سبک شناسی خطبه غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه غدیر
(صفحه‌ای تازه حاوی «== سبک ‏شناسى خطبه غدير<ref>زلال غدير (مجموعه مقالات): ش ۱ ص ۱۰۲-۱۲۲.</ref> == در متون...» ایجاد کرد)
 
 
(۱۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
== سبک ‏شناسى خطبه غدير<ref>زلال غدير (مجموعه مقالات): ش ۱ ص ۱۰۲-۱۲۲.</ref> ==
در متون عربى گاه درک متن و محتوى به درک زيبايى ‏هاى آن بستگى دارد. اين زيبايى‏ ها از مصاديق علم بلاغت به شمار می‏رود؛ به اين معنى كه مفاهيم و معانى متن رابطه مستقيم با بلاغت متن مورد نظر دارد. بررسى زيبايى ‏هاى يک متن مى‏ تواند موجب شناخت هر چه بيشتر آن شود، و اين نوع از پژوهش ‏ها در حوزه سبک شناسى قرار مى‏ گيرد. بى‏ شک خطبه غدير از بهترين نمونه‏ هاى فصاحت و بلاغت عربى است كه از زبان پيامبر صلى الله عليه وآله جارى شده است.


از آنجا كه نكته مهم در سبک شناسى توجه به بسامد است، در اينجا به بررسى خطبه غدير از زاويه سبک شناسى پرداخته، و با روش استقصايى بسامدهاى مربوط به ساختارهاى زبانى و ادبى بيان خواهد شد. از اين راستا اعجاز بيانى خطبه غدير آشكار خواهد شد.
در متون عربى گاه درک متن و محتوى به درک زيبايى ‏هاى آن بستگى دارد.


'''مقدمه'''
اين زيبايى‏ ها از مصاديق علم بلاغت به شمار می‏رود؛ به اين معنى كه مفاهيم و معانى متن رابطه مستقيم با [[بلاغت]] متن مورد نظر دارد.


«سبک» در زبان عربى به معنى گداختن و ريختن زر و نقره است، و سبيكه پاره نقره گداخته را گويند. در اصطلاح ادبى به معناى طرز خاصى از نظم و نثر است كه معادل اروپايى آن «استيل» است كه خود از «ستلوس» يونانى مأخوذ است، به معناى آلتى فلزى يا چوبين كه به وسيله آن حروف و كلمات را بر روى الواح مومى نقش مى‏ كرده ‏اند. امروز هم ايرانيان به «قلم» معنايى شبيه به سبک مى ‏دهند و میگويند: فلان كس خوب قلمى دارد.<ref>سبک ‏شناسى نثر (بهار): مقدمه جلد اول.</ref>
بررسى زيبايى ‏هاى يک متن مى‏ تواند موجب شناخت هر چه بيشتر آن شود، و اين نوع از پژوهش ‏ها در حوزه سبک شناسى قرار مى‏ گيرد.


به عبارت بهتر، سبک هر كس روشى است كه براى بيان انديشه خود بر مى‏ گزيند، مشروط به اينكه اين روش را خود ابداع كرده باشد، يا خداقل با روش ديگران متفاوت باشد.<ref>سبک خراسانى در شعر فارسى (محجوب): ص ۴۹-۵۱ .</ref>
بى‏ شک [[خطبه غدیر]] از بهترين نمونه‏ هاى فصاحت و بلاغت عربى است كه از زبان پيامبر صلى الله عليه و آله جارى شده است.


پيشينه سبک شناسى را بايد در يونان و روم جستجو كرد. افلاطون سبک را كيفيت و امتيازى تعريف مى‏ كند كه گوينده ‏اى به لحاظ برخوردارى از الگوى مناسب و شايسته كلام از آن بهره‏مند است، و گوينده ‏اى ديگر به دليل فقدان اين الگوى مناسب از آن بى‏ بهره است. اما ارسطو سبک را خاصيت ذاتى كلام میداند و معتقد است هر اثرى داراى سبک است؛ حال اين سبک ممكن است ضعيف، متوسط يا عالى باشد.
از آنجا كه نكته مهم در سبک شناسى توجه به بسامد است، در اينجا به بررسى خطبه غدير از زاويه سبک شناسى پرداخته، و با روش استقصايى بسامدهاى مربوط به ساختارهاى زبانى و ادبى بيان خواهد شد. از اين راستا اعجاز بيانى خطبه غدير آشكار خواهد شد.<ref>زلال غدير (مجموعه مقالات): ش ۱ ص ۱۰۲-۱۲۲.</ref>


سبک خصوصيتى اكتسابى است، اما به درجات مختلف تقسيم ‏بندى مى شود. روميان نيز سبک را به درجات والا، معتدل و عاميانه تقسيم میكرده ‏اند.<ref>سنت و نوآورى در شعر معاصر (امين‏پور): ص ۱۷۹-۱۸۲.</ref>
== مقدمه ==
«سبک» در زبان عربى به معنى گداختن و ريختن زر و [[نقره]] است، و سبيكه پاره نقره گداخته را گويند.


نكته بسيار مهم در سبک شناسى توجه به بسامد است. اصولاً سبک از طريق مقايسه قابل ادراک است. چنانچه رنگ‏ ها در تقابل يكديگر خود را نشان مى‏ دهند. در مطالعه نرم و انحراف از آن، وجود يک يا چند عنصر سبكى چندان [[اهمیت]] ندارد، اما بسامد عناصر سبكى اهميت دارد. مثلاً كاربرد دو حرف اضافه براى يك متمم از ويژگى‏ هاى سبک خراسانى است، اما از مختصات غزل حافظ نيست، هر چند كه در ديوان حافظ به كار رفته باشد، زيرا بسامد آن اندک است.
در اصطلاح ادبى به معناى طرز خاصى از نظم و نثر است كه معادل اروپايى آن «استيل» است كه خود از «ستلوس» يونانى مأخوذ است، به معناى آلتى فلزى يا چوبين كه به وسيله آن حروف و كلمات را بر روى الواح مومى نقش مى‏ كرده ‏اند.


هر سبكى نسبت به سبک ديگر داراى انحراف است، و اين يعنى سبک. مثلاً ديوان سعدى يک هنجار يا نرم است و غزل صائب در مقايسه با آن خارج از نرم است، اما هر دو سبک دارند. از اينجاست كه برخى در تعريف سبک مى ‏گويند: سبک يعنى عدول از نرم.<ref>شاعر آيينه‏ ها (شفيعى كدكنى): ص ۳۷، ۳۸.</ref>
امروز هم ايرانيان به «قلم» معنايى شبيه به سبک مى ‏دهند و می گويند: فلان كس خوب قلمى دارد.<ref>سبک ‏شناسى نثر: مقدمه جلد اول.</ref>


'''ساختار زبانى'''
به عبارت بهتر، سبک هر كس روشى است كه براى بيان انديشه خود بر مى‏ گزيند، مشروط به اينكه اين روش را خود ابداع كرده باشد، يا حداقل با روش ديگران متفاوت باشد.<ref>سبک خراسانى در شعر فارسى: ص ۴۹-۵۱ .</ref>


پيشينه سبک شناسى را بايد در يونان و روم جستجو كرد. افلاطون سبک را كيفيت و امتيازى تعريف مى‏ كند كه گوينده ‏اى به لحاظ برخوردارى از الگوى مناسب و شايسته كلام از آن بهره ‏مند است، و گوينده ‏اى ديگر به دليل فقدان اين الگوى مناسب از آن بى‏ بهره است.
اما ارسطو سبک را خاصيت ذاتى كلام می داند و معتقد است هر اثرى داراى سبک است؛ حال اين سبک ممكن است ضعيف، متوسط يا عالى باشد.
سبک خصوصيتى اكتسابى است، اما به درجات مختلف تقسيم ‏بندى مى شود. روميان نيز سبک را به درجات والا، معتدل و عاميانه تقسيم می كرده ‏اند.<ref>سنت و نوآورى در شعر معاصر: ص ۱۷۹-۱۸۲.</ref>
نكته بسيار مهم در سبک شناسى توجه به بسامد است. اصولاً سبک از طريق مقايسه قابل ادراک است. چنانچه رنگ‏ ها در تقابل يكديگر خود را نشان مى‏ دهند.
در مطالعه نرم و انحراف از آن، وجود يک يا چند عنصر سبكى چندان [[اهمیت]] ندارد، اما بسامد عناصر سبكى اهميت دارد.
مثلاً كاربرد دو حرف اضافه براى يک متمم از ويژگى‏ هاى سبک خراسانى است، اما از مختصات غزل حافظ نيست، هر چند كه در ديوان حافظ به كار رفته باشد، زيرا بسامد آن اندک است.
هر سبكى نسبت به سبک ديگر داراى انحراف است، و اين يعنى سبک. مثلاً ديوان سعدى يک هنجار يا نرم است و غزل صائب در مقايسه با آن خارج از نرم است، اما هر دو سبک دارند.
از اينجاست كه برخى در تعريف سبک مى ‏گويند: سبک يعنى عدول از نرم.<ref>شاعر آيينه‏ ها: ص ۳۷، ۳۸.</ref>
== ساختار زبانى ==
در بررسى ساختار زبانى يک اثر، چاره ‏اى جز در نظر گرفتن ويژگى ‏هاى صرفى و نظام واژگانى آن اثر در كنار ويژگى‏ هاى نحوى و دستورى آن نيست.
در بررسى ساختار زبانى يک اثر، چاره ‏اى جز در نظر گرفتن ويژگى ‏هاى صرفى و نظام واژگانى آن اثر در كنار ويژگى‏ هاى نحوى و دستورى آن نيست.


'''۱. استفاده از مشتقات'''
=== ۱. استفاده از مشتقات ===
زبان عربى به اين ويژگى متمايز است كه زبان اشتقاقى است. بنابراين اشتقاق در عربى بسيار نمايان است. چندان كه قواعد و ضوابطى براى آن وضع گرديده است.


زبان عربى به اين ويژگى متمايز است كه زبان اشتقاقى است. بنابراين اشتقاق در عربى بسيار نمايان است. چندان كه قواعد و ضوابطى براى آن وضع گرديده است. مشتقات انواعى دارد كه عبارت اند از: اسم فاعل، اسم مفعول، صفت مشبهه، صيغه مبالغه و افعل‏ التفضيل.<ref>التطبيق الصرفى (راجحى): ص ۷۵.</ref>
مشتقات انواعى دارد كه عبارت اند از: اسم فاعل، اسم مفعول، صفت مشبهه، صيغه مبالغه و افعل‏ التفضيل.<ref>التطبيق الصرفى: ص ۷۵.</ref>


شايد در وهله اول چنين به نظر آيد كه استفاده از مشتقات در گفتار هر شاعر، نويسنده يا خطيب امرى عادى جلوه مى‏ كند. اما بسامد بالاى اين مشتقات بيانگر سبک شخصى هر شاعر، نويسنده يا خطيب می‏باشد.
شايد در وهله اول چنين به نظر آيد كه استفاده از مشتقات در گفتار هر شاعر، نويسنده يا خطيب امرى عادى جلوه مى‏ كند.


از جمله پيامبر اكرم اسلام ‏صلى الله عليه و آله در خطبه بلند و گرانقدر غدير است. رسول گرامى‏ صلى الله عليه وآله با استفاده زياد و در برخى موارد تكرار آن، سبكى خاص را با ظرافت ايجاد نموده است.
اما بسامد بالاى اين مشتقات بيانگر سبک شخصى هر شاعر، نويسنده يا خطيب می باشد.


براى نمونه چند مورد حاوى مشتقات ذكر مى‏شود:
از جمله پيامبر اكرم اسلام ‏صلى الله عليه و آله در خطبه بلند و گرانقدر غدير است.


اسم فاعل، اسم مفعول، صفت مشبه، صيغه مبالغه و افعل التفضيل:
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله با استفاده زياد و در برخى موارد تكرار آن، سبكى خاص را با ظرافت ايجاد نموده است.


حَميداً لَم يَزَل، مَحموداً لا يَزالُ (و مَجيداً لا يَزولُ، و مُبدِئاً و مُعيداً و كُلُّ أمر اليه يَعُودُ). بارِئُ المَسموكاتِ، و داحِى المَدحُوّاتِ، و جَبّارُ الأرَضينَ و السماواتِ. قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ المَلائكَةِ و الروحِ. مُتَفَضِّلٌ على جَميعِ مَن بَرأهُ، مُتَطَوِّلٌ على جَميع مَن أنشأهُ.
براى نمونه چند مورد حاوى مشتقات ذكر مى‏ شود:


اسم فاعل، اسم مفعول، صفت مشبهه، صيغه مبالغه و افعل التفضيل:
{{متن عربی|حَميداً لَم يَزَل، مَحموداً لا يَزالُ (و مَجيداً لا يَزولُ، و مُبدِئاً و مُعيداً و كُلُّ أمر اليه يَعُودُ). بارِئُ المَسموكاتِ، و داحِى المَدحُوّاتِ، و جَبّارُ الأرَضينَ و السماواتِ. قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ المَلائكَةِ و الروحِ. مُتَفَضِّلٌ على جَميعِ مَن بَرأهُ، مُتَطَوِّلٌ على جَميع مَن أنشأهُ.
فاعلَمُوا مَعاشِرَ الناسِ (ذالِكَ فيهِ و افهَموهُ، و اعلَمُوا) انَّ اللَّه قَد نَصَبَهُ لَكُم وَليّاً و اماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلى المُهاجِرينَ و الانصارِ، وَ عَلَى التابِعينَ لَهُم بِاحسانٍ، وَ عَلى البادى و الحاضِرِ، و عَلَى العَجَمىّ و العَرَبى، و الحُرِّ و المَملوكِ و الصغيرِ و الكَبيرِ، و عَلى الابيَضِ و الاسوَدِ، و عَلى كُلِّ مُوَحِّدٍ.
فاعلَمُوا مَعاشِرَ الناسِ (ذالِكَ فيهِ و افهَموهُ، و اعلَمُوا) انَّ اللَّه قَد نَصَبَهُ لَكُم وَليّاً و اماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلى المُهاجِرينَ و الانصارِ، وَ عَلَى التابِعينَ لَهُم بِاحسانٍ، وَ عَلى البادى و الحاضِرِ، و عَلَى العَجَمىّ و العَرَبى، و الحُرِّ و المَملوكِ و الصغيرِ و الكَبيرِ، و عَلى الابيَضِ و الاسوَدِ، و عَلى كُلِّ مُوَحِّدٍ.
مَعاشِر الناسِ، انَّ عَلياً و الطيِّبينَ مِن وُلدى (مِن صُلبِهِ‏ عليهم السلام) هُمُ الثِقلُ الاصغَرُ، و القُرآنُ الثِقلُ الاكبَرُ. فَكُلُّ واحِدٍ مِنهُما مُنبِئٌ عَن صاحِبِهِ، و مُوافِقٌ لَهُ. لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلى الحَوضَ}}.<ref>كليه متون مربوط به خطبه از كتاب «الغدير» علامه امينى گرفته شده است.</ref>


مَعاشِر الناسِ، انَّ عَلياً و الطيِّبينَ مِن وُلدى (مِن صُلبِهِ‏عليهم السلام) هُمُ الثِقلُ الاصغَرُ، و القُرآنُ الثِقلُ الاكبَرُ. فَكُلُّ واحِدٍ مِنهُما مُنبِئٌ عَن صاحِبِهِ، و مُوافِقٌ لَهُ. لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلى الحَوضَ.<ref>كليه متون مربوط به خطبه از كتاب «الغدير» علامه امينى گرفته شده است.</ref>
=== ۲. بسامد تكرار مترادفات ===
الفاظ متفاوت و بسيار هستند، ولى معنى يكى است.<ref>دلائل الاعجاز: ص ۲۴۲.</ref> پيامبر صلى الله عليه و آله در [[خطبه غدیر]] براى مفاهيم مختلف از كلمات مترادف بسيار استفاده كرده است.


'''۲. بسامد تكرار مترادفات'''
با توجه به اينكه چنين كاربردى كمتر در گفتار ديگران به كار می ‏رود و به اين دليل كه داراى بسامد بالايى مى ‏باشد، مى ‏توان آن را يكى از شاخصه‏ هاى سبک خطابى ايشان به شمار آورد. به عنوان نمونه:


الفاظ متفاوت و بسيار هستند، ولى معنى يكى است.<ref>دلائل الاعجاز (جرجانى): ص ۲۴۲.</ref> پيامبر صلى الله عليه وآله در خطبه غدير براى مفاهيم مختلف از كلمات مترادف بسيار استفاده كرده است. با توجه به اينكه چنين كاربردى كمتر در گفتار ديگران به كار مى‏رود و به اين دليل كه داراى بسامد بالايى مى ‏باشد، مى ‏توان آن را يكى از شاخصه‏ هاى سبک خطابى ايشان به شمار آورد. به عنوان نمونه:
==== الف) ستايش: حمد، شكر، مدح ====
{{متن عربی|الحَمدُ للَّهِ الذى عَلا فى تَوَحُّدِهِ وَ دَنا فى تَفَرُّدِهِ.
و لا نَزَلَت آيَةُ مَدحٍ فى القُرْآنِ الاّ فيهِ.
الا و انَّ عَلياً عليه السلام هُو المَوصُوفُ بِالصبرِ و الشكرِ.}}


'''الف) ستايش: حمد، شكر، مدح'''
==== ب) خداوند: ربّ، اللَّه، إله ====
{{متن عربی|رَبُّ الملائكةِ و الروحِ، مُتَفَضِّلٌ على جَميعِ مَن بَرَأهُ.
فَهُو اللَّه الذى لا الاهَ الا هُو المُتقِنُ الصَنعَةَ، الحَسَنُ الصَنيعَةِ.
الاهٌ واحِدٌ و رَبٌّ ماجِدٌ.}}


الحَمدُ للَّهِ الذى عَلا فى تَوَحُّدِهِ وَ دَنا فى تَفَرُّدِهِ.
==== ج) بزرگ: عظيم، مجيد، كبير ====
{{متن عربی|و يَحسَبونَهُ هَيِّناً و هُوَ عِندَ اللَّه عَظيمٌ. مَعاشِر الناسِ، شَتّانَ ما بَينَ السَعيرِ و الأجرِ الكَبيرِ.
حَميداً لَم يَزَل، مَحموداً لا يَزالُ وَ مَجيداً لا يَزولُ.}}


و لا نَزَلَت آيَةُ مَدحٍ فى القُرْآنِ الاّ فيهِ.
==== د) آتش: نار، شُواظ، سعير ====
{{متن عربی|الا انَّ اعدائَهُمُ الذينَ يَصلَونَ سَعيراً.
يَبتَليَكُم بِشُواظٍ مِن نارٍ}}


الا و انَّ عَلياًعليه السلام هُو المَوصُوفُ بِالصبرِ و الشكرِ.
==== هـ) سرپرست و سرپرستى: موالاه، وصى ====
{{متن عربی|مَعاشِر الناسِ، السابِقُونَ الى مُبايَعَتِهِ.
هُوَ عَلى بن ابى ‏طالِبٍ ‏عليه السلام اخى و وَصيّى.}}


'''ب) خداوند: ربّ، اللَّه، إله'''
==== و) پيمان: عهد، ميثاق ====
{{متن عربی|لا نَرجِعُ عَنِ العَهدِ و لا نَنقُضُ الميثاقَ}}


رَبُّ الملائكةِ و الروحِ، مُتَفَضِّلٌ على جَميعِ مَن بَرَأهُ.
===== ز) پاداش: جزاء، اجر، ثواب، نصيب =====
{{متن عربی|سَيَجزِى اللَّه الشاكِرينَ الصابِرينَ.
شَتّانَ ما بَينَ السَعيرِ، و الاجرِ الكَبيرِ
اُذكُرُوا المَماتَ و المَعادَ و الحِسابَ و المَوازينَ و الُمحاسَبَةَ بَينَ يَدَى رَبِّ العالَمينَ و الثَوابَ و العِقابَ.
مَن جاءَ بِالسَيِّئَةِ فَلَيسَ لَهُ فى الجِنانِ نَصيبٌ.}}


فَهُو اللَّه الذى لا الاهَ الا هُو المُتقِنُ الصَنعَةَ، الحَسَنُ الصَنيعَةِ.
==== ح) پيروان: اولياء، اتباع، انصار، اشياع ====
{{متن عربی|مَعاشِر الناسِ، انَّهُم و انصارَهُم و اتباعَهُم و اَشياعَهُم فِى الدَركِ الاسفَلِ مِنَ النارِ.}}


الاهٌ واحِدٌ و رَبٌّ ماجِدٌ.
==== ط) دشمنان: اعداء، معاندين، مخالفين ====
{{متن عربی|لانَّ اللَّه عَزَّوَجَلَّ قَد جَعَلَنا حُجَّةً عَلى المُقَصِّرينَ و المعُانِدينَ و الُمخالِفينَ و الخائِنينَ و الآثِمينَ و الظالِمينَ و الغاصِبينَ مِن جَميعِ العالَمينَ.}}


'''ج) بزرگ: عظيم، مجيد، كبير'''
=== ۳. كاربرد نحوى افعال و كلمات در جمله ===
علم نحو زبان و ادبیات عرب را قانونمند می كند و سعى در تعریف زبان و تمايل زيادى به ساكن بودن و ايستايى دارد، چون زبان دستگاهى زنده است و با جنبه‏ هاى مختلف زندگى ارتباط مستقيم دارد.


و يَحسَبونَهُ هَيِّناً و هُوَ عِندَ اللَّه عَظيمٌ. مَعاشِر الناسِ، شَتّانَ ما بَينَ السَعيرِ و الأجرِ الكَبيرِ.
تا زمانى كه جوشندگى زندگى هست زبان زنده است و متناسب با تغييرات زندگى، خود را با آن وفق مى‏ دهد و پيش مى‏رود، و دوره‏ هايى چون جوانى، ميانسالى، پيرى و مرگ را تجربه مى‏ كند. زبان ارگانيسمى زنده و در حال تحول است.<ref>مطلق: ص ۱۰۰.</ref>


حَميداً لَم يَزَل، مَحموداً لا يَزالُ وَ مَجيداً لا يَزولُ.
با اين وجود، نويسنده، شاعر يا خطيبى هنرمند است، كه با به كارگيرى زبان تمامى قواعد را به درستى رعايت نمايد و جمله‏ هاى زيبايى پديد آورد. اين امر در خطبه غدير به شكل تام انجام پذيرفته، به طورى كه مى ‏توان گفت: گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله از سستى تركيبات و ضعف تألیف به دور است، و زبان ايشان زبان استوار، فصيح و داراى زيبايى‏ هايى مى ‏باشد كه در ادامه اشاره خواهد شد.


'''د) آتش: نار، شُواظ، سعير'''
==== الف) كاربرد افعال ====
همانطور كه مى‏ دانيم در زبان عربى سه نوع فعل را شمرده ‏اند:


الا انَّ اعدائَهُمُ الذينَ يَصلَونَ سَعيراً.
ماضى، مضارع و امر. كاربرد افعال در جايگاه مناسب خود نقش به سزايى در جملات عربى ايفا مى‏ كند، به طورى كه با كاربرد صحيح افعال در يک نگارش عربى شاهد تأثير چشم گير آن خواهيم بود.


يَبتَليَكُم بِشُواظٍ مِن نارٍ
بسامد بالاى افعال متعدد در [[خطبه غدیر]] نشان از آگاهى ژرف پيامبر صلى الله عليه وآله از لغت عرب دارد.


'''هـ) سرپرست و سرپرستى: موالاه، وصى'''
جملات زيبايى در خطبه غدير به چشم مى ‏خورد كه برخى از اين جملات بدون كاربرد هيچ فعلى ساخته شده، و برخى ديگر فقط با فعل مضارع و در مواردى فقط فعل ماضى به كار گرفته شده است.اين خود نشان از سبک والاى و توانايى ويژه آن حضرت در خطابه‏ گويى مى ‏باشد.


مَعاشِر الناسِ، السابِقُونَ الى مُبايَعَتِهِ.
در زير نمونه ‏هايى از اين نوآورى ‏ها و زيبايى هاى جملات ذكر مى ‏گردد:


هُوَ عَلى بن ابى ‏طالِبٍ ‏عليه السلام اخى و وَصيّى.
===== اول: جملات بدون فعل =====
{{متن عربی|مَعاشِرَالنَّاسِ، السّابِقُونَ إِلى‏ مُبایَعَتِهِ وَ مُوالاتِهِ وَ التَّسْلیمِ عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنینَ أُولئکَ هُمُ الْفائزُونَ فى جَنّاتِ النَّعیمِ.
معاشر الناس،مَعاشِرَالنّاسِ، هُوَ ناصِرُ دینِ اللَّهِ وَالُْمجادِلُ عَنْ رَسُولِ ‏اللَّهِ، وَ هُوَالتَّقِىُّ النَّقِىُّ الْهادِى الْمَهْدِىُّ.نَبِیُّکُمْ خَیْرُ نَبىٍّ وَ وَصِیُّکُمْ خَیْرُ وَصِىٍّ وَبَنُوهُ خَیْرُالْأَوْصِیاءِ.
مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّهُ ما مِنْ قَرْیةٍ اءلاّ وَاللّه‏ُ مُهْلِکُها بِتَکْذیبِها قَبْلَ یوْمِ الْقِیامَةِ، وَمُمَلِّکُهَا الاْءمامَ الْمَهْدِی وَاللّه‏ُ مُصَدِّقٌ وَعْدَهُ.}}


'''و) پيمان: عهد، ميثاق'''
===== دوم: جملات با فعل مضارع فراوان =====
{{متن عربی|لَمْ یَکُنْ لَهُ ضِدٌّ وَلا مَعَهُ نِدٌّ. أَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ وَلَمْ یکُنْ لَهُ کُفْوا أَحَدٌ . إلهٌ واحِدٌ وَرَبُّ ماجِدٌ.
يشاء فيمضى، يريد فيقضى، و يعلم فيحصى، و يميت و يحيى، و يفقر و يغنى، و يضحك و يبكى، و يدنى و يقصى، و يمنع و يعطى. له الملك و له الحمد. بيده الخير، و هو على كل شى قدير.
يولج اليل فى النهار و يولج النهار فى الليل. لا اله الا هو العزيز الغفار. مستجيب الدعاء، و مجزل العطاء، محصى الانفس، و رب الجنة و الناس.
الذى لا يشكل عليه شى‏ء، و لا يضجره صراخ المستصرخين، و لا يبرمه الحاح الملحّين.}}


لا نَرجِعُ عَنِ العَهدِ و لا نَنقُضُ الميثاقَ
===== سوم: جملات متشكل از فعل ماضى =====
{{متن عربی|ماض حكمه، جاز قوله، نافذ امره، ملعون من خالفه، مرحوم من تبعه و صدّقه. فقد غفر اللَّه له و لمن سمع منه و اطاع له.}}


'''ز) پاداش: جزاء، اجر، ثواب، نصيب'''
===== چهارم: تركيب واژگان =====
تركيب واژه ‏ها براى دلالت بيشتر بر معناى مورد نظر، نشان از قدرت زبانى گوينده دارد. پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه غدير در اين باره تركيبات زيبايى به كاربرده، كه موجب اداى بيشتر معناى مورد نظر خواهد شد. برخى از اين تركيبات به كار رفته در جملات عبارتند از:


سَيَجزِى اللَّه الشاكِرينَ الصابِرينَ.
{{متن عربی|بارئ المسموكات، و داحى المدحوّات، و جبار الارضين و السماوات.
رب الملائكة الروح، متفضّل على جميع من برأه.
منشى الشى‏ء حين لا شى‏ء، دائم حى و قائم بالقسط.
ملك الاملاك و مفلك الافلاك و مسخّر الشمس و القمر.
حتماً على اللَّه ان يفعل ذلك بمن خالف امره، و ان يعذّبه عذاباً نكراً ابداً الآباد و دهر الدهور.
الا انه فاتح الحصون و هادمها.}}


شَتّانَ ما بَينَ السَعيرِ، و الاجرِ الكَبيرِ
=== ۵. كاربرد حروف ===
استعمال حروف در هر زبان تابع مقتضيات همان زبان است.<ref>فن ترجمه: ص ۲۶۲.</ref>
 
==== الف) حرف جرّ ====
بسامد بالاى استفاده از حروف دلالت بر احاطه فراوان پيامبر مكرم اسلام ‏صلى الله عليه و آله بر معناى حرف مربوط دارد. در اين باره فقط به بسامد تكرار حرف جرّ «عن» اشاره مى‏ شود:
 
{{متن عربی|عن السلام: ان جبرئیل هبط الىّ مراراً ثلاثاً، يأمرنى عن السلام ربى -  و هو السلام -  ان اقوم فى هذا المشهد.
عن تبليغ ذلك: و سألت جبرئيل ان يستعفى فى (السلام) عن تبليغ ذلك اليكم.
عن ولايته: و لا تستنكفوا عن ولايته. فهو الذى يهدى الى الحق و يعمل به.
عن اللَّه: امرته عن اللَّه ان ينام فى مضجعى. ففعل فادياً لى بنفسه.
عن رسول‏ اللَّه ‏صلى الله عليه وآله: معاشر الناس، هو ناصر دين اللَّه و المجادل عن رسول ‏الله.
عنهم: و قد امرت بالصلح عنهم.
و عن المشاهد، عن الحرام، عنه، عن الباطل، عن صاجبه، عن معصيه، عن سبيله، عن ربه، عن ذلك، عن مخالفته، عن منكر و... .}}


اُذكُرُوا المَماتَ و المَعادَ و الحِسابَ و المَوازينَ و الُمحاسَبَةَ بَينَ يَدَى رَبِّ العالَمينَ و الثَوابَ و العِقابَ.
مى ‏توان به بسامدهاى بالاى حروف جرّ «باء، من، فى، على، الى، لام، مع» اشاره كرد، كه اين بسامدهاى بالا نشان دهنده سبک خطابى [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|رسول اكرم ‏صلی الله علیه و آله]] مى ‏باشد.


مَن جاءَ بِالسَيِّئَةِ فَلَيسَ لَهُ فى الجِنانِ نَصيبٌ.
==== ب) حروف تنبيه و عرض «الا» ====
حروفى هستند كه در اول جمله براى توجه، هشدار يا بشارت در مورد انجام يا ترک عمل بعد از آن به كار می ‏رود.<ref>النحو الاساسى (مختار و ديگران): ص ۳۱۱.</ref>


'''ح) پيروان: اولياء، اتباع، انصار، اشياع'''
كاربرد فراوان اين دو حرف در خطبه غدير نشان از اهميت توجه به عمل نصيحت شده دارد. پيامبر صلى الله عليه و آله اين حرف را ۵۸ بار در خطبه تكرار نموده است، كه با توجه به بسامد بالاى تكرار اين حرف در نوع خود مى توان آن را سبک ويژه ‏اى براى ايشان در خطابه به شمار آورد.


مَعاشِر الناسِ، انَّهُم و انصارَهُم و اتباعَهُم و اَشياعَهُم فِى الدَركِ الاسفَلِ مِنَ النارِ.
به نمونه‏ هايى از استعمال اين حرف در خطبه اشاره مى ‏گردد:


'''ط) دشمنان: اعداء، معاندين، مخالفين'''
{{متن عربی|الا لعن اللَّه الغاصبين المغتصبين.
الا انهم اصحاب الصحيفة، فلينظر احدكم فى صحيفة.
الا و ان علياً عليه السلام هو الموصوف بالصبر و الشكر.
الا من كنت مولاه فهذا على ‏عليه السلام مولاه.
الا و قد بلّغت، الا و قد اسمعت، الا و قد اوضحت.}}


لانَّ اللَّه عَزَّوَجَلَّ قَد جَعَلَنا حُجَّةً عَلى المُقَصِّرينَ و المعُانِدينَ و الُمخالِفينَ و الخائِنينَ و الآثِمينَ و الظالِمينَ و الغاصِبينَ مِن جَميعِ العالَمينَ.
=== ۶. به كارگيرى صيغه ‏هاى جمع ===
هر شاعر، نويسنده يا خطيب در گفتار خود صيغه‏ هاى جمع را به كار مى‏ گيرد. شايان ذكر است كه برخى، سبک خاصى در كاربرد اين صيغه‏ ها ندارند.


ولى برخى ديگر، از سبک خاصى برخوردار هستند كه می‏توان آن را به عنوان سبک شخصى وى برشمرد.


'''۳. كاربرد نحوى افعال و كلمات در جمله'''
پيامبر صلى الله عليه وآله در خطبه غدير از جمع مكسّر و جمع صحيح -  جمع مذكر سالم، جمع مؤنث سالم -  بهره گرفته، ولى بيشترين استفاده را از جمع مكسر داشته است.


علم نحو زبان و ادبيات عرب را قانونمند مى‏كند و سعى در تعريف زبان و تمايل زيادى به ساكن بودن و ايستايى دارد، چون زبان دستگاهى زنده است و با جنبه‏هاى مختلف زندگى ارتباط مستقيم دارد. تا زمانى كه جوشندگى زندگى هست زبان زنده است و متناسب با تغييرات زندگى، خود را با آن وفق مى‏ دهد و پيش مى‏رود، و دوره‏ هايى چون جوانى، ميانسالى، پيرى و مرگ را تجربه مى‏كند. زبان ارگانيسمى زنده و در حال تحول است.<ref>مطلق (بهمنى): ص ۱۰۰.</ref>
بر طبق آمار، صيغه مفاعل بيشترين بسامد و صيغه مفاعيل كمترين بسامد را به خود اختصاص داده است.


با اين وجود، نويسنده، شاعر يا خطيبى هنرمند است، كه با به كارگيرى زبان تمامى قواعد را به درستى رعايت نمايد و جمله‏ هاى زيبايى پديد آورد.
=== ۷. ساختار بلاغى ===
بلاغت نوعى علم و هنر و شيوه‏اى نظرى و كاربردى و اسلوب و تكنيكى بلاغى و كلامى رساست.<ref>البلاغة الاصطلاحيه: ص ۹.</ref> آشنايى با قوانين و احكام علم بلاغت باعث درک ريزه ‏كارى‏ ها و اسرار و رموز درونى زبان و ادبيات عرب خواهد شد.<ref>الصناعتين: ص ۲، ۳.</ref> كتاب ‏هاى مربوط به بلاغت اذعان داشته ‏اند كه بلاغت به سه بخش علم معانى، بيان و بديع تقسيم مى ‏گردد.


اين امر در خطبه غدير به شكل تام انجام پذيرفته، به طورى كه مى ‏توان گفت: گفتار پيامبر صلى الله عليه وآله از سستى تركيبات و ضعف تأليف به دور است، و زبان ايشان زبان استوار، فصيح و داراى زيبايى‏ هايى مى ‏باشد كه در ادامه اشاره خواهد شد.
در تعريف علم معانى آمده است: علمى است كه چگونگى كاربرد كلام عربى به مقتضاى حال با آن شناخته مى‏ شود.<ref>المختصر على تلخيص المفتاح: ص ۴۷؛ الايضاح، ص ۷۵، ۷۶.</ref>


'''الف) كاربرد افعال'''
خطيب قزوينى در تعريف علم معانى گفته است: علمى است كه احوال لفظ عربى مطابق با مقتضى حال، به وسيله آن شناخته مى شود.<ref>بغية الايضاح لتلخيص المفتاح فى علوم البلاغة (صعيدى): ص ۲۷.</ref>


همانطور كه مى‏ دانيم در زبان عربى سه نوع فعل را شمرده ‏اند: ماضى، مضارع و امر. كاربرد افعال در جايگاه مناسب خود نقش به سزايى در جملات عربى ايفا مى‏ كند، به طورى كه با كاربرد صحيح افعال در يک نگارش عربى شاهد تأثير چشمگير آن خواهيم بود. بسامد بالاى افعال متعدد در خطبه غدير نشان از آگاهى ژرف پيامبر صلى الله عليه وآله از لغت عرب دارد.
علم بيان علمى است كه ما را قادر مى‏ سازد تا از يک معناى واحد به شيوه‏ هاى گوناگون براى دلالت بر آن معنى تعبير كنيم.<ref>البلاغة الاصطلاحية: ص ۳۷.</ref>


جملات زيبايى در خطبه غدير به چشم مى ‏خورد كه برخى از اين جملات بدون كاربرد هيچ فعلى ساخته شده، و برخى ديگر فقط با فعل مضارع و در مواردى فقط فعل ماضى به كار گرفته شده است. اين خود نشان از سبک والاى و توانايى ويژه آن حضرت در خطابه‏ گويى مى ‏باشد.
علم بديع در اصطلاح، علمى است كه وجود گوناگون ظرافت كلام بعد از مراعات مطابقت با مقتضاى حال و وضوح دلالت بر معنى به وسيله آن شناخته مى‏ شود.<ref>مفتاح العلوم: ص ۲۳۸؛ التلخيص فى علوم البلاغة: ص ۳۴۷.</ref>


در زير نمونه ‏هايى از اين نوآورى ‏ها و زيبايى هاى جملات ذكر مى ‏گردد:
در اينجا مواردى بلاغى زيبايى در رابطه با علم معانى و بديع از خطبه غدير استخراج كرده كه در ادامه ذكر مى‏ شود:


'''اول: جملات بدون فعل'''
==== الف) عناصر معانى خطبه غدير ====
يكى از بحث‏ هاى علم معانى به انشاء طلبى مربوط مى‏ شود. كلام يا خبر است يا انشاء. اما انشا خود نيز دو نوع است:


معاشر الناس، السابقون الى مبايعته و موالاته و التسليم عليه بإمرة المؤمنين اولئك هم الفائزون فى جنات النعيم.
انشاء طلبى و انشاء غير طلبى. در علم بلاغت انشاء طلبى مورد نظر است؛ و آن، اين است كه حصول چيزى كه در هنگام درخواست وجود نداشته باشد خواسته شود.<ref>بغية الايضاح: ج ۲ ص ۵۳ .</ref>


معاشر الناس، هو ناصر دين اللَّه و المجادل عن رسول‏اللَّه، و هو التقى النقى الهادى المهدى. نبيكم خير نبى، و وصيكم خير وصى، و بنوه خير الاوصياء.
امر، نداء، نهى و استفهام از موارد مربوط به انشاء طلبى است كه كاربرد مناسب آن سبب زيبايى كلام مى‏ شود.


معاشر الناس، انه ما من قرية الا و اللَّه مهلكها بتكذيبها قبل يوم القيامة، و مملّكها الإمام المهدى و اللَّه مصدق وعده.
بسامد بالاى اين موارد نشان از سبک ويژه نويسنده، شاعر يا خطيب دارد، كه پيامبر صلى الله عليه و آله از اين خصيصه برخوردار مى ‏باشد.


'''دوم: جملات با فعل مضارع فراوان'''
==== ب) موسيقى درونى خطبه (آرايه‏ هاى بديع) ====
در مورد علم بديع، لفظ «جديد» نيز به كار رفته است. اصل آن درباره طناب استعمال مى‏ شود، از اين جهت كه طناب به خوبى محكم بسته شود.


لم يكن له ضد و لا معه ندّ. احد صمد لم يلد و لم يكن له كفواً احد. اله واحد و رب ماجد. يشاء فيمضى، يريد فيقضى، و يعلم فيحصى، و يميت و يحيى، و يفقر و يغنى، و يضحك و يبكى، و يدنى و يقصى، و يمنع و يعطى. له الملك و له الحمد. بيده الخير، و هو على كل شى قدير.
همچنين واژه «مخترع يا مبتكر» در مورد علم بديع به كار می رود. تفاوت آن دو اين است كه اختراع همان خلق معانى است كه از پيش به دست نيامده بودند، و ابداع آوردن معناى ظريف است.<ref>العمدة: ج ۱ ص ۲۶۵؛ القزوينى و شروح التلخيص: ص ۴۲۴.</ref>


يولج اليل فى النهار و يولج النهار فى الليل. لا اله الا هو العزيز الغفار. مستجيب الدعاء، و مجزل العطاء، محصى الانفس، و رب الجنة و الناس. الذى لا يشكل عليه شى‏ء، و لا يضجره صراخ المستصرخين، و لا يبرمه الحاح الملحّين.
آرايه ‏هاى بديعى دو نوع است: معنوى و لفظى. معنوى عبارت است از آنچه كه وجوب مراعات معنى بدون لفظ را در بر می گيرد. مثل: طباق، مقابله، مراعاة النظير.


'''سوم: جملات متشكل از فعل ماضى'''
اما لفظى، به وجوه نكوسازى فقط از جهت لفظ بدون در نظر داشتن معنى پردازد. مثل: سجع، جناس، اقتباس.<ref>البلاغة و التحليل الادبى (ابوحاقه): ص ۱۸۴.</ref>


ماض حكمه، جاز قوله، نافذ امره، ملعون من خالفه، مرحوم من تبعه و صدّقه. فقد غفر اللَّه له و لمن سمع منه و اطاع له.
گاهى آرايه ‏هاى بديعى از آن جهت كه در لحن كلام [[اهمیت]] بسيار دارند، در عناصر لحن سبک مورد توجه قرار مى ‏گيرند. اين عناصر بيشتر شامل: جناس، هم‏ صدايى، سجع و تضادّ مى ‏باشند.


'''چهارم: تركيب واژگان'''
در بررسى خطبه غدير پركاربردترين آرايه ‏هاى لفظى و معنوى به كار رفته كه در فرموده پيامبر صلى الله عليه و آله مشخص گرديده است.


تركيب واژه ‏ها براى دلالت بيشتر بر معناى مورد نظر، نشان از قدرت زبانى گوينده دارد. پيامبر صلى الله عليه وآله در خطبه غدير در اين باره تركيبات زيبايى به كاربرده، كه موجب اداى بيشتر معناى مورد نظر خواهد شد. برخى از اين تركيبات به كار رفته در جملات عبارتند از:
===== اول: سجع =====
كه از نظر لغوى: كلامى مقفاست. سجع يسجع سجعاً، يعنى با كلامى داراى فواصلى همچون فاصله‏ هاى شعر، سخن گفت.<ref>لسان العرب: ج ۸، ماده «سجع».</ref>


بارئ المسموكات، و داحى المدحوّات، و جبار الارضين و السماوات.
سجع در اصطلاح: توافق و هماهنگى دو فاصله به طور يک شكل در حرف آخر جمله نثر را گويند.<ref>علم البديع: ص ۲۰۶؛ التلخيص فى العلوم البلاغه:: ص ۳۹۷. </ref>


رب الملائكة الروح، متفضّل على جميع من برأه.
جرجانى درباره سجع نيكو مى‏ گويد: تو سجع را زمانى مقبول و نيكو مى ‏يابى كه معنى را به طور كامل ادا نمايد و تغيير و تحريفى در آن به وجود نياورد، كه در اين صورت شيرين‏ ترين سجعى است كه به گوش تو مى ‏رسد.<ref>اسرار البلاغة: ص ۱۱. </ref>


منشى الشى‏ء حين لا شى‏ء، دائم حى و قائم بالقسط.
نمونه ‏هايى از سجع در [[خطبه غدیر]]:


ملك الاملاك و مفلك الافلاك و مسخّر الشمس و القمر.
{{متن عربی|الحمد للَّه الذى علا فى توحّده و دنا فى تفرّده و جل فى سلطانه و عظم فى اركانه.
معاشر الناس، الا و انى (انا) و على البشير.
قد فهم السرائر، و علم الضمائر، و لم تخف عليه المكنونات، و لا اشتبهت عليه الخفيّات.
الا انهم امناء اللَّه فى خلقه و حكّامه فى ارضه. الا و قد ادّيت، الا و قد بلّغت، الا و قد اسمعت، الا و قد اوضحت.
اللهم اغفر للمؤمنين (بما ادّيت و امرت) و اغضب على (الجاحدين) الكافرين، و الحمد للَّه رب العالمين.}}


حتماً على اللَّه ان يفعل ذلك بمن خالف امره، و ان يعذّبه عذاباً نكراً ابداً الآباد و دهر الدهور.
===== دوم: اقتباس =====
اقتباس در اصطلاح تضمين كلامى از [[قرآن]] يا [[حدیث]] پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان‏ عليهم السلام مى ‏باشد.<ref>البلاغة الشعرية فى كتاب البيان و التبيين: ص ۲۷۲.</ref>


الا انه فاتح الحصون و هادمها.
نمونه ‏هايى از اقتباس در [[خطبه غدیر]]:


'''۵. كاربرد حروف'''
{{متن قرآن|يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ}}<ref>فاطر /  ۱۳.</ref>، {{متن عربی|لا اله الا هو العزيز الغفار. مستجيب الدعاء، و مجزل العطاء، محصى الأنفاس، و رب الجنة و الناس، الذى لا يشكل عليه شى‏ء، و لا يضجره صراخ المستصرخين، و لا يبرمه الحاح الملحّين. اللهم انك انزلت الآية فى على‏ عليه السلام وليك عند تبيين ذلك و نصبك اياه لهذا اليوم}} :{{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينا}} <ref>مائده /  ۳.</ref> {{متن قرآن|وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref>آل‏ عمران /  ۸۵ .</ref> {{متن عربی|اللهم انى اشهدك انّى قد بلّغت.}}


استعمال حروف در هر زبان تابع مقتضيات همان زبان است.<ref>فن ترجمه (معروف): ص ۲۶۲.</ref>
===== سوم: تضادّ =====
طباق (تضادّ): به جمع شدن دو لفظ متضاد در معنى گفته مى‏ شود.<ref>البلاغة و التحليل الادبى: ص ۱۹۲.</ref>


'''الف) حرف جرّ'''
طباق: همچنين مطابقه، تطبيق، تضاد و تكافؤ نيز ناميده مى ‏شود، و آن جمع شدن ميان دو معناى متضاد يا دو معناى مقابل هم در جمله است.<ref>جواهر البلاغة: ص ۳۰۳؛ انوار الربيع فى علم البديع: ص ۱۴۱.</ref>


بسامد بالاى استفاده از حروف دلالت بر احاطه فراوان پيامبر مكرم اسلام ‏صلى الله عليه وآله بر معناى حرف مربوط دارد. در اين باره فقط به بسامد تكرار حرف جرّ «عن» اشاره مى‏ شود:
نمونه‏ هاى تضادّ در خطبه غدير:


عن السلام: ان جبرئيل هبط الىّ مراراً ثلاثاً، يأمرنى عن السلام ربى -  و هو السلام -  ان اقوم فى هذا المشهد.
{{متن عربی|احمده كثيراً و اشكره دائماً على السرّاء و الضرّاء و الشدة و الرخاء، و اومن به و بملائكته و كتبه و رسله.
معاشر الناس، ان علياً والطيبين من ولدى (من صلبه): هم الثقل الاصغر، و القرآن الثقل الاكبر.}}


عن تبليغ ذلك: و سألت جبرئيل ان يستعفى فى (السلام) عن تبليغ ذلك اليكم.
===== چهارم: جناس =====
به دو لفظى كه در گفتار شبيه هم ولى در معنى اختلاف داشته باشند جناس گويند.<ref>البلاغة الواضحة: ص ۲۶۵.</ref> اين نوع آرايه، به خاطر تشابه حروف يک كلمه با كلمه ‏اى ديگر به شكل جزئى و يا كلى جناس ناميده مى‏ شود، خواه به شكل كلى و يا جزئى.<ref>بلوغ الارب فى علم الادب: ص ۶۶ .</ref>


عن ولايته: و لا تستنكفوا عن ولايته. فهو الذى يهدى الى الحق و يعمل به.
نمونه ‏هايى از جناس در خطبه‏ ى غدير:


عن اللَّه: امرته عن اللَّه ان ينام فى مضجعى. ففعل فادياً لى بنفسه.
{{متن عربی|يلحظ كل عين و العيون لا تراه. الا له الحمد منّى ابداً الابدين و دهر الداهرين و على كل حال.
هو التقى النقى الهادى المهدى.}}


عن رسول‏ اللَّه ‏صلى الله عليه وآله: معاشر الناس، هو ناصر دين اللَّه و المجادل عن رسول ‏اللَّه.
===== پنجم: مراعات نظير =====
به هماهنگى يا تناسب ميان امورى كه با هم ارتباط و سنخيت دارند مراعات نظير گويند.<ref>جواهر البلاغة (هاشمى): ص ۳۰۳.</ref>


عنهم: و قد امرت بالصلح عنهم.
نمونه‏ هايى از مراعات النظير در خطبه غدير:


و عن المشاهد، عن الحرام، عنه، عن الباطل، عن صاجبه، عن معصيه، عن سبيله، عن ربه، عن ذلك، عن مخالفته، عن منكر و... .
{{متن عربی|على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام الذى اقام الصلاة و اتى الزكاة و هو راكع، يريد اللَّه عزوجل فى كل حال.
معاشر الناس، ان الحج و العمرة من شعائر اللَّه. نبايعك على ذالك بقلوبنا و لنفسنا و السنتنا و ايدينا.}}


===== ششم: عكس =====
آن است كه بخشى در كلام مقدم شود، سپس بخش مقدم شده در آخر كلام بيايد و بالعكس.<ref>جواهر البلاغة: ص ۳۲۱.</ref>


مى ‏توان به بسامدهاى بالاى حروف جرّ «باء، من، فى، على، الى، لام، مع» اشاره كرد، كه اين بسامدهاى بالا نشان دهنده سبک خطابى رسول اكرم ‏صلى الله عليه وآله مى ‏باشد.
نمونه ‏هايى از عكس در خطبه غدير:


ب. حروف تنبيه و عرض »الا«
{{متن قرآن|يكوّر الليل على النهار و يكوّر النهار على الليل}}{{متن عربی|يطلبه حثيثاً.
الا و ان اللَّه عزوجل قال و انا قلت عن اللَّه عزوجل.
انه منّى و إنا منه.}}


حروفى هستند كه در اول جمله براى توجه، هشدار يا بشارت در مورد انجام يا ترك عمل بعد از آن به كار مى‏رود.××× 1 النحو الاساسى )مختار و ديگران( : ص 311. ×××
===== هفتم: تلميح =====
تلميح اشاره به يک قصه مشخص، يا شعر، مشهور، يا ضرب المثل، بدون ذكر آن است.<ref>جواهر البلاغة: ص ۳۴۲.</ref>


نمونه‏ هايى از تلميح در خطبه غدير: {{متن عربی|و قد ضمن لى تبارك و تعالى العصمة.}}


كاربرد فراوان اين دو حرف در خطبه غدير نشان از اهميت توجه به عمل نصيحت شده دارد. پيامبرصلى الله عليه وآله اين حرف را 58 بار در خطبه تكرار نموده است، كه با توجه به بسامد بالاى تكرار اين حرف در نوع خود مى‏توان آن را سبك ويژه‏اى براى ايشان در خطابه به شمار آورد. به نمونه‏هايى از استعمال اين حرف در خطبه اشاره مى‏گردد:
== نتيجه ==
مطالعه سبک شناسانه [[خطبه غدیر]] به خوبى نشان دهنده تمايز آن از ديگر متون ادبى است، زيرا بسامد بالاى استفاده از آرايه ‏هاى ادبى در كنار بسامد بالاى حروف و... ، نشانگر نمونه عالى از بلاغت بر ساختار زبانى است.


بلاغت آنچنان، در روح خطبه غدیر عجين گشته كه تمامى الفاظش مراعات نظير را دارد، و مراعات نظير يعنى تناسب الفاظ از هر حيثى.


الا لعن اللَّه الغاصبين المغتصبين.
اين مسئله به وجود نمى ‏آيد مگر اينكه گوينده از ذوق سرشار ادبى برخوردار باشد.


الا انهم اصحاب الصحيفة، فلينظر احدكم فى صحيفة.
وجود انواع جناس ‏ها و بسامد بالاى آن نشان دهنده رويكردى لحن درونى خطبه است.


الا و ان علياًعليه السلام هو الموصوف بالصبر و الشكر.
بهره ‏گيرى بالاى پيامبر صلى الله عليه و آله در به كار بردن حروف (ب، من، على، ل، حتى) سبک خاص حضرت را نشان مى‏ دهد.


الا من كنت مولاه فهذا على‏عليه السلام مولاه.
از شاخصه ‏هاى اصلى خطبه غدير، بسامد بالاى استفاده از صيغه جمع مكسر مفاعل است. در نهايت خطبه غدير مى‏ تواند شاخصى براى بررسى گرايشى خاص در سبک متون ادبى، دينى قرار گيرد.


الا و قد بلّغت، الا و قد اسمعت، الا و قد اوضحت.
== منبع ==
دانشنامه غدیر،جلد ۱۱،صفحه ۲۶۱.


== پانویس ==
== پانویس ==
[[رده:میراث مکتوب غدیر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۳۴

در متون عربى گاه درک متن و محتوى به درک زيبايى ‏هاى آن بستگى دارد.

اين زيبايى‏ ها از مصاديق علم بلاغت به شمار می‏رود؛ به اين معنى كه مفاهيم و معانى متن رابطه مستقيم با بلاغت متن مورد نظر دارد.

بررسى زيبايى ‏هاى يک متن مى‏ تواند موجب شناخت هر چه بيشتر آن شود، و اين نوع از پژوهش ‏ها در حوزه سبک شناسى قرار مى‏ گيرد.

بى‏ شک خطبه غدیر از بهترين نمونه‏ هاى فصاحت و بلاغت عربى است كه از زبان پيامبر صلى الله عليه و آله جارى شده است.

از آنجا كه نكته مهم در سبک شناسى توجه به بسامد است، در اينجا به بررسى خطبه غدير از زاويه سبک شناسى پرداخته، و با روش استقصايى بسامدهاى مربوط به ساختارهاى زبانى و ادبى بيان خواهد شد. از اين راستا اعجاز بيانى خطبه غدير آشكار خواهد شد.[۱]

مقدمه

«سبک» در زبان عربى به معنى گداختن و ريختن زر و نقره است، و سبيكه پاره نقره گداخته را گويند.

در اصطلاح ادبى به معناى طرز خاصى از نظم و نثر است كه معادل اروپايى آن «استيل» است كه خود از «ستلوس» يونانى مأخوذ است، به معناى آلتى فلزى يا چوبين كه به وسيله آن حروف و كلمات را بر روى الواح مومى نقش مى‏ كرده ‏اند.

امروز هم ايرانيان به «قلم» معنايى شبيه به سبک مى ‏دهند و می گويند: فلان كس خوب قلمى دارد.[۲]

به عبارت بهتر، سبک هر كس روشى است كه براى بيان انديشه خود بر مى‏ گزيند، مشروط به اينكه اين روش را خود ابداع كرده باشد، يا حداقل با روش ديگران متفاوت باشد.[۳]

پيشينه سبک شناسى را بايد در يونان و روم جستجو كرد. افلاطون سبک را كيفيت و امتيازى تعريف مى‏ كند كه گوينده ‏اى به لحاظ برخوردارى از الگوى مناسب و شايسته كلام از آن بهره ‏مند است، و گوينده ‏اى ديگر به دليل فقدان اين الگوى مناسب از آن بى‏ بهره است.

اما ارسطو سبک را خاصيت ذاتى كلام می داند و معتقد است هر اثرى داراى سبک است؛ حال اين سبک ممكن است ضعيف، متوسط يا عالى باشد.

سبک خصوصيتى اكتسابى است، اما به درجات مختلف تقسيم ‏بندى مى شود. روميان نيز سبک را به درجات والا، معتدل و عاميانه تقسيم می كرده ‏اند.[۴]

نكته بسيار مهم در سبک شناسى توجه به بسامد است. اصولاً سبک از طريق مقايسه قابل ادراک است. چنانچه رنگ‏ ها در تقابل يكديگر خود را نشان مى‏ دهند.

در مطالعه نرم و انحراف از آن، وجود يک يا چند عنصر سبكى چندان اهمیت ندارد، اما بسامد عناصر سبكى اهميت دارد.

مثلاً كاربرد دو حرف اضافه براى يک متمم از ويژگى‏ هاى سبک خراسانى است، اما از مختصات غزل حافظ نيست، هر چند كه در ديوان حافظ به كار رفته باشد، زيرا بسامد آن اندک است.

هر سبكى نسبت به سبک ديگر داراى انحراف است، و اين يعنى سبک. مثلاً ديوان سعدى يک هنجار يا نرم است و غزل صائب در مقايسه با آن خارج از نرم است، اما هر دو سبک دارند.

از اينجاست كه برخى در تعريف سبک مى ‏گويند: سبک يعنى عدول از نرم.[۵]

ساختار زبانى

در بررسى ساختار زبانى يک اثر، چاره ‏اى جز در نظر گرفتن ويژگى ‏هاى صرفى و نظام واژگانى آن اثر در كنار ويژگى‏ هاى نحوى و دستورى آن نيست.

۱. استفاده از مشتقات

زبان عربى به اين ويژگى متمايز است كه زبان اشتقاقى است. بنابراين اشتقاق در عربى بسيار نمايان است. چندان كه قواعد و ضوابطى براى آن وضع گرديده است.

مشتقات انواعى دارد كه عبارت اند از: اسم فاعل، اسم مفعول، صفت مشبهه، صيغه مبالغه و افعل‏ التفضيل.[۶]

شايد در وهله اول چنين به نظر آيد كه استفاده از مشتقات در گفتار هر شاعر، نويسنده يا خطيب امرى عادى جلوه مى‏ كند.

اما بسامد بالاى اين مشتقات بيانگر سبک شخصى هر شاعر، نويسنده يا خطيب می باشد.

از جمله پيامبر اكرم اسلام ‏صلى الله عليه و آله در خطبه بلند و گرانقدر غدير است.

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله با استفاده زياد و در برخى موارد تكرار آن، سبكى خاص را با ظرافت ايجاد نموده است.

براى نمونه چند مورد حاوى مشتقات ذكر مى‏ شود:

اسم فاعل، اسم مفعول، صفت مشبهه، صيغه مبالغه و افعل التفضيل:

«حَميداً لَم يَزَل، مَحموداً لا يَزالُ (و مَجيداً لا يَزولُ، و مُبدِئاً و مُعيداً و كُلُّ أمر اليه يَعُودُ). بارِئُ المَسموكاتِ، و داحِى المَدحُوّاتِ، و جَبّارُ الأرَضينَ و السماواتِ. قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ المَلائكَةِ و الروحِ. مُتَفَضِّلٌ على جَميعِ مَن بَرأهُ، مُتَطَوِّلٌ على جَميع مَن أنشأهُ. فاعلَمُوا مَعاشِرَ الناسِ (ذالِكَ فيهِ و افهَموهُ، و اعلَمُوا) انَّ اللَّه قَد نَصَبَهُ لَكُم وَليّاً و اماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلى المُهاجِرينَ و الانصارِ، وَ عَلَى التابِعينَ لَهُم بِاحسانٍ، وَ عَلى البادى و الحاضِرِ، و عَلَى العَجَمىّ و العَرَبى، و الحُرِّ و المَملوكِ و الصغيرِ و الكَبيرِ، و عَلى الابيَضِ و الاسوَدِ، و عَلى كُلِّ مُوَحِّدٍ. مَعاشِر الناسِ، انَّ عَلياً و الطيِّبينَ مِن وُلدى (مِن صُلبِهِ‏ عليهم السلام) هُمُ الثِقلُ الاصغَرُ، و القُرآنُ الثِقلُ الاكبَرُ. فَكُلُّ واحِدٍ مِنهُما مُنبِئٌ عَن صاحِبِهِ، و مُوافِقٌ لَهُ. لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلى الحَوضَ».[۷]

۲. بسامد تكرار مترادفات

الفاظ متفاوت و بسيار هستند، ولى معنى يكى است.[۸] پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدیر براى مفاهيم مختلف از كلمات مترادف بسيار استفاده كرده است.

با توجه به اينكه چنين كاربردى كمتر در گفتار ديگران به كار می ‏رود و به اين دليل كه داراى بسامد بالايى مى ‏باشد، مى ‏توان آن را يكى از شاخصه‏ هاى سبک خطابى ايشان به شمار آورد. به عنوان نمونه:

الف) ستايش: حمد، شكر، مدح

«الحَمدُ للَّهِ الذى عَلا فى تَوَحُّدِهِ وَ دَنا فى تَفَرُّدِهِ. و لا نَزَلَت آيَةُ مَدحٍ فى القُرْآنِ الاّ فيهِ. الا و انَّ عَلياً عليه السلام هُو المَوصُوفُ بِالصبرِ و الشكرِ.»

ب) خداوند: ربّ، اللَّه، إله

«رَبُّ الملائكةِ و الروحِ، مُتَفَضِّلٌ على جَميعِ مَن بَرَأهُ. فَهُو اللَّه الذى لا الاهَ الا هُو المُتقِنُ الصَنعَةَ، الحَسَنُ الصَنيعَةِ. الاهٌ واحِدٌ و رَبٌّ ماجِدٌ.»

ج) بزرگ: عظيم، مجيد، كبير

«و يَحسَبونَهُ هَيِّناً و هُوَ عِندَ اللَّه عَظيمٌ. مَعاشِر الناسِ، شَتّانَ ما بَينَ السَعيرِ و الأجرِ الكَبيرِ. حَميداً لَم يَزَل، مَحموداً لا يَزالُ وَ مَجيداً لا يَزولُ.»

د) آتش: نار، شُواظ، سعير

«الا انَّ اعدائَهُمُ الذينَ يَصلَونَ سَعيراً. يَبتَليَكُم بِشُواظٍ مِن نارٍ»

هـ) سرپرست و سرپرستى: موالاه، وصى

«مَعاشِر الناسِ، السابِقُونَ الى مُبايَعَتِهِ. هُوَ عَلى بن ابى ‏طالِبٍ ‏عليه السلام اخى و وَصيّى.»

و) پيمان: عهد، ميثاق

«لا نَرجِعُ عَنِ العَهدِ و لا نَنقُضُ الميثاقَ»

ز) پاداش: جزاء، اجر، ثواب، نصيب

«سَيَجزِى اللَّه الشاكِرينَ الصابِرينَ. شَتّانَ ما بَينَ السَعيرِ، و الاجرِ الكَبيرِ اُذكُرُوا المَماتَ و المَعادَ و الحِسابَ و المَوازينَ و الُمحاسَبَةَ بَينَ يَدَى رَبِّ العالَمينَ و الثَوابَ و العِقابَ. مَن جاءَ بِالسَيِّئَةِ فَلَيسَ لَهُ فى الجِنانِ نَصيبٌ.»

ح) پيروان: اولياء، اتباع، انصار، اشياع

«مَعاشِر الناسِ، انَّهُم و انصارَهُم و اتباعَهُم و اَشياعَهُم فِى الدَركِ الاسفَلِ مِنَ النارِ.»

ط) دشمنان: اعداء، معاندين، مخالفين

«لانَّ اللَّه عَزَّوَجَلَّ قَد جَعَلَنا حُجَّةً عَلى المُقَصِّرينَ و المعُانِدينَ و الُمخالِفينَ و الخائِنينَ و الآثِمينَ و الظالِمينَ و الغاصِبينَ مِن جَميعِ العالَمينَ.»

۳. كاربرد نحوى افعال و كلمات در جمله

علم نحو زبان و ادبیات عرب را قانونمند می كند و سعى در تعریف زبان و تمايل زيادى به ساكن بودن و ايستايى دارد، چون زبان دستگاهى زنده است و با جنبه‏ هاى مختلف زندگى ارتباط مستقيم دارد.

تا زمانى كه جوشندگى زندگى هست زبان زنده است و متناسب با تغييرات زندگى، خود را با آن وفق مى‏ دهد و پيش مى‏رود، و دوره‏ هايى چون جوانى، ميانسالى، پيرى و مرگ را تجربه مى‏ كند. زبان ارگانيسمى زنده و در حال تحول است.[۹]

با اين وجود، نويسنده، شاعر يا خطيبى هنرمند است، كه با به كارگيرى زبان تمامى قواعد را به درستى رعايت نمايد و جمله‏ هاى زيبايى پديد آورد. اين امر در خطبه غدير به شكل تام انجام پذيرفته، به طورى كه مى ‏توان گفت: گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله از سستى تركيبات و ضعف تألیف به دور است، و زبان ايشان زبان استوار، فصيح و داراى زيبايى‏ هايى مى ‏باشد كه در ادامه اشاره خواهد شد.

الف) كاربرد افعال

همانطور كه مى‏ دانيم در زبان عربى سه نوع فعل را شمرده ‏اند:

ماضى، مضارع و امر. كاربرد افعال در جايگاه مناسب خود نقش به سزايى در جملات عربى ايفا مى‏ كند، به طورى كه با كاربرد صحيح افعال در يک نگارش عربى شاهد تأثير چشم گير آن خواهيم بود.

بسامد بالاى افعال متعدد در خطبه غدیر نشان از آگاهى ژرف پيامبر صلى الله عليه وآله از لغت عرب دارد.

جملات زيبايى در خطبه غدير به چشم مى ‏خورد كه برخى از اين جملات بدون كاربرد هيچ فعلى ساخته شده، و برخى ديگر فقط با فعل مضارع و در مواردى فقط فعل ماضى به كار گرفته شده است.اين خود نشان از سبک والاى و توانايى ويژه آن حضرت در خطابه‏ گويى مى ‏باشد.

در زير نمونه ‏هايى از اين نوآورى ‏ها و زيبايى هاى جملات ذكر مى ‏گردد:

اول: جملات بدون فعل

«مَعاشِرَالنَّاسِ، السّابِقُونَ إِلى‏ مُبایَعَتِهِ وَ مُوالاتِهِ وَ التَّسْلیمِ عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنینَ أُولئکَ هُمُ الْفائزُونَ فى جَنّاتِ النَّعیمِ. معاشر الناس،مَعاشِرَالنّاسِ، هُوَ ناصِرُ دینِ اللَّهِ وَالُْمجادِلُ عَنْ رَسُولِ ‏اللَّهِ، وَ هُوَالتَّقِىُّ النَّقِىُّ الْهادِى الْمَهْدِىُّ.نَبِیُّکُمْ خَیْرُ نَبىٍّ وَ وَصِیُّکُمْ خَیْرُ وَصِىٍّ وَبَنُوهُ خَیْرُالْأَوْصِیاءِ. مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّهُ ما مِنْ قَرْیةٍ اءلاّ وَاللّه‏ُ مُهْلِکُها بِتَکْذیبِها قَبْلَ یوْمِ الْقِیامَةِ، وَمُمَلِّکُهَا الاْءمامَ الْمَهْدِی وَاللّه‏ُ مُصَدِّقٌ وَعْدَهُ.»

دوم: جملات با فعل مضارع فراوان

«لَمْ یَکُنْ لَهُ ضِدٌّ وَلا مَعَهُ نِدٌّ. أَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ وَلَمْ یکُنْ لَهُ کُفْوا أَحَدٌ . إلهٌ واحِدٌ وَرَبُّ ماجِدٌ. يشاء فيمضى، يريد فيقضى، و يعلم فيحصى، و يميت و يحيى، و يفقر و يغنى، و يضحك و يبكى، و يدنى و يقصى، و يمنع و يعطى. له الملك و له الحمد. بيده الخير، و هو على كل شى قدير. يولج اليل فى النهار و يولج النهار فى الليل. لا اله الا هو العزيز الغفار. مستجيب الدعاء، و مجزل العطاء، محصى الانفس، و رب الجنة و الناس. الذى لا يشكل عليه شى‏ء، و لا يضجره صراخ المستصرخين، و لا يبرمه الحاح الملحّين.»

سوم: جملات متشكل از فعل ماضى

«ماض حكمه، جاز قوله، نافذ امره، ملعون من خالفه، مرحوم من تبعه و صدّقه. فقد غفر اللَّه له و لمن سمع منه و اطاع له.»

چهارم: تركيب واژگان

تركيب واژه ‏ها براى دلالت بيشتر بر معناى مورد نظر، نشان از قدرت زبانى گوينده دارد. پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه غدير در اين باره تركيبات زيبايى به كاربرده، كه موجب اداى بيشتر معناى مورد نظر خواهد شد. برخى از اين تركيبات به كار رفته در جملات عبارتند از:

«بارئ المسموكات، و داحى المدحوّات، و جبار الارضين و السماوات. رب الملائكة الروح، متفضّل على جميع من برأه. منشى الشى‏ء حين لا شى‏ء، دائم حى و قائم بالقسط. ملك الاملاك و مفلك الافلاك و مسخّر الشمس و القمر. حتماً على اللَّه ان يفعل ذلك بمن خالف امره، و ان يعذّبه عذاباً نكراً ابداً الآباد و دهر الدهور. الا انه فاتح الحصون و هادمها.»

۵. كاربرد حروف

استعمال حروف در هر زبان تابع مقتضيات همان زبان است.[۱۰]

الف) حرف جرّ

بسامد بالاى استفاده از حروف دلالت بر احاطه فراوان پيامبر مكرم اسلام ‏صلى الله عليه و آله بر معناى حرف مربوط دارد. در اين باره فقط به بسامد تكرار حرف جرّ «عن» اشاره مى‏ شود:

«عن السلام: ان جبرئیل هبط الىّ مراراً ثلاثاً، يأمرنى عن السلام ربى -  و هو السلام -  ان اقوم فى هذا المشهد. عن تبليغ ذلك: و سألت جبرئيل ان يستعفى فى (السلام) عن تبليغ ذلك اليكم. عن ولايته: و لا تستنكفوا عن ولايته. فهو الذى يهدى الى الحق و يعمل به. عن اللَّه: امرته عن اللَّه ان ينام فى مضجعى. ففعل فادياً لى بنفسه. عن رسول‏ اللَّه ‏صلى الله عليه وآله: معاشر الناس، هو ناصر دين اللَّه و المجادل عن رسول ‏الله. عنهم: و قد امرت بالصلح عنهم. و عن المشاهد، عن الحرام، عنه، عن الباطل، عن صاجبه، عن معصيه، عن سبيله، عن ربه، عن ذلك، عن مخالفته، عن منكر و... .»

مى ‏توان به بسامدهاى بالاى حروف جرّ «باء، من، فى، على، الى، لام، مع» اشاره كرد، كه اين بسامدهاى بالا نشان دهنده سبک خطابى رسول اكرم ‏صلی الله علیه و آله مى ‏باشد.

ب) حروف تنبيه و عرض «الا»

حروفى هستند كه در اول جمله براى توجه، هشدار يا بشارت در مورد انجام يا ترک عمل بعد از آن به كار می ‏رود.[۱۱]

كاربرد فراوان اين دو حرف در خطبه غدير نشان از اهميت توجه به عمل نصيحت شده دارد. پيامبر صلى الله عليه و آله اين حرف را ۵۸ بار در خطبه تكرار نموده است، كه با توجه به بسامد بالاى تكرار اين حرف در نوع خود مى توان آن را سبک ويژه ‏اى براى ايشان در خطابه به شمار آورد.

به نمونه‏ هايى از استعمال اين حرف در خطبه اشاره مى ‏گردد:

«الا لعن اللَّه الغاصبين المغتصبين. الا انهم اصحاب الصحيفة، فلينظر احدكم فى صحيفة. الا و ان علياً عليه السلام هو الموصوف بالصبر و الشكر. الا من كنت مولاه فهذا على ‏عليه السلام مولاه. الا و قد بلّغت، الا و قد اسمعت، الا و قد اوضحت.»

۶. به كارگيرى صيغه ‏هاى جمع

هر شاعر، نويسنده يا خطيب در گفتار خود صيغه‏ هاى جمع را به كار مى‏ گيرد. شايان ذكر است كه برخى، سبک خاصى در كاربرد اين صيغه‏ ها ندارند.

ولى برخى ديگر، از سبک خاصى برخوردار هستند كه می‏توان آن را به عنوان سبک شخصى وى برشمرد.

پيامبر صلى الله عليه وآله در خطبه غدير از جمع مكسّر و جمع صحيح -  جمع مذكر سالم، جمع مؤنث سالم -  بهره گرفته، ولى بيشترين استفاده را از جمع مكسر داشته است.

بر طبق آمار، صيغه مفاعل بيشترين بسامد و صيغه مفاعيل كمترين بسامد را به خود اختصاص داده است.

۷. ساختار بلاغى

بلاغت نوعى علم و هنر و شيوه‏اى نظرى و كاربردى و اسلوب و تكنيكى بلاغى و كلامى رساست.[۱۲] آشنايى با قوانين و احكام علم بلاغت باعث درک ريزه ‏كارى‏ ها و اسرار و رموز درونى زبان و ادبيات عرب خواهد شد.[۱۳] كتاب ‏هاى مربوط به بلاغت اذعان داشته ‏اند كه بلاغت به سه بخش علم معانى، بيان و بديع تقسيم مى ‏گردد.

در تعريف علم معانى آمده است: علمى است كه چگونگى كاربرد كلام عربى به مقتضاى حال با آن شناخته مى‏ شود.[۱۴]

خطيب قزوينى در تعريف علم معانى گفته است: علمى است كه احوال لفظ عربى مطابق با مقتضى حال، به وسيله آن شناخته مى شود.[۱۵]

علم بيان علمى است كه ما را قادر مى‏ سازد تا از يک معناى واحد به شيوه‏ هاى گوناگون براى دلالت بر آن معنى تعبير كنيم.[۱۶]

علم بديع در اصطلاح، علمى است كه وجود گوناگون ظرافت كلام بعد از مراعات مطابقت با مقتضاى حال و وضوح دلالت بر معنى به وسيله آن شناخته مى‏ شود.[۱۷]

در اينجا مواردى بلاغى زيبايى در رابطه با علم معانى و بديع از خطبه غدير استخراج كرده كه در ادامه ذكر مى‏ شود:

الف) عناصر معانى خطبه غدير

يكى از بحث‏ هاى علم معانى به انشاء طلبى مربوط مى‏ شود. كلام يا خبر است يا انشاء. اما انشا خود نيز دو نوع است:

انشاء طلبى و انشاء غير طلبى. در علم بلاغت انشاء طلبى مورد نظر است؛ و آن، اين است كه حصول چيزى كه در هنگام درخواست وجود نداشته باشد خواسته شود.[۱۸]

امر، نداء، نهى و استفهام از موارد مربوط به انشاء طلبى است كه كاربرد مناسب آن سبب زيبايى كلام مى‏ شود.

بسامد بالاى اين موارد نشان از سبک ويژه نويسنده، شاعر يا خطيب دارد، كه پيامبر صلى الله عليه و آله از اين خصيصه برخوردار مى ‏باشد.

ب) موسيقى درونى خطبه (آرايه‏ هاى بديع)

در مورد علم بديع، لفظ «جديد» نيز به كار رفته است. اصل آن درباره طناب استعمال مى‏ شود، از اين جهت كه طناب به خوبى محكم بسته شود.

همچنين واژه «مخترع يا مبتكر» در مورد علم بديع به كار می رود. تفاوت آن دو اين است كه اختراع همان خلق معانى است كه از پيش به دست نيامده بودند، و ابداع آوردن معناى ظريف است.[۱۹]

آرايه ‏هاى بديعى دو نوع است: معنوى و لفظى. معنوى عبارت است از آنچه كه وجوب مراعات معنى بدون لفظ را در بر می گيرد. مثل: طباق، مقابله، مراعاة النظير.

اما لفظى، به وجوه نكوسازى فقط از جهت لفظ بدون در نظر داشتن معنى پردازد. مثل: سجع، جناس، اقتباس.[۲۰]

گاهى آرايه ‏هاى بديعى از آن جهت كه در لحن كلام اهمیت بسيار دارند، در عناصر لحن سبک مورد توجه قرار مى ‏گيرند. اين عناصر بيشتر شامل: جناس، هم‏ صدايى، سجع و تضادّ مى ‏باشند.

در بررسى خطبه غدير پركاربردترين آرايه ‏هاى لفظى و معنوى به كار رفته كه در فرموده پيامبر صلى الله عليه و آله مشخص گرديده است.

اول: سجع

كه از نظر لغوى: كلامى مقفاست. سجع يسجع سجعاً، يعنى با كلامى داراى فواصلى همچون فاصله‏ هاى شعر، سخن گفت.[۲۱]

سجع در اصطلاح: توافق و هماهنگى دو فاصله به طور يک شكل در حرف آخر جمله نثر را گويند.[۲۲]

جرجانى درباره سجع نيكو مى‏ گويد: تو سجع را زمانى مقبول و نيكو مى ‏يابى كه معنى را به طور كامل ادا نمايد و تغيير و تحريفى در آن به وجود نياورد، كه در اين صورت شيرين‏ ترين سجعى است كه به گوش تو مى ‏رسد.[۲۳]

نمونه ‏هايى از سجع در خطبه غدیر:

«الحمد للَّه الذى علا فى توحّده و دنا فى تفرّده و جل فى سلطانه و عظم فى اركانه. معاشر الناس، الا و انى (انا) و على البشير. قد فهم السرائر، و علم الضمائر، و لم تخف عليه المكنونات، و لا اشتبهت عليه الخفيّات. الا انهم امناء اللَّه فى خلقه و حكّامه فى ارضه. الا و قد ادّيت، الا و قد بلّغت، الا و قد اسمعت، الا و قد اوضحت. اللهم اغفر للمؤمنين (بما ادّيت و امرت) و اغضب على (الجاحدين) الكافرين، و الحمد للَّه رب العالمين.»

دوم: اقتباس

اقتباس در اصطلاح تضمين كلامى از قرآن يا حدیث پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان‏ عليهم السلام مى ‏باشد.[۲۴]

نمونه ‏هايى از اقتباس در خطبه غدیر:

Ra bracket.png يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ La bracket.png[۲۵]، «لا اله الا هو العزيز الغفار. مستجيب الدعاء، و مجزل العطاء، محصى الأنفاس، و رب الجنة و الناس، الذى لا يشكل عليه شى‏ء، و لا يضجره صراخ المستصرخين، و لا يبرمه الحاح الملحّين. اللهم انك انزلت الآية فى على‏ عليه السلام وليك عند تبيين ذلك و نصبك اياه لهذا اليوم» :Ra bracket.png الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينا La bracket.png [۲۶] Ra bracket.png وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ La bracket.png[۲۷] «اللهم انى اشهدك انّى قد بلّغت.»

سوم: تضادّ

طباق (تضادّ): به جمع شدن دو لفظ متضاد در معنى گفته مى‏ شود.[۲۸]

طباق: همچنين مطابقه، تطبيق، تضاد و تكافؤ نيز ناميده مى ‏شود، و آن جمع شدن ميان دو معناى متضاد يا دو معناى مقابل هم در جمله است.[۲۹]

نمونه‏ هاى تضادّ در خطبه غدير:

«احمده كثيراً و اشكره دائماً على السرّاء و الضرّاء و الشدة و الرخاء، و اومن به و بملائكته و كتبه و رسله. معاشر الناس، ان علياً والطيبين من ولدى (من صلبه): هم الثقل الاصغر، و القرآن الثقل الاكبر.»

چهارم: جناس

به دو لفظى كه در گفتار شبيه هم ولى در معنى اختلاف داشته باشند جناس گويند.[۳۰] اين نوع آرايه، به خاطر تشابه حروف يک كلمه با كلمه ‏اى ديگر به شكل جزئى و يا كلى جناس ناميده مى‏ شود، خواه به شكل كلى و يا جزئى.[۳۱]

نمونه ‏هايى از جناس در خطبه‏ ى غدير:

«يلحظ كل عين و العيون لا تراه. الا له الحمد منّى ابداً الابدين و دهر الداهرين و على كل حال. هو التقى النقى الهادى المهدى.»

پنجم: مراعات نظير

به هماهنگى يا تناسب ميان امورى كه با هم ارتباط و سنخيت دارند مراعات نظير گويند.[۳۲]

نمونه‏ هايى از مراعات النظير در خطبه غدير:

«على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام الذى اقام الصلاة و اتى الزكاة و هو راكع، يريد اللَّه عزوجل فى كل حال. معاشر الناس، ان الحج و العمرة من شعائر اللَّه. نبايعك على ذالك بقلوبنا و لنفسنا و السنتنا و ايدينا.»

ششم: عكس

آن است كه بخشى در كلام مقدم شود، سپس بخش مقدم شده در آخر كلام بيايد و بالعكس.[۳۳]

نمونه ‏هايى از عكس در خطبه غدير:

Ra bracket.png يكوّر الليل على النهار و يكوّر النهار على الليل La bracket.png«يطلبه حثيثاً. الا و ان اللَّه عزوجل قال و انا قلت عن اللَّه عزوجل. انه منّى و إنا منه.»

هفتم: تلميح

تلميح اشاره به يک قصه مشخص، يا شعر، مشهور، يا ضرب المثل، بدون ذكر آن است.[۳۴]

نمونه‏ هايى از تلميح در خطبه غدير: «و قد ضمن لى تبارك و تعالى العصمة.»

نتيجه

مطالعه سبک شناسانه خطبه غدیر به خوبى نشان دهنده تمايز آن از ديگر متون ادبى است، زيرا بسامد بالاى استفاده از آرايه ‏هاى ادبى در كنار بسامد بالاى حروف و... ، نشانگر نمونه عالى از بلاغت بر ساختار زبانى است.

بلاغت آنچنان، در روح خطبه غدیر عجين گشته كه تمامى الفاظش مراعات نظير را دارد، و مراعات نظير يعنى تناسب الفاظ از هر حيثى.

اين مسئله به وجود نمى ‏آيد مگر اينكه گوينده از ذوق سرشار ادبى برخوردار باشد.

وجود انواع جناس ‏ها و بسامد بالاى آن نشان دهنده رويكردى لحن درونى خطبه است.

بهره ‏گيرى بالاى پيامبر صلى الله عليه و آله در به كار بردن حروف (ب، من، على، ل، حتى) سبک خاص حضرت را نشان مى‏ دهد.

از شاخصه ‏هاى اصلى خطبه غدير، بسامد بالاى استفاده از صيغه جمع مكسر مفاعل است. در نهايت خطبه غدير مى‏ تواند شاخصى براى بررسى گرايشى خاص در سبک متون ادبى، دينى قرار گيرد.

منبع

دانشنامه غدیر،جلد ۱۱،صفحه ۲۶۱.

پانویس

  1. زلال غدير (مجموعه مقالات): ش ۱ ص ۱۰۲-۱۲۲.
  2. سبک ‏شناسى نثر: مقدمه جلد اول.
  3. سبک خراسانى در شعر فارسى: ص ۴۹-۵۱ .
  4. سنت و نوآورى در شعر معاصر: ص ۱۷۹-۱۸۲.
  5. شاعر آيينه‏ ها: ص ۳۷، ۳۸.
  6. التطبيق الصرفى: ص ۷۵.
  7. كليه متون مربوط به خطبه از كتاب «الغدير» علامه امينى گرفته شده است.
  8. دلائل الاعجاز: ص ۲۴۲.
  9. مطلق: ص ۱۰۰.
  10. فن ترجمه: ص ۲۶۲.
  11. النحو الاساسى (مختار و ديگران): ص ۳۱۱.
  12. البلاغة الاصطلاحيه: ص ۹.
  13. الصناعتين: ص ۲، ۳.
  14. المختصر على تلخيص المفتاح: ص ۴۷؛ الايضاح، ص ۷۵، ۷۶.
  15. بغية الايضاح لتلخيص المفتاح فى علوم البلاغة (صعيدى): ص ۲۷.
  16. البلاغة الاصطلاحية: ص ۳۷.
  17. مفتاح العلوم: ص ۲۳۸؛ التلخيص فى علوم البلاغة: ص ۳۴۷.
  18. بغية الايضاح: ج ۲ ص ۵۳ .
  19. العمدة: ج ۱ ص ۲۶۵؛ القزوينى و شروح التلخيص: ص ۴۲۴.
  20. البلاغة و التحليل الادبى (ابوحاقه): ص ۱۸۴.
  21. لسان العرب: ج ۸، ماده «سجع».
  22. علم البديع: ص ۲۰۶؛ التلخيص فى العلوم البلاغه:: ص ۳۹۷.
  23. اسرار البلاغة: ص ۱۱.
  24. البلاغة الشعرية فى كتاب البيان و التبيين: ص ۲۷۲.
  25. فاطر /  ۱۳.
  26. مائده /  ۳.
  27. آل‏ عمران /  ۸۵ .
  28. البلاغة و التحليل الادبى: ص ۱۹۲.
  29. جواهر البلاغة: ص ۳۰۳؛ انوار الربيع فى علم البديع: ص ۱۴۱.
  30. البلاغة الواضحة: ص ۲۶۵.
  31. بلوغ الارب فى علم الادب: ص ۶۶ .
  32. جواهر البلاغة (هاشمى): ص ۳۰۳.
  33. جواهر البلاغة: ص ۳۲۱.
  34. جواهر البلاغة: ص ۳۴۲.