديگر درباره آنان مطرح شد: «ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ اِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ اِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ» : «هيچ نجواى سه نفرى نيست مگر آنكه خدا چهارمى آنان است، و هيچ نجواى پنج نفرى نيست مگر آنكه خدا ششمى آنان است». | جبرئيل اين خبر را به پيامبر صلى الله عليه و آله داد. حضرت فوراً ابوعبيده را احضار كرد و آن صحيفه را از او طلب كرد. اين بار ابوعبيده نتوانست انكار كند، و فوراً آن نوشته را به پيامبر صلى الله عليه و آله تحويل داد. اينجا بود كه آيه ۷ سوره مجادله بار ديگر درباره آنان مطرح شد: | ||
«ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ اِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ اِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ» : «هيچ نجواى سه نفرى نيست مگر آنكه خدا چهارمى آنان است، و هيچ نجواى پنج نفرى نيست مگر آنكه خدا ششمى آنان است». | |||
پيامبر صلى الله عليه و آله باز هم افشاگرى را صلاح ندانست و فقط به آنان فرمود: «اَكَفَرْتُمْ بَعْدَ اِسْلامِكُمْ»: «آيا بعد از اسلامتان كافر شديد»؟ و اين عبارت اشاره به آيه ۱۰۶ سوره آل عمران و آيه ۶۵ - ۶۶ سوره توبه بود. | پيامبر صلى الله عليه و آله باز هم افشاگرى را صلاح ندانست و فقط به آنان فرمود: «اَكَفَرْتُمْ بَعْدَ اِسْلامِكُمْ»: «آيا بعد از اسلامتان كافر شديد»؟ و اين عبارت اشاره به آيه ۱۰۶ سوره آل عمران و آيه ۶۵ - ۶۶ سوره توبه بود. | ||
با اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله صحيفه را از دست آنان گرفت و امضاى آنان در آخر پيمان نامه ديده مى شد، ولى با كمال وقاحت قسم ياد كردند كه هيچ قصد سوئى نداشته اند. اينجا بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله بار ديگر آيه ۷۴ سوره توبه را در برابر آنان قرائت فرمود: «يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ اِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْيَنالُوا ...»: «به خدا قسم ياد مى كنند كه چنين سخنى نگفته اند در حالى كه كلمه كفر را بعد از اسلامشان بر زبان آورده اند و قصد كارى را كرده اند كه به آن دست نيافتند...». | با اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله صحيفه را از دست آنان گرفت و امضاى آنان در آخر پيمان نامه ديده مى شد، ولى با كمال وقاحت قسم ياد كردند كه هيچ قصد سوئى نداشته اند. | ||
اينجا بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله بار ديگر آيه ۷۴ سوره توبه را در برابر آنان قرائت فرمود: | |||
«يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ اِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْيَنالُوا ...»: | |||
«به خدا قسم ياد مى كنند كه چنين سخنى نگفته اند در حالى كه كلمه كفر را بعد از اسلامشان بر زبان آورده اند و قصد كارى را كرده اند كه به آن دست نيافتند...». | |||
و اين گونه بود كه نازل كننده «وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ» نشان داد كه | و اين گونه بود كه نازل كننده «وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ» نشان داد كه [[منافقین]] كوچک تر از آن هستند كه بخواهند در مقابل اراده پروردگار خللى ايجاد كنند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۲. الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۲۹۶.</ref> | ||
== پانویس == | == پانویس == |