ابن غالیه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
Nazarzadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - '<references />' به '{{پانویس}}') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | |||
[[رده:حدیث غدیر]] | [[رده:حدیث غدیر]] | ||
نسخهٔ کنونی تا ۶ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۱۵
مناظره ابن غاليه در مورد غدير[۱]
همان گونه كه در موضوعات مختلف دينى مناظره و مباحثه صورت گرفته، در موضوع غدیر نيز چندين مناظره رخ داده، كه يكى از آنها داستان ابن غاليه و فقیه حنبلی در زیارت عید غدیر است:
ابن ابی الحدید در شرح «نهج البلاغه» مى گويد: يحيى بن سعيد بن على حنبلى كه معروف به ابن غاليه است، و در قطيفا كه در جانب غرب بغداد است سكنى دارد.
از كثرت وثوق و اعتماد، او يكى از شهودى است كه شهادت او نزد قاضى محكمه مسموع است. وى براى من گفت:
من در نزد فخر اسماعیل بن علی حنبلی فقيه معروف به غلام ابن المثنى حاضر بودم، و فخر اسماعيل از پيشوايان حنبلی ها در بغداد بود و در فقه و مسائل خلاف يد طولايى داشت و تدريس علم منطق میكرد و مجلسى خوش و شيرين عبارت داشت. من او را ديده ام و سخن او را شنيده ام و در سنه ششصد و ده از دنيا رفت.
ابن غاليه مى گويد: ما روزى در نزد او به گفتگو مشغول بوديم كه يک نفر از حنبلى ها وارد شد، و داستانى داشت به اين شرح:
بر عهده يكى از كوفيان طلبى داشت و رفته بود به كوفه تا دين خود را بگيرد. اتفاقاً رفتن او به کوفه مصادف شده بود با زیارت روز غدير، و اين مرد حنبلى در كوفه بود.
اين زيارت كه در روز هجدهم از ماه ذى الحجه است، آن قدر از خلايق به مشهد و مرقد امیرالمؤمنین علیه السلام گرد آمده بودند كه از حد شمارش بيرون بود.
ابن غاليه مى گويد: فَخر اسماعيل شروع كرد از احوال آن مرد پرسيدن، كه آيا مال تو وصول شد؟ و آيا مقدارى از آن مال در نزد بدهكار تو باقى مانده است؟ و آن مرد حنبلى جواب فخر را مى داد.
تا اينكه آن مرد به فخر گفت: يا سيدى! اگر تو در روز غدير حضور داشتى، مشاهده مى كردى آنچه را كه از فضايح و گفتار شنيع و سبّ صحابه علنى با صداهاى بلند بدون هيچ مراقبه و هيچ ترسى، در كنار قبر على بن ابى طالب عليه السلام به وقوع مى پيوندد!
فخر اسماعيل گفت: اين مردم كه سبّ مى كنند چه گناهى دارند؟ سوگند به خدا، كسى آنها را بر سبّ جرأت نداد و اين باب را به روى آنان نگشود مگر صاحب همين قبر.
آن مرد گفت: صاحب اين قبر كيست؟!
فخر گفت: على ابن ابى طالب عليه السلام.
آن مرد گفت: يا سيدى! او است آن كسى كه اين سبّ را براى اين مردم سنت كرد و به آنها ياد داد و راه مردم را به آن گشود؟!
فخر گفت: آرى!
آن مرد گفت: يا سيدى! بنابراين اگر على عليه السلام بر حق است پس چرا فلان و فلان را دوست داريم، و اگر باطل است پس چرا ما او را دوست داريم؟ در اينجا سزاوار اين است كه يا از او و يا از دو نفر ديگر تبرى بجوييم و بيزار شويم.
ابن غاليه مى گويد: آنچنان فقيه حنبلى فخر در جواب او درماند كه از مجلس به سرعت برخاست و نعل خود را پوشيد و گفت:
خدا لعنت كند اسماعيل را (فاعل بن فاعل) اگر جواب اين مسئله را بداند. و رفت و در اندرونش داخل شد. ما نيز برخاستيم و منصرف شديم.[۲]