پرش به محتوا

گرفتن عهد و پیمان در غدیر

از ویکی غدیر

پیامبر صلی الله علیه وآله در ادامه اقرار و گرفتن عهد و پیمان از مردم در مورد وفاداری نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام، رساندن محتوای غدیر را به دیگران را متذکر شده و برای تأکید در این موضوع، برای انجام تبلیغ غدیر توسط مردم و لزوم رساندن آن به اطرافیان از جمله فرزندان، فامیل و نزدیکان، از آنها اقرار و پیمان گرفته و از آنها می‌خواهند که در این امر، کوتاهی، تغییر یا تبدیل راه ندهند.

پیامبر صلی الله علیه وآله از مردم در جهت رساندن پیام به نزدیکان از خانواده و دوستان و دیگران از یک امانت داری کامل، پیمان و عهد می‌گیرند؛ بنابراین مردم وطیفه پیدا کرده‌اند که برسانند آن هم رساندنی که کاملاً امانت داری در آن لحاظ شده باشد.

در ادامه در بحث انجام این رسالت خداوند راشاهد گرفته واو را در این امر کافی می‌دانند؛ بنابراین وقتی در مورد ابلاغ ولایت پیامبر صلی الله علیه وآله خدا را شاهد گرفته و خداوند نیز در این مورد برای اثبات این ابلاغ تعظیماً شهود را حاضر می‌نماید، پس حالِ ما چگونه خواهد بود در مورد تبلیغ غدیر و اینکه آیا ما نیز می‌توانیم خداوند را شاهد بر تبلیغ خود قرار دهیم و آیا در قیامت شهودی برای اثبات تبلیغ ما حاضرخواهند شد؟

در خطبهٔ غدیر در چندین جا پیامبر صلی الله علیه وآله برای بیان اهمیت این موضوع عباراتی را مطرح فرمودند که در ذیل بدان اشاره مینمائیم:

۱. وَ نُشْهِدُ اللَّهَ بِذلِکَ وَ کَفی بِاللَّهِ شَهیداً وَ انْتَ عَلَیْنا بِهِ شَهیدٌ

و خدا را بر آن گواه می‌گیریم و خدا از جهت گواه بودن کافی است و تو بر ما نیز گواه هستی.

۲. اللّهُمَّ انّی اشْهِدُکَ انّی قَدْ بَلَّغْتُ

خدایا! تو را گواه می‌گیرم که من فرمان تو را ابلاغ نمودم.

۳. مَعاشِرَ النّاسِ، قَدِم اسْتَشْهَدْتُ اللَّهَ وَ بَلَّغْتُکُمْ رِسالَتی

ای مردم! خدا را گواه می‌گیرم که رسالت خود را ابلاغ نمودم.

در ذیل در خصوص شهادت دادن امیرالمؤمنین علیه السلام بر رسالت پیامبر صلی الله علیه وآله خصوص اعلان ولایت و معرفی جانشین برای خویش به ذکر دو آیه اکتفاء می‌کنیم:

الف: حداوند متعال می‌فرماید: هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقینَ صِدْقُهُم‏؛[۱] این روزی است که صادقان را صدقشان سود دهد.

ضریس از حضرت محمد باقر علیه السلام در معنی این آیه روایت کرده که آن حضرت فرمود:

زمانی که روز قیامت شد مردم همه زنده شده برای حساب به عرصهٔ محشر وارد می‌شوند و همگی در جهد و تلاش هستند که زودتر خلاص شوند، در عرصهٔ محشر می‌ایستند و خداوند از بالای عرش چنان بر همهٔ آنها احاطه پیدا می‌کند که قابل وصف نیست. اولین صدایی که از منادی به گوش می‌رسد و تمام خلایق می‌شنوند آن است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را به اسم محمد بن عبدالله نبی قریشی عربی صدا می‌زنند و آن جناب پیش می‌آید تا اینکه در طرف راست عرش پروردگار توقف می‌نماید پس از آن امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام را ندا می‌کنند و آن حضرت در طرف چپ عرش قرار می‌گیرد بعد امت پیامبر را صدا می‌زنند و در طرف چپ علی علیه السلام می‌ایستند سپس هر یک از انبیاء و امت آنها را ندا می‌دهند و در طرف چپ عرش می‌ایستند آنگاه اول کسی راکه در موقف سؤال حاضر می‌کنند قلم است که به صورت آدمی نزد عرش حاضر شده می‌ایستد. خداوند تبارک و تعالی می‌گوید آیا در لوح آنچه را که به تو وحی و الهام شده نوشتی؟

قلم می‌گوید: بلی ای خداوند! تو می‌دانی که آنچه به من وحی فرموده بودی در لوح نوشتم. خداوند می‌فرماید: شاهد بر صدق ادعایت کیست؟ جواب می‌دهد: پروردگارا آیا غیر از ذات اقدست کسی بر اسرارت اطلاع یافته که شاهد بر آن باشد.

خطاب می‌رسد: با این حجت و بیان رستگار شدی. بعد از قلم، لوح به صورت آدمی حضور یافته و در کنار قلم می‌ایستد و خداوند به او می‌فرماید: آیا قلم آنچه را که از وحی و الهام به او شد بود را بر تو نوشت؟ لوح می‌گوید: آری، من آنها را به فرشته اسرافیل رساندم، آنگاه اسرافیل خوانده می‌شود و آن هم به صورت آدمی پهلوی لوح و قلم می‌ایستد خداوند می‌فرماید: آیا لوح آنچه را که قلم بر آن نوشته بود به تو رسانید؟

عرض می‌کند: بلی و من آن را به فرشته جبرئیل رساندم جبرئیل خوانده می‌شود و پیش می‌آید و در کنار اسرافیل می‌ایستد به او خطاب می‌شود که آیا اسرافیل آنچه را که باید به تو برساند رسانید؟ می‌گوید: بلی و آنها را به سوی پیامبرانت رسانیدم و تمام اوامر و نواهی که امر و مقرر شده بود به پیامبران یکی بعد از دیگری ابلاغ نمودم و آخرین آنها که وحی و حکمت و دانش و کتاب آسمانی قرآن را به وی رساندم محمد بن عبدالله عربی قرشی حرمی حبیب و دوستت بود.

حضرت باقر علیه السلام فرمود: اول کسی را که از فرزندان آدم علیه السلام برای سؤال بخوانند محمد بن عبدالله صلی الله علیه وآله است که خداوند به او جزا می‌دهد و در آن روز در محضر کبریائی پروردگار مقرب‌تر و نزدیکتر از آن حضرت کسی نیست و خداوند می‌فرماید: ای محمد! آیا جبرئیل آنچه وحی شده بود به تو رساند و به سویت کتاب و حکمت و دانشی که فرستاده بودم آورد؟ گوید: بلی. مجدداً می‌فرماید: گواه تو کیست؟

می‌گوید: ذات قدس پروردگار شاهد و گواه است و نیز فرشتگان و نیکوکاران امتم گواه و شاهدند که آنچه را به من وحی و ابلاغ شده به بندگان و افراد امت رسانده‌ام و ادای رسالت کرده‌ام و البته گواهی خودت کافی است. آنگاه فرشتگان را برای گواهی بخوانند و گواهی دهند و امّت را برای گواهی رسانیدن احکام بخوانند و گواهی دهند سپس می‌فرماید: ای محمد! آیا در میان امت به جای خود کسی را گذاشتی که حکمت و دانش را به پا داشته و قرآن وکتاب مرا تفسیر و بیان کند و در مواقع بروز اختلاف در احکام دین به او مراجعه کنند و پس از تو آن شخص حجت جانشین من در روی زمین باشد؟

می‌گوید: بلی ای خداوند، علی بن ابیطالب علیه السلام برادر و وزیر و صی و بهترین امتم را در زمان زندگی‌ام به خلافت و جانشینی خود نصب کرده و امت را به اطاعت فرمانبرداری او ملزم ساخته و از آنها بر این امر بیعت گرفتم و آنها عهد نمودند که او را پیشوا و مقتدای خود بشناسند. آنگاه علی علیه السلام را می‌خوانند و خداوندبه او می‌فرماید: آیا محمد صلی الله علیه وآله دربارهٔ تو به امت وصیت نمود و برای جاشنینی و خلافت تو از آنها و عهد و پیمان گرفت و تو را در زمان حیات خود نشانهٔ هدایت خلق قرار داد و آیا تو برای آن مقام ایستادگی و استقامت کردی؟

علی علیه السلام گوید: بلی ای پروردگار! محمد صلی الله علیه وآله مرا جانشین خود نمود و در زمان حیاتش به خلافت نصب کرد، ولی همین که روح او را به سوی خودت قبض فرمودی امت منکر خلافت من شده و مکر و خدعه نمودند و مرا پیروی و تمکین نکرده و کسی که مؤخر بود بر من مقدم داشته و مرا که مقدّم بودم مؤخر گذاردند و نزدیک بود مرا به قتل برسانند و سخنان مرا نشنیده و اطاعت و فرمانبرداری نکردند تا جائی که ناگزیر به جنگ و جهاد شده و بالاخره در همین راه مرا کشتند.

خداوند می‌فرماید: آیا بعد از خودت حجت و خلیفه‌ای در میان امت گذاشتی که رهنمای بندگان در روی زمین باشد و آنها را به سوی دین من هدایت و رهبری کند؟ می‌گوید: بلی ای پروردگارم! حسن فرزندم را که فرزنددختر پیامبرت بود در میان امت به جا گذاشتم؛ لذا امام حسن علیه السلام را بخوانند و از او سؤالی را که از علی علیه السلام شده بود بنمایند و بعد از آن یک به یک امامان راخوانده و سؤال می‌فرمایند و هر کدام مانند حجت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله دلیل می‌آورند و خداوند عذر آنها را قبول فرموده و حجت و برهان آنان را می‌پذیرد و می‌فرماید: این روزی است که سخنان و گفتار راست به راستگویان نفع می‌رساند؛ پس ضریس راوی حدیث گوید در اینجا فرمایشات حضرت باقر علیه السلام که بر او و بر پدران گرامی‌اش دردود صلوات باد، قطع شد (به پایان رسید).[۲]

ب: خداوند در قرآن می‌فرماید: أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْه؛ آیا کسی که از جانب پروردگارش بر حجتی روشن است و شاهدی از [خویشان] او، پیرو آن است….[۳]

امام باقر علیه السلام در خصوص آیه فوق فرمود:

مراد از «بینه» پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله و مقصود از شاهد» وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام است که بر صدق گفتار پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله گواهی می‌دهد.[۴]

همین ذیل آیه أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده که آن حضرت در یک روز جمعه بالای منبر فرمود: به آن خدایی که دانه را در شکم خاک می‌شکافد و بشر را از نیستی به هستی آورده نبوده مردی از قریش که با پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله همدردی و اخوت کرده باشد مگر آنکه خداوند درباره‌اش آیه ای در قرآن نازل فرموده که این آیه را می‌شناسد همچنانچه من می‌شناسم.

شخصی برخاست پرسید: یا امیرالمؤمنین! آیه‌ای که درباره شما نازل شده کدام است؟ فرمود: چون سئوال نمودید می‌گویم، آیا سوره هود را قرائت نموده‌ای؟ عرض کرد: بله. فرمود: آیه أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ را توجه کردهای؟ به خدا قسم! «بینه» محمد صلی الله علیه وآله است و «شاهد» من می‌باشم.[۵]

اعتراف مخالفین در مورد شأن نزول آیه

احادیث بسیاری از عامه وارد شده که مراد از «بینه» پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و مراد از «شاهد» حضرت علی علیه السلام است.

۱. ابن مغازلی شافعی از عباد بن عبدالله روایت کرده گفت:

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آیه ای در قرآن نیست مگر آنکه می‌دانم درباره که نازل شده، و از قریش مردمی نبوده مگر آنکه خداوند دربارهاش آیهای در قرآن نازل فرموده؛ یا در مدح او یا در ذم او.

شخصی برخاسته پرسید: ای امیرالمؤمنین! آیه ای که درباره شما نازل شده کدام است؟ فرمود: اگر در انظار مردم سؤال نمی‌کردی پاسخ تو را نمی‌گفتم اینک می‌گویم: آیا سوره هود را قرائت نمودهای؟ عرض کرد: بله. فرمود: آیه افمن کان علی بینه من ربه را توجه کرده‌ای؟ به خدا قسم! شاهد من می‌باشم.[۶]

۲. خوارزمی در مناقب خود نقل نموده که: عمروعاص در جواب نامه معاویه نوشت:

ای معاویه! تو میدانی خداوند در قرآن آیاتی در شأن علی بن ابیطالب علیه السلام و فضایل او نازل فرموده که هیچ‌کس در آنها با او شریک نیست، مثل آیه یُوفُونَ بِالنَّذْر[۷]و إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ[۸] و أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْه.[۹]

۳. ابن‌عباس و جابر و ابوالبختری گفته‌اند: این آیه مخصوص به علی بن ابی طالب علیه السلام است و هیچ‌کس از صحابه با او شریک نیست.[۱۰]

۴. فخررازی در تفسیر کبیر تصریح نموده که مراد از شاهد که از خود رسول خدا صلی الله علیه وآله و بعضی از او است، علی بن ابی طالب علیه السلام است.[۱۱]

۵. حسکانی در شواهد التنزیل طی ۱۳ حدیث از منابع مختلف شیعه و سنی روایت نموده که مراد از من کان علی بینه حضرت رسول‌الله صلی الله علیه وآله است و یتلوه شاهد منه حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام است.[۱۲]

۶. سیوطی در الدرالمنثور از حضرت علی علیه السلام روایت کرده فرمود: رسول خدا صلی الله علیه وآله آیه «افمن کان علی بینه من ربه» را تلاوت کرده و فرمودند: منظور منم و منظور از جمله: یتلوه شاهد منه علی بن ابیطالب علیه السلام است.[۱۳]

۷. یعقوب بن جعفر بن سلیمان از پدرش و پدرش از پدر خود علی بن عبدالله و او از ابن‌عباس روایت نموده که مراد از «بینه» رسول خدا صلی الله علیه وآله است و مراد از «شاهد» علی بن ابیطالب علیه السلام است.[۱۴]

۸. حافظ ابونعیم اصفهانی نیز آورده که مراد از «یتلوه شاهد منه» علی بن ابیطالب علیه السلام است.[۱۵]

بنابراین به روایت متواتره علاوه بر موافقین، مخالفین نیز مراد از «بینه» را رسول خدا صلی الله علیه وآله و «شاهد» را امیرالمؤمنین علیه السلام اقرار نموده‌اند.

پانویس

  1. مائده / ۱۱۱.
  2. ترجمه تفسیر قمی، ج ۱، ۵۵۹–۵۵۵؛ بحارالانوار، ج ۷، ص ۲۸۰؛ نورالثقلین، ج۱، ص ۶۹۳؛ تفسیر صافی، ج۲، ص ۵۱۹؛ ا لبرهان فیتفسیر القرآن، ج۲، ص ۵۴۹.
  3. هود / ۱۷.
  4. تفسیر قمی، ج۱، ص ۳۲۴؛ الکافی، ج۱، ص ۱۹۰.
  5. آمالی، طوسی، ص ۳۷۱؛ بحارالانوار، ج۳۵، ص ۳۸۶؛ البرهان، ج۳، ص ۹۱.
  6. به نقل از جامع البیان طبری، ج۱۲، ص ۲۲.
  7. دهر / ۷.
  8. مائده / ۵۵.
  9. المناقب خوارزمی، ص ۲۰۰.
  10. ینابیع الموده، ج۱، ص ۲۹۴.
  11. به نقل از موسوعة الامام علی بن ابیطالب علیه السلام، ج۸، ص ۳۵۹.
  12. شواهدالتنزیل، ج۱، ص ۳۵۹.
  13. الدرالمنثور، ج۳، ص ۳۲۴.
  14. تفسیر ثعلبی، ج۵، ص ۱۶۲.
  15. به نقل از شرح احقاق الحق، ج۴، ص ۳۱۰.