آيه ۲۱ احزاب و غدیر

از دانشنامه غدیر

 

Ra bracket.png لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا La bracket.png

«یقیناً برای شما در [روش و رفتار] پیامبر خدا الگوی نیکویی است برای کسی که همواره به خدا و روز قیامت امید دارد؛ و خدا را بسیار یاد می کند.»


آیه ۲۱ سوره احزاب
مشخصات آیه
سورهسوره احزاب (۳۳)
آیه۲۱
جزء۲۱
محتوای آیه
مکان نزولمدینه
موضوعاسوه و الگو بودن پیامبر صلی الله علیه و آله

در صحیفه ملعونه دوم -  كه پس از غدير در مدینه و در خانه ابوبکر توسط رؤساى منافقین نوشته شد -  رسماً غدير انكار شده است! جالب اينكه در اينجا بار ديگر استناد به آيه قرآن را براى اثبات ادعاى باطل به كار گرفتند و آن را دليل بر پيروى مردم از مرام سقیفه قرار دادند.[۱]

آيا پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير خلافت را بر عهده مسلمين گذاشت؟

آيا حتى يك مورد وجود دارد كه پيامبر صلى الله عليه و آله چنين مطلبى فرموده باشد تا مردم هم در اين جهت پيرو آن حضرت باشند؟!

اين استناد به قرآن با اين تعبير در صحيفه منعكس شد و اين آيه در متن صحيفه ملعونه دوم كه پس از غدير در خانه ابوبكر به امضاى ۳۴ نفر رسيد آمده است. متن اين صحيفه چنين بود: اين نوشته‏ اى است كه عده ‏اى از اصحاب محمد رسول‏ اللَّه از مهاجرين و انصار بر آن متفق شدند، همانان كه خدا آنان را در كتاب خود به لسان پيامبرش مدح كرده است.

آنان پس از اينكه فكر و مشورت كردند متفق القول شدند، اين صحيفه را با توجه به ايام گذشته و روزگارهاى باقيمانده نوشتند تا مسلمانانى كه بعد از آنان مى ‏آيند به اين عده اقتدا كنند!اما بعد، خداوند با منت و كَرَم خود محمد را بر همه مردم مبعوث نمود براى دينى كه براى بندگانش انتخاب كرده بود.او وظيفه خود را ادا نمود و آنچه خدا به وى امر كرده بود تبليغ نمود و بر ما واجب كرد كه تمام آنها را بپا داريم؛ تا زمانى كه دين را كامل و واجبات را واجب نمود و سنت‏ ها را پايه گذارى كرد.

آنگاه پروردگار پيشگاهِ خود را براى وى انتخاب كرد و او را با احترام و رضايت خاطر قبض روح نمود بدون اينكه كسى را براى بعد از خود به خلافت برساند.پيامبر صلى الله عليه و آله اختيار خلافت را بر عهده مسلمين گذاشت تا هر كس كه به فكر او و دلسوز بودنش اطمينان دارند براى خود انتخاب كنند.مسلمانان بايد به خوبى از پيامبر صلى الله عليه و آله پيروى كنند، همان طور كه خداوند فرموده است:

Ra bracket.png لَقَدْ كانَ لَكُمْ فى رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُو اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرِ La bracket.png:

«یقیناً برای شما در [روش و رفتار] پیامبر خدا الگوی نیکویی است برای کسی که همواره به خدا و روز قیامت امید دارد؛ و خدا را بسیار یاد می کند.»[۲]

ابن‌مسعود نقل می‌کند: مردم در مسجد کوفه با هم مباحثه و محاجّه کرده و می‌گفتند: «چرا امیرالمؤمنین علیه السلام با آن سه نفر مقاتله و منازعه نکرد همان‌طوری که با طلحه و زبیر و عایشه و معاویه مخاصمه فرمود»؟ این خبر به سمع مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام رسید. امر فرمود منادی ندا کرده و بگوید: «الصّلاهًْ جامعه» [یعنی برای نماز در مسجد گرد هم آیید] وقتی مردم اجتماع نمودند، حضرت بالای منبر رفته و حمد خدا و ثنای الهی را به جا آورده سپس فرمود:

«ای مردم از شما خبر به من رسیده که چنین‌وچنان گفته‌اید». مردم گفتند: «ای امیرالمؤمنین بلی ما چنین گفته‌ایم». حضرت فرمود: «من در آنچه به جا آورده‌ام از [شش پیامبر] پیروی کرده‌ام، خدای عزّوجلّ در قرآن می‌فرماید:Ra bracket.png لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ La bracket.png مردم گفتند: «ای امیرالمؤمنین آن پیامبرانی که شما از ایشان در کردارتان تبعیّت نموده‌اید چه کسانی هستند»؟ حضرت فرمود:

«اوّلین آن‌ها ابراهیم علیه السلام است که به قوم خود فرمود: و از شما، و آنچه غیر خدا می‌خوانید، کناره‌گیری می‌کنم. سپس حضرت فرمود: «اگر بگویید ابراهیم بدون اینکه مکروهی از قومش به او برسد از ایشان دوری گزید، کافر شده‌اید و اگر بگویید به خاطر مکروهی که از ناحیه‌ی آن‌ها به حضرتش رسید از آن‌ها دوری جست می‌گویم وصیّ پیامبر سزاوارتر است به اینکه به خاطر مکروهی که از ناحیه‌ی دیگران به وی رسیده از آن‌ها دوری گزیند

و نیز از پسر خاله‌ی ابراهیم یعنی لوط علیه السلام تبعیّت نموده‌ام چرا که به قوم خویش فرمود:

[افسوس]! ای کاش در برابر شما قدرتی داشتم یا تکیه‌گاه و پشتیبان محکمی در اختیار من بود! [آنگاه می‌دانستم با شما زشت‌سیرتان ددمنش چه کنم]!. اگر بگویید: لوط بر منع آن‌ها قدرت داشت چون تکذیب گفته‌ی او را کرده‌اید کافر می‌شوید و اگر بگویید او اقتدار بر منع آن‌ها را نداشت می‌گویم وقتی پیامبر قدرت بر منع دشمن نداشته باشد وصیّ به‌واسطه‌ی نداشتن قدرت در منع نکردن اولی به عذر می‌باشد.

و از یوسف علیه السلام نیز تبعیّت کرده‌ام چراکه وی فرمود:

پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه این‌ها مرا به‌سوی آن می‌خوانند!. اگر بگویید حضرت یوسف زندان را به خاطر آن از خدا خواست که پروردگارش او را مورد سخط و غضب خود قرار داده بود این کلام شما را کافر می‌کند و اگر بگویید مراد یوسف از این دعا آن بود که پروردگارش به او غضب نکند پس زندان را اختیار کرد، می‌گویم، وصیّ به انزوا و عدم تعرّض سزاوارتر می‌باشد.

و از جناب موسی علیه السلام نیز تبعیّت کرده‌ام زیرا وی فرمود:

پس هنگامی‌که از شما ترسیدم فرار کردم. اگر بگویید: «موسی بدون ترس از قومش گریخت چون تکذیب قول او را کرده‌اید کافر می‌شوید و اگر بگویید موسی از ایشان ترسید، می‌گویم وقتی پیغمبر از دشمن خود بترسد وصیّ اولی به آن می‌باشد.

و از جناب هارون نیز تبعیّت کرده‌ام زیرا وی به برادرش موسی گفت:

فرزند مادرم! این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند. اگر بگویید: مردم هارون را خوار نکرده و مشرف به قتلش نشدند چون کلام پیامبر را تکذیب کرده‌اید کافر می‌شوید و اگر بگویید آن‌ها او را ضعیف و خوار نموده و مشرّف به قتلش شدند لذا او ساکت شد و متعرّض آن‌ها نگردید، می‌گویم پیامبر که چنین باشد وصیّ اولی به آن می‌باشد.

و از حضرت محمّد صلی الله علیه و آله نیز تبعیّت کرده‌ام چه آنکه آن حضرت از خوف دشمنانش گریخت و پناه به غار برد و من در بستر آن جناب خوابیدم. اگر بگویید؛ بدون هیچ خوفی از دشمنان حضرت گریخت، کافر می‌شوید و اگر بگویید از خوف گریخت و من در بسترش خوابیده و آن جناب از ترس آن‌ها به غار پناه برد من که وصیّ او هستم سزاوارتر هستم به خوف».[۳]

گفته‌اند که آیه‌یRa bracket.png لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ La bracket.png درباره‌ی ثعلبة بن‌حاطب [که یکی از انصار بود]، نازل شده است: او به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: «دعا کن تا خدا به من مالی بدهد». پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «ای ثعلبه! مالی اندک که بتوانی شکر آن را به‌جا آوری بهتر از مال بسیاری است که طاقت آن [و همّت ادای حقّ آن] را نداشته باشی؛ آیا رسول خدا [که مالی ندارد] برای تو اسوه و نمونه‌ای نیکو نیست؟ سوگند به خدایی که جانم به دست اوست، اگر می‌خواستم که کوه‌ها برای من زر و سیم شود، می‌شد»![۴]

پانویس

  1. احزاب /۲۱؛ ژرفاى غدير: ص ۱۶۹؛ ژرفاى غدير: ص ۱۷۱؛ واقعه قرآنى غدير: ص ۱۹۳.
  2. بحار الانوار: ج ۲۸ ص۱۰۲-۱۱۱ و ج ۲۹ ص ۱۰۳ و ج ۳۰ ص ۲۷۱،۲۱۶.
  3. تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۱۱۰؛ بحار الأنوار، ج۲۹، ص۴۳۸؛ علل الشرایع، ج۱، ص۱۴۸
  4. تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۲، ص۱۱۴؛ بحار الأنوار، ج۲۲، ص۴۰.