صحیح بخاری (کتاب): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←پانویس) |
||
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== عدم نقل حديث غدير<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۷۶. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۶ و ج ۴۰ ص ۲۱۶.</ref> == | == عدم نقل حديث غدير<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۷۶. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۶ و ج ۴۰ ص ۲۱۶.</ref> == | ||
فخر | فخر رازی در ردّ [[حدیث غدیر]] به عدم نقل آن توسط [[محمد بن اسماعیل بخاری (ابوعبدالله، صاحب صحیح)|بخاری]] و مسلم استدلال كرده، و اينكه چون اين دو نفر حديث غدير را در صحيح خود نقل نكرده اند پس از اعتبار ساقط است. | ||
پاسخ اين شبهه رازى هم در يک جمله اين است: بسيارى از مرويّات بخارى و مسلم در كتاب هايشان نزد پيشوايان بزرگ اهل سنت و حافظان | پاسخ اين شبهه رازى هم در يک جمله اين است: بسيارى از مرويّات بخارى و [[مسلم بن حجّاج|مسلم]] در كتاب هايشان نزد پيشوايان بزرگ [[اهل سنت]] و حافظان [[احاديث مرتبط با غدير|حدیث]] و ناقدان اخبار، سنداً يا متناً باطل است. | ||
در اين صورت، چگونه مى توان تمسک فخر رازى به عدم نقل حديث متواتر و مشهور غدير توسط بخارى و مسلم را پذيرفت؟! و چگونه روايت نكردن حديث غدير توسط اين دو مايه انكار صدور آن از سوى رسول خدا صلى الله عليه و آله خواهد بود؟! مرحوم ميرحامد حسين ده پاسخ براى اين اشكال او گفته است. | |||
نكردن حديث غدير توسط اين دو مايه انكار صدور آن از سوى رسول | |||
است. | |||
== نقل حديثى هم سياق با حديث غدير<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۵۷۹،۵۷۸ .</ref> == | == نقل حديثى هم سياق با حديث غدير<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۵۷۹،۵۷۸ .</ref> == | ||
در دو كتاب احاديثى آمده كه با | در دو كتاب احاديثى آمده كه با [[حدیث غدیر]] هم سياق هستند. يكى از آنها سياق حديث غدير در «صحیح بخاری» است. | ||
به تعبير ديگر: يكى از وجوه [[دلالت حدیث غدیر۱|دلالت حدیث غدیر]] بر امامت و ولايت حديثى است كه بخارى در صحيحش آورده است. | |||
من | وى مى نويسد: ابراهيم بن منذر، از محمد بن فليح، از پدرش، از هلال بن على، از عبدالرحمن بن ابى عمره، از [[ابوهریره]]، از پيامبر صلى الله عليه و آله براى من نقل كرد: | ||
هيچ مؤمنى نيست مگر اينكه من در دنيا و آخرت از او به خودش سزاوارترم. اگر (دليل) مى خواهيد اين آيه را بخوانيد: «النَبىُّ أولى بِالمُؤمِنينَ مِن أنفُسِهِم». | |||
را | پس هر مؤمنى كه بميرد و مالى را بر جاى نهد، خويشان پدرى اش - هر كس باشند - آن مال را از او ارث مى برند. و هر كس وام يا عيالى بر جاى نهد، (بستانكار يا عيالش) نزد من آيد كه من مولاى اويم. | ||
اين حديث | پيشتر گذشت كه اين حديث را مسلم نيز نقل كرده است. همچنين از گزارش كتاب «الدرّ المنثور» معلوم شد كه ابن جرير و ابن ابى حاتِم و ابن مردوَيه نيز اين حديث را [[فرهنگ غدیر در تاریخ|روایت]] كرده اند. | ||
اين حديث در سياق همانند حديث غدير است. از اين رو، بايد مراد از «مَولى» در حديث غدير همان باشد كه در اين حديث اراده شده است. | |||
یكسانى سياق جدّاً روشن است، چرا كه [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] نخست أولى بودن خود نسبت به مؤمنان در دنيا و آخرت را خاطرنشان كرده، و سپس فرموده است: من مولاى اويم. | |||
هستم على مولاى او است. | حديث غدير نيز چنين است. آنجا نيز رسول خدا صلى الله عليه و آله در آغاز بيان كرده كه از مؤمنان به خودشان سزاوارتر است و سپس افزوده است: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است. | ||
بنابراين، به همان دليلى كه اهل سنت مَولى در حديث منقول در صحيحين را به معناى «ولىّ امر» حمل كرده اند، ما نيز مَولى در حديث غدير را به اين معنى حمل مى | بنابراين، به همان دليلى كه اهل سنت مَولى در حديث منقول در صحيحين را به معناى «ولىّ امر» حمل كرده اند، ما نيز مَولى در حديث غدير را به اين معنى حمل مى كنيم. | ||
پيشتر (ذيل عنوان مَولى به معناى أولى در حديثى منقول در صحيحين) سخن قَسطَلانى نقل شد كه در تفسير عبارت «من مولاى او هستم» در حديث صحيحين نوشته بود: يعنى من ولىّ ميّت هستم و پرداختن امور او به عهده من است. كرمانى و نَوَوى نيز چنين تفسيرى داشتند. | |||
== منبع == | |||
دانشنامه غدیر،جلد ۱۴،صفحه ۱۲۱. | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
[[رده:میراث مکتوب غدیر]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۵۳
عدم نقل حديث غدير[۱]
فخر رازی در ردّ حدیث غدیر به عدم نقل آن توسط بخاری و مسلم استدلال كرده، و اينكه چون اين دو نفر حديث غدير را در صحيح خود نقل نكرده اند پس از اعتبار ساقط است.
پاسخ اين شبهه رازى هم در يک جمله اين است: بسيارى از مرويّات بخارى و مسلم در كتاب هايشان نزد پيشوايان بزرگ اهل سنت و حافظان حدیث و ناقدان اخبار، سنداً يا متناً باطل است.
در اين صورت، چگونه مى توان تمسک فخر رازى به عدم نقل حديث متواتر و مشهور غدير توسط بخارى و مسلم را پذيرفت؟! و چگونه روايت نكردن حديث غدير توسط اين دو مايه انكار صدور آن از سوى رسول خدا صلى الله عليه و آله خواهد بود؟! مرحوم ميرحامد حسين ده پاسخ براى اين اشكال او گفته است.
نقل حديثى هم سياق با حديث غدير[۲]
در دو كتاب احاديثى آمده كه با حدیث غدیر هم سياق هستند. يكى از آنها سياق حديث غدير در «صحیح بخاری» است.
به تعبير ديگر: يكى از وجوه دلالت حدیث غدیر بر امامت و ولايت حديثى است كه بخارى در صحيحش آورده است.
وى مى نويسد: ابراهيم بن منذر، از محمد بن فليح، از پدرش، از هلال بن على، از عبدالرحمن بن ابى عمره، از ابوهریره، از پيامبر صلى الله عليه و آله براى من نقل كرد:
هيچ مؤمنى نيست مگر اينكه من در دنيا و آخرت از او به خودش سزاوارترم. اگر (دليل) مى خواهيد اين آيه را بخوانيد: «النَبىُّ أولى بِالمُؤمِنينَ مِن أنفُسِهِم».
پس هر مؤمنى كه بميرد و مالى را بر جاى نهد، خويشان پدرى اش - هر كس باشند - آن مال را از او ارث مى برند. و هر كس وام يا عيالى بر جاى نهد، (بستانكار يا عيالش) نزد من آيد كه من مولاى اويم.
پيشتر گذشت كه اين حديث را مسلم نيز نقل كرده است. همچنين از گزارش كتاب «الدرّ المنثور» معلوم شد كه ابن جرير و ابن ابى حاتِم و ابن مردوَيه نيز اين حديث را روایت كرده اند.
اين حديث در سياق همانند حديث غدير است. از اين رو، بايد مراد از «مَولى» در حديث غدير همان باشد كه در اين حديث اراده شده است.
یكسانى سياق جدّاً روشن است، چرا كه پیامبر صلی الله علیه و آله نخست أولى بودن خود نسبت به مؤمنان در دنيا و آخرت را خاطرنشان كرده، و سپس فرموده است: من مولاى اويم.
حديث غدير نيز چنين است. آنجا نيز رسول خدا صلى الله عليه و آله در آغاز بيان كرده كه از مؤمنان به خودشان سزاوارتر است و سپس افزوده است: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است.
بنابراين، به همان دليلى كه اهل سنت مَولى در حديث منقول در صحيحين را به معناى «ولىّ امر» حمل كرده اند، ما نيز مَولى در حديث غدير را به اين معنى حمل مى كنيم.
پيشتر (ذيل عنوان مَولى به معناى أولى در حديثى منقول در صحيحين) سخن قَسطَلانى نقل شد كه در تفسير عبارت «من مولاى او هستم» در حديث صحيحين نوشته بود: يعنى من ولىّ ميّت هستم و پرداختن امور او به عهده من است. كرمانى و نَوَوى نيز چنين تفسيرى داشتند.
منبع
دانشنامه غدیر،جلد ۱۴،صفحه ۱۲۱.