پرش به محتوا

غدیر در بلغارستان: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۵: خط ۵:


== در غدير، تاريخ ارزنده ‏ترين پيامش را اعلام كرد<ref>مظلـوم على‏ اف.</ref> ==
== در غدير، تاريخ ارزنده ‏ترين پيامش را اعلام كرد<ref>مظلـوم على‏ اف.</ref> ==
تلاش 23 ساله به پايان رسيده بود و جهان نمى‏ خواست از ولايت
تلاش 23 ساله به پايان رسيده بود و جهان نمى‏ خواست از ولايت الهى جدا شود، و راضى نمى‏شد اين همه زحمت با وفات نبى‏ اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏آله به پوچ تبديل گردد.


الهى جدا شود، و راضى نمى‏شد اين همه زحمت با وفات
آيا خدا به چنين پايانى راضىمى شد؟! هرگز!!


نبى‏اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به پوچ تبديل گردد. آيا خدا به چنين پايانى راضى
عظمت موضوع بر زمان سنگينى مى‏كرد و آن را ساكت وبى ‏حركت متوقف كرده بود. آموزگار تاريخ ارزنده‏ترين پيام خود رابه مسلمين تقديم مى‏ نمود.ابر مرد هستى نورى را در دست گرفته بود. اشك از ديدگان مؤمنين جارى بود كه مقتداى جديد خود را پيدا كرده بودند.پيامبر صلى‏ الله عليه‏ و‏آله با چه زبان ساده‏اى و با چه عبارات زيبا و كوتاهى او رابه جانشينى خود برگزيد و دين را كامل كرد.آن فروغ فروزان و برازنده قامت هستى به پايان مسير خود رسيده بود. جهان ازوفات او به عزا مى ‏نشست و امت اسلامى بزرگترين صدمه را متحمل مى‏ شد. به پايان اين عمر پر بار مى ‏رسيم، پايانى كه هزاران ديده عاشق را براى هميشه دردمند واشك آلود مى‏ كرد. يك عمر پرتلاش و يك زندگى استثنائى به عاقبت مى ‏انجاميد.


مى‏شد؟! هرگز!!
فطرت‏ها دوست نداشتند دوباره به غم و اندوه فرو روند. هستى نمى‏ خواست به بودن سايه مانندى تبديل شود. جهان نمى‏ توانست بپذيرد كه از ولايت الهى و نهرى كه از آن سرازير گشته بود جدا شود.مگر دين الهى آمده بود كه بدون سيراب كردن تشنگان به راه خود پايان دهد؟ مگرآن قلب دلسوز كه مركز عالم بود مى‏ خواست برود و قلوب كوچك مؤمنان را در سوزو گداز دائمى و در يأس جانگداز بگذارد؟ مگر انقلاب رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏آله تداوم پيدانمى‏ كرد؟ اين همه زحمت و تلاشى كه انجام شده بود نمى‏ بايست در پايان با وفات نبى‏ اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏آله به هيچ و پوچ تبديل گردد.چه عظيم بود روز غدير! خورشيد در نهايت اقتدار، كوير در نهايت روشنايى،جمعيت غلغله ‏كنان! غوغايى برپا شده بود. فرياد جرس‏ها شنيده مى‏ شد كه داشتند مردم را به اجتماع كردن امر می ‏نمودند. زمان ساكت و بى‏حركت ايستاده بود. همه از وقوع حادثه استثنائى حكايت مى‏ كردند.روشن بود كه رسولخدا صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله مى ‏خواست در كنار اين عظمت‏ها آخرين وصيت خود را به جا آورد. مردى كه 23 سال مقاومت نمود، و پيام ثقيل الهى را دريافت كرد وآموزگار تاريخ و جوامع تا روز قيامت گرديد، اينك می خواست ارزنده‏ ترين پيام خود را به مسلمين تقديم نمايد.همه يك گوش و يك توجه شدند. قلوب پذيرش چنين عظمت را تا حدى ميسرگردانيده بودند.بر سكويى بزرگ ابر مرد هستى دست نورى از تبار هاشمى را در دست گرفته بود. اين شخص براى همه مسلمين آشنا بود. او رزمنده‏ترين رزمندگان،بزرگترين مجاهد تاريخ، نفس پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله و ادامه دهنده نسل او بود.چقدر اين صحنه آدمى را به ياد خدا مى‏انداخت! اشك از ديدگان مؤمنين جارى بود. آنها رهبر و مقتداى جديد خود را پيدا كرده بودند. پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏آله با چه زبان ساده‏اى، و باچه عبارات زيبا و كوتاهى او را به جانشينى خويش برگزيد و فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه». اين گونه بود كه ولايت الهى حفظ شد و دين كامل گرديد.
 
عظمت موضوع بر زمان سنگينى مى‏كرد و آن را ساكت و
 
بى‏حركت متوقف كرده بود. آموزگار تاريخ ارزنده‏ترين پيام خود را
 
به مسلمين تقديم مى‏نمود.
 
ابر مرد هستى نورى را در دست گرفته بود. اشك از ديدگان
 
مؤمنين جارى بود كه مقتداى جديد خود را پيدا كرده بودند.
 
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با چه زبان ساده‏اى و با چه عبارات زيبا و كوتاهى او را
 
به جانشينى خود برگزيد و دين را كامل كرد.
 
آن فروغ فروزان و برازنده قامت هستى به پايان مسير خود رسيده بود. جهان از
 
وفات او به عزا مى‏نشست و امت اسلامى بزرگترين صدمه را متحمل مى‏شد. به پايان
 
اين عمر پر بار مى‏رسيم، پايانى كه هزاران ديده عاشق را براى هميشه دردمند و
 
اشك آلود مى‏كرد. يك عمر پرتلاش و يك زندگى استثنائى به عاقبت مى‏انجاميد.
 
فطرت‏ها دوست نداشتند دوباره به غم و اندوه فرو روند. هستى نمى‏خواست به
 
بودن سايه مانندى تبديل شود. جهان نمى‏توانست بپذيرد كه از ولايت الهى و نهرى كه از
 
آن سرازير گشته بود جدا شود.
 
مگر دين الهى آمده بود كه بدون سيراب كردن تشنگان به راه خود پايان دهد؟ مگر
 
آن قلب دلسوز كه مركز عالم بود مى‏خواست برود و قلوب كوچك مؤمنان را در سوز
 
و گداز دائمى و در يأس جانگداز بگذارد؟ مگر انقلاب رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله تداوم پيدا
 
نمى‏كرد؟ اين همه زحمت و تلاشى كه انجام شده بود نمى‏بايست در پايان با وفات
 
نبى‏اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به هيچ و پوچ تبديل گردد.
 
چه عظيم بود روز غدير! خورشيد در نهايت اقتدار، كوير در نهايت روشنايى،
 
جمعيت غلغله‏كنان! غوغايى برپا شده بود. فرياد جرس‏ها شنيده مى‏شد كه داشتند
 
مردم را به اجتماع كردن امر مى‏نمودند. زمان ساكت و بى‏حركت ايستاده بود. همه از
 
وقوع حادثه استثنائى حكايت مى‏كردند.
 
 
روشن بود كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏خواست در كنار اين عظمت‏ها آخرين وصيت
 
خود را به جا آورد. مردى كه 23 سال مقاومت نمود، و پيام ثقيل الهى را دريافت كرد و
 
آموزگار تاريخ و جوامع تا روز قيامت گرديد، اينك مى‏خواست ارزنده‏ترين پيام خود را
 
به مسلمين تقديم نمايد.
 
همه يك گوش و يك توجه شدند. قلوب پذيرش چنين عظمت را تا حدى ميسر
 
گردانيده بودند. بر سكويى بزرگ ابر مرد هستى دست نورى از تبار هاشمى را در دست
 
گرفته بود. اين شخص براى همه مسلمين آشنا بود. او رزمنده‏ترين رزمندگان،
 
بزرگترين مجاهد تاريخ، نفس پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ادامه دهنده نسل او بود.
 
چقدر اين صحنه آدمى را به ياد خدا مى‏انداخت! اشك از ديدگان مؤمنين جارى
 
بود. آنها رهبر و مقتداى جديد خود را پيدا كرده بودند. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با چه زبان ساده‏اى، و با
 
چه عبارات زيبا و كوتاهى او را به جانشينى خويش برگزيد و فرمود: «من كنت مولاه
 
فهذا على مولاه». اين گونه بود كه ولايت الهى حفظ شد و دين كامل گرديد.


== منبع ==
== منبع ==
۵۰۷

ویرایش