ابوالدرداء: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== | == ابوالدرداء در جنگ صفين و حديث غدير<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص۳۳، ۳۵، ۳۸. چهارده قرن با غدير: ص۵۰، ۵۱، ۵۲. اسرار غدیر: ص۲۶۳-۲۷۲.</ref> == | ||
ابان از سلیم نقل مى كند: در حالى كه ما همراه [[امیرالمؤمنین علیه السلام]] در [[صفین]] بوديم، [[معاویة بن ابی سفیان|معاویه]] ابودرداء و [[ابوهريره دوسى|ابوهریره]] را فراخواند و به ايشان گفت: نزد على برويد و از قول من به او سلام برسانيد و به او بگوييد: | |||
به خدا قسم من مى دانم كه تو سزاوارترين مردم به [[خلافت]] هستى و از من به آن سزاوارترى، زيرا تو از مهاجرينى هستى كه پيش از همه مسلمان شدند و من از آزادشدگان<ref>اشاره به فتح مكه است كه در آن روز همه مشركين از جمله معاويه و پدر و پسرش از آزاد شدگان پيامبرصلى الله عليه وآله شدند. </ref>هستم و من مثل سوابق تو در اسلام و خويشاوندى پيامبر و علم تو به كتاب خدا و سنت پيامبرش را ندارم. | |||
ادعا كرده اى كه تو خلیفه پيامبر در امتش و وصى او در ميان ايشان هستى و خداوند اطاعت تو را بر مؤمنين واجب كرده و در كتابش و سنت پيامبرش به ولايت تو امر كرده است، و به محمد دستور داده كه اين مطلب را در امتش بپا دارد و بر او آيه نازل كرده است كه: | |||
«يا اَيُّهَا الرَّسُولُ، بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَل فَما بَلَّغْتَ رسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ»<ref>مائده/۶۷.</ref> : «اى پيامبر، آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده برسان، و اگر چنين نكنى رسالت او را ابلاغ نكرده اى، و خداوند تو را از شرّ مردم حفظ مى كند». | |||
او هم امتش را در [[غدیر]] خم جمع كرد و آنچه درباره تو از جانب خداوند مأمور شده بود ابلاغ نمود و دستور داد حاضر به غايب برساند، و به مردم خبر داد كه تو بر مردم صاحب اختيارتر از خودشان هستى، و تو نسبت به پيامبر همچون هارون نسبت به موسى هستى. | |||
درباره تو به من خبر رسيده است كه براى مردم خطبه اى نمى خوانى مگر آنكه قبل از پايين آمدن از منبر مى گويى: «به خداقسم من سزاوارترين مردم براى آنان هستم، و از روزى كه پيامبر از دنيا رفته همچنان مظلوم بوده ام». | |||
اگر اين خبرى كه درباره تو به من رسيده درست باشد ظلم ابوبكر و عمر نسبت به تو بالاتر از ظلم عثمان است. | |||
وقتى اميرالمؤمنين عليه السلام نامه معاویه را خواند، و ابودرداء و ابوهريره پيام و سخن او را به حضرت ابلاغ كردند، به ابودرداء فرمود: آنچه معاويه شما را براى آن فرستاده بود به من رسانديد. اكنون از من بشنويد و از قول من به او برسانيد همانطور كه از قول او به من رسانديد. | |||
آنگاه در پيام به معاويه فرمود: اگر خداوند عزوجل است كه بايد اختيار كند و حق انتخاب با اوست، خداوند مرا براى امت انتخاب كرده است و به عنوان خليفه براى آنان قرار داده است و آنان را در كتاب مُنزل خود و در سنت پيامبرش مأمور به اطاعت و يارى من نموده است، و اين حجت مرا قوى تر و حق مرا واجبتر مى نمايد. | |||
ابودرداء و ابوهريره به راه افتادند تا نزد معاويه رسيدند و پيام حضرت را به او رساندند. سپس اميرالمؤمنين عليه السلام در ميان لشكرش بر فراز منبر قرار گرفت و مردم را و هر كس از اهل آن منطقه و مهاجرين و انصار را كه حاضر بودند جمع كرد و پس از حمد و ثناى الهى مطالبى در مورد ولايت و امامت فرمود، و سپس نداى نماز جماعت داد و نماز ظهر را با مردم خواند و بعد از نماز نيز سخنانى در مورد غدير ايراد كرد و عده اى از صحابه هم شهادت دادند. | |||
وقتى ابودرداء و ابوهريره همه اين مطالب را و نيز عكس العمل مردم را براى معاويه گفتند، از شدت ناراحتى رخ در هم كشيد و سر به زير انداخت و گفت: اى ابودرداء و اى ابوهريره، اگر آنچه درباره او نقل مى كنيد حق باشد همه مهاجرين و انصار - جز او و اهل بيت و شيعيانش - هلاک شده اند.<ref>كتاب سليم: حديث ۲۵. </ref> | |||
== | == پانویس == | ||
<references /> | <references /> | ||
[[رده:اسلام]] | [[رده:اسلام]] | ||
[[رده:جنگ های اسلام]] | [[رده:جنگ های اسلام]] | ||
[[رده:خلافت و ولایت]] | [[رده:خلافت و ولایت]] |
نسخهٔ ۶ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۳۸
ابوالدرداء در جنگ صفين و حديث غدير[۱]
ابان از سلیم نقل مى كند: در حالى كه ما همراه امیرالمؤمنین علیه السلام در صفین بوديم، معاویه ابودرداء و ابوهریره را فراخواند و به ايشان گفت: نزد على برويد و از قول من به او سلام برسانيد و به او بگوييد:
به خدا قسم من مى دانم كه تو سزاوارترين مردم به خلافت هستى و از من به آن سزاوارترى، زيرا تو از مهاجرينى هستى كه پيش از همه مسلمان شدند و من از آزادشدگان[۲]هستم و من مثل سوابق تو در اسلام و خويشاوندى پيامبر و علم تو به كتاب خدا و سنت پيامبرش را ندارم.
ادعا كرده اى كه تو خلیفه پيامبر در امتش و وصى او در ميان ايشان هستى و خداوند اطاعت تو را بر مؤمنين واجب كرده و در كتابش و سنت پيامبرش به ولايت تو امر كرده است، و به محمد دستور داده كه اين مطلب را در امتش بپا دارد و بر او آيه نازل كرده است كه:
«يا اَيُّهَا الرَّسُولُ، بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَل فَما بَلَّغْتَ رسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ»[۳] : «اى پيامبر، آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده برسان، و اگر چنين نكنى رسالت او را ابلاغ نكرده اى، و خداوند تو را از شرّ مردم حفظ مى كند».
او هم امتش را در غدیر خم جمع كرد و آنچه درباره تو از جانب خداوند مأمور شده بود ابلاغ نمود و دستور داد حاضر به غايب برساند، و به مردم خبر داد كه تو بر مردم صاحب اختيارتر از خودشان هستى، و تو نسبت به پيامبر همچون هارون نسبت به موسى هستى.
درباره تو به من خبر رسيده است كه براى مردم خطبه اى نمى خوانى مگر آنكه قبل از پايين آمدن از منبر مى گويى: «به خداقسم من سزاوارترين مردم براى آنان هستم، و از روزى كه پيامبر از دنيا رفته همچنان مظلوم بوده ام».
اگر اين خبرى كه درباره تو به من رسيده درست باشد ظلم ابوبكر و عمر نسبت به تو بالاتر از ظلم عثمان است.
وقتى اميرالمؤمنين عليه السلام نامه معاویه را خواند، و ابودرداء و ابوهريره پيام و سخن او را به حضرت ابلاغ كردند، به ابودرداء فرمود: آنچه معاويه شما را براى آن فرستاده بود به من رسانديد. اكنون از من بشنويد و از قول من به او برسانيد همانطور كه از قول او به من رسانديد.
آنگاه در پيام به معاويه فرمود: اگر خداوند عزوجل است كه بايد اختيار كند و حق انتخاب با اوست، خداوند مرا براى امت انتخاب كرده است و به عنوان خليفه براى آنان قرار داده است و آنان را در كتاب مُنزل خود و در سنت پيامبرش مأمور به اطاعت و يارى من نموده است، و اين حجت مرا قوى تر و حق مرا واجبتر مى نمايد.
ابودرداء و ابوهريره به راه افتادند تا نزد معاويه رسيدند و پيام حضرت را به او رساندند. سپس اميرالمؤمنين عليه السلام در ميان لشكرش بر فراز منبر قرار گرفت و مردم را و هر كس از اهل آن منطقه و مهاجرين و انصار را كه حاضر بودند جمع كرد و پس از حمد و ثناى الهى مطالبى در مورد ولايت و امامت فرمود، و سپس نداى نماز جماعت داد و نماز ظهر را با مردم خواند و بعد از نماز نيز سخنانى در مورد غدير ايراد كرد و عده اى از صحابه هم شهادت دادند.
وقتى ابودرداء و ابوهريره همه اين مطالب را و نيز عكس العمل مردم را براى معاويه گفتند، از شدت ناراحتى رخ در هم كشيد و سر به زير انداخت و گفت: اى ابودرداء و اى ابوهريره، اگر آنچه درباره او نقل مى كنيد حق باشد همه مهاجرين و انصار - جز او و اهل بيت و شيعيانش - هلاک شده اند.[۴]