استهزاء: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
(استهزاء)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
== <big>ابوبكر و عمر و استهزاء خدا و رسول‏ صلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام</big><ref>مريم/96، 97. غدیر در قرآن: ج1 ص72-81.</ref> ==
== <big>ابوبكر و عمر و استهزاء خدا و رسول‏ صلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام</big><ref>مريم/۹۶، ۹۷. غدیر در قرآن: ج۱ ص۷۲-۸۱.</ref> ==
<big>يكى از موارد استهزاء ابوبكر و عمر نسبت به پيامبرصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در قُدَيْد و پيش از رسيدن به غدير بود. اين ماجرا از دو بُعد قابل بررسى است:</big>
<big>يكى از موارد استهزاء [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] و عمر نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در قُدَيْد و پيش از رسيدن به غدير بود. اين ماجرا از دو بُعد قابل بررسى است:</big>
 
<big>'''موقعيت تاريخى'''</big>


=== <big>موقعيت تاريخى</big> ===
<big>روز هفدهم ماه [[ذى‏ الحجه]] كاروان غدير وارد «وادى قُدَيْد» شد و براى استراحت در آبادى «قديد» توقف كرد و مردم پياده شدند.<ref>عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص39، 51. در اين دو روايت تصريح شده كه نزول امر ولايت در موسم حج بود و پيامبرصلى الله عليه وآله شش روز بعد از آن صبر كرد، كه آيه «فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى» نازل شد، و بعد از آن حضرت تا غدير صبر كرد.</ref></big>
<big>روز هفدهم ماه [[ذى‏ الحجه]] كاروان غدير وارد «وادى قُدَيْد» شد و براى استراحت در آبادى «قديد» توقف كرد و مردم پياده شدند.<ref>عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص39، 51. در اين دو روايت تصريح شده كه نزول امر ولايت در موسم حج بود و پيامبرصلى الله عليه وآله شش روز بعد از آن صبر كرد، كه آيه «فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى» نازل شد، و بعد از آن حضرت تا غدير صبر كرد.</ref></big>


<big>در اين آخرين منزل قبل از غدير 14 آيه درباره غدير نازل شد كه از دو سوره قرآن كريم است. اين آيات عبارت بودند از آيه 96 و 97 سوره مريم و آيه 12-24 سوره هود بود.</big>
<big>در اين آخرين منزل قبل از غدير ۱۴ آيه درباره غدير نازل شد كه از دو سوره قرآن كريم است. اين آيات عبارت بودند از آيه ۹۶ و ۹۷ سوره مريم و آيه ۱۲-۲۴ سوره هود بود.</big>


<big>نزول اين آيات در كنار دو برنامه دقيق براى آماده سازى فكرى مردم قبل از غدير بود كه عكس العمل‏ هايى را نيز به همراه داشت.</big>
<big>نزول اين آيات در كنار دو برنامه دقيق براى آماده سازى فكرى مردم قبل از غدير بود كه عكس العمل‏ هايى را نيز به همراه داشت.</big>


<big>در آنجا و پس از دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در مورد محبت على‏ عليه السلام در دل مردم و نزول آيه 96 و 97 سوره مريم، منافقين بى‏ كار ننشستند و فوراً عكس‏ العمل نشان دادند و خداوند هم آيات 12-24 سوره هود را نازل كرد:</big>
<big>در آنجا و پس از دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در مورد محبت على‏ عليه السلام در دل مردم و نزول آيه ۹۶ و ۹۷ سوره مريم، منافقين بى‏ كار ننشستند و فوراً عكس‏ العمل نشان دادند و خداوند هم آيات ۱۲-۲۴ سوره هود را نازل كرد:</big>
 
<big>'''الف) استهزاء ابوبكر و عمر به دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله'''</big>


==== <big>الف) استهزاء ابوبكر و عمر به دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله</big> ====
<big>اين مراسم دعا و آمين و استجابت فورى الهى با نزول آيه در حضور مردم و تفاصيلى كه ذكر شد، يک مقطع استثنايى در زندگانى پيامبرصلى الله عليه وآله به شمار مى ‏آمد كه همه را مبهوت و متعجب كرد، و در آستانه غدير مقام عظيم على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام را در پيشگاه خداوند روشن ساخت.</big>
<big>اين مراسم دعا و آمين و استجابت فورى الهى با نزول آيه در حضور مردم و تفاصيلى كه ذكر شد، يک مقطع استثنايى در زندگانى پيامبرصلى الله عليه وآله به شمار مى ‏آمد كه همه را مبهوت و متعجب كرد، و در آستانه غدير مقام عظيم على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام را در پيشگاه خداوند روشن ساخت.</big>


<big>براى شكستن اين عظمت دهان بى ‏پروايى لازم بود كه خسَّت و ذلت و حسادت خود را به نمايش بگذارد. از ميان آن جمعيت عظيم كه ناظر ماجرا بودند، ابوبكر و عمر به كنايه گفتند: به خدا قسم! يک پيمانه خرما در مشكى پوسيده نزد ما محبوب‏ تر است از آنچه محمد از پروردگارش خواسته است. چه مى‏ شد اگر از پروردگارش درخواست ملائكه ‏اى مى ‏كرد كه او را در برابر دشمنانش كمک كنند، يا گنجى كه فقر او را جبران كند! به خدا قسم، على را به هر كارى دعوت مى ‏كند او هم مى ‏پذيرد!!<ref>تفسير العياشى: ج 2 ص 142. بحار الانوار: ج 36 ص 147 ح 119. </ref></big>
<big>براى شكستن اين عظمت دهان بى ‏پروايى لازم بود كه خسَّت و ذلت و حسادت خود را به نمايش بگذارد. از ميان آن جمعيت عظيم كه ناظر ماجرا بودند، ابوبكر و عمر به كنايه گفتند: به خدا قسم! يک پيمانه خرما در مشكى پوسيده نزد ما محبوب‏ تر است از آنچه محمد از پروردگارش خواسته است. چه مى‏ شد اگر از پروردگارش درخواست ملائكه ‏اى مى ‏كرد كه او را در برابر دشمنانش كمک كنند، يا گنجى كه فقر او را جبران كند! به خدا قسم، على را به هر كارى دعوت مى ‏كند او هم مى ‏پذيرد!!<ref>تفسير العياشى: ج ۲ ص ۱۴۲. بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۴۷ ح ۱۱۹. </ref></big>
 
<big>'''ب) عكس العمل وحى و نزول آيات درباره گفته ابوبكر و عمر'''</big>


==== <big>ب) عكس العمل وحى و نزول آيات درباره گفته ابوبكر و عمر</big> ====
<big>اين حركت تخريب كننده كه با هدف كاستن از اهميت غدير و ولايت انجام مى‏ شد و فرهنگ دنياپرستى را در دل مردم زنده مى‏ كرد و ارزش‏ هاى معنوى را از قلوب مردم ساقط مى ‏نمود، بر قلب مبارک پيامبرصلى الله عليه وآله سنگينى مى‏ كرد، و حقاً از كسانى كه به عنوان اصحابش گِرد او را گرفته بودند چنين انتظارى نداشت.<ref>تفسير فرات: ص ۱۸۶ ح ۲۳۶. شواهدالتنزيل: ج ۱ ص ۳۵۸. </ref></big>
<big>اين حركت تخريب كننده كه با هدف كاستن از اهميت غدير و ولايت انجام مى‏ شد و فرهنگ دنياپرستى را در دل مردم زنده مى‏ كرد و ارزش‏ هاى معنوى را از قلوب مردم ساقط مى ‏نمود، بر قلب مبارک پيامبرصلى الله عليه وآله سنگينى مى‏ كرد، و حقاً از كسانى كه به عنوان اصحابش گِرد او را گرفته بودند چنين انتظارى نداشت.<ref>تفسير فرات: ص 186 ح 236. شواهدالتنزيل: ج 1 ص 358. </ref></big>


<big>در حضور مردمى كه تازه از [[جاهليت]] رها شده و هنوز تعصبات بى‏اساس آن در دل هايشان ريشه داشت، اين گونه جسورانه سخن گفتن و رسول الهى را به مسخره گرفتن، همه مسايلى بودند كه چون كوهى بر سر راه غدير خود نمايى مى‏ كردند و ظاهر قضايا اجراى برنامه آن را محال مى ‏نمود.</big>
<big>در حضور مردمى كه تازه از [[جاهليت]] رها شده و هنوز تعصبات بى‏اساس آن در دل هايشان ريشه داشت، اين گونه جسورانه سخن گفتن و رسول الهى را به مسخره گرفتن، همه مسايلى بودند كه چون كوهى بر سر راه غدير خود نمايى مى‏ كردند و ظاهر قضايا اجراى برنامه آن را محال مى ‏نمود.</big>


<big>لذا پيامبرصلى الله عليه وآله به جبرئيل فرمود: «خدايم مى ‏داند كه من از قريش چه كشيده ‏ام، آن هنگام كه نبوت مرا نپذيرفتند تا به من دستور جهاد با آنان را داد، و لشكريانى از آسمان به كمک من فرستاد كه مرا يارى كردند. پس چگونه بعد از من اقرار خواهند كرد؟».<ref>بحار الانوار: ج 37 ص 151 ح 37. عوالم العلوم: ج 3/15 ص 51 . تفسير العياشى: ج 2 ص 97 ح 89.</ref></big>
<big>لذا پيامبرصلى الله عليه وآله به جبرئيل فرمود: «خدايم مى ‏داند كه من از قريش چه كشيده ‏ام، آن هنگام كه نبوت مرا نپذيرفتند تا به من دستور جهاد با آنان را داد، و لشكريانى از آسمان به كمک من فرستاد كه مرا يارى كردند. پس چگونه بعد از من اقرار خواهند كرد؟».<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۵۱ . تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹.</ref></big>


<big>اينجا بود كه آيه 12-24 از سوره هود نازل شد. اين آيات از يک سو دلگرمى براى پيامبرصلى الله عليه وآله بود كه به خاطر حركات منافقين رنجيده خاطر نشود و مسئله اعلان ولايت ترک نشود، و از سوى ديگر عين گفتار مسخره ‏آميز ابوبكر و عمر در آيه آمده بود! امام صادق‏ عليه السلام نزول اين آيات را با تفسير برخى فرازهاى آن چنين بيان فرموده است.<ref>بحار الانوار: ج 9 ص 104 و ج 36 ص 147 و ج 40 ص 72. تفسير فرات: ص 186 ح 236. تفسير العياشى: ج 2 ص 141 ح 11. شواهد التنزيل: ج 1 ص257، 358. تأويل الآيات: ج 1 ص 158. امالى المفيد: ص 279. البرهان: ج 2 ص 210. امالى الصدوق: 290 ح 1. عوالم العلوم: ج 3/15 ص 39.</ref></big>
<big>اينجا بود كه آيه ۱۲-۲۴ از سوره هود نازل شد. اين آيات از يک سو دلگرمى براى پيامبرصلى الله عليه وآله بود كه به خاطر حركات منافقين رنجيده خاطر نشود و مسئله اعلان ولايت ترک نشود، و از سوى ديگر عين گفتار مسخره ‏آميز ابوبكر و عمر در آيه آمده بود! امام صادق‏ عليه السلام نزول اين آيات را با تفسير برخى فرازهاى آن چنين بيان فرموده است.<ref>بحار الانوار: ج ۹ ص ۱۰۴ و ج ۳۶ ص ۱۴۷ و ج ۴۰ ص ۷۲. تفسير فرات: ص ۱۸۶ ح ۲۳۶. تفسير العياشى: ج ۲ ص ۱۴۱ ح ۱۱. شواهد التنزيل: ج ۱ ص۲۵۷، ۳۵۸. تأويل الآيات: ج ۱ ص ۱۵۸. امالى المفيد: ص ۲۷۹. البرهان: ج ۲ ص ۲۱۰. امالى الصدوق: ۲۹۰ ح ۱. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۹.</ref></big>




خط ۷۱: خط ۷۴:
<big>«مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمى وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِيرِ وَ السَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً أَ فَلا تَذَكَّرُونَ» : «مثل اين دو گروه مانند كور و كر در برابر بينا و شنواست. آيا اين ها در مثال برابرند؟ آيا متذكر نمى ‏شويد؟!».</big>
<big>«مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمى وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِيرِ وَ السَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً أَ فَلا تَذَكَّرُونَ» : «مثل اين دو گروه مانند كور و كر در برابر بينا و شنواست. آيا اين ها در مثال برابرند؟ آيا متذكر نمى ‏شويد؟!».</big>


<big>و اين گونه بود كه يک منزل قبل از غدير، سيل آيات الهى جارى شد و بيدار باش عظيم را براى مردم اعلام كرد، تا فرداى آن روز با چشم و گوش باز به استقبال غدير بروند، همان گونه كه تسلاى قلب پيامبرصلى الله عليه وآله در برابر حركات فتنه ‏انگيز منافقين بود، كه عزم راسخ آن حضرت را براى اعلان ولايت در آينده ‏اى به فاصله كمتر از 24 ساعت به همه نشان مى‏ داد.</big>
<big>و اين گونه بود كه يک منزل قبل از غدير، سيل آيات الهى جارى شد و بيدار باش عظيم را براى مردم اعلام كرد، تا فرداى آن روز با چشم و گوش باز به استقبال غدير بروند، همان گونه كه تسلاى قلب پيامبرصلى الله عليه وآله در برابر حركات فتنه ‏انگيز منافقين بود، كه عزم راسخ آن حضرت را براى اعلان ولايت در آينده ‏اى به فاصله كمتر از ۲۴ ساعت به همه نشان مى‏ داد.</big>
 
<big>'''تحليل اعتقادى'''</big>


=== <big>تحليل اعتقادى</big> ===
<big>با در نظر گرفتن شأن نزول اين آيات و روشن شدن مرجع ضميرها از فرمايش امام صادق‏ عليه السلام، تفسير گونه‏ اى بر چهره اين آيات مى‏ توان نوشت كه عمق آن ها را روشن مى ‏سازد.</big>
<big>با در نظر گرفتن شأن نزول اين آيات و روشن شدن مرجع ضميرها از فرمايش امام صادق‏ عليه السلام، تفسير گونه‏ اى بر چهره اين آيات مى‏ توان نوشت كه عمق آن ها را روشن مى ‏سازد.</big>


خط ۱۰۹: خط ۱۱۳:


<big>با آنچه خوانديم جا دارد بگوييم: اى غدير عزيز، چه طاق نصرتى كه خداوند براى تو بر پا كرده است! اين طاق بلند را با آيات زيبا و تابلوهاى بلند قرآنش تزيين كرده، و يد قدرت خويش را براى حفاظت از آن فراز آورده، و جمعيت صد و بيست هزار نفرى حجاج را دعوت نامه رسمى داده، و اين گونه ما را براى حضور در اين دعوت جهانى آماده كرده است.</big>
<big>با آنچه خوانديم جا دارد بگوييم: اى غدير عزيز، چه طاق نصرتى كه خداوند براى تو بر پا كرده است! اين طاق بلند را با آيات زيبا و تابلوهاى بلند قرآنش تزيين كرده، و يد قدرت خويش را براى حفاظت از آن فراز آورده، و جمعيت صد و بيست هزار نفرى حجاج را دعوت نامه رسمى داده، و اين گونه ما را براى حضور در اين دعوت جهانى آماده كرده است.</big>


<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] /  آيه «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا...».</big>
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] /  آيه «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا...».</big>


== <big>تبيين غدير و فاطميه با استهزاء دشمن</big><ref>غدير تا فاطميه (انصارى - شريفى): ص190-192.</ref> ==
== <big>تبيين غدير و فاطميه با استهزاء دشمن</big><ref>غدير تا فاطميه (انصارى - شريفى): ص۱۹۰-۱۹۲.</ref> ==
<big>در زمان حكومت ابوبكر، خالد بن وليد در ماجرايى مفصل در مقابل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام گستاخى و هتاكى را از حد گذراند. حضرت هم به اعجاز طوقى آهنين بر گردن خالد قرار داد كه به هيچ شكل از گردن او باز نمى ‏شد و مايه استهزاى او در مدينه شده بود.<ref>براى ماجراى طوق خالد مراجعه شود به: بحار الانوار: ج 29 ص161-170.</ref></big>
<big>در زمان حكومت ابوبكر، خالد بن وليد در ماجرايى مفصل در مقابل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام گستاخى و هتاكى را از حد گذراند. حضرت هم به اعجاز طوقى آهنين بر گردن خالد قرار داد كه به هيچ شكل از گردن او باز نمى ‏شد و مايه استهزاى او در مدينه شده بود.<ref>براى ماجراى طوق خالد مراجعه شود به: بحار الانوار: ج ۲۹ ص۱۶۱-۱۷۰.</ref></big>


<big>در اين ماجرا روشنگرى‏ هايى درباره غدير صورت گرفت و عللى از وقايع فاطميه تبيين شد، كه مختصراً به آنها اشاره مى ‏كنيم:</big>
<big>در اين ماجرا روشنگرى‏ هايى درباره غدير صورت گرفت و عللى از وقايع فاطميه تبيين شد، كه مختصراً به آنها اشاره مى ‏كنيم:</big>


=== <big>اول: معناى دقيق «مولى»</big> ===
<big>'''اول: معناى دقيق «مولى»'''</big>
 
<big>پس از تلاش فراوان به اين نتيجه رسيدند كه شايد قيس -  كه از همه نيرومندتر بود -  بتواند اين طوق آهنين را از گردن خالد باز كند. قيس هم فرصت را غنيمت شمرده و با [[سقيفه]] ‏ايان احتجاج كرد. او مطيع بودن خود نسبت به امر مولايش اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را در مقابل [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] -  كه از او بيعت گرفته بود -  چنين بيان كرد: على‏ عليه السلام صاحب اختيار من است، و به خدا قسم صاحب اختيار من و تو و همه مؤمنان است.</big>
<big>پس از تلاش فراوان به اين نتيجه رسيدند كه شايد قيس -  كه از همه نيرومندتر بود -  بتواند اين طوق آهنين را از گردن خالد باز كند. قيس هم فرصت را غنيمت شمرده و با [[سقيفه]] ‏ايان احتجاج كرد. او مطيع بودن خود نسبت به امر مولايش اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را در مقابل [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] -  كه از او بيعت گرفته بود -  چنين بيان كرد: على‏ عليه السلام صاحب اختيار من است، و به خدا قسم صاحب اختيار من و تو و همه مؤمنان است.</big>


<big>همچنين قيس افتخار به غدير و سربلندى با آن را اعلام كرد و به ابوبكر گفت: اما اينكه گفتى: على امام من است، من امامت او را انكار نمى‏ كنم و از ولايت او عدول نمى ‏نمايم.</big>
<big>همچنين قيس افتخار به غدير و سربلندى با آن را اعلام كرد و به ابوبكر گفت: اما اينكه گفتى: على امام من است، من امامت او را انكار نمى‏ كنم و از ولايت او عدول نمى ‏نمايم.</big>


=== <big>دوم: معناى دقيق غدير</big> ===
<big>'''دوم: معناى دقيق غدير'''</big>
 
<big>اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مفهوم غدير را با شباهت صاحب آن به بيت ‏الله بيان فرمود. آن حضرت با كشاندن آنها به محضر خويش معناى بيت‏ الله بودن خود را در آن جوّ خفقان به عموم مردم و آيندگان تاريخ از دو جهت نشان داد:</big>
<big>اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مفهوم غدير را با شباهت صاحب آن به بيت ‏الله بيان فرمود. آن حضرت با كشاندن آنها به محضر خويش معناى بيت‏ الله بودن خود را در آن جوّ خفقان به عموم مردم و آيندگان تاريخ از دو جهت نشان داد:</big>


خط ۱۳۰: خط ۱۳۵:
<big>دوم اينكه امام مانند بيت ‏الله قلعه امان مردم است كه بيرون آن هلاكت است. در اين باره حضرت فرمود: پيامبرصلى الله عليه وآله به من فرمود:</big>
<big>دوم اينكه امام مانند بيت ‏الله قلعه امان مردم است كه بيرون آن هلاكت است. در اين باره حضرت فرمود: پيامبرصلى الله عليه وآله به من فرمود:</big>


<big>تو مانند بيت ‏الله هستى؛ كه هر كس داخل آن شد در امان است و هر كس از آن روى گرداند كافر شد. خداوند عزوجل مى ‏فرمايد: «و اذ جعلنا البيت مثابة للناس و امناً»<ref>بقره/125. </ref></big>:
<big>تو مانند بيت ‏الله هستى؛ كه هر كس داخل آن شد در امان است و هر كس از آن روى گرداند كافر شد. خداوند عزوجل مى ‏فرمايد: «و اذ جعلنا البيت مثابة للناس و امناً»<ref>بقره/۱۲۵. </ref></big>:


<big>آنگاه كه بيت‏ الله را جايگاه ثواب و محل امن قرار داديم. من و تو مانند يكديگر هستيم مگر در نبوت، كه من خاتم پيامبران و تو خاتم جانشينان هستى.</big>
<big>آنگاه كه بيت‏ الله را جايگاه ثواب و محل امن قرار داديم. من و تو مانند يكديگر هستيم مگر در نبوت، كه من خاتم پيامبران و تو خاتم جانشينان هستى.</big>


=== <big>سوم: بيعت اجبارى سقيفه در مقابل بيعت اختيارى غدير</big> ===
<big>'''سوم: بيعت اجبارى سقيفه در مقابل بيعت اختيارى غدير'''</big>
<big>همچنين قيس با افسوسى كه براى از دست دادن غدير مى‏ خورد به ابوبكر گفت: به خدا قسم اگر دست من با تو بيعت كرده، قلب و زبانم با تو بيعت نكرده است. من بعد از روز غدير درباره على‏ عليه السلام حجتى ندارم. بيعت من با تو مانند آن زنى است كه رشته‏ هاى خود را بعد از ريسيدن پنبه مى‏ كرد.<ref>اشاره به آيه قرآن است كه خداوند زنى از بنى ‏اسرائيل را مثال مى ‏زند كه صبح تا شب پنبه مى‏ ريسيد، و شب كه مى‏ شد همه رشته ‏هاى خود را دوباره به حالت پنبه باز مى‏ گرداند. نحل/92: «و لا تكونوا كالتى نقضت غزلها من بعد قوة انكاثاً...»: مانند آن زنى نباشيد كه رشته‏ هاى خود را بعد از زحمت رسيدن دوباره تكه تكه پنبه مى‏ كرد... .</ref></big>
 
<big>همچنين قيس با افسوسى كه براى از دست دادن غدير مى‏ خورد به ابوبكر گفت: به خدا قسم اگر دست من با تو بيعت كرده، قلب و زبانم با تو بيعت نكرده است. من بعد از روز غدير درباره على‏ عليه السلام حجتى ندارم. بيعت من با تو مانند آن زنى است كه رشته‏ هاى خود را بعد از ريسيدن پنبه مى‏ كرد.<ref>اشاره به آيه قرآن است كه خداوند زنى از بنى ‏اسرائيل را مثال مى ‏زند كه صبح تا شب پنبه مى‏ ريسيد، و شب كه مى‏ شد همه رشته ‏هاى خود را دوباره به حالت پنبه باز مى‏ گرداند. نحل/۹۲: «و لا تكونوا كالتى نقضت غزلها من بعد قوة انكاثاً...»: مانند آن زنى نباشيد كه رشته‏ هاى خود را بعد از زحمت رسيدن دوباره تكه تكه پنبه مى‏ كرد... .</ref></big>


<big>همچنين قيس با درسى كه از شهادت حضرت زهراعليها السلام گرفته بود گفت: چگونه پيمانم را بشكنم در حالى كه درباره امامت و ولايت او با خدا عهد بسته ‏ام. درباره او از من مى ‏پرسى؟!</big>
<big>همچنين قيس با درسى كه از شهادت حضرت زهراعليها السلام گرفته بود گفت: چگونه پيمانم را بشكنم در حالى كه درباره امامت و ولايت او با خدا عهد بسته ‏ام. درباره او از من مى ‏پرسى؟!</big>
خط ۱۴۱: خط ۱۴۷:
<big>اگر خدا را با شكستن بيعت تو ملاقات كنم نزد من محبوب‏ تر از آن است كه عهد و پيمان خدا و رسول‏ صلى الله عليه وآله و وصى و خليلش را بشكنم.</big>
<big>اگر خدا را با شكستن بيعت تو ملاقات كنم نزد من محبوب‏ تر از آن است كه عهد و پيمان خدا و رسول‏ صلى الله عليه وآله و وصى و خليلش را بشكنم.</big>


== <big>منافقين و استهزاءِ ابلاغ ولايت</big><ref>غدير در قرآن: ج 1 ص106، 125.</ref> ==
== <big>منافقين و استهزاءِ ابلاغ ولايت</big><ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص۱۰۶، ۱۲۵.</ref> ==
<big>از جمله مشهورترين [[آيات غدير]] آيه‏ اى است كه پس از اتمام مراسم حج و در مسير مكه به سوى غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد:</big>
<big>از جمله مشهورترين [[آيات غدير]] آيه‏ اى است كه پس از اتمام مراسم حج و در مسير مكه به سوى غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد:</big>


<big>«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»<ref>مائده/67.</ref></big>:
<big>«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»<ref>مائده/۶۷.</ref></big>:


<big>«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده ‏اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى ‏كند. خداوند قوم كافر را هدايت نمى‏ كند».</big>
<big>«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده ‏اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى ‏كند. خداوند قوم كافر را هدايت نمى‏ كند».</big>
خط ۱۵۰: خط ۱۵۶:
<big>آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه يكى از جهات خوف پيامبرصلى الله عليه وآله در مورد ابلاغ ولايت مسئله استهزاء منافقين بود.</big>
<big>آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه يكى از جهات خوف پيامبرصلى الله عليه وآله در مورد ابلاغ ولايت مسئله استهزاء منافقين بود.</big>


<big>روش استهزاء و مسخره كردن يكى از راه‏ هاى ديرينه منافقين در برخورد با مقام والاى پيامبرصلى الله عليه وآله بود، تا آنجا كه گاهى پشت سر حضرت با چشم و زبان خود اشاره ‏هاى مسخره ‏آميز مى ‏كردند، و يا براى حضرت لقبى نامناسب شايع مى‏ كردند مثل كلمه «اذُن» به معناى گوش كه ذكر خواهد شد.<ref>مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج 2 ص79-86.</ref></big>
<big>روش استهزاء و مسخره كردن يكى از راه‏ هاى ديرينه منافقين در برخورد با مقام والاى پيامبرصلى الله عليه وآله بود، تا آنجا كه گاهى پشت سر حضرت با چشم و زبان خود اشاره ‏هاى مسخره ‏آميز مى ‏كردند، و يا براى حضرت لقبى نامناسب شايع مى‏ كردند مثل كلمه «اذُن» به معناى گوش كه ذكر خواهد شد.<ref>مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۲ ص۷۹-۸۶.</ref></big>


<big>پيامبرصلى الله عليه وآله در كلام خود در مورد آيه تبليغ اين مسئله را با اين جمله ياد مى ‏كند: «لِعِلْمى بِحِيَلِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِالاسْلامِ»<ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص 139 بخش 2.</ref>: «به خاطر علمى كه درباره حيله‏ هاى مسخره كنندگان اسلام دارم».</big>
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله در كلام خود در مورد آيه تبليغ اين مسئله را با اين جمله ياد مى ‏كند: «لِعِلْمى بِحِيَلِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِالاسْلامِ»<ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۹ بخش ۲.</ref>: «به خاطر علمى كه درباره حيله‏ هاى مسخره كنندگان اسلام دارم».</big>


<big>در واقع يكى از حربه‏ ها و راهكارهاى منافقين در طول بعثت پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله بى ‏ادبى و جسارت نسبت به ساحت مقدس آن حضرت و حرمت شكنى بود، كه البته از بارزترين نمادهاى آن مسخره كردن بود و قرآن هم به اين مطلب تصريح كرده است.</big>
<big>در واقع يكى از حربه‏ ها و راهكارهاى منافقين در طول بعثت پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله بى ‏ادبى و جسارت نسبت به ساحت مقدس آن حضرت و حرمت شكنى بود، كه البته از بارزترين نمادهاى آن مسخره كردن بود و قرآن هم به اين مطلب تصريح كرده است.</big>
خط ۱۵۸: خط ۱۶۴:
<big>در غدير كه غيظ منافقين به اوج خود رسيده بود، اين مسئله چند بار تكرار شد كه نمونه‏ هاى آن را مرور مى ‏كنيم:</big>
<big>در غدير كه غيظ منافقين به اوج خود رسيده بود، اين مسئله چند بار تكرار شد كه نمونه‏ هاى آن را مرور مى ‏كنيم:</big>


<big>به محض اينكه منبر غدير آماده شد تا حضرت بر فراز آن قرار گيرد، عمر گفت: «اما وَاللَّه لَيَأْتِيَنَّكُمْ بِداهِيَةٍ»<ref>بحار الانوار: ج 37 ص 140 ح 33. </ref>: «به خدا قسم، آگاه باشيد كه مسئله عظيم ناراحت كننده ‏اى براى شما خواهد آورد».</big>
<big>به محض اينكه منبر غدير آماده شد تا حضرت بر فراز آن قرار گيرد، عمر گفت: «اما وَاللَّه لَيَأْتِيَنَّكُمْ بِداهِيَةٍ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۰ ح ۳۳. </ref>: «به خدا قسم، آگاه باشيد كه مسئله عظيم ناراحت كننده ‏اى براى شما خواهد آورد».</big>


<big>در همان مورد عمر گفت: «اما تَرَوْنَ عَيْنَيْهِ كَأَنَّهُما عَيْنا مَجْنُونٍ»<ref>بحار الانوار: ج 37 ص 119. </ref>: «نمى ‏بينيد چشمان او را كه مانند چشمان ديوانه است».</big>
<big>در همان مورد عمر گفت: «اما تَرَوْنَ عَيْنَيْهِ كَأَنَّهُما عَيْنا مَجْنُونٍ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۹. </ref>: «نمى ‏بينيد چشمان او را كه مانند چشمان ديوانه است».</big>


<big>يكى ديگر از منافقين گفت: «ما تَرَوْنَ عَيْناهُ تَدُورانِ كَأَنَّهُ مَجْنُونٍ»<ref>بحار الانوار: ج 37 ص 173 ح 59 . </ref>: «نمى ‏بينيد چشمان او را كه گويى ديوانه است».</big>
<big>يكى ديگر از منافقين گفت: «ما تَرَوْنَ عَيْناهُ تَدُورانِ كَأَنَّهُ مَجْنُونٍ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۳ ح ۵۹ . </ref>: «نمى ‏بينيد چشمان او را كه گويى ديوانه است».</big>




<big>عده ‏اى از منافقين پس از سخنرانىِ غدير در خيمه ‏هاى خود جمع شده و با يكديگر چنين مى ‏گفتند:</big>
<big>عده ‏اى از منافقين پس از سخنرانىِ غدير در خيمه ‏هاى خود جمع شده و با يكديگر چنين مى ‏گفتند:</big>


<big>«وَ اللَّه انْ كُنّا اصْحابَ كَسْرى وَ قَيصَرَ لَكُنّا فِى الْخَزِّ وَ الْوَشى وَ الدّيباجِ وَ النِّساجاتِ، وَ انّا مَعَهُ فِى الاخْشَنَيْنِ: نَأْكُلُ الْخَشِنَ وَ نَلْبِسُ الْخَشِنَ، حَتّى اذا دَنا مَوْتُهُ وَ فَنِيَتْ ايّامُهُ وَ حَضَرَ اجَلُهُ ارادَ انْ يُوَلِّيَها عَلِيّاً مِنْ بَعْدِهِ. اما وَ اللَّه لَيَعْلَمَنَّ»<ref>بحار الانوار: ج 37 ص 154. </ref>:</big>
<big>«وَ اللَّه انْ كُنّا اصْحابَ كَسْرى وَ قَيصَرَ لَكُنّا فِى الْخَزِّ وَ الْوَشى وَ الدّيباجِ وَ النِّساجاتِ، وَ انّا مَعَهُ فِى الاخْشَنَيْنِ: نَأْكُلُ الْخَشِنَ وَ نَلْبِسُ الْخَشِنَ، حَتّى اذا دَنا مَوْتُهُ وَ فَنِيَتْ ايّامُهُ وَ حَضَرَ اجَلُهُ ارادَ انْ يُوَلِّيَها عَلِيّاً مِنْ بَعْدِهِ. اما وَ اللَّه لَيَعْلَمَنَّ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴. </ref>:</big>


<big>«به خدا قسم، اگر از اصحاب كسرى و قيصر بوديم اكنون در لباس‏ هاى خز و رنگارنگ و ديبا و بافته‏ ها بوديم، ولى همراه او در دو خشن به سر مى ‏بريم: هم خوراک خشن مى‏ خوريم و هم لباس خشن مى ‏پوشيم. اكنون هم كه مرگ او نزديک شده و اجل او رسيده مى ‏خواهد اين سلطه را به على بعد از خود واگذارد. به خدا قسم خواهد دانست»!!</big>
<big>«به خدا قسم، اگر از اصحاب كسرى و قيصر بوديم اكنون در لباس‏ هاى خز و رنگارنگ و ديبا و بافته‏ ها بوديم، ولى همراه او در دو خشن به سر مى ‏بريم: هم خوراک خشن مى‏ خوريم و هم لباس خشن مى ‏پوشيم. اكنون هم كه مرگ او نزديک شده و اجل او رسيده مى ‏خواهد اين سلطه را به على بعد از خود واگذارد. به خدا قسم خواهد دانست»!!</big>


<big>عمر وقتى در روز غدير بيعت كرد شانه ‏ها را بالا انداخت و رو به ابوبكر كرد و گفت: «لَشَدَّ ما يَرْفَعُ بِضِبْعَىْ ابْنِ عَمِّهِ»<ref>بحار الانوار: ج 37 ص 139.</ref>: «عجب بازوى پسر عمويش را محكم بلند كرده است».</big>
<big>عمر وقتى در روز غدير بيعت كرد شانه ‏ها را بالا انداخت و رو به ابوبكر كرد و گفت: «لَشَدَّ ما يَرْفَعُ بِضِبْعَىْ ابْنِ عَمِّهِ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۹.</ref>: «عجب بازوى پسر عمويش را محكم بلند كرده است».</big>




<big>معاويه پس از سخنرانى غدير بپا خاست و متكبرانه حركت كرد و با غضب بيرون آمد در حالى كه دست راست خود را بر ابوموسى اشعرى و دست چپش را بر مغيره تكيه داده بود و مى‏ گفت:</big>
<big>معاويه پس از سخنرانى غدير بپا خاست و متكبرانه حركت كرد و با غضب بيرون آمد در حالى كه دست راست خود را بر ابوموسى اشعرى و دست چپش را بر مغيره تكيه داده بود و مى‏ گفت:</big>


<big>«وَ اللَّه لا نُصَدِّقُ مُحَمَّداً عَلى مَقالَتِهِ وَ لا نُقِرُّ لِعَلِىٍّ وِلايَتَهِ»<ref>بحار الانوار: ج 37 ص161، 193. عوالم العلوم: 3/15 ص96، 97، 277.</ref>: «به خدا قسم، محمد را بر گفتارش تصديق نمى ‏كنيم و براى على به ولايتش اقرار نمى‏ كنيم»!</big>
<big>«وَ اللَّه لا نُصَدِّقُ مُحَمَّداً عَلى مَقالَتِهِ وَ لا نُقِرُّ لِعَلِىٍّ وِلايَتَهِ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص۱۶۱، ۱۹۳. عوالم العلوم: ۳/۱۵ ص۹۶، ۹۷، ۲۷۷.</ref>: «به خدا قسم، محمد را بر گفتارش تصديق نمى ‏كنيم و براى على به ولايتش اقرار نمى‏ كنيم»!</big>


<big>پيرمردى از منافقين گفت: «لَئِنْ كُنّا بَيْنَ اقْوامِنا كَما يَقُولُ هذا لَنَحْنُ اشَرُّ مِنَ الْحَميرِ»: «اگر ما در بين خويشاوندان خود آن گونه كه اين مرد مى‏ گويد باشيم از خران هم بدتريم»!! جوانى از منافقين كه در كنارش بود گفت:</big>
<big>پيرمردى از منافقين گفت: «لَئِنْ كُنّا بَيْنَ اقْوامِنا كَما يَقُولُ هذا لَنَحْنُ اشَرُّ مِنَ الْحَميرِ»: «اگر ما در بين خويشاوندان خود آن گونه كه اين مرد مى‏ گويد باشيم از خران هم بدتريم»!! جوانى از منافقين كه در كنارش بود گفت:</big>


<big>«لَئِنْ كُنْتَ صادِقاً لَنَحْنُ اشَرُّ مِنَ الْحَميرِ»<ref>بحار الانوار: ج 37 ص 153.</ref></big>: «<big>اگر راست بگويى ما واقعاً از خران هم بدتريم»!</big>
<big>«لَئِنْ كُنْتَ صادِقاً لَنَحْنُ اشَرُّ مِنَ الْحَميرِ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۳.</ref></big>: «<big>اگر راست بگويى ما واقعاً از خران هم بدتريم»!</big>




خط ۱۸۹: خط ۱۹۵:
<big>ديگرى گفت: «اتَجْعَلُهُ احْمَقَ؟! الَمْ تَعْلَمْ انَّهُ مَجْنُونٌ قَدْ كادَ انْ يَصْرَعَ...»: «او را احمق حساب مى ‏كنى؟! خبر ندارى كه او ديوانه است، و نزديک بوده به صرع گرفتار شود»؟!</big>
<big>ديگرى گفت: «اتَجْعَلُهُ احْمَقَ؟! الَمْ تَعْلَمْ انَّهُ مَجْنُونٌ قَدْ كادَ انْ يَصْرَعَ...»: «او را احمق حساب مى ‏كنى؟! خبر ندارى كه او ديوانه است، و نزديک بوده به صرع گرفتار شود»؟!</big>


<big>سومى گفت: «دَعُوهُ! انْ شاءَ انْ يَكُونَ احْمَقَ وَ انْ شاءَ انْ يَكُونَ مَجْنُوناً! وَ اللَّه ما يَكُونُ ما قالَ ابَداً»<ref>بحار الانوار: ج 37 ص 153.</ref>: «او را رها كنيد! مى‏ خواهد احمق باشد يا ديوانه! به خدا قسم آنچه او گفت هرگز واقع نخواهد شد».</big>
<big>سومى گفت: «دَعُوهُ! انْ شاءَ انْ يَكُونَ احْمَقَ وَ انْ شاءَ انْ يَكُونَ مَجْنُوناً! وَ اللَّه ما يَكُونُ ما قالَ ابَداً»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۳.</ref>: «او را رها كنيد! مى‏ خواهد احمق باشد يا ديوانه! به خدا قسم آنچه او گفت هرگز واقع نخواهد شد».</big>




<big>پس از سخنرانى هنگامى كه مردم از كنار منبر پراكنده شدند چند نفر از قريش جمع شده بودند و بر آنچه به وقوع پيوست تأسف مى‏ خوردند. در اين هنگام سوسمارى از كنار آنان گذشت. يكى از آنان گفت:</big>
<big>پس از سخنرانى هنگامى كه مردم از كنار منبر پراكنده شدند چند نفر از قريش جمع شده بودند و بر آنچه به وقوع پيوست تأسف مى‏ خوردند. در اين هنگام سوسمارى از كنار آنان گذشت. يكى از آنان گفت:</big>


<big>«لَيْتَ مُحَمَّداً امَّرَ عَلَيْنا هذَا الضَّبَ دونَ عَلِىٍّ»<ref>بحار الانوار: ج 37 ص 163. </ref>: «اى كاش محمد اين سوسمار را به جاى على امير ما قرار مى ‏داد».</big>
<big>«لَيْتَ مُحَمَّداً امَّرَ عَلَيْنا هذَا الضَّبَ دونَ عَلِىٍّ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳. </ref>: «اى كاش محمد اين سوسمار را به جاى على امير ما قرار مى ‏داد».</big>




<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] /  آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ...».</big>
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] /  آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ...».</big>


== <big>منافقين و مسخره كردن خدا و رسول‏ صلى الله عليه وآله</big><ref>غدير در قرآن: ج 1 ص 70. </ref> ==
== <big>منافقين و مسخره كردن خدا و رسول‏ صلى الله عليه وآله</big><ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۷۰. </ref> ==
<big>از جمله آياتى كه در سفر [[حجةالوداع]] پس از اتمام اعمال حج و در مسير مكه تا غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد اين آيات بود:</big>
<big>از جمله آياتى كه در سفر [[حجةالوداع]] پس از اتمام اعمال حج و در مسير مكه تا غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد اين آيات بود:</big>


«<big>فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ . عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ . فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ . إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ»<ref>حجر/92-95.</ref></big>:
«<big>فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ . عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ . فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ . إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ»<ref>حجر/۹۲-۹۵.</ref></big>:


<big>«قسم به پروردگارت از همه آنان سؤال خواهيم كرد درباره آنچه انجام مى ‏دهند. پس با صداى بلند آنچه بدان مأمورى ابلاغ كن و از مشركين اعراض نما، و ما تو را از شرّ مسخره كنندگان حفظ مى‏ كنيم».</big>
<big>«قسم به پروردگارت از همه آنان سؤال خواهيم كرد درباره آنچه انجام مى ‏دهند. پس با صداى بلند آنچه بدان مأمورى ابلاغ كن و از مشركين اعراض نما، و ما تو را از شرّ مسخره كنندگان حفظ مى‏ كنيم».</big>




<big>در مورد اين آيات دو نكته قابل توجه است:</big>
<big>در مورد اين آيات دو نكته قابل توجه است:</big>


=== <big>خطر و مسخره كردن منافقين</big> ===
<big>'''خطر و مسخره كردن منافقين'''</big>
 
<big>نكته مهمى كه درباره غدير در اين مقطع بيان شده است اينكه در آيه مى‏ فرمايد: «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ». در اين آيه چهار نكته ظريف درباره ولايت به چشم مى‏ خورد:</big>
<big>نكته مهمى كه درباره غدير در اين مقطع بيان شده است اينكه در آيه مى‏ فرمايد: «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ». در اين آيه چهار نكته ظريف درباره ولايت به چشم مى‏ خورد:</big>


==== <big>نكته اول</big> ====
<big>'''نكته اول'''</big>
 
<big>كلمه «اصدع» درباره ولايت به كار رفته در حالى كه در اكثر موارد از كلمه «بلِّغ» و نظاير آن استفاده شده است. «اصدع» به معناى اعلان با صداى بلند و ابلاغى است كه اطمينان از رسيدن خبر به مخاطبين در آن لحاظ شده باشد؛ و حقاً مراسم غدير اين گونه ابلاغ شد به طورى كه خبر آن تا دورترين نقاط جهان آن روز و امروز منتشر شد، و تا دوردست ‏هاى زمان و در همه اعصار تاكنون پخش شده است.</big>
<big>كلمه «اصدع» درباره ولايت به كار رفته در حالى كه در اكثر موارد از كلمه «بلِّغ» و نظاير آن استفاده شده است. «اصدع» به معناى اعلان با صداى بلند و ابلاغى است كه اطمينان از رسيدن خبر به مخاطبين در آن لحاظ شده باشد؛ و حقاً مراسم غدير اين گونه ابلاغ شد به طورى كه خبر آن تا دورترين نقاط جهان آن روز و امروز منتشر شد، و تا دوردست ‏هاى زمان و در همه اعصار تاكنون پخش شده است.</big>


==== <big>نكته دوم</big> ====
<big>'''نكته دوم'''</big>
 
<big>كلمه «تُؤْمَرُ» حاكى از مأموريت الهى ولايت است و صراحتى در نزول امر ولايت از جانب خدا بر پيامبرصلى الله عليه وآله است.</big>
<big>كلمه «تُؤْمَرُ» حاكى از مأموريت الهى ولايت است و صراحتى در نزول امر ولايت از جانب خدا بر پيامبرصلى الله عليه وآله است.</big>


==== <big>نكته سوم</big> ====
<big>'''نكته سوم'''</big>
 
<big>«مُشْرِكين» در چنين موقعيتى چه كسانى مى‏ توانند باشند؟ با توجه به اينكه پس از فتح مكه پيامبرصلى الله عليه وآله معارضى از مشركين نداشت، منظور از مشركين يا منافقينى هستند كه با ظاهر اسلام باطن شرک را حفظ كرده‏ اند و يا كسانى هستند كه مايلند در خلافت پيامبرصلى الله عليه وآله شركتى داشته باشند.</big>
<big>«مُشْرِكين» در چنين موقعيتى چه كسانى مى‏ توانند باشند؟ با توجه به اينكه پس از فتح مكه پيامبرصلى الله عليه وآله معارضى از مشركين نداشت، منظور از مشركين يا منافقينى هستند كه با ظاهر اسلام باطن شرک را حفظ كرده‏ اند و يا كسانى هستند كه مايلند در خلافت پيامبرصلى الله عليه وآله شركتى داشته باشند.</big>


==== <big>نكته چهارم</big> ====
<big>'''نكته چهارم'''</big>
 
<big>كلمه «أَعْرِضْ» حاكى از بى‏ توجهى و اعتنا نكردن است. يعنى اين امر پروردگار به قدرى مهم است كه در انجام آن به هيچ عكس العملى نبايد اعتنا كرد.</big>
<big>كلمه «أَعْرِضْ» حاكى از بى‏ توجهى و اعتنا نكردن است. يعنى اين امر پروردگار به قدرى مهم است كه در انجام آن به هيچ عكس العملى نبايد اعتنا كرد.</big>


=== <big>وعده حفظ پيامبرصلى الله عليه وآله</big> ===
<big>'''وعده حفظ پيامبر صلى الله عليه و آله'''</big>
 
<big>«إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ». چنانكه در اوايل خطابه غدير آمده، يكى از عمده ‏ترين موانع بر سر راه ابلاغ ولايت در غدير حضور مسخره كنندگان اسلام از داخل مسلمين بود كه همان منافقين بودند.</big>
<big>«إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ». چنانكه در اوايل خطابه غدير آمده، يكى از عمده ‏ترين موانع بر سر راه ابلاغ ولايت در غدير حضور مسخره كنندگان اسلام از داخل مسلمين بود كه همان منافقين بودند.</big>


<big>پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير فرمود: «از جبرئيل خواستم كه از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مهم معاف بدارد، زيرا... از حيله‏ هاى مسخره كنندگان اسلام (المستهزئين بالاسلام) اطلاع دارم».<ref>در اين باره مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص 139 بخش 2.</ref></big>
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير فرمود: «از جبرئيل خواستم كه از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مهم معاف بدارد، زيرا... از حيله‏ هاى مسخره كنندگان اسلام (المستهزئين بالاسلام) اطلاع دارم».<ref>در اين باره مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۹ بخش ۲.</ref></big>


<big>در اين آيه خداوند صريحاً به پيامبرش وعده خنثى سازى توطئه‏ هاى آنان و دفع خطر آنان را مى ‏دهد؛ و عملاً هم برگزارى مراسم سه روزه در آرامش كامل و حفظ حضرت از خطر قتل در كوه هرشى<ref>در اين باره مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج 1 ص108، 131، 217، 230، 235، 476 و ج2 ص101، 406 و ج3 ص77.</ref>، نشان داد كه وقتى ضمانت خداوند پشتوانه عمل باشد، هيچ قدرتى توان بر هم زدن آن را ندارد.</big>
<big>در اين آيه خداوند صريحاً به پيامبرش وعده خنثى سازى توطئه‏ هاى آنان و دفع خطر آنان را مى ‏دهد؛ و عملاً هم برگزارى مراسم سه روزه در آرامش كامل و حفظ حضرت از خطر قتل در كوه هرشى<ref>در اين باره مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص۱۰۸، ۱۳۱، ۲۱۷، ۲۳۰، ۲۳۵، ۴۷۶ و ج۲ ص۱۰۱، ۴۰۶ و ج۳ ص۷۷.</ref>، نشان داد كه وقتى ضمانت خداوند پشتوانه عمل باشد، هيچ قدرتى توان بر هم زدن آن را ندارد.</big>





نسخهٔ ‏۲۲ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۳۰

ابوبكر و عمر و استهزاء خدا و رسول‏ صلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام[۱]

يكى از موارد استهزاء ابوبكر و عمر نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در قُدَيْد و پيش از رسيدن به غدير بود. اين ماجرا از دو بُعد قابل بررسى است:

موقعيت تاريخى

روز هفدهم ماه ذى‏ الحجه كاروان غدير وارد «وادى قُدَيْد» شد و براى استراحت در آبادى «قديد» توقف كرد و مردم پياده شدند.[۲]

در اين آخرين منزل قبل از غدير ۱۴ آيه درباره غدير نازل شد كه از دو سوره قرآن كريم است. اين آيات عبارت بودند از آيه ۹۶ و ۹۷ سوره مريم و آيه ۱۲-۲۴ سوره هود بود.

نزول اين آيات در كنار دو برنامه دقيق براى آماده سازى فكرى مردم قبل از غدير بود كه عكس العمل‏ هايى را نيز به همراه داشت.

در آنجا و پس از دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در مورد محبت على‏ عليه السلام در دل مردم و نزول آيه ۹۶ و ۹۷ سوره مريم، منافقين بى‏ كار ننشستند و فوراً عكس‏ العمل نشان دادند و خداوند هم آيات ۱۲-۲۴ سوره هود را نازل كرد:

الف) استهزاء ابوبكر و عمر به دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله

اين مراسم دعا و آمين و استجابت فورى الهى با نزول آيه در حضور مردم و تفاصيلى كه ذكر شد، يک مقطع استثنايى در زندگانى پيامبرصلى الله عليه وآله به شمار مى ‏آمد كه همه را مبهوت و متعجب كرد، و در آستانه غدير مقام عظيم على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام را در پيشگاه خداوند روشن ساخت.

براى شكستن اين عظمت دهان بى ‏پروايى لازم بود كه خسَّت و ذلت و حسادت خود را به نمايش بگذارد. از ميان آن جمعيت عظيم كه ناظر ماجرا بودند، ابوبكر و عمر به كنايه گفتند: به خدا قسم! يک پيمانه خرما در مشكى پوسيده نزد ما محبوب‏ تر است از آنچه محمد از پروردگارش خواسته است. چه مى‏ شد اگر از پروردگارش درخواست ملائكه ‏اى مى ‏كرد كه او را در برابر دشمنانش كمک كنند، يا گنجى كه فقر او را جبران كند! به خدا قسم، على را به هر كارى دعوت مى ‏كند او هم مى ‏پذيرد!![۳]

ب) عكس العمل وحى و نزول آيات درباره گفته ابوبكر و عمر

اين حركت تخريب كننده كه با هدف كاستن از اهميت غدير و ولايت انجام مى‏ شد و فرهنگ دنياپرستى را در دل مردم زنده مى‏ كرد و ارزش‏ هاى معنوى را از قلوب مردم ساقط مى ‏نمود، بر قلب مبارک پيامبرصلى الله عليه وآله سنگينى مى‏ كرد، و حقاً از كسانى كه به عنوان اصحابش گِرد او را گرفته بودند چنين انتظارى نداشت.[۴]

در حضور مردمى كه تازه از جاهليت رها شده و هنوز تعصبات بى‏اساس آن در دل هايشان ريشه داشت، اين گونه جسورانه سخن گفتن و رسول الهى را به مسخره گرفتن، همه مسايلى بودند كه چون كوهى بر سر راه غدير خود نمايى مى‏ كردند و ظاهر قضايا اجراى برنامه آن را محال مى ‏نمود.

لذا پيامبرصلى الله عليه وآله به جبرئيل فرمود: «خدايم مى ‏داند كه من از قريش چه كشيده ‏ام، آن هنگام كه نبوت مرا نپذيرفتند تا به من دستور جهاد با آنان را داد، و لشكريانى از آسمان به كمک من فرستاد كه مرا يارى كردند. پس چگونه بعد از من اقرار خواهند كرد؟».[۵]

اينجا بود كه آيه ۱۲-۲۴ از سوره هود نازل شد. اين آيات از يک سو دلگرمى براى پيامبرصلى الله عليه وآله بود كه به خاطر حركات منافقين رنجيده خاطر نشود و مسئله اعلان ولايت ترک نشود، و از سوى ديگر عين گفتار مسخره ‏آميز ابوبكر و عمر در آيه آمده بود! امام صادق‏ عليه السلام نزول اين آيات را با تفسير برخى فرازهاى آن چنين بيان فرموده است.[۶]


«فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ، إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ وَ اللَّه عَلى كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَكِيلٌ»:

«شايد تو ترك كنى بعضى از آنچه به تو وحى شده و سينه ‏ات را به خاطر آن به تنگ اندازى، از اين جهت كه بگويند: اى كاش گنجى بر او نازل شود يا ملائكه ‏اى همراه او بيايد! تو فقط ترساننده مردم هستى، و خداوند عهده‏ دار همه چيز است».

«أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ، قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّه إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ»: «يا مى ‏گويند -  ولايت على ‏عليه السلام را -  به دروغ به خدا نسبت مى ‏دهد! بگو: ده سوره مانند آن را -  اگرچه افترا بسته شده باشد -  بياوريد و هر كس را غير از خدا مى‏ خواهيد بخوانيد اگر راست مى ‏گوييد».

«فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّه وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»: «اگر اين پيشنهاد را - درباره ولايت على - از شما نپذيرفتند بدانيد كه به علم خدا نازل شده و خدايى جز او نيست، پس آيا شما -  ولايت را براى على -  تسليم مى‏ شويد و مى‏ پذيريد؟»

«مَنْ كانَ يُرِيدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِيها وَ هُمْ فِيها لا يُبْخَسُونَ»: «هركس كه طالب زندگى دنيا و زينت آن است - يعنى ابوبكر و عمر اعمالشان را در دنيا به آنان واگذار مى‏ كنيم، و در دنيا ضرر نمى‏ كنند».

«أُولئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِى الْآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِيها وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»: «آنان كسانى هستند كه در آخرت جز آتش نصيبشان نيست، و آنچه در دنيا انجام داده‏اند نابود مى‏ شود، و آنچه انجام مى‏ دهند باطل است».


«أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ، وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً؛ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ، وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ؛ فَلا تَكُ فِى مِرْيَةٍ مِنْهُ، إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ»:

«كسى كه دليلى از پروردگارش همراه اوست -  يعنى پيامبرصلى الله عليه وآله -  و شاهدى از جانب او پشت سرش مى ‏آيد -  يعنى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام - و قبل از او كتاب موسى راهبر و رحمت بود -  يعنى ولايت على‏ عليه السلام در كتاب حضرت موسى‏ عليه السلام بود -  آنان بدان ايمان مى ‏آورند. هركس از احزاب كه به او كافر شود آتش وعده‏ گاه اوست، پس درباره - ولايت على‏ عليه السلام - بحث و جدل مكن كه آن حقى از پروردگارت است ولى اكثر مردم ايمان نمى‏ آورند».


«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّه كَذِباً، أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ، أَلا لَعْنَةُ اللَّه عَلَى الظَّالِمِينَ»: «چه كسى ظالم‏ تر است از آنكه بر خدا دروغ مى ‏بندد، آنان كسانى هستند كه بر پروردگارشان عرضه مى‏ شوند و شاهدان -  يعنى امامان‏ عليهم السلام -  مى‏ گويند: اينان كسانى ‏اند كه بر پروردگار خود دروغ بستند، آگاه باشيد كه لعنت خدا بر ظالمين باد».


«الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّه وَ يَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ»: «آنان كه بر سر راه خدا مانع ايجاد مى‏ كنند و آن را به كجى وا مى‏ دارند و به آخرت كافر هستند».


«أُولئِكَ لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ فِى الْأَرْضِ وَ ما كانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّه مِنْ أَوْلِياءَ، يُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ، ما كانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَ ما كانُوا يُبْصِرُونَ»: «آنان در زمين عاجز كننده نيستند و جز خدا سرپرستى ندارند، عذابشان چند برابر مى ‏شود. اينان قدرت شنيدن نداشتند و نمى‏ ديدند».


«أُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ»: «آنان كسانى هستند كه به ضرر خود عمل كرده ‏اند، و آنچه افترا مى ‏بستند نيز از يادشان رفته است».


«لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِى الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ»: «چاره ‏اى جز اين نيست كه در آخرت هم زيانكارترين خواهند بود».


«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبِّهِمْ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ»: «كسانى كه ايمان آورده عمل صالح انجام مى‏دهند و در برابر پروردگارشان سر تعظيم فرود مى ‏آورند، اينان اهل بهشتند و در آن هميشگى خواهند بود».

«مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمى وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِيرِ وَ السَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً أَ فَلا تَذَكَّرُونَ» : «مثل اين دو گروه مانند كور و كر در برابر بينا و شنواست. آيا اين ها در مثال برابرند؟ آيا متذكر نمى ‏شويد؟!».

و اين گونه بود كه يک منزل قبل از غدير، سيل آيات الهى جارى شد و بيدار باش عظيم را براى مردم اعلام كرد، تا فرداى آن روز با چشم و گوش باز به استقبال غدير بروند، همان گونه كه تسلاى قلب پيامبرصلى الله عليه وآله در برابر حركات فتنه ‏انگيز منافقين بود، كه عزم راسخ آن حضرت را براى اعلان ولايت در آينده ‏اى به فاصله كمتر از ۲۴ ساعت به همه نشان مى‏ داد.

تحليل اعتقادى

با در نظر گرفتن شأن نزول اين آيات و روشن شدن مرجع ضميرها از فرمايش امام صادق‏ عليه السلام، تفسير گونه‏ اى بر چهره اين آيات مى‏ توان نوشت كه عمق آن ها را روشن مى ‏سازد.

ناگفته پيداست كه جهت گيرى اين آيات به سوى مخالفين غدير و ولايت و خلافتِ بلافصل و تمام عيار اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله است، و با تفاصيلى كه در اين فرازهاى قرآنى آمده منافقين ضربه ‏هاى كوبنده ‏اى از طرف خداوند دريافت كرده ‏اند، و براى طالبين حقيقت همه چيز روشن شده است.

همه اين مطالب را در يک قدمى غدير از لسان خداوند شنيدن ارزشى چند برابر بدان مى‏ دهد كه به عنوان يک سند تاريخى و آينه‏اى براى سنجش آينده ‏هاى نزديک پس از غدير كارآيى دارد. در اينجا يک بار ديگر ترجمه آيات مزبور به صورت تفسير شده -  با توجه به كلام امام صادق ‏عليه السلام كه در بالا ذكر شد -  تقديم مى‏ شود:

شايد تو بخواهى اعلام ولايت را ترك كنى و سينه ‏ات از سخن ابوبكر و عمر به تنگ آيد كه گفتند: «كاش به جاى ولايت گنجى بر او نازل مى‏ شد يا ملائكه ‏اى با او همراه مى‏ گشت».

ولى از اين برخوردها نگران مباش چرا كه وظيفه تو انذار و ترساندن مردم از جهنم با ابلاغ پيام الهى است و بقيه امور به خداوند مربوط مى ‏شود.

و يا اينكه به تو مى‏ گويند: «ولايت را از پيش خود درآورده ‏اى و به خدا نسبت دروغ مى‏ دهى»! بگو اگر اين مسئله ولايت افتراء است، پس شما هم ده سوره بياوريد و از هركس مى‏ خواهيد كمک بگيريد! اگر نتوانستيد معلوم مى‏ شود همان گونه كه ساير فرازهاى قرآن از جانب خداست مسئله ولايت هم از خدا سرچشمه گرفته است.

آنان هرگز با چنين پيشنهادى موافقت نمى ‏كنند و اين دليل است كه ولايت با علم الهى نازل شده، و مشكل در اين است كه آيا شما سر تسليم فرود مى ‏آوريد يا نه؟!

ابوبكر و عمر و هوادارانشان در پىِ زندگى دنيا و زينت آن بوده ‏اند و بنا نيست خدا مانع كسى از رسيدن به منافع دنيوى شود، و مسلماً چنين كسانى از نظر دنيا ضرر نمى‏ كنند، ولى در آخرت جز آتش در انتظارشان نيست و آنچه به نام اسلام انجام داده ‏اند پوچ و باطل خواهد بود.


پيامبرصلى الله عليه وآله با برهان و دليلى از سوى پروردگارش ولايت را آورد و در پى او على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام شاهد او بود. قبل از او هم كتاب موسى (تورات) شاهد بر ولايت بود، و اهل تورات به ولايت على‏ عليه السلام ايمان داشتند، اما اهل سقيفه و پيروانشان كه از احزاب ‏اند و به ولايت على‏ عليه السلام كافرند، وعده گاهشان آتش جهنم است. بنابراين درباره ولايت نيازى به بحث و جدال نيست، چرا كه حقى از سوى پروردگار است و اين براى همه روشن است ولى اكثر مردم نمى ‏خواهند آن را بپذيرند.

هيچ كس ظالم ‏تر از ابوبكر و عمر و سردمداران سقيفه نيست كه دروغ‏ هايى را به خدا افترا مى‏ بندند، چنانكه با تكذيب آنچه درباره ولايت على‏ عليه السلام نازل شده دستورات الهى را نفى مى‏ كنند و مطالب جعلى به لسان پيامبرصلى الله عليه وآله نسبت مى ‏دهند كه «نبوت و خلافت در يک خاندان جمع نمى‏ شود».

اينان گمان نكنند پرونده ‏اى با خدا ندارند، بلكه روزى با ادعاهايشان نزد خدا آورده مى‏ شوند و امامان كه شاهدان خدا بر مردم هستند كذب و افتراى آنان را در پيشگاه الهى ثابت خواهند كرد. خدا سقيفه و پيروانش را -  كه ظالمين حق آل محمدعليهم السلام هستند -  لعنت كند.

ابوبكر و عمر و همدستانشان كسانى بودند كه جلوى راه خدا -  كه ولايت مطلقه دوازده امام ‏عليهم السلام تا آخرين روز دنياست -  مانع ايجاد كردند، و با خلافت غاصبانه خود امت اسلام را به كجروى و انحراف كشاندند، و ريشه همه اينها بى‏ اعتقادى به آخرت بود.

با همه آنچه ابوبكر و عمر و ساير دشمنان ولايت قدرتمندانه بر ضد ولايت انجام دادند، ولى چنين نيست كه بتوانند همه را در برابر اقدامات خود عاجز كنند، چرا كه هر چه باشد تحت ولايت الهى و قدرت او هستند، و خدا عذاب آنان را چندين برابر خواهد نمود. اينان طاقت شنيدن حق و ديدن حقايق ولايت را نداشتند، و اين حسادت و كفر كارشان را بدينجا كشانيد.

آنان كه در مقابل ولايت على‏ عليه السلام قد عَلَم كردند سرمايه وجود خود را از دست دادند و درباره آن ضرر كردند، و در عاقبت كار كه از اين جهان رفتند تمام دروغ ‏ها و افتراهايى كه نسبت مى ‏دادند از آنان جدا شد و ديگر منفعتى برايشان نداشت، بلكه با مرگشان و آغاز زندگى آخرت از همه زيانكارتر بودند.

شيعيان و پذيرندگان ولايت على ‏عليه السلام كه به ولايت ايمان آورده و عمل صالح انجام مى ‏دهند و در برابر پروردگارشان خاضعانه سر تسليم فرود مى ‏آوردند، اينان اهل بهشتند و در آن دائمى خواهند بود.


با در نظر گرفتن دو گروه دشمنان و پذيرندگان ولايت على ‏عليه السلام، نسبت و مقايسه اين دو دسته به يكديگر همانند كور در برابر بينا و كر در برابر شنواست. آيا ممكن است اين دو گروه مساوى باشند؟ با اين فاصله‏ اى كه بين دو گروه ذكر شد آيا هنوز بيدار نمى ‏شويد؟!

با آنچه خوانديم جا دارد بگوييم: اى غدير عزيز، چه طاق نصرتى كه خداوند براى تو بر پا كرده است! اين طاق بلند را با آيات زيبا و تابلوهاى بلند قرآنش تزيين كرده، و يد قدرت خويش را براى حفاظت از آن فراز آورده، و جمعيت صد و بيست هزار نفرى حجاج را دعوت نامه رسمى داده، و اين گونه ما را براى حضور در اين دعوت جهانى آماده كرده است.

براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن /  آيه «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا...».

تبيين غدير و فاطميه با استهزاء دشمن[۷]

در زمان حكومت ابوبكر، خالد بن وليد در ماجرايى مفصل در مقابل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام گستاخى و هتاكى را از حد گذراند. حضرت هم به اعجاز طوقى آهنين بر گردن خالد قرار داد كه به هيچ شكل از گردن او باز نمى ‏شد و مايه استهزاى او در مدينه شده بود.[۸]

در اين ماجرا روشنگرى‏ هايى درباره غدير صورت گرفت و عللى از وقايع فاطميه تبيين شد، كه مختصراً به آنها اشاره مى ‏كنيم:

اول: معناى دقيق «مولى»

پس از تلاش فراوان به اين نتيجه رسيدند كه شايد قيس -  كه از همه نيرومندتر بود -  بتواند اين طوق آهنين را از گردن خالد باز كند. قيس هم فرصت را غنيمت شمرده و با سقيفه ‏ايان احتجاج كرد. او مطيع بودن خود نسبت به امر مولايش اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را در مقابل ابوبكر -  كه از او بيعت گرفته بود -  چنين بيان كرد: على‏ عليه السلام صاحب اختيار من است، و به خدا قسم صاحب اختيار من و تو و همه مؤمنان است.

همچنين قيس افتخار به غدير و سربلندى با آن را اعلام كرد و به ابوبكر گفت: اما اينكه گفتى: على امام من است، من امامت او را انكار نمى‏ كنم و از ولايت او عدول نمى ‏نمايم.

دوم: معناى دقيق غدير

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مفهوم غدير را با شباهت صاحب آن به بيت ‏الله بيان فرمود. آن حضرت با كشاندن آنها به محضر خويش معناى بيت‏ الله بودن خود را در آن جوّ خفقان به عموم مردم و آيندگان تاريخ از دو جهت نشان داد:

يكى اينكه وقتى خدا و رسول‏ صلى الله عليه وآله دلسوزانه در غدير امام را براى مردم تعيين كردند، اين مردم هستند كه بايد وظيفه شناسانه به استقبال نماينده خدايشان بروند، نه آن كه منتظر التماس ‏هاى امام خود باشند! در اين باره حضرت به ابوبكر فرمود: پيامبرصلى الله عليه وآله شما را به بيعت من امر كرد و اطاعت مرا بر شما واجب نمود، و مرا در بين شما مانند بيت‏ الله حرام قرار داد؛ كه بايد به سوى آن رفت و بيت‏ الله به سوى كسى نمى ‏آيد!

دوم اينكه امام مانند بيت ‏الله قلعه امان مردم است كه بيرون آن هلاكت است. در اين باره حضرت فرمود: پيامبرصلى الله عليه وآله به من فرمود:

تو مانند بيت ‏الله هستى؛ كه هر كس داخل آن شد در امان است و هر كس از آن روى گرداند كافر شد. خداوند عزوجل مى ‏فرمايد: «و اذ جعلنا البيت مثابة للناس و امناً»[۹]:

آنگاه كه بيت‏ الله را جايگاه ثواب و محل امن قرار داديم. من و تو مانند يكديگر هستيم مگر در نبوت، كه من خاتم پيامبران و تو خاتم جانشينان هستى.

سوم: بيعت اجبارى سقيفه در مقابل بيعت اختيارى غدير

همچنين قيس با افسوسى كه براى از دست دادن غدير مى‏ خورد به ابوبكر گفت: به خدا قسم اگر دست من با تو بيعت كرده، قلب و زبانم با تو بيعت نكرده است. من بعد از روز غدير درباره على‏ عليه السلام حجتى ندارم. بيعت من با تو مانند آن زنى است كه رشته‏ هاى خود را بعد از ريسيدن پنبه مى‏ كرد.[۱۰]

همچنين قيس با درسى كه از شهادت حضرت زهراعليها السلام گرفته بود گفت: چگونه پيمانم را بشكنم در حالى كه درباره امامت و ولايت او با خدا عهد بسته ‏ام. درباره او از من مى ‏پرسى؟!

اگر خدا را با شكستن بيعت تو ملاقات كنم نزد من محبوب‏ تر از آن است كه عهد و پيمان خدا و رسول‏ صلى الله عليه وآله و وصى و خليلش را بشكنم.

منافقين و استهزاءِ ابلاغ ولايت[۱۱]

از جمله مشهورترين آيات غدير آيه‏ اى است كه پس از اتمام مراسم حج و در مسير مكه به سوى غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد:

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»[۱۲]:

«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده ‏اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى ‏كند. خداوند قوم كافر را هدايت نمى‏ كند».

آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه يكى از جهات خوف پيامبرصلى الله عليه وآله در مورد ابلاغ ولايت مسئله استهزاء منافقين بود.

روش استهزاء و مسخره كردن يكى از راه‏ هاى ديرينه منافقين در برخورد با مقام والاى پيامبرصلى الله عليه وآله بود، تا آنجا كه گاهى پشت سر حضرت با چشم و زبان خود اشاره ‏هاى مسخره ‏آميز مى ‏كردند، و يا براى حضرت لقبى نامناسب شايع مى‏ كردند مثل كلمه «اذُن» به معناى گوش كه ذكر خواهد شد.[۱۳]

پيامبرصلى الله عليه وآله در كلام خود در مورد آيه تبليغ اين مسئله را با اين جمله ياد مى ‏كند: «لِعِلْمى بِحِيَلِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِالاسْلامِ»[۱۴]: «به خاطر علمى كه درباره حيله‏ هاى مسخره كنندگان اسلام دارم».

در واقع يكى از حربه‏ ها و راهكارهاى منافقين در طول بعثت پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله بى ‏ادبى و جسارت نسبت به ساحت مقدس آن حضرت و حرمت شكنى بود، كه البته از بارزترين نمادهاى آن مسخره كردن بود و قرآن هم به اين مطلب تصريح كرده است.

در غدير كه غيظ منافقين به اوج خود رسيده بود، اين مسئله چند بار تكرار شد كه نمونه‏ هاى آن را مرور مى ‏كنيم:

به محض اينكه منبر غدير آماده شد تا حضرت بر فراز آن قرار گيرد، عمر گفت: «اما وَاللَّه لَيَأْتِيَنَّكُمْ بِداهِيَةٍ»[۱۵]: «به خدا قسم، آگاه باشيد كه مسئله عظيم ناراحت كننده ‏اى براى شما خواهد آورد».

در همان مورد عمر گفت: «اما تَرَوْنَ عَيْنَيْهِ كَأَنَّهُما عَيْنا مَجْنُونٍ»[۱۶]: «نمى ‏بينيد چشمان او را كه مانند چشمان ديوانه است».

يكى ديگر از منافقين گفت: «ما تَرَوْنَ عَيْناهُ تَدُورانِ كَأَنَّهُ مَجْنُونٍ»[۱۷]: «نمى ‏بينيد چشمان او را كه گويى ديوانه است».


عده ‏اى از منافقين پس از سخنرانىِ غدير در خيمه ‏هاى خود جمع شده و با يكديگر چنين مى ‏گفتند:

«وَ اللَّه انْ كُنّا اصْحابَ كَسْرى وَ قَيصَرَ لَكُنّا فِى الْخَزِّ وَ الْوَشى وَ الدّيباجِ وَ النِّساجاتِ، وَ انّا مَعَهُ فِى الاخْشَنَيْنِ: نَأْكُلُ الْخَشِنَ وَ نَلْبِسُ الْخَشِنَ، حَتّى اذا دَنا مَوْتُهُ وَ فَنِيَتْ ايّامُهُ وَ حَضَرَ اجَلُهُ ارادَ انْ يُوَلِّيَها عَلِيّاً مِنْ بَعْدِهِ. اما وَ اللَّه لَيَعْلَمَنَّ»[۱۸]:

«به خدا قسم، اگر از اصحاب كسرى و قيصر بوديم اكنون در لباس‏ هاى خز و رنگارنگ و ديبا و بافته‏ ها بوديم، ولى همراه او در دو خشن به سر مى ‏بريم: هم خوراک خشن مى‏ خوريم و هم لباس خشن مى ‏پوشيم. اكنون هم كه مرگ او نزديک شده و اجل او رسيده مى ‏خواهد اين سلطه را به على بعد از خود واگذارد. به خدا قسم خواهد دانست»!!

عمر وقتى در روز غدير بيعت كرد شانه ‏ها را بالا انداخت و رو به ابوبكر كرد و گفت: «لَشَدَّ ما يَرْفَعُ بِضِبْعَىْ ابْنِ عَمِّهِ»[۱۹]: «عجب بازوى پسر عمويش را محكم بلند كرده است».


معاويه پس از سخنرانى غدير بپا خاست و متكبرانه حركت كرد و با غضب بيرون آمد در حالى كه دست راست خود را بر ابوموسى اشعرى و دست چپش را بر مغيره تكيه داده بود و مى‏ گفت:

«وَ اللَّه لا نُصَدِّقُ مُحَمَّداً عَلى مَقالَتِهِ وَ لا نُقِرُّ لِعَلِىٍّ وِلايَتَهِ»[۲۰]: «به خدا قسم، محمد را بر گفتارش تصديق نمى ‏كنيم و براى على به ولايتش اقرار نمى‏ كنيم»!

پيرمردى از منافقين گفت: «لَئِنْ كُنّا بَيْنَ اقْوامِنا كَما يَقُولُ هذا لَنَحْنُ اشَرُّ مِنَ الْحَميرِ»: «اگر ما در بين خويشاوندان خود آن گونه كه اين مرد مى‏ گويد باشيم از خران هم بدتريم»!! جوانى از منافقين كه در كنارش بود گفت:

«لَئِنْ كُنْتَ صادِقاً لَنَحْنُ اشَرُّ مِنَ الْحَميرِ»[۲۱]: «اگر راست بگويى ما واقعاً از خران هم بدتريم»!


سه نفر از منافقين در خيمه خود مخفيانه صحبت مى‏ كردند. يكى گفت:

«وَ اللَّه انَّ مُحَمَّداً لاَحْمَقٌ انْ كانَ يَرى انَّ الامْرَ يَسْتَقيمُ لِعَلِىٍّ مِنْ بَعْدِهِ»: «به خدا قسم محمد احمق است اگر خيال مى‏ كند خلافت بر قامت على بعد از او راست خواهد آمد»!

ديگرى گفت: «اتَجْعَلُهُ احْمَقَ؟! الَمْ تَعْلَمْ انَّهُ مَجْنُونٌ قَدْ كادَ انْ يَصْرَعَ...»: «او را احمق حساب مى ‏كنى؟! خبر ندارى كه او ديوانه است، و نزديک بوده به صرع گرفتار شود»؟!

سومى گفت: «دَعُوهُ! انْ شاءَ انْ يَكُونَ احْمَقَ وَ انْ شاءَ انْ يَكُونَ مَجْنُوناً! وَ اللَّه ما يَكُونُ ما قالَ ابَداً»[۲۲]: «او را رها كنيد! مى‏ خواهد احمق باشد يا ديوانه! به خدا قسم آنچه او گفت هرگز واقع نخواهد شد».


پس از سخنرانى هنگامى كه مردم از كنار منبر پراكنده شدند چند نفر از قريش جمع شده بودند و بر آنچه به وقوع پيوست تأسف مى‏ خوردند. در اين هنگام سوسمارى از كنار آنان گذشت. يكى از آنان گفت:

«لَيْتَ مُحَمَّداً امَّرَ عَلَيْنا هذَا الضَّبَ دونَ عَلِىٍّ»[۲۳]: «اى كاش محمد اين سوسمار را به جاى على امير ما قرار مى ‏داد».


براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن /  آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ...».

منافقين و مسخره كردن خدا و رسول‏ صلى الله عليه وآله[۲۴]

از جمله آياتى كه در سفر حجةالوداع پس از اتمام اعمال حج و در مسير مكه تا غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد اين آيات بود:

«فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ . عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ . فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ . إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ»[۲۵]:

«قسم به پروردگارت از همه آنان سؤال خواهيم كرد درباره آنچه انجام مى ‏دهند. پس با صداى بلند آنچه بدان مأمورى ابلاغ كن و از مشركين اعراض نما، و ما تو را از شرّ مسخره كنندگان حفظ مى‏ كنيم».


در مورد اين آيات دو نكته قابل توجه است:

خطر و مسخره كردن منافقين

نكته مهمى كه درباره غدير در اين مقطع بيان شده است اينكه در آيه مى‏ فرمايد: «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ». در اين آيه چهار نكته ظريف درباره ولايت به چشم مى‏ خورد:

نكته اول

كلمه «اصدع» درباره ولايت به كار رفته در حالى كه در اكثر موارد از كلمه «بلِّغ» و نظاير آن استفاده شده است. «اصدع» به معناى اعلان با صداى بلند و ابلاغى است كه اطمينان از رسيدن خبر به مخاطبين در آن لحاظ شده باشد؛ و حقاً مراسم غدير اين گونه ابلاغ شد به طورى كه خبر آن تا دورترين نقاط جهان آن روز و امروز منتشر شد، و تا دوردست ‏هاى زمان و در همه اعصار تاكنون پخش شده است.

نكته دوم

كلمه «تُؤْمَرُ» حاكى از مأموريت الهى ولايت است و صراحتى در نزول امر ولايت از جانب خدا بر پيامبرصلى الله عليه وآله است.

نكته سوم

«مُشْرِكين» در چنين موقعيتى چه كسانى مى‏ توانند باشند؟ با توجه به اينكه پس از فتح مكه پيامبرصلى الله عليه وآله معارضى از مشركين نداشت، منظور از مشركين يا منافقينى هستند كه با ظاهر اسلام باطن شرک را حفظ كرده‏ اند و يا كسانى هستند كه مايلند در خلافت پيامبرصلى الله عليه وآله شركتى داشته باشند.

نكته چهارم

كلمه «أَعْرِضْ» حاكى از بى‏ توجهى و اعتنا نكردن است. يعنى اين امر پروردگار به قدرى مهم است كه در انجام آن به هيچ عكس العملى نبايد اعتنا كرد.

وعده حفظ پيامبر صلى الله عليه و آله

«إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ». چنانكه در اوايل خطابه غدير آمده، يكى از عمده ‏ترين موانع بر سر راه ابلاغ ولايت در غدير حضور مسخره كنندگان اسلام از داخل مسلمين بود كه همان منافقين بودند.

پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير فرمود: «از جبرئيل خواستم كه از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مهم معاف بدارد، زيرا... از حيله‏ هاى مسخره كنندگان اسلام (المستهزئين بالاسلام) اطلاع دارم».[۲۶]

در اين آيه خداوند صريحاً به پيامبرش وعده خنثى سازى توطئه‏ هاى آنان و دفع خطر آنان را مى ‏دهد؛ و عملاً هم برگزارى مراسم سه روزه در آرامش كامل و حفظ حضرت از خطر قتل در كوه هرشى[۲۷]، نشان داد كه وقتى ضمانت خداوند پشتوانه عمل باشد، هيچ قدرتى توان بر هم زدن آن را ندارد.


نكته ديگرى كه در متن حديث جلب توجه مى‏ كند عبارت: «اتاهُ جِبْرَئيلُ بِآخَرِ سُورَةِ الْحِجْرِ» است. از اين جمله مى‏ توان استفاده كرد كه آيات نازل شده در اين مورد همه آيات آخر سوره حجر است و اختصاص به چند آيه ذكر شده ندارد. دنباله آيات از آيه 96 تا 99 در توصيف استهزاكنندگان و آزار آنان نسبت به ساحت مقدس پيامبرصلى الله عليه وآله چنين است:

«الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّه إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ . وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِما يَقُولُونَ . فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ . وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ»:

«كسانى كه خداى ديگرى در كنار خدا قرار مى‏ دهند، كه به زودى خواهند دانست. ما خوب مى‏ دانيم كه از آنچه مى‏ گويند سينه ‏ات به تنگ مى ‏آيد. پس با حمد پروردگارت تسبيح بگو و از سجده كنندگان باش. و پروردگارت را عبادت كن تا برايت يقين حاصل شود».

پانویس

  1. مريم/۹۶، ۹۷. غدیر در قرآن: ج۱ ص۷۲-۸۱.
  2. عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص39، 51. در اين دو روايت تصريح شده كه نزول امر ولايت در موسم حج بود و پيامبرصلى الله عليه وآله شش روز بعد از آن صبر كرد، كه آيه «فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى» نازل شد، و بعد از آن حضرت تا غدير صبر كرد.
  3. تفسير العياشى: ج ۲ ص ۱۴۲. بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۴۷ ح ۱۱۹.
  4. تفسير فرات: ص ۱۸۶ ح ۲۳۶. شواهدالتنزيل: ج ۱ ص ۳۵۸.
  5. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۵۱ . تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹.
  6. بحار الانوار: ج ۹ ص ۱۰۴ و ج ۳۶ ص ۱۴۷ و ج ۴۰ ص ۷۲. تفسير فرات: ص ۱۸۶ ح ۲۳۶. تفسير العياشى: ج ۲ ص ۱۴۱ ح ۱۱. شواهد التنزيل: ج ۱ ص۲۵۷، ۳۵۸. تأويل الآيات: ج ۱ ص ۱۵۸. امالى المفيد: ص ۲۷۹. البرهان: ج ۲ ص ۲۱۰. امالى الصدوق: ۲۹۰ ح ۱. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۹.
  7. غدير تا فاطميه (انصارى - شريفى): ص۱۹۰-۱۹۲.
  8. براى ماجراى طوق خالد مراجعه شود به: بحار الانوار: ج ۲۹ ص۱۶۱-۱۷۰.
  9. بقره/۱۲۵.
  10. اشاره به آيه قرآن است كه خداوند زنى از بنى ‏اسرائيل را مثال مى ‏زند كه صبح تا شب پنبه مى‏ ريسيد، و شب كه مى‏ شد همه رشته ‏هاى خود را دوباره به حالت پنبه باز مى‏ گرداند. نحل/۹۲: «و لا تكونوا كالتى نقضت غزلها من بعد قوة انكاثاً...»: مانند آن زنى نباشيد كه رشته‏ هاى خود را بعد از زحمت رسيدن دوباره تكه تكه پنبه مى‏ كرد... .
  11. غدير در قرآن: ج ۱ ص۱۰۶، ۱۲۵.
  12. مائده/۶۷.
  13. مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۲ ص۷۹-۸۶.
  14. مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۹ بخش ۲.
  15. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۰ ح ۳۳.
  16. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۹.
  17. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۳ ح ۵۹ .
  18. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴.
  19. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۹.
  20. بحار الانوار: ج ۳۷ ص۱۶۱، ۱۹۳. عوالم العلوم: ۳/۱۵ ص۹۶، ۹۷، ۲۷۷.
  21. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۳.
  22. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۳.
  23. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳.
  24. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۷۰.
  25. حجر/۹۲-۹۵.
  26. در اين باره مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۹ بخش ۲.
  27. در اين باره مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص۱۰۸، ۱۳۱، ۲۱۷، ۲۳۰، ۲۳۵، ۴۷۶ و ج۲ ص۱۰۱، ۴۰۶ و ج۳ ص۷۷.