۲۵۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←منبع) |
||
خط ۴۶۸: | خط ۴۶۸: | ||
ولايت الهى دليل سير به سوى توحيد خداوندى است، و بدون ولايت احدى به مقام قرب الهى نمى رسد. اين طريق همانند مقصد و نهايت خود يكى است. نقطه مقابلِ ولايت الهى، ولايت طواغيت درون و برون است كه خاستگاه آن جهل و عناد و استكبار در برابر امر خداوند است. اين مسير از شيطان لعين شروع شده و تا قيام قيامت ادامه دارد، و متأسفانه عده زيادى را به خود مشغول نموده است. | ولايت الهى دليل سير به سوى توحيد خداوندى است، و بدون ولايت احدى به مقام قرب الهى نمى رسد. اين طريق همانند مقصد و نهايت خود يكى است. نقطه مقابلِ ولايت الهى، ولايت طواغيت درون و برون است كه خاستگاه آن جهل و عناد و استكبار در برابر امر خداوند است. اين مسير از شيطان لعين شروع شده و تا قيام قيامت ادامه دارد، و متأسفانه عده زيادى را به خود مشغول نموده است. | ||
اين روح شيطانى در جهنم درونى و برونى رشد پيدا مى كند؛ و در واقع شرک و كفر و غير خدا همه در اين مسئله جلوه هاى خود را نشان مى دهد | اين روح شيطانى در جهنم درونى و برونى رشد پيدا مى كند؛ و در واقع شرک و كفر و غير خدا همه در اين مسئله جلوه هاى خود را نشان مى دهد. | ||
== حيات حقيقى جهان با نام على عليه السلام و مفهوم غدير<ref>سيدمحمدتقى حيدرى</ref> == | |||
چرا چهارده قرن است كه جهان روى نام على عليه السلام و مفهوم غدير دور مى زند؟ زيرا امامت او كليدِ آغاز دعوت آشكارا و مُهرِ اتمام دين جاودانه اسلام بود. | |||
عكس على عليه السلام را در آئينه غدير خم بايد ديد و تعريفش را از خطيب غدير مى بايست شنيد. | |||
غدير كجاست؟ جايى كه صفاى آن به آئينه مى مانست و على عليهالسلام همه را در آن سيراب كرد. مؤمنين تشنه دسته دسته مى آمدند و دست در دست ساقى مى گذاشتند، و از دستان خيبر برانداز او جامى برمى گرفتند، و مؤمنات دست در جامى كه ساقى دست در آن گذاشته بود مى گذاشتند. | |||
اما اگر واقعا چنين است پس چرا بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله نامى از على عليه السلام و غدير به ميان نيامد؟ زيرا اين على عليه السلام حقيقتى است مع الحق و مع القرآن، كه تا پيامبر صلى الله عليه و آله مى خواهد او را بر كرسى خلافت بنشاند، كينه ها بر افروخته مى شود و حسودان وسياهدلان تاريخ به خاطر به انجام نرسيدن اين هدف قصد جانش را مى كنند. پس در روزگارى كه او نيست چه انتظارى بايد داشت؟!! | |||
امامت على عليه السلام كليدِ آغاز دعوت آشكارا و مُهرِ اتمام دين جاودانه اسلام بود؛ و غدير آغاز ولايتِ جان پيامبر صلى الله عليه و آله و اعلامِ تكميل دين جاودان پيامبر صلى الله عليه و آله. | |||
امامت على عليه السلام مطلع آغازين و حسن ختام دين بود؛ اما كسى ندانست كه چرا ذات پروردگار هنگام ابلاغ اين حكم در آيه تبليغ به پيامبرش فرمود: «اى پيامبر! پيام رسالتت را ابلاغ كن و خدا تو را از شر مردمان محفوظ خواهد داشت». | |||
پيامبر صلى الله عليه و آله دانسته بود كه پذيرش اين حقيقت بر منافقان گران خواهد آمد، لذا فرمود: «اى مردم، شيطان به حسادت آدم را از بهشت بيرون كرد. پس مبادا كه نسبت به على عليه السلام حسد ورزيد كه اعمالتان يكسره باطل مى شود». | |||
اين على عليه السلام حقيقتى است مع الحق و مع القرآن، كه تا پيامبر صلى الله عليه و آله مى خواهد او را بر كرسى حق بنشاند، كينه ها بر افروخته مى شود و حسودان و سياهدلان تاريخ به خاطر به انجام نرسيدن اين هدف قصد جانش را مى كنند، ولى خدا همانگونه كه وعده داد حفظش كرد. | |||
على! اى مولاى صَمَدانى كه همه عمر را با «صمد» بودى و از پى حب «صمد» پا بر دوش مبارک پيامبرش نهادى تا صنم شكنى، فضايل و عصمت تو دادِ اولويت تو را مى زنند. | |||
على! تو بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله بر همه مؤمنين و مؤمنات اولى هستى، آنچنان كه خطيب | |||
غدير تو را معرفى مى كند: «معاشر الناس! على را بر تر از همه بدانيد كه گذشته از من، از هر مرد و زنى برتر و والاتر است». | |||
الحق كه على عليه السلام بالاتر است. على عليه السلام كه پيامبر صلى الله عليه و آله با او انس دارد، و از طفوليت او را در آغوش مى گيرد و مى بوسد و مى بويد. | |||
پس بايد او را شناخت، اما در كجا؟! در كجا بايد او را ديد و معرفى اش را شنيد؟! | |||
على عليه السلام در همه جا با پيامبر صلى الله عليه و آله حضور داشت، و اسمش مرتبا از ميان دو لب پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده مى شد. اينک عكس على عليه السلام را در آئينه غدير خم و تعريفش را از خطيب غدير بايد ديد و شنيد. | |||
اينجا غدير است. جايگاه نزول جبرئيل و محل توقف هزاران زائر خانه خدا. | |||
اينجا غدير است. غدير يعنى منبر پيامبر صلى الله عليه و آله! غدير يعنى تجليگاه ولايت على عليه السلام. | |||
اينجا غدير است، غدير محلى كه على عليه السلام ساقى بود و از خم ولايت عاشقانش را سيراب كرد. | |||
غدير، خمى با صفا بود، و صفاى آن به آئينه اى مى مانست كه چهره زيباى ساقى را در خود مى نماياند. ساقى اى كه به دستان پيامبر صلى الله عليه و آله بالا رفت، و چون فرود آمد مؤمنين تشنه دسته دسته مى آمدند و دست در دست ساقى مى گذاشتند، و از دستان خيبر برانداز او جامى برمى گرفتند، و مؤمنات دست در جامى كه ساقى دست در آن گذاشته بود مى گذاشتند. | |||
در غدير خم پيامبر صلى الله عليه و آله على عليه السلام را چنين معرفى كرد. على عليه السلام در روز روشن روى دستان پيامبر صلى الله عليه و آله در ميان آن همه جمعيت بالا رفت، ولى باز هم مردم او را نشناختند. | |||
پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير مرتبا تصريح كرد كه اى مردم نگاه كنيد و خوب هم نگاه كنيد: | |||
«هذا علىٌ»! اين مرد كه بازوانش را گرفته ام على بن ابى طالب است و صاحب اختيار شماست. | |||
هنوز طنين صداى پيامبر صلى الله عليه و آله به گوش مى رسد، ولى باز هم مردم او را نشناخته اند و | |||
در سقيفه سراغ ديگرى رفته اند. گويا طبيعت حاضر در آن روز به طبيعت امروز ـ كه در آن روز غايب بود ـ خبر مى دهد كه آن روز على عليه السلام را كسى نشناخت، و در روز سقيفه نيز نشناخت! آن روز كه على عليه السلام «سلونى» گفت نيز كسى او را نشناخت و قدرش را ندانست و امروز نيز قدرش را نمى دانند. | |||
پس اگر متجاوز از چهارده قرن است كه جهان روى نام على عليه السلام و مفهوم غدير دور مى زند هنوز كم است، و سال هايى بيش از اين نياز داريم تا مظهر ذات حق را بشناسيم. | |||
يا على! خود را به من بشناسان! اى اولين خداشناس بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله! تا من خداى تو | |||
و پيامبرت را بشناسم ... انشاء اللّه. | |||
== منبع == | == منبع == |
ویرایش