محتوای زیارت غدیریه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
(صفحه‌ای تازه حاوی «== آيات در زيارت غديريه<ref>نگاهى بر زيارت غديريّه (صفاخواه، طالعى): ص ۱۱۱-۱۵۰.</re...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۵: خط ۵۵:


آيا اين آيه كريمه تعريض و كنايتى به امت اسلام نيست؟ مگر پيامبرصلى الله عليه وآله بارها نفرموده بود كه تمام حركات امت‏ هاى گذشته به دست اين امت تكرار خواهد شد؟ رفتار بنى‏اسرائيل با تورات و هارون، و رفتار نصارى با انجيل و حواريون چگونه بود؟<ref>تفصيل اين كلام در كتاب كفاية الخصام: ج ۶ و ۷ آمده است. كفاية الخصام، ترجمه غاية المرام، شرح و تحقيق و تعليقات: محمدحسين صفاخواه، چاپ انتشارات آمه، تهران. و نيز مراجعه شود به: مقاله مرحوم سيد عبدالعزيز طباطبائى كه در آن كتاب آمده است.</ref>
آيا اين آيه كريمه تعريض و كنايتى به امت اسلام نيست؟ مگر پيامبرصلى الله عليه وآله بارها نفرموده بود كه تمام حركات امت‏ هاى گذشته به دست اين امت تكرار خواهد شد؟ رفتار بنى‏اسرائيل با تورات و هارون، و رفتار نصارى با انجيل و حواريون چگونه بود؟<ref>تفصيل اين كلام در كتاب كفاية الخصام: ج ۶ و ۷ آمده است. كفاية الخصام، ترجمه غاية المرام، شرح و تحقيق و تعليقات: محمدحسين صفاخواه، چاپ انتشارات آمه، تهران. و نيز مراجعه شود به: مقاله مرحوم سيد عبدالعزيز طباطبائى كه در آن كتاب آمده است.</ref>




خط ۶۲: خط ۶۳:


صراط مستقيم الهى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است، و راه روشن به سوى قرب الهى اطاعت و ولايت او است. او نور است و جز او هر چه هست ظلمت. اين بيان عقل و نقل قطعى است و اغراق و مبالغه و تعصّب در آن راه ندارد، و تفصيل را در كتب فراوان امامت بايد يافت.
صراط مستقيم الهى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است، و راه روشن به سوى قرب الهى اطاعت و ولايت او است. او نور است و جز او هر چه هست ظلمت. اين بيان عقل و نقل قطعى است و اغراق و مبالغه و تعصّب در آن راه ندارد، و تفصيل را در كتب فراوان امامت بايد يافت.




يک سؤال باقى میماند و آن اينكه: با اين بيان، روايات ديگر را كه صراط مستقيم را به معنى توحيد، قرآن، دين، نبوت و غيره گرفته‏ اند چگونه بپذيريم؟
يک سؤال باقى میماند و آن اينكه: با اين بيان، روايات ديگر را كه صراط مستقيم را به معنى توحيد، قرآن، دين، نبوت و غيره گرفته‏ اند چگونه بپذيريم؟




خط ۷۴: خط ۷۷:


خلاصه اينكه صراط مستقيم يكى است؛ همان كه در هر نماز واجب و مستحب سلوک آن را از خداى تعالى طلب مى‏ كنيم. غير از اين صراط مستقيم، هر چه هست «سَبيل» هاى ديگر و راه هاى ضلالت اند.
خلاصه اينكه صراط مستقيم يكى است؛ همان كه در هر نماز واجب و مستحب سلوک آن را از خداى تعالى طلب مى‏ كنيم. غير از اين صراط مستقيم، هر چه هست «سَبيل» هاى ديگر و راه هاى ضلالت اند.
'''۵. سوره انفال، آيه ۷'''
امام هادى ‏عليه السلام در ضمن بيان مواقف مشهور و روزهاى زبانزد زندگى پرافتخار على‏ عليه السلام به روز خيبر مى‏ رسد:
و يوم خيبر اذ اظهر الله خور المنافقين و قطع دابر الكافرين و الحمد لله رب العالمين: و روز خيبر، كه خداوند سستى منافقين را ظاهر ساخت وريشه كافران را قطع كرد. سپاس خداى راست، پروردگار جهانيان.
فتح خيبر رويدادى مهم بود؛ از جهت رشادت و دلاورى مولى الموالى ‏عليه السلام از يک سو، و جبن و فرار مدعيان از سوى ديگر. اما مهم‏تر از آن، ظهور و بروز حديث نبوى بود كه حضرتش در جنگ خيبر فرمود: فردا رايت را به دست كسى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد، و خدا و رسولش هم او را دوست دارند. پيشروى است كه فرّار نيست. باز نمى‏ گردد تا آنگاه كه خدا فتح را به دست او عملى سازد.<ref>الغدير: ج ۷ ص ۲۰۰-۲۰۶ و ج ۱ ص ۳۸-۴۲.</ref>
فردايش افرادى خود را نامزد كردند، غافل از اينكه اين امر امر الهى است و پيامبر صلى الله عليه وآله نيز مجرى فرمان. معناى اين حديث آن است كه تنها كسى كه به تمام و كمال محبّ و محبوب خدا و رسول‏ صلى الله عليه وآله است هجوم برنده و غير فرّار است، و او جز حضرت اسدالله الغالب‏ عليه السلام كسى نيست. به تعبير علامه شيخ محمدحسن مظفر: «افمن كان مؤمناً كمن كان فاسقاً...»؟
به روايت مفسران، روزى وليد بن عقبه بر على‏ عليه السلام افتخار مى ‏كرد و مى ‏گفت: من خوش زبان‏تر از تو هستم، و شمشيرم از تو برنده ‏تر است. حضرت فرمود: ساكت باش كه فاسقى. آيه شريفه نازل شد، و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را مؤمن و وليد را فاسق معرفى كرد.<ref>الغدير: ج ۲ ص ۴۶ و ج ۸ ص ۲۷۴  - ۲۷۶.</ref>
درباره اين آيه شريفه و اين مقايسه، هيچ نمى ‏گوئيم، مگر اشاره ‏اى به مظلوميت حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام. آن هم از زبان وحى كه در كام حضرتش بود، كه در دردنامه شقشقيّه مى ‏فرمايد: حتى صرت اقرن الى هذه النظائر<ref>نهج البلاغه: ص ۴۹، خطبه سوم.</ref>: كار به آنجا رسيد كه با اين اشخاص هم ‏رديف شده ‏ام!


== پانویس ==
== پانویس ==

نسخهٔ ‏۱۱ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۵۴

آيات در زيارت غديريه[۱]

يكى از مفاهيم عميق در زیارت غدیریه معروف، رابطه آيات قرآن با ولایت و امامت و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است. به عنوان نمونه:

۱. سوره مائده، آيه ۳ (آيه اكمال)

اللهم... ، العن من غصب وليك حقه و انكر عهده و جحده بعد اليقين و الاقرار بالولاية له يوم اكملت له الدين.

اين فقره از فقرات اواخر دعاست، كه امام هادى‏ عليه السلام دشمنان خاندان نور را لعن مى ‏كند: خدايا... ، لعن كن كسانى را كه حق وليّت را غصب كردند، عهد و پيمانش را منكر شدند، بعد از يقين و اقرار به ولايت حضرتش در روزى كه دين را برايش كامل فرمودى... .

امام هادى‏ عليه السلام جملات آخر دعا را به لعن ظلمت‏ پرستان و قاتلان خاندان نور اختصاص داده است. در اين جمله پيمان شكنانى را لعن مى‏ كند كه روز غدير حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را به ولايت تهنیت گفتند، و چند ماه بعد همانان سقيفه را تشكيل دادند!


۲. سوره مائده، آيات ۵۴-۵۶

امام هادى ‏عليه السلام به واقعه غدير اشاره نموده و مى ‏فرمايد:

و لقد انزل اللَّه تعالى فيك من قبل و هم كارهون: «يا ايها الذين آمنوا من يرتدّ منكم... هم الغالبون»: و حقاً كه خداى تعالى پيش از آن نيز درباره تو نازل فرموده بود در حالى كه آنان كراهت داشتند.

«يا ايها الذين آمنوا...» در سه آيه سوره مائده كه امام هادى‏ عليه السلام به آنها اشاره دارد، مطالبى در شأن حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ذكر شده است، از جمله:

على ‏عليه السلام سردسته گروهى است كه خدا را دوست دارند و خدا آنان را دوست دارد. در برابر مؤمنان فروتن و نسبت به كافران سخت گيرند، در راه خدا جهاد مى‏ كنند و از ملامت سرزنش كنندگان نمى‏ هراسند.

على‏ عليه السلام پس از خدا و رسول، ولىّ مومنان است.

پيروان حضرتش «حزب الله» اند كه پيروزمندان اند.

كراهت ديگران از نزول اين آيات در شأن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام هنوز هم بارز و آشكار است. جنگ‏ هاى صدر اسلام را «جنگ ردّه» و طرف‏ هاى جنگ را «مرتدّين» ناميدند. تا آيه اول «من يرتدّ منكم عن دينه» را درباره دوستان خود بدانند.[۲]

بسيار دست و پا زدند تا آيه ولايت را -  كه در حين تصدّق على ‏عليه السلام به سائل در حال ركوع نازل شد -  در شأن حضرتش ندانند، كه كتب تفسيرى آنها گواه اين مدّعاست.

و براى «حزب الله» معانى مختلفى پيش آوردند كه در همان كتب و تفاسير موجود است و همه آن معانى جزئى از مصداق حزب الله هستند، اما هيچ كدام جامعيت و شمول ندارد. تنها معنى جامع و مانع همان است كه امام هادى ‏عليه السلام بيان نموده است.


۳. سوره مائده، آيه ۶۷ (آيه تبليغ)

اين آيه مشهور غدير را امام هادى‏ عليه السلام با تفصيلى گويا بيان نموده است، كه ما به نقل مضمون آن به اختصار بسنده مى‏ كنيم:

پيامبر صلى الله عليه و آله درباره على ‏عليه السلام دعاهايى مى‏ فرمود. خداى تعالى اين دعاها را مستجاب فرمود و بيان داشت كه به ولايت او پس از حضرتت رضايت دارم.[۳] پس به حضرتش امر فرمود به جهت اعلاء شأن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و باطل كردن سخنان بيهوده و قطع عذرها، اين نعمت را اظهار كند. پيامبر صلى الله عليه وآله مى‏خواست از فتنه فاسقان و منافقان - كه دشمن على‏ عليه السلام بودند -  بر حذر باشد. در اين هنگام آيه غدير نازل شد و پيامبر صلى الله عليه وآله را امان داد.

در اينجا بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله زحمت آن مسير طولانى را به خود پذيرفت، و در گرماى ظهر به پا خاست و خطبه خواند. پس آنگاه كسانى كه به پيامبر صلى الله عليه وآله ايمان آورند كم بودند و شمار زيادى از مردم جز در مسير زيانكارى پيش نرفتند.

تا اينجا كلام امام هادى‏ عليه السلام بود كه مضمون آن به اختصار آورده شد. در اينجا جاى اين سؤال باقى است كه چرا مردم با وجود آن بیعت تاريخى، اين همه به ولايت پشت كردند؟

بازگويى اين پرسش و پاسخ نيز مفيد است: محمود بن لبيد گويد: پس از شهادت رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله، حضرت فاطمه ‏عليها السلام بر سر قبور شهدا مى‏رفت و بر سر قبر حمزه سيدالشهداء مى‏ گريست. روزى در آن محل به خدمت حضرتش رسيدم... ، و پرسيدم: اى بانوى من، از شما مسئله‏ اى مى‏پرسم كه در سينه ‏ام موج مى‏زند.


فرمود: بپرس. گفتم: آيا رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله قبل از وفاتش بر امامت على ‏عليه السلام تصريح فرمود؟ فرمود: شگفتا ! آيا روز غدير خم را فراموش كرديد؟


پس از بيانات ديگر فرمود: به خدا قسم اگر حق را نزد اهلش وا مى ‏گذاردند و عترت پيامبرشان را پيروى مى‏ كردند، هيچ گاه دو نفر درباره خداى تعالى اختلاف نمى‏ كردند، و (حق را) آيندگان از گذشتگان به ارث مى‏ بردند، تا آنگاه كه قائم ما -  نهمين از نسل حسين‏ عليه السلام-  قيام كند. اما آن را كه خدا مؤخّر قرار دهد مقدّم داشتند، و آن را كه خدا مقدّم داشته پشت سر گذاردند... .[۴]

اين پرسش و پاسخ زمانى انجام مى‏گيرد كه از اين واقعه تاريخى و شكوهمند، با آن همه مقدمه و مؤخّره بياد ماندنى، هنوز يک سال نگذشته است. آيا بانوى بانوان حق ندارد از اين گونه سؤال‏ها اظهار شگفتى كند؟!

جملات بعدى دخت پيامبر عليها السلام نيز تفسیر آيه‏ اى است كه قبل از آيه غدير بيان شده است: و اگر آنان تورات و انجيل و آنچه را كه از جانب پروردگارشان به آنان فرستاده شده را به پا مى‏داشتند، همانا از بالاى سر و از زير پاهاى خود (بركات الهى را) مى ‏خوردند... .[۵]

آيا اين آيه كريمه تعريض و كنايتى به امت اسلام نيست؟ مگر پيامبرصلى الله عليه وآله بارها نفرموده بود كه تمام حركات امت‏ هاى گذشته به دست اين امت تكرار خواهد شد؟ رفتار بنى‏اسرائيل با تورات و هارون، و رفتار نصارى با انجيل و حواريون چگونه بود؟[۶]


۴. سوره انعام، آيه ۱۵۳

امام هادى‏ عليه السلام مى‏ فرمايد: و شهادت مى‏ دهم كه تويى معناى كلام خداى عزيز رحيم: «و ان هذا صراطى مستقيماً فاتبعوه و لا تتّبعوا السبل فتفرّق بكم عن سبيله». به خدا قسم گمراه شد و گمراه كرد هر كس كه جز تو را پيروى كرد، و از حق منحرف شد هر كس با تو دشمنى ورزيد.

صراط مستقيم الهى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است، و راه روشن به سوى قرب الهى اطاعت و ولايت او است. او نور است و جز او هر چه هست ظلمت. اين بيان عقل و نقل قطعى است و اغراق و مبالغه و تعصّب در آن راه ندارد، و تفصيل را در كتب فراوان امامت بايد يافت.


يک سؤال باقى میماند و آن اينكه: با اين بيان، روايات ديگر را كه صراط مستقيم را به معنى توحيد، قرآن، دين، نبوت و غيره گرفته‏ اند چگونه بپذيريم؟


جواب اين سؤال در بيان امام صادق ‏عليه السلام است كه فرمود: قرآن را ظاهرى است و باطنى. تمام آنچه در قرآن حرام اعلام شده ظاهر، و باطن آن ائمه جور است. و تمام آنچه خداى تعالى در كتابش حلال دانسته ظاهر، و مراد از آنها در باطن ائمه حق مى‏ باشد.[۷]

روح دين و جهت دهنده به تمام معالم و معارف دينى، به ويژه توحيد و نبوت و معاد، امر امامت و ولايت و پيروى ائمه حق است.

بررسى صحاح ستّه و آنچه كه در آنها آمده و مقايسه آنها با كتب گرانقدر شيعه گوياى همين نكته است. كتاب «سيرى در صحيحين»[۸] و بخش ‏هايى از كتاب «شبهاى پيشاور»[۹] و كتاب «نقش ائمه در احياء دين»[۱۰]، تا حدى به اين مهم پرداخته ‏اند. البته در اين مقام ناگفته ‏هاى فراوانى باقى است.

خلاصه اينكه صراط مستقيم يكى است؛ همان كه در هر نماز واجب و مستحب سلوک آن را از خداى تعالى طلب مى‏ كنيم. غير از اين صراط مستقيم، هر چه هست «سَبيل» هاى ديگر و راه هاى ضلالت اند.


۵. سوره انفال، آيه ۷

امام هادى ‏عليه السلام در ضمن بيان مواقف مشهور و روزهاى زبانزد زندگى پرافتخار على‏ عليه السلام به روز خيبر مى‏ رسد:

و يوم خيبر اذ اظهر الله خور المنافقين و قطع دابر الكافرين و الحمد لله رب العالمين: و روز خيبر، كه خداوند سستى منافقين را ظاهر ساخت وريشه كافران را قطع كرد. سپاس خداى راست، پروردگار جهانيان.

فتح خيبر رويدادى مهم بود؛ از جهت رشادت و دلاورى مولى الموالى ‏عليه السلام از يک سو، و جبن و فرار مدعيان از سوى ديگر. اما مهم‏تر از آن، ظهور و بروز حديث نبوى بود كه حضرتش در جنگ خيبر فرمود: فردا رايت را به دست كسى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد، و خدا و رسولش هم او را دوست دارند. پيشروى است كه فرّار نيست. باز نمى‏ گردد تا آنگاه كه خدا فتح را به دست او عملى سازد.[۱۱]

فردايش افرادى خود را نامزد كردند، غافل از اينكه اين امر امر الهى است و پيامبر صلى الله عليه وآله نيز مجرى فرمان. معناى اين حديث آن است كه تنها كسى كه به تمام و كمال محبّ و محبوب خدا و رسول‏ صلى الله عليه وآله است هجوم برنده و غير فرّار است، و او جز حضرت اسدالله الغالب‏ عليه السلام كسى نيست. به تعبير علامه شيخ محمدحسن مظفر: «افمن كان مؤمناً كمن كان فاسقاً...»؟

به روايت مفسران، روزى وليد بن عقبه بر على‏ عليه السلام افتخار مى ‏كرد و مى ‏گفت: من خوش زبان‏تر از تو هستم، و شمشيرم از تو برنده ‏تر است. حضرت فرمود: ساكت باش كه فاسقى. آيه شريفه نازل شد، و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را مؤمن و وليد را فاسق معرفى كرد.[۱۲]

درباره اين آيه شريفه و اين مقايسه، هيچ نمى ‏گوئيم، مگر اشاره ‏اى به مظلوميت حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام. آن هم از زبان وحى كه در كام حضرتش بود، كه در دردنامه شقشقيّه مى ‏فرمايد: حتى صرت اقرن الى هذه النظائر[۱۳]: كار به آنجا رسيد كه با اين اشخاص هم ‏رديف شده ‏ام!

پانویس

  1. نگاهى بر زيارت غديريّه (صفاخواه، طالعى): ص ۱۱۱-۱۵۰.
  2. در اين مورد مراجعه شود به كتاب: نصوص الردة فى تاريخ الطبرى (محمدحسن آل‏ ياسين)، و نيز كتب علامه سيد مرتضى عسكرى.
  3. مانند احاديثى كه ذيل آيات ۲۵ تا ۳۴ سوره طه روايت شده كه پيامبر صلى الله عليه وآله دعا كرد تا خداوند على‏ عليه السلام را وزير و برادر او قرار دهد، و خداوند مستجاب فرمود.
  4. بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۳۵۲-۳۵۴. كفاية الاثر: ص ۱۹۹.
  5. مائده /  ۶۶ .
  6. تفصيل اين كلام در كتاب كفاية الخصام: ج ۶ و ۷ آمده است. كفاية الخصام، ترجمه غاية المرام، شرح و تحقيق و تعليقات: محمدحسين صفاخواه، چاپ انتشارات آمه، تهران. و نيز مراجعه شود به: مقاله مرحوم سيد عبدالعزيز طباطبائى كه در آن كتاب آمده است.
  7. نور الثقلين: ج ۲ ص ۲۵ ح ۸۹ . بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۰۱، همين مضمون را با تفصيل بيشتر از امام كاظم ‏عليه السلام روايت كرده است.
  8. تأليف: هاشم هريسى -  محمد صادق نجمى.
  9. تأليف مرحوم سيد محمد سلطان‏ الواعظين شيرازى.
  10. تأليف محقق سيد مرتضى عسكرى، از جمله جلد دوازدهم.
  11. الغدير: ج ۷ ص ۲۰۰-۲۰۶ و ج ۱ ص ۳۸-۴۲.
  12. الغدير: ج ۲ ص ۴۶ و ج ۸ ص ۲۷۴  - ۲۷۶.
  13. نهج البلاغه: ص ۴۹، خطبه سوم.