۵۰۷
ویرایش
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
عظمت موضوع بر زمان سنگينى مىكرد و آن را ساكت وبى حركت متوقف كرده بود. آموزگار تاريخ ارزندهترين پيام خود رابه مسلمين تقديم مى نمود.ابر مرد هستى نورى را در دست گرفته بود. اشك از ديدگان مؤمنين جارى بود كه مقتداى جديد خود را پيدا كرده بودند.پيامبر صلى الله عليه وآله با چه زبان ساده اى و با چه عبارات زيبا و كوتاهى او رابه جانشينى خود برگزيد و دين را كامل كرد.آن فروغ فروزان و برازنده قامت هستى به پايان مسير خود رسيده بود. جهان ازوفات او به عزا مى نشست و امت اسلامى بزرگترين صدمه را متحمل مى شد. به پايان اين عمر پر بار مى رسيم، پايانى كه هزاران ديده عاشق را براى هميشه دردمند واشك آلود مى كرد. يك عمر پرتلاش و يك زندگى استثنائى به عاقبت مى انجاميد. | عظمت موضوع بر زمان سنگينى مىكرد و آن را ساكت وبى حركت متوقف كرده بود. آموزگار تاريخ ارزندهترين پيام خود رابه مسلمين تقديم مى نمود.ابر مرد هستى نورى را در دست گرفته بود. اشك از ديدگان مؤمنين جارى بود كه مقتداى جديد خود را پيدا كرده بودند.پيامبر صلى الله عليه وآله با چه زبان ساده اى و با چه عبارات زيبا و كوتاهى او رابه جانشينى خود برگزيد و دين را كامل كرد.آن فروغ فروزان و برازنده قامت هستى به پايان مسير خود رسيده بود. جهان ازوفات او به عزا مى نشست و امت اسلامى بزرگترين صدمه را متحمل مى شد. به پايان اين عمر پر بار مى رسيم، پايانى كه هزاران ديده عاشق را براى هميشه دردمند واشك آلود مى كرد. يك عمر پرتلاش و يك زندگى استثنائى به عاقبت مى انجاميد. | ||
فطرتها دوست نداشتند دوباره به غم و اندوه فرو روند. هستى نمى خواست به بودن سايه مانندى تبديل شود. جهان نمى توانست بپذيرد كه از ولايت الهى و نهرى كه از آن سرازير گشته بود جدا شود.مگر دين الهى آمده بود كه بدون سيراب كردن تشنگان به راه خود پايان دهد؟ مگرآن قلب دلسوز كه مركز عالم بود مى خواست برود و قلوب كوچك مؤمنان را در سوزو گداز دائمى و در يأس جانگداز بگذارد؟ مگر انقلاب رسول اللّه صلى الله عليه وآله تداوم پيدانمى كرد؟ اين همه زحمت و تلاشى كه انجام شده بود نمى بايست در پايان با وفات نبى اللّه صلى الله عليه وآله به هيچ و پوچ تبديل گردد.چه عظيم بود روز غدير! خورشيد در نهايت اقتدار، كوير در نهايت روشنايى،جمعيت غلغله كنان! غوغايى برپا شده بود. فرياد جرسها شنيده مى شد كه داشتند مردم را به اجتماع كردن امر می نمودند. زمان ساكت و | فطرتها دوست نداشتند دوباره به غم و اندوه فرو روند. هستى نمى خواست به بودن سايه مانندى تبديل شود. جهان نمى توانست بپذيرد كه از ولايت الهى و نهرى كه از آن سرازير گشته بود جدا شود.مگر دين الهى آمده بود كه بدون سيراب كردن تشنگان به راه خود پايان دهد؟ مگرآن قلب دلسوز كه مركز عالم بود مى خواست برود و قلوب كوچك مؤمنان را در سوزو گداز دائمى و در يأس جانگداز بگذارد؟ مگر انقلاب رسول اللّه صلى الله عليه وآله تداوم پيدانمى كرد؟ اين همه زحمت و تلاشى كه انجام شده بود نمى بايست در پايان با وفات نبى اللّه صلى الله عليه وآله به هيچ و پوچ تبديل گردد.چه عظيم بود روز غدير! خورشيد در نهايت اقتدار، كوير در نهايت روشنايى،جمعيت غلغله كنان! غوغايى برپا شده بود. فرياد جرسها شنيده مى شد كه داشتند مردم را به اجتماع كردن امر می نمودند. زمان ساكت و بى حركت ايستاده بود. همه از وقوع حادثه استثنائى حكايت مى كردند.روشن بود كه رسولخدا صلى الله عليه وآله مى خواست در كنار اين عظمتها آخرين وصيت خود را به جا آورد. مردى كه 23 سال مقاومت نمود، و پيام ثقيل الهى را دريافت كرد وآموزگار تاريخ و جوامع تا روز قيامت گرديد، اينك می خواست ارزنده ترين پيام خود را به مسلمين تقديم نمايد.همه يك گوش و يك توجه شدند. قلوب پذيرش چنين عظمت را تا حدى ميسرگردانيده بودند.بر سكويى بزرگ ابر مرد هستى دست نورى از تبار هاشمى را در دست گرفته بود. اين شخص براى همه مسلمين آشنا بود. او رزمنده ترين رزمندگان،بزرگترين مجاهد تاريخ، نفس پيامبر صلى الله عليه وآله و ادامه دهنده نسل او بود.چقدر اين صحنه آدمى را به ياد خدا مى انداخت! اشك از ديدگان مؤمنين جارى بود. آنها رهبر و مقتداى جديد خود را پيدا كرده بودند. پيامبر صلى الله عليه وآله با چه زبان ساده اى، و باچه عبارات زيبا و كوتاهى او را به جانشينى خويش برگزيد و فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه». اين گونه بود كه ولايت الهى حفظ شد و دين كامل گرديد. | ||
== منبع == | == منبع == |
ویرایش