پرش به محتوا

بررسی تطبیقی جانشینی و وصایت در قرآن و عهدین: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۴۶: خط ۴۶:


=== ب: وصایت سام برای حضرت نوح علیه السلام ===
=== ب: وصایت سام برای حضرت نوح علیه السلام ===
داستان حضرت نوح، ایمان نیاوردن پیروان او و درنتیجه نزول عذاب الاهی و نجات نوح، پیروان او و حیواناتی که به امر خداوند در کشتی او بودند، از معتَقَدات مشترک بین ادیان ابراهیمی است. در تورات، پس از بیان شجره نامه حضرت نوح، داستان زندگی آن حضرت چنین آمده است که:
داستان حضرت نوح، ایمان نیاوردن پیروان او و درنتیجه نزول عذاب الاهی و نجات نوح، پیروان او و حیواناتی که به امر خداوند در کشتی او بودند، از معتَقَدات مشترک بین ادیان ابراهیمی است. در تورات، پس از بیان شجره نامه حضرت نوح، داستان زندگی آن حضرت چنین آمده است که:<blockquote>نوح، سه فرزند به نام های سام، حام و یافث داشت که بشر از نسل آنان است. نوح پس از فعالیت در تاکستان، شراب نوشید، مست شد و برهنه گردید و حام، پدر کنعان، برهنگی پدر را دید و به برادران خود خبر داد. سام و یافث رفتند؛ ولی پدر را ندیدند و وقتی نوح از مستی خارج شد و ماجرا را فهمید، حام و کنعانیان را لعن کرده و آنها را بَرده سام و یافث قرار داد و سام را به یهوه (خدای واحد تورات) مبارک گرداند و این سبب عهد و جانشینی شد. نشانه عهد خدا با حضرت نوح نیز رنگین‌کمان (قوس) بود.<ref>کتاب مقدس؛ پیدایش ۹: ص ۱۳.</ref></blockquote>در قسمت دیگری از تورات می‌خوانیم:<blockquote>و نوح از مستی خود به هوش آمده، دریافت که پسر کُهترش با وی چه کرده بود، پس گفت: کنعان، ملعون باد! برادران خود را بنده بندگان باشد و  گفت متبارک باد یهوه، خدای سام و کنعان بنده او باشد خدا یافث را وسعت دهد و در خیمه‌های سام ساکن شود و کنعان بنده او باشد  و نوح پس از طوفان، سیصد و پنجاه سال زندگانی کرد،  پس جمله ایام نوح، نهصد و پنجاه سال بود که مرد.<ref>کتاب مقدس؛ پیدایش ۹: ص ۲۴–۲۹.</ref></blockquote>قرآن کریم نیز در سوره‌های نوح و هود به داستان حضرت نوح اشاره می‌کند و خبر از ایمان نیاوردن پسر نوح می‌دهد که در توراتِ فعلی اثری از این گفتار نیست. در مقابل، در قرآن نامی از فرزندان نوح به‌میان نیامده است؛ گرچه شبیه آنچه در تورات آمده در منابع اسلامی دیده می‌شود.


نوح، سه فرزند به نام های سام، حام و یافث داشت که بشر از نسل آنان است. نوح پس از فعالیت در تاکستان، شراب نوشید، مست شد و برهنه گردید و حام، پدر کنعان، برهنگی پدر را دید و به برادران خود خبر داد. سام و یافث رفتند؛ ولی پدر را ندیدند و وقتی نوح از مستی خارج شد و ماجرا را فهمید، حام و کنعانیان را لعن کرده و آنها را بَرده سام و یافث قرار داد و سام را به یهوه (خدای واحد تورات) مبارک گرداند و این سبب عهد و جانشینی شد. نشانه عهد خدا با حضرت نوح نیز رنگین‌کمان (قوس) بود.<ref>کتاب مقدس؛ پیدایش ۹: ص ۱۳.</ref>
قطب راوندی <ref>قصص‌الانبیاء؛ ص ۸۵.</ref>، علامه مجلسی <ref>حیات القلوب، ج ۱، ص ۲۴۷ .</ref> و بسیاری دیگر از بزرگان با اندکی تفاوت، روایتی را با سند معتبر از امامزاده عبدالعظیم از امام هادی علیه السلام  نقل کرده اند که روزی در کشتی باد وزید و بدن نوح، برهنه شد. حام و یافث خندیدند، ولی سام، پدر را پوشاند و وقتی نوح بیدار شد آن دو را نفرین کرد و برده سام قرار داد و او را برتر قرار داد. در آن روایت هم، قوس (رنگین‌کمان) نشانه عهد بود.  


در قسمت دیگری از تورات می‌خوانیم:
مجلسی، روایت معتبر دیگری را از امام صادق علیه السلام  نقل می‌کند که می‌فرماید:<blockquote>... پس از فرود کشتی، جبرئیل آمد و به نوح گفت: ای نوح! مدت پیغمبری تو منقضی و ایام عمر تو تمام شد؛ پس نام بزرگ خدا و میراث علم پیغمبری را که با توست به پسر خود سام اعطا کن… که من هرگز زمین را بدون حجت نخواهم گذاشت… پس نوح، اسم اعظم، میراث علم و آثار علم پیغمبری را به پسر خود، سام داد و حام و یافث را علمی نداد تا به آن منتفع شوند.<ref>کمال الدین، ص ۲۶۷–۲۷۱.</ref></blockquote>سپس در ادامه حدیث، نسل های بعد را می‌شمرد که فرزندان حام، اهل سند، هند، حبشه و سیاهانند و فرزندان سام، عرب و عجم هستند که محمد صلی الله علیه و آله وارث نهایی آنهاست؛ فرزندان یافث، نیز همه ترکها، یأجوج و مأجوج، چینی ها و… هستند.
 
و نوح از مستی خود به هوش آمده، دریافت که پسر کُهترش با وی چه کرده بود* پس گفت: کنعان، ملعون باد! برادران خود را بنده بندگان باشد* و گفت متبارک باد یهوه، خدای سام و کنعان بنده او باشد* خدا یافث را وسعت دهد و در خیمه‌های سام ساکن شود و کنعان بنده او باشد* و نوح پس از طوفان، سیصد و پنجاه سال زندگانی کرد* پس جمله ایام نوح، نهصد و پنجاه سال بود که مرد.<ref>کتاب مقدس؛ پیدایش ۹: ص ۲۴–۲۹.</ref>
 
قرآن کریم نیز در سوره‌های نوح و هود به داستان حضرت نوح اشاره می‌کند و خبر از ایمان نیاوردن پسر نوح می‌دهد که در توراتِ فعلی اثری از این گفتار نیست. در مقابل، در قرآن نامی از فرزندان نوح به‌میان نیامده است؛ گرچه شبیه آنچه در تورات آمده در منابع اسلامی دیده می‌شود.<ref>قصص‌الانبیاء؛ ص ۸۵.</ref>، علامه مجلسی در حیوة القلوب<ref>ج ۱، صفحات ۲۴۷ و ۲۴۸.</ref> و بسیاری دیگر از بزرگان با اندکی تفاوت، روایتی را با سند معتبر از امامزاده عبدالعظیم از امام هادی علیه السلام  نقل کرده اند که روزی در کشتی باد وزید و بدن نوح، برهنه شد. حام و یافث خندیدند، ولی سام، پدر را پوشاند و وقتی نوح بیدار شد آن دو را نفرین کرد و برده سام قرار داد و او را برتر قرار داد. در آن روایت هم، قوس (رنگین‌کمان) نشانه عهد بود.
 
مجلسی، روایت معتبر دیگری را از امام صادق علیه السلام  نقل می‌کند که می‌فرماید:
 
... پس از فرود کشتی، جبرئیل آمد و به نوح گفت: ای نوح! مدت پیغمبری تو منقضی و ایام عمر تو تمام شد؛ پس نام بزرگ خدا و میراث علم پیغمبری را که با توست به پسر خود سام اعطا کن… که من هرگز زمین را بدون حجت نخواهم گذاشت… پس نوح، اسم اعظم، میراث علم و آثار علم پیغمبری را به پسر خود، سام داد و حام و یافث را علمی نداد تا به آن منتفع شوند.<ref>کمال الدین؛ ص ۲۶۷–۲۷۱.</ref>
 
سپس در ادامه حدیث، نسل های بعد را می‌شمرد که فرزندان حام، اهل سند، هند، حبشه و سیاهانند و فرزندان سام، عرب و عجم هستند که محمد صلی الله علیه و آله وارث نهایی آنهاست؛ فرزندان یافث، نیز همه ترکها، یأجوج و مأجوج، چینی ها و… هستند.


از مجموع آنچه بیان شد روشن می‌شود که همه ادیان ابراهیمی و توحیدی، سام را جانشین نوح می‌دانند. اهل کتاب معتقدند او با نام یهوه مبارک شده است و مسلمانان نیز معتقدند اسم اعظم و صحیفه نوح به سام رسیده است و او مأمور ترویج شریعت الاهی پس از نوح می‌باشد.
از مجموع آنچه بیان شد روشن می‌شود که همه ادیان ابراهیمی و توحیدی، سام را جانشین نوح می‌دانند. اهل کتاب معتقدند او با نام یهوه مبارک شده است و مسلمانان نیز معتقدند اسم اعظم و صحیفه نوح به سام رسیده است و او مأمور ترویج شریعت الاهی پس از نوح می‌باشد.


=== ج: وصایت اسماعیل علیه السلام  و اسحاق علیه السلام  برای حضرت ابراهیم علیه السلام ===
=== ج: وصایت اسماعیل علیه السلام  و اسحاق علیه السلام  برای حضرت ابراهیم علیه السلام ===
بحث جانشینی حضرت ابراهیم، مهم ترین و کلیدی ترین بحث در ادیان است. اهمیت حضرت ابراهیم به‌حدی است که همه ادیان توحیدی، خود را منتسب به ایشان می‌دانند و ابراهیم را پدر ادیان توحیدی می‌خوانند. تورات، نام ابتدایی ابراهیم را إبرام (پدر بلندمرتبه) می‌داند که پس از بشارت به اسحاق، خداوند او را ابراهیم (پدر اقوام) نامید.<ref>کتاب مقدس؛ پیدایش ۱۷: ص ۴–۶.</ref>
بحث جانشینی حضرت ابراهیم، مهم ترین و کلیدی ترین بحث در ادیان است. اهمیت حضرت ابراهیم به‌حدی است که همه ادیان توحیدی، خود را منتسب به ایشان می‌دانند و ابراهیم را پدر ادیان توحیدی می‌خوانند. تورات، نام ابتدایی ابراهیم را إبرام (پدر بلندمرتبه) می‌داند که پس از بشارت به اسحاق، خداوند او را ابراهیم (پدر اقوام) نامید.<ref>کتاب مقدس، پیدایش ۱۷، ص ۴–۶.</ref>


داستان حضرت ابراهیم در دو کتاب آسمانی تورات و قرآن، با یکدیگر شباهت ها وتفاوت هایی دارند.<ref>برای آگاهی بیشتر از داستان حضرت ابراهیم علیه السلام بنگرید به: کتاب مقدس (سفر پیدایش، ابواب ۱۲-۲۴)؛ قرآن کریم (سوره های ابراهیم، انبیا، صافات و...).</ref> مهاجرت به کنعان، ازدواج با هاجر به پیشنهاد ساره، تولد اسماعیل و اسحاق، داستان قوم لوط و ذبح اسماعیل همه از مواردی هستند - که با تفاوت های جزئی - هم در تورات و هم در قرآن مطرح شده‌اند؛ اما در آتش افتادن ابراهیم و گلستان شدن آتش بر وی <ref>(صافات/ ۸۲ به‌بعد؛ انبیاء/ ۵۰ به‌بعد.</ref>و مهاجرت به حجاز و بنای کعبه <ref>بقره/ ۱۲۷.</ref> دو قضیه‌ای هستند که در قرآن ذکر شده‌اند، لکن در تورات، ذکری از آنها به‌میان نیامده است. البته در داستان ذبح، تورات معتقد است اسحاق، ذبیح ابراهیم بوده است،<ref>کتاب مقدس؛ پیدایش ۲۲: ص ۱ به‌بعد.</ref> ولی قرآن، اسماعیل را گزینه ذبح ابراهیم می‌داند<ref>البته در منابع اسلامی نیز گاه اسحاق را گزینۀ ذبح ابراهیم می دانند؛ اما مشهور می گویند: او اسماعیل بوده است؛ البته ممکن است اعتقاد نخست، از اسرائیلیات باشد. برای آگاهی بیشتر به تفسیر قرآن کریم، ذیل آیات پیشگفته مراجعه فرمائید.</ref>.<ref>(صافات، ۱۰۲ به بعد)</ref>
داستان حضرت ابراهیم در دو کتاب آسمانی تورات و قرآن، با یکدیگر شباهت ها وتفاوت هایی دارند.<ref>برای آگاهی بیشتر از داستان حضرت ابراهیم علیه السلام بنگرید به: کتاب مقدس (سفر پیدایش، ابواب ۱۲-۲۴)؛ قرآن کریم (سوره های ابراهیم، انبیا، صافات و...).</ref> مهاجرت به کنعان، ازدواج با هاجر به پیشنهاد ساره، تولد اسماعیل و اسحاق، داستان قوم لوط و ذبح اسماعیل همه از مواردی هستند - که با تفاوت های جزئی - هم در تورات و هم در قرآن مطرح شده‌اند؛ اما در آتش افتادن ابراهیم و گلستان شدن آتش بر وی <ref>(صافات/ ۸۲ به‌بعد؛ انبیاء/ ۵۰ به‌بعد.</ref>و مهاجرت به حجاز و بنای کعبه <ref>بقره/ ۱۲۷.</ref> دو قضیه‌ای هستند که در قرآن ذکر شده‌اند، لکن در تورات، ذکری از آنها به‌میان نیامده است. البته در داستان ذبح، تورات معتقد است اسحاق، ذبیح ابراهیم بوده است،<ref>کتاب مقدس؛ پیدایش ۲۲: ص ۱ به‌بعد.</ref> ولی قرآن، اسماعیل را گزینه ذبح ابراهیم می‌داند<ref>البته در منابع اسلامی نیز گاه اسحاق را گزینۀ ذبح ابراهیم می دانند؛ اما مشهور می گویند: او اسماعیل بوده است؛ البته ممکن است اعتقاد نخست، از اسرائیلیات باشد. برای آگاهی بیشتر به تفسیر قرآن کریم، ذیل آیات پیشگفته مراجعه فرمائید.</ref>.<ref>(صافات، ۱۰۲ به بعد)</ref>


آنچه موجب اختلاف شدید بین فرزندان و پیروان حضرت ابراهیم شده است، بحث جانشین اوست. یهودیان و مسیحیان براساس آنچه در تورات آمده است معتقدند خداوند فقط با ذریه اسحاق از نسل ابراهیم عهد بسته است و فقط بنی‌اسرائیل (فرزندان یعقوب و اسحاق) وارث عهد خدا هستند؛ از این‌رو در عهدِ خدا حقی را برای فرزندان اسماعیل قایل نیستند. در تورات آمده است که خداوند عهد خود (اعطای سرزمین نیل تا فرات) را به ابراهیم داده است:
آنچه موجب اختلاف شدید بین فرزندان و پیروان حضرت ابراهیم شده است، بحث جانشین اوست. یهودیان و مسیحیان براساس آنچه در تورات آمده است معتقدند خداوند فقط با ذریه اسحاق از نسل ابراهیم عهد بسته است و فقط بنی‌اسرائیل (فرزندان یعقوب و اسحاق) وارث عهد خدا هستند؛ از این‌رو در عهدِ خدا حقی را برای فرزندان اسماعیل قایل نیستند. در تورات آمده است که خداوند عهد خود (اعطای سرزمین نیل تا فرات) را به ابراهیم داده است:<blockquote>در آن روز، خداوند با ابرام عهد بست و گفت: این زمین را از نهر مصر تا به نهر عظیم یعنی فرات به نسل تو بخشیده ام.<ref>کتاب مقدس؛ پیدایش ۱۵: ص ۱۸.</ref></blockquote>و سپس در ادامه پس از بشارت به اسحاق، این عهد را متعلق به فرزندان او می‌داند، نه فرزندان اسماعیل:<blockquote>... خدا به ابراهیم گفت: اما زوجه تو، سارای، نام او را سارای مخوان، بلکه نام او ساره باشد و او را برکت خواهم داد و پسری نیز از وی به تو خواهم بخشید. او را برکت خواهم داد و امتها از وی به‌وجود خواهند آمد و ملوک امت ها از وی پدید خواهند شد آنگاه ابراهیم بر وی درافتاده، بخندید و در دل خود گفت، آیا برای مرد صد ساله، پسری متولد شود و ساره در نود سالگی بزاید و ابراهیم به خدا گفت: کاش که اسماعیل در حضور تو زیست کند خدا گفت: به‌تحقیق زوجهات، ساره، برای تو پسری خواهد زایید و او را اسحاق نام بنه و عهد خود را با وی استوار خواهم داشت تا با ذریه او بعد از او عهد ابدی باشد و اما در خصوص اسماعیل تو را اجابت فرمودم؛ اینک او را برکت داده، بارور گردانم و او را بسیار کثیر گردانم، دوازده رئیس از وی پدید آیند و امتی عظیم از وی به‌وجود آورم لکن عهد خود را با اسحاق، استوار خواهم ساخت که ساره، او را بدین وقت در سال آینده برای تو خواهد زایید.<ref>کتاب مقدس، پیدایش ۱۷، ص ۱۵–۲۲.</ref></blockquote>دو نکته مهم در این فرازها وجود دارد: یک. عهد خدا، اعطای سرزمین نیل تا فرات بوده است و صاحبان آن، برگزیدگان جهان خواهند بود؛ دو. این عهد در نسل ابراهیم، فقط به فرزندان اسحاق می‌رسد نه به فرزندان اسماعیل؛ زیرا وارث و ذبیح ابراهیم، اسحاق است نه اسماعیل.
 
در آن روز، خداوند با ابرام عهد بست و گفت: این زمین را از نهر مصر تا به نهر عظیم یعنی فرات به نسل تو بخشیده ام.<ref>کتاب مقدس؛ پیدایش ۱۵: ص ۱۸.</ref>
 
و سپس در ادامه پس از بشارت به اسحاق، این عهد را متعلق به فرزندان او می‌داند، نه فرزندان اسماعیل:
 
... خدا به ابراهیم گفت: اما زوجه تو، سارای، نام او را سارای مخوان، بلکه نام او ساره باشد* و او را برکت خواهم داد و پسری نیز از وی به تو خواهم بخشید. او را برکت خواهم داد و امتها از وی به‌وجود خواهند آمد و ملوک امت ها از وی پدید خواهند شد * آنگاه ابراهیم بر وی درافتاده، بخندید و در دل خود گفت، آیا برای مرد صد ساله، پسری متولد شود و ساره در نود سالگی بزاید * و ابراهیم به خدا گفت: کاش که اسماعیل در حضور تو زیست کند * خدا گفت: به‌تحقیق زوجهات، ساره، برای تو پسری خواهد زایید و او را اسحاق نام بنه و عهد خود را با وی استوار خواهم داشت تا با ذریه او بعد از او عهد ابدی باشد * و اما در خصوص اسماعیل تو را اجابت فرمودم؛ اینک او را برکت داده، بارور گردانم و او را بسیار کثیر گردانم، دوازده رئیس از وی پدید آیند و امتی عظیم از وی به‌وجود آورم * لکن عهد خود را با اسحاق، استوار خواهم ساخت که ساره، او را بدین وقت در سال آینده برای تو خواهد زایید.<ref>کتاب مقدس؛ پیدایش ۱۷: ص ۱۵–۲۲.</ref>
 
دو نکته مهم در این فرازها وجود دارد: یک. عهد خدا، اعطای سرزمین نیل تا فرات بوده است و صاحبان آن، برگزیدگان جهان خواهند بود؛ دو. این عهد در نسل ابراهیم، فقط به فرزندان اسحاق می‌رسد نه به فرزندان اسماعیل؛ زیرا وارث و ذبیح ابراهیم، اسحاق است نه اسماعیل.


درحقیقت تورات نسبت‌به احوال حضرت اسماعیل ساکت است و فقط به چهار نکته اشاره می‌کند:  
درحقیقت تورات نسبت‌به احوال حضرت اسماعیل ساکت است و فقط به چهار نکته اشاره می‌کند:  
خط ۸۸: خط ۷۰:
تورات درباره اسماعیل سخن دیگری نمی‌گوید و او را از عهد الاهی و ارث بردن از ارض موعود (نیل تا فرات) محروم می‌داند. اساساً اعتقاد صهیونیسم مسیحی و صهیونیسم یهودی درباره مالکیت یهود بر نیل تا فرات، ناشی از همین نگاه تورات می‌باشد.
تورات درباره اسماعیل سخن دیگری نمی‌گوید و او را از عهد الاهی و ارث بردن از ارض موعود (نیل تا فرات) محروم می‌داند. اساساً اعتقاد صهیونیسم مسیحی و صهیونیسم یهودی درباره مالکیت یهود بر نیل تا فرات، ناشی از همین نگاه تورات می‌باشد.


تورات، بار دیگر به‌صراحت اعلام می‌کند که وارث عهد خداوند فقط ذریه اسحاق است:
تورات، بار دیگر به‌صراحت اعلام می‌کند که وارث عهد خداوند فقط ذریه اسحاق است:<blockquote>پس (ساره) به ابراهیم گفت: این کنیز را با پسرش بیرون کن؛ زیرا پسر کنیز با پسر من، اسحاق، وارث نخواهد بود اما این به‌نظر ابراهیم درباره پسرش بسیار سخت آمد خدا به ابراهیم گفت: درباره پسر خود و کنیزت به نظرت سخت نیاید؛ بلکه هر آنچه ساره به تو گفته است، سخن او را بشنو، زیرا ذریه تو از اسحاق خوانده خواهد شد.<ref>کتاب مقدس، پیدایش ۲۱، ص ۱۰–۱۳.</ref></blockquote>


پس (ساره) به ابراهیم گفت: این کنیز را با پسرش بیرون کن؛ زیرا پسر کنیز با پسر من، اسحاق، وارث نخواهد بود* اما این به‌نظر ابراهیم درباره پسرش بسیار سخت آمد* خدا به ابراهیم گفت: درباره پسر خود و کنیزت به نظرت سخت نیاید؛ بلکه هر آنچه ساره به تو گفته است، سخن او را بشنو، زیرا ذریه تو از اسحاق خوانده خواهد شد.<ref>کتاب مقدس؛ پیدایش ۲۱: ص ۱۰–۱۳.</ref>
اما قرآن، هم اسماعیل و هم اسحاق را در عهد خدا مساوی می‌داند و عهد خدا را امامت و ولایت بر مردم می‌داند، نه ارض موعود و آن را از آنِ ظالمان نمی‌داند:<blockquote>{{قرآن|وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي ۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>بقره، ۱۲۴</ref></blockquote>مسلمانان معتقدند بنی اسرائیل در عصر خود، قوم برگزیده بود،<ref>بقره، ۴۷ و ۱۲۲</ref> اما پیامبر آخرالزمان از نسل اسماعیل است و شاید همین امر، باعث شد تا یهودیان و مسیحیان، نبوت نبیاکرم صلی الله علیه و آله را نپذیرفتند؛ چون او از بنیاسماعیل بود نه بنی اسرائیل.


اما قرآن، هم اسماعیل و هم اسحاق را در عهد خدا مساوی می‌داند و عهد خدا را امامت و ولایت بر مردم می‌داند، نه ارض موعود و آن را از آنِ ظالمان نمی‌داند:<blockquote>{{قرآن|وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي ۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>بقره، ۱۲۴</ref></blockquote>مسلمانان معتقدند بنی اسرائیل در عصر خود، قوم برگزیده بود،<ref>بقره، ۴۷ و ۱۲۲</ref> اما پیامبر آخرالزمان از نسل اسماعیل است و شاید همین امر، باعث شد تا یهودیان و مسیحیان، نبوت نبیاکرم صلی الله علیه و آله را نپذیرفتند؛ چون او از بنیاسماعیل بود نه بنیاسرائیل. قرآن می‌فرماید: «وَلَن‌تَرْضَی عَنکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصَارَی حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ»<ref>بقره، ۱۲۰</ref> و پیامبر را آگاه می‌کند که آنها هرگز تابع تو نخواهند شد، چون با اینکه تو را به خوبی می‌شناسند «یَعرِفُونَه کما یَعرِفُون أبنائَهم.»<ref>انعام، ۲۰</ref> معتقدند تو از قوم بنیاسرائیل که وارث عهد خداست، نیستی! درمجموع، وجود وصی برای حضرت ابراهیم از اصول مسلم و مهم در ادیان توحیدی است که قبول آن می‌تواند بسیاری از مسایل بین ادیان را حل نماید، زیرا نگاه نژادیِ یهود و ادعای مالکیت ارض موعود (نیل تا فرات) ریشه در بحث وصایت دارد. نگاه اسلام، نگاه مبتنی بر مقام امامت و ولایت است؛ یعنی هر فردی از آل‌ابراهیم که شرایط را داشته باشد به این عهد می‌رسد، چه از نسل اسحاق باشد و چه از نسل اسماعیل. خداوند این اصل را چنین بیان می‌نماید: «فَقَدْ آتَیْنَا آلَ‌إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیْنَاهُم مُّلْکاً عَظِیما. ً»<ref>نساء/ ۵۴.</ref> و در جواب تقاضای ابراهیم نیز می‌فرماید: «لاَیَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ.»<ref>بقره، ۱۲۴</ref> مسلمانان نیز بر همین اساس، هم اسماعیل و هم اسحاق را وصی ابراهیم می‌دانند.
قرآن می‌فرماید: {{قرآن|وَلَنْ تَرْضَىٰ عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ}}<ref>بقره، ۱۲۰</ref> و پیامبر را آگاه می‌کند که آنها هرگز تابع تو نخواهند شد، چون با اینکه تو را به خوبی می‌شناسند «یَعرِفُونَه کما یَعرِفُون أبنائَهم.»<ref>انعام، ۲۰</ref> معتقدند تو از قوم بنی اسرائیل که وارث عهد خداست، نیستی! درمجموع، وجود وصی برای حضرت ابراهیم از اصول مسلم و مهم در ادیان توحیدی است که قبول آن می‌تواند بسیاری از مسایل بین ادیان را حل نماید، زیرا نگاه نژادیِ یهود و ادعای مالکیت ارض موعود (نیل تا فرات) ریشه در بحث وصایت دارد. نگاه اسلام، نگاه مبتنی بر مقام امامت و ولایت است؛ یعنی هر فردی از آل‌ابراهیم که شرایط را داشته باشد به این عهد می‌رسد، چه از نسل اسحاق باشد و چه از نسل اسماعیل.
 
خداوند این اصل را چنین بیان می‌نماید: {{قرآن|فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا}}<ref>نساء/ ۵۴.</ref> و در جواب تقاضای ابراهیم نیز می‌فرماید: {{قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>بقره/ ۱۲۴.</ref> مسلمانان نیز بر همین اساس، هم اسماعیل و هم اسحاق را وصی ابراهیم می‌دانند.


=== د: وصایت یوشع بن نون برای حضرت موسی علیه السلام ===
=== د: وصایت یوشع بن نون برای حضرت موسی علیه السلام ===
حضرت موسی، یکی از انبیای اولوالعزم و موعود بنی اسرائیل بود که از زمان حضرت یوسف به‌سبب قحطی، از کنعان به مصر مهاجرت کرده بودند و زندگی خوشی داشتند، اما بعدها گرفتار ظلم فرعون و قبطیان شدند و حضرت موسی توانست آنها را از چنگال فرعون نجات دهد.
حضرت موسی، یکی از انبیای اولوالعزم و موعود بنی اسرائیل بود که از زمان حضرت یوسف به‌سبب قحطی، از کنعان به مصر مهاجرت کرده بودند و زندگی خوشی داشتند، اما بعدها گرفتار ظلم فرعون و قبطیان شدند و حضرت موسی توانست آنها را از چنگال فرعون نجات دهد.


داستان ولادت و رشد موسی در قصر فرعون،<ref>البته تورات، آن را قصر دختر فرعون می داند.</ref> کشتن یک قبطی، فرار به مدین و ازدواج با دختر شعیب، مبعوث شدن به رسالت در وادی طوی، انتخاب هارون به‌عنوان وزیر و دستیار خود، رفتن به سمت فرعون، مقابله با ساحران، آوردن معجزات متعدد و سرانجام نجات بنی اسرائیل، سرگردانی و دریافت الواح در طور سینا، گوساله‌پرستی بنی اسرائیل، نزول منّ و سلوی و… همه از موارد مشترک بین قرآن و تورات است. البته در نقل داستان ها تفاوت هایی - مانند اینکه تورات، ساخت گوساله را به هارون نسبت می‌دهد؛ اما قرآن ساحت این پیامبر را پاک می‌داند و آن را به سامری نسبت می‌دهد - وجود دارد؛ لکن اصل داستان ها مشترک است.<ref>برای آشنایی بیشتر بنگرید به: کتاب مقدس (سفر خروج، باب ۲ به بعد تا پایان سفر تثلیه)؛ قرآن کریم (سوره های بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، طه، انبیا، قصص، نمل و...) و تفاسیر این آیات.</ref>
داستان ولادت و رشد موسی در قصر فرعون،<ref>البته تورات، آن را قصر دختر فرعون می داند.</ref> کشتن یک قبطی، فرار به مدین و ازدواج با دختر شعیب، مبعوث شدن به رسالت در وادی طوی، انتخاب هارون به‌عنوان وزیر و دستیار خود، رفتن به سمت فرعون، مقابله با ساحران، آوردن معجزات متعدد و سرانجام نجات بنی اسرائیل، سرگردانی و دریافت الواح در طور سینا، گوساله‌پرستی بنی اسرائیل، نزول منّ و سلوی و… همه از موارد مشترک بین قرآن و تورات است.  
 
البته در نقل داستان ها تفاوت هایی - مانند اینکه تورات، ساخت گوساله را به هارون نسبت می‌دهد؛ اما قرآن ساحت این پیامبر را پاک می‌داند و آن را به سامری نسبت می‌دهد - وجود دارد؛ لکن اصل داستان ها مشترک است.<ref>برای آشنایی بیشتر بنگرید به: کتاب مقدس (سفر خروج، باب ۲ به بعد تا پایان سفر تثلیه)؛ قرآن کریم (سوره های بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، طه، انبیا، قصص، نمل و...) و تفاسیر این آیات.</ref>


طبق آنچه در تورات آمده است، هارون پس از چندین دهه تلاش، قبل از ورود به کنعان از دنیا رفت و حضرت موسی نیز در «موآب» چشم از جهان فروبست؛ اما قبل از مرگ خود، مردم را جمع کرد و همه را از جانشینی یوشع‌بن نون آگاه کرد. تورات داستان مربوط به جانشینی موسی را چنین بیان می‌کند:
طبق آنچه در تورات آمده است، هارون پس از چندین دهه تلاش، قبل از ورود به کنعان از دنیا رفت و حضرت موسی نیز در «موآب» چشم از جهان فروبست؛ اما قبل از مرگ خود، مردم را جمع کرد و همه را از جانشینی یوشع‌بن نون آگاه کرد. تورات داستان مربوط به جانشینی موسی را چنین بیان می‌کند:<blockquote>و خداوند به موسی گفت: اینک ایام مردن تو نزدیک است. یوشع را طلب نما و در خیمه اجتماع، حاضر شوید تا او را وصیت نمایم. پس موسی و یوشع رفته در خیمه اجتماع حاضر شدند و خداوند در ستون ابر در خیمه ظاهر شد و… پس الان این سرود را برای خود بنویسید و تو آن را بر بنی اسرائیل تعلیم داده، آن را در دهان ایشان بگذار تا این سرود، برای من بر بنی‌اسرائیل شاهد باشد… پس موسی این سرود را در همان روز نوشته، به بنی‌اسرائیل تعلیم داد و یوشع بن نون را وصیت نموده، گفت: قوی و دلیر باش؛ زیرا که تو بنی اسرائیل را به زمینی که برای ایشان قسم خوردم داخل خواهی ساخت و من با تو خواهم بود.<ref>کتاب مقدس، تثنیه ۳۱، ص ۱۵–۲۵.</ref></blockquote>البته در مواضع دیگری از عهد عتیق، به جانشینی یوشع اشاره شده است،<ref>کتاب مقدس، تثنیه ۳، ص ۹.</ref> اما نکته این است که جانشین موسی، امام و رهبر قوم موسی است که وظیفه دارد بنی اسرائیل را به کنعان بازگرداند. وقایع مربوط به یوشع در صحیفه یوشع، ششمین صحیفه از صُحُف عهد عتیق ذکر شده است.


و خداوند به موسی گفت: اینک ایام مردن تو نزدیک است. یوشع را طلب نما و در خیمه اجتماع، حاضر شوید تا او را وصیت نمایم. پس موسی و یوشع رفته در خیمه اجتماع حاضر شدند * و خداوند در ستون ابر در خیمه ظاهر شد و… پس الان این سرود را برای خود بنویسید و تو آن را بر بنی اسرائیل تعلیم داده، آن را در دهان ایشان بگذار تا این سرود، برای من بر بنی‌اسرائیل شاهد باشد… پس موسی این سرود را در همان روز نوشته، به بنی‌اسرائیل تعلیم داد * و یوشع بن نون را وصیت نموده، گفت: قوی و دلیر باش؛ زیرا که تو بنی اسرائیل را به زمینی که برای ایشان قسم خوردم داخل خواهی ساخت و من با تو خواهم بود.<ref>کتاب مقدس؛ تثنیه ۳۱: ص ۱۵–۲۵.</ref>
علامه مجلسی هم چندین روایات معتبر می‌آورد که بیانگر جانشینی یوشع برای حضرت موسی هستند و حتی در آنها نبوت موسی و جانشینیِ یوشع، با نبوت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و جانشینیِ حضرت علی علیه السلام  مقایسه شده است.


البته در مواضع دیگری از عهد عتیق، به جانشینی یوشع اشاره شده است،<ref>کتاب مقدس؛ تثنیه ۳: ص ۹.</ref> اما نکته این است که جانشین موسی، امام و رهبر قوم موسی است که وظیفه دارد بنی اسرائیل را به کنعان بازگرداند. وقایع مربوط به یوشع در صحیفه یوشع، ششمین صحیفه از صُحُف عهد عتیق ذکر شده است. علامه مجلسی هم چندین روایات معتبر می‌آورد که بیانگر جانشینی یوشع برای حضرت موسی هستند و حتی در آنها نبوت موسی و جانشینیِ یوشع، با نبوت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و جانشینیِ حضرت علی علیه السلام  مقایسه شده است. این روایات، منسوب به نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، امام باقر علیه السلام  و امام صادق علیه السلام  هستند و در همه آنها چنین آمده است که حضرت موسی، موقع مرگ خود، یوشع‌بن نون را وصی خود گرداند.<ref>(مجلسی، همان: ۷۹۷ به بعد)</ref>
این روایات، منسوب به نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، امام باقر علیه السلام  و امام صادق علیه السلام  هستند و در همه آنها چنین آمده است که حضرت موسی، موقع مرگ خود، یوشع‌بن نون را وصی خود گرداند.<ref>حیات القلوب، ۷۹۷ به بعد.</ref>


درمجموع می‌توان گفت: تمام ادیان ابراهیمی، یوشع بن نون را وصی حضرت موسی و هارون را وزیر و دستیار او در امر رسالت می‌دانند. آری! ترویج شریعت موسوی بعد از او به یوشع و جانشینان او رسید و سلسله اوصیا در تورات، همان سلسله انبیاست و ما بحث وصایت در موسی را به‌دلیل رعایت اختصار در همین‌جا ختم می‌کنیم.
درمجموع می‌توان گفت: تمام ادیان ابراهیمی، یوشع بن نون را وصی حضرت موسی و هارون را وزیر و دستیار او در امر رسالت می‌دانند. آری! ترویج شریعت موسوی بعد از او به یوشع و جانشینان او رسید و سلسله اوصیا در تورات، همان سلسله انبیاست و ما بحث وصایت در موسی را به‌دلیل رعایت اختصار در همین‌جا ختم می‌کنیم.
خط ۱۳۳: خط ۱۱۹:
گفتار نبی اکرم صلی الله علیه و آله بهترین دلیل برای اثبات آموزه‌های دینی است و اگر ایشان به امری تصریح نمایند، یقیناً مورد پذیرش همه مسلمانان - اعم از شیعه و سنی - خواهد بود و تصریح پیامبر، تأویل‌بردار نیست. ما معتقدیم تصریحات بسیاری درباره وصایت، از نخستین روز دعوت تا آخرین لحظه نبوت، در کلام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وجود دارد، که به‌دلیل اختصار، یک مورد را به و بقیه را به‌اجمال ذکر می‌کنیم<ref>برای اطلاع بیشتر از وقایع صدر اسلام و بحث جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام، بنگرید به: عز الدین ابن اثیر، تاریخ کامل؛ محمد بن اسحاق، سیرۀ ابن اسحاق؛ ابوجعفر محمد بن بابویه قمی(صدوق)، عیون اخبار الرضا علیه السلام؛ محمد بن شعبۀ حرانی، تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام؛ ابوجعفر محمد بن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب؛ ابن هشام، السیرة النبویّة؛ محمد بن نعمان (مفید)، الارشاد؛ احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی.</ref>.
گفتار نبی اکرم صلی الله علیه و آله بهترین دلیل برای اثبات آموزه‌های دینی است و اگر ایشان به امری تصریح نمایند، یقیناً مورد پذیرش همه مسلمانان - اعم از شیعه و سنی - خواهد بود و تصریح پیامبر، تأویل‌بردار نیست. ما معتقدیم تصریحات بسیاری درباره وصایت، از نخستین روز دعوت تا آخرین لحظه نبوت، در کلام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وجود دارد، که به‌دلیل اختصار، یک مورد را به و بقیه را به‌اجمال ذکر می‌کنیم<ref>برای اطلاع بیشتر از وقایع صدر اسلام و بحث جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام، بنگرید به: عز الدین ابن اثیر، تاریخ کامل؛ محمد بن اسحاق، سیرۀ ابن اسحاق؛ ابوجعفر محمد بن بابویه قمی(صدوق)، عیون اخبار الرضا علیه السلام؛ محمد بن شعبۀ حرانی، تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام؛ ابوجعفر محمد بن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب؛ ابن هشام، السیرة النبویّة؛ محمد بن نعمان (مفید)، الارشاد؛ احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی.</ref>.


پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از همان ابتدای رسالت خویش، مأموریت یافت تا جانشین خود را معرفی نماید. در متون تاریخی و تفسیری آمده شده است که پس از نزول آیه «وَ اَنْذِر عَشِیرَتَکَ الاَقْرَبین»<ref>شعراء، ۲۱۴.</ref> پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به‌فرمان خداوند، گروهی از بنی هاشم را دعوت کرد و پس انذار ایشان از عذاب الاهی، خواست تا به دین و رسالت او ایمان بیاورند. سپس فرمود: هر کس نخستین ایمان‌آورنده باشد، برادر، وارث و جانشین او خواهد بود. از آن جمع، فقط علی‌بن ابی طالب به پیامبر ایمان آورد و آن حضرت در همان مجلس، ایشان را به عنوان برادر، وارث و جانشین خود برگزید. این امر مورد اتفاق شیعه و سنی می‌باشد؛ برخی مانند طبری در جامع‌البیان (۱۴۱۵: ۱۹، ۱۴۹) و ابن‌اثیر در البدایهٔ و النهایهٔ (۱۴۰۸: ۳، ۵۳) و السیرهٔ النبویهٔ (۱۳۹۶: ۱، ۴۵۹)گاه به جای کلمه‌های وصی و جانشین، از عبارت کذا و کذا استفاده کردهاند، ولی در جای دیگر به وصایت امام علی علیه السلام  تصریح کردهاند؛ مثلاً طبری در تاریخ خود کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را چنین نقل می‌کند:
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از همان ابتدای رسالت خویش، مأموریت یافت تا جانشین خود را معرفی نماید. در متون تاریخی و تفسیری آمده شده است که پس از نزول آیه {{قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>شعراء، ۲۱۴.</ref> پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به‌فرمان خداوند، گروهی از بنی هاشم را دعوت کرد و پس انذار ایشان از عذاب الاهی، خواست تا به دین و رسالت او ایمان بیاورند. سپس فرمود: هر کس نخستین ایمان‌آورنده باشد، برادر، وارث و جانشین او خواهد بود. از آن جمع، فقط علی‌بن ابی طالب به پیامبر ایمان آورد و آن حضرت در همان مجلس، ایشان را به عنوان برادر، وارث و جانشین خود برگزید.  
 
فَاَیُّکُم یُوَازِرونی عَلی هَذا الاَمْر عَلی اَنْ یَکونَ اَخِی وَ وَصیّی وَ خَلِیفَتی فِیکُم … ثمَّ قَالَ: اِنَّ هَذا اَخِی وَ وَصیّی وَ خَلیفَتی فِیکُم فَاسْمَعوُا لَه وَ اَطیعُوا.<ref>تاریخ طبری؛ ج ۲، ص۶۳.</ref>


این قضیه، در کتب شیعه و بسیاری از کتب اهل سنت نقل شده است. اکنون پس از اطمینان از اعتبار سندی آن می‌توان گفت: بهترین دلیل بر اهمیت بحث وصایت، مطرح کردن آن در آغاز رسالت و نخستین دعوت رسمی و علنی است؛ زیرا رسالت با امامت کامل خواهد شد.
این امر مورد اتفاق شیعه و سنی می‌باشد؛ برخی مانند طبری <ref>جامع‌البیان، ج ۱۹،  ص ۱۴۹.</ref>و ابن‌اثیر <ref>البدایة و النهایة، ج ۳،  ص۵۳.</ref>و ابن هشام <ref>السیرة النبویة، ج ۱،  ص۴۵۹.</ref>گاه به جای کلمه‌های وصی و جانشین، از عبارت کذا و کذا استفاده کردهاند، ولی در جای دیگر به وصایت امام علی علیه السلام  تصریح کردهاند؛ مثلاً طبری در تاریخ خود کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را چنین نقل می‌کند:<blockquote>{{متن عربی|فَأَيُّكُمْ يُوَازِرُنِي عَلَى أَمْرِي عَلَى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُم‏… ثُمَّ قَالَ هَذَا أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا}}<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص۶۳.</ref></blockquote>این قضیه، در کتب شیعه و بسیاری از کتب اهل سنت نقل شده است. اکنون پس از اطمینان از اعتبار سندی آن می‌توان گفت: بهترین دلیل بر اهمیت بحث وصایت، مطرح کردن آن در آغاز رسالت و نخستین دعوت رسمی و علنی است؛ زیرا رسالت با امامت کامل خواهد شد.


علاوه بر این، احادیث منزلت، سفینه، ثقلین و لوح و قلم نیز حاوی پیام وصایت امام علی علیه السلام  در کلام نبی اکرم صلی الله علیه و آله هستند که تفصیل این موارد مجال دیگری را می‌طلبد. البته صریح‌ترین کلام، حدیث غدیر است که به آن خواهیم پرداخت.
علاوه بر این، احادیث منزلت، سفینه، ثقلین و لوح و قلم نیز حاوی پیام وصایت امام علی علیه السلام  در کلام نبی اکرم صلی الله علیه و آله هستند که تفصیل این موارد مجال دیگری را می‌طلبد. البته صریح‌ترین کلام، حدیث غدیر است که به آن خواهیم پرداخت.
خط ۱۵۳: خط ۱۳۷:
فرازهایی از آن خطبه، فهرست وار و به ترتیب، عبارتند از:
فرازهایی از آن خطبه، فهرست وار و به ترتیب، عبارتند از:


* حمد خدا؛  
حمد خدا؛ بیان اوصاف و توانمندیهای خداوند سبحان؛  
* بیان اوصاف و توانمندیهای خداوند سبحان؛  
 
* بیان اینکه خداوند به پیامبر، امر فرموده که فرمان او را به مردم بگوید (لاَنَّهُ قَدْ اَعْلَمَنی انّی اِنْ لم‌اَبْلُغ مَا اَنزلَ اِلیَّ فَمَابَلَّغْتُ رِسالَتی… فَاَوْحَی اِلیَّ بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم یَا اَیُّها الرَّسول بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ اِلَیکَ مِنْ رَبِّک وَ اِنْ لمتَفْعَل فَمَابَلَّغْتَ رِسَالَته…)؛  
بیان اینکه خداوند به پیامبر، امر فرموده که فرمان او را به مردم بگوید (لاَنَّهُ قَدْ اَعْلَمَنی انّی اِنْ لم‌اَبْلُغ مَا اَنزلَ اِلیَّ فَمَابَلَّغْتُ رِسالَتی… فَاَوْحَی اِلیَّ بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم یَا اَیُّها الرَّسول بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ اِلَیکَ مِنْ رَبِّک وَ اِنْ لمتَفْعَل فَمَابَلَّغْتَ رِسَالَته…)؛  
* بیان اینکه جبرئیل سه‌بار بر پیامبر نازل شد تا پیام خدا را برساند؛  
 
* بیان اینکه منزلت علی علیه السلام  برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مانند منزلت هارون برای موسی علیه السلام  است؛  
بیان اینکه جبرئیل سه‌بار بر پیامبر نازل شد تا پیام خدا را برساند؛  
* گله پیامبر از وجود منافقان بسیار و صرف‌نظر از ذکر نام آنان به دلیل بزرگواری آن حضرت؛  
 
* تأکید مجدد بر نقص رسالت در صورت عدم ابلاغ دستور خداوند؛  
بیان اینکه منزلت علی علیه السلام  برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مانند منزلت هارون برای موسی علیه السلام  است؛  
 
گله پیامبر از وجود منافقان بسیار و صرف‌نظر از ذکر نام آنان به دلیل بزرگواری آن حضرت؛  
 
تأکید مجدد بر نقص رسالت در صورت عدم ابلاغ دستور خداوند؛  
 
نصب علی علیه السلام  به‌عنوان امام از طرف خداوند،


* نصب علی علیه السلام به‌عنوان امام از طرف خداوند؛
لزوم اطاعت از او و حرمت مخالفت با او (فَاعْلَموُا معَاشِرَ النَّاس اِنَّ اللهَ قَدْ نَصَبَهُ لَکُم وَلیّاً وَ اِمَاماً مُفْتَرِضاً طَاعَتُهُ عَلیَ المهاجِرینَ وَ الانْصار و عَلی التَّابِعینَ لهم بِاحسانٍ وَ عَلیَ الْبَادِی وَ الحاضِر وَ علیَ الاعْجَمی وَ العَربی و الحُرِّ وَ الممْلوک وَ الصَّغِیر وَ الکَبیر…)؛  
* لزوم اطاعت از او و حرمت مخالفت با او (فَاعْلَموُا معَاشِرَ النَّاس اِنَّ اللهَ قَدْ نَصَبَهُ لَکُم وَلیّاً وَ اِمَاماً مُفْتَرِضاً طَاعَتُهُ عَلیَ المهاجِرینَ وَ الانْصار و عَلی التَّابِعینَ لهم بِاحسانٍ وَ عَلیَ الْبَادِی وَ الحاضِر وَ علیَ الاعْجَمی وَ العَربی و الحُرِّ وَ الممْلوک وَ الصَّغِیر وَ الکَبیر…)؛  
* تأکید مجدد بر امامت علی علیه السلام  و اولاد ایشان (ثُمَّ مِنْ بَعدی عَلیٌ وَلیُّکُم وَ اِمامُکُم بِامرِ الله رَبُّکُم ثُمَّ الامامَة فی ذُرُّیَّتی مِنْ وُلْدِهِ اِلی یومِ الْقِیامةٍ)؛
* تعلیم همه حلال ها و حرام ها و همه علوم به علی علیه السلام ؛
* اشاره به اول مسلمان بودن علی علیه السلام  و اولین فدایی پیامبر صلی الله علیه و آله بودن؛
* برتر قرار دادن علی علیه السلام و تعیین ایشان به امامت از طرف خداوند سبحان (وَ اقْبِلوُهُ فَقَدْ نَصَبَهُ اللهُ مَعَاشِرَ النَّاسِ اِنَّهُ اِمَامٌ مِنَ اللهِ)؛
* ورود مخالف علی علیه السلام  به جهنم؛
* کافر محسوب شدن کسی که به این امر شک کند؛
* افضل بودن علی علیه السلام  از مردم؛


* بیان خبر جبرئیل که دشمن علی علیه السلام  ملعون و مغضوب است (مَلْعُونٌ ملعونٌ، مَغْضُوبٌ مغضوبٌ، مَنْ رَدَّ قَوْلی هذا وَ لم‌یُوَافِقهُ، اَلاَ أِنَّ جِبرَئَیل خَبَّرَنی عَنِ اللهِ تَعالیَ بِذلک وَ یَقوُلُ مَنْ عَادی عَلِیّاً وَ لم‌یَتَوَلَّهُ فَعَلِیْهِ لَعْنَتی وَ غَضَبی)؛  
تأکید مجدد بر امامت علی علیه السلام  و اولاد ایشان (ثُمَّ مِنْ بَعدی عَلیٌ وَلیُّکُم وَ اِمامُکُم بِامرِ الله رَبُّکُم ثُمَّ الامامَة فی ذُرُّیَّتی مِنْ وُلْدِهِ اِلی یومِ الْقِیامةٍ)؛
* دعوت به پیروی از محکمات و پرهیز از متشابهات قرآن؛  
 
* دست علی علیه السلام  را بلند کردن و گفتن: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا عَلیٌ مَوْلاهُ وَ هُوَ عَلیُّ بنُ اَبی‌طالِب اَخِی وَ وَصِیّی؛  
تعلیم همه حلال ها و حرام ها و همه علوم به علی علیه السلام ؛
* نامیدن علی علیه السلام  و اولادش به‌عنوان ثقل اصغر و معرفی قرآن به‌عنوان ثقل اکبر؛  
 
* ودیعه بودن علی و اولادش در میان مردم؛  
اشاره به اول مسلمان بودن علی علیه السلام  و اولین فدایی پیامبر صلی الله علیه و آله بودن؛
* بیان اینکه حق رسالت با این اعلام، ادا شد؛  
 
* بیان اینکه این اعلام از جانب خداوند است و غیر از علی علیه السلام  کسی لایق این سمت نیست (اِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ قَالَ وَ اَنَا قُلْتُ عَنِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ اَلاَ اِنَّهُ لَیْسَ اَمِیرُالمؤمِنینَ غَیرَ اَخِی وَ لاَتَحِلُّ اِمْرَةُ المْؤمِنینَ بَعْدِی لِاَحَدٍ غَیْرَهُ)؛  
برتر قرار دادن علی علیه السلام  و تعیین ایشان به امامت از طرف خداوند سبحان (وَ اقْبِلوُهُ فَقَدْ نَصَبَهُ اللهُ مَعَاشِرَ النَّاسِ اِنَّهُ اِمَامٌ مِنَ اللهِ)؛
* تأکید مجدد پیامبر صلی الله علیه و آله بر حقانیت علی علیه السلام  (هَذا عَلیٌ اَخِی وَ وَصیّی وَ وَاعِی عِلْمِی وَ خَلِیْفَتی عَلی اُمَّتی وَ عَلی تَفْسِیرِ کِتابِ الله عَزَّوَجَلَّ)؛  
 
* دعا در حق محبان و لعن مخالفان علی علیه السلام ؛  
ورود مخالف علی علیه السلام  به جهنم؛
* شاهد گرفتن خداوند بر اینکه تفسیر اسلام برعهده علی علیه السلام  است تا دین کامل شود (... بِمَا اَکْمَلْتَ لِعِبَادِکَ مِنْ دِینِهِمْ وَ اَتْمَمْتَ عَلَیْهِمْ نِعْمَتَکَ وَ رَضیتَ لهَمُ الاسلامَ دِیناً فَقُلْتَ وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیرَ الاسلامِ دِیناً فَلَنْ‌یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فی الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرین)؛  
 
* تأکید مجدد بر اکمال دین با امامت علی علیه السلام  (اِنَّما اَکْمَلَ اللهُ عَزوجلَّ دِیْنَکُمْ بِاِمَامَتِهِ)؛  
کافر محسوب شدن کسی که به این امر شک کند؛
* به کار بردن صفاتی مانند تقی، نقی، هادی، مهدی و… برای علی علیه السلام ؛  
 
* معرفی علی علیه السلام  و اولاد او به‌عنوان برترین و بهترین اوصیا (نَبِیُّکُمْ خَیْرُ نَبِیٍّ وَ وَصِیُّهُ خَیْرُ وَصِیٍّ وَ بَنُوهُ خَیْرُ الاوْصِیاء)؛  
افضل بودن علی علیه السلام  از مردم؛
* معرفی دشمن علی علیه السلام  به‌عنوان دشمن خدا؛  
 
* تأکید بر اینکه سوره مبارکه عصر در مورد علی علیه السلام  است؛  
بیان خبر جبرئیل که دشمن علی علیه السلام  ملعون و مغضوب است (مَلْعُونٌ ملعونٌ، مَغْضُوبٌ مغضوبٌ، مَنْ رَدَّ قَوْلی هذا وَ لم‌یُوَافِقهُ، اَلاَ أِنَّ جِبرَئَیل خَبَّرَنی عَنِ اللهِ تَعالیَ بِذلک وَ یَقوُلُ مَنْ عَادی عَلِیّاً وَ لم‌یَتَوَلَّهُ فَعَلِیْهِ لَعْنَتی وَ غَضَبی)؛  
* بیان اینکه پس از مرگِ پیامبر صلی الله علیه و آله به عقب برنگردید؛  
 
* ذکر مجدد صفات پسندیده علی علیه السلام ؛  
دعوت به پیروی از محکمات و پرهیز از متشابهات قرآن؛  
* بیان اینکه صحیفه، نزد علی علیه السلام  است؛  
 
* قرار دادن امامت در اولاد او تا قیامت؛  
دست علی علیه السلام  را بلند کردن و گفتن: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا عَلیٌ مَوْلاهُ وَ هُوَ عَلیُّ بنُ اَبی‌طالِب اَخِی وَ وَصِیّی؛  
* تأکید دوباره بر امامت او (هذا علیٌ اِمامُکُمْ وَ وَلیُّکُم وَ هو مَواعِیدُ الله)؛  
 
* تأکید مجدد بر وجود امامت پس از علی علیه السلام  در اولادش (اَنَا صِراطُ اللهِ المستقیمُ الذی اَمَرَکُمْ بِاتِّبَاعِهِ ثم عَلیٌّ مِنْ بَعْدِی ثم وُلْدِی مِنْ صُلْبِهِ اَئِمةٌ یَهْدوُنَ اِلیَ الحقِّ)؛  
نامیدن علی علیه السلام  و اولادش به‌عنوان ثقل اصغر و معرفی قرآن به‌عنوان ثقل اکبر؛  
* خواندن سوره حمد؛
 
* معرفی دشمنان علی به‌عنوان منافق؛  
ودیعه بودن علی و اولادش در میان مردم؛  
* وعده ورود بدون حساب به بهشت به پیروان علی علیه السلام  (یَدْخُلونَ الجَنَّةَ بِغَیرِ حسابٍ)؛  
 
* تأکید مجدد بر عذاب جهنم برای مخالفان علی علیه السلام ؛  
بیان اینکه حق رسالت با این اعلام، ادا شد؛  
* تأکید مجدد بر وصایت علی علیه السلام  (اِنِّی نَبِیٌ وَ عَلیٌّ وَصِیّی)؛  
 
* نامیدن مهدی علیه السلام  فرزند علی علیه السلام  به‌عنوان آخرین امام در سلسله اوصیا (و اِنَّ خَاِتمَ الاَئِمَّةِ مِنَّا الْقائِمُ المهدِی صَلواةُ اللهِ علیه)؛  
بیان اینکه این اعلام از جانب خداوند است و غیر از علی علیه السلام  کسی لایق این سمت نیست (اِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ قَالَ وَ اَنَا قُلْتُ عَنِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ اَلاَ اِنَّهُ لَیْسَ اَمِیرُالمؤمِنینَ غَیرَ اَخِی وَ لاَتَحِلُّ اِمْرَةُ المْؤمِنینَ بَعْدِی لِاَحَدٍ غَیْرَهُ)؛  
* بیان دوباره فضایل علی علیه السلام  (اَلّاَ أَنَّهُ ناصِرُ دِینِ اللهِ، اَلّاَ أنَّهُ خِیَرَةُ اللهِ، اَلّاَ أَنَّهُ وارِثُ کُلِّ عِلمٍ…)؛  
 
* معرفی علی علیه السلام  به‌عنوان آخرین وصی و حجت دین خدا (وَ لاَحُجَّةَ بَعْدَه)؛  
تأکید مجدد پیامبر صلی الله علیه و آله بر حقانیت علی علیه السلام  (هَذا عَلیٌ اَخِی وَ وَصیّی وَ وَاعِی عِلْمِی وَ خَلِیْفَتی عَلی اُمَّتی وَ عَلی تَفْسِیرِ کِتابِ الله عَزَّوَجَلَّ)؛ دعا در حق محبان و لعن مخالفان علی علیه السلام ؛ شاهد گرفتن خداوند بر اینکه تفسیر اسلام برعهده علی علیه السلام  است تا دین کامل شود (... بِمَا اَکْمَلْتَ لِعِبَادِکَ مِنْ دِینِهِمْ وَ اَتْمَمْتَ عَلَیْهِمْ نِعْمَتَکَ وَ رَضیتَ لهَمُ الاسلامَ دِیناً فَقُلْتَ وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیرَ الاسلامِ دِیناً فَلَنْ‌یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فی الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرین)؛ تأکید مجدد بر اکمال دین با امامت علی علیه السلام  (اِنَّما اَکْمَلَ اللهُ عَزوجلَّ دِیْنَکُمْ بِاِمَامَتِهِ)؛ به کار بردن صفاتی مانند تقی، نقی، هادی، مهدی و… برای علی علیه السلام ؛ معرفی علی علیه السلام  و اولاد او به‌عنوان برترین و بهترین اوصیا (نَبِیُّکُمْ خَیْرُ نَبِیٍّ وَ وَصِیُّهُ خَیْرُ وَصِیٍّ وَ بَنُوهُ خَیْرُ الاوْصِیاء)؛ معرفی دشمن علی علیه السلام  به‌عنوان دشمن خدا؛ تأکید بر اینکه سوره مبارکه عصر در مورد علی علیه السلام  است؛ بیان اینکه پس از مرگِ پیامبر صلی الله علیه و آله به عقب برنگردید؛ ذکر مجدد صفات پسندیده علی علیه السلام ؛ بیان اینکه صحیفه، نزد علی علیه السلام  است؛ قرار دادن امامت در اولاد او تا قیامت؛ تأکید دوباره بر امامت او (هذا علیٌ اِمامُکُمْ وَ وَلیُّکُم وَ هو مَواعِیدُ الله)؛ تأکید مجدد بر وجود امامت پس از علی علیه السلام  در اولادش (اَنَا صِراطُ اللهِ المستقیمُ الذی اَمَرَکُمْ بِاتِّبَاعِهِ ثم عَلیٌّ مِنْ بَعْدِی ثم وُلْدِی مِنْ صُلْبِهِ اَئِمةٌ یَهْدوُنَ اِلیَ الحقِّ)؛ خواندن سوره حمد؛ معرفی دشمنان علی به‌عنوان منافق؛ وعده ورود بدون حساب به بهشت به پیروان علی علیه السلام  (یَدْخُلونَ الجَنَّةَ بِغَیرِ حسابٍ)؛ تأکید مجدد بر عذاب جهنم برای مخالفان علی علیه السلام ؛ تأکید مجدد بر وصایت علی علیه السلام  (اِنِّی نَبِیٌ وَ عَلیٌّ وَصِیّی)؛ نامیدن مهدی علیه السلام  فرزند علی علیه السلام  به‌عنوان آخرین امام در سلسله اوصیا (و اِنَّ خَاِتمَ الاَئِمَّةِ مِنَّا الْقائِمُ المهدِی صَلواةُ اللهِ علیه)؛ بیان دوباره فضایل علی علیه السلام  (اَلّاَ أَنَّهُ ناصِرُ دِینِ اللهِ، اَلّاَ أنَّهُ خِیَرَةُ اللهِ، اَلّاَ أَنَّهُ وارِثُ کُلِّ عِلمٍ…)؛ معرفی علی علیه السلام  به‌عنوان آخرین وصی و حجت دین خدا (وَ لاَحُجَّةَ بَعْدَه)؛ وجود همه علوم نزد او؛ سفارش به فریضه حج، اقامه نماز و پرداخت زکات؛ بیان اینکه علی علیه السلام  مبین دستورات دینی است (فَعَلیٌّ وَلیُّکُم وَ مُبَیِّنٌ لَکُمْ)؛ تأکید مجدد بر امامت او و اولادش؛ نام بردن از قائم دین (قَائِمُهُمُ المهدی)؛ تأکید بر نماز، زکات، امر به معروف، نهی از منکر، توجه به قیامت و لزوم اقرار به امامت علی علیه السلام  (الاِقْرارَ بِمَا عَقَدْتُ لِعَلیٍّ مِنْ اِمْرَةِ المؤمِنین)؛ تأکید مجدد بر امامت در صلب علی علیه السلام ؛ نام بردن از امام حسن علیه السلام  و امام حسین علیه السلام  به‌عنوان بزرگان جوانان بهشت (و اَنَّهُما سَیِّدا شَبابِ اَهلِ الجَنَّه)؛ امام بودن آنان (وَ اَنَّهُمَا الامامانِ بَعدَ اَبِیهِمِا عَلیٍّ)؛ خود را پدر آنان خواندن (و اَنَا اَبُوهُمَا قَبْلَهُ)؛ شاهد گرفتن خدا و ملائکه بر این امر (کَفیَ بِاللهِ شَهیداً… وَ مَلائِکةُ اللهِ وَ جُنُودُهُ و عَبِیدُهُ)؛ بیان اینکه بیعتکننده با علی بیعت کننده با خداست (مَنْ بَایَعَ فَاِنمَّاَ یُبَایِعُ اللهَ عزَّوجلَّ)؛ لزوم بیعت با علی، حسن و حسین علیه السلام  و اولاد ایشان (بایِعوُا عَلِیّاً وَ الحسنَ و الحسینَ و الائِمَّةَ کَلِمَةً طَیِّبَةً بَاقُیَةً)؛ لزومِ خواندن علی علیه السلام  به‌نام امیرالمؤمنین (سَلِّموُا عَلیَ عَلیٍّ بِاِمْرَةِ المؤمنینَ)؛ ذکر مناقب آن حضرت در قرآن (اِنَّ فَضَائِلَ عَلیِّ بنِ ابی‌طالبٍ عِنْدَ اللهِ عزّوجلَّ وَ قَدْ اَنْزَلهَا فی الْقُرآنِ اَکْثَرُ مِنْ اَنْ اُحْصِیَهَا فی مَقامٍ واحدٍ) و سرانجام تأکید مجدد بر ورود بیعت کنندگان و محبان علی علیه السلام  به بهشت. این فهرستی از عناوین خطبه غدیر بود که مرتبط با بحث وصایت امام علی علیه السلام  است. غدیر، مصداق آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِیناً».<ref>مائده، ۳.</ref> است.
* وجود همه علوم نزد او؛  
* سفارش به فریضه حج، اقامه نماز و پرداخت زکات؛  
* بیان اینکه علی علیه السلام  مبین دستورات دینی است (فَعَلیٌّ وَلیُّکُم وَ مُبَیِّنٌ لَکُمْ)؛  
* تأکید مجدد بر امامت او و اولادش؛ نام بردن از قائم دین (قَائِمُهُمُ المهدی)؛  
* تأکید بر نماز، زکات، امر به معروف، نهی از منکر، توجه به قیامت و لزوم اقرار به امامت علی علیه السلام  (الاِقْرارَ بِمَا عَقَدْتُ لِعَلیٍّ مِنْ اِمْرَةِ المؤمِنین)؛  
* تأکید مجدد بر امامت در صلب علی علیه السلام ؛  
* نام بردن از امام حسن علیه السلام  و امام حسین علیه السلام  به‌عنوان بزرگان جوانان بهشت (و اَنَّهُما سَیِّدا شَبابِ اَهلِ الجَنَّه)؛  
* امام بودن آنان (وَ اَنَّهُمَا الامامانِ بَعدَ اَبِیهِمِا عَلیٍّ)؛  
* خود را پدر آنان خواندن (و اَنَا اَبُوهُمَا قَبْلَهُ)؛  
* شاهد گرفتن خدا و ملائکه بر این امر (کَفیَ بِاللهِ شَهیداً… وَ مَلائِکةُ اللهِ وَ جُنُودُهُ و عَبِیدُهُ)؛  
* بیان اینکه بیعت کننده با علی بیعت کننده با خداست (مَنْ بَایَعَ فَاِنمَّاَ یُبَایِعُ اللهَ عزَّوجلَّ)؛  
* لزوم بیعت با علی، حسن و حسین علیه السلام  و اولاد ایشان (بایِعوُا عَلِیّاً وَ الحسنَ و الحسینَ و الائِمَّةَ کَلِمَةً طَیِّبَةً بَاقُیَةً)؛  
* لزومِ خواندن علی علیه السلام  به‌نام امیرالمؤمنین (سَلِّموُا عَلیَ عَلیٍّ بِاِمْرَةِ المؤمنینَ)؛  
* ذکر مناقب آن حضرت در قرآن (اِنَّ فَضَائِلَ عَلیِّ بنِ ابی‌طالبٍ عِنْدَ اللهِ عزّوجلَّ وَ قَدْ اَنْزَلهَا فی الْقُرآنِ اَکْثَرُ مِنْ اَنْ اُحْصِیَهَا فی مَقامٍ واحدٍ)  
* سرانجام تأکید مجدد بر ورود بیعت کنندگان و محبان علی علیه السلام  به بهشت.  
این فهرستی از عناوین خطبه غدیر بود که مرتبط با بحث وصایت امام علی علیه السلام  است. غدیر، مصداق آیه{{قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا ۚ}} <ref>مائده، ۳.</ref> است.  


بررسی خطبه غدیر که ما فقط به‌عناوینی از آن اشاره کردیم، به‌خوبی مبین نصب الاهی امیرالمومنین علیه السلام  به‌عنوان وصی نبی اکرم صلی الله علیه و آله است و بحث درباره این مطلب که عبارت «مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَهَذا عَلیٌ مَولاهُ» به‌معنای دوستی آن حضرت است، نه ولایت و امامتِ ایشان، امری بسیار مضحک و بی‌پایه و اساس است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این خطبه، بارها نام علی علیه السلام  و اولاد او را برده است و رسماً ایشان را وصی، خلیفه، مبین و مفسر دین و منصوب از جانب باری تعالی می‌خواند و بیعت با او را بیعت با خدا می‌داند، آیا باز می‌توان در وصی بودن امام علی علیه السلام  برای نبی اکرم صلی الله علیه و آله تردید کرد؟
بررسی خطبه غدیر که ما فقط به‌عناوینی از آن اشاره کردیم، به‌خوبی مبین نصب الاهی امیرالمومنین علیه السلام  به‌عنوان وصی نبی اکرم صلی الله علیه و آله است و بحث درباره این مطلب که عبارت «مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَهَذا عَلیٌ مَولاهُ» به‌معنای دوستی آن حضرت است، نه ولایت و امامتِ ایشان، امری بسیار مضحک و بی‌پایه و اساس است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این خطبه، بارها نام علی علیه السلام  و اولاد او را برده است و رسماً ایشان را وصی، خلیفه، مبین و مفسر دین و منصوب از جانب باری تعالی می‌خواند و بیعت با او را بیعت با خدا می‌داند، آیا باز می‌توان در وصی بودن امام علی علیه السلام  برای نبی اکرم صلی الله علیه و آله تردید کرد؟
خط ۲۲۴: خط ۱۹۰:


== نتیجه ==
== نتیجه ==
آنچه از مجموع این نوشتار به‌دست می‌آید، لزوم امر وصایت پس از نبوت و ابتر بودن نبوت بدون وصایت است، زیرا همه انبیای اولواالعزم، به‌امر خداوند برای خود اوصیایی برگزیدند و نبی اکرم صلی الله علیه و آله نیز از این قاعده مستثنا نبود و پس از اکمال دین، امیرالمؤمنین علیه السلام  و اولاد او را مفسر و مرجع دینی بعد از خود نامید.  
آنچه از مجموع این نوشتار به‌دست می‌آید، لزوم امر وصایت پس از نبوت و ابتر بودن نبوت بدون وصایت است، زیرا همه انبیای اولواالعزم، به‌امر خداوند برای خود اوصیایی برگزیدند و نبی اکرم صلی الله علیه و آله نیز از این قاعده مستثنا نبود و پس از اکمال دین، امیرالمؤمنین علیه السلام  و اولاد او را مفسر و مرجع دینی بعد از خود نامید. ما جمع‌بندی مباحث را در چند امر بیان می‌کنیم:
 
ما جمع‌بندی مباحث را در چند امر بیان می‌کنیم:


* دین خدا فقط یک دین و همان اسلام و تسلیم شدن است که از آدم صفی‌الله شروع می‌شود و با خاتم حبیب‌الله به‌کمال می‌رسد، این دین بر سه رکن توحید، نبوت و معاد استوار است و هر پیامبری که به‌مقتضای زمان، یک شریعت از این دین الاهی را بیاورد، نبی اولواالعزم خوانده می‌شود.
۱.دین خدا فقط یک دین و همان اسلام و تسلیم شدن است که از آدم صفی‌الله شروع می‌شود و با خاتم حبیب‌الله به‌کمال می‌رسد، این دین بر سه رکن توحید، نبوت و معاد استوار است و هر پیامبری که به‌مقتضای زمان، یک شریعت از این دین الاهی را بیاورد، نبی اولواالعزم خوانده می‌شود.


* اکمال نبوت هر پیامبری در گرو تعیین وصی اوست و نبوت بی‌وصایت، ابتر است. انبیای صاحب شریعت، به‌دلیل مسایلی مانند درگیری با حاکمان ظالم و بیان مطالب نو که گاه جامعه آنها هنوز پذیرای آن نبود، نمی‌توانستند شریعت خود را به‌خوبی تبیین نمایند؛ از این‌رو تبیین، تفسیر و تکمیل شریعت خود را به وصی خود می‌سپردند.
۲.اکمال نبوت هر پیامبری در گرو تعیین وصی اوست و نبوت بی‌وصایت، ابتر است. انبیای صاحب شریعت، به‌دلیل مسایلی مانند درگیری با حاکمان ظالم و بیان مطالب نو که گاه جامعه آنها هنوز پذیرای آن نبود، نمی‌توانستند شریعت خود را به‌خوبی تبیین نمایند؛ از این‌رو تبیین، تفسیر و تکمیل شریعت خود را به وصی خود می‌سپردند.


* اکمال دین نیز در گرو تعیین وصی است؛ اگر نبوت هر پیامبری نیازمند یک وصی است، دین الاهی نیز پس از ارسال شریعت، نیازمند یک وصی است تا بتواند علاوه بر تفسیر شریعتِ آن نبی و کمک به او در انجام رسالت، در مرحله تکمیل دین الاهی - که گاه فراتر از محدوده شریعت است - عمل نماید.
۳.اکمال دین نیز در گرو تعیین وصی است؛ اگر نبوت هر پیامبری نیازمند یک وصی است، دین الاهی نیز پس از ارسال شریعت، نیازمند یک وصی است تا بتواند علاوه بر تفسیر شریعتِ آن نبی و کمک به او در انجام رسالت، در مرحله تکمیل دین الاهی - که گاه فراتر از محدوده شریعت است - عمل نماید.


* دین خاتم و اکمل، وصی خاتم و اکمل می‌طلبد. همه انبیا دارای اوصیایی بوده‌اند که در اکمال نبوت و دین ایشان، ایفای نقش کرده‌اند؛ اما چون انبیای سابق، شریعت محدودتری داشتند، حد و مرز وصایت آنها نیز محدود می‌شد. پس از اینکه دین خدا و شریعت الاهی با رسالت نبی اکرم صلی الله علیه و آله کامل و تمام حد و مرز آن روشن شد، نیازمند یک وصی است که خود کامل ترین، برترین، صاحب همه علوم و منصوب از جانب خداوند باشد؛ چه اینکه در غیر این‌صورت نقض غرض در هدایت مردم لازم می‌آید. از این‌رو ما معتقدیم کامل ترین دین و شریعت، نیازمند کامل ترین وصی است.
۴.دین خاتم و اکمل، وصی خاتم و اکمل می‌طلبد. همه انبیا دارای اوصیایی بوده‌اند که در اکمال نبوت و دین ایشان، ایفای نقش کرده‌اند؛ اما چون انبیای سابق، شریعت محدودتری داشتند، حد و مرز وصایت آنها نیز محدود می‌شد. پس از اینکه دین خدا و شریعت الاهی با رسالت نبی اکرم صلی الله علیه و آله کامل و تمام حد و مرز آن روشن شد، نیازمند یک وصی است که خود کامل ترین، برترین، صاحب همه علوم و منصوب از جانب خداوند باشد؛ چه اینکه در غیر این‌صورت نقض غرض در هدایت مردم لازم می‌آید. از این‌رو ما معتقدیم کامل ترین دین و شریعت، نیازمند کامل ترین وصی است.


* بحث‌انگیزترین مسئله در زمان رسول‌الله صلی الله علیه و آله از بعثت تا شهادت ایشان، مسئله جانشینی بود که به امر خداوند حکیم از نخستین روز اعلام نبوت خویش (دعوت عشیره خود)<ref>شعراء، ۲۱۴.</ref> تا آخرین لحظه (حدیث لوح و قلم) همواره دل‌نگران و متوجه آن بود. او اوج این دعوت، غدیر است که در آن بدون هیچ تردید، امیرالمؤمنین علیه السلام  به‌عنوان وصی، جانشین، مبین، مفسر، مکمل و حجت خدا پس از رسول او معرفی شد و چون نبی اکرم صلی الله علیه و آله آخرین نبی است، طبیعتاً علی علیه السلام  نیز وصی است نه نبی و پس از او فرزندانش وظیفه مرجعیت دینی و زعامت سیاسی را برعهده دارند.
۵. بحث‌انگیزترین مسئله در زمان رسول‌الله صلی الله علیه و آله از بعثت تا شهادت ایشان، مسئله جانشینی بود که به امر خداوند حکیم از نخستین روز اعلام نبوت خویش (دعوت عشیره خود)<ref>شعراء، ۲۱۴.</ref> تا آخرین لحظه (حدیث لوح و قلم) همواره دل‌نگران و متوجه آن بود. او اوج این دعوت، غدیر است که در آن بدون هیچ تردید، امیرالمؤمنین علیه السلام  به‌عنوان وصی، جانشین، مبین، مفسر، مکمل و حجت خدا پس از رسول او معرفی شد و چون نبی اکرم صلی الله علیه و آله آخرین نبی است، طبیعتاً علی علیه السلام  نیز وصی است نه نبی و پس از او فرزندانش وظیفه مرجعیت دینی و زعامت سیاسی را برعهده دارند.


درنتیجه دین خداوند که از آدم شروع و با خاتم کامل شد و دارای کامل ترین نبی (محمد(صلی الله علیه و آله)) وکامل ترین شریعت (اسلام) است، نیازمند کامل ترین وصی نیز می‌باشد، که باید تا قیامت رسمیت داشته باشد در غیر این‌صورت نقض غرض در هدایت بشر است. این وصی را پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به امر خداوندِ حکیم تعیین کرد و وصی اکمل برای دین اکمل منصوب شد و غدیر، تجلیگاه تحقق این آرمان بلند است…. والحمدلله رب العالمین.
درنتیجه دین خداوند که از آدم شروع و با خاتم کامل شد و دارای کامل ترین نبی (محمد(صلی الله علیه و آله)) وکامل ترین شریعت (اسلام) است، نیازمند کامل ترین وصی نیز می‌باشد، که باید تا قیامت رسمیت داشته باشد در غیر این‌صورت نقض غرض در هدایت بشر است. این وصی را پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به امر خداوندِ حکیم تعیین کرد و وصی اکمل برای دین اکمل منصوب شد و غدیر، تجلیگاه تحقق این آرمان بلند است…. والحمدلله رب العالمین.
خط ۲۴۴: خط ۲۰۸:


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
 
[[رده:میراث مکتوب غدیر]]
[[رده:میراث مکتوب غدیر]]