۲۱٬۹۷۲
ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۱۹: | خط ۷۱۹: | ||
<big>سپس نزد همفكران خود از منافقين و متمردين بازگشتند، همانان كه در تكذيب پيامبرصلى الله عليه وآله شريک آنان بودند كه آنچه حضرت درباره فضيلت اميرالمؤمنين عليه السلام و منصوب شدن او به عنوان امام بر همه مكلفين از طرف خدا آورده بود تكذيب كردند. وقتى نزد دوستان خود رفتند گفتند: «اِنّا مَعَكُمْ»: «ما با شماييم» طبق آنچه با هم نقشه كشيديم كه اگر براى محمد اتفاقى افتاد على را از اين امر مانع مى شويم. پس شما را گول نزند و به وحشت نيندازد آنچه از ما در تأييد آنان مى شنويد و آنچه از ما مى بينيد كه با جرئت سخنانى را در مدارا با آنان مى گوييم، چرا كه با اين كار آنان را به مسخره گرفته ايم.</big> | <big>سپس نزد همفكران خود از منافقين و متمردين بازگشتند، همانان كه در تكذيب پيامبرصلى الله عليه وآله شريک آنان بودند كه آنچه حضرت درباره فضيلت اميرالمؤمنين عليه السلام و منصوب شدن او به عنوان امام بر همه مكلفين از طرف خدا آورده بود تكذيب كردند. وقتى نزد دوستان خود رفتند گفتند: «اِنّا مَعَكُمْ»: «ما با شماييم» طبق آنچه با هم نقشه كشيديم كه اگر براى محمد اتفاقى افتاد على را از اين امر مانع مى شويم. پس شما را گول نزند و به وحشت نيندازد آنچه از ما در تأييد آنان مى شنويد و آنچه از ما مى بينيد كه با جرئت سخنانى را در مدارا با آنان مى گوييم، چرا كه با اين كار آنان را به مسخره گرفته ايم.</big> | ||
<big>اينجا بود كه خداى عز و جل فرمود: يا محمد، «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»: «خدا اينان را مسخره مى كند» و به سزاى استهزايشان آنان را در دنيا و آخرت مجازات مى كند، «وَ يَمُدُّهُمْ فى طُغْيانِهِمْ»<ref>بقره/15.</ref>: «و آنان را در ادامه طغيانشان آزاد مى گذارد» و به آنان مهلت مى دهد و با مداراى خود به تأنّى با آنان رفتار مى كند و به توبه دعوتشان مى نمايد؛ و اگر سراغ مغفرت آيند به آنان وعده هاى نيک مى دهد. اما آنان متحيرند و از كار قبيح خود دست بر نمى دارند و از هر اذيتى نسبت به محمد و على عليهما السلام - كه برايشان ممكن باشد - كوتاهى نمى كنند.</big> | <big>اينجا بود كه خداى عز و جل فرمود: يا محمد، «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»: «خدا اينان را مسخره مى كند» و به سزاى استهزايشان آنان را در دنيا و آخرت مجازات مى كند، «وَ يَمُدُّهُمْ فى طُغْيانِهِمْ»<ref>بقره/15.</ref>: «و آنان را در ادامه طغيانشان آزاد مى گذارد» و به آنان مهلت مى دهد و با مداراى خود به تأنّى با آنان رفتار مى كند و به توبه دعوتشان مى نمايد؛ و اگر سراغ مغفرت آيند به آنان وعده هاى نيک مى دهد. اما آنان متحيرند و از كار قبيح خود دست بر نمى دارند و از هر اذيتى نسبت به محمد و على عليهما السلام - كه برايشان ممكن باشد - كوتاهى نمى كنند.</big> | ||
<big>آن روز منافقينى كه همراه پيامبر و على عليهما السلام براى ديدن آن معجزات به بيرون مدينه رفته بودند، به شهر بازگشتند در حالى كه آن آيات مفصل سوره بقره درباره آنان نازل شده بود.<ref>بحار الانوار: ج 6 ص 30 و ج 30 ص223-266 و ج37 ص142-148. عوالم العلوم: ج3/15 ص154-161.</ref></big> | <big>آن روز منافقينى كه همراه پيامبر و على عليهما السلام براى ديدن آن معجزات به بيرون مدينه رفته بودند، به شهر بازگشتند در حالى كه آن آيات مفصل سوره بقره درباره آنان نازل شده بود.<ref>بحار الانوار: ج 6 ص 30 و ج 30 ص223-266 و ج37 ص142-148. عوالم العلوم: ج3/15 ص154-161.</ref></big> | ||
< | |||
== <big>برخورد تند پيامبرصلى الله عليه وآله با ابوبكر پيش از مراسم غدير</big><ref>واقعه قرآنى غدير: ص 71. </ref> == | |||
<big>هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله و كاروان همراه حضرت به غدير رسيده و حضرت فرمان استقرار در آنجا را داد، فوراً افرادى را مأمور كرد تا مواظب پراكنده شدن كاروان باشند. از يک سو فرمان داد تا منادى ندا كند:</big> | |||
<big>«همه مردم متوقف شوند، و آنان كه پيشتر رفتهاند باز گردند، و آنان كه پشت سر هستند خود را برسانند» تا آهسته آهسته همه جمعيت در محل از پيش تعيين شده جمع گردند.</big> | |||
<big>آن حضرت همزمان با اين اعلام گروهى را فرستاد تا پيش رفتگان را باز گردانند و به آنان درباره بازگرداندن ابوبكر و عمر به طور خاص سفارش كرد! مأموران به سرعت تاختند و آن گروه را كه به سركردگى ابوبكر و عمر تا نزديكى هاى جُحفه پيش رفته بودند به سمت غدير بازگرداندند و پيامبرصلى الله عليه وآله آن دو نفر را به شدت مورد مؤاخذه قرار داد.</big> | |||
<big>اين گونه بود كه دومين نقشه منافقين با آنكه اجرا شد ولى با اقدام به موقع پيامبرصلى الله عليه وآله خنثى گرديد.<ref>بحار الانوار: ج 28 ص 99 و ج 37 ص 204. </ref></big> | |||
== <big>بى تقوايى در غصب خلافت و در مقابل غدير</big><ref>غدير در قرآن: ج 2 ص354-359.</ref> == | |||
<big>از جمله آيات تضمين شده در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير اين آيات است:</big> | |||
<big>«إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِى جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ . ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ»<ref>حجر/45، 46.</ref>: «متقين در بهشت ها و چشمه سارها هستند . با سلام و امنيت داخل آن شويد».</big> | |||
<big>«وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ»<ref>زمر/73.</ref>: «كسانى كه تقوا پيشه كردند گروه گروه به سوى بهشت برده مىشوند تا هنگامى كه به آن مىرسند و درهاى آن باز مىشود خزانه دارانش به آنها مى گويند: سلام بر شما پاكيزه شديد پس براى هميشه داخل آن شويد».</big> | |||
<big>در خطبه غدير نيز، پس از آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله از اصل مسئله امامت فراغت يافت به معرفى دوستان و دشمنان امامت پرداخت.</big> | |||
<big>در اين فراز از اواسط خطبه مسئله ورودِ با جلالت آنان به بهشت را با اقتباس از دو آيه قرآن در كلام خود بيان فرمود:</big> | |||
<big>«الا انَّ اوْلِيائَهُمُ الَّذينَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِسَلامٍ آمِنِينَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ بِالتَّسْليمِ، يَقُولُونَ »سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ» : «بدانيد اولياء و دوستان امامان كسانى هستند كه با سلامتى و در حال امن وارد بهشت مىشوند و ملائكه با سلام به ملاقات آنان مىآيند و مى گويند: «سلام بر شما، پاكيزه شديد. پس براى هميشه داخل بهشت شويد».<ref>اسرار غدیر: ص152 بخش7.</ref></big> | |||
<big>از جهت تفسيرى دو نقطه مهم در كلام مبارک پيامبرصلى الله عليه وآله پيرامون اين دو آيه در خطبه غدير نهفته است: يكى ارتباط تقوى و ولايت، و ديگرى تشريفات خاص براى ورود با جلالت شيعيان به بهشت.</big> | |||
<big>در مورد ارتباط تقوى و ولايت بايد گفت: موضوع اين دو آيه در قرآن «متقين» هستند كه پيامبرصلى الله عليه وآله آن را به اوليا و دوستان دوازده امام عليهم السلام تأويل فرموده است.</big> | |||
<big>نكته بسيار مهم ارتباط تقوى و ولايت است كه طبعاً نقطه مقابل آن تلازم بى تقوايى با نپذيرفتن ولايت خواهد بود.</big> | |||
<big>نقطه مقابل اين ارتباط، تلازم بين بىتقوايى و ردّ ولايت امامان عليهم السلام است. اگر مخالفين و دشمنان اهل بيت عليهم السلام تقوى داشتند و از خدا مى ترسيدند و اطاعت او را مى نمودند در رأس همه اطاعت ها قبول ولايت ائمه عليهم السلام بود كه با دستور مستقيم و مؤكد خداوند توسط همان پيامبرى نازل شد كه نماز و روزه و حج و حرمت دروغ و غيبت و تهمت و ربا و غير اين ها نازل شد. اين سرپيچى از امر الهى به معناى بى تقوايى و نترسيدن از خدا و عذابى است كه براى نافرمانان مقرّر فرموده است.</big> | |||
<big>جا دارد در اينجا به سخنان چند نفر از معترضين بر ابوبكر در روزهاى اول غصب خلافت اشاره مى شود كه وقتى او را در چنين اقدام عظيمى بر ضد ولايت توبيخ مى كردند از واژه «تقوى» استفاده كردند و او را در حضور مردم بى تقوى معرفى مى نمودند.</big> | |||
<big>سلمان در مسجد بپاخاست و در حالى كه ابوبكر بر فراز منبر بود خطاب به او گفت: يا ابابَكْرٍ، اتَّقِ اللَّه وَ قُمْ عَنْ هذَا الْمَجْلِسِ وَ دَعْهُ لاهْلِهِ يَأْكُلُوا بِهِ رَغَداً الى يَوْمِ الْقِيامَةِ لا يَخْتَلِفُ عَلى هذِهِ الْامَّةِ سَيْفانِ... ، وَ انْ ابَيْتُمْ لَتَحْلِبُنَّ بِهِ دَماً وَ لَيَطْمَعَنَّ فيهَا الطُّلَقاءُ وَ الطُّرَداءُ وَ الْمُنافِقُونَ:</big> | |||
<big>اى ابوبكر، تقوى پيشه كن و از اين جايى كه نشسته اى برخيز و آن را به اهلش واگذار كن كه تا روز قيامت با خوشى آن را به كار گيرند و دو شمشير از اين امت با يكديگر اختلاف پيدا نكنند ... ، و اگر نپذيريد از آن خون خواهيد دوشيد و آزاد شدگان و مطرود شدگان و منافقان در خلافت طمع خواهند كرد.<ref>بحار الانوار: ج 28 ص 301. </ref></big> | |||
<big>مى بينيم كه سلمان دو سوى تقوى و بى تقوايى را به خوبى تبيين مى كند و نشان مى دهد كه آثار سوء اين بى تقوايى تا كجا پيش مى رود كه بايد امّتى خون بدوشند و نااهلان دنباله اين راه غلط را بگيرند، چنانكه اين اتفاق بوقوع پيوست و چه خون هاى ناحقى كه در پى اين غصب خلافت در طول قرن ها ريخته شد و چه كسانى حكومت مردم را در دست گرفتند كه فتنه هاى عظيمى از دستشان صادر شد.</big> | |||
<big>آيا اين بى تقوايى با يک دروغ يا غيبت يا زنا يا ربا قابل مقايسه است؟ آيا هزاران دروغ و غيبت و زنا و ربا ثمره غصب خلافت نبود؟!</big> | |||
<big>در همان مجلس مقداد برخاست و چنين گفت: ارْجِعْ يا ابابَكْرٍ عَنْ ظُلْمِكَ وَ تُبْ الى رَبِّكَ وَ الْزِمْ بَيْتِكَ وَ ابْكِ عَلى خَطيئَتِكَ وَ سَلِّمِ الامْرَ لِصاحِبِهِ الَّذى هُوَ اوْلى بِهِ مِنْكَ... . اتَّقِ اللَّه وَ بادِرِ الاسْتِقالَةَ قَبْلَ فَوْتِها:</big> | |||
<big>اى ابوبكر، از ظلم خود باز گرد و نزد پروردگارت توبه كن و در خانه ات بنشين و بر گناهت گريه كن، و امر خلافت را به صاحب آن كه از تو بدان سزاوارترست تسليم نما ... . تقوى پيشه كن و هر چه زودتر آنچه تصرف كرده اى بازگردان قبل از آنكه وقت آن بگذرد.<ref>بحار الانوار: ج 28 ص 196. </ref></big> | |||
<big>در اين كلام مقداد هم توبه از آن بى تقوايى و گريه بر چنين گناهى مطرح شده و به او تقوى را سفارش مى كند كه لازمه اش را باز پس دادن خلافتِ غصب شده مى داند.</big> | |||
<big>در همان مجلس [[ابوايوب انصارى]] نيز بى تقوايى مردم در يارى غاصبين خلافت و تنها گذاشتن خليفه منصوب شده الهى را موضوع سخن خويش قرار داد و چنين گفت:</big> | |||
<big>اتَّقُوا عِبادَ اللَّه فى اهْلِبَيْتِ نَبِيِّكُمْ وَ رَدُّوا الَيْهِمْ حَقَّهُمُ الَّذى جَعَلَهُ اللَّه لَهُمْ ... . فَتُوبُوا الَى اللَّه، إِنَّ اللَّه تَوَّابٌ رَحِيمٌ:</big> | |||
<big>اى بندگان خدا، درباره اهل بيت پيامبرتان از خدا بترسيد و تقوى پيشه كنيد، و حق آنان را كه خدا برايشان قرار داده به آنان باز گردانيد ... . در پيشگاه خدا توبه كنيد، كه خداوند توبه پذير و مهربان است.<ref>بحار الانوار: ج 28 ص201، 213، 219.</ref></big> | |||
<big>با توجه به سخن فوق معلوم مى شود موضوعيت تقوى درباره اهل بيت و حقوقشان معناى دقيقِ ارتباط بين تقوى و ولايت است، همان گونه كه باز گرداندن حقشان توبه از اين گناه و نشانه ترس از خداست.</big> | |||
<big>همچنين مراجعه شود به عنوان: ابوبكر بن ابى قحافه / [[اتمام حجت صحابه بر ابوبكر با غدير]].</big> | |||
== <big>بيعت ابوبكر با اميرالمؤمنين عليه السلام در غدير</big><ref>ژرفاى غدير: ص 150. واقعه قرآنى غدير: ص120، 121. اولین میراث مکتوب درباره غدیر: ص9.</ref> == | |||
<big>پس اتمام خطبه غدير و دستور پيامبرصلى الله عليه وآله براى بيعت همگانى با اميرالمؤمنين عليه السلام، بعد از بيعت [[مقداد]] و [[سلمان]] و [[ابوذر]] و حذيفه و ابن مسعود و عمار و بريده اسلمى، از اولين افرادى كه هنگام بيعت بايد براى بيعت حضور مى يافتند ابوبكر و [[عمر]] و عثمان و طلحه و زبير و معاويه و مغيره و ابوموسى اشعرى بودند كه پيامبرصلى الله عليه وآله تأكيد خاصى بر بيعت آنان داشت.</big> | |||
<big>جالب اينكه تنها كسانى كه از ميان آن جمعيت انبوه بدون اعتراض بيعت نكردند ابوبكر و عمر بودند كه گفتند:</big> | |||
<big>«آيا اين بيعت از طرف خداست يا از طرف رسولش» ؟! كه اشاره به همان ساختگى بودن برنامه غدير بود. حضرت فوراً اين حركت را پاسخى قاطع داد و فرمود: «بلى امرى است كه هم از طرف خدا و هم از طرف رسولش است».</big> | |||
<big>با اين همه وقتى بيعت كردند و بيرون آمدند گفتند: «درباره آنچه گفت هرگز تسليم او نخواهيم شد».<ref>التحصين (سيد ابن طاووس): ص 537.</ref></big> | |||
<big>در ظاهر براى اينكه رد گم كنند و كسى از توطئه هايشان بو نبرد، عمر در حالى كه بر كتف اميرالمؤمنين عليه السلام مى زد گفت:</big> | |||
<big>«بخٍ بخٍ لك يا على، أصبحت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنة»: «گوارايت باد اى على، اكنون صاحب اختيار هر مرد و زن مؤمنى شدى»!<ref>الغدير: ج 1 ص 267. احقاق الحق: ج 6 ص 469. </ref></big> | |||
<big>در ماجراى غصب خلافت و بردن اميرالمؤمنين عليه السلام براى بيعت با ابوبكر، او تا چشمش به على عليه السلام افتاد فرياد زد: او را رها كنيد!</big> | |||
<big>على عليه السلام فرمود: اى ابوبكر، چه زود جاى پيامبر را ظالمانه غصب كرديد! تو به چه حقى و با داشتن چه مقامى مردم را به بيعت خويش دعوت مى نمايى؟ آيا ديروز به امر خدا و پيامبر با من بيعت نكردى؟<ref>كتاب سليم: حديث 4.</ref></big> | |||
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: بيعت، و عنوان: [[منافقين]] / بيعت منافقين با اميرالمؤمنين عليه السلام در غدير.</big> | |||
== <big>پيشنهادِ جايگزينىِ فردى به جاى على عليه السلام</big><ref>واقعه قرآنى غدير: ص 141. ژرفاى غدير: ص 152.</ref> == | |||
<big>پس از اتمام خطبه غدير و بيعت همگانى با اميرالمؤمنين عليه السلام، چهارمين روشى كه منافقين براى شبهه اندازى در پيش گرفتند و به عنوان شگردى تازه آن را به ميان آوردند مسئله تبديل على عليه السلام به شخص ديگرى بود. آنان ابتدا اين مطلب را در بين خود مطرح كردند و گفتند: «اى كاش امام ديگرى غير از على براى ما قرار مىداد و به جاى او ديگرى را جايگزين مى كرد. قلبهاى ما هرگز طاقت ولايت على همراه با اطاعت او را ندارد. از پيامبرصلى الله عليه وآله بخواهيم كه او را براى ما به ديگرى تبديل كند. اى كاش على را امام قرار نمىداد و ما را امام قرار مىداد، يا اكنون كه او را امام قرار داده تغيير مى داد و ما را به جاى او قرار مى داد».</big> | |||
<big>آنگاه نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمدند و با گستاخى تمام اين درخواست را نزد آن حضرت مطرح كردند و سخنگوى آنان معاذ بن جبل يكى از امضا كنندگان صحيفه بود. جالبتر اينكه ابوبكر و عمر را به عنوان كسى كه جايگزين على عليه السلام شود نام بردند!! و اين گونه پرده از منشأ توطئه ها برداشته شد.</big> | |||
<big>آنان گفتند: «يا رسول اللَّه، مردم تازه مسلمان شده اند و راضى نمى شوند كه نبوت در شما و امامت در پسر عمويتان باشد. اگر آن را به غير او منتقل نماييد بهتر خواهد بود».</big> | |||
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «من اين كار را با رأى خود انجام نداده ام كه درباره آن اختيارى داشته باشم. اين خداوند است كه به من دستور داده و آن را بر من واجب كرده است».</big> | |||
<big>خداوند نيز بى درنگ پاسخ آنان را با آيه 15 سوره يونس داد و آن را بر پيامبرصلى الله عليه وآله چنين نازل كرد:</big> | |||
<big>«وَ اِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتِنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقائَنا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا اَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لى اَنْ اُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسى اِنْ اَتَّبِعُ اِلاّ ما يُوحى اِلَىَّ اِنّى اَخافُ اِنْ عَصَيْتُ رَبّى عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ»:</big> | |||
<big>«هنگامى كه آيات روشن ما بر آنان تلاوت مى شود، كسانى كه اميد ملاقات ما را ندارند مى گويند: قرآنى غير از اين براى ما بياور يا آن را تبديل كن. بگو: براى من چنين حقى نيست كه آن را از پيش خود تبديل نمايم. جز آنچه بر من وحى مى شود تابع چيز ديگرى نيستم. من اگر عصيان پروردگارم را نمايم از عذاب روزى عظيم مى ترسم».</big> | |||
<big>بدين گونه پيامبرصلى الله عليه وآله به آنان اعلان كرد كه من حق چنين تغييرى را ندارم، چرا كه از پيش خود انجام نداده ام بلكه كاملاً پيرو وحى هستم، و در كوچک ترين سرپيچى در اعلان ولايت على عليه السلام از عذاب الهى ترس دارم.<ref>بحار الانوار: ج 23 ص 210 و ج 36 ص 148 و ج 37 ص160، 161. عوالم العلوم: ج 3/15 ص 297. تفسير فرات: ص 177. الصراط المستقيم: ج 1 ص 314.</ref></big> | |||
<big>اين كارشكنى منافقين در غدير را از اين منظر نيز مى توان بيان كرد:</big> | |||
<big>يكى از راه هايى كه منافقين و در رأس آنان پنج نفر اصحاب صحيفه براى كارشكنى پس از خطبه غدير انديشيدند تا شايد با پذيرش آن از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله غدير خنثى شود، مطرح كردن نسخ ولايت على عليه السلام و انتخاب ديگرى به جاى او بود. ابتدا شايع كردند كه اى كاش غير از على را خليفه قرار مى داد، يا اكنون كه كار تمام شده ديگرى را به جاى او قرار دهد!!<ref>تفسير فرات: ص 77. </ref></big> | |||
<big>كم كم سخن را عوض كردند و گفتند: «اى كاش ما را به جاى على امام قرار مى داد»!!</big> | |||
<big>در مرحله بعد گريز به اهداف خود را شروع كردند و گفتند: «اگر به جاى على، ابوبكر و عمر را قرار دهد از آنها پيروى مى كنيم»!!<ref>بحار الانوار: ج 36 ص 148. </ref></big> | |||
== <big>پيشنهادِ مشاركت در خلافت</big><ref>واقعه قرآنى غدير: ص 142. </ref> == | |||
<big>پس از اتمام خطبه غدير و بيعت همگانى با اميرالمؤمنين عليه السلام و با شكست چندين توطئه، منافقين باز هم آرام ننشستند و در جستجوى راه ديگرى براى باز پس گرفتن اعلام ولايت على عليه السلام در غدير بودند.</big> | |||
<big>پنجمين مسئله اى كه منافقين در كورسوى ذهنشان بدان دست يافتند مسئله شركت ديگران با على عليه السلام در خلافت بود كه قبل از خطابه غدير نيز اين درخواست را نزد پيامبرصلى الله عليه وآله مطرح كرده بودند.</big> | |||
<big>اجراى اين توطئه را به صورت حساب شده ترى آغاز كردند. ابتدا گروهى از منافقينِ قريش به عنوان درخواست مشاركت قريش اين پيشنهاد را به صورت دلسوزى مطرح كردند و گفتند:«اگر از ترس مخالفت با پروردگارت نمى توانى ديگرى را جايگزين على عليه السلام نمايى، پس مردى از قريش را با او در خلافت شريک نما تا مردم با حضور او آرام گيرند و اين كار شما به نتيجه برسد و مردم با شما مخالفت نكنند».</big> | |||
<big>پيرو آن [[معاذ بن جبل]] - كه يكى از پنج نفر امضاء كنندگان صحيفه بود - با گروه ديگرى از منافقين نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمدند و اين بار معاذ نام كسى را كه به عنوان قريش پيشنهاد جانشينى اش را داشتند به ميان آورده گفت:</big> | |||
<big>«يا رسول اللَّه، اگر ابوبكر و عمر را با على در خلافت شريک نمايى تا مردم در اين باره آرام گيرند، آنچه صلاح آنان است به انجام مى رسد! پس آنان را در ولايت على شريک نما تا براى پذيرفتن سخن تو آمادگى پيدا كنند و سخن تو را بپذيرند».</big> | |||
<big>بعد از اين مرحله عده اى از منافقين قريش به همراه خود عمر نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمدند و اين بار عمر به عنوان سخنگوى آنان گفت:«يا رسول اللَّه، ما پرستش بتها را رها كرديم و پيرو تو شديم! پس ما را در ولايت او شركت ده تا شريک او باشيم»!!</big> | |||
<big>اين توطئه با همه فرض هاى ممكن انجام گرفت و پيشنهاد شركت در خلافت علناً در حضور پيامبرصلى الله عليه وآله مطرح شد، در حالى كه پس از آن مراسم مفصل جاى چنين پيشنهادى نبود، و اين مصلحت سنجى ها در برابر امر خداوند حكيم بر ولايت على عليه السلام مسخره اى بيش نمى توانست باشد.</big> | |||
<big>با آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله پاسخ آنان را داد و فرمود كه اين يک امر الهى است و من اختيارى ندارم، ولى همان گونه كه در همه مراحل غدير پاسخ مستقيم الهى با نزول پيك وحى به هر توطئه گرى داده مى شد، در اينجا هم فوراً آيات 65-66 سوره زمر نازل شد كه خطاب آن به پيامبرصلى الله عليه وآله بود، ولى در واقع پيشنهاد كنندگان را هدف گرفته بود:</big> | |||
<big>«وَ لَقَدْ اُوحِىَ اِلَيْكَ وَ اِلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ اَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ . بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ كُنْ مِنَ الشّاكِرينَ»:</big> | |||
<big>«به تو و به آنان كه قبل از تو بودند وحى شده كه اگر شريک نمايى عمل تو ساقط مى شود و از زيانكاران خواهى بود. بلكه خدا را عبادت كن و از شكرگزاران باش».</big> | |||
<big>عمر كه اين آيه را همچون پتكى بر سر خود احساس كرده بود همراهان خود را نزد پيامبرصلى الله عليه وآله رها كرد و با عجله بيرون آمد.</big> | |||
<big>نزول اين آيه فقط پاسخ منفى به پيشنهاد شركت ديگران در خلافت نبود، بلكه تهديد و نمودار كننده غضب الهى از چنين پيشنهادى بود. بايد هم چنين پاسخ قاطعى در مقابل چنين پيشنهادى در متن قرآن جاى مى گرفت تا سند ابدى در برابر مطرح كنندگان آن باشد.<ref>بحار الانوار: ج 23 ص362، 380 و ج36 ص152 و ج37 ص120، 160، 161. عوالم العلوم: ج3/15 ص67، 85، ص136، 149.</ref></big> | |||
== <big>تحركات ابوبكر پس از بازگشت به مدينه</big><ref>واقعه قرآنى غدير: ص176-182.</ref> == | |||
<big>پس از بازگشت از غدير، در حالى كه مسافرين مدينه بعد از سفر يک ماهه خود در فكر استراحت و آرامش بودند، منافقين ورود به مدينه را آغازى براى زمينه سازى اهداف خود مى دانستند. كسانى كه صحيفه ملعونه را امضا كرده بودند و نقشه هاى پى در پى كشيده بودند و بسيارى از نقشه هاى خود را به اجرا در آورده بودند، با برخوردهاى دوگانه و ظاهرسازى هاى فريبكارانه نقشه هاى جدى بر ضد غدير را به مرحله عمل نزديک مى كردند.</big> | |||
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله در صدد اين بود كه به آنان بفهماند هم از نفاق آنان آگاه است و هم از نقشه هاى آنان خبر دارد و هم قادر بر خنثى كردن تمام توطئه هاى آنان در چشم بر هم زدنى است و در برابر آنان عاجز نيست.</big> | |||
<big>همچنين مى خواست به آنان بفهماند آنچه از مدارا و آزاد گذاشتن آنان به چشم مى خورد فقط براى امتحان مردم و مقدرى است كه پروردگار امر فرموده است.</big> | |||
<big>اين اظهارات دو رويانه منافقين از يک سو و آن مقابله جدى و عميق پيامبرصلى الله عليه وآله از سوى ديگر، ماجرايى را به وجود آورد كه هشت آيه قرآن درباره آن نازل شد؛ و اتمام حجتى بى نظير بر منافقين آن روز و پيروان آنان تا روز قيامت انجام گرفت.</big> | |||
<big>منافقين تحركات خود را با دورويى آغاز كردند تا كسى از توطئه هاى آنان بويى نبرد. آنان نزد پيامبرصلى الله عليه وآله مى آمدند و منافقانه اظهار مى كردند:</big> | |||
<big>«تو محبوب ترين خلق خدا نزد خدا و خود و نزد ما را بر ما منصوب نمودى، و بدين وسيله ما را از شر ظالمين بر ما و متجاوزين در سياستمان آسوده ساختى».</big> | |||
<big>اينجا بود كه خداوند عزوجل آيات 8 تا 15 سوره بقره را نازل كرد، و در كنار وحى الهى، اخبارى نيز از توطئه هاى منافقين و گفته هاى آنان درباره على عليه السلام و سوء قصدى كه نسبت به او داشتند، به پيامبرصلى الله عليه وآله رسيد.</big> | |||
<big>حضرت آنان را فرا خواند و مورد سرزنش قرار داد. آنان در مقام انكار قسم هاى غليظ خوردند و آن نسبت ها را ردّ كردند.</big> | |||
<big>ابوبكر گفت: «يا رسول اللَّه، به خدا قسم، به هيچ چيز اهميت نداده ام به اندازه اى كه به اين بيعت اهميت مى دهم! من اميدوارم كه خداوند با اين بيعت در قصرهاى بهشت براى من جاى وسيعى در نظر بگيرد، و مرا از بهترين وارد شوندگان و ساكنين آن قرار دهد»!!</big> | |||
<big>عمر گفت: پدر و مادرم به قربان تو يا رسول اللَّه، من به دخول بهشت و نجات از آتش اطمينان خاطر نيافتم مگر با اين بيعت! به خدا قسم بعد از اين عهد و پيمانى كه بر آن تعهد بستم، هرگز شكستن اين پيمان و مخالفت با آن مورد رضاى من نخواهد بود اگر چه از زمين تا عرش مرواريدهاى تازه و جواهرات گرانقيمت پر باشد و براى نقض اين بيعت به من بدهند!!</big> | |||
<big>بعد از اين دو نفر، عده اى ديگر از همان سركشان متمرّد نظير اين عذرها را آوردند، ولى خداوى عزوجل با آياتى نفاقشان را بر ملا ساخت و پيامبرصلى الله عليه وآله هم كلماتى در فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود و معجزه بزرگى از حضرت به همگان نشان داد.<ref>بحار الانوار: ج 6 ص 30 و ج 30 ص233-266 و ج37 ص142-148. عوالم العلوم: ج3/15 ص154-161.</ref></big> | |||
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[منافقين]] / تحركات منافقين پس از بازگشت از غدير به مدينه.</big> | |||
== <big>ترور پيامبرصلى الله عليه وآله</big><ref>ژرفای غدیر: ص155.</ref> == | |||
<big>يكى از چهارده نفرى كه براى ترور پيامبرصلى الله عليه وآله پس از غدير و در عقبه هرشى اقدام كردند ابوبكر است.<ref>بحار الانوار: ج 28 ص 100 و ج 37 ص115، 135.</ref></big> | |||
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[ترور پيامبرصلى الله عليه وآله]].</big> | |||
== <big>تشبيه ابوبكر به مدعيان خدايى</big><ref>غدير در قرآن: ج 1 ص473، 474.</ref> == | |||
<big>پس از معرفى اميرالمؤمنين عليه السلام توسط پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير و بيعت همگانى، همگان شاهد معجزه اى بزرگ از اميرالمؤمنين عليه السلام بودند.</big> | |||
<big>ابوبكر همراه ديگر سران منافقين -كه از اين همه بزرگى و فضيلت به غيظ آمده بودند- رسماً دست به كار شدند و به فكر عملى كردن نقشه هايشان افتادند. خداوند هم در حديثى طولانى پيامبرصلى الله عليه وآله را از اين اقدامات آنان با خبر نمود.</big><ref>تفسير الامام العسكرىعليه السلام: ص111-123. عوالم العلوم: ج3/15 ص154-161. بحارالانوار: ج30 ص223-226 و ج37 ص142-148. مدینة المعاجز: ج1 ص438. تأویل الآیات: ج1 ص40 ح11. تفسیر البرهان: ج1 ص59 ح1. اثبات الهداة: ج3 ص573.</ref> | |||
<big>آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه: در روزگار بلندى كه بر خلقت گذشته، سقيفه اولين سركشى در برابر خداوند نيست. آغاز خلقت انسان با سرپيچى ابليس از فرمان الهى مقارن شد، و بعد از او متمردانى همچون فرعون و نمرود در اين جهان در حد ادعاى خدايى اظهار وجود كردند.</big> | |||
<big>همان خدايى كه به ابليس و فرعون و نمرود و ساير طاغيان عالم مهلت داد، به ابوبكر و عمر و عثمان و معاويه و يزيد و بقيه هم دستانشان مهلت داد، در برابر ذات بىنياز او عرض وجود كنند و در مقابل فرمانش اوامر صادر كنند و نماينده تام الاختيار او را مظلوم نمايند. عبارتى كه اين مطلب را در اين داستان بلند بيان مى كند چنين است:</big> | |||
<big>يا عَلِىُّ، انَّ الَّذى امْهَلَهُمْ مَعَ كُفْرِهِمْ وَ فِسْقِهِمْ وَ تَمَرُّدِهِمْ مِنْ طاعَتِكَ هُوَ الَّذى امْهَلَ فِرْعَوْنَ ذَا الاوْتادِ وَ نُمْرُودَ بْنَ كَنْعانَ وَ مَنِ ادَّعَى الالهِيَّةَ مِنْ ذَوِى الطُّغْيانِ وَ اطْغَى الطُّغاةِ ابْليسَ رَأْسَ اهْلِ الضَّلالاتِ<ref>عوالم العلوم: ج 3/15 ص 158. </ref>:</big> | |||
<big>اى على، آن كه با اين كفر و فسق و تمرّدِ منافقين از اطاعت تو، به آنان مهلت داده، همان خدايى است كه به فرعون صاحب ميخ ها و نمرود و طاغيانى كه ادعاى خدايى كردند و طاغىترين طاغيان ابليس -رئيس همه سردمداران گمراهى- مهلت داده است.</big> | |||
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] / آيه «[[وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّه وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ]]...».</big> | |||
== <big>تمام گناهان بر گردن ابوبكر و عمر</big><ref>غدير در قرآن: ج 2 ص63-65.</ref> == | |||
<big>يكى از آياتى كه در [[خطبه غدير]] صراحتاً تفسير شده آيه 38 سوره اعراف است:</big> | |||
<big>الا انَّ اعْداءَهُمُ الَّذينَ قالَ اللَّه فيهِمْ: «كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فِيها جَمِيعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ، قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ»<ref>اعراف/38. </ref></big>: | |||
<big>بدانيد دشمنان اهل بيت كسانى هستند كه خدا درباره آنان فرموده: هر گروهى كه داخل آتش جهنم مى شوند همتاى خود را لعنت مى كنند تا هنگامى كه همه كنار يكديگر خود را در آتش مى يابند، آخرين آنها به اولينشان مى گويد:</big> | |||
<big>پروردگارا، اينان ما را گمراه كردند، پس عذاب چند برابرى از آتش به آنان بده. خداوند در پاسخ مى فرمايد: براى همه عذاب چند برابر است ولى شما نمى دانيد.<ref>اسرار غدير: ص 152 بخش 7. </ref></big> | |||
<big>در مورد گناه سر دسته دشمنان اهل بيت عليهم السلام و منكرين ولايت يعنى ابوبكر و عمر اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد:</big> | |||
<big>بر عهده آن دو است گناه امت محمد صلى الله عليه وآله؛ تا روز قيامت هر خونى كه به ناحق ريخته شود و هر مالى كه به حرام خورده شود و هر ناموسى كه به حرام تصرف شود و هر حكمى كه به ظلم داده شود، بر عهده آن دو است بدون آنكه از گناه انجام دهنده آن چيزى كم شود.<ref>كتاب سليم: ص 440. </ref></big> | |||
== <big>جدايى ابوبكر از كاروان غدير</big><ref>واقعه قرآنى غدير: ص 66.</ref> == | |||
<big>پس از اتمام مرام حج و در راه بازگشت از مكه به سوى غدير خم، ساعاتى از روز هفدهم ذى الحجة گذشته بود كه زمان استراحت در منزل «قديد» به پايان رسيد و كاروان آماده حركت به سوى غدير شد.</big> | |||
<big>منافقين در آن لحظات با نزديک شدن غدير به تكاپوى عجيبى افتادند و براى اجراى نقشه هاى خود وارد عمل شدند.</big> | |||
<big>با اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله از مكه اعلام عمومى داده بود كه همه بايد در غدير براى برنامه مهمى توقف كنند، ولى در «قديد» آن منافقين عده اى را نيز اغفال كردند و با هم نزد حضرت آمدند و اجازه خواستند كه از كاروان جدا شوند و از شركت در مراسم معاف باشند تا زودتر به خانه هايشان برسند!!</big> | |||
<big>پيداست كه منظور از اين حركت زمينه سازى براى ادعاى عدم حضورشان در غدير بود تا بتوانند نتايج بعدى را بگيرند، به خصوص آنكه سخنگوى اين گروه ابوبكر بود!!</big> | |||
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله با مشاهده حركت مرموز اين گروه فرمود: «چه شده كه از پيامبرتان گريزانيد به حدى كه اگر سمتى از درختى به سوى من باشد شما همان سويش را مبغوض تر مى داريد»؟!</big> | |||
<big>اينجا بود كه اغفال شدگان به گريه درآمدند و از اين كار خود شرمنده شدند. ابوبكر كه نقشه را بر آب مى ديد خود را جلو انداخت و گفت: «كسى كه از اين پس از تو اجازه بگيرد سفيه است»!!</big> | |||
<big>با شكست اين توطئه، كاروان حجةالوداع بارها را براى غدير بستند و روز هفدهم را تا شب به سمت غدير پيش آمدند، بدون آنكه احدى جرئت جدا شدن از كاروان را داشته باشد.<ref>مسند ابن حنبل: ج 4 ص 16. مسند الطيالسى: ص 182. مجمع الزوائد: ج 10 ص 408.</ref></big> | |||
== <big>حَشرِ ابوبكر و پيروانش</big><ref>غدير در قرآن: ج 3 ص176-178.</ref> == | |||
<big>در غدير كتاب الهى با حيات مردم عجين گرديد، به صورت جزء لا ينفكّى كه تا حوض كوثر عضو جدايى ناپذير زندگى مسلمانان خواهد بود. پيامبرصلى الله عليه وآله هم در خطبه غدير اين مفهوم را به شكل هاى مختلف از جمله حديث حديث رايات در روز قيامت بيان فرمود.</big> | |||
<big>آنچه در اينجا قابل ذكر است اشاره حضرت به حشر ابوبكر به عنوان گوساله امت در حديث رايات است:</big> | |||
<big>امّت من بر سر حوض كوثر در پنج گروه و با پنج پرچم وارد مى شوند:</big> | |||
<big>اول آنان رايت گوساله امّت من است. من بپا مى خيزم و دست او را مى گيرم. به محض آن كه دستش را گرفتم روى او سياه مى شود و قدم هايش به لرزه در مى آيد و امعاء و احشاء او منقلب مى شود، و تابعين او نيز همين گونه مى شوند.</big> | |||
<big>از آنان مى پرسم: بعد از من با دو يادگار گرانقدر من چگونه رفتار كرديد؟ در پاسخ مى گويند: ثِقْل بزرگ تر (يعنى قرآن) را تكذيب نموديم و پاره پاره كرديم، و ثِقْل كوچك تر (عترت) را در تنگنا قرار داديم و حقش را گرفتيم.</big> | |||
<big>آنگاه من مى گويم: به سمت چپ برويد. آنان از نزد من تشنه و جگر سوخته و روسياه باز گردانده مى شوند در حالى كه قطره اى از حوض كوثر ننوشيده اند.</big> | |||
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[رايات]] (حديث) / اشاره به حديث رايات در خطبه غدير.</big> | |||
== <big>خبرچينى عايشه براى ابوبكر پيش از غدير</big><ref>واقعه قرآنى غدير: ص 47. </ref> == | |||
== <big>پانویس</big> == | == <big>پانویس</big> == |