پرش به محتوا

آفتاب غدیر پشت پرده های تعصب: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۲: خط ۸۲:
۲–۳۵ نفر از علمای اهل سنت تصریح دارند که لفظ «مولی» به معنای {{متن عربی|المتصرّف في الأمر}}، {{متن عربی|ولیّ الأمر}}، «ملیک» و «رئیس» استعمال شده است. مانند: مبرد، زمخشری، نسفی، سیوطی، ابن اثیر، ابن کثیر، ثعلبی، ابن الجوزی و…
۲–۳۵ نفر از علمای اهل سنت تصریح دارند که لفظ «مولی» به معنای {{متن عربی|المتصرّف في الأمر}}، {{متن عربی|ولیّ الأمر}}، «ملیک» و «رئیس» استعمال شده است. مانند: مبرد، زمخشری، نسفی، سیوطی، ابن اثیر، ابن کثیر، ثعلبی، ابن الجوزی و…


۳ـ یکی از دلایل قاطع بر این استعمال، همین حدیث غدیر است که در برخی نقلها به جای{{متن عربی|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ}}آمده است {{متن عربی|مَنْ‏ كُنْتُ‏ أَوْلَى‏ بِهِ‏ مِنْ‏ نَفْسِهِ}}یا{{متن عربی|مَنْ‏ كُنْتُ‏ أَوْلَى‏ بِهِ‏ مِنْ‏ نَفْسِهِ‏}}<ref>المعجم الكبير، ج۵، ص۱۸۶.</ref>  
۳ـ یکی از دلایل قاطع بر این استعمال، همین حدیث غدیر است که در برخی نقلها به جای{{متن عربی|مَنْ‏ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}}آمده است {{متن عربی|مَنْ‏ كُنْتُ‏ أَوْلَى‏ بِهِ‏ مِنْ‏ نَفْسِهِ}}یا{{متن عربی|مَنْ‏ كُنْتُ‏ أَوْلَى‏ بِهِ‏ مِنْ‏ نَفْسِهِ‏}}<ref>المعجم الكبير، ج۵، ص۱۸۶.</ref>  


چرا که با توجه به قاعده پذیرفه شده {{متن عربی|الحديث يفسّر بعضه بعضاً}}<ref>فتح البارى، ج۷، ص۱۱۱.</ref> (حدیثها همدیگر را تفسیر می‌کنند) معلوم می‌شود که «مولی» به معنی همان «اولی به نفس» می‌باشد.
چرا که با توجه به قاعده پذیرفه شده {{متن عربی|الحديث يفسّر بعضه بعضاً}}<ref>فتح البارى، ج۷، ص۱۱۱.</ref> (حدیثها همدیگر را تفسیر می‌کنند) معلوم می‌شود که «مولی» به معنی همان «اولی به نفس» می‌باشد.
خط ۱۵۰: خط ۱۵۰:
فقال له قم یا علی فإننی***رضیتک من بعدی إماماً وهادیاً
فقال له قم یا علی فإننی***رضیتک من بعدی إماماً وهادیاً


بیت آخر (پیغمبر به علی فرمود: بلند شو، بدرستی که تو بعد از من امام و رهبر مردم می‌باشی) سپس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به او فرمودند: ای حسّان تا زمانی که با زبانت از ما دفاع کنی مؤید به روح القدس هستی.
بیت آخر (پیغمبر به علی فرمود: بلند شو، بدرستی که تو بعد از من امام و رهبر مردم می‌باشی) سپس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به او فرمودند: ای حسّان تا زمانی که با زبانت از ما دفاع کنی مؤید به روح القدس هستی. این شعر را ۸ نفر از علمای اهل سنت نقل کرده‌اند. مانند: ابن مردویه، ابونعیم اصفهانی، کنجی، سیوطی و…
این شعر را ۸ نفر از علمای اهل سنت نقل کرده‌اند. مانند: ابن مردویه، ابونعیم اصفهانی، کنجی، سیوطی و…
 
۵ـ هنگامی که این خبر منتشر شد شخصی به نام حارث بن نعمان نزد پیامبر آمد و گفت: ما را از جانب خدا امر کردی به گفتن شهادتین، ما هم قبول کردیم؛ ما را امر کردی به نماز و زکات و روزه و حج، ما هم قبول کردیم تا آنکه به این مقدار راضی نشدی و پسر عمویت را بر ما برتری دادی و گفتی: من کنت مولاه فعلی مولاه. آیا این امر از جانب خداست یا از جانب تو؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: قسم به خدایی که جز او خدایی نیست، این امر از جانب اوست. سپس آن شخص برگشت و به سمت مرکبش رفت و گفت: خدایا اگر آنچه پیامبر می‌گوید درست است سنگی از آسمان بر ما فرود آور یا عذابی نازل کن!
۵ـ هنگامی که این خبر منتشر شد شخصی به نام حارث بن نعمان نزد پیامبر آمد و گفت: ما را از جانب خدا امر کردی به گفتن شهادتین، ما هم قبول کردیم؛ ما را امر کردی به نماز و زکات و روزه و حج، ما هم قبول کردیم تا آنکه به این مقدار راضی نشدی و پسر عمویت را بر ما برتری دادی و گفتی: {{متن عربی|مَنْ‏ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}}آیا این امر از جانب خداست یا از جانب تو؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: قسم به خدایی که جز او خدایی نیست، این امر از جانب اوست. سپس آن شخص برگشت و به سمت مرکبش رفت و گفت: خدایا اگر آنچه پیامبر می‌گوید درست است سنگی از آسمان بر ما فرود آور یا عذابی نازل کن!  
هنوز به مرکبش نرسیده بود که سنگی از آسمان فرود آمد و او را هلاک کرد. سپس این آیه نازل شد: (سَأَلَ سائِلٌ بِعَذاب واقِع)(۲۱) تقاضا کننده ای تقاضای عذابی کرد که واقع شد.
 
هنوز به مرکبش نرسیده بود که سنگی از آسمان فرود آمد و او را هلاک کرد. سپس این آیه نازل شد: {{متن قرآن|سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ}}؛<ref>معارج/ ۱.</ref> تقاضا کننده ای تقاضای عذابی کرد که واقع شد.
 
این قضیه را ۱۸ نفر از علمای اهل سنت نقل کرده‌اند. مانند: ثعلبی، سمهودی، ابن صباغ، مناوی و…
این قضیه را ۱۸ نفر از علمای اهل سنت نقل کرده‌اند. مانند: ثعلبی، سمهودی، ابن صباغ، مناوی و…
۶ـ مُناشده و احتجاج امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به این حدیث که ۴۴ نفر از علمای آنها این مناشدات را نقل کرده‌اند. مانند: احمد بن حنبل، بزّار، نسائی، طبرانی، ابن کثیر و…
۶ـ مُناشده و احتجاج امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به این حدیث که ۴۴ نفر از علمای آنها این مناشدات را نقل کرده‌اند. مانند: احمد بن حنبل، بزّار، نسائی، طبرانی، ابن کثیر و…
احمد بن حنبل نقل می‌کند: روزی حضرت علی (علیه السلام) در کوفه عده ای از مردم را که اجتماع کرده بودند قسم داد به اینکه افرادی که روز غدیر خم حضور داشتند و شنیدند که پیامبر چه فرمود، شهادت بدهند. سپس ۱۳ نفر بلند شدند و شهادت دادند که از پیامبر شنیدند که فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه(۲۲).
 
در حدیث دیگری نقل می‌کند که: دوازده نفر بلند شدند و شهادت دادند اما سه نفر این حدیث را کتمان کردند و امام (علیه السلام) آنها را نفرین کرد و دچار بیماری شدند(۲۳) که در روایات دیگر نام آنها آمده است.
احمد بن حنبل نقل می‌کند: روزی حضرت علی (علیه السلام) در کوفه عده ای از مردم را که اجتماع کرده بودند قسم داد به اینکه افرادی که روز غدیر خم حضور داشتند و شنیدند که پیامبر چه فرمود، شهادت بدهند. سپس ۱۳ نفر بلند شدند و شهادت دادند که از پیامبر شنیدند که فرمود: {{متن عربی|مَنْ‏ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}}<ref>مسند احمد، ج۱، ص۸۴.</ref>
اگر معنای این حدیث محبوبیت یا یاری کردن بود چه دلیلی بر کتمان این حدیث وجود داشت؟
 
۷ـ یکی از مهمترین قرائن بر اینکه مولی به معنای اولویت در تصرف است، این است که پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) قبل از اینکه حضرت علی (علیه السلام) را به ولایت معرفی کنند، فرمودند: ألست أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟ آیا من بر مؤمنین بیش از خودشان ولایت ندارم. سپس فرمودند: فمن کنت مولاه فعلی مولاه. که با «فاء تفریع» این جمله را فرمودند که نشان می‌دهد این جمله نتیجه جمله قبل است یعنی حال که اقرار می‌کنید من نسبت به شما اُولی هستم پس هر که من مولای او هستم و نسبت به او اولی هستم علی مولای اوست و نسبت به او اُولی است. اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) معنایی غیر از این را اراده کرده بودند باید قرینه ای بر آن می‌آوردند چرا که ظهور جمله‌بندی‌ها و تقابل میان آنها، دلالت بر امامت و جانشینی دارد.
در حدیث دیگری نقل می‌کند که: دوازده نفر بلند شدند و شهادت دادند اما سه نفر این حدیث را کتمان کردند و امام (علیه السلام) آنها را نفرین کرد و دچار بیماری شدند<ref>همان، ج۱، ص۱۱۹.</ref> که در روایات دیگر نام آنها آمده است. اگر معنای این حدیث محبوبیت یا یاری کردن بود چه دلیلی بر کتمان این حدیث وجود داشت؟
این روایت را ۵۰ نفر از علمای اهل سنت نقل کرده‌اند.
 
۸ـ سیاق حدیثی که حاکم در مستدرک نقل کرده است به وضوح دلالت بر امامت دارد. او نقل می‌کند از زید بن ارقم که گفت: هنگامی که به غدیر خم رسیدیم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) امر کردند که سایبانی درست کنیم. روزی بود که گرم تر از آن ندیده بودم سپس خدا را ستایش کرد و فرمود: نزدیک است که از میان شما بروم و من چیزی را میان شما می‌گذارم که هرگز گمراه نشوید: کتاب خدای عزّ وجل، سپس دست علی (علیه السلام) را گرفت و فرمود: ای مردم: چه کسی از جانهایتان به شما اولی است؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند. فرمود: که هر که من مولای اویم علی مولای اوست(۲۴). سپس حاکم می‌گوید این حدیث صحیح است.
۷ـ یکی از مهمترین قرائن بر اینکه مولی به معنای اولویت در تصرف است، این است که پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) قبل از اینکه حضرت علی (علیه السلام) را به ولایت معرفی کنند، فرمودند:{{متن عربی|ألست‏ أولى‏ بالمؤمنين‏ من‏ أنفسهم‏}}؛ آیا من بر مؤمنین بیش از خودشان ولایت ندارم. سپس فرمودند: {{متن عربی|فمن كنت مولاه، فعلى مولاه}} که با «فاء تفریع» این جمله را فرمودند که نشان می‌دهد این جمله نتیجه جمله قبل است یعنی حال که اقرار می‌کنید من نسبت به شما اُولی هستم پس هر که من مولای او هستم و نسبت به او اولی هستم علی مولای اوست و نسبت به او اُولی است.  
قرائنی که در این حدیث وجود دارد کاملاً نشان می‌دهد که مراد از «مولی» همان «امامت» است. چرا که اولاً شدت گرما را توصیف می‌کند ثانیاً رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خبر از رحلت خود می‌دهد. سپس سؤال می‌کند که چه کسی نسبت به شما اولی است و مردم می‌گویند خدا و رسولش داناترند. اگر مراد، ناصر و… بود چرا مردم گفتند نمی‌دانیم. سپس پیامبر فرمودند: هر که من مولای اویم علی مولای اوست. آیا با همه این قرائن آیا برای انسانی که ذوق سلیم داشته باشد تردیدی باقی می‌ماند که معنایی غیر از جانشینی اراده شده باشد؟
 
۹ـ حدیثی که در صحیح بخاری و مسلم روایت شده، نظیر و شبیه این حدیث است:
اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) معنایی غیر از این را اراده کرده بودند باید قرینه ای بر آن می‌آوردند چرا که ظهور جمله‌بندی‌ها و تقابل میان آنها، دلالت بر امامت و جانشینی دارد. این روایت را ۵۰ نفر از علمای اهل سنت نقل کرده‌اند.
قال البخاری:... عن أبی هریرة: أن النبی (صلی الله علیه و آله) قال: ما من مؤمن إلا و أنا أولی به فی الدنیا والآخرة إقرأوا إن شئتم * النبیّ أولی بالمؤمنین من أنفسم * فأیّما مؤمن مات و ترک مالاً فلیرثه عصبته من کانوا، ومن ترک دیناً أوضیاعاً فلیأتنی فأنا مولاه(۲۵).
 
۸ـ سیاق حدیثی که حاکم در مستدرک نقل کرده است به وضوح دلالت بر امامت دارد. او نقل می‌کند از زید بن ارقم که گفت: هنگامی که به غدیر خم رسیدیم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) امر کردند که سایبانی درست کنیم. روزی بود که گرم تر از آن ندیده بودم سپس خدا را ستایش کرد و فرمود: نزدیک است که از میان شما بروم و من چیزی را میان شما می‌گذارم که هرگز گمراه نشوید: کتاب خدای عزّ وجل، سپس دست علی (علیه السلام) را گرفت و فرمود: ای مردم: چه کسی از جانهایتان به شما اولی است؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند. فرمود: که هر که من مولای اویم علی مولای اوست.<ref>مستدرك حاكم، ج۳، ص۵۳۳.</ref> سپس حاکم می‌گوید این حدیث صحیح است. قرائنی که در این حدیث وجود دارد کاملاً نشان می‌دهد که مراد از «مولی» همان «امامت» است. چرا که اولاً شدت گرما را توصیف می‌کند ثانیاً رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خبر از رحلت خود می‌دهد. سپس سؤال می‌کند که چه کسی نسبت به شما اولی است و مردم می‌گویند خدا و رسولش داناترند. اگر مراد، ناصر و… بود چرا مردم گفتند نمی‌دانیم. سپس پیامبر فرمودند: هر که من مولای اویم علی مولای اوست. آیا با همه این قرائن آیا برای انسانی که ذوق سلیم داشته باشد تردیدی باقی می‌ماند که معنایی غیر از جانشینی اراده شده باشد؟
 
۹ـ حدیثی که در صحیح بخاری و مسلم روایت شده، نظیر و شبیه این حدیث است:{{متن عربی|قال البخاري:... عن أبي هريرة: أن النبي (صلي الله عليه و آله) قال: ما من مؤمن إلا و أنا أولي به في الدنيا والآخرة إقرأوا إن شئتم * النبي أولي بالمؤمنين من أنفسهم * فأيّما مؤمن مات و ترك مالاً فليرثه عصبته من كانوا، ومن ترك ديناً أوضياعاً فليأتني فأنا مولاه}}<ref>صحيح بخارى، ج۳، ص۱۵۵. باب فى الاستقراض وأداء الديون.</ref>
 
پیامبر فرمود: هیچ مؤمنی نیست مگر آنکه من در دنیا و آخرت نسبت به او أولی هستم. چنانچه خداوند می‌فرماید: پیامبر، نسبت به مؤمنین از خودشان سزاوارتر است. پس هر مؤمنی از دنیا برود و مالی باقی بگذارد ورثه او به ارث می‌برند و هر که از دنیا برود و قرضی به عهده او باشد من مولای او هستم.
پیامبر فرمود: هیچ مؤمنی نیست مگر آنکه من در دنیا و آخرت نسبت به او أولی هستم. چنانچه خداوند می‌فرماید: پیامبر، نسبت به مؤمنین از خودشان سزاوارتر است. پس هر مؤمنی از دنیا برود و مالی باقی بگذارد ورثه او به ارث می‌برند و هر که از دنیا برود و قرضی به عهده او باشد من مولای او هستم.
وقال مسلم:... عن أبی هریرة عن النبی (صلی الله علیه و آله) قال: والذی نفس محمد بیده إنْ علی الأرض من مؤمن إلا وأنا أولی الناس به فأیّکم ترک دیناً أوضیاعاً فأنا مولاه وأیّکم ترک مالاً فإلی العصبة من کان(۲۶).
 
پیامبر فرمود: قسم به خدایی که جان محمد در دست اوست هیچ مؤمنی نیست مگر آنکه من نسبت به او اولی هستم، پس هر که قرضی به عهده داشت (بعد از مرگش) من مولای او هستم و هر که مالی بر جای گذاشت به ورثه او می‌رسد.
{{متن عربی|وقال مسلم:... عن أبي هريرة عن النبي (صلي الله عليه و آله) قال: والذي نفس محمد بيده إنْ علي الأرض من مؤمن إلا وأنا أولي الناس به فأيّكم ترك ديناً أوضياعاً فأنا مولاه وأيّكم ترك مالاً فإلي العصبة من كان}}<ref>صحيح مسلم، كتاب الفرائض</ref>
قسطلانی در شرح «فأنا مولاه» می‌گوید: یعنی «من ولیّ میت هستم که امور او را به عهده می‌گیرم»(۲۷).
 
نووی می‌گوید: یعنی من قائم به مصالح شما هستم در حیات شما و بعد از مرگ شما و من ولیّ شما در هر دو حال می‌باشم که اگر قرضی به عهده شما باشد من پرداخت می‌کنم(۲۸).
پیامبر فرمود: قسم به خدایی که جان محمد در دست اوست هیچ مؤمنی نیست مگر آنکه من نسبت به او اولی هستم، پس هر که قرضی به عهده داشت (بعد از مرگش) من مولای او هستم و هر که مالی بر جای گذاشت به ورثه او می‌رسد. قسطلانی در شرح «فأنا مولاه» می‌گوید: یعنی «من ولیّ میت هستم که امور او را به عهده می‌گیرم»<ref>إرشاد السارى، ج۷، ص۲۸۰.</ref>
ابن حجر عسقلانی می‌گوید: «فأنا مولاه أی: ولیّه»(۲۹) که منظور او قطعاً ولیّ امر است.
 
نووی می‌گوید: یعنی من قائم به مصالح شما هستم در حیات شما و بعد از مرگ شما و من ولیّ شما در هر دو حال می‌باشم که اگر قرضی به عهده شما باشد من پرداخت می‌کنم.<ref>المنهاج فى شرح صحيح مسلم. پاورقى؛ ارشاد السارى، كتاب الفرائض.</ref> ابن حجر عسقلانی می‌گوید:{{متن عربی|فأنا مولاه أي: وليّه}}<ref>تاريخ مدينه دمشق،ج۴۲، ص۲۲۰</ref> که منظور او قطعاً ولیّ امر است.
 
هر کدام از این معانی که برای مولی ذکر شده دلالت بر اولویت دارد و این اولویت یکی از شئون حاکم اسلامی است. و این حدیث کاملاً شبیه حدیث غدیر است اما تعصب، مانع از بیان حق در حدیث غدیر شده است.
هر کدام از این معانی که برای مولی ذکر شده دلالت بر اولویت دارد و این اولویت یکی از شئون حاکم اسلامی است. و این حدیث کاملاً شبیه حدیث غدیر است اما تعصب، مانع از بیان حق در حدیث غدیر شده است.
۱۰ـ تهنیت عمر بن الخطاب به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در روز غدیر که آن را ۲۶ نفر از علمای اهل سنت نقل کرده‌اند. مانند: احمد بن حنبل، ثعلبی، خطیب بغدادی، ابن عساکر و…
 
این تهنیت از جانب عمر بن الخطاب و سایر صحابه نشان دهنده عظمت این فضیلت است چرا که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فضائل زیادی برای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند اما در هیچ‌یک از آن فضائل، صحابه به ایشان تهنیت نگفته‌اند پس روشن می‌شود که منظور از «مولی» معنایی فراتر از آنچه اهل سنت ادعا می‌کنند می‌باشد و آن مقام بلند که سبب تبریک و تهنیت صحابه شد چیزی جز خلافت نمی‌تواند باشد.
۱۰ـ تهنیت عمر بن الخطاب به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در روز غدیر که آن را ۲۶ نفر از علمای اهل سنت نقل کرده‌اند. مانند: احمد بن حنبل، ثعلبی، خطیب بغدادی، ابن عساکر و…این تهنیت از جانب عمر بن الخطاب و سایر صحابه نشان دهنده عظمت این فضیلت است. چرا که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فضائل زیادی برای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند اما در هیچ‌یک از آن فضائل، صحابه به ایشان تهنیت نگفته‌اند. پس روشن می‌شود که منظور از «مولی» معنایی فراتر از آنچه اهل سنت ادعا می‌کنند می‌باشد و آن مقام بلند که سبب تبریک و تهنیت صحابه شد چیزی جز خلافت نمی‌تواند باشد.
۱۱ـ در برخی نقل‌ها چنین آمده است: فإن علیّاً بَعدی مولاه(۲۹). که اگر منظور ناصر و غیره باشد وجهی برای گفتن کلمه «بعدی» نمی‌باشد.
 
۱۲ـ در برخی نقل‌ها چنین آمده است: أیها الناس إن الله مولای وأنا مولی المؤمنین وأنا أولی بهم من أنفسهم فمن کنت مولاه فهذا مولاه ـ یعنی علیاً(۳۰). ای مردم خدا مولای شماست و من مولای مؤمنان هستم و به آنها اولی هستم پس هر که من مولای او هستم علی مولای اوست.
۱۱ـ در برخی نقل‌ها چنین آمده است:{{متن عربی|فإن عليّاً بَعدي مولاه}}.<ref>المعجم الكبير، ج۳، ص۱۸۰؛ تاريخ ابن كثير، ج۵، ص۲۰۹.</ref> که اگر منظور ناصر و غیره باشد وجهی برای گفتن کلمه «بعدی» نمی‌باشد.
 
۱۲ـ در برخی نقل‌ها چنین آمده است: {{متن عربی|أيها الناس إن الله مولاي وأنا مولي المؤمنين وأنا أولي بهم من أنفسهم فمن كنت مولاه فهذا مولاه ـ يعني علياً}}<ref>المعجم الكبير، ج۳، ص۱۸۰؛ تاريخ ابن كثير، ج۵، ص۲۰۹</ref> ای مردم خدا مولای شماست و من مولای مؤمنان هستم و به آنها اولی هستم پس هر که من مولای او هستم علی مولای اوست.  
 
ای کاش معلوم می‌شد که اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌خواست امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را به ولایت معرفی کند باید از چه الفاظی استفاده می‌کردند تا آقایان اهل سنت بپذیرند. آیا واضح تر از این امکان دارد که پیامبر، ابتدا بفرماید خدا مولای من است سپس من مولای مؤمنین هستم سپس علی مولای شماست. خیر، اما تعصّب و تقلید کورکورانه بعضی سبب شده است این واضحات را نبینند یا اگر هم می‌بینند پنهان می‌کنند.
ای کاش معلوم می‌شد که اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌خواست امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را به ولایت معرفی کند باید از چه الفاظی استفاده می‌کردند تا آقایان اهل سنت بپذیرند. آیا واضح تر از این امکان دارد که پیامبر، ابتدا بفرماید خدا مولای من است سپس من مولای مؤمنین هستم سپس علی مولای شماست. خیر، اما تعصّب و تقلید کورکورانه بعضی سبب شده است این واضحات را نبینند یا اگر هم می‌بینند پنهان می‌کنند.
۱۳ـ حدیثی که در اکثر کتب اهل سنّت وارد شده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: لاتبغضن یا بریدة لی علیا فان علیا منی و أنا منه و هو ولیکم بعدی. ای بریده بغض علی علیه السلام را در دل نداشته باش به درستی که علی از من و من از او هستم و او ولیّ و سرپرست شما بعد از من است.
 
این حدیث به صورت‌های کوناگون و در موارد مختلف نقل شده است که علمای اهل سنت به صحیح بودن بعضی از آنها اعتراف دارند؛ مثلاً ذهبی در تلخیص المستدرک می‌گوید این حدیث بنا بر شرط مسلم صحیح است. این حدیث در مسند احمد، صحیح ترمزی، سنن ابو داود، الاستیعاب، الاصابة، خصائص، نسالی، مستدرک حاکم و… آمده است.
۱۳ـ حدیثی که در اکثر کتب اهل سنّت وارد شده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: {{متن عربی|لاتبغضن يا بريدة لي عليا فان عليا مني و أنا منه و هو وليكم بعدي.}}؛ ای بریده بغض علی علیه السلام را در دل نداشته باش به درستی که علی از من و من از او هستم و او ولیّ و سرپرست شما بعد از من است. این حدیث به صورت‌های کوناگون و در موارد مختلف نقل شده است که علمای اهل سنت به صحیح بودن بعضی از آنها اعتراف دارند؛ مثلاً ذهبی در تلخیص المستدرک می‌گوید این حدیث بنا بر شرط مسلم صحیح است. این حدیث در مسند احمد، صحیح ترمزی، سنن ابو داود، الاستیعاب، الاصابة، خصائص، نسالی، مستدرک حاکم و… آمده است.
این حدیث به عنوان قرینه و مفسّر حدیث غدیر می‌باشد چرا که اولاً لفظ «بعدی» دلالت دارد که مراد نمی‌تواند ناصر و… باشد چرا که وجهی برای این تقیید نیست. ثانیاً نصرت و محبت و… مخصوص به شخص خاصی نیست زیرا (وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض)(۳۱) ـ مردان و زنان با ایمان، ولی (یاور) یکدیگرند ـ پس چه امتیازی بود که برای حضرت علی (علیه السلام) ثابت شد؟ آیا نعوذ بالله پیامبری که در نهایت حکمت می‌باشد توضیح واضحات می‌دهد زیرا شکی نبود که حضرت علی (علیه السلام) از ابتدای رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) یاور مؤمنین بوده است تا آخرین لحظات حیات ایشان؛ حال چه وجهی برای تقیید به کلمه «بعدی» وجود دارد؟ روشن است که هر انسان مستقیم السلیقه ای که به دور از تعصب باشد در این معنی شکی نمی‌کند.
 
این حدیث به عنوان قرینه و مفسّر حدیث غدیر می‌باشد چرا که اولاً لفظ «بعدی» دلالت دارد که مراد نمی‌تواند ناصر و… باشد چرا که وجهی برای این تقیید نیست. ثانیاً نصرت و محبت و… مخصوص به شخص خاصی نیست زیرا {{متن قرآن|وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ}}<ref>توبه/ ۷۱.</ref> ـ مردان و زنان با ایمان، ولی (یاور) یکدیگرند ـ پس چه امتیازی بود که برای حضرت علی (علیه السلام) ثابت شد؟ آیا نعوذ بالله پیامبری که در نهایت حکمت می‌باشد توضیح واضحات می‌دهد زیرا شکی نبود که حضرت علی (علیه السلام) از ابتدای رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) یاور مؤمنین بوده است تا آخرین لحظات حیات ایشان؛ حال چه وجهی برای تقیید به کلمه «بعدی» وجود دارد؟ روشن است که هر انسان مستقیم السلیقه ای که به دور از تعصب باشد در این معنی شکی نمی‌کند.
 
اکنون که بحث قرائن حدیث غدیر به پایان رسید اشکال آخری از جانب اهل سنت مطرح می‌شود که در پایان متذکر آن می‌شویم. البته لازم است ذکر شود که قرائن حدیث غدیر به مواردی که گفته شد محدود نمی‌باشد. صاحب کتاب ارزشمند نفحات الأزهار ۱۸ قرینه دیگر آورده است که برای رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری می‌کنیم و علاقه مندان می‌توانند به جلد نهم از این کتاب مراجعه فرمایند.
اکنون که بحث قرائن حدیث غدیر به پایان رسید اشکال آخری از جانب اهل سنت مطرح می‌شود که در پایان متذکر آن می‌شویم. البته لازم است ذکر شود که قرائن حدیث غدیر به مواردی که گفته شد محدود نمی‌باشد. صاحب کتاب ارزشمند نفحات الأزهار ۱۸ قرینه دیگر آورده است که برای رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری می‌کنیم و علاقه مندان می‌توانند به جلد نهم از این کتاب مراجعه فرمایند.
اشکال آخر
 
== آخرین اشکال و پاسخ آن ==
آخرین اشکالی که اهل سنت به تمام این مطالب وارد می‌کنند این است که چگونه ممکن است صحابه پیامبر با آن عظمت و احترامی که داشتند این فرمایش و وصیّت ایشان را نادیده بگیرند و افراد دیگری را بر امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) ترجیح دهند؟
آخرین اشکالی که اهل سنت به تمام این مطالب وارد می‌کنند این است که چگونه ممکن است صحابه پیامبر با آن عظمت و احترامی که داشتند این فرمایش و وصیّت ایشان را نادیده بگیرند و افراد دیگری را بر امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) ترجیح دهند؟
در جواب این سؤال باید گفت که اولاً، تمام صحابه این سفارش پیامبر را نادیده نگرفتند؛ بنی هاشم و افرادی مانند سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و… از بیعت با ابوبکر امتناع کردند به جهت اینکه این منصب را حقّ امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) می‌دانستند.
در جواب این سؤال باید گفت که اولاً، تمام صحابه این سفارش پیامبر را نادیده نگرفتند؛ بنی هاشم و افرادی مانند سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و… از بیعت با ابوبکر امتناع کردند به جهت اینکه این منصب را حقّ امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) می‌دانستند.
ثانیاً، جواب این سؤال با کمی تتبّع در تاریخ و بررسی رفتار صحابه، روشن خواهد شد که عده ای از صحابه علاوه بر اینکه در دل خود کینه‌هایی از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) داشتند، از فرمان پیامبر سرپیچی و با دستورات ایشان آشکارا مخالفت می‌کردند.
ثانیاً، جواب این سؤال با کمی تتبّع در تاریخ و بررسی رفتار صحابه، روشن خواهد شد که عده ای از صحابه علاوه بر اینکه در دل خود کینه‌هایی از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) داشتند، از فرمان پیامبر سرپیچی و با دستورات ایشان آشکارا مخالفت می‌کردند.
بسیار کوته فکری است اگر کسی معتقد باشد صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از هر عیب و ایرادی منزه و معصوم اند چرا که نمونه‌های فراوان از اشتباهات آنها در تاریخ به چشم می‌خورد.
 
بسیار کوته فکری است اگر کسی معتقد باشد صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از هر عیب و ایرادی منزه و معصوم اند چرا که نمونه‌های فراوان از اشتباهات آنها در تاریخ به چشم می‌خورد.  
 
نمونه‌هایی از مخالفت صحابه
نمونه‌هایی از مخالفت صحابه
۱ـ با صرف نظر از آیاتی که صراحت به وجود عده ای منافق میان اصحاب پیامبر دارد یا آیه ای که دلالت بر فسق و فجور خالد بن ولید دارد یا آیه ای که در مذمّت بعضی از زنان پیامبر است؛ از اهل سنّت می‌پرسیم که راجع به این آیه چه جوابی می‌دهند: (وَإِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها وَتَرَکُوکَ قائِماً)(۳۲) ـ هنگامی که آنها تجارت یا سرگرمی و لهوی را ببینند پراکنده می‌شوند و به سوی آن می‌روند و تو را ایستاده به حال خود رها می‌کنند ـ این آیه چه دلالتی دارد و چه سیمایی از چهره صحابه برای ما ترسیم می‌کند. بخاری در صحیحش نقل می‌کند که همه صحابه رفتند بجز دوازده نفر(۳۳). اهل سنت هر حکمی راجع به صحابه ای که با صدای طبل و… نماز جمعه را رها می‌کنند و به تعبیر آیه به سراغ لهو می‌روند، ما هم همان حکم را درباره آنها خواهیم کرد.
۱ـ با صرف نظر از آیاتی که صراحت به وجود عده ای منافق میان اصحاب پیامبر دارد یا آیه ای که دلالت بر فسق و فجور خالد بن ولید دارد یا آیه ای که در مذمّت بعضی از زنان پیامبر است؛ از اهل سنّت می‌پرسیم که راجع به این آیه چه جوابی می‌دهند: (وَإِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها وَتَرَکُوکَ قائِماً)(۳۲) ـ هنگامی که آنها تجارت یا سرگرمی و لهوی را ببینند پراکنده می‌شوند و به سوی آن می‌روند و تو را ایستاده به حال خود رها می‌کنند ـ این آیه چه دلالتی دارد و چه سیمایی از چهره صحابه برای ما ترسیم می‌کند. بخاری در صحیحش نقل می‌کند که همه صحابه رفتند بجز دوازده نفر(۳۳). اهل سنت هر حکمی راجع به صحابه ای که با صدای طبل و… نماز جمعه را رها می‌کنند و به تعبیر آیه به سراغ لهو می‌روند، ما هم همان حکم را درباره آنها خواهیم کرد.
از صحابه ای که به خاطر زرق و برق دنیا، خطبه‌های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را رها می‌کنند و به تعبیر آیه، پیامبر را ایستاده رها می‌کنند هیچ جای تعجب نیست که در نبود وجود مقدس آن حضرت به دنبال ریاست و پست و مقام دنیوی که بسیار بالاتر از لهویات و زرق و برق دنیاست بروند.
از صحابه ای که به خاطر زرق و برق دنیا، خطبه‌های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را رها می‌کنند و به تعبیر آیه، پیامبر را ایستاده رها می‌کنند هیچ جای تعجب نیست که در نبود وجود مقدس آن حضرت به دنبال ریاست و پست و مقام دنیوی که بسیار بالاتر از لهویات و زرق و برق دنیاست بروند.
خط ۲۶۰: خط ۲۸۰:
(۲۰ ) مائده/ ۳.
(۲۰ ) مائده/ ۳.


(۲۱ ) معارج/ ۱.(۲۲ ) مسند احمد، ج۱، ص۸۴.(۲۳ ) همان، ج۱، ص۱۱۹. (۲۴ ) مستدرك حاكم، ج۳، ص۵۳۳.(۲۵ ) صحيح بخارى، ج۳، ص۱۵۵. باب فى الاستقراض وأداء الديون.(۲۶) صحيح مسلم، كتاب الفرائض(۲۷) إرشاد السارى، ج۷، ص۲۸۰.(۲۸) المنهاج فى شرح صحيح مسلم. پاورقى، ارشاد السارى، كتاب الفرائض.( ۲۹) تاريخ مدينه دمشق،ج۴۲، ص۲۲۰.( ۳۰) المعجم الكبير، ج۳، ص۱۸۰؛ تاريخ ابن كثير، ج۵، ص۲۰۹.( ۳۱) توبه/ ۷۱.( ۳۲) جمعه/ ۱۱.( ۳۳) صحيح بخارى، ج۶، ص۶۳.( ۳۴) آل عمران/ ۱۵۳.(۳۵ ) توبه/ ۲۵.( ۳۶) صحيح بخارى، ج۴، ص۵. كتاب المرضى باب قول المريض قوموا عنّى.( ۳۷) صحيح بخارى، ج۳، ص۱۸۲؛ مسند احمد، ج۴، ۲۳۰ و...( ۳۸) نساء/ ۶۵.( ۳۹)صحيح مسلم، ج۲، ص۳۶۰. كتاب الفضائل، فضائل على  (عليه السلام).(۴۰ ) همان( ۴۱) مستدرك حاكم، ج۳، ص۱۴۰؛ تذكرة الحفاظ، ج۳، ص۹۹۵؛ تاريخ بغداد، ج۱۱، ص۲۱۶ و...( ۴۲) مسند ابويعلى، ج۱، ص۴۲۷؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۸.(۴۳ ) مسند احمد، ج۱، ص۹۰؛اسد الغابة، ج۴، ص۳۱؛ الاصابه، ج۴، ص۴۶۸؛ مستدرك حاكم، ج۳، ص۱۴۲؛ البداية والنهايه، ج۷، ص۳۹۷.
(۲۱ ) معارج/ ۱.
 
(۲۲ ) مسند احمد، ج۱، ص۸۴.
 
(۲۳ ) همان، ج۱، ص۱۱۹.  
 
(۲۴ ) مستدرك حاكم، ج۳، ص۵۳۳.
 
(۲۵ ) صحيح بخارى، ج۳، ص۱۵۵. باب فى الاستقراض وأداء الديون.
 
(۲۶) صحيح مسلم، كتاب الفرائض
 
(۲۷) إرشاد السارى، ج۷، ص۲۸۰.
 
(۲۸) المنهاج فى شرح صحيح مسلم. پاورقى، ارشاد السارى، كتاب الفرائض.
 
( ۲۹) تاريخ مدينه دمشق،ج۴۲، ص۲۲۰.
 
( ۳۰) المعجم الكبير، ج۳، ص۱۸۰؛ تاريخ ابن كثير، ج۵، ص۲۰۹.
 
( ۳۱) توبه/ ۷۱.
 
( ۳۲) جمعه/ ۱۱.( ۳۳) صحيح بخارى، ج۶، ص۶۳.( ۳۴) آل عمران/ ۱۵۳.(۳۵ ) توبه/ ۲۵.( ۳۶) صحيح بخارى، ج۴، ص۵. كتاب المرضى باب قول المريض قوموا عنّى.( ۳۷) صحيح بخارى، ج۳، ص۱۸۲؛ مسند احمد، ج۴، ۲۳۰ و...( ۳۸) نساء/ ۶۵.( ۳۹)صحيح مسلم، ج۲، ص۳۶۰. كتاب الفضائل، فضائل على  (عليه السلام).(۴۰ ) همان( ۴۱) مستدرك حاكم، ج۳، ص۱۴۰؛ تذكرة الحفاظ، ج۳، ص۹۹۵؛ تاريخ بغداد، ج۱۱، ص۲۱۶ و...( ۴۲) مسند ابويعلى، ج۱، ص۴۲۷؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۸.(۴۳ ) مسند احمد، ج۱، ص۹۰؛اسد الغابة، ج۴، ص۳۱؛ الاصابه، ج۴، ص۴۶۸؛ مستدرك حاكم، ج۳، ص۱۴۲؛ البداية والنهايه، ج۷، ص۳۹۷.