۲۶٬۳۸۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
سخنى با منكران تواتر حديث غدير | == سخنى با منكران تواتر حديث غدير == | ||
از ديگر اشكالات عجيب و مضحک بر حديث غدير، عدم تواتر حديث غدير! به ويژه عدم تواترش نزد شيعه است!! | از ديگر اشكالات عجيب و مضحک بر حديث غدير، عدم تواتر حديث غدير! به ويژه عدم تواترش نزد شيعه است!! | ||
خط ۱۳: | خط ۱۲: | ||
سخنان منكرين تواتر حديث غدير | سخنان منكرين تواتر حديث غدير | ||
اينک سخنان منكرين تواتر حديث غدير و پاسخ آن:۱ - نورالدين حلبى | اينک سخنان منكرين تواتر حديث غدير و پاسخ آن: | ||
۱ - نورالدين حلبى | |||
نورالدين حلبى در برابر حديث غدير همان راه ابن حجر هيتمى مكّى را رفته است. وى در جواب حديث غدير مى نويسد: | نورالدين حلبى در برابر حديث غدير همان راه ابن حجر هيتمى مكّى را رفته است. وى در جواب حديث غدير مى نويسد: | ||
خط ۴۳: | خط ۴۴: | ||
اولاً كه اين حديث نزد شيعه متواتر است و به كمک روايات مخالفان قطع و يقين به همراه مى آورد. | اولاً كه اين حديث نزد شيعه متواتر است و به كمک روايات مخالفان قطع و يقين به همراه مى آورد. | ||
ثانياً نزد اهل تسنن استدلال به اخبار آحاد جايز است. پس الزام مخالفان و احتجاج در برابر آنان به حديث غدير در هر حال درست است. | ثانياً نزد اهل تسنن استدلال به اخبار آحاد جايز است. پس الزام مخالفان و احتجاج در برابر آنان به حديث غدير در هر حال درست است. | ||
۳- ميرزا مخدوم بن عبدالباقى | |||
وى مى گويد: در غير كتاب هاى صحاح نقل شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير خم فرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است. من نمى دانم چيست كه در نهاد كج انديش شيعيان جزم به دلالت اين روايت را به امامت مرتضى به ارث مى نهد؟<ref>نواقض الروافض (مخطوط) .</ref> | وى مى گويد: در غير كتاب هاى صحاح نقل شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير خم فرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است. من نمى دانم چيست كه در نهاد كج انديش شيعيان جزم به دلالت اين روايت را به امامت مرتضى به ارث مى نهد؟<ref>نواقض الروافض (مخطوط) .</ref> | ||
خط ۸۶: | خط ۸۹: | ||
اولاً نزد شيعه اين دو دسته از منكرين همسان اند. ثانياً با فرض پذيرش تفاوت سخن هر دو دسته در اين دو موضوع از جهت نادرست بودن يكسان است، چرا كه در تواتر هر گاه شروط آن در هر موردى محقّق شود به تواتر آن حكم مى شود. | اولاً نزد شيعه اين دو دسته از منكرين همسان اند. ثانياً با فرض پذيرش تفاوت سخن هر دو دسته در اين دو موضوع از جهت نادرست بودن يكسان است، چرا كه در تواتر هر گاه شروط آن در هر موردى محقّق شود به تواتر آن حكم مى شود. | ||
البته نبود منكر و خرده گير بر نقلى هرگز از شروط تواتر آن نيست، و انكار يک يا چند نفر آن حديث را از اعتبار و تواتر ساقط نمى كند. بلكه بالعكس؛ آنان را بى اعتبار مى گرداند، هر چند از پيشوايان بزرگ باشند. بنابراين، اگر مثلاً ابوحاتم و كسانى مانند او بر وجوب روزه ايراد كنند سبب طعن و قدح خودشان خواهد بود، نه اين كه وجوب روزه زير سؤال برود! | البته نبود منكر و خرده گير بر نقلى هرگز از شروط تواتر آن نيست، و انكار يک يا چند نفر آن حديث را از اعتبار و تواتر ساقط نمى كند. بلكه بالعكس؛ آنان را بى اعتبار مى گرداند، هر چند از پيشوايان بزرگ باشند. بنابراين، اگر مثلاً ابوحاتم و كسانى مانند او بر وجوب روزه ايراد كنند سبب طعن و قدح خودشان خواهد بود، نه اين كه وجوب روزه زير سؤال برود! | ||
خط ۱۷۰: | خط ۱۷۴: | ||
۱۰ - محمد محسن كشميرى | ۱۰ - محمد محسن كشميرى | ||
محمد محسن كشميرى در بى شرمى از پيشينيان خود پيش افتاده و گوى سبقت را در تعصّب و ستيزه جويى از آنان ربوده است! وى درباره حديث غدير مى نويسد:به چند وجه مى توان به حديث غدير پاسخ داد: حديث شناسان چيره دست مانند ابو داوود و ابو حاتم رازى اين حديث را ضعيف دانسته اند، و تنها احمد بن حنبل است كه آن را در مسندش آورده كه آن هم آميخته اى از احاديث صحيح و ضعيف است. اين حديث به تصريح اهل فن از احاديث صحيح نبوده، بلكه خبر واحد ضعيفى است و شايستگى حجيت را به ويژه در اصول دين ندارد، و راويان ثقه تنها بخش پايان آن يعنى «اللهم وال من والاه» را نقل كرده اند.<ref>نجاة المؤمنين (مخطوط) .</ref> | محمد محسن كشميرى در بى شرمى از پيشينيان خود پيش افتاده و گوى سبقت را در تعصّب و ستيزه جويى از آنان ربوده است! وى درباره حديث غدير مى نويسد:به چند وجه مى توان به حديث غدير پاسخ داد: حديث شناسان چيره دست مانند ابو داوود و ابو حاتم رازى اين حديث را ضعيف دانسته اند، و تنها احمد بن حنبل است كه آن را در مسندش آورده كه آن هم آميخته اى از احاديث صحيح و ضعيف است. | ||
اين حديث به تصريح اهل فن از احاديث صحيح نبوده، بلكه خبر واحد ضعيفى است و شايستگى حجيت را به ويژه در اصول دين ندارد، و راويان ثقه تنها بخش پايان آن يعنى «اللهم وال من والاه» را نقل كرده اند.<ref>نجاة المؤمنين (مخطوط) .</ref> | |||
و اما پاسخ سخنان كشميرى: | و اما پاسخ سخنان كشميرى: | ||
خط ۱۹۶: | خط ۲۰۲: | ||
۱ . بيهقى | ۱ . بيهقى | ||
بيهقى از عطاء بن يسار نقل كرده كه معاويه تُنگى از طلا يا نقره را به بيش از وزن آن فروخت. ابو الدرداء به او گفت: شنيدم كه پيامبر صلى الله عليه و آله از اين كار نهى كرد و فرمود كه اين چيزها را تنها بايد به قيمت وزن آن ها فروخت. معاويه گفت: من در اين كار اشكالى نمى بينم. ابو الدرداء گفت: چه كسى داد مرا از معاويه مى ستاند؟ من او را از سخن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله آگاه مى كنم و او مرا از رأى خود خبر مى دهد. اى معاويه، من در سرزمينى كه تو باشى نخواهم زيست. بيهقى از شافعى نقل مى كند كه چون معاويه سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را نپذيرفت، ابو الدرداء سرزمينى كه معاويه در آن بود را رها كرد. | بيهقى از عطاء بن يسار نقل كرده كه معاويه تُنگى از طلا يا نقره را به بيش از وزن آن فروخت. ابو الدرداء به او گفت: شنيدم كه پيامبر صلى الله عليه و آله از اين كار نهى كرد و فرمود كه اين چيزها را تنها بايد به قيمت وزن آن ها فروخت. معاويه گفت: من در اين كار اشكالى نمى بينم. ابو الدرداء گفت: چه كسى داد مرا از معاويه مى ستاند؟ من او را از سخن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله آگاه مى كنم و او مرا از رأى خود خبر مى دهد. اى معاويه، من در سرزمينى كه تو باشى نخواهم زيست. | ||
بيهقى از شافعى نقل مى كند كه چون معاويه سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را نپذيرفت، ابو الدرداء سرزمينى كه معاويه در آن بود را رها كرد. | |||
هم چنين شافعى گفته كه ابوسعيد خُدرى مردى را ديد و او را به يكى از سخنان نبى اكرم صلى الله عليه و آله آگاه كرد، ولى آن مرد با آن سخن مخالفت كرد. ابو سعيد به او گفت: به خدا سوگند هرگز سقف هيچ خانه اى من و تو را با هم پناه نخواهد داد.<ref>جواهر العقدين (مخطوط).</ref> | هم چنين شافعى گفته كه ابوسعيد خُدرى مردى را ديد و او را به يكى از سخنان نبى اكرم صلى الله عليه و آله آگاه كرد، ولى آن مرد با آن سخن مخالفت كرد. ابو سعيد به او گفت: به خدا سوگند هرگز سقف هيچ خانه اى من و تو را با هم پناه نخواهد داد.<ref>جواهر العقدين (مخطوط).</ref> | ||
خط ۲۱۳: | خط ۲۲۱: | ||
ذهبى از قول احمد بن حنبل نقل كرده كه به ابن ابى ذئب خبر رسيد كه مالک به اين حديث عمل نمى كند: خريدار و فروشنده تا وقتى كه از يكديگر جدا نشده اند مى توانند معامله را بر هم زنند. او گفت: بايد از او بخواهند كه توبه كند. اگر توبه كرد كه هيچ، وگر نه گردنش را بزنند. حال آنكه مالک حديث را رد نمى كرد، بلكه تأويلش مى كرد.<ref>تذهيب التهذيب (مخطوط)</ref> | ذهبى از قول احمد بن حنبل نقل كرده كه به ابن ابى ذئب خبر رسيد كه مالک به اين حديث عمل نمى كند: خريدار و فروشنده تا وقتى كه از يكديگر جدا نشده اند مى توانند معامله را بر هم زنند. او گفت: بايد از او بخواهند كه توبه كند. اگر توبه كرد كه هيچ، وگر نه گردنش را بزنند. حال آنكه مالک حديث را رد نمى كرد، بلكه تأويلش مى كرد.<ref>تذهيب التهذيب (مخطوط)</ref> | ||
۵ . | ۵ . ابن قيّم جوزيّه | ||
ابن قيّم جوزيّه پس از نقل حديثى طولانى از عبداللَّه بن احمد بن حنبل در موضوع رسيدن فرستادگان بنى المنتفق به مدينه، آن حديث را ستوده و يقين به صدورش از پيامبر صلى الله عليه و آله دارد. وى هم چنين به اعتماد بخارى به دو راوىِ اين حديث استناد كرده، و در آخر گفته كه جز فرد منكر و نادان يا كسى كه مخالف كتاب و سنت است اين حديث را انكار نمى كند.<ref>زاد المعاد فى هَدىِ خير العباد: ج ۳ ص ۵۶ . </ref> | ابن قيّم جوزيّه پس از نقل حديثى طولانى از عبداللَّه بن احمد بن حنبل در موضوع رسيدن فرستادگان بنى المنتفق به مدينه، آن حديث را ستوده و يقين به صدورش از پيامبر صلى الله عليه و آله دارد. وى هم چنين به اعتماد بخارى به دو راوىِ اين حديث استناد كرده، و در آخر گفته كه جز فرد منكر و نادان يا كسى كه مخالف كتاب و سنت است اين حديث را انكار نمى كند.<ref>زاد المعاد فى هَدىِ خير العباد: ج ۳ ص ۵۶ . </ref> | ||
۶ . مكّى | ۶ . ابو طالب مكّى | ||
ابو طالب محمد بن على مكّى تصريح كرده كه ردّ اخبار صفات خدا بطلان شرايع اسلام است، زيرا ناقلان اين اخبار همان كسانى اند كه شرايع دين و احكام ايمان را براى ما نقل كرده اند. | ابو طالب محمد بن على مكّى تصريح كرده كه ردّ اخبار صفات خدا بطلان شرايع اسلام است، زيرا ناقلان اين اخبار همان كسانى اند كه شرايع دين و احكام ايمان را براى ما نقل كرده اند. | ||
خط ۲۳۹: | خط ۲۴۷: | ||
الف. خبر متواتر: خبرى است كه جماعتى از جماعت ديگر كه تبانى آنان بر دروغ سازى محتمل نيست آن را روايت كرده اند. منكر خبر متواتر كافر است.ب. خبر مشهور: خبرى است كه راوى آن واحد است، اما پس از وى گروهى از گروهى ديگر - كه تبانىِ آنان بر كذب محال است - روايتش كرده اند. جز عيسى بن ابان، ديگران همه منكر خبر مشهور را كافر دانسته اند. ولى عيسى منكر چنين خبرى را گمراه دانسته است نه كافر، و درست هم همين است. | الف. خبر متواتر: خبرى است كه جماعتى از جماعت ديگر كه تبانى آنان بر دروغ سازى محتمل نيست آن را روايت كرده اند. منكر خبر متواتر كافر است.ب. خبر مشهور: خبرى است كه راوى آن واحد است، اما پس از وى گروهى از گروهى ديگر - كه تبانىِ آنان بر كذب محال است - روايتش كرده اند. جز عيسى بن ابان، ديگران همه منكر خبر مشهور را كافر دانسته اند. ولى عيسى منكر چنين خبرى را گمراه دانسته است نه كافر، و درست هم همين است. | ||
ج. خبر واحد: خبرى است كه راوى واحدى از راوى واحد ديگر نقل كرده باشد. منكر خبر واحد كافر نيست، اما اگر خبر واحد صحيح يا حسن باشد، منكر آن به سبب انكار آن گناه كرده است.<ref>نظم الدرر فى سلك شقّ القمر.</ref>۱۰ . كتاب الخلاصة | ج. خبر واحد: خبرى است كه راوى واحدى از راوى واحد ديگر نقل كرده باشد. منكر خبر واحد كافر نيست، اما اگر خبر واحد صحيح يا حسن باشد، منكر آن به سبب انكار آن گناه كرده است.<ref>نظم الدرر فى سلك شقّ القمر.</ref> | ||
۱۰ . كتاب الخلاصة | |||
در كتاب «الخلاصة» نيز آمده است: شمارى از مشايخ ما گفته اند: هر كس حديثى را رد كند تكفير مى گردد. متأخّران افزوده اند: هر كس حديث متواترى را رد كند كافر شمرده مى شود. سخن درست همين است، اما اگر كسى خبر واحدى را از سر كوچک شمردن و انكار آن رد كند نيز تكفير خواهد شد. | در كتاب «الخلاصة» نيز آمده است: شمارى از مشايخ ما گفته اند: هر كس حديثى را رد كند تكفير مى گردد. متأخّران افزوده اند: هر كس حديث متواترى را رد كند كافر شمرده مى شود. سخن درست همين است، اما اگر كسى خبر واحدى را از سر كوچک شمردن و انكار آن رد كند نيز تكفير خواهد شد. | ||
خط ۲۴۷: | خط ۲۵۷: | ||
۱۱ .قارى | ۱۱ .قارى | ||
على بن سلطان قارى در رساله اش در رد امام الحرمين جوينى مى نويسد: جوينى گفته كه هر كس با شراب خرما وضو بگيرد خود را بدنامِ گيتى و مايه كيفر همه مردم كرده است. وى مانند اين سخن را به قفّال هم نسبت داده و خود را عاقل و كامل نيز پنداشته است! شكى نيست كه چنين سخنى كفر منكرين اين جواز و قائلان به گفتار جوينى را در پى دارد، زيرا ابو حنيفه جواز وضو با شراب خرما را بر اساس رأى خود برنگزيده بلكه بر اساس احاديثى كه صحابه بزرگ از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده اند چنين فتوايى داده است. ضمن اين كه ابو حنيفه تنها نيست بلكه از ميان تابعين سفيان ثورى و عكرمه نيز وضو با شراب خرما را صحيح دانسته اند.<ref>رساله در ردّ امامالحرمين جوينى (على بن سلطان قارى).</ref> | على بن سلطان قارى در رساله اش در رد امام الحرمين جوينى مى نويسد: جوينى گفته كه هر كس با شراب خرما وضو بگيرد خود را بدنامِ گيتى و مايه كيفر همه مردم كرده است. وى مانند اين سخن را به قفّال هم نسبت داده و خود را عاقل و كامل نيز پنداشته است! | ||
شكى نيست كه چنين سخنى كفر منكرين اين جواز و قائلان به گفتار جوينى را در پى دارد، زيرا ابو حنيفه جواز وضو با شراب خرما را بر اساس رأى خود برنگزيده بلكه بر اساس احاديثى كه صحابه بزرگ از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده اند چنين فتوايى داده است. ضمن اين كه ابو حنيفه تنها نيست بلكه از ميان تابعين سفيان ثورى و عكرمه نيز وضو با شراب خرما را صحيح دانسته اند.<ref>رساله در ردّ امامالحرمين جوينى (على بن سلطان قارى).</ref> | |||
اگر انكار جواز وضو با شراب خرما باعث كفر مى شود، آن هم به اين دليل كه اين حكم بر پايه احاديث روايت شده از رسول خدا صلى الله عليه و آله ثابت شده است، پس چرا منكرين حديث غدير تكفير نمى شوند؟! آيا حديث غدير مثل روايت جواز وضو با شراب خرما هم نيست؟!اضافه بر اين، در اين جا هماهنگى سفيان ثورى و عكرمه با ابوحنيفه در اين فتوا دليل درستى آن و نادرستى مخالفان بيان شده است. | |||
پس در مورد حديث غدير چه بايد گفت؟! حديثى كه به شكل متواتر از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده و بين همه محدثان مشهور است و همه آنان از قديم و جديد و در همه طبقات آن را روايت و به آن اعتنا كرده اند، و طرق آن را جمع آورى كرده و الفاظش را در كتاب هاى گوناگون و نوشته هاى معتبر ثبت نموده اند. | |||
۱۲. دهلوى | ۱۲. دهلوى | ||
شاه ولى اللَّه دهلوى مى گويد: اگر كسى مقلّد يكى از پيشوايان باشد و حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله به او برسد كه با سخن پيشوايش مخالف باشد و البته گمان قوى نزد او اين باشد كه اين نقلى صحيح است، در ترک حديث آن حضرت و عمل به سخن غير او هيچ عذرى ندارد، چرا كه مسلمانان اين گونه نيستند. و اگر كسى چنين كند بيم آن مى رود كه منافق باشد.<ref>التفهيمات الإلهية.</ref>پس معلوم شد كه ردّ حديث صحيح و متواتر غدير خروج از جماعت مسلمين و پيوستن به منافقين را در پى دارد. | شاه ولى اللَّه دهلوى مى گويد: اگر كسى مقلّد يكى از پيشوايان باشد و حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله به او برسد كه با سخن پيشوايش مخالف باشد و البته گمان قوى نزد او اين باشد كه اين نقلى صحيح است، در ترک حديث آن حضرت و عمل به سخن غير او هيچ عذرى ندارد، چرا كه مسلمانان اين گونه نيستند. | ||
و اگر كسى چنين كند بيم آن مى رود كه منافق باشد.<ref>التفهيمات الإلهية.</ref>پس معلوم شد كه ردّ حديث صحيح و متواتر غدير خروج از جماعت مسلمين و پيوستن به منافقين را در پى دارد. | |||
۱۳. علامه حلّى | ۱۳. علامه حلّى | ||
خط ۲۷۵: | خط ۲۹۱: | ||
۲ . شمس الدين جَزَرى | ۲ . شمس الدين جَزَرى | ||
وى پس از تصريح به تواتر حديث غدير مى نويسد: بى بهره گان از دانشِ حديث كه تلاش اين حديث را تضعيف كنند معتبر نيستند.<ref>اسنى المطالب فى مناقب على بن ابى طالب عليه السلام: ص ۳. </ref>۳ . دهلوى | وى پس از تصريح به تواتر حديث غدير مى نويسد: بى بهره گان از دانشِ حديث كه تلاش اين حديث را تضعيف كنند معتبر نيستند.<ref>اسنى المطالب فى مناقب على بن ابى طالب عليه السلام: ص ۳. </ref> | ||
۳ . دهلوى | |||
او در پاسخ به حديث غدير نوشته است: ناصبيان - كه خدا آن ها را به خود وانهد - گفته اند: اين حديث به فرض صحت، با حديثى كه نزد شما صحيح است و در كتاب هاى صحاح آمده نسخ شده است، و آن اين حديث است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خاندان ابوطالب ولىّ نيستند، بلكه تنها خدا و مؤمنانِ صالح ولى اند. اهل سنت در پاسخ مى گويند: نام ابوطالب در كتاب هاى صحاح ما نيست و لفظ حديث چنين است:«خاندان فلان» . بنابراين شايد مقصود آن حضرت ابولهب باشد. | او در پاسخ به حديث غدير نوشته است: ناصبيان - كه خدا آن ها را به خود وانهد - گفته اند: اين حديث به فرض صحت، با حديثى كه نزد شما صحيح است و در كتاب هاى صحاح آمده نسخ شده است، و آن اين حديث است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خاندان ابوطالب ولىّ نيستند، بلكه تنها خدا و مؤمنانِ صالح ولى اند. اهل سنت در پاسخ مى گويند: نام ابوطالب در كتاب هاى صحاح ما نيست و لفظ حديث چنين است:«خاندان فلان» . بنابراين شايد مقصود آن حضرت ابولهب باشد. | ||
خط ۲۸۳: | خط ۳۰۱: | ||
نواصب مى گويند: در روايت صحيحى نقل شده كه عمرو بن عاص نام ابوطالب را آورده است. پاسخ ما اين است كه اين روايت نزد شما صحيح است نه پيش ما. و به فرض صحت، مراد از خاندان ابوطالب كسانى اند كه در آن روزگار مؤمن نبودند؛ مانند ابوطالب و برخى پسرانش. هرگز مراد از اين حديث سرور و مولاى ما على عليه السلام و برادرشان جعفر و عقيل نيستند تا ادعاى شما مبنى بر نسخ حديث «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلىٌّ مَولاهُ» به حديث مذكور درست باشد. هم چنين ادعاى نسخ تنها زمانى ممكن است كه تاريخ صدور هر دو حديث معلوم باشد. | نواصب مى گويند: در روايت صحيحى نقل شده كه عمرو بن عاص نام ابوطالب را آورده است. پاسخ ما اين است كه اين روايت نزد شما صحيح است نه پيش ما. و به فرض صحت، مراد از خاندان ابوطالب كسانى اند كه در آن روزگار مؤمن نبودند؛ مانند ابوطالب و برخى پسرانش. هرگز مراد از اين حديث سرور و مولاى ما على عليه السلام و برادرشان جعفر و عقيل نيستند تا ادعاى شما مبنى بر نسخ حديث «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلىٌّ مَولاهُ» به حديث مذكور درست باشد. هم چنين ادعاى نسخ تنها زمانى ممكن است كه تاريخ صدور هر دو حديث معلوم باشد. | ||
پاسخ برخى ديگر از اهل سنت اين است كه اين دو حديث از باب پيش گويى است، و پيش گويى نسخ نمى شود. ناصبيان در جواب گفته اند كه هر گاه خبر متضمّن حكمى باشد نسخ آن درست است. مانند آيه «كُتِبَ عَلَيكُم إذا حَضَرَ أحَدَكُمُ المَوتُ إن تَرَكَ خَيراً الوَصيَّةُ لِلوالِدَينِ وَ الأقرَبينَ» : بر شما واجب شد كه هر گاه مرگِ يكى از شما برسد اگر مالى باقى گذارده براى پدر و مادر و خويشان وصيت كند.<ref>بقره / ۱۸۰. </ref>حديث «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلىٌّ مَولاهُ» نيز - به فرض صحت - همين گونه است، زيرا متضمّن وجوب محبت است.<ref>حاشيه تحفه اثنى عشريه.</ref> | پاسخ برخى ديگر از اهل سنت اين است كه اين دو حديث از باب پيش گويى است، و پيش گويى نسخ نمى شود. | ||
ناصبيان در جواب گفته اند كه هر گاه خبر متضمّن حكمى باشد نسخ آن درست است. مانند آيه «كُتِبَ عَلَيكُم إذا حَضَرَ أحَدَكُمُ المَوتُ إن تَرَكَ خَيراً الوَصيَّةُ لِلوالِدَينِ وَ الأقرَبينَ» : بر شما واجب شد كه هر گاه مرگِ يكى از شما برسد اگر مالى باقى گذارده براى پدر و مادر و خويشان وصيت كند.<ref>بقره / ۱۸۰. </ref>حديث «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلىٌّ مَولاهُ» نيز - به فرض صحت - همين گونه است، زيرا متضمّن وجوب محبت است.<ref>حاشيه تحفه اثنى عشريه.</ref> | |||
پس روشن شد كه ردّ حديث غدير از كارهاى ناصبيان است. ولى رازى و پيروانش بدتر از ناصبيان اند، زيرا آنان به بطلان حديث غدير معتقدند و با تمام توان مى كوشند كه آن رد كنند. لكن ناصبيان فقط بر آن ايراد گرفته اند، و در پاسخ به آن فرض صحتش را محتمل دانسته و به شكل واضح و با صراحت مدعى بطلانش نشده اند. | پس روشن شد كه ردّ حديث غدير از كارهاى ناصبيان است. ولى رازى و پيروانش بدتر از ناصبيان اند، زيرا آنان به بطلان حديث غدير معتقدند و با تمام توان مى كوشند كه آن رد كنند. لكن ناصبيان فقط بر آن ايراد گرفته اند، و در پاسخ به آن فرض صحتش را محتمل دانسته و به شكل واضح و با صراحت مدعى بطلانش نشده اند. | ||
== پانویس == | == پانویس == |