کلمه توحید
کلمه توحید (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ) که در خطبه غدیر بر زبان پیامبر صلی الله علیه و آله آمده که گفته شده دلالت بر همه عقاید حقّ و اصول اسلامی میکند. این ذکر کلمهٔ اخلاص و کلمهٔ طیّبه و بالاتر از همه ذکرهای شریف دانسته شده است.
معنای کلمه توحید این دانسته شده که «جز او معبودی نیست». گفته شده که «هو» یا «او» اشاره به مقام «غیب الغیوب»، غایبترین غیبها بودنِ خداوند دارد. این مفهوم اشاره به این دارد که برای هیچ بشری امکان ندارد که به ذات پروردگار احاطه پیدا کند.
از میان مفردات کلمه توحید کلمه اللّه - بنابر مشهور میان صاحب نظران- اسمی عَلَم است برای ذات واجب الوجود که جامع تمامی صفات کمال است. پس وقتی که فرمود: «الحمدللّه» در حقیقت حمد بر ذات و تمامی صفات است. از این رو، از میان تمامی اسماء، اسم جلاله را انتخاب فرمود.
کلمهٔ توحید و دلالتهای آن
«لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» [یادداشت ۱] که در این جمله از خطبه غدیر آمده کلمهٔ توحید و کلمهٔ اخلاص و کلمهٔ طیّبه و بالاتر از همه ذکرهای شریف دانسته شده است. گفته شده که این عبارت دلالت بر همه عقاید حقّ و اصول اسلامی میکند.[۱]
از نظر برخی محققان، این کلمهٔ طیّبه سه دلالت دارد:
- دلالت مطابقی: همان توحید عبادی است و نفی آلهه غیر از آن.
- دلالت التزامی: همه اقسام توحید را شامل میشود: توحید ذاتی، صفاتی، افعالی و نظری؛ چنانچه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: وَ کَمَالُ تَوْحِیدِهِ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ؛ حد اعلای توحید، نفی صفات از ذات اقدسش است؛[۲] زیرا اگر واجب الوجود غیر از او بود یا خالق و رازقی غیر از او بود یا مورد توکل و نظر بود، باید او را هم پرستش کرد. پس لازمهٔ انحصار الوهیت به او جمیع مراتب توحید را شامل است.
- دلالت اقتضایی: پس از اقرار به انحصار الوهیت به او باید به جمیع فرمایشات او از فرستادن پیامبران و نزول کتابهای آسمانی و نصب خلیفه برای حفظ دین و تشریع احکام معتقد باشد؛ چنانچه امام رضا علیه السلام در حدیث سلسلة الذهب فرمود: بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا؛ با شرایط آن و من جزء شرایط آن هستم[۳] که باید معتقد به امامت من باشید.[۴]
لا اله الا الله شامل چند کلمه دانسته شده که به آن کلمهٔ توحید میگویند؛ علتش هم این قلمداد شده که جملهٔ لا اله الا الله شامل یک کلمه است و آن کلمه کلمهٔ توحید است. حضرت زهرا سلام الله علیها در خطبهٔ فدکیه در مورد کلمهٔ توحید چنین میفرماید: وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، کَلِمَةٌ جَعَلَ الاِخْلاصَ تَأوِیلَها؛ و گواهی میدهم که نیست خدایی جز اللّه که تنهاست و شریکی برای او نیست. خدا خلوص را در اعمال تأویل کلمهٔ توحید قرار داده است.[۵]
معنای کلمه توحید
معنای کلمه توحید «لا اله الا هو» این دانسته شده که «جز او معبودی نیست». گفته شده که «هو» یا «او» اشاره به مقام «غیب الغیوب»، غایبترین غیبها بودنِ خداوند دارد. این مفهوم اشاره به این دارد که برای هیچ بشری امکان ندارد که به ذات پروردگار احاطه پیدا کند.[۶]
برخی محققان برای روشنکردن کلمه توحید به شرح مفردات آن پرداختهاند:
معنای «لا»
برای «لا» دو معنا بیان شده است:
- «لا» بهمعنای «لای نفی جنس» و «اِله» اسم او و خبرش محذوف است. در اینجا دو احتمال دارد که هر دو احتمال رد میشود؛ زیرا اگر خبر محذوف ممکن گرفته شود (یعنی لا اله ممکن الا الله: جز خدا معبودی امکان ندارد). اشکال میشود به اینکه اگر خبر محذوف ممکن گرفته شود، فقط اثبات امکان معبود به حق شده و اثبات وجود او نشده است. نیز اگر خبر محذوف «موجود» فرض شود، فقط نفی وجودِ معبودِ غیرِ حق شده و نفی امکان او نشده است، در صورتی که غرض نفی امکان اوست.
- «لا» بهمعنای «لای نفی حقیقت». این «لا» نفی جنس نیست و بهمعنای نفی حقیقت است؛ پس احتیاج به خبر ندارد. چنانچه در لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَی إِلَّا عَلِی و در لا سخاء الا فی العرب از همین قبیل است؛ یعنی آنچنان حقیقت جوانمردی منحصر به حضرت علی علیه السلام و حقیقت شمشیر منحصر به ذوالفقار و حقیقت سخاوت مختص به عرب میباشد، حقیقت معبودیت منحصر به ذات اقدس حق است.[۷]
معانی «اله»
چهار معنا برای این کلمه ارائه شده است:
- «اِله» به معنای معبود: اگر «اِله» از «اَلَهَ» بهمعنای «عبد» گرفته شود، در نتیجه «اِله» بهمعنای معبود خواهد بود. پس این کلمه بدین معناست که تمام ممکنات در عبودیت سر تعظیم در پیشگاه مقدس او فرود میآورند.[۸]
- «اِله» به معنای تحیّر: اگر «اِله» از «وَلَهَ» بهمعنای «تحیّر» گرفته شود، در نتیجه «اِله» بدین معنا خواهد بود که تمام عقول حکما و دانشمندان در ذات او متحیّر و سرگردانند؛[۹] زیرا «اِله» مصدری است که بهمعنای اسم مفعول آمده: یعنی «مألوه». در مورد اِله بهمعنای تحیّر امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: کَلَّ دُونَ صِفَاتِهِ تَحْبِیرُ اللُّغَاتِ وَ ضَلَّ هُنَالِکَ تَصَارِیفُ الصِّفَاتِ؛ در توصیف صفات خداوند، کلمات و زبانها عاجز میمانند و گوناگونی صفات در آنجا گم میشود؛[۱۰] زیرا هنگامی که کسی درباره صفات و ذات خدا فکر کند به حیرت گرفتار میشود. پس در روایات این مضمون آمده که:تَفَکَّروا فی آلاءِ اللَّه و لا تَفَکّروا فی اللَّه؛ در نعمتهای او بیندیشید و نه در ذات او.[۱۱]
- «اِله» بهمعنای اشتیاق: اگر «اله» از «وَلَهَ» بهمعنای «اشتیاق» گرفته شود، بدین معنا خواهد بود که تمامی مخلوقات مشتاق اویند. از این جهت است که حکما گفتهاند: الله محبوب الاشیاء کلها؛ خدا محبوب همه اشیاء است.[۱۲]
- «اِله» بهمعنای مستور از دیدهشدن: اگر «اِله» از لاهَ، یَلوهُ، لیاهاً بهمعنای «اِحتَجَبَ» گرفته شود بدین معناست که ذات حق تعالی محبوب و مستور از دیدهشدن است: وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام اللَّهُ مَعْنَاهُ الْمَعْبُودُ الَّذِی یَأْلَهُ فِیهِ الْخَلْقُ وَ یُؤْلَهُ إِلَیْهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْمَسْتُورُ عَنْ دَرْکِ الْأَبْصَارِ الْمَحْجُوبُ عَنِ الْأَوْهَامِ وَ الْخَطَرَاتِ…؛ امیر المؤمنین علیه السلام فرمود که اللَّه که به معنی خدا است معنیش معبود و پرستیدهای است که خلق در او متحیرند و به او پناه میبرند یا بهسوی او بازمیگردند و خدا همانست که از دریافتن دیدها مستور و از خیالها و اندیشهها محجوب است.[۱۳]
معنای «اللّه»
کلمه اللّه - بنابر مشهور میان صاحب نظران- اسمی عَلَم است برای ذات واجب الوجود که جامع تمامی صفات کمال است. پس وقتی که فرمود: «الحمدللّه» در حقیقت حمد بر ذات و تمامی صفات است. از این رو، از میان تمامی اسماء، اسم جلاله را انتخاب فرمود.[۱۴]
معنای «الّا»
درباره معنای «الا» در کلمه توحید چنین گفته شده است: در توحید خالص ابتدا نفی همهٔ الههای دروغین و باطل باید اقرار شود. سپس اللّه جل جلاله استثناء میگردد. این برائت از خدایان باطل، مقدمهای برای ثبوت یگانگی خدا در وجود موحد میباشد.[۱۵]
معنای «هو»
گفته شده که «هُو» از اسماء ذات است و دلالت بر مقام غیب الغیوبی (غایبترین غیبها) حضرت حق میکند. درباره حقیقت «هو» گفته شده که محال است ممکنات به آن پی ببرند.[۱۶] این کلمه در مقابل «هذا» است که «هذا» قابل مشاهده است و میتوان آن را مشاهده کرد؛ زیرا مشاهده شرطش این است که مشهود جسم باشد و جسمیت از لوازم ممکن میباشد. در اخبار بسیاری آمده که «هاء» در «هو» اشاره به ثبات و بقاء واجب الوجودی دارد.[۱۷]
ممکن الوجود در ذات خودش بقاء و ثبات ندارد و وقتی وجود پیدا میکند که علتش (واجب الوجود) به او وجود ببخشد. همانگونه که بیان کردهاند: الممکن فی حد ذاته ان یکون لیس، و له من علته ان یکون أیس؛ ممکن خودش بهحسب خودش نیستی است، یعنی لا اقتضایی است، ولی بهخاطر علت خودش موجود است و ایسیّت [ایس: وجود] دارد[۱۸]
این بدین معناست که ممکن قبل از اینکه علتش او را به وجود آورد، نیستی است و پس از این که واجب الوجود او را امکان داد آنگاه ثبوت و بقاء پیدا میکند؛ بنابراین محال است که ممکن الوجود به «هو» پی ببرد، چه رسد به آنکه به آن راه پیدا کند. درنهایت، به کار بردن این لفظ فقط مختص حضرت باری تعالی بوده و به کار بردنش برای ممکن الوجود شِرک میباشد.[۱۹]
احادیثی درباره کلمهٔ توحید
در ذیل شرح کلمه توحید در خطبه غدیر، احادیثی نقل شده است؛ از جمله:
حدیث اول: آموختن اسم اعظم از خضر علیه السلام
امام باقر علیه السلام فرمود: پدرم از پدرش از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرد که فرمود: حضرت خضر علیه السلام را در شب قبل جنگ بدر در خواب دیدم، پس به او گفتم: چیزی به من یاد بده که با آن بر دشمنانم پیروز شوم. گفت: بگو: یا هو یا من لا هو الا هو. هنگامی که صبح شد آن را برای رسول خدا صلی الله علیه و آله تعریف کردم. پس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای علی! اسم اعظم را آموختی. پس در روز بدر بر زبانم بود – تا قول آن حضرت علیه السلام-: و حضرت علی علیه السلام در روز صفین به هنگام حمله به دشمن آن را میگفت. عمار بن یاسر به امام عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! این کلمات رمزآلود چیست؟ امام فرمود: اسم اعظم خداست و ستون توحید خدا، لا اله الا هو است.[۲۰]
حدیث دوم: قسم دروغ ابوبکر و عمر در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
امام باقر علیه السلام میفرمایند: هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله در روز غدیر امیرالمؤمنین علیه السلام را منصوب کرد و فرمود: «هرکس من مولای اویم، پس علی مولای اوست…»، ابوبکر و عمر مخفیانه گفتند: این قدر که مقامِ پست پسر عمویش را بالا میبرد هنوز به آرزوی خود نرسیده است. اگر میتوانست او را پیامبر قرار دهد چنین میکرد! به خدا قسم اگر هلاک شود او را از قصدی که دارد دور میکنیم!
جوانی از انصار (بُرَیْدة بن خصیب اسلمی) سخن آن دو را شنید و گفت: به خدا قسم، سخن شما را شنیدم و به خدا قسم، آنچه را گفتید به پیامبر صلی الله علیه و آله خواهم رساند. آن دو او را به خدا قسم دادند که خبر ندهد، ولی او نپذیرفت و اعلام کرد که گفته آنان را خبر خواهد داد. ابوبکر و عمر به او گفتند: هر تلاشی میتوانی انجام ده.
بُرَیده نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفته آن دو را به حضرت خبر داد. پیامبر سراغ آنان فرستاد و آنان را فرا خواند. وقتی آمدند و آن جوان را نزد حضرت دیدند فهمیدند که او خبر داده است. پیامبر فرمودند: ای ابوبکر و ای عمر! چه باعث شد که آن سخنان را بگویید؟ آنان به خدای لا اله الا هو قسم یاد کردند که در این باره چیزی نگفتهاند!
پیامبر صلی الله علیه و آله رو به جوان انصاری کرد و فرمودند: ای برادر انصار، چرا بر این دو نفر دروغ نسبت دادی. جوان انصاری چنان ناراحت شد که آرزو کرد زمین او را فرو برده بود و او در این باره چیزی نگفته بود، و در همان حال از خدا خواست که صدق او را ثابت کند تا نزد پیامبر صلی الله علیه و آله شرمنده نشود. در همین حال جبرئیل نازل شد -در ساعتی که معمولاً در آن ساعت نازل نمیشد- و این آیه را بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل کرد: یَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ؛ به خدا قسم یاد میکنند که چنین سخنی نگفتهاند، در حالی که کلمه کفر را بعد از اسلامشان گفتهاند (توبه:۷۴).[۲۱]
حدیث سوم؛ تأثیر نوع قسم در عقوبت
امام صادق علیه السلام فرمود: ستمکار را اگر خواستید سوگند بدهید، به این صیغه سوگند بدهید بأنّه بريء من حول اللَّه و قوّته؛ زیرا اگر بدین صیغه دروغ سوگند بخورد در عقوبتش شتاب شود، و اگر سوگند بخورد به اللَّه الّذي لا إله إلّا هو شتاب در عقوبت او نشود؛ زیرا خدای تعالی را به یگانگی یاد کرده است.[۲۲]
در زمان امام صادق علیه السلام، شخصی از امام نزد منصور دوانیقی سعایت کرد و چند نامه جعل نمود و چنان وانمود کرد که امام آنها را به افرادی برای جلب حمایت نوشته است و قصد خروج بر علیه حکومت را دارد. منصور امام را طلبید. او ابتدا احترام نمود و سپس تندی کرد و گفت: میخواهی خروج کنی؟ امام انکار فرمود. سپس رفتند آن فاسق را آوردند، پستی وی بهحدی بود که در مقابل امام ایستاد و گفت: این نامهها از جعفر بن محمد علیه السلام است.
امام فرمود: خط من نیست. گفت: نه خط خود توست. امام فرمود: قسم میخوری؟ گفت: بلی. شاید منصور خوشحال شده بود که اگر قسم بخورد، امام محکوم میگردد و بهانهای خوب برای آزار او مییابد. فاسق گفت: واللَّه الذی لا اله الّا هو الحی القیوم امام فرمود: خیر به آن صورتی که من میگویم قسم بخور. بگو: بَرِئْتُ مِنْ حَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ وَ الْتَجَأْتُ إِلَى حَوْلِي وَ قُوَّتِي
هنوز کلمات ابتدای قسم را میگفت که بر زمین افتاد و شروع به دست و پا زدن کرد. منصور گفت: او را بیرون برید تا اینجا سَقَط نشود. وی را بیرون بردند و او در همان حال جان داد. منصور از امام عذر طلبید و عرض کرد چگونه شد که چنین قسم دادی؟ حضرت فرمود: وی گواهی به وحدانیت خداوند داد و ممکن بود خدا به همین خاطر او را مهلت دهد و به او رحم کند؛ اما سوگند دیگر حکایت از عدم ارتباط با خداوند در صورت دروغگو بودنش داشت.[۲۳]
پانویس
- ↑ اطیب البیان، ج۴، ص۱۵۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبهٔ اول، ص۷.
- ↑ عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج۲، ص۱۳۵؛ روضةالواعظین، ج۱، ص۴۲؛ بحارالانوار، ج۳، ص۷.
- ↑ اطیب البیان، ج۱۲، ص۷۵.
- ↑ بلاغات النساء، ص۲۷.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۲۰۵.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۲۰۷.
- ↑ اطیب البیان، ج۱، ص۹۵–۹۶.
- ↑ اطیب البیان، ج۱، ص۹۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۴، ص۲۶۹.
- ↑ نهج الفصاحه، ص۳۸۹.
- ↑ مفردات الفاظ القرآن، ص۸۳.
- ↑ التوحید، ص۸۹.
- ↑ شرح و تفسیر خطبه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در غدیر خم، ص۸۷.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۲۰۹.
- ↑ اطیب البیان، ج۱، ص۹۵.
- ↑ التوحید، ص۸۸–۸۹؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۸۶۰؛ زبدة التفاسیر، ج۷، ص۵۵۴.
- ↑ الشفاء: الالهیات، ج۲، ص۲۲۶.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۱، ص۲۱۰.
- ↑ بحارالانوار، ج۳، ص۲۲۲، ح۱۲.
- ↑ الاصول الستة عشر، ص۳۳۳–۳۳۴.
- ↑ منهاج البراعة، ج21، ص 324.
- ↑ المناقب، ج۴، ص۲۴۲.
- ↑ گفته شده که این عبارت در آیات قرآن ۳۰ بار و در ۱۹ سوره آمده است.
منابع
- الأصول الستة عشر؛ جمعی از نویسندگان، قم: مؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث (سازمان چاپ و نشر)، ۱۴۲۳ق.
- أطیب البیان فی تفسیر القرآن؛ عبدالحسین طیب، تهران: انتشارات اسلام، ۱۳۷۸ش.
- بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار؛ محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
- بلاغات النساء؛ احمد بن ابیطاهر طیفور، قم: منشورات الشریف الرضی، بیتا.
- التوحید؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، تحقیق: سید هاشم حسینی طهرانی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۴۱۶ق.
- روضة الواعظین و بصیرة المتعظین؛ محمد بن احمد فتال نیشابوری، تحقیق: محمدمهدی خرسان، قم: منشورات الرضی، ۱۳۷۵ش.
- زبدة التفاسیر؛ فتحالله بن شکرالله کاشانی، قم: بنیاد معارف اسلامی، ۱۴۲۳ق.
- شرح خطبه غدیر؛ محمدرضا شریفی، اصفهان: انتشارات نورالحیات، ۱۴۴۶ق.
- شرح و تفسیر خطبه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در غدیر خم؛ محمدتقی نقوی، تهران: انتشارات منیر، ۱۳۷۴ش.
- الشفاء: الالهیات؛ حسین بن عبدالله سینا، تحقیق: ابراهیم بیومی مدکور، قم: مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ق.
- عیون اخبار الرضا علیه السلام؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، تحقیق: مهدی لاجوردی، تهران: انتشارات جهان، بیتا.
- غدیر در قرآن، قرآن در غدیر؛ محمدباقر انصاری، قم: انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۷ش.
- مفردات ألفاظ القرآن؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، بیروت: دار الشامیة، ۱۴۱۲ق.
- مناقب آل ابیطالب؛ محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی، تحقیق: محمدحسین آشتیانی و سید هاشم رسولی محلاتی، قم: مؤسسه انتشارات علامه، ۱۳۷۹ق.
- نهج البلاغه؛ محمد بن حسین شریف رضی، تحقیق: عزیزالله عطاردی، تهران: بنیاد نهج البلاغه، ۱۴۱۳ق.
- نهج الفصاحه؛ ابوالقاسم پاینده، تهران: انتشارات دنیای دانش، ۱۳۸۲ش.