دشمنان اهل بیت و غدیر: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۴۱: | خط ۳۴۱: | ||
'''۱. ابليس و حديث غدير''' | '''۱. ابليس و حديث غدير''' | ||
سلمان كه چشم بصيرتش در پرتو نور ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام فراتر از ظاهر را مى ديد نقل مى كند: روزى ابليس (به صورت آدمى) عبورش به | سلمان كه چشم بصيرتش در پرتو نور ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام فراتر از ظاهر را مى ديد نقل مى كند: روزى ابليس (به صورت آدمى) عبورش به عده اى افتاد كه به اميرالمؤمنين عليه السلام ناسزا مى گفتند. | ||
ابليس به آنان گفت: بدا به حال شما كه به مولاى خود على بن ابى طالب ناسزا مى گوييد! گفتند: تو از كجا مى دانى كه او مولاى ماست؟ ابليس گفت: از گفته پيامبرتان كه گفت: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...».<ref>بحار الانوار: ج ۳۹ ص ۱۶۲ ح ۱.</ref> | ابليس به آنان گفت: بدا به حال شما كه به مولاى خود على بن ابى طالب ناسزا مى گوييد! گفتند: تو از كجا مى دانى كه او مولاى ماست؟ ابليس گفت: از گفته پيامبرتان كه گفت: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...».<ref>بحار الانوار: ج ۳۹ ص ۱۶۲ ح ۱.</ref> | ||
خط ۳۶۱: | خط ۳۶۱: | ||
'''الف)''' ابوهريره مى گويد: در روز غدير خم پيامبر دست على بن ابى طالب را گرفت و فرمود: آيا من صاحب اختيار مؤمنان نيستم؟ گفتند: آرى يا رسول اللَّه. فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...» و خداوند اين آيه را نازل كرد: «اليوم اكملت لكم دينكم...».<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۰۸ ح ۱.</ref> | '''الف)''' ابوهريره مى گويد: در روز غدير خم پيامبر دست على بن ابى طالب را گرفت و فرمود: آيا من صاحب اختيار مؤمنان نيستم؟ گفتند: آرى يا رسول اللَّه. فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...» و خداوند اين آيه را نازل كرد: «اليوم اكملت لكم دينكم...».<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۰۸ ح ۱.</ref> | ||
'''ب)''' در جنگ صفين اصبغ بن نباته نامهاى از جانب | '''ب)''' در جنگ صفين اصبغ بن نباته نامهاى از جانب اميرالمؤمنين عليه السلام براى معاويه آورد. در آنجا ابوهريره را ديد و گفت: تو را قسم مى دهم ... ، آيا در روز غدير خم حاضر بودى؟ گفت: آرى. پرسيد: چه شنيدى كه پيامبر صلى الله عليه و آله درباره على عليه السلام فرمود. گفت: شنيدم كه فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ».<ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۰۳.</ref> | ||
ج. پس از صلح امام | ج. پس از صلح امام حسن عليه السلام معاويه وارد كوفه شد. هر شب ابوهريره همراه معاويه در مسجد كوفه مى نشست. يک شب جوانى به او گفت: تو را به خدا قسم مى دهم، آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدى كه درباره على بن ابى طالب عليه السلام مى فرمود: «اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ»؟ ابوهريره در حضور معاويه گفت: آرى. آن جوان گفت: من هم خدا را شاهد مى گيرم كه تو ولايت دشمن او (معاويه) را پذيرفته اى و با دوست او دشمنى كرده اى!<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۹. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۷۹ ح ۸۵۸ .</ref> | ||
'''۵. انس بن مالک و حديث غدير''' | |||
انس بن مالک خدمتكار پيامبر صلى الله عليه وآله و از حاضران غدير است. او در حساسترين موقعيت - كه اميرالمؤمنين عليه السلام در كوفه از او خواست تا درباره غدير در حضور مردم شهادت دهد - از اين كار سرباز زد و به نفرين حضرت به مرض برص (پيسى) در پيشانيش مبتلا شد كه همه آن را مى ديدند و علتش را مى دانستند. | |||
او پس از مبتلا شدن تصميم گرفت هرگز غدير را كتمان نكند. نمونه اى از آن چنين است كه گفت: من در روز غدير خم از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم در حالى كه دست على عليه السلام را گرفته بود فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...».<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۵ ح ۱۴۷ و ص ۴۴ ح ۱۷۹.</ref> | |||
'''۶. حارث فهرى و حديث غدير''' | |||
او | از جمله معجزات غدير ماجراى حارث فهرى و عذاب الهى بر او با انكار غدير است. در آخرين ساعات روز سوم، به همراه دوازده نفر از اصحابش نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و او از طرف بقيه گفت: | ||
اى محمد سه سؤال از تو دارم: شهادت به يگانگى خداوند و پيامبرى خود را از جانب پروردگارت آورده اى يا از پيش خود گفتى؟ آيا نماز و زكات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده اى يا از پيش خود گفتى؟ آيا اين على بن ابى طالب كه گفتى: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...» از جانب پروردگار گفتى يا از پيش خود گفتى؟ | |||
حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند: خداوند به من وحى كرده است، و واسطه بين من و خدا جبرئيل است، و من اعلان كننده پيام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبرى را اعلان نمى كنم. | |||
حارث گفت: «خدايا، اگر آنچه محمد مى گويد حق و از جانب توست سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست». و به روايتى: «خدايا، اگر محمد در آنچه مى گويد صادق و راستگو است شعله اى از آتش بر ما بفرست»!! | |||
همين كه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگى از آسمان بر او فرستاد كه از مغزش وارد شد و از دُبُرش خارج گرديد و همانجا او را هلاک كرد. در روايت ديگر: ابر غليظى ظاهر شد و رعد و برقى به وجود آمد و صاعقه اى رخ داد و آتشى فرود آمد و همه آن دوازده نفر را سوزانيد. | |||
بعد از اين ماجرا، آيه نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ...»، يعنى «درخواست كننده اى عذاب واقع شدنى را درخواست كرد كه كسى نتواند آن را دفع كند». پيامبر صلى الله عليه و آله به اصحابشان فرمودند: آيا ديديد و شنيديد؟ گفتند: آرى. | |||
با اين معجزه، بر همگان مسلم شد كه «غدير» از منبع وحى سرچشمه گرفته و يک فرمان الهى است.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷،۱۶۲،۱۳۶. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۴۴،۱۲۹،۵۷،۵۶. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۳.</ref> | |||
'''۷. حسن بصرى و حديث غدير''' | |||
حسن بصرى حديث غدير را اين گونه نقل كرده است: پيامبر صلى الله عليه و آله على را در روز غدير خم براى مردم منصوب كرد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ».<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۸۵ ح ۹۰۰.</ref> | |||
'''۸. سعد بن ابى وقاص و حديث غدير''' | |||
سعد بن ابى وقاص از سرلشكران سقيفه است و خدمات وافرى براى آنان انجام داده است. او نيز همانند ساير منافقين اقرار به فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام داشته است: | |||
'''الف)''' سعد مى گويد: بالاتر از همه فضايل على غدير خم است. پيامبر دست او را گرفت و دو بازوى او را بالا برد در حالى كه من به او نگاه مى كردم و فرمود: آيا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر نيستم؟ گفتند: آرى. فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...».<ref>كتاب سليم: حديث ۵۵ . اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۹۶.</ref> | |||
'''ب)''' سعد - كه پس از قتل عثمان با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت نكرد - در راه سفر مكه با دو نفر عراقى برخورد كرد. او پرسيد: على بن ابى طالب درباره من چه مىگويد؟ سپس چهار فضيلت بزرگ از فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را بر شمرد و گفت: اگر بخواهيد پنجمى را هم بگويم. دو نفر عراقى گفتند: مىخواهيم بگوئى. سعد گفت: با پيامبر صلى الله عليه و آله در حجة الوداع بوديم. در بازگشت در غدير خم پياده شد و دستور داد تا مناديش بين مردم ندا كند: «من كنت مولاه فهذا على مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله».<ref>بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۴۱.</ref> | |||
'''ب)''' معاويه به سفر حج آمده بود، و در آن سفر سعد به ديدن او آمد. در آنجا درباره اميرالمؤمنين عليه السلام سخن به ميان آمد، و از جمله سعد به معاويه گفت: من از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى گفت: «من كنت مولاه فعلى مولاه».<ref>احقاق الحق: ج ۳ ص ۳۲۴.</ref> | |||
'''۹. طبرى و حديث غدير''' | |||
در زمان طبرى مورخ معروف عامه، ابوبكر بن ابى داود درباره حديث غديرخم مطالب نادرستى گفته بود و اين خبر به طبرى رسيد. او در پاسخ به ابن ابى داود كتاب مستقلى درباره غدير نوشت و در آن صحت اسناد آن را ثابت كرد و مدارک لازم را ارائه داد.<ref>تاريخ الاسلام (ذهبى): ج ۲۳ ص ۲۸۳.</ref> | |||
'''۱۰. عمر بن عبدالعزيز و حديث غدير''' | |||
مردى نقل مى كند: در شام نزد عمر بن عبدالعزيز آمدم در حالى كه به مردم عطايايى مى داد و من نيز پيش رفتم. به من گفت: از كدام طايفه اى؟ گفتم: از قريش. گفت: از كدام طايفه قريش؟ گفتم: از بنى هاشم. پرسيد: از كدام بنىهاشم؟ گفتم: از مواليان على عليه السلام هستم! پرسيد: على كيست؟! من سكوت نمودم. عمر بن عبدالعزيز دست بر سينه اش گذاشت و گفت: من هم بخدا قسم از مواليان على بن ابى طالب هستم. سپس گفت: عده اى برايم روايت كرده اند كه از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده اند كه فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه».<ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۱۰.</ref> | |||
'''۱۱. عمرو بن عاص و حديث غدير''' | |||
معاويه نامه اى براى عمروعاص نوشت و در آن ضمن بدگويى به اميرالمؤمنين عليه السلام او را به يارى خود طلبيد. عمروعاص در پاسخ به نامه معاويه به عنوان رد سخن او فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را برشمرد و از جمله نوشت: پيامبر در روز غدير خم درباره او فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»!<ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۰۲.</ref> | |||
'''۱۲. عمر و حديث غدير''' | |||
عمر بن خطاب حديث غدير را به اين صورت نقل كرده است: پيامبر على را به عنوان امام منصوب كرد و گفت: »من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله، خدايا تو بر اينان شاهد هستى»! عمر مى گويد جوان خوش سيمايى را ديدم كه گفت: اى عمر، چه مىبينى؟ بخدا قسم پيامبر صلى الله عليه و آله پيمانى بر شما بست كه جز منافق آن را بر هم نمى زند، و عهدى گرفت كه با آن مخالفت نمى كند مگر كسى كه از دينش مرتد شده باشد. اى عمر، تو بپرهيز از اينكه آن را بر هم زنى يا با آن مخالفت كنى!!<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۲۰ ح ۱۰۱۵.</ref> | |||
'''۱۳. مأمون عباسى و حديث غدير''' | |||
از جمله دشمنان اهل بيت عليهم السلام كه اقرار به حديث غدير كرده اند مأمون عباسى است: | |||
'''الف)''' مأمون نامه اى براى بنى هاشم نوشت و در آن فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را برشمرد، و از جمله نوشت: «او بود صاحب ولايت در حديث غدير خم».<ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۱۲.</ref> | |||
'''ب)''' مأمون عباسى در خراسان مجلسى تشكيل داد كه در آن چهل نفر از بزرگان علماى اسلام را براى مناظره با خود دعوت كرد. از جمله مطالبى كه در آن مجلس مطرح شد اين بود كه على بن ابى طالب عليه السلام در خلافت بر ديگران مقدم است. وقتى اهل مجلس از اين مطلب تعجب كردند، از يكى از آنان پرسيد: آيا حديث ولايت (غدير) را روايت مى كنى؟ آنان اقرار كردند، وآن را نقل كردند. | |||
مأمون گفت: اين حديث، خلافت على بن ابى طالب عليه السلام را بر ابوبكر و عمر ثابت مى كند و هيچ حقى براى آنان ثابت نمى كند. | |||
یكى از آنان به نام اسحاق گفت: عده اى مى گويند: اين حديث مربوط به مسئله اى است كه بين على بن ابى طالب عليه السلام و زيد بن حارثه پيش آمده است!! مأمون گفت: زمان اين حديث كِى بوده؟ آيا هنگام بازگشت از حجة الوداع نبوده؟ گفت: آرى. مأمون گفت: شهادت زيد بن حارثه قبل از غدير بوده است!! چطور خود را به چنين اشكالى قانع كرده اى؟!<ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۱۰.</ref> | |||
== برخورد شيعيان اهل بيت عليهم السلام با دشمنان<ref>اسرار غدير: ص ۲۱۴.</ref> == | |||
يكى از مقامات شيعيان و محبّين ائمهعليهم السلام كه در خطبه غدير به آن اشاره شده جوانبى است كه شيعيان و محبّان اهلبيتعليهم السلام بايد در سايه ادعاى ولايت ضرورتاً مراعات كنند. | |||
نسخهٔ ۹ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۱۰
آيات مربوط به امتحان و مقابله با دشمنان غدير[۱]
بزرگترين امتحان بشريت در غدير مطرح شد. امتحانى همه جانبه كه اتمام حجت آن به نحو اكمل انجام گرفت و براى هيچ كس به هيچ دليل و بهانه اى راه گريز نماند. در اين امتحان عظيم، هم جهاتى كه مى توانست سر منشأ آزمايش باشد متعدد بود، و هم عللى كه مى توانست انگيزه شيطانى براى سقوط در امتحان باشد در جلوه هاى مختلف به ميان آمد.
پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه بلند خود، اين شرايط امتحان را براى مردم تبيين فرمود تا با آمادگى كامل به استقبال آن بروند. جا داشت هنگام امتحان - كه آغازش شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله بود - كسى سقوط نكند، و همه پيروزمندانه و سرفراز در پيشگاه خداوند و در برابر قضاوت آينده تاريخ از آن بيرون آيند، ولى امت اسلام شكستى تأسف انگيز در اين آزمايش الهى از خود به يادگار گذاشتند كه سرافكندگى آن پس از هزار و چهارصد سال هنوز رنگ نباخته است.
مسلمانان به گونه اى امتحان دادند كه جا دارد عنوان آن را به امتحانِ دشمنى با على عليه السلام تغيير دهيم و بگوييم: با بالاترين نمره اى از آن بيرون آمدند كه ما فوقش فرض نمى شود. به گونه اى امتحان دادند كه گويا اصلاً غدير اتفاق نيفتاده و كمتر از ۸۰ روز از خطابه پيامبرصلى الله عليه وآله نگذشته است!
اين آينده تلخِ امتحان را حضرتش در غدير به اشارت و صراحت پيش بينى فرمود و مراحل چنين امتحان بزرگى را با استشهاد به آيات قرآن اين گونه ترسيم فرمود:
حضرت ابتدا يادآور شد كه خداوند متعال بندگان را رها نمى كند، و نتيجه عمر هر كس را بدون امتحان نمى گويد. سپس تصريح فرمود كه امتحان بر سر ولايت على عليه السلام وعده الهى است، و اين امتحانى است كه قبل از روز قيامت در برابر آن قرار خواهند گرفت.
سپس ضابطه اى روشن براى پيروزى در چنين امتحانى به مردم ارائه فرمود و آن اينكه مخالفت با دستورات انبياى الهى به هر گونه اى باشد مخالفت با خداوند و سقوط در امتحان است. آنگاه سقوط در چنين امتحانى را هلاكت و جهنم و كفر خواند.
سپس تأكيد كرد كه خداوند در امتحان ولايت از كسى نمى گذرد و با شكست خوردگان اين امتحان قاطعانه برخورد مى نمايد. در موردى فرصت طلبان را نشانه گرفت كه گويا منتظر تغيير شرايطى هستند تا بر ضد ولايت على عليه السلام اقدام كنند، غافل از اينكه همه اين تحولات بسترى براى امتحان است.
در فرازى ديگر يكى از عوامل سقوط در امتحان را منت گذاشتن بر خدا و رسول در قبول ولايت دانست كه اين غرور به دنبال خود شكستى عظيم دارد.
در قسمتى ديگر حسد نسبت به مقام شامخ ولايت را از عوامل سقوط در امتحان الهى اعلام كرد.
اينها سرفصل هاى اين موضوع بودند كه با مطرح كردن آيات تضمين شده در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله - كه ۱۱ آيه است - در اينجا ذكر مى كنيم:
۱. سوره آل عمران، آيه ۱۷۹: «ما كانَ اللَّه لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ ما كانَ اللَّه لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّه يَجْتَبِى مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ، فَآمِنُوا بِاللَّه وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ» .
۲. سوره حج، آيه ۴۵: «فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِىَ ظالِمَةٌ، فَهِىَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ» .
۳. سوره اسراء، آيه ۵۸ : «وَ إِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلاّ نَحْنُ مُهْلِكُوها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِيداً كانَ ذلِكَ فِى الْكِتابِ مَسْطُوراً» .
۴. سوره آل عمران، آيه ۱۴۴ : «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّه الشَّاكِرِينَ» .
۵ . سوره حجرات، آيه ۱۷: «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا، قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَىَّ إِسْلامَكُمْ، بَلِ اللَّه يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإِيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» .
۶ . سوره محمدصلى الله عليه وآله، آيه ۲۸: «ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّه وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ» .
۷. سوره الرحمن، آيه ۳۵: «يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ» .
۸ . سوره فجر، آيه ۱۳ و ۱۴: «فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ. إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» .
۹. سوره صافات، آيه ۷۱: «وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ» .
۱۰. سوره طلاق، آيه ۸ : «وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً» .
۱۱. سوره بقره، آيه ۲۴: «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِى وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ» .
آيات مربوط به دشمنان غدير[۲]
على بن ابى طالب عليه السلام آن امامى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله او را سبب امتحان امت قرار داد و فرمود: لَوْ لا انْتَ يا عَلِىُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى: اى على، اگر تو نبودى مؤمنين بعد از من شناخته نمى شدند.
پيامبر صلى الله عليه و آله فصلى از مراسم غدير و خطابه آن را به دشمنان ائمه عليهم السلام اختصاص داده تا مردود شوندگان از امتحان علوى بدانند چه آينده اى در انتظار آنان است. اقتباس از چند آيه و تضمين آياتى ديگر براى اين منظور، روى هم ۱۵ آيه را عنوان اين بخش قرار داده است.
در اين آيات از يک سو اوصاف و رفتار اعداء اهل بيت عليهم السلام در دنيا مطرح شده، كه ثابت قدم نبودن آنان در ايمان و گفتگوهاى نارواى آنان و متكبر بودن آنان ذكر شده است. از سوى ديگر جزاى اعتقاد و عملشان در دنيا و آخرت را بيان مى كند كه سقوط ارزش اعمالشان، و استحقاق آتش ابدى بدون تخفيف و مهلت و بدون شفاعت، آن هم عذاب فوق العاده اى در پايين ترين درجه جهنم با شنيدن صداى جوشش جهنم و ديدن شعله هاى آتش نمونه هاى آن است.
اينها سرفصل هاى اين موضوع بودند كه با مطرح كردن آيات تضمين شده در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله - كه ۱۵ آيه است - در اينجا ذكر مى كنيم:
۱. سوره حشر، آيه ۱۸: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّه وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّه إِنَّ اللَّه خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ» .
۲. سوره نحل، آيه ۹۴: «وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّه وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ» .
۳. سوره انعام، آيه ۱۱۲: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ»
۴. سوره بقره، آيه ۲۱۷: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِيهِ قُلْ قِتالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّه وَ كُفْرٌ بِهِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّه وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ» .
۵ . سوره آل عمران، آيه ۸۸ - ۸۶ : «كَيْفَ يَهْدِى اللَّه قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ. أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّه وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ. خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ» .
۶ . سوره انشقاق، آيه ۱۲ - ۱۰: «وَ أَمَّا مَنْ أُوتِىَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ، فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً، وَ يَصْلى سَعِيراً» .
۷. سوره الرحمن، آيه ۳۱ و ۳۵: «سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ ... يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ» .
۸ . سوره ملك، آيه ۷ ۶: «وَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ. إِذا أُلْقُوا فِيها سَمِعُوا لَها شَهِيقاً وَ هِىَ تَفُورُ» .
۹. سوره فرقان، آيه ۱۲: «إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً» .
۱۰. سوره بقره، آيه ۱۴۰: «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى قُلْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّه وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّه وَ مَا اللَّه بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» .
۱۱. سوره لقمان، آيه ۲۴: «نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍم .
۱۲. سوره فجر، آيه ۱۴: «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» .
۱۳. سوره بقره، آيه ۷۹: «فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّه لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ» .
۱۴. سوره نساء، آيه ۱۰۸: «يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّه وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّه بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً» .
۱۵. سوره ناس، آيه ۵ ۴ : «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ، الَّذِى يُوَسْوِسُ فِى صُدُورِ النَّاسِ» .
آيه «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لا مِنْهُمْ...»[۳]
يكى از جلوه هاى قرآنى غدير كه مورد غفلت قرار گرفته، فرازهاى دعا و زياراتى است كه در آنها به تبيين و تفسير آيات مربوط به واقعه غدير پرداخته شده است. در بسيارى از دعاها و زيارات - به خصوص آنچه مربوط به شب و روز غدير است - ناگفته هايى از مسئله غدير به چشم مى خورد كه در هيچ روايت ديگرى يافت نمى شود. در مواردى شأن نزول آيات و در مواردى استشهاد به آيه هاى قرآن و در مواردى مصداق قرار دادن غدير براى آيه مزبور مطرح شده است. از جمله اين موارد است:
«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لا مِنْهُمْ وَ يَحْلِفُونَ عَلَى اللَّه الْكَذِبِ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ. أعَدَّ اللَّهُ لَهُم عَذاباً شَديداً إنَّهُم ساءَ ما كانوا يَعمَلونَ . اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ . لَنْ تُغْنِىَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ . يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَما يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى شَىْءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْكاذِبُونَ . اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ» :
«آيا نگاه نمى كنى به كسانى كه پذيرفتند ولايت قومى را كه خداوند بر آنان غضب كرده كه آنان نه از شمايند و نه از آنان؛ و به خدا قسمِ دروغ ياد مى كنند در حالى كه خود مى دانند. آنان قسم هاى خود را سپر قرار داده اند و بدين وسيله مانع راه خدا شده اند و براى آنان عذاب خوار كننده اى است. اموال و اولادشان هيچ فايده اى براى آنان نخواهد داشت؛ آنان اصحاب آتش اند كه در آن دائمى خواهند بود. روزى كه خدا همه آنان را مبعوث مى فرمايد آنان براى خدا هم قسم ياد مى كنند همان گونه كه براى شما قسم ياد مى كنند، و گمان مى كنند بر پايه اى استوارند، ولى آگاه باشيد كه آنان دروغگويانند. شيطان بال خود را بر آنان گسترده و ياد خدا را از خاطر آنان برده است. اينان حزب شيطانند، و آگاه باشيد كه حزب شيطان زيانكارانند» .
«إِنْ يَدْعُونَ إِلاّ شَيْطاناً مَرِيداً لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فليبتكن آذان الانعام فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيّاً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِيناً يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاّ غُرُوراً»[۴] :
«جز شيطانِ عصيانگرى را - كه خدا او را لعنت كند - صدا نمى زنند. شيطان گفت: حتماً از بندگان تو نصيب معينى خواهم گرفت و آنان را گمراه نموده و اميدوار خواهم كرد، و به آنان دستور خواهم داد تا گوش چهار پايان را به علامت جاهليت براى بتها بِبُرند، و به آنان دستور خواهم داد كه خلق خدا را تغيير دهند، و هر كس شيطان را ولى خود حساب كند و خدا را كنار بگذارد، خسارت روشنى كرده است. شيطان به آنان وعده مى دهد و آنان را اميدوار مى كند، ولى شيطان جز مغرور كردن چيزى به آنان وعده نمى دهد» .
اين آيات در دو بُعد قابل بررسى است:
متن دعا
در فرازى از دعاى بعد از نماز روز غدير چنين مى خوانيم:
فَلَكَ الْحَمْدُ عَلى ما مَنَنْتَ بِهِ عَلَيْنا مِنَ الاخْلاصِ لَكَ بِوَحْدانِيَّتِكَ، وَ جُدْتَ عَلَيْنا بِمُوالاةِ وَلِيِّكَ الْهادى مِنْ بَعْدِ نَبِيِّكَ النَّذيرِ الْمُنْذِرِ، وَ رَضيتَ لَنَا الاسْلامَ ديناً بِمَوْلانا، وَ اتْمَمْتَ عَلَيْنا نِعْمَتَكَ بِالَّذى جَدَّدْتَ لَنا عَهْدَكَ وَ ميثاقَكَ، وَ ذَكَّرْتَنا ذلِكَ وَ جَعَلْتَنا مِنْ اهْلِ الاخْلاصِ وَ التَّصْديقِ لِعَهْدِكَ وَ ميثاقِكَ وَ مِنْ اهْلِ الْوَفاءِ بِذلِكَ، وَ لَمْ تَجْعَلْنا مِنَ النّاكِثينَ وَ الْمُكَذِّبينَ الَّذينَ يُكَذِّبُونَ، الْجاحِدينَ بِيَوْمِ الدّينِ، وَ لَمْ تَجْعَلْنا مِنَ الْمُغَيِّرينَ وَ الْمُبَدِّلينَ وَ الْمُحَرِّفينَ وَ الْمُبَتِّكينَ آذانَ الانْعامَ، وَ الْمُغَيِّرينَ خَلْقَ اللَّهِ، وَ مِنَ الَّذينَ اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ، وَ صَدَّهُمْ عَنِ السّبيلِ وَ الصِّراطِ الْمُسْتَقيمِ ... .
اللَّهُمَّ الْعَنِ الْجاحِدينَ وَ النّاكِثينَ وَ الْمُغَيِّرينَ وَ الْمُبَدِّلينَ وَ الْمُكَذِّبينَ الَّذينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدّينِ مِنَ الْأَوَّلينَ وَ الْآخِرينَ [۵] :
الهى، من شهادت مى دهم كه امام هدايت كننده ارشاد كننده هدايت شده على بن ابى طالب اميرالمؤمنين است، كه اقرار به ولايت او را كامل بودن توحيدت و اخلاص در يگانگى ات و كامل شدن دينت و تمام نعمتت بر همه خلقت قرار دادى و فرمودى - و كلام تو حق است - : «امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم» .
پس تو را شكر بر آنچه بر ما منت نهاده اى از اخلاص به توحيدت و بر آنچه بر ما كرم كرده اى، با پذيرفتن ولايت ولىّ هدايت كننده ات بعد از پيامبر ترساننده منذرت، و با مولايمان اسلام را به عنوان دين ما راضى شدى، و نعمتت را با تجديد عهد و ميثاقت بر ما تمام كردى و آن پيمان را به ياد ما آوردى، و ما را از اهل اخلاص و تصديق نسبت به عهد و ميثاقت و از اهل وفا به آن قرار دادى، و ما را از عهدشكنان و تكذيب كنندگان قرار ندادى كه روز قيامت را تكذيب مى كنند، و ما را از تغيير دهندگان و تبديل كنندگان و تحريف كنندگان و زنده كنندگان اعمال جاهليت و تغيير دهندگان خلق خدا قرار ندادى، و از كسانى كه شيطان بال خود را بر آنان گسترانده و ياد خدا را از خاطر آنان برده و از راه راست مانع شده، قرار ندادى.
خدايا، لعنت كن انكار كنندگان و پيمان شكنان و تغيير دهندگان و تبديل كنندگان و تكذيب كنندگانى كه روز قيامت را تكذيب مىكنند، از اولين و آخرين.
نتيجه اعتقادى
در اين فراز از دعاى روز غدير، آياتى به تصريح يا تضمين و يا اشاره گنجانده شده است:
الف. تفسير آيات سوره نساء
آنان كه دعوت سقيفه را پذيرفته اند در واقع شيطان را صدا مى زنند، بلكه هم آن شيطان و هم اين شيطان را صدا مى زنند.
با توجه به اينكه در اين فراز از دعاى غدير آيه مزبور دقيقاً بر منكرين ولايت و مخالفين اميرالمؤمنين عليه السلام تطبيق شده، تفسير گونه اى بر آيه چنين ترسيم مى شود:
مخالفين ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام كه سقيفه را به جاى آن حضرت پذيرفته اند، جز شيطانِ رانده شدهاى را صدا نمى زنند كه مورد لعنت خدا قرار گرفته است. او كه گفته است: از بندگان خدا نصيبى را به خود اختصاص خواهم داد و آنان را گمراه خواهم كرد و آنان را اميدوار به آرزوهاى واهى خواهم نمود و به آنان دستور خواهم داد تا رسوم جاهليت و بت پرستى را برگردانند، و تا آنجا پيش روند كه خلق خدا را تغيير دهند.
با توجه به تصميمات چنين شيطانى، هر كس او را ولىّ خود قرار دهد و خدا را كنار گذارد خسارت واضحى نموده است. شيطانى كه به آنان وعده هاى دروغين مى دهد و آنان را به آرزوهاى پوچ اميدوار مى كند، ولى جز حيله و مغرور كردن هدف ديگرى ندارد.
ب. تفسير «اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ»
خداوند در پنج آيه از سوره مجادله گروهى را معرفى مى كند كه مورد غضب او هستند. آنگاه به بيان حيله هاى آنان مى پردازد و سپس اعلام مى كند كه شيطان كاملاً بر آنان مسلط است و بايد آنان را حزب شيطان بناميم. با در نظر گرفتن اينكه در اين فراز از دعاى غدير آيات مزبور به مخالفين اميرالمؤمنين عليه السلام و برگزينندگان راهى غير از غدير تفسير شده، مى توان آيات مزبور را چنين معنى كرد:
آيا نمى نگرى به قومى كه ولايت سقيفه را پذيرفته اند كه خدا بر آنان غضب كرده است. اين پيروان سقيفه نه از شمايند و نه از آنان. از شگردهاى آنان قسمِ دروغ است در حالى كه در باطن حقيقت را مى دانند. آنان قسم هاى خود را سپرى در برابر اميرالمؤمنين عليه السلام قرار داده اند، و با اين روش بر سر راه خدا مانع ايجاد مى كنند.
بنابراين طرفداران سقيفه بايد منتظر عذاب خوار كننده اى باشند، و آنان جهنمى اند و دائم در آنجا خواهند بود. آنان حتى در روز قيامت كه در پيشگاه الهى براى محاكمه آورده مى شوند دست از قسم هاى دروغين خود بر نمى دارند، و هنوز بر اين باورند كه ره توشه اى براى قيامت آورده اند.
واقعيت آن است كه شيطان چنان آنان را زير بال هاى خود گرفته كه ياد خدا را از خاطر آنان محو كرده است. آنچه مى ماند آن است كه اينان حزب و دار و دسته شيطانند، و پيداست كه حزب شيطان جز خسارت هيچ نتيجه اى به دست نخواهد آورد.
اميرالمؤمنين عليه السلام درباره شگردهاى سقيفه كه باعث گمراهى مردم تا ابد شد، مى فرمايد: بدانيد كه اگر حق خالص بود در آن اختلافى نبود، و اگر باطل خالص بود بر هيچ صاحب عقلى مخفى نمى ماند؛ ولى قسمتى از حق و قسمتى از باطل گرفته مى شود و با يكديگر مخلوط مى شود، و آنجاست كه هر دو با هم به صورت يک مطلب ديده مى شوند. در اين هنگام است كه «اسْتَحْوَذَ الشَّيْطانُ عَلى اوْلِيائِهِ» : «شيطان بر اوليائش بال مى گستراند» ، و آنان كه از سوى خداوند حسن عاقبت برايشان در نظر گرفته شده نجات مى يابند.[۶]
ج. لعنت بر حزب شيطان
با تطبيق آيات مذكور بر مخالفان اميرالمؤمنين عليه السلام، در روز غدير به ما دستور داده اند كه مصداق اين آيات را مورد لعن قرار دهيم. اگر ما سردمداران سقيفه را لعن مى كنيم به استناد قرآن اوصافى دارند كه مستحق لعن هستند و عين همان صفات مذكور در قرآن را در لعن خود مى آوريم: اللَّهُمَّ الْعَنِ الْمُغَيِّرينَ وَ الْمُبَدِّلينَ وَ الْمُكَذِّبينَ بِيَوْمِ الدّينِ ... .
در يک جمع بندى از آيات ذكر شده در اين فراز از دعاى روز غدير، دشمنان و منكران ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام را لعن مى كنيم به خاطر آنكه در برابر ولايتى كه در غدير توسط پيامبرصلى الله عليه وآله از طرف خداوند اعلام شد، دست به اقدامات كينه توزانه عظيمى زدند كه آثار آن تا آخر روزگار محو شدنى نيست. آنان طبق اين آيات متصف به اين اوصافند:
منكر، عهدشكن، تغيير دهنده، تبديل كننده، تكذيب كننده، تحريف كننده، فراموش كننده ياد خدا، مانع شونده از صراط مستقيم، و نهايتاً حزب شيطان كه زير بال او آرام گرفته اند.
آيه «أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِى جَنْبِ اللَّه وَ إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ» [۷]
در غدير ۱۸ آيه قرآن به صراحت تفسير شده است؛ به اين معنى كه پيامبرصلى الله عليه وآله متن آيه را جداگانه در خطبه بيان فرموده و قبل يا بعد از آن به تفسيرش پرداخته است.
اين موارد در مقابل آياتى است كه به صورت تضمين در كلام و اقتباس در خطابه حضرت آمده است.
پيكى از اين آيات، آيه ۵۶ سوره زمر است:
«أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِى جَنْبِ اللَّه وَ إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ» :
«اينكه نفسى بگويد: اى حسرت بر آنچه درباره راه و سمت و سوی خدا تفريط و كوتاهى كردم، اگر چه از مسخره كنندگان بودم» .
اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:
متن خطبه غدير
مَعاشِرَ النّاسِ، انَّهُ جَنْبُ اللَّه الَّذى ذَكَرَ فى كِتابِهِ الْعَزيزِ، فَقالَ تَعالى مُخْبراً عَمَّنْ يُخالِفُهُ: «أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِى جَنْبِ اللَّه» :
اى مردم، على تنها راه بسوی حق است كه خداوند در كتاب عزيزش ذكر كرده و درباره كسى كه با او مخالفت كند فرموده: «اى حسرت بر آنچه درباره راه مطلق الهی تفريط و كوتاهى كردم» . [۸]
موقعيت تاريخى
در حالى كه خطبه به مرحله حساسِ بلند كردن اميرالمؤمنين عليه السلام بر سر دست پيامبرصلى الله عليه وآله نزديک مى شود، آن حضرت مردم را به شدت از مخالفت على عليه السلام بر حذر مى دارد و اين مهم را با الفاظ مختلفى يادآورى مى كند.
موقعيت قرآنى
از تعبير دقيقى كه در اين فراز ديده مى شود مى توان استفاده كرد كه چند آيه قبل و بعد اين آيه نيز درباره مخالفين اميرالمؤمنين عليه السلام است، زيرا حضرت مى فرمايد:
«خداوند درباره كسى كه با او مخالفت كند اين آيه را فرموده» و از آنجا كه ضماير و خطاب ها در اين چند آيه يک سياق را مى رساند، بايد گفت: حضرت همه آيات را تفسير فرموده است. پس جا دارد يک دور كامل آيات را ذكر كنيم و با تفسير پيامبرصلى الله عليه وآله معنى كنيم تا بدانيم خداوند در قرآن چه خطاب شديد اللحنى درباره آنان آورده است:
«وَ أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ، وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذابُ بَغْتَةً وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ، أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِى جَنْبِ اللَّه وَ إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ، أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّه هَدانِى لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ، أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِى كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ، بَلى قَدْ جاءَتْكَ آياتِى فَكَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَكْبَرْتَ وَ كُنْتَ مِنَ الْكافِرِينَ» [۹] :
« (اى مخالفين على) باز گرديد به سوى پروردگارتان و در برابر او سر تسليم فرود آوريد قبل از آنكه عذاب سراغ شما آيد و يارى نشويد. پيرو بهترينِ آنچه بر شما نازل شده باشيد قبل از آنكه عذاب به طور ناگهانى سراغتان آيد در حالى كه آمدن آن را احساس نكنيد. كه مبادا كسى بگويد: اى حسرت بر آنچه درباره جنب اللَّه - يعنى على عليه السلام - كوتاهى كردم و از مسخره كنندگان بودم. يا بگويد: اگر خدا مرا هدايت مى كرد از متقين بودم، يا بگويد هنگامى كه عذاب را مى بيند: اى كاش برايم امكان بازگشت بود تا از نيكوكاران باشم. بلى، آيات و نشانه هاى من برايت آمد، ولى تو آنها را تكذيب نمودى و از پذيرفتن آن سركشى كردى و از كافرين به آن بودى.
تحليل اعتقادى
نكته بسيار مهم كلمه «جنب» است كه در اين آيه درباره على عليه السلام به كار رفته است. جنب يعنى كنار و جهت و ناحيه. از اميرالمؤمنين عليه السلام به «كنار خدا» ، «جهت خدا» ، «ناحيه خدا» تعبير شده است. همه اين ها كنايه از شدت ارتباط آن حضرت با خداست و قرب على عليه السلام را به درگاه الهى در بالاترين درجه مى رساند، كه خدايش در قرآن چنين لقب زيبايى برايش معين فرموده است.
اى مقرب ترين بنده درگاه الهى، ما را به آن حسرت منشان كه روزى بر كوتاهى خود درباره تو تأسف خوريم و شرمندگى خود به درگاهت را با افسوس ياد نماييم.
آيه «تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّما أُلْقِىَ فِيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ...» [۱۰]
در غدير ۱۸ آيه قرآن به صراحت تفسير شده است؛ به اين معنى كه پيامبرصلى الله عليه وآله متن آيه را جداگانه در خطبه بيان فرموده و قبل يا بعد از آن به تفسيرش پرداخته است. اين موارد در مقابل آياتى است كه به صورت تضمين در كلام و اقتباس در خطابه حضرت آمده است.
يكى از اين آيات، آيه ۱۱ - ۸ سوره ملک است:
«تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّما أُلْقِىَ فِيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ . قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّه مِنْ شَىْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ فِى ضَلالٍ كَبِيرٍ . وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِى أَصْحابِ السَّعِيرِ . فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِيرِ» :
«نزديک است كه از شدت غيظ از يكديگر جدا شود هر بار كه گروهى به جهنم انداخته مى شوند خزانه دارانش از آنان مى پرسند آيا ترساننده اى نزد شما نيامد . آنان در پاسخ مى گويند آرى ترساننده سراغ ما آمد ولى ما او را تكذيب كرديم و گفتيم خدا چيزى نازل نكرده و شما در گمراهى بزرگ هستيد . همچنين در پاسخ خزانه داران جهنم مى گويند اگر ما گوش فرا مى داديم يا درک مى كرديم در اصحاب آتش شعله ور نبوديم . و اين گونه به گناه خود اعتراف كردند، پس خوارى باد بر اصحاب آتش»
اين آيات از سه بُعد قابل بررسى است:
متن خطبه غدير
الا انَّ اعْداءَهُمُ الَّذينَ قالَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ: «كُلَّما أُلْقِىَ فِيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ . قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّه مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ فِى ضَلالٍ كَبِيرٍ . وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِى أَصْحابِ السَّعِيرِ . فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِيرِ»:
بدانيد كه دشمنان اهل بيت كسانى هستند كه خداوند عزوجل مى فرمايد: «هر بار كه گروهى به جهنم انداخته مىشوند خزانه دارانش از آنان مى پرسند آيا ترساننده اى نزد شما نيامد. آنان در پاسخ مى گويند آرى ترساننده سراغ ما آمد ولى ما او را تکذیب كرديم و گفتيم خدا چيزى نازل نكرده و شما در گمراهى بزرگ هستيد.
همچنين در پاسخ خزانه داران جهنم مى گويند اگر ما گوش فرا مى داديم يا درک مى كرديم در اصحاب آتش شعله ور نبوديم. و اين گونه به گناه خود اعتراف كردند، پس خوارى باد بر اصحاب آتش».[۱۱]
موقعيت تاريخى
اين فراز از خطبه در ادامه معرفى قرآنى دوستان و دشمنان اهلبيت عليهم السلام است و دو كفه مقايسه نيز در متن قرآن است، چنانكه در فراز بعدى مىفرمايد: «شَتّانَ ما بَيْنَ السَّعيرِ وَ الاجْرِ الْكَبيرِ» : «چقدر فاصله است بين آتش شعله ور (كه براى دشمنان است) و اجر بزرگ (كه براى دوستان است).»آنچه پيامبر صلى الله عليه وآله به تفسير تطبيقى آن پرداخته از آيه ۶ آغاز می شود.[۱۲] و تا آخر آيه ۱۱ ادامه آن است، و همه اين آيات در شأن دشمنان خدا - كه كفرشان به صريح قرآن ثابت شده - آمده است.
۳- تحليل اعتقادى
اكنون كه پيامبر مكرم اسلام صلى الله عليه وآله به صراحت در خطبه غدير اين آيات كريمه را درباره دشمنان آل محمدعليهم السلام تفسير فرموده و به وضوح بيان داشته است، بايد آنها را چنين معنى كرد:
دشمنان اهل بيت عليهم السلام كه كافرند مستحق عذاب جهنماند و عاقبت بدى دارند. آن گاه كه اعداءِ آل محمدعليهم السلام در دورخ انداخته می شوند صداى هولناكى از آن مى شنوند در حالى كه مى جوشد. نزديك است جهنم از شدت غيظ بر آن كافران قطعه قطعه شود.
هر گاه كه عده اى از مخالفين آل اللَّه را در جهنم مى اندازند مأموران جهنم مى پرسند: آيا درباره مخالفت با على شما را بر حذر نداشتند و آيا امثال غدير را به ياد نداريد؟ مى گويند: بر حذر دارنده اتمام حجت نمود، ولى ما گفتيم: محمد همه اينها را از پيش خود مى گويد و از سوى خدا در اين باره چيزى نازل نشده است، و شما دوستان اهل بيت گمراهيد!!
ولى اى كاش درست فكر مىكرديم و اين همه سفارش پيامبر را درباره على و فرزندانش به گوش جان مى خريديم. اين اقرار را زمانى مى نمايند كه كار از كار گذشته و روز سزاى اعمال است، و اف بر اين اعتراف كه در كنار آتش جهنم باشد.
و اين چنين روزهايى در انتظار مخالفين و دشمنان آل رسول عليهم السلام است و گريزى از آن نخواهند داشت، در حالى كه ما به عنوان دوستان اهلبيت عليهم السلام در انتظار پاداش بزرگ خواهيم بود.
آيه «قالَ ادْخُلُوا فِى أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِى النَّارِ...»[۱۳]
در غدير ۱۸ آيه قرآن به صراحت تفسير شده است؛ به اين معنى كه پيامبر صلى الله عليه و آله متن آيه را جداگانه در خطبه بيان فرموده و قبل يا بعد از آن به تفسيرش پرداخته است. اين موارد در مقابل آياتى است كه به صورت تضمين در كلام و اقتباس در خطابه حضرت آمده است.
يكى از اين آيات، آيه ۳۸ سوره اعراف است:
«قالَ ادْخُلُوا فِى أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِى النَّارِ كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فِيها جَمِيعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ، قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ»:
«گفت: همراه امت هايى از جن و انس كه قبل از شما بوده اند داخل آتش شويد، كه هر گروهى داخل آتش جهنم مى شوند همتاى خود را لعنت مى كنند تا هنگامى كه همه كنار يكديگر خود را در آتش مى يابند آخرين آنها به اولينشان مى گويد: پروردگارا، اينان ما را گمراه كردند، پس عذاب چند برابرى از آتش به آنان بده. خداوند در پاسخ مى فرمايد: براى همه عذاب چند برابر است ولى شما نمى دانيد».
اين آيه از سه بُعد قابل بررسى است:
متن خطبه غدير
الا انَّ اعْداءَهُمُ الَّذينَ قالَ اللَّه فيهِمْ: «كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فِيها جَمِيعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ، قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ»:
بدانيد دشمنان اهلبيت كسانى هستند كه خدا درباره آنان فرموده: هر گروهى كه داخل آتش جهنم مى شوند همتاى خود را لعنت مى كنند تا هنگامى كه همه كنار يكديگر خود را در آتش مى يابند، آخرين آنها به اولينشان مى گويد: پروردگارا، اينان ما را گمراه كردند، پس عذاب چند برابرى از آتش به آنان بده. خداوند در پاسخ مى فرمايد: براى همه عذاب چند برابر است ولى شما نمى دانيد.[۱۴]
موقعيت تاريخى
نيمى از وقت خطبه سپرى شده و پيامبر صلى الله عليه و آله در اين مرحله يك فراز از دوستان على عليه السلام و يک فراز از دشمنانش مى گويد، تا اين فراز كه صحنه روز قيامت را درباره دشمنان او بيان مى كند. آيهاى كه حضرت از اواسط آن در كلامش آورده از آيه ۳۶ سوره اعراف آغاز مىشود و به آيه ۴۱ ختم مى شود.[۱۵]
و طبق تفسيرى كه فرموده چنين بيان مى گردد: دشمنان على عليه السلام كه آيات خدا را تكذيب نموده و نسبت به آنها سركشى كردند و خود را بالا گرفتند اهل آتش اند و در آن دائمى خواهند بود. چه كسى ظالمتر از دشمنان على عليه السلام است كه به خدا افترا و دروغ بستند يا نشانه هاى خدا را تكذيب كردند. آن هنگام كه مرگشان فرا رسد فرستادگان خدا از آنان مى پرسند: كجايند آنچه غير از خدا صدا مى زديد؟ در پاسخ مى گويند: از نزد ما گم شده اند، و سپس بر عليه خود شهادت مى دهند كه كافر بوده اند!
آنگاه به دشمنان على عليه السلام گفته مى شود: شما هم نزد امت هاى قبلى كه در آتش هستند برويد كه آنچنان دچار نكبتند كه يكديگر را لعنت مى كنند و گناه را بر عهده پيشينيانشان قرار مى دهند، ولى خداوند به دشمنان على عليه السلام خواهد فرمود: عذاب پيروان سقيفه همانند بنيانگذاران آن است، كه به پيروان خود خواهند گفت: شما هم مانند ما تخفيفى از عذاب نداريد، پس مانند ما بچشيد و دسترنج خود را ببينيد.
دشمنان على عليه السلام كه آيات خدا را تكذيب كرده و خود را بالا گرفته اند درهاى رحمت آسمان برايشان باز نخواهد شد، و بهشت رفتنشان محال است، همان گونه كه اگر شترى بخواهد از سوراخ سوزنى عبور كند!! بلكه فرش و روانداز اعداء آل محمد عليهم السلام در جهنم گسترانده شده است.
تحليل اعتقادى
تا اينجا خلاصه شش آيه كريمه بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله به دشمنان اهل بيت عليهم السلام تفسير فرمود و معلوم گرديد خداوند چگونه آينده اينان را ترسيم نموده است. اكنون معناى كلمات مبارک معصومين عليهم السلام را درباره دشمنانشان درک مى كنيم آنجا كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود:
يا على، اگر بنده اى هزار سال خدا را عبادت كند، خدا از او قبول نمىكند جز با ولايت تو و امامان از فرزندانت، و ولايت تو پذيرفته نمى شود جز با برائت از دشمنانت و دشمنان امامان از فرزندانت.[۱۶]
و اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد:
بر عهده آن دو است گناه امت محمد صلى الله عليه و آله؛ تا روز قيامت هر خونى كه به ناحق ريخته شود و هر مالى كه به حرام خورده شود و هر ناموسى كه به حرام تصرف شود و هر حكمى كه به ظلم داده شود، بر عهده آن دو است بدون آنكه از گناه انجام دهنده آن چيزى كم شود.[۱۷]
«ما كانَ اللَّه لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ...»[۱۸]
يكى از آياتى كه در خطبه غدير به صورت ضمنى آمده و در مورد امتحان همه جانبه خداست، آيه ۱۷۹ سوره آل عمران است:
«ما كانَ اللَّه لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ ما كانَ اللَّه لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّه يَجْتَبِى مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ، فَآمِنُوا بِاللَّه وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ»:
«خداوند مؤمنين را به حال خود رها نخواهد كرد تا آنكه خبيث را از پاكيزه جدا كند، و خداوند شما را بر غيب مطلع نمى كند، ولى خدا از پيامبرانش هر كس را بخواهد انتخاب می كند. پس به خدا و پيامبرانش ايمان آوريد، و اگر ايمان آوريد و تقوى پيشه كنيد براى شما اجر عظيمى خواهد بود».
پيامبر صلى الله عليه و آله هم در خطبه غدير می فرمايد: مَعاشِرَ النّاسِ، انَّ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَكُنْ لِيَذَرَكُمْ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ، وَ ما كانَ اللَّه لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ:
اى مردم، خداوند عز و جل شما را به حال خود رها نخواهد كرد تا آنكه خبيث را از پاكيزه جدا كند، و خداوند شما را بر غيب مطلع نمى كند.[۱۹]
آنچه در اينجا مهم است اينكه: از عبارت «عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ» استفاده مىشود كه خدا مردم را به همين ظواهرى كه از خود بروز داده اند رها نمى كند و بايد باطن ها و ضماير آشكار گردد؛ و اين از طرف خداوند قطعى است و گذشت درباره آن معنى ندارد. چه قبل از غدير و چه در برنامه غدير و چه بعد از آن بسيارى بودند كه با چرب زبانى حتى خود را از ديگران جلو مى انداختند و اظهار سرور از اين مقام اهل بيت عليهم السلام مى نمودند، ولى در روزهاى امتحان جلوه ديگر خود را خيلى زود نشان دادند.
آيا جاى تعجب نيست كه تاريخ نشان دهد اولين كسانى كه در غدير با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت نمودند و خود را از ديگران جلو انداختند، همانهايى بودند كه زودتر از همه آن بيعت را شكستند و پيش از همه پيمان خود را زير پا گذاشتند. آنان عبارت بودند از ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه و زبير، كه بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله يكى پس از ديگرى رو در روى اميرالمؤمنين عليه السلام ايستادند.[۲۰]
جالبتر اينكه عمر بعد از بيعت اين كلمات را بر زبان آورد كه گويا از همه خوشحالتر است: «بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ ابى طالِبٍ! هَنيئاً لَكَ! اصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ»: «افتخار برايت باد، گوارايت باد، اى پسر ابى طالب! خوشا به حالت اى اباالحسن، اكنون مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى شده اى»!![۲۱]
در غدير صد و بيست هزار نفر با پيامبر و اميرالمؤمنين عليهما السلام بيعت كردند كه قبل از آن هم بارها به ولايت على عليه السلام اقرار كرده بودند. اينان در غدير نزد پيام آور ولايت با صداى بلند اقرار كردند كه ما با قلب و جان و زبان و دست با تو بيعت مىكنيم، و قول دادند كه اين پيمان را نشكنند و تغييرى در آن ندهند و پيام آن را به نسل هاى آينده برسانند.
آيا چنين ميثاق بلند بالايى نياز به امتحان ندارد؟
آيا اين هفت وعده اى كه مردم به پيامبر عزيز و دلسوز خود دادند نبايد در بوته آزمايش قرار گيرد؟
آيا نبايد معلوم شود كسى كه دهان خود را از چنين مضمون والايى پر مىكند صادق است يا نه؟
آيا نبايد معلوم مىشد اين قلبها با كينه اى عميق فاطمه عليها السلام را بين در و ديوار قرار خواهند داد؟
آيا نبايد روشن مىشد كه اين جانها از احراق بيت ولايت لذت مى برند؟
آيا نبايد همه بفهمند كه اين زبانها براى غصب خلافت به خاتم نبوت دروغ مىبندند و با ناسزا به على بن ابى طالب عليه السلام جان تازهاى مى گيرند؟
آيا نبايد اهل عالم خبر شوند كه اين دستان بيعت كننده جلوه ياس عصمت را با سيلى خونرنگ مى كنند، و همين دستها طناب بر گردن صاحب غدير انداخته او را براى بيعت با ابوبكر مى كشند؟
با مرورى بر نمونه هاى فوق معناى آيه قرآن در خطابه غدير به خوبى در روحمان جا باز مى كند كه «انَّ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَكُنْ لِيَذَرَكُمْ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ»!!؟ و ما از عمق جان خدا را مى خوانيم كه:
اى ربّ عدل حكيم، ميليونها بار از تو سپاسگزاريم كه با امتحانهاى كمرشكن خود پس از پيامبر صلى الله عليه و آله، حقايق عظيمى را به ما نماياندى و اسرارى از تاريخ حيات آن حضرت و فرمايشات او را به ما فهماندى، و با اين آزمايش بزرگ ما را در برابر انحرافات چون فولاد آبديده نمودى؛ به گونه اى كه هر توطئه و ضلالتى را شعبه اى از سقيفه مى دانيم، و ادامه دهندگانِ راهِ صحيفه را از همين رهگذر مى شناسيم.
اثر دشمنى اهل بيت عليهم السلام[۲۲]
سخنرانى تاريخى پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير كه حدود يک ساعت طول كشيد در يازده بخش قابل ترسيم است.
در بخش هفتم، حضرت تكيه سخن را بر اثراتِ ولايت و محبت اهل بيت عليهم السلام قرار دادند و فرمودند: «اصحاب صراط مستقيم در سوره حمد شيعيان اهل بيت عليهم السلام هستند».
سپس آياتى از قرآن درباره اهل بهشت تلاوت فرمودند و آنها را به شيعيان و پيروان آل محمدعليهم السلام تفسير فرمودند. آياتى هم درباره اهل جهنم تلاوت كردند و آنها را به دشمنان آل محمدعليهم السلام معنى كردند.
ارتباط ولايت با حبّ و بغض[۲۳]
حديث «هَل الدّينُ إلاّ الحُبّ وَ الْبُغض»[۲۴] از مهمترين اركان اعتقادى ماست. ولايت اهل بيت عليهم السلام كه به معناى صاحب اختيار بودن آنان و اطاعت كامل مردم از ايشان است، لازمه اش محبت داشتن نسبت به آنان و بغض و كينه نسبت به دشمنان ايشان است. در اين باره سه جنبه در خطبه غدير بيان شده است:
۱. اهميت حب و بغض اهل بيت عليهم السلام نزد خداوند
سه نكته در اين باره فرموده اند:
الف) هر كس على عليه السلام را دوست بدارد خدا او را دوست مى دارد، و هر كس على عليه السلام را دشمن بدارد خدا او را دشمن مى دارد. در واقع مسئله حب و بغض ايشان به حب وبغض نسبت به خود خداوند برمى گردد.
ب) دشمن اهل بيت عليهم السلام مورد ذمّ و لعن خداوند است، و دوست ايشان مورد مدح خداوند است، و خدا او را دوست دارد.
ج) خداوند در يک وحى و خطاب خاص فرموده است: «هر كس با على دشمنى كند و ولايت او را نپذيرد لعنت و غضبم بر او باد».
۲. حب اهل بيت عليهم السلام ضابطه و ترازوى سنجش اعمال
در اين باره فرموده است:«پس هر يک از شما، طبق آنچه در قلبش از حب و بغض نسبت به على مى يابد عمل كند»، يعنى هر كس قبل از عمل، بايد ببيند چه اندازه محبت يا بغض نسبت به اميرالمؤمنين عليه السلام دارد و طبق آن عمل كند. از اين مطلب سه موضوع استفاده مى شود:
الف) آنان كه حب اهل بيت عليهم السلام را دارند قدرِ اين نعمت را بدانند، و به اقتضاى داشتن اين نعمت در اعمال حسنه كوشا باشند.
ب) محبّان و شيعيان در راهِ محبت اهل بيت عليهم السلام بيشتر كار كنند و عيار محبت خويش را بالا ببرند، و در راه ايشان و احياى امرشان فداكارى نمايند.
ج) دشمنانِ اهل بيت عليهم السلام بدانند كه تا ريشه و پايه را كه همان محبت ايشان است درست نكرده اند بيهوده خود را به اعمالى مشغول داشته اند كه نزد خداوند بدون محبت آنان ارزشى ندارد. پس بهتر است اگر در فكر خودسازى و حركت در راه خدا هستند، اصلاح خود را از اين مرحله شروع كنند. پيامبر صلى الله عليه و آله در حديثى مى فرمايد: «اِنَّما يَكْتَفى أحَدكُم بِما يَجِدُ لِعَلىٍّ فى قَلْبِه»: «هر يک از شما فقط به آنچه نسبت به على در قلب خود مى يابد اكتفا مى كند».[۲۵]
۳. حب اهل بيت عليهم السلام درّ گرانمايه
حب اهل بيت عليهم السلام درّ گرانمايه اى است كه به هر كس نمى دهند. اگر كسى آن را پذيرفت نشانه سعادت و تقواى اوست، و اگر كسى نپذيرفت نشانگرِ شقاوت اوست، و سزاوار نيست انسان هاى شقى به اين گوهر ناب دست يابند.
اقرار دشمنان به حديث غدير[۲۶]
سرعت و وسعت انتشار خبر غدير به قدرى حيرت انگيز بود كه باعث شد تلاش هاى مذبوحانه دشمن براى مخفى كردن آن ناكام بماند و در حكومت ضد غدير هم ذكر آن علناً شنيده مى شد.
در چنين شرايطى مخالفين غدير نيز مورد سؤال قرار مى گرفتند و درباره غدير از آنان پرسيده مى شد، و آنان چارهاى جز اقرار نداشتند. حتى سران سقيفه كه براى ريشه كن كردن غدير به ميدان آمده بودند نيز به آن اعتراف كردند و اين اقرار به قدرى علنى بود كه دوست و دشمن را به تعجب واداشت.
مواردى در تاريخ به عنوان اقرار دشمنان غدير درباره آن آمده كه حجتى عليه خودشان به حساب مى آيد. البته اينها فقط نمونه هايى از اقرارهاى طرفداران سقيفه درباره غدير است. در طول چهارده قرن بسيارى از بزرگان عامه در كتابها و گفتارشان به حديث غدير اعتراف كرده اند و حتى كتابهايى نوشته اند.
ارزش اين اقرارهاى خصم در بحثهاى علمى غدير بر احدى پوشيده نيست و نزديكترين راه براى اثبات غدير است. اقرارهاى دشمنان اوليه غدير در قرن هاى بعد به صورت كتاب هايى كه مخالفين غدير نوشتند و در آنها حديث غدير را با اسناد معتبر نقل كردند جلوه نمود.
اين سير تا آنجا پيشرفت كه عده اى از مؤلفين مخالف به جمعآورى اسناد و متون مربوط به غدير در ضمن كتاب هايشان و يا به صورت كتاب هاى مستقل پرداختند و جاى هر گونه شک و اشكال در اين زمينه را تا ابد مسدود نمودند.
تک تک اين موارد را ذيلاً و به ترتيب حروف الفبا مى آوريم.
۱. ابليس و حديث غدير
سلمان كه چشم بصيرتش در پرتو نور ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام فراتر از ظاهر را مى ديد نقل مى كند: روزى ابليس (به صورت آدمى) عبورش به عده اى افتاد كه به اميرالمؤمنين عليه السلام ناسزا مى گفتند.
ابليس به آنان گفت: بدا به حال شما كه به مولاى خود على بن ابى طالب ناسزا مى گوييد! گفتند: تو از كجا مى دانى كه او مولاى ماست؟ ابليس گفت: از گفته پيامبرتان كه گفت: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...».[۲۷]
۲. ابوبكر و حديث غدير
روزى ابوبكر براى توجيه غصب خلافت نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و گفت: پيامبر درباره مسئله ولايت تو بعد از ايام ولايت در غدير چيزى را تغيير نداده، و من شهادت مى دهم كه تو مولاى من هستى و بدين مطالب اقرار مى نمايم، و در زمان پيامبر هم به عنوان اميرالمؤمنين بر تو سلام كردم ... .[۲۸]
۳. ابوحنيفه و حديث غدير
روزى ابوحنيفه به مجلسى كه درباره غدير خم صحبت بود وارد شد و وقتى متوجه شد گفت: به اصحاب خود گفته ام در برابر شيعيان به حديث غدير اقرار نكنيد كه شما را محكوم مى كنند!!
هيثم بن حبيب صيرفى كه در آن مجلس بود متغير شد و گفت: چرا به آن اقرار نمى كنيد؟ آيا اين مطلب نزد تو ثابت نيست؟ ابوحنيفه گفت: ثابت است و خود آن را روايت كردهام. هيثم گفت: پس چرا به آن اقرار نمى كنيد... ، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را فرموده و درباره اش خطابه ايراد كرده؟ آنگاه ما دلسوزتر از پيامبر صلى الله عليه و آله باشيم و به خاطر گفته اين و آن از نقلش چشم بپوشيم؟![۲۹]
۴. ابوهريره و حديث غدير
ابوهريره كه از بازوان قوى سقيفه است، داستان غدير را در چندين موقعيت چنين توصيف مى كند:
الف) ابوهريره مى گويد: در روز غدير خم پيامبر دست على بن ابى طالب را گرفت و فرمود: آيا من صاحب اختيار مؤمنان نيستم؟ گفتند: آرى يا رسول اللَّه. فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...» و خداوند اين آيه را نازل كرد: «اليوم اكملت لكم دينكم...».[۳۰]
ب) در جنگ صفين اصبغ بن نباته نامهاى از جانب اميرالمؤمنين عليه السلام براى معاويه آورد. در آنجا ابوهريره را ديد و گفت: تو را قسم مى دهم ... ، آيا در روز غدير خم حاضر بودى؟ گفت: آرى. پرسيد: چه شنيدى كه پيامبر صلى الله عليه و آله درباره على عليه السلام فرمود. گفت: شنيدم كه فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ».[۳۱]
ج. پس از صلح امام حسن عليه السلام معاويه وارد كوفه شد. هر شب ابوهريره همراه معاويه در مسجد كوفه مى نشست. يک شب جوانى به او گفت: تو را به خدا قسم مى دهم، آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدى كه درباره على بن ابى طالب عليه السلام مى فرمود: «اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ»؟ ابوهريره در حضور معاويه گفت: آرى. آن جوان گفت: من هم خدا را شاهد مى گيرم كه تو ولايت دشمن او (معاويه) را پذيرفته اى و با دوست او دشمنى كرده اى![۳۲]
۵. انس بن مالک و حديث غدير
انس بن مالک خدمتكار پيامبر صلى الله عليه وآله و از حاضران غدير است. او در حساسترين موقعيت - كه اميرالمؤمنين عليه السلام در كوفه از او خواست تا درباره غدير در حضور مردم شهادت دهد - از اين كار سرباز زد و به نفرين حضرت به مرض برص (پيسى) در پيشانيش مبتلا شد كه همه آن را مى ديدند و علتش را مى دانستند.
او پس از مبتلا شدن تصميم گرفت هرگز غدير را كتمان نكند. نمونه اى از آن چنين است كه گفت: من در روز غدير خم از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم در حالى كه دست على عليه السلام را گرفته بود فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...».[۳۳]
۶. حارث فهرى و حديث غدير
از جمله معجزات غدير ماجراى حارث فهرى و عذاب الهى بر او با انكار غدير است. در آخرين ساعات روز سوم، به همراه دوازده نفر از اصحابش نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و او از طرف بقيه گفت:
اى محمد سه سؤال از تو دارم: شهادت به يگانگى خداوند و پيامبرى خود را از جانب پروردگارت آورده اى يا از پيش خود گفتى؟ آيا نماز و زكات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده اى يا از پيش خود گفتى؟ آيا اين على بن ابى طالب كه گفتى: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...» از جانب پروردگار گفتى يا از پيش خود گفتى؟
حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند: خداوند به من وحى كرده است، و واسطه بين من و خدا جبرئيل است، و من اعلان كننده پيام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبرى را اعلان نمى كنم.
حارث گفت: «خدايا، اگر آنچه محمد مى گويد حق و از جانب توست سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست». و به روايتى: «خدايا، اگر محمد در آنچه مى گويد صادق و راستگو است شعله اى از آتش بر ما بفرست»!!
همين كه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگى از آسمان بر او فرستاد كه از مغزش وارد شد و از دُبُرش خارج گرديد و همانجا او را هلاک كرد. در روايت ديگر: ابر غليظى ظاهر شد و رعد و برقى به وجود آمد و صاعقه اى رخ داد و آتشى فرود آمد و همه آن دوازده نفر را سوزانيد.
بعد از اين ماجرا، آيه نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ...»، يعنى «درخواست كننده اى عذاب واقع شدنى را درخواست كرد كه كسى نتواند آن را دفع كند». پيامبر صلى الله عليه و آله به اصحابشان فرمودند: آيا ديديد و شنيديد؟ گفتند: آرى.
با اين معجزه، بر همگان مسلم شد كه «غدير» از منبع وحى سرچشمه گرفته و يک فرمان الهى است.[۳۴]
۷. حسن بصرى و حديث غدير
حسن بصرى حديث غدير را اين گونه نقل كرده است: پيامبر صلى الله عليه و آله على را در روز غدير خم براى مردم منصوب كرد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ».[۳۵]
۸. سعد بن ابى وقاص و حديث غدير
سعد بن ابى وقاص از سرلشكران سقيفه است و خدمات وافرى براى آنان انجام داده است. او نيز همانند ساير منافقين اقرار به فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام داشته است:
الف) سعد مى گويد: بالاتر از همه فضايل على غدير خم است. پيامبر دست او را گرفت و دو بازوى او را بالا برد در حالى كه من به او نگاه مى كردم و فرمود: آيا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر نيستم؟ گفتند: آرى. فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...».[۳۶]
ب) سعد - كه پس از قتل عثمان با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت نكرد - در راه سفر مكه با دو نفر عراقى برخورد كرد. او پرسيد: على بن ابى طالب درباره من چه مىگويد؟ سپس چهار فضيلت بزرگ از فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را بر شمرد و گفت: اگر بخواهيد پنجمى را هم بگويم. دو نفر عراقى گفتند: مىخواهيم بگوئى. سعد گفت: با پيامبر صلى الله عليه و آله در حجة الوداع بوديم. در بازگشت در غدير خم پياده شد و دستور داد تا مناديش بين مردم ندا كند: «من كنت مولاه فهذا على مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله».[۳۷]
ب) معاويه به سفر حج آمده بود، و در آن سفر سعد به ديدن او آمد. در آنجا درباره اميرالمؤمنين عليه السلام سخن به ميان آمد، و از جمله سعد به معاويه گفت: من از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى گفت: «من كنت مولاه فعلى مولاه».[۳۸]
۹. طبرى و حديث غدير
در زمان طبرى مورخ معروف عامه، ابوبكر بن ابى داود درباره حديث غديرخم مطالب نادرستى گفته بود و اين خبر به طبرى رسيد. او در پاسخ به ابن ابى داود كتاب مستقلى درباره غدير نوشت و در آن صحت اسناد آن را ثابت كرد و مدارک لازم را ارائه داد.[۳۹]
۱۰. عمر بن عبدالعزيز و حديث غدير
مردى نقل مى كند: در شام نزد عمر بن عبدالعزيز آمدم در حالى كه به مردم عطايايى مى داد و من نيز پيش رفتم. به من گفت: از كدام طايفه اى؟ گفتم: از قريش. گفت: از كدام طايفه قريش؟ گفتم: از بنى هاشم. پرسيد: از كدام بنىهاشم؟ گفتم: از مواليان على عليه السلام هستم! پرسيد: على كيست؟! من سكوت نمودم. عمر بن عبدالعزيز دست بر سينه اش گذاشت و گفت: من هم بخدا قسم از مواليان على بن ابى طالب هستم. سپس گفت: عده اى برايم روايت كرده اند كه از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده اند كه فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه».[۴۰]
۱۱. عمرو بن عاص و حديث غدير
معاويه نامه اى براى عمروعاص نوشت و در آن ضمن بدگويى به اميرالمؤمنين عليه السلام او را به يارى خود طلبيد. عمروعاص در پاسخ به نامه معاويه به عنوان رد سخن او فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را برشمرد و از جمله نوشت: پيامبر در روز غدير خم درباره او فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»![۴۱]
۱۲. عمر و حديث غدير
عمر بن خطاب حديث غدير را به اين صورت نقل كرده است: پيامبر على را به عنوان امام منصوب كرد و گفت: »من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله، خدايا تو بر اينان شاهد هستى»! عمر مى گويد جوان خوش سيمايى را ديدم كه گفت: اى عمر، چه مىبينى؟ بخدا قسم پيامبر صلى الله عليه و آله پيمانى بر شما بست كه جز منافق آن را بر هم نمى زند، و عهدى گرفت كه با آن مخالفت نمى كند مگر كسى كه از دينش مرتد شده باشد. اى عمر، تو بپرهيز از اينكه آن را بر هم زنى يا با آن مخالفت كنى!![۴۲]
۱۳. مأمون عباسى و حديث غدير
از جمله دشمنان اهل بيت عليهم السلام كه اقرار به حديث غدير كرده اند مأمون عباسى است:
الف) مأمون نامه اى براى بنى هاشم نوشت و در آن فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را برشمرد، و از جمله نوشت: «او بود صاحب ولايت در حديث غدير خم».[۴۳]
ب) مأمون عباسى در خراسان مجلسى تشكيل داد كه در آن چهل نفر از بزرگان علماى اسلام را براى مناظره با خود دعوت كرد. از جمله مطالبى كه در آن مجلس مطرح شد اين بود كه على بن ابى طالب عليه السلام در خلافت بر ديگران مقدم است. وقتى اهل مجلس از اين مطلب تعجب كردند، از يكى از آنان پرسيد: آيا حديث ولايت (غدير) را روايت مى كنى؟ آنان اقرار كردند، وآن را نقل كردند.
مأمون گفت: اين حديث، خلافت على بن ابى طالب عليه السلام را بر ابوبكر و عمر ثابت مى كند و هيچ حقى براى آنان ثابت نمى كند.
یكى از آنان به نام اسحاق گفت: عده اى مى گويند: اين حديث مربوط به مسئله اى است كه بين على بن ابى طالب عليه السلام و زيد بن حارثه پيش آمده است!! مأمون گفت: زمان اين حديث كِى بوده؟ آيا هنگام بازگشت از حجة الوداع نبوده؟ گفت: آرى. مأمون گفت: شهادت زيد بن حارثه قبل از غدير بوده است!! چطور خود را به چنين اشكالى قانع كرده اى؟![۴۴]
برخورد شيعيان اهل بيت عليهم السلام با دشمنان[۴۵]
يكى از مقامات شيعيان و محبّين ائمهعليهم السلام كه در خطبه غدير به آن اشاره شده جوانبى است كه شيعيان و محبّان اهلبيتعليهم السلام بايد در سايه ادعاى ولايت ضرورتاً مراعات كنند.
از جمله آنها اين است كه با دشمنان خدا و رسول و اهلبيتعليهم السلام رشته دوستى نداشته باشند اگر چه پدرانشان يا فرزندانشان يا برادرانشان و يا فاميلشان باشند.
۲۸. بررسى علل يأس دشمنان در غدير××× ۲ تجلّى غدير در عصر ظهور: ص ۲۹۷ - ۲۸۷. ×××
تدبّر در قرآن ما را در رسيدن به پاسخ صحيح كمك مىكند. شكى نيست كه اميد لازمه يأس است؛ يعنى بايد اميدى باشد تا بر اثر وقوع امرى تبديل به يأس گردد. لذا براى درك حقيقت، بايد ديد از نظر قرآن اميد مخالفان براى نفوذ در دين نسبت به چه موضوعى بوده است؟
قرآن در بخشى از آيتى مىفرمايد: »نتربّص به ريب المنون«××× ۳ طور / ۳۰. ×××: در كمين و منتظر مرگ او هستيم. بر اين اساس روشن مىشود اميد مخالفان اسلام معطوف به بعد از شهادت رسول اكرمصلى الله عليه وآله بوده است. با شهادت آن حضرت جايگاه رهبرى الهى مسلمين خالى مىشود و رخنهاى در دين ايجاد مىگردد، كه اگر تدبيرى در جهت رفع و دفع اين ثلمه انديشيده نشود، رياست طلبان با نفوذ در رهبرى يا به دست گرفتن سكّان آن، زمينهاى براى نفوذ در دين ايجاد مىكنند. بدين رو اميد مخالفان نفوذ در رهبرى اسلامى بوده، و اگر قرار باشد اين اميد تبديل به يأس گردد، بايد از طرف خداوند تكليف رهبرى بعد از رسول اكرمصلى الله عليه وآله در روزى از ايام حجةالوداع روشن شده باشد، تا زمينه يأس كامل كفار فراهم گردد و وعده الهى در: »اليوم يئس الذين كفروا من دينكم« كاملاً محقق گردد.
۲۹. پيروان دشمنان اهلبيتعليهم السلام = دشمنان اهلبيتعليهم السلام / دعاى روز غدير و ذكر دشمنان - زيارت غديريه و ذكر دشمنان
۳۰. ترور اميرالمؤمنينعليه السلام = ترور اميرالمؤمنينعليه السلام
۳۱. ترور پيامبرصلى الله عليه وآله = ترور پيامبرصلى الله عليه وآله
۳۲. تلاش براى از بين بردن غدير××× ۱ بر بلنداى هزار و چهار صد ساله غدير )سيد على ميرشريفى( : ۵۰ - ۴۷ . ×××
اولين فردى كه مىكوشيد تا از فراموش شدن غدير جلوگيرى نمايد خود رسولخداصلى الله عليه وآله بود. حضرتش هنگام شهادت قلم و كاغذ طلبيد تا درباره واقعه غدير و جانشينى اميرالمؤمنينعليه السلام سفارش نمايد و از فراموش شدن آن پيشگيرى كند. پس از رسولخداصلى الله عليه وآله كسى كه از همه بيشتر در زنده نگه داشتن غدير كوشيد و در اين راه رنجهاى جانكاهى متحمل شد، حضرت زهراعليها السلام بود. پس از او حضرت علىعليه السلام بارها صحابه را سوگند داد تا درباره واقعه غدير شهادت و گواهى دهند و در هر فرصت مناسبىاز غدير يادكرد.
حكّام مستبدّ اموى و مروانى به شدت فعاليت مىكردند تا نور غدير را خاموش كنند و به زعم باطل خود كارى كنند كه نسل آينده از اين واقعه بىاطلاع بماند، تا در نهايت از اين طريق به حكومت غصبى خود مشروعيت بخشند. ولى با كوشش پيگير اميرالمؤمنين و ائمه معصومينعليهم السلام نتوانستند به اين آرمان باطل خود جامه عمل بپوشانند.
فرزندان رسولخداصلى الله عليه وآله به محض اينكه اندك مناسبتى پيش مىآمد، مسئله غدير را مطرح و گوشزد مىكردند و از فراموش شدن آن جلوگيرى مىنمودند. همين عنايت خاص امامان معصوم و جانشينان بر حق پيامبرعليهم السلام بود كه باعث شد غدير زنده بماند و تا به امروز در حال درخشش و پرتو افشانى باشد.
خلفاى عباسى نيز در پنهان كردن چهره منوّر غدير هر چه توانستند فعاليت كردند. آنان گر چه به ظاهر خود را از ياران علىعليه السلام مىشمردند، ولى شكى نيست كه آنها نيز هميشه در حال آزار و شكنجه و در نهايت كشتن فرزندان پيامبرصلى الله عليه وآله بودند. اينان نيز با اراده و مشيت خداوند قهار نتوانستند مخالفت ورزند، و با كشتن فرزندان ابوطالبعليه السلام و مسموم و شهيد نمودن امامان شيعه كارى از پيش نبردند. بلكه به عكس موجب درخشانتر شدن خورشيد هميشه تابناك غدير شدند.
ابوحنيفه نعمان بن ثابت در جلسهاى مهم به هيثم بن حبيب صيرفى گفت: قد قلت لأصحابنا لا تقرّوا لهم بحديث غدير خم فيخصموكم: من به اصحاب خودمان گفتهام نزد شيعيان به حديث غدير اعتراف نكنيد كه شما را محكوم مىكنند!
گويا در همين دوران بود كه اختناق شديد و كار بسيار سخت شد، تا آنجا كه رئيس مذهب شيعه امام جعفر صادقعليه السلام براى حفظ تشيع و بقاى شيعيان پناه به تقيه برد و از ياران خود خواست كه در مورد حديث غدير بحث و مجادله نكنند.
۳۳. جزاى دشمنان اهلبيتعليهم السلام در قيامت = دشمنان اهلبيتعليهم السلام / دشمنان در خطبه غدير
۳۴. جهنم و دشمنان اهلبيتعليهم السلام××× ۱ سخنرانى استثنائى غدير: ص ۲۱۲ - ۲۰۱. اسرار غدير: ص ۵۰ . ×××
سخنرانى تاريخى پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير كه حدود يك ساعت طول كشيد در يازده بخش قابل ترسيم است.
در بخش هفتم، حضرت تكيه سخن را بر اثراتِ ولايت و محبت اهلبيتعليهم السلام قرار دادند و فرمودند: اصحاب صراط مستقيم در سوره حمد شيعيان اهلبيتعليهم السلام هستند.
سپس آياتى از قرآن درباره اهل بهشت تلاوت فرمودند و آنها را به شيعيان و پيروان آلمحمدعليهم السلام تفسير فرمودند. آياتى هم درباره اهل جهنم تلاوت كردند و آنها را به دشمنان آلمحمدعليهم السلام معنى كردند.
پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش هفتم خطبه غدير در توصيف دشمنان اهلبيتعليهم السلام به آيه ۱۲ سوره انشقاق: »فَسَوْفَ يَدْعُو ثُبُوراً وَ يَصْلى سَعيراً« اشاره كرده فرمود: »بدانيد كه دشمنان امامان كسانىاند كه شعلههاى آتش را بر تن خود خواهند يافت« .
سپس آيه ۷ سوره ملك: »اِذا اُلْقُوا فيها سَمِعُوا لَها شَهيقاً وَ هِىَ تَفُورُ« ، و آيه ۱۲ سوره فرقان: »اِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفيراً« كنار هم قرار داده شد و حضرت فرمود: »بدانيد دشمنان ايشان كسانىاند كه از جهنم در حالى كه مىجوشد صداى وحشتناكى مىشنوند و شعله كشيدن آن را مىبينند« .
پس از آن حضرت موارد قرآنى دشمنان اهلبيتعليهم السلام با قرائت كامل آيه ۳۸ سوره اعراف: »كُلَّما دَخَلَتْ اُمَّةٌ لَعَنَتْ اُخْتَها حَتّى اِذا ادّارَكُوا فيها جَميعاً ...« ادامه يافت، كه مفهوم آن لعنت دشمنان اهلبيتعليهم السلام به يكديگر و مضاعف شدن عذاب آنان بود.
فراز ديگر درباره دشمنان نيز با آوردن آيه ۸ تا ۱۱ سوره ملك: »تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّما اُلْقِىَ فيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها اَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ ...« ادامه يافت. منظور از اين آيات آن بود كه دشمنان اهلبيتعليهم السلام در جهنم مورد سؤال و ملامت قرار خواهند گرفت كه آيا كسى شما را يادآور نشد؟ و آنان اعتراف مىكنند كه گوش فرا نداديم، و اين گرفتارى حاصل سرپيچى خود ماست.
اَلا اِنَّ اَعْداءَهُمُ الَّذينَ يَصْلَوْنَ سَعيراً.
اَلا اِنَّ اَعْداءَهُمُ الَّذينَ يَسْمَعُونَ لِجَهَنَّمَ شَهيقاً وَ هِىَ تَفُورُ وَ يَرَوْنَ لَها زَفيراً.
اَلا اِنَّ اَعْداءَهُمُ الَّذينَ قالَ اللَّهُ فيهِمْ: »كُلَّما دَخَلَتْ اُمَّةٌ لَعَنَتْ اُخْتَها حَتّى اِذَا ادّارَكُوا فيها جَميعاً قالَتْ اُخْريهُمْ لاَوُليهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ اَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النّارِ، قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ« .
اَلا اِنَّ اَعْداءَهُمُ الَّذينَ قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: »كُلَّما اُلْقِىَ فيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها اَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ، قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَىْءٍ، اِنْ اَنْتُمْ اِلاّ فى ضَلالٍ كَبيرٍ، وَ قالوُا لَوْ كُنّا نَسْمَعُ اَوْ نَعْقِلُ ما كُنّا فى اَصْحابِ السَّعيرِ، فَاعْتَرَفوُا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لاَصْحابِ السَّعيرِ« :
بدانيد كه دشمنان اهلبيت كسانىاند كه به شعلههاى آتش وارد مىشوند.
بدانيد كه دشمنان ايشان كسانىاند كه از جهنم در حالى كه مىجوشد صداى وحشتناكى مىشنوند و شعله كشيدن آن را مىبينند.
بدانيد كه دشمنان ايشان كسانىاند كه خداوند درباره آنان فرموده است: »كُلَّما دَخَلَتْ اُمَّةٌ لَعَنَتْ اُخْتَها ...« : »هر گروهى كه داخل جهنم مىشوند همتاى خود را لعنت مىكنند، تا آنكه همه آنان در آنجا به يكديگر بپيوندند آخرين آنان با اشاره به اولين آنان مىگويند: پروردگارا، اينان ما را گمراه كردند؛ پس عذاب دو چندان از آتش به آنان نازل كن. خدا مىفرمايد: »براى هر دو گروه عذاب مضاعف است ولى شما نمىدانيد« .
بدانيد كه دشمنان ايشان كسانىاند كه خداوند عز و جل مىفرمايد: »كُلَّما اُلْقِىَ فيها فَوْجٌ سَاَلَهُمْ خَزَنَتُها اَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ...« : »هر گاه گروهى را در جهنم مىاندازند خزانه داران دوزخ از ايشان مىپرسند: آيا ترسانندهاى براى شما نيامد؟ مىگويند: بلى، براى ما نذير و ترساننده آمد ولى ما او را تكذيب كرديم و گفتيم: خداوند هيچ چيز نازل نكرده است، و شما در گمراهىِ بزرگ هستيد. و مىگويند: اگر مىشنيديم يا فكر مىكرديم در اصحاب آتش نبوديم. به گناه خود اعتراف كردند، پس دور باشند اصحاب آتش« .
براى توضيح و موارد بيشتر مراجعه شود به عنوان: جهنم.
۳۵. حزب شيطان = دشمنان اهلبيتعليهم السلام / آيه »أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لا مِنْهُمْ...«
۳۶. حسد دشمنان اهلبيتعليهم السلام××× ۱ غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۵۴ ۳۵۳. ×××
در كنار آيات غدير، مىتوان همه احاديث وارد شده در ارتباط غدير با قرآن را به نوعى اتمام حجت غديرى - قرآنى به حساب آورد، كه از جمله آنها اتمام حجتهاى قرآنىِ بُرَيده اسلمى است:
»أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ« ناظر به ملك عظيم آل محمد است××× ۲ مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۵۲. ×××:
بريده اسلمى در ايام سقيفه نوجوانى تيزگوى بود كه اتفاقاً در روزهاى اول رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله به سفر رفته بود. وقتى از سفر بازگشت و ابوبكر را بر فراز منبر پيامبرصلى الله عليه وآله ديد از تعجب دهانش باز ماند و آنچه را مىديد باور نكرد. لذا با صراحت و بدون ترس با ابوبكر روبرو شد و در برابر همه مردم با يادآورى غدير حجت را بر او و مردم تمام كرد.
او خطاب به ابوبكر گفت: تو در روز غدير از كسانى بودى كه به على بن ابىطالب »السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرَالْمُؤْمِنينَ« گفتى. آن روز در خاطرت هست يا فراموش كردهاى؟ ابوبكر گفت: به ياد دارم. بريده گفت: آيا براى احدى از مسلمين سزاوار است بر اميرالمؤمنين امارت داشته باشد؟!
عمر گفت: نبوت و امامت در يك خاندان جمع نمىشود! بريده در پاسخ اين آيه را خواند: »أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً«××× ۱ نساء / ۵۴ . ×××:
»بر مردم حسد مىبرند نسبت به آنچه خداوند از فضل خويش به آنان عطا كرده است. ما به آل ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان مُلك عظيم عنايت كرديم« . سپس گفت: بنابراين خداوند نبوت و ملك را براى آنان جمع كرده است.
عمر غضب كرد و دستور داد او را از مسجد بيرون كردند؛ و هميشه نسبت به بريده نگاه غضب آلود داشت!!
۳۷. حَشرِ دشمنان اهلبيتعليهم السلام××× ۲ غدير در قرآن: ج ۳ ص ۱۷۸ - ۱۷۶. ×××
در غدير كتاب الهى با حيات مردم عجين گرديد، به صورت جزء لا ينفكّى كه تا حوض كوثر عضو جدايى ناپذير زندگى مسلمانان خواهد بود. پيامبرصلى الله عليه وآله هم در خطبه غدير اين مفهوم را به شكلهاى مختلف از جمله حديث حديث رايات در روز قيامت بيان فرمود.
آنچه در اينجا قابل ذكر است اشاره حضرت به حشر ابوبكر به عنوان گوساله امت و عمر به عنوان فرعون امت و عثمان به عنوان هامان امت و معاويه به عنوان مِخدَج و پيروان آنان در حديث رايات است:
امت من بر سر حوض كوثر در پنج گروه و با پنج پرچم وارد مىشوند:
اول آنان رايت گوساله امت من است. من بپا مىخيزم و دست او را مىگيرم. به محض آن كه دستش را گرفتم روى او سياه مىشود و قدم هايش به لرزه در مىآيد و امعاء و احشاء او منقلب مىشود، و تابعين او نيز همين گونه مىشوند. از آنان مىپرسم: بعد از من با دو يادگار گرانقدر من چگونه رفتار كرديد؟
در پاسخ مىگويند: ثِقْل بزرگتر )يعنى قرآن( را تكذيب نموديم و پاره پاره كرديم، و ثِقْل كوچكتر )عترت( را در تنگنا قرار داديم و حقش را گرفتيم. آنگاه من مىگويم: به سمت چپ برويد. آنان از نزد من تشنه و جگر سوخته و روسياه باز گردانده مىشوند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيدهاند.
سپس رايت فرعون امتم بر سر حوض وارد مىشوند كه اكثر مردم اينانند كه توسط او از راه راست منحرف شدهاند ... . دست رئيس آنان را مىگيرم، و به محض آنكه دست او را مىگيرم رويش سياه مىشود و قدمهايش مىلرزد و امعاء و احشاء او منقلب مىشود، و آنان كه تابع او بودهاند نيز چنين مىشوند.
من مىگويم: درباره ثِقْلين بعد از من چه رفتارى كرديد؟ مىگويند: ثِقل بزرگتر را تكذيب كرده و آن را پاره پاره كرديم، و با ثِقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. من مىگويم: شما هم به راه گروه اول برويد. آنان هم تشنه و جگر سوخته و روسياه باز مىگردند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيدهاند.
سپس رايت هامان امتم كه امام پنجاه هزار نفر از آنان است - نزد من مىآيند. من بر مىخيزم و دست او را مىگيرم. آنگاه كه دست او را گرفتم روى او سياه مىشود و قدمهايش به لرزه مىافتد و امعاء و احشايش منقلب مىشود، و تابعين او نيز چنان مىشوند. من مىپُرسم: درباره ثِقلين بعد از من چه كرديد؟ مىگويند: ثِقل اكبر را تكذيب كرديم و از دستوراتش سرپيچى نموديم، و ثقل اصغر را خوار كرديم و او را تنها گذاشتيم. من مىگويم: شما به راه گروههاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مىگردند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيدهاند.
سپس رايت مِخْدَج نزد من مىآيد كه امام هفتاد هزار نفر از امت من است و من دست او را مىگيرم. به محض آنكه دست او را گرفتم رويش سياه مىشود و قدمهايش به لرزه در مىآيد و امعاء و احشاء او منقلب مىشود، و تابعين او نيز چنان مىشوند.
مىگويم: بعد از من درباره ثِقْلين چه كرديد؟ مىگويند: ثقل اكبر را تكذيب كرده و عصيان نموديم، و با ثقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. مىگويم: شما هم به راه گروههاى قبل برويد.
آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مىگردند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيده باشند. سپس رايت اميرالمؤمنين و قائدِ پيشانىسفيدان نزد من وارد مىشود... .
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: رايات )حديث( / اشاره در خطبه غدير.
۳۸. خباثت دشمنان اهلبيتعليهم السلام = دشمنان اهلبيتعليهم السلام / آيه »ما كانَ اللَّه لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ...«
۳۹. دشمنان در پيشگاه الهى = دشمنان اهلبيتعليهم السلام / دشمنان در خطبه غدير
۴۰. دشمنان در خطبه غدير××× ۱ اسرار غدير: ص ۲۱۵ ۹۵ ۵۰. ژرفاى غدير: ص ۱۰۴ ۱۰۳. واقعه قرآنى غدير: ص ۹۸. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۳۲ - ۲۶ ۱۲. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۷۸ - ۱۷۱ ۶۷. ×××
از آنجا كه اهلبيتعليهم السلام عصاره خلقتاند و خداوند تعالى ساير مخلوقات را به بركت ايشان و در سايه وجودشان آفريده است، لذا به همان اندازه كه محبت و ولايت آنان نزد پروردگار ارزش و اهميت دارد بغض و عداوت با اين والاترين مخلوقاتِ خداوند نيز نزد او گناهى نابخشودنى است و بى ارزش كنندههمه خوبىهاست.
مسلمين در مقابل اهلبيتعليهم السلام هميشه بر سر دو راهى قرار دارند: يا حب و يا بغض، و راه سومى برايشان وجود ندارد. نداشتن محبت ايشان - در صورت شناخت آنان - جرم است و كسى نمىتواند در اين باره بى تفاوت باشد.
پيداست همانطور كه محبت اهلبيتعليهم السلام درجات دارد، بغض و عداوت با ايشان هم در دشمنانشان يكسان نيست و شدت و ضعف آن و نوع دشمنىهايشان متفاوت است.
در يك جمعبندى، بنيانهاى اساسى ولايت در خطبه غدير، به گونهاى بنا نهاده شده كه درجات و جايگاه هر يك از آنها در اعتقاد معين باشد. يكى از پايههاى اعتقادى خطبه غدير بيان ارتباط ولايت با حب و بغض و مطالبى درباره دشمنان و مبغضين اهلبيتعليهم السلام است.
گر چه محوريت خطبه غدير امر امامت و ولايت بود، ولى پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير ۲۵ جمله هم در مورد دوستان و دشمنان اهلبيتعليهم السلام بيان داشتند. از جمله فرمودند:
ملعون است كسى كه مخالفت على نمايد.
خداوند توبه كسى را كه ولايت على را انكار كند هرگز نمىپذيرد، و او را نمىآمرزد.
بپرهيزيد از اينكه با على مخالفت كنيد، و در نتيجه به آتشى گرفتار شويد كه آتشگيره آن مردم و سنگها هستند و براى كافران آماده شده است.
خداوند مىفرمايد: »هر كس با على دشمنى كند و ولايت او را قبول نكند، لعنت و غضبم بر او باد« .
ملعون است ملعون است، مورد غضب است مورد غضب است، كسى كه اين كلام مرا )درباره على( نپذيرد و با آن موافقت نكند.
پروردگارا، هر كس با على دشمنى كند دشمن بدار، و هر كس او را انكار كند لعنت كن، و بر هر كس كه حق او را انكار نمايد غضب فرما.
آنان كه امامت على و جانشينان او از فرزندانم و نسل او تا روز قيامت را نپذيرند، كسانىاند كه اعمال آنان سقوط مىكند و دائماً در آتش خواهند بود. عذاب آنان تخفيف داده نمىشود، و به آنان مهلت داده نخواهد شد.
كسى جز شقى، على را مبغوض نمىدارد.
خداوند عز و جل ما را بر مقصرين، معاندين، مخالفين، خائنين، گناهكاران، ظالمين و غاصبين از همهجهانيان حجت قرار داده است.
امامان گمراه كننده و ياران و تابعين و كمك كنندگان ايشان، در درجه پائينتر جهنم خواهند بود.
دشمنان على، اهل شقاق و نفاق و معارضهكنندگان و تجاوزكنندگان از حق خوداند، آنان برادران شياطيناند كه سخنان نادرست و به ظاهر زيبا را از روى غرور به يكديگر مىرسانند.
دشمنان على كسانىاند كه خداوند در قرآن ذكر فرموده است. )سپس حضرت آياتى از قرآن را در اين باره تلاوت فرمودند( .
دشمن ما كسى است كه خدا او را مذمت و لعنت نموده است.
دشمنان اهلبيتعليهم السلام در خطبه غدير را با اين تقسيمبندى نيز مىتوان بيان كرد:
پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير، هم محك و معيارهاى دشمنى با اهلبيتعليهم السلام را - به عنوان اتمام حجت - براى مردم مشخص كردهاند، و هم جزاى دشمنى و مخالفت با ايشان را بيان فرمودهاند كه ذيلاً ذكر مىكنيم:
۱- انواع دشمنى با اهلبيتعليهم السلام
انكار حق ايشان و قبول نكردن ولايتشان.
شك درباره ايشان و مقاماتى كه خدا به آنان عطا كرده است.
قبول نكردن ايشان به عنوان امام خود، و اقتدا نكردن به آنان.
رد كلام ايشان و موافق نبودن با آن و مخالفتِ اوامر ايشان.
بغض قلبى و عداوت ظاهرى با آنان.
خذلان و خوار كردن ايشان و امتناع از نصرتشان.
نداشتن محبت ايشان.
حسد بردن به آنان.
۲- دشمنان اهلبيتعليهم السلام در پيشگاه الهى
ملعون و مغضوب و شقى هستند.
سفهاء و گمراهان و برادران شياطين و تكذيب كنندگاناند.
خداوند ايشان را مذمت نموده و خوار مىنمايد، و آنان را دشمن مىدارد و نمىآمرزد و بخاطر تكذيبشان آنان را هلاك مىفرمايد.
۳- جزاى دشمنان اهلبيتعليهم السلام در روز قيامت
اعمال آنان در دنيا و آخرت بىارزش مىشود و سقوط مىكند.
در شعلههاى آتش فرو مىروند و صداى شعله كشيدن آتش جهنم را مىشنوند و زبانههاى آن را مىبينند.
عذاب ايشان تخفيف نمىيابد.
عذاب شديدِ دائمى خواهند داشت و در آتش جهنم جاودانه خواهند بود.
پس از پايان بخش سوم خطبه غدير و در ابتداى بخش چهارم خطبه، در حالى كه اميرالمؤمنينعليه السلام را بر سر دست بلند كرده بود و پس از بيان: »اَلا فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ« فرمود:
اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ: خدايا دوست بدار هر كس على را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس على را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس على را يارى كند، و خوار كن هر كس على را خوار كند.
در واقع حضرت با نشان دادن علىعليه السلام و اشاره »هذا« به سوى او دقيقترين معرفى خليفه پيامبرصلى الله عليه وآله صورت گرفت؛ و به دنبال آن پرچم دوستى و يارى او بر فراز غدير برافراشته شد.
در بخش هفتم خطبه غدير و پس از آن كه صراط مستقيم كاملاً واضح و روشن شد، سخنرانى پيامبر مكرم اسلامصلى الله عليه وآله در معرفى دو گروه دوست و دشمن آنان ادامه يافت.
حضرت يازده جمله در اين باره فرمود كه شش جمله آن در توصيف اولياى اهلبيتعليهم السلام و پنج جمله در وصف اعداء بود.
در جمله اول آيه ۱۱۲ سوره انعام »وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لَكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّاً شَياطينَ الاِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحى بَعْضُهُمْ اِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً« را در كلام خود آورد و فرمود: »دشمنان امامان سفيهان گمراهى هستند كه برادران شياطيناند، و سخنان باطل ظاهر فريب را از روى غرور به يكديگر مىرسانند« .
در جمله دوم مستقيماً آيه ۲۲ سوره مجادله را در وصف آنان قرائت كرد كه مىفرمايد: »لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَومِ الْآخَرِ ...« و مفهوم آن چنين بود كه دوستى خدا با دوستى دشمنان خدا جمع نمىشود.
حضرت با اين آيه شرط برائت از دشمنان را براى قبول ولايت قرار داد، و متقابلاً پاداش و نشان بزرگترى را به اولياى اهلبيت عطا فرمود.
در جمله سوم تا ششم پيامبرصلى الله عليه وآله آياتى در وصف اولياى اهلبيتعليهم السلام آورد، و از جمله هفتم باز هم توصيف دشمنان اهلبيت را بيان نمود. ابتدا به آيه ۱۲ سوره انشقاق »فَسَوْفَ يَدْعُو ثُبُوراً وَ يَصْلى سَعيراً« اشاره كرده فرمود: »بدانيد كه دشمنان امامان كسانىاند كه شعلههاى آتش را بر تن خود خواهند يافت« .
جمله هشتم نيز درباره دشمنان بود كه آيه ۷ سوره ملك »اِذا اُلْقُوا فيها سَمِعُوا لَها شَهيقاً وَ هِىَ تَفُورُ« و آيه ۱۲ سوره فرقان: »اِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفيراً« كنار هم قرار داده شد و حضرت فرمود: »بدانيد كه دشمنان ايشان كسانىاند از جهنم در حالى كه مىجوشد صداى وحشتناكى مىشنوند و شعله كشيدن آن را مىبينند« .
جمله نهم وصف قرآنى دشمنان اهلبيتعليهم السلام را ادامه داده، و با قرائت كامل آيه ۳۸ سوره اعراف: »كُلَّما دَخَلَتْ اُمَّةٌ لَعَنَتْ اُخْتَها حَتّى اِذا ادّارَكُوا فيها جَميعاً ...« ادامه يافت، كه مفهوم آن لعنت دشمنان اهلبيتعليهم السلام به يكديگر و مضاعف شدن عذاب آنان در آخرت بود.
جمله دهم درباره دشمنان نيز با آوردن آيه ۸ تا ۱۱ سوره ملك: »تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّما اُلْقِىَ فيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها اَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ ...« ادامه يافت. منظور از اين آيات آن بود كه دشمنان اهلبيتعليهم السلام در جهنم مورد سؤال و ملامت قرار خواهند گرفت كه آيا كسى شما را يادآور نشد؟ و آنان اعتراف مىكنند كه گوش فرا نداديم، و اين گرفتارى حاصل سرپيچى خود ماست.
آخرين جمله درباره دوستان اهلبيتعليهم السلام بود كه آيه ۱۲ سوره ملك: »اِنَّ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ اَجْرٌ كَبيرٌ« مورد استناد قرار گرفت و حضرت فرمود: »بدانيد كه اولياء و دوستان امامان معصوم كسانى هستند كه از پروردگارشان مىترسند )بدون آنكه او را ببينند( به خاطر ايمانى كه به غيب دارند. براى آنان مغفرت و اجر بزرگ است. اى مردم، چقدر فاصله است بين شعلههاى آتش و اجر بزرگ« !!
پس از اين توصيفات درباره دوستان و دشمنان اهلبيتعليهم السلام حضرت سخن را در يك جمله جامع جمعبندى كرده فرمود: »اى مردم، دشمن ما كسى است كه خداوند او را مورد مذمت و لعن قرار داده، و دوست ما هر كسى است كه خداوند او را مدح نموده و دوست بدارد« .
مسلمانان در بياناتِ قرآنىِ پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير به دو دسته دوستان و دشمنان اهلبيتعليهم السلام تقسيم شدهاند، و بسيارى از آيات قرآن كه درباره خوبان و بَدان عالم مطرح است به اين دو گروه تفسير شده است.
پيامبرصلى الله عليه وآله در مورد دوست و دشمن اهلبيتعليهم السلام در قرآن، در خطبه غدير مىفرمايد:
مَعاشِرَ النّاسِ، عَدُوُّنا مَنْ ذَمَّهُ اللَّه وَ لَعَنَهُ، وَ وَلِيُّنا كُلُّ مَنْ مَدَحَهُ اللَّه وَ احَبَّهُ: اى مردم، دشمن ما كسى است كه خداوند او را مورد مذمت و لعن قرار داده، و دوست ما هر كسى است كه خداوند او را مدح نموده و دوست بدارد.××× ۱ اسرار غدير: ص ۱۵۳ بخش ۷. ×××
اين كلام رسول اللَّهصلى الله عليه وآله از سه بُعد قابل بررسى است:
۱- موقعيت تاريخى
عبارات فوق را پيامبرصلى الله عليه وآله در موقعيتى فرمود كه قبل از آن بيش از ده آيه قرآن را درباره دوستان اهلبيتعليهم السلام و هشت آيه را درباره دشمنان ايشان تفسير نموده بود.
با اين آمادگى يك مبناى كلى ارائه فرمود كه دوست و دشمن اهلبيتعليهم السلام همان دوست و دشمن خداست و معيار آن جستجو در مواردى است كه خداوند عدهاى را به جهتى مورد مذمت يا لعنت يا هر دو قرار داده، و عدهاى را مورد ستايش يا محبوبيت خويش يا هر دو قرار داده است.
در واقع به جاى آنكه حضرت بخواهد موارد را يكى يكى بشمارد به همان چند مورد اكتفا فرموده و از مردم خواسته بقيه موارد را با مطالعه قرآن به دست آورند و مصاديق آن را تطبيق نمايند كه تا ابد راه ضلالت مسدود باشد.
۲- موقعيت قرآنى
در اينجا ضرورى به نظر مىرسد مواردى از آيات ذم و لعن خداوند را مورد مطالعه قرار دهيم تا دريابيم پيامبرصلى الله عليه وآله از فراز منبر غدير كدامين دور دستها را زير نظر دارد و كدام سو را به مسلمين نشان مىدهد.
چند نمونه از آيات حاكى از لعنت كتمان كنندگان، كافران، طرفداران جبت و طاغوت، مفسدين فى الارض، شجره ملعونه، اذيت كنندگان خدا و رسول، منافقين و مشركين، چنين است:
الف. لعنتِ كتمان كنندگان
»إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِىالْكِتابِ، أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّه وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ«××× ۱ بقره / ۱۵۹. ×××: »كسانى كه كتمان مىكنند آنچه از دليلهاى محكم و هدايت نازل كرديم بعد از آنكه آنها را براى مردم در قرآن تبيين نموديم، اينان كسانىاند كه خدا آنان را لعنت مىكند و لعنت كنندگان لعنتشان مىنمايند« .
و ما خوب مىدانيم كه اهل سقيفه و اتباعشان چگونه در كتمان اصل معارف قرآن - به خصوص آنچه به ولايت و امامت و مناقب خاندان رسالتعليهم السلام ارتباط داشت - تلاش كردند.
ب. لعنتِ كافران
»إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ، أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّه وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ«××× ۲ بقره / ۱۶۱. ×××: »كسانى كه كافر شدند و با كفرشان از دنيا رفتند، لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر آنان باد« .
»كَيْفَ يَهْدِى اللَّه قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ. أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّه وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ«××× ۳ آل عمران / ۸۷ ۸۶ . ×××: »چگونه خداوند هدايت مىكند قومى را كه بعد از ايمانشان كافر شدند و شهادت دادند كه پيامبر بر حق است و دليلهاى محكم براى آنان آمد، و خدا قوم ظالم را هدايت نمىكند. آنانند كسانى كه لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر آنان است« .
چه كسانى بودند كه بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله كافر شدند بعد از آنكه مسلمان بودند؟ چه كسانى فرامين الهى را يكى پس از ديگرى زير پا گذاشتند؟ چه كسانى بدعتها را به جاى سنتها قرار دادند؟ اهل سقيفه بودند كه با كفرِ مطلق مردم را تا جاهليت باز گرداندند، و خود را مستحق لعنت خدا و ملائكه و همه مردم نمودند.
د. لعنتِ طرفداران جبت و طاغوت
»أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلاً أُولئِكَ لَعَنَهُمُ اللَّه وَ مَنْ يَلْعَنِ اللَّه فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيراً«××× ۱ نساء / ۵۲ . ×××: »نظر نمىكنى به آنان كه نصيبى از كتاب دارند، و به جبت و طاغوت ايمان مىآورند و درباره كسانى كه كافر شدند مىگويند: راه اينان هدايت يافتهتر از كسانى است كه ايمان آوردند. اينانند كه خدا لعنتشان كرده، و هركس كه خدا او را لعنت كند براى او ياورى نخواهد بود« .
جبت و طاغوت همان است كه اميرالمؤمنينعليه السلام در دعاى قنوت فرمود: اللهمَّ الْعَنْ صَنَمَىْ قُرَيْشَ وَ جِبْتَيْها وَ طاغُوتَيْها ... . و همانان بودند كه دشمنان پيامبرصلى الله عليه وآله و منافقين را بر سلمان و ابوذر و مقداد و عمار مقدم داشتند و مؤمنين حقيقى را كنار زدند، و لعنت ابدى خداوند را تا روزى كه بدعتشان پابرجاست، بر خود خريدند.
ج. لعنتِ منافقان
»وَعَدَ اللَّه الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْكُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها، هِىَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّه وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِيمٌ«××× ۲ توبه / ۶۸ . ×××: »خداوند به مردان و زنان منافق و كافران آتش جهنم را وعده داده كه در آن دائمى خواهند بود، و آن برايشان كافى است، و خدا آنان را لعنت نموده و برايشان عذاب پابرجايى است« .
»وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّه كَذِباً أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ، أَلا لَعْنَةُ اللَّه عَلَى الظَّالِمِينَ«××× ۳ هود / ۱۸. ×××: »چه كسى ظالمتر است از كسى كه بر خدا دروغ مىبندد؟ اينان كسانىاند كه بر پروردگار خود عرضه مىشوند و شاهدان گواهى مىدهند كه اينان بر پروردگار خود دروغ بستند. آگاه باشيد كه لعنت خدا بر ظالمين است« .
در حالى كه دروغ بستن بر پيامبرصلى الله عليه وآله دروغ بستن بر خداست:
آيا اهل سقيفه نگفتند: پيامبر گفته: نبوت و خلافت در يك خاندان جمع نمىشود؟
آيا نگفتند: پيامبر گفته: پيامبران ارث نمىگذارند؟
آيا دهها دروغ را به حضرتش نسبت ندادند تا خواستههاى خود را عملى كنند؟
آيا ظالمتر از اينان كسى هست كه خداوند در قرآن لعنتشان كرده است؟
ه . لعنتِ مفسدين فى الارض
»وَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّه مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّه بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِى الْأَرْضِ، أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ«××× ۱ رعد / ۲۲. ×××: »كسانى كه بعد از پيمان الهى عهد شكنى مىكنند، و آنچه را خداوند دستور به وصلش داده قطع مىكنند و در زمين فساد مىنمايند، براى چنين كسانى لعنت خواهد بود، و در آخرت بد منزلى براى آنان خواهد بود« .
چه كسانى پيمان غدير را شكستند؟
چه كسانى با خاندان پيامبرصلى الله عليه وآله قطع كردند در حالى كه آن حضرت دستور وصل با آنان را داده بود؟
اهل سقيفه بودند كه دامنه فسادشان در زمين تا امروز و تا دامنه قيامت ادامه داشته و خواهد داشت، همان گونه كه تابلوى لعنت خداوند در قرآن بر پيشانى سياهشان نقش بسته است.
و. لعنتِ شجره ملعونه
»وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِى أَرَيْناكَ إِلاّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ«××× ۲ اسراء / ۶۰ . ×××: »قرار نداديم رؤيايى كه نشانت داديم مگر براى امتحان مردم و به عنوان ياد شجره ملعونه در قرآن« .
بنىاميه كه شاخههاى شجره ملعونه تيم و عدى از سقيفه بودند، در خواب به پيامبرصلى الله عليه وآله نشان داده شدند. آن حضرت در تفسير اين آيه فرمود: من دوازده نفر از امامان ضلالت را در خواب ديدم كه از منبرم بالا و پايين مىروند، و امّتم را به صورت عقبگرد به گذشته خود باز مىگردانند. دو نفر از آنان )ابوبكر و عمر( از دو قبيله مختلف قريش تيم و عدى و سه نفر )عثمان و معاويه و يزيد( از بنىاميه و هفت نفر )عبدالملك، وليد، هشام، يزيد، سليمان، عمر بن عبدالعزيز و مروان( از اولاد حكم بن ابىالعاص هستند.
ز. لعنتِ اذيت كنندگان خدا و رسولصلى الله عليه وآله
»إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّه وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّه فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً«××× ۱ احزاب / ۵۷ . ×××: »كسانى كه خدا و رسولش را اذيت مىكنند خداوند آنان را در دنيا و آخرت لعنت فرموده و بر ايشان عذاب خواركنندهاى آماده كرده است.
»مَنْ آذى فاطِمَةَ فَقَدْ آذانى، وَ مَنْ آذانى فَقَدْ آذَى اللَّه« كه پيامبرصلى الله عليه وآله نظير آن را درباره علىعليه السلام و نيز همه اهلبيتعليهم السلام فرموده، شامل كدام اذيت كنندگان است؟
جز آنان كه درِ خانه على و فاطمهعليهما السلام را آتش زدند و به آن منزل وحى حمله آوردند و بانوى خانه را اذيتى در حد قتل نمودند و از صورت سيلى خورده و بازوى ورم كرده و پهلوى شكسته و فرزند سقط شده چيزى فرو گذار نكردند؟ جز آنان كه طناب بر گردن صاحب خانه انداخته با شمشيرهاى كشيده براى بيعتش بردند؟
اين عذاب و لعنت اگر شامل اينان نباشد پس شامل چه كسانى خواهد بود؟
ح. لعنتِ منافقين و مشركين
»وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّه ظَنَّ السَّوْءِ، عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّه عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً«××× ۲ فتح / ۶ . ×××:
»تا خداوند عذاب نمايد مردان و زنان منافق و مشرك را كه به خدا بد گمانند. بر آنان باد بلاى بد و خدا بر آنان غضب كرده و لعنتشان نموده و برايشان جهنم را آماده ساخته و بد پايانى خواهد بود« .
آيا منافقين غير از آن دورويانى بودند كه آنچه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله از آنان خواست پذيرفتند، ولى تا آن حضرت چشم از جهان فرو بست همه را زير پا گذاشتند و علناً و بىمحابا فرامين حضرتش را نقض كردند و بناى سقيفه را چيدند؟
اگر خداوند اينان را لعنت نكرده و جهنم را برايشان آماده ننموده، پس براى چه كسى آماده فرموده است؟!
۳- تحليل اعتقادى
بياييد نتيجه بگيريم كه جمله »عَدُوُّنا مَنْ ذَمَّهُ اللَّه وَ لَعَنَهُ« دريچهاى پُر ديد بر فصلى از عقيده ماست كه عنوان »تَبَرّى را بر خود دارد و به شفافيت آفتاب به ما مىفهماند كه چه كسانى را بايد لعنت كنيم و از آنان بيزار باشيم.
همان گونه كه جمله »وَلِيُّنا كُلُّ مَنْ مَدَحَهُ اللَّه وَ احَبَّهُ« كه در نقطه مقابل اين چشمانداز اعتقادى قرار دارد، عنوان »تَوَلَّى« را برايمان معنى خواهد كرد، و همچون زلال بلور بر دلهاى ما مىشناساند؛ كه بايد چه كسانى را دوست بداريم و ولايتشان را بپذيريم.
همچنين مراجعه شود به عنوان: دشمنان اهلبيتعليهم السلام / معرفى قرآنىِ دشمنان غدير.
اساسِ »هَل الدينُ إلاّ الحُبّ وَ الْبُغض«××× ۱ الكافى: ج ۲ ص ۱۲۵. تفسير فرات: ص ۱۶۵. المحاسن: ص ۲۶۲. بحار الانوار: ج ۶۴ ص ۵۲ و ج ۶۵ ص ۶۳ و ج ۶۶ ص ۲۴۱. ××× از مهمترين اركان اعتقادى ماست. ولايت اهلبيتعليهم السلام كه به معناى صاحب اختيار بودن آنان و اطاعت كامل مردم از ايشان است، لازمهاش محبت داشتن نسبت به آنان و بغض و كينه نسبت به دشمنان ايشان است. در اين باره سه جنبه در خطبه غدير بيان شده است:
۱- محبت و عداوت نزد خدا
حب و بغض اهلبيتعليهم السلام نزد خداوند مسئله بسيار مهمى است، كه سه نكته در اين باره فرمودهاند:
الف. هر كس علىعليه السلام را دوست بدارد خدا او را دوست مىدارد، و هر كس علىعليه السلام را دشمن بدارد خدا او را دشمن مىدارد. در واقع مسئله حب و بغض ايشان به حب وبغض نسبت به خداوند بازمىگردد.
ب. دشمن اهلبيتعليهم السلام مورد ذم و لعن خداوند است، و دوست ايشان مورد مدح خداوند است، و خدا او را دوست دارد.
ج. خداوند در يك وحى و خطاب خاص فرموده است: »هركس با على دشمنى كند و ولايت او را نپذيرد لعنت و غضبم بر او باد« .
۲- ميزان سنجش اعمال محبت آلمحمدعليهم السلام
حب اهلبيتعليهم السلام ضابطه و ترازوى سنجش اعمال است، كه در اين باره فرموده است: »پس هر يك از شما، طبق آنچه در قلبش از حب و بغض نسبت به على مىيابد عمل كند« ، يعنى هر كس قبل از عمل، بايد ببيند چه اندازه محبت يا بغض نسبت به اميرالمؤمنينعليه السلام دارد و طبق آن عمل كند. از اين مطلب سه موضوع استفاده مىشود:
الف. آنان كه حب اهلبيتعليهم السلام را دارند قدرِ اين نعمت را بدانند، و به اقتضاى داشتن اين نعمت در اعمال حسنه كوشا باشند.
ب. محبّان و شيعيان در راهِ محبت اهلبيتعليهم السلام بيشتر كار كنند و عيار محبت خويش را بالا ببرند، و در راه ايشان و احياى امرشان فداكارى نمايند.
ج. دشمنانِ اهلبيتعليهم السلام بدانند كه تا ريشه و پايه را كه همان محبت ايشان است درست نكردهاند بيهوده خود را به اعمالى مشغول داشتهاند كه نزد خداوند بدون محبت آنان ارزشى ندارد. پس بهتر است اگر در فكر خودسازى و حركت در راه خدا هستند، اصلاح خود را از اين مرحله شروع كنند. پيامبرصلى الله عليه وآله در حديثى مىفرمايد: »اِنَّما يَكْتَفى أحَدكُم بِما يَجِدُ لِعَلىٍّ في قَلْبِه« : »هر يك از شما فقط به آنچه نسبت به على در قلب خود مىيابد اكتفا مىكند« .××× ۱ بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۲۴. ×××
۳- ارتباط سعادت و شقاوت با محبت و عداوت اهلبيتعليهم السلام
حب اهلبيتعليهم السلام دُرّ گرانمايهاى است كه به هر كس نمىدهند. اگر كسى آن را پذيرفت نشانه سعادت و تقواى اوست، و اگر كسى نپذيرفت نشانگرِ شقاوت اوست، و سزاوار نيست انسانهاى شقى به اين گوهر ناب دست يابند.
براى آنكه شيعه و محب اهلبيتعليهم السلام بداند در كدام مكتب او را پذيرفتهاند و مناط و ضابطه ولايت و محبت را حفظ كند، و نيز منزلت و درجه او نزد پروردگار در دنيا و آخرت و روز نتيجهگيرى روشن شود، پيامبرصلى الله عليه وآله در اين زمينه پايههايى را در خطبه غدير بيان فرمودهاند:
الف. مقام و منزلت شيعيان و محبان ائمهعليهم السلام نزد خداوند:
آنان مورد مدح خداوند بوده و حزباللَّهاند و خداوند ايشان را يارى مىكند.
آنان مورد رحمت پروردگارند و آمرزيده مىشوند.
از آنجا كه محبت حاكى از ايمان واقعى است آنان صاحبان ايمان خالص و متقياناند و ايمان در قلبشان نوشته شده است. از خداوند با ايمان به غيب مىترسند و هدايت يافتهاند و از گمراهى در امانند.
ب. مقام و درجه شيعيان و محبان اهلبيتعليهم السلام در روز قيامت:
آنان به دست آورنده فوز و رستگارى بزرگند و مستحق اجر كبيرند.
در روز هولناك قيامت بر ايشان ترسى نيست و محزون نمىگردند.
بهشت جزاى نهايى ايشان است. با سلامتى و امن وارد آن مىشوند و بدون حساب در آن روزى داده مىشوند. ملائكه به پيشواز و مشايعت ايشان مىآيند و به آنان سلام مىكنند، و بشارت ابديت در بهشت را به ايشان مىدهند.
ج. جوانبى را كه شيعيان و محبان اهلبيتعليهم السلام بايد در سايه ادعاى ولايت ضرورتاً مراعات كنند:
در عقيده خود شك و شبههاى راه ندهند.
با دشمنان خدا و رسول و اهلبيتعليهم السلام رشته دوستى نداشته باشند اگر چه پدرانشان يا فرزندانشان يا برادرانشان و يا فاميلشان باشند.
بر ايمان پاكيزه خود، لباسِ ظلم و اعمال ناشايست نپوشانند.
از آنجا كه اهلبيت عصمت و طهاتعليهم السلام عصاره خلقتاند، به همان اندازه كه محبت و ولايت آنان نزد پروردگار ارزش و اهميت دارد بغض و عداوت با اين والاترين مخلوقاتِ خداوند نيز نزد او گناهى نابخشودنى است و بى ارزش كننده همه خوبيهاست.
مسلمين در مقابل اهلبيتعليهم السلام هميشه بر سر دو راهى قرار دارند: يا حب و يا بغض، و راه سومى برايشان وجود ندارد. نداشتن محبت ايشان - در صورت شناخت آنان - جرم است و كسى نمىتواند در اين باره بىتفاوت باشد.
پيداست همانطور كه محبت اهلبيتعليهم السلام درجات دارد، بغض و عداوت با ايشان هم در دشمنانشان يكسان نيست و شدت و ضعف آن و نوع دشمنىهايشان متفاوت است. پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير، هم محك و معيارهاى دشمنى با اهلبيتعليهم السلام را - به عنوان اتمام حجت - براى مردم مشخص كردهاند، و هم جزاى دشمنى و مخالفت با ايشان را بيان فرمودهاند:
اول: انواع دشمنى با اهلبيتعليهم السلام، كه در خطبه اين مطالب ذكر شده است: انكار حق ايشان و قبول نكردن امامت و ولايتشان، شك درباره مقاماتى اعطايى خدا به آنان، رد كلام ايشان و موافق نبودن با آن و مخالفتِ اوامر ايشان، بغض قلبى و عداوت ظاهرى با آنان، خوار كردن ايشان و امتناع از نصرتشان، نداشتن محبت ايشان و حسد بردن به آنان.
دوم: دشمنان اهلبيتعليهم السلام در پيشگاه الهى، كه در خطبه با عنوان ملعون و مغضوب و شقى و سفهاء و گمراهان و برادران شياطين و تكذيب كنندگان از آنان ياد شده است.
سوم: جزاى دشمنان اهلبيتعليهم السلام در روز قيامت، كه در خطبه اعمال آنان در دنيا و آخرت بىارزش و ساقط شمرده شده، و تصريح شده كه در جهنم صداى شعله كشيدن آتش را مىشنوند و زبانههاى آن را مىبينند و عذاب ايشان تخفيف نمىيابد و در آتش جهنم جاودانه خواهند بود.
۴۱. دشمنان در قرآن = دشمنان اهلبيتعليهم السلام / دشمنان در خطبه غدير
۴۲. دشمنىِ على بن ابىطالبعليه السلام××× ۱ ژرفاى غدير: ص ۱۹۰. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۰۹. واقعه قرآنى غدير: ص ۹۵ ۹۲ ۸۹ ۳۱. ×××
در مورد دشمنى با اميرالمؤمنينعليه السلام در معارف غديرى نكات متعددى آمده است:
۱- در كلام اميرالمؤمنينعليه السلام
اميرالمؤمنينعليه السلام در بيان حديث غدير چنين فرمود:
در غدير شبيه منبرى براى پيامبرصلى الله عليه وآله ساخته شد و آن حضرت بر فراز آن رفت و بازوى مرا گرفت و بلند كرد به حدى كه سفيدى زير بغلش ديده شد. در آن مجلس با صداى بلند فرمود: »من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه« . پس اساس ولايت من ولايت الهى است، و عداوت با من برابر دشمنى با خداست.××× ۲ الكافى )روضه( : ص ۲۷. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۸ ح ۷۲. ×××
۲- شدت دشمنى دشمنان با اميرالمؤمنينعليه السلام
از جمله مشهورترين آيات غدير آيهاى است كه پس از اتمام مراسم حج و در مسير مكه به سوى غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد:
»يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ«××× ۱ مائده / ۶۷ . ×××:
»اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرساندهاى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مىكند. خداوند قوم كافر را هدايت نمىكند« .
آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه يكى از علل خوف پيامبرصلى الله عليه وآله و درخواست مهلت در تأخير ابلاغ ولايت، مسئله دشمنى با اميرالمؤمنينعليه السلام بود كه در بعضى از صحابه وجود داشت.
به تعبير ديگر: كينهتوزى نسبت به علىعليه السلام از ريشههاى اساسى در مخالفت با مسئله ولايت بود. اين دشمنى در افراد ولدالزنا و ولد حيض و بسيارى از منافقين ذاتى بود××× ۲ مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: به ج ۲ ص ۲۴۹ - ۲۴۵. ×××، و عده بسيارى هم بودند كه در جنگهاى پيامبرصلى الله عليه وآله پدران و برادران و ساير فاميلشان به دست اميرالمؤمنينعليه السلام به قتل رسيده بودند و يا به دست آن حضرت ضربتى خورده يا اسير شده و يا مورد مجازاتى قرار گرفته بودند.
اكنون همه اين افراد مىبايست در برابر منبر غدير زانو مىزدند و مىشنيدند كه صاحب اختيارشان پس از پيامبرصلى الله عليه وآله همين على بن ابىطالبعليه السلام است، و پيداست كه تحمل چنين مقامى درباره آن حضرت براى چنين كسانى بسيار سنگين بود.
پيامبرصلى الله عليه وآله اين ريشه اساسى را به طور جدى در نظر داشت و متن حديث درباره آن چنين مىگويد: »فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّهصلى الله عليه وآله مِنْ قَوْمِهِ انْ يَتَفَرَّقُوا لِما عَرَفَ مِنْ عَداوَتِهِمْ وَ لِما تَنْطَوى عَلَيْهِ انْفُسُهُمْ لِعَلِىّعليه السلام مِنَ الْعَداوَةِ وَ الْبَغْضاءِ«××× ۱ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۷۷. ×××: »پيامبرصلى الله عليه وآله از قوم خود ترسيد كه متفرق شوند، به خاطر عداوتى كه از آنان سراغ داشت، و به خاطر دشمنى و كينهاى كه نسبت به علىعليه السلام داشتند« .
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن / آيه »يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ...« .
۳- شقاوت
پيامبرصلى الله عليه وآله در دنباله سخن خود در بخش پنجم خطبه غدير نتيجه گرفت كه خداوند بهترينها را براى شما انتخاب كرده است: »پيامبرتان بهترين پيامبر، و وصى شما بهترين وصى و فرزندان او بهترين اوصياء هستند« و ادامه دادند كه ذريه من از نسل علىعليه السلام است. سپس تقوى و ايمان و اخلاص را مظهر ولاى علىعليه السلام و شقاوت را از آنِ مبغضين علىعليه السلام دانستند.
۴- ميزان اعمال
در فرازى از بخش ششم خطبه غدير، پيامبر مكرم اسلامصلى الله عليه وآله در ادامه سخن خود ترازوى علوى را براى سنجش اعمال در برابر مردم قرار داد و فرمود: »پس هر كس عمل كند طبق آنچه از حب و بغض نسبت به على در قلب خود مىيابد« ، و با يادى كه از احقاق حق اهلبيتعليهم السلام توسط حضرت مهدىعليه السلام كرد، انواع ضايع كنندگان حق آل محمدعليهم السلام را به شماره آورد كه عبارت بودند از: كوتاهى كنندگان، معاندين و كينه توزان، مخالفت كنندگان، خيانت كاران، آنان كه رفتار ناروا دارند، ظلم كنندگان، غاصبين.
و جالب بود كه عبارت »من جميع العالمين« را پيوست اين گروهها قرار داد تا گستره آن همه زمانها و مكانها را فرا گيرد.
۵ - ناپاكى مبغضين
صبح روز دوازدهم در سفر حجةالوداع با طلوع فجر نماز صبح خوانده شد. پس از آن مردم همچنان منتظر بودند تا نزديكى ظهر شد و پيامبرصلى الله عليه وآله رمى جمرات سه گانه را آغاز كرد و به ترتيب با همراهى مردم سه جمره را رمى كردند.
زمينهسازى براى غدير چنان حساب شده و منظم پيش مىرفت كه ابعاد گسترده آن هر لحظه جهت گيرى تازهاى را نشان مىداد. اكنون نوبت آن بود كه با جلوهاى بىسابقه مردم منظرهاى را كه احتمال نمىدادند به چشم خود ببينند.
آن روز همه مردم در مِنا كنار پيامبرصلى الله عليه وآله بودند كه چشمشان به مردى افتاد كه به ركوع و سجود مىرفت و تضرع مىنمود. كسانى كه حاضر بودند گفتند: يا رسولاللَّه! چه نماز زيبايى مىخواند! فرمود: اين همان شيطان است كه پدر شما را از بهشت بيرون كرد.
در اينجا علىعليه السلام با بىاعتنايى به سوى او رفت و او را محكم تكان داد به گونهاى كه استخوانهايش در هم فرو رفت. سپس فرمود: »انشاء اللَّه تو را خواهم كشت« .
شيطان پاسخ داد: تا هنگام وقت معلوم از طرف پروردگار بر قتل من قادر نخواهى بود. چرا قصد قتل مرا كردهاى؟ به خدا قسم احدى تو را مبغوض نمىدارد مگر آنكه نطفه من قبل از نطفه پدرش در رحم مادر او قرار مىگيرد. من در اموال و اولاد دشمنان تو شريك هستم. آنگاه با اشاره به آيه ۶۴ سوره اسراء گفت: اين همان كلام خداوند عز و جل در كتاب محكمش است كه مىفرمايد: »وَ شارِكْهُمْ فِى الاَمْوالِ وَ الاَوْلادِ« : »در اموال و اولاد آنان شريك باش« . پيامبرصلى الله عليه وآله در حالى كه مردم مىشنيدند فرمود:
»يا على، راست مىگويد. كسى از قريش تو را مبغوض نمىدارد مگر زنا زاده، و كسى از انصار تو را مبغوض نمىدارد مگر يهودى، و كسى از عرب تو را مبغوض نمىدارد مگر زنا زاده، و كسى از بقيه مردم تو را مبغوض نمىدارد مگر اهل شقاوت« .
سپس لحظاتى سر مبارك را پايين انداخت، و بعد سر خود را بلند كرده فرمود: »اى انصار، فرزندان خود را بر محبت على عرضه كنيد. اگر پاسخ مثبت دادند فرزند شما هستند، و اگر نپذيرفتند فرزند شما نيستند« .××× ۱ علل الشرائع: ص ۱۴۲. بحار الانوار: ج ۱۸ ص ۸۸ و ج ۲۷ ص ۱۵۱ و ج ۳۹ ص ۱۷۴ و ج ۶۰ ص ۲۳۶. مستدرك الوسائل: ج ۲ ص ۳۹. ×××
۶ - نفرين پيامبرصلى الله عليه وآله براى مُبغضين
در مرحله چهارم از خطبه غدير و پس از بيان حديث »من كنت مولاه« ، پيامبرصلى الله عليه وآله اشارهاى به آينده كفر ستيز على بن ابىطالبعليه السلام با ناكثين و قاسطين و مارقين نمود، و تصريح كرد جنگ او با آن گروهها به امر خداوند است.
در اينجا با قرائت آيه ۵ سوره ق »ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَىَّ« : »سخن نزد من تغيير يافتنى نيست« ، اشاره به مقام تغيير نيافتنى علىعليه السلام نمود و بار ديگر جملهاى را كه هنگام بلند كردن اميرالمؤمنينعليه السلام فرموده بود تكرار كرد، اما جالب بود كه قبل از ذكر آن يادآور شد كه »خدايا به امر تو مىگويم« و سپس فرمود: »اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ«؛ و در پى آن افزود: »خدايا لعنت كن هر كس او را انكار كند و غضب نما بر هر كسى كه حق او را انكار نمايد« .
۴۳. دعاى روز غدير و ذكر دشمنان
يكى از مضامينى كه در دعاهاى روز غدير آمده××× ۲ اين مضامين از دعاهايى كه در كتاب »الاقبال« سيد ابن طاووس: ص ۴۶۰ به بعد مذكور است انتخاب شده است. در عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۲۰ - ۲۱۵ نيز ذكر شده است. ××× لعن منكر غدير است:
الْحَمْدُ للَّهِ الَّذى عَرَّفَنا فَضْلَ هذَا اليَوْمِ وَ بَصَّرَنا حُرْمَتَهُ وَ كَرَّمَنا بِهِ وَ شَرَّفَنا بِمَعْرِفَتِهِ وَ هَدانا بِنُورِهِ ... . اللَّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُكَ ... . أَنْ تَلْعَنَ مَنْ جَحَدَ حَقَّ هذَا الْيَوْمِ وَ أنْكَرَ حُرْمَتَهُ فَصَدَّ عَنْ سَبيلِكَ لِإِطْفاءِ نُورِكَ:
حمد خدايى را كه فضيلت اين روز را به ما شناسانيد و ما را نسبت به حرمت آن بصيرت داد و به وسيله آن به ما كرامت بخشيد و با معرفت آن به ما شرف داد و به نور آن ما را هدايت كرد. خدايا، از تو مىخواهم لعنت كنى كسانى را كه حق اين روز را انكار كردند و حرمت آن را نپذيرفتند و براى خاموش كردن نور تو راه تو را بستند.
۴۴. زيارت غديريه و ذكر دشمنان××× ۱ اسرار غدير: ص ۳۶۳ - ۲۵۲. چهارده قرن با غدير: ص ۲۳۶ ۲۳۵ ۲۰۹ - ۲۰۱. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۴۹ - ۲۴۵. ×××
زيارت اميرالمؤمنينعليه السلام در روز غدير كه امام هادىعليه السلام فرمودند××× ۲ بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۰. ×××، دوره كامل عقايد شيعه درباره ولايت اميرالمؤمنينعليه السلام و فضايل و سوابق و محنتهاى آن حضرت است. يكى از مضامينى كه در زيارت اميرالمؤمنينعليه السلام در روز غدير آمده لعن دشمنان اهلبيتعليهم السلام است:
أَشْهَد ُ أَنَّكَ مَا اتَّقَيْتَ ضارِعاً وَلا أَمْسَكْتَ عَنْ حَقِّكَ جازِعاً وَلا أَحْجَمْتَ عَنْ مُجاهَدَةِ غاصِبيكَ ناكِلاً وَلا أَظْهَرْتَ الرِّضا بِخِلافِ ما يُرْضِى اللَّه مُداهِناً وَلا وَهَنْتَ لِما أَصابَكَ فى سَبيلِ اللَّه وَلا ضَعُفْتَ وَلاَ اسْتَكَنْتَ عَنْ طَلَبِ حَقِّكَ مُراقِباً.
مَعاذَ اللَّه أَنْ تَكُونَ كَذلِكَ، بَلْ إِذْ ظُلِمْتَ احْتَسَبْتَ رَبَّكَ وَفَوَّضْتَ إِلَيْهِ أَمْرَكَ وَذَكَّرْتَهُمْ فَمَا ادَّكَرُوا وَوَعَظْتَهُمْ فَمَا اتَّعَظُوا وَخَوَّفْتَهُمْ فَما تَخَوَّفُوا.
لَعَنَ اللَّه مُسْتَحِلِّى الْحُرْمَةِ مِنْكَ وَ ذائِدِى الْحَقِّ عَنْكَ، وَأَشْهَدُ أَنَّهُمُ الْأَخْسَرُونَ الَّذينَ تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فيها كالِحُونَ.
لَعَنَ اللَّه مَنْ ساواكَ بِمَنْ ناواكَ.
لَعَنَ اللَّه مَنْ عَدَلَ بِكَ مَنْ فَرَضَ اللَّه عَلَيْهِ وِلايَتَكَ:
شهادت مىدهم كه تو از روى ذلت تقيه نكردى، و به خاطر ترس از حق خود امساك نكردى، و به عنوان عقبنشينى از جهاد با غاصبين حقت خوددارى نكردى، و به عنوان سازشكارى مطلبى بر خلاف رضاى خدا اظهار نكردى، و در مقابل آنچه در راه خدا به تو رسيد سستى نكردى و ضعف نشان ندادى و به عنوان انتظار از طلب حق خود ناتوانى نشان ندادى.
معاذ اللَّه كه تو چنين باشى! بلكه وقتى مظلوم شدى براى خدا صبر كردى و كار خود را به او سپردى، و ظالمان را متذكر شدى ولى نخواستند بياد بياورند، و آنان را موعظه كردى ولى در آنان اثر نكرد، و آنان را از خدا ترسانيدى ولى نترسيدند!
خدا لعنت كند آنانكه حرمت تو را شكستند و حقت را از تو دور كردند. شهادت مىدهم كه آنان از همه زيانكارترند، آنان كه حرارت آتش به صورتهايشان مىخورد و در آن با روى گرفته و عبوس هستند.
خدا لعنت كند كسى را كه تو را با آن كه در مقابل تو ايستاد مساوى بداند.
خدا لعنت كند كسى را كه تو را با آنكه خداوند ولايتت را بر او واجب كرده مساوى بداند.
در فرازى ديگر آمده است:
أَشْهَدُ أَنَّكَ أَخُو رَسُولِاللَّه صلى اللَّه عليه و آله ... ، وَأَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ عَنِ اللَّهِ ما أَنْزَلَهُ فيكَ، فَصَدَعَ بِأَمْرِهِ وَأَوْجَبَ عَلى أُمَّتِهِ فَرْضَ طاعَتِكَ وَوِلايَتِكَ وَعَقَدَ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ لَكَ وَجَعَلَكَ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَما جَعَلَهُ اللَّهُ كَذلِكَ. ثُمَّ أَشْهَدَ اللَّهَ تَعالى عَلَيْهِمْ فَقالَ: أَلَسْتُ قَدْ بَلَّغْتُ؟ فَقالُوا: اللَّهُمَّ بَلى. فَقالَ: اللَّهُمَّ اشْهَدْ وَكَفى بِكَ شَهيداً وَ حاكِماً بَيْنَ الْعِبادِ. فَلَعَنَ اللَّهُ جاحِدَ وِلايَتِكَ بَعْدَ الإِقْرارِ وَناكِثَ عَهْدِكَ بَعْدَ الْميثاقِ:
شهادت مىدهم كه تو برادر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هستى ... ، و آن حضرت از طرف خداوند آنچه درباره تو نازل كرده بود رسانيد و دستور خدا را به اجرا در آورد و وجوب اطاعت تو و ولايتت را بر مردم واجب كرد، و براى تو از آنان بيعت گرفت تو را نسبت به مؤمنين صاحب اختيارتر از خودشان قرار داد همانطور كه خداوند به آن حضرت را چنين مقامى داده بود. سپس خداى تعالى را بر آنان شاهد گرفت و فرمود: آيا من به شما رساندم؟ گفتند: آرى به خدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش و تو به عنوان شاهد و حاكم بين بندگان كفايت مىكنى. خداوند منكر ولايت تو را بعد از اقرار و شكننده عهد تو را بعد از پيمان لعنت كند.
و در فرازى ديگر آمده است:
اللَّهُمَّ إِنَّا نَعْلَمُ أَنَّ هذا هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِكَ، فَالْعَنْ مَنْ عارَضَهُ وَاسْتَكْبَرَ وَكَذَّبَ بِهِ وَ كَفَرَ وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ. لَعْنَةُ اللَّهِ وَلَعْنَةُ مَلائِكَتِهِ وَرُسُلِهِ أَجْمَعينَ عَلى مَنْ سَلَّ سَيْفَهُ عَلَيْكَ وَسَلَلْتَ سَيْفَكَ عَلَيْهِ - يا أَميرَالْمُؤْمِنينَ - مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ الْمُنافِقينَ إِلى يَوْمِ الدّينِ، وَعَلى مَنْ رَضِىَ بِما ساءَكَ وَلَمْ يُكْرِهْهُ وَأَغْمَضَ عَيْنَهُ وَ لَمْ يُنْكِرْ أَوْ أَعانَ عَلَيْكَ بِيَدٍ أَوْ لِسانٍ أَوْ قَعَدَ عَنْ نَصْرِكَ أَوْ خَذَلَ عَنِ الْجِهادِ مَعَكَ أَوْ غَمَطَ فَضْلَكَ وَجَحَدَ حَقَّكَ أَوْ عَدَلَ بِكَ مَنْ جَعَلَكَ اللَّهُ أَوْلى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ:
خدايا، ما مىدانيم كه اين حقى از جانب توست. پس لعنت كن هر كس با آن معارضه كند و در مقابل آن سر تعظيم فرود نياورد و آن را تكذيب كند و كافر شود. و بزودى آنان كه ظلم كردند خواهند دانست كه به كجا باز خواهند گشت. يا اميرالمؤمنين، لعنت خدا و لعنت همه ملائكه و انبيائش بر كسى كه تو بر او شمشير كشيدى و كسى كه بر تو شمشير كشيد از مشركان و منافقان تا روز قيامت، و بر كسى كه به آنچه تو را ناراحت مىكند راضى باشد و او را ناراحت نكند، و بر كسى كه چشم خود را بسته و انكار نمى كند، و بر كسى كه عليه تو با دست يا زبان كمك كرده يا از يارى تو خوددارى كرده يا از جهاد همراه تو ديگران را منع كرده يا فضيلت تو را كوچك شمرده و حق تو را انكار نموده يا كسى را كه خداوند تو را صاحب اختيار بر او قرار داده با تو برابر بداند.
و در فرازى ديگر آمده است:
اللَّهُمَّ إِنَّا نَعْلَمُ أَنَّ هذا هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِكَ، فَالْعَنْ مَنْ عارَضَهُ وَاسْتَكْبَرَ وَكَذَّبَ بِهِ وَ كَفَرَ وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ. لَعْنَةُ اللَّهِ وَلَعْنَةُ مَلائِكَتِهِ وَرُسُلِهِ أَجْمَعينَ عَلى مَنْ سَلَّ سَيْفَهُ عَلَيْكَ وَسَلَلْتَ سَيْفَكَ عَلَيْهِ - يا أَميرَالْمُؤْمِنينَ - مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ الْمُنافِقينَ إِلى يَوْمِ الدّينِ، وَعَلى مَنْ رَضِىَ بِما ساءَكَ وَلَمْ يُكْرِهْهُ وَأَغْمَضَ عَيْنَهُ وَ لَمْ يُنْكِرْ أَوْ أَعانَ عَلَيْكَ بِيَدٍ أَوْ لِسانٍ أَوْ قَعَدَ عَنْ نَصْرِكَ أَوْ خَذَلَ عَنِ الْجِهادِ مَعَكَ أَوْ غَمَطَ فَضْلَكَ وَجَحَدَ حَقَّكَ أَوْ عَدَلَ بِكَ مَنْ جَعَلَكَ اللَّهُ أَوْلى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ:
خدايا، ما مىدانيم كه اين حقى از جانب توست. پس لعنت كن هر كس با آن معارضه كند و در مقابل آن سر تعظيم فرود نياورد و آن را تكذيب كند و كافر شود. و بزودى آنان كه ظلم كردند خواهند دانست كه به كجا باز خواهند گشت. يا اميرالمؤمنين، لعنت خدا و لعنت همه ملائكه و انبيائش بر كسى كه تو بر او شمشير كشيدى و كسى كه بر تو شمشير كشيد از مشركان و منافقان تا روز قيامت، و بر كسى كه به آنچه تو را ناراحت مىكند راضى باشد و او را ناراحت نكند، و بر كسى كه چشم خود را بسته و انكار نمى كند، و بر كسى كه عليه تو با دست يا زبان كمك كرده يا از يارى تو خوددارى كرده يا از جهاد همراه تو ديگران را منع كرده يا فضيلت تو را كوچك شمرده و حق تو را انكار نموده يا كسى را كه خداوند تو را صاحب اختيار بر او قرار داده با تو برابر بداند.
و در فرازى ديگر آمده است:
وَ الْأَمْرُ الْأَعْجَبُ وَالْخَطْبُ الْأَفْزَعُ بَعْدَ جَحْدِكَ حَقِّكَ غَصْبُ الصِّدّيقَةِ الطَّاهِرَةِ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ النِّسأءِ فَدَكاً وَرَدُّ شَهادَتِكَ وَشَهادَةُ السَّيِّدَيْنِ سُلالَتِكَ وَعِتْرَةِ الْمُصْطَفى صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكُمْ، وَ قَدْ أَعْلَى اللَّهُ تَعالى عَلَى الْأُمَّةِ دَرَجَتَكُمْ وَ رَفَعَ مَنْزِلَتَكُمْ وَ أَبانَ فَضْلَكُمْ وَ شَرَّفَكُمْ عَلَى الْعالَمينَ:
مسئله عجيبتر و كار سوزناكتر بعد از انكار حق تو، غصب فدك از صديقه طاهره سيدة النساء حضرت زهراعليها السلام و رد شهادت تو و دو آقا از نسل و عترت تو امام حسن و امام حسينعليهما السلام است كه صلوات خدا بر شما باد، و اين در حالى بود كه خداوند تعالى درجه شما را بر امت بالا برده و منزلت شما را بلند قرار داده و فضل شما را روشن كرده و شما را بر عالميان شرافت داده است.
و در فرازى ديگر آمده است:
اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَنْبِيائِكَ وَأَوْصِياءِ أَنْبِيائِكَ بِجَميعِ لَعَناتِكَ وَأَصْلِهِمْ حَرَّ نارِكَ وَ الْعَنْ مَنْ غَصَبَ وَلِيَّكَ حَقَّهُ وَ أَنْكَرَ عَهْدَهُ وَ جَحَدَهُ بَعْدَ الْيَقينِ وَالْإِقْرارِ بِالْوِلايَةِ لَهُ يَوْمَ أَكْمَلْتَ لَهُ الدّينَ. اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَميرِالْمُؤْمِنينَ وَمَنْ ظَلَمَهُ وَأَشْياعَهُمْ وَأَنْصارَهُمْ. اللَّهُمَّ الْعَنْ ظالِمِى الْحُسَيْنِ وَ قاتِليهِ وَ الْمُتابِعينَ عَدُوَّهُ وَ ناصِريهِ وَ الرَّاضينَ بِقَتْلِهِ وَخاذِليهِ لَعْناً وَبيلاً:
خدايا، قاتلان انبياء و جانشينان انبيائت را با همه لعنتهايت لعنت كن، و گرمى آتش را به آنان بچشان. و لعنت كن كسانى را كه حق وليّت را غصب كردند و پيمان او را انكار نمودند و بعد از يقين و اقرار به ولايت او در روزى كه دين را برايش كامل كردى، آن را انكار كردند. خدايا قاتلان اميرالمؤمنينعليه السلام و كسانى كه به او ظلم كردند و پيروان و يارانشان را لعنت فرما. خدايا، ظالمان حسينعليه السلام و قاتلان او و تابعان دشمنِ او و يارى كننده دشمنش را و راضيان به قتل او و خواركنندگان او را لعنتى فرما كه عاقبتى بد دنبال آن باشد.
و در فرازى ديگر آمده است:
اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ آلَ مُحَمَّدٍ وَمانِعيهِمْ حُقُوقَهُمْ. اللَّهُمَّ خُصَّ أَوَّلَ ظالِمٍ وَ غاصِبٍ لِآلِ مُحَمَّدٍ بِاللَّعْنِ وَ كُلَّ مُسْتَنٍّ بِما سَنَّ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ.
خدايا اولين ظالمى كه به آل محمد ظلم كرد و مانعان حقوق ايشان را لعنت فرما. خدايا اولين ظالم و غاصب حق آل محمّد و هر كس كه بدعتهاى او را تا روز قيامت عمل مىكند لعنت مخصوص فرما.
جا دارد در آخر اشارهاى گذرا به ذكر دشمنان در ادعيه و زيارات داشته باشيم:
درباره مشاركت در ظلم سقيفه رواياتى وارد شده كه محدودههاى آن را نشان مىدهد، و بايد هر مسلمانى مواظب باشد كه مبادا حركتى از او سر زند كه معنايش امضا بر صحيفه ملعونه باشد. در دعاها و زيارات ائمهعليهم السلام نيز با دقت تمام اين مسئله مورد توجه قرار گرفته، كه نمونههايى از آن را ذكر مىكنيم××× ۱ به زيارتهاى اميرالمؤمنين و امام حسين و امام زمانعليهم السلام و دعاى صنمى قريش مراجعه شود. ×××:
الف. بنيان گذاران ظلم سقيفه
درباره افراد اصلىِ ظلم كه مورد تبعيت و پيروى مردم واقع شدند - با اشاره به ظلم و غصب آنان و بنيانگذار بودنشان - به عباراتى از اين قبيل بر مىخوريم:
اللهمَّ الْعَنْ اوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ... .
اللهمَّ خُصَّ انْتَ اوَّلَ ظالِمٍ وَ غاصِبٍ لِآلِ مُحَمَّدٍ بِاللَّعْنِ ... .
لَعَنَ اللَّه امَّةً اسَّسَتْ اساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَيْكُمْ اهْلَ الْبَيْتِ ... .
اتَقَرَّبُ الَى اللَّه ... بِالْبَرائَةِ مِمَّنْ اسَّسَ اساسَ ذلِكَ وَ بَنى عَلَيْهِ بُنْيانَهُ وَ جَرى فى ظُلْمِهِ وَ جَوْرِهِ عَلَيْكُمْ ... .
ب. انواع پيروان ظلم سقيفه
درباره فروع ظلم وانواع پيروان و ياران دور و نزديك ظالمين، با توجه به جهت مساعدت آنان به ظلم، و شدت و ضعف عملكردشان، به عبارتهاى متفاوتى بر مىخوريم، كه در شش عنوان قابل جمع است:
يك. اصل يارى و پيروى
در مواردى با در نظر گرفتن يارى و پيروى ياران صحيفه، استفاده از كلماتى از اين قبيل به چشم مىخورد: »اعْوانهم« ، »انْصارهم« ، »اشْياعهم« ، »اتْباعهم« ، »مُساعديهم« ، »اوْلِيائهم« ، »تابِعيهم« .
دو. جهات كلى پيروى
در مواردى جهت گيرىهاى كلى از صحيفه ملعونه، مانند اظهار محبت به آنان و تسليم در برابر امرشان و تمايل به آنان و پذيرش دين و مذهبشان به ميان آمده است؛ و كلماتى حاكى از اين مفاهيم به كار گرفته شده است: »مُحِبّيهم« : دوستانشان، »مَواليهم« : ولايتمدارانشان، »الْمُسَلِّمين لاَمْرِهم« : تسليم شوندگان در برابر اوامرشان، »الْمائِلين الَيْهم« : متمايلين به سوى آنان، »الْمُبايِعين لَهُم« : بيعت كنندگان با آنان، »مَنْ والاهم« : كسانى كه ولايت آنان را پذيرفتهاند، »مَنْ مالَ الَيْهم« : كسانى كه به آنان توجه دارند، »مَنْ حَذا حَذْوَهم« : كسانى كه پا جاى پاى آنان مىگذارند، »مَنْ سَلَكَ طَريقهم« : كسانى كه راه آنان را مىپيمايند، »مَنِ اتَّبَعَ امْرَهم« : كسانى كه اوامر آنان را پيروى مىكنند، »اهْل مَذْهَبِهم« : اهل مذهب آنان.
سه. صفآرايىِ اتباع
در مواردى صفآرايىِ اتباع صحيفه در برابر اهلبيتعليهم السلام و مخالفت آنان با ايشان و خوار كردن و ظلم به آنان و غصب حقوقشان و انكار ولايتشان، و حتى قتل آنان و جنگيدن با ايشان و مباح شمردن خون و حرمتشان، و نيز دور كردن ايشان از مقامشان و زمينهسازى براى دشمنانشان مطرح شده است. در اين موارد با ارجاع ضمير به اهلبيتعليهم السلام عباراتى از اين قبيل به كار رفته است:
»مُخالِفيهِمْ« : مخالفين آنان، »خاذِليهِمْ« : خوار كنندگانشان، »ظالِميهِمْ« : ظلم كنندگان به ايشان، »قاتِليهِمْ« : قاتلينشان، »المُتابِعينَ عَدُوَّهَمْ« : پيروان دشمنانشان، »ناصِرى عَدُوِّهِمْ« : يارى كنندگان دشمنانشان، »غاصِبيهِمْ« : غصب كنندگان مقام آنان، »جاحِدى وِلايَتِهِمْ« : منكرين ولايت آنان، »المُظاهِرينَ عَلَيْهِمْ« : همدست شوندگان بر ضد آنان، »مَنْ نَصَبَ لَهُمْ حَرْباً« : كسانى كه رايت جنگ در برابر ايشان برافراشتند، »الْحادينَ عَنْهُمْ« : اعراض كنندگان از اهلبيتعليهم السلام، »مُنازِليهِمْ« : درگير شوندگان با آنان، »دافِعيهِمْ عَنْ مَقامِهِمْ« : كسانى كه آنان را از مقامشان دور كردند، »مُزيليهِمْ عَنْ مَراتِبِهِمْ« : كسانى كه آنان را از رتبه بلندشان كنار زدند، »الْمُمَهِّدينَ لِاعْدائِهِمْ بِالتَّمْكينِ مِنْ قِتالِهِمْ« : كسانى كه با آماده سازى شرايطِ جنگ با ايشان زمينه را براى دشمنانشان مهيا كردند، »الْقاعِدينَ مَقْعَدَهُمْ« : كسانى كه در جايگاه آنان نشستند، »مَنِ اسْتَحَلَّتْ دِمائَهُمْ« : كسانى كه خون آنان را حلال شمردند، »مَنِ اسْتَباحَ حَريمَهُمْ« : كسانى كه حريم آنان را مورد هجوم و تاراج قرار دادند.
چهار. اصول اعتقادى منحرف
در موارد ديگرى سخن از پايههاى اعتقادى اصحاب صحيفه به ميان آمده، كه مطالبى از قبيل پذيرفتن دين صحيفه و دعوت به آن و پذيرش منصبهاى دنيوى كه در سايه صحيفه به دست مىآيد، و ايجاد شك و شبهه درباره كفر اصحاب صحيفه از جمله آنهاست.
در اين باره كلمات زير جلب توجه مىكند، كه ضمير در آنها به دشمنان اهلبيتعليهم السلام باز مىگردد: »مَنْ دانَ بِقَوْلِهِمْ« : كسانى كه به سخن آنان اعتقاد داشته باشند، »مَنْ دَعا الى وِلايَتِهِمْ« : كسانى كه مردم را به ولايت آنان دعوت كنند، »مَنْ تَصَدَّرَ بِبِدْعَتِهِمْ« : كسانى كه طبق بدعتهاى آنان به رياست دست يابند، »مَن شَكَّ فى كُفْرِهِمْ« : كسانى كه در كفر آنان شك كنند.
پنج. رضايت قلبى به ضلالت
در مواردى حتى رضايت به گفتار و كردار اصحاب صحيفه الحاق به آنان حساب شده است، و عبارات دقيقى در بيان انواع رضايت قلبى نسبت به اعمال آنان ذكر شده، كه از نمونههاى آن عمل به روشهاى اصحاب صحيفه و اظهار رضايت به گفتار و كردار آنان و رضايت به قتل اهلبيتعليهم السلام و تصديق حكمهاى صادره از سوى پيروان صحيفه است؛ و در قالب عبارات زير ذكر شده كه ضماير به اهلبيتعليهم السلام باز مىگردد:
»كُلُّ مُسْتَنٍّ بِما سَنَّ اعْدائَهُمْ الى يَوْمِ الْقِيامَةِ« : همه كسانى كه تا روز قيامت به سنتهايى كه دشمنان اهلبيتعليهم السلام پايه گذارى كردهاند عمل نمايند، »مَنْ سَمِعَ بِظُلْمِ اعْدائِهِمْ فَرَضِىَ بِهِ« : هركس كه ظلم دشمنان ايشان را بشنود و به آن راضى شود، »مَنْ رَضِىَ بِقَوْلِ اعْدائِهِمْ وَ فِعْلِهِمْ« : هركس كه به گفتار و رفتار دشمنانشان راضى باشد، »مَنْ بَلَغَهُ افْعالُ اعْدائِهِمْ فَرَضِىَ بِهِ« : هركس كه خبر كارهاى دشمنان اهلبيتعليهم السلام به او برسد و بدانها رضايت دهد، »الرّاضينَ بِقَتْلِ الاعْداءِ ايّاهُمْ« : كسانى كه از قتل ايشان به دست دشمنانشان راضى باشند، »الْمُصَدِّقينَ بِاحْكامِ اعْدائِهِمْ« : كسانى كه حكمهاى دشمنان اهلبيتعليهم السلام را تصديق نمايند و آنها را درست بدانند.
شش. عموميت پيروان در زمان و مكان
در بيان عموميت پيروان صحيفه ملعونه نسبت به زمانها و مكانها و حتى موجودات از جن و انس، عبارات مهمى ديده مىشود كه همه طرفداران و ياوران صحيفه و سقيفه تا روز قيامت از اولين و آخرين، بلكه از همه خلايق را در بر مىگيرد:
»اللهمَّ الْعَنْ اوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِكَ« ، »مِنَ الْجِنِّ وَ الانْسِ مِنَ الاوَّلينَ وَ الاخِرينَ« ، »مِنَ الْخَلائِقِ اجْمَعينَ الى يَوْمِ الدّينِ« ، كه معناى مجموع اين سه عبارت چنين مىشود: خدايا، اولين ظالم حق آل محمد تا آخرين تابعين او بر اين ظلم را از جن و انس، از همه خلايق اولين و آخرين تا روز قيامت را لعنت كن.
۴۵. شجره ملعونه = دشمنان اهلبيتعليهم السلام / دشمنان در خطبه غدير
۴۶. شقاوت دشمنان اهلبيتعليهم السلام××× ۱ سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۸۶ - ۱۷۹. ×××
پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش چهارم خطبه غدير، تقوى و ايمان و اخلاص را مظهر ولاى علىعليه السلام و شقاوت را از آنِ مبغضين علىعليه السلام دانست. در فراز بعد با قرائت سوره عصر قسم ياد كرد كه مصداق »وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ« در آخر اين سوره على بن ابىطالبعليه السلام است.
اَلا وَ اِنَّهُ لا يُبْغِضُ عَلِيّاً اِلاّ شَقِىٌّ، وَ لا يُوالى عَلِيّاً اِلاّ تَقِىٌّ، وَ لا يُؤمِنُ بِهِ اِلاّ مُؤمِنٌ مُخْلِصٌ. وَ فى عَلِىٍّ وَ اللَّهِ نَزَلَتْ سُورَةُ الْعَصْرِ: »بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، وَ الْعَصْرِ، اِنَّ الاِنْسانَ لَفى خُسْرٍ« اِلاّ عَلِىٌّ الَّذى آمَنَ وَ رَضِىَ بِالْحَقِّ وَ الصَّبْرِ:
بدانيد كه با على دشمنى نمىكند مگر شقى و با على دوستى نمىكند مگر با تقوى، و به او ايمان نمىآورد مگر مؤمن مخلص. به خدا قسم درباره على نازل شده است سوره »و العصر« : »بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمانِ الرَّحيمِ، وَ الْعَصْرِ، اِنَّ الْإِنْسانَ لَفى خُسْرٍ« ، »قسم به عصر، انسان در زيان است« مگر على كه ايمان آورد و به حق و صبر راضى شد.
۴۷. صحيفه ملعونه اول = صحيفه ملعونه اول
۴۸. صحيفه ملعونه دوم = صحيفه ملعونه دوم
۴۹. صفات ناپسند در دشمنان اهلبيتعليهم السلام××× ۱ سخنرانى استثنائى غدير: ص ۲۱۲ - ۲۰۱ ۱۸۶ - ۱۷۹. ×××
پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش ششم خطبه غدير، بار ديگر به نور خداوندى اشاره كرد كه در پيامبر و اميرالمؤمنين و امامان تا امامزمانعليهم السلام قرار داده شده است. همچنين در مورد ضايع كنندگان حق آلمحمدعليهم السلام سخن گفت كه عبارت بودند از: كوتاهى كنندگان، معاندين و كينه توزان، مخالفت كنندگان، خيانت كاران، آنان كه رفتار ناروا دارند، ظلم كنندگان، غاصبين، و جالب بود كه عبارت »من جميع العالمين« را پيوست اين گروهها قرار داد تا گستره آن همه زمانها و مكانها را فرا گيرد.
مَعاشِرَ النّاسِ، النُّورُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَسْلُوكٌ فِىَّ، ثُمَّ فى عَلِىِّ بْنِ اَبيطالِبٍ، ثُمَّ فِى النَّسْلِ مِنْهُ اِلَى الْقائِمِ الْمَهْدِىِّ الَّذى يَأْخُذُ بِحَقِّ اللَّهِ وَ بِكُلِّ حَقٍّ هُوَ لَنا، لاَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ جَعَلَنا حُجَّةً عَلَى الْمُقَصِّرينَ وَ الْمُعانِدينَ وَ الْمُخالِفينَ وَ الْخائِنينَ وَ الْآثِمينَ وَ الظّالِمينَ وَ الْغاصِبينَ مِنْ جَميعِ الْعالَمينَ:
اى مردم، نور از جانب خداوند عز و جل در من نهاده شده و سپس در على بن ابىطالب و بعد در نسل او تا مهدى قائم، كه حق خداوند و هر حقى كه براى ما باشد مىگيرد، چرا كه خداوند عز و جل ما را بر كوتاهى كنندگان و بر معاندان و مخالفان و خائنان و گناهكاران و ظالمان و غاصبان از همه عالميان )و همه مخلوقات( حجت قرار داده است.
همچنين پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش هفتم خطبه غدير آيه ۱۱۲ سوره انعام: »وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لَكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّاً شَياطينَ الاِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحى بَعْضُهُمْ اِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً« را در كلام خود آورد و فرمود: »دشمنان امامان، سفيهان گمراهى هستند كه برادران شياطيناند، و سخنان باطل ظاهر فريب را از روى غرور به يكديگر مىرسانند« .
اَلا اِنَّ اَعْداءَهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ الْغاوُونَ اِخْوانُ الشَّياطينِ، يُوحى بَعْضُهُمْ اِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً:
بدانيد كه دشمنان ايشان سفهاء گمراه و برادران شياطيناند كه اباطيل را از روى غرور به يكديگر مىرسانند.
۵۰. طرفداران جبت و طاغوت = دشمنان اهلبيتعليهم السلام / دشمنان در خطبه غدير
۵۱. ظلمتِ دشمنان اهلبيتعليهم السلام××× ۱ واقعه قرآنى غدير: ص ۹۳. ×××
بخش ششم سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير منافقين را نشانه مىرفت، و اشارههاى رمزى به توطئه و نقشههاى آنان بود كه مىبايست از فراز منبر غدير هشدار آن داده مىشد و مردم را نگران روزهاى آينده اسلام مىنمود.
اما صاحب فصيحترين بيان در همه عالم، چنان مقدمه سازى بر اين بخش سخن نمود كه ذلت و سقوط دشمنان را به همه نشان دهد. آن پيشينه، بيان مقام نورانيت خود و اهلبيتش بود كه فراتر از مقام نبوت و امامت است.
با اين مقدمه آمادگى لازم براى ذكر منكرين ولايت ايجاد شده بود كه آنان را دشمنان نور معرفى كند تا به عنوان ظلمتى كه با نورانيت در ستيزند شناخته شوند.
در مرحله اول پيامبرصلى الله عليه وآله آيه ۴۷ سوره نساء را به دنبال آيه نورانيت و به صورت آميخته با آن قرائت كرد، به گونهاى كه نتيجه گيرى از اين چينشِ آيات، عذاب و لعنت صريح براى دشمنان ولايت بود، آنجا كه فرمود: »مِنْ قَبْلِ اَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى اَدْبارِها اَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنّا اَصْحابَ السَّبْتِ« : »ايمان آوريد قبل از آنكه صورتهايى را هلاك نماييم و آنها را به پشت برگردانيم، يا آنان را مورد لعنت قرار دهيم همان گونه كه اصحاب سبت را لعنت كرديم« .
اين تشبيه دقيقاً اشاره به مسلمانانى بود كه نام مسلمانى را حفظ مىكنند اما با هزاران حيله فرامين الهى را زير پا مىگذارند.
اين بود كه آن حضرت در دنباله كلام كار را به صراحت كشانده فرمود: »به خدا قسم قصد نشده از اين آيه مگر گروهى از اصحاب من كه آنان را با نام و نسبشان مىشناسم، ولى مأمور شدهام كه از آنان اعراض كنم و آنان را معرفى نكنم« .
با اين سخن منافقين بر خود لرزيدند و احساس كردند در ادامه سخن از توطئههاى آنان پرده برداشته خواهد شد و همه از نقشههاى سرّى آنان آگاه مىگردند. از نظر فن خطابه همين كافى بود كه آنان را در سكوتى بهت انگيز فرو بَرَد و از هر حركت ناهنجارى باز دارد.
۵۲. عدم سازش با دشمن غدير××× ۱ سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۲۵ ۱۲۰ ۱۱۹ ۱۰۷. ×××
عظمت غدير اقتضا مىكند به بلنداى آن برنامهريزى داشته باشيم، و گمان نكنيم پيامى با آن عظمت را در گونههاى كم ابهت تبليغ مىتوان جلوهگر ساخت. احترام به مقام با عظمت غدير به ما فرمان مىدهد كه آن را در جذابترين و ارزشمندترين گونههاى رسانهاى جلوهگر سازيم، و هر گونه تبليغى در رابطه با غدير را لايق شأن آن و به عظمت ساحت مقدس اولين مبلِّغ آن يعنى پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله به انجام رسانيم.
اگر در سخنرانى غدير تأكيد خاصى بر يكى بودن صراط مستقيم و نشان دادن دقيق آن بوده، اين به ما مىگويد كه به مخاطبين غدير قبل از همه بياموزيم كه راه راست يكى بيشتر نيست و بايد در جستجوى آن بود و آن را پيدا كرد. بايد غديريان را آگاه كنيم كه نمىتوان ولايت علىعليه السلام را در كنار ولايت اهل سقيفه پذيرفت، و با دشمنان غدير نمىتوان دست محبت داد.
بايد به اهل غدير فهماند كه بر سر بهشت و جهنم نمىتوان مصالحه كرد و در جايى كه قاضى خدا و رسول است نمىتوان با مسامحه عمل كرد و بين غدير و سقيفه جمع كرد! اگر جنت و نار يكى شدند غدير و سقيفه هم ادغام مىشود و دو گانگى از بين مىرود.
همچنين اگر در غدير جبرئيل ظاهر شد و اعلام كرد كه غدير را جز منافق يا كافر بر هم نمىزند، ما هم امروز بايد پيام جبرئيل را هم عرض تبليغ غدير ابلاغ نماييم، چرا كه سخن پيك وحى دلنشينىِ ديگرى در قلوب خواهد داشت.
۵۳. غدير در زمان دشمنان××× ۱ چهارده قرن با غدير: ص ۱۳۸. ×××
از روز رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله تا پايان قرن اول هجرى ثبت و تدوين احاديث و تاريخ اسلام از طرف غاصبين خلافت ممنوع اعلام شده و مجازاتهاى سختى براى اقدام كنندگان به چنين مهمى در نظر گرفته شده بود. علت اصلى اين نقشه جلوگيرى از ثبت مطالبى چون واقعه غدير بود كه با اساس حكومت غاصبين منافات داشت.
اكنون بايد ديد غدير چگونه از اين گذرگاه تاريك گذشته و خود را به نسلهاى آينده مسلمين رسانده است. آنانكه كه با گذشت هفتاد روز غدير را به فراموشى سپردند و صاحب غدير يعنى اميرالمؤمنينعليه السلام را خانهنشين كردند چگونه باور مىكنند كه امروز نام غدير در سراسر جهان شناخته شده و اينك جشن چهاردهمين قرن خود را پشت سر گذاشته باشد؟
با چنان دشمنان پر قدرتى كه غدير دارد و با چنان جاهلان فراموشكارى كه نخواستند آن را به ياد بياورند و از گواهى دادن به يك كلمه درباره آن ابا كردند، ولى اينك ميلياردها كلمه در وصفش به رشته تحرير در آمده و نور آن در جهان معرّف بزرگ مذهب اهلبيتعليهم السلام است.
با آنكه هر يك از صد و بيست هزار مخاطب پيامبرصلى الله عليه وآله كه در غدير خم حضور داشتند بايد در راه ثبت و ضبط آن واقعه بزرگ اقدامى مىكردند و نكردند، و با آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله سفارش اكيد كرده بود كه پيام غدير را به نسلهاى آينده برسانيد و اختناق حكومتها مانع از آن شد، ولى باز فرهنگ غنى اسلام پر از نام غدير است و در كتب تاريخ و حديث اسلامى در هر كجا و هر زمان كه تأليف شده باشد نور غدير قابل كتمان نبوده است.
همه اينها نظر عنايت الهى است و او حافظ غدير است كه خود آن را نازل كرده است. اگر دين با غدير تكميل شده و نعمت پروردگار با ولايت به درجه كمال خود رسيده، نگهدارندهاش نيكو نگاه خواهد داشت، و دشمن عاجزتر از آن است كه در مقابل ذات الهى آهنگ مخالف برافرازد.
۵۴. فاطميانِ غديرى در قيامت و دشمنانشان××× ۱ غدير تا فاطميه )انصارى - شريفى( : ص ۲۱۳ - ۲۱۰. ×××
در اينجا نمايهاى كوتاه از فاطميانِ غديرى و دشمنانشان در قيامت ارائه مىكنيم:
عظمت فاطمهعليها السلام در قيامت
خداوند در قيامت جلوهاى از عظمت زهراعليها السلام را نشان مىدهد، تا فاطميان عزت خود و دشمنان فاطمهعليها السلام ذلتشان را احساس كنند. اين جلوه عظمت در جهات زير بيان شده است:
كنار عرش.
حاكم بين خلق از طرف خدا.
آنگونه كه دوست دارى حكم كن.
حكم او مقبول خدا.
فاطميان لذت انتقام از دشمن او را احساس مىكنند؛ از وقتى فاطمهعليها السلام با اين جلوه عظمت از كنار عرش در عرصه قيامت حاضر مىشود، تا آنگاه كه ظالمين به او براى محاكمه مىايستند، و حضرت زهراعليها السلام با يك دستور آنان را روانه جهنم مىنمايد.
اينجاست كه ظالمين در حق غدير و فاطمهعليها السلام متوجه مقام با عظمت زهرايى مىشوند و مىپرسند: خدايا تو حكم مىكنى يا زهرا؟! و پاسخ روشن است كه: زهراعليها السلام از طرف خدا !! چرا كه او در راه خدا و در مقابل دشمنان خداست.
اى كاشهاى بيجاى دشمنان غدير!
لذت فاطميان در آن است كه در مقابل حسرت دشمنان غدير لذت با غدير بودن را احساس خواهند كرد. اين لذت در روزى است كه دوستان زهراعليها السلام آنان را ببينند كه مىگويند: اى حسرت بر آنچه در جوار خدا كوتاهى كردم!
غديريان روزى را خواهند ديد كه دشمنان غدير براى جبران بىشرمىهاى خود نسبت به سيدةالنساءعليها السلام آرزوى باز گشت به دنيا نمايند. كار به جايى رسد كه از شدت پشيمانى بر خود بپيچند و بر دستانشان دندان بخراشند!
آنان خوب مىدانند كه هجوم به خانه زهراعليها السلام به معناى قطع ارتباط با پيامبرصلى الله عليه وآله است. اين است كه اقرار مىكنند: اى كاش راه ارتباطى با پيامبرصلى الله عليه وآله داشتيم!
پيروان سقيفه خوب مىفهمند كه دوستى علىعليه السلام با محبت عمر جمع نمىشود. اين است كه در قيامت از دوستى با سقيفه بر سر خود مىكويند! حتى به ابوبكر و عمر مىگويد: »اى كاش بين من و تو فاصله مشرق تا مغرب بود« ، و رو در روى همانان كه در دنيا به محبتشان افتخار مىكردند مىگويند: »بد دوستى برايم بودى« !
جا دارد از آنان بپرسيم: چرا در روزهايى كه فاطمهعليها السلام به همراه همسر و دو فرزندش بر در خانههايتان مىآمد و كمك مىخواست، با قساوت تمام به او پاسخ رد مىداديد؟ چرا وقتى بين در و ديوار فريادش بلند شد او را كمك نكرديد؟ چرا با شنيدن نفرين فاطمهعليها السلام و ديدن طناب بر گردن علىعليه السلام پشيمان نشديد؟!
شريك جرم سقيفه
همه پيروان سقيفه و غاصبين حق غدير از روز غصب تا قيامت دو جواب در مقابل »اى كاشهاى خود« دريافت خواهند كرد:
اول اينكه توبه و پشيمانى كنار جهنم فايده ندارد. بايد در دنيا در پشيمان مىشديد و توبه مىكرديد و به غديريان مىپيوستيد.
دوم اينكه شما شريك همه جرمهاى سقيفه هستيد و در نتيجه در عذاب آنان هم شريك خواهيد بود و نمىتوانيد رفيق نيمه راه باشيد!!
تشريح ظلم به غدير
روز قيامت در حالى كه به امر فاطمهعليها السلام دشمنان غدير را راهى جهنم مىكنند، به خاطر ظلمى كه روا داشتهاند لعنت نثارشان مىگردد. سپس ظلم آنان تفسير مىشود كه در مقابله با راه غدير - كه راه خداست - دو اقدام اساسى انجام دادند:
اول: بر سر راه مستقيم غدير كه همه شرايط براى اجراى منويات آن آماده بوده مانع ايجاد كردند، و اين راه نورانى بشريت را متوقف نمودند.
دوم: راه مردم را از غدير به سمت سقيفه منحرف كردند، و آنان را نه تنها از راه حق غدير باز داشتند كه به راه باطل غاصبين نيز كشاندند.
اين يعنى دو خسارت به مردم و راه خدا زدند: يكى سدّ راه شدن و ديگرى به انحراف كشاندن. اين دو جرم در روز قيامت به آنان ابلاغ مىشود، و پيرو آن علت اصلى غصب حق غدير و ارزش قائل نشدن به آن كه اعتقاد نداشتن به آخرت است به آنان يادآورى مىگردد.
اولين شهيد غدير
راه بلند غدير شهيدان بسيارى از ظلم سقيفه داشته ايت. هر چند در واقع و باطن امر اولين راه غدير شخص پيامبرصلى الله عليه وآله است، ولى در ظاهر و اولين اين قافله جنينى است كه حتى قدم در اين جهان نگذاشت! نام حضرت محسنعليه السلام در صدر شهداى غدير كودكى را به ياد مىآورد كه مصيبتها و درد و رنجها را با مادر تحمل كرد. فرزندى كه هم ضربه لگد را بر پهلوى مادر احساس كرد، و هم فشار در و ديوار را كشيد، و هم حرارت آتش را لمس كرد، و هم صداى شكستن استخوان سينه مادر را شنيد.
پيداست كه هم فاطمهعليها السلام مهم است و هم غدير، كه اولين شهيد راه مادر و غدير اولين محاكمه روز قيامت را به خود اختصاص مىدهد.
گمراه شدگان دنبال گمراه كنندگان مىگردند
جالب است كه همه مىدانند باعث گمراهى بشريت از خط غدير چه كسانى هستند. خلقى به گستردگى طرفدارانش در همه ادوار تاريخ، درگير و دار قيامت در جستجوى آنان خواهند بود، تا شايد اين خسارت بزرگ را جبران كنند.
گويا فراموش كردهاند كه در دنيا همچون گمشدهاى كه پيدا كرده باشند گرد آنان طواف مىكردند و به غدير على و فاطمهعليها السلام نيشخند مىزدند. آن روز بايد با رهبران خود وارد جهنم شوند و شركت خود رابا آنان در همه جرمها كامل نمايند.
التماس به صاحب غدير
غديريان در قيامت شاهد مناظر لذت بخشى درباره غاصبين در مقابل صاحب غدير خواهند بود، و از حقانيت غدير و پيروى از آن لذت خواهند برد:
لذت اول: غاصبين حق غدير از صاحب غدير درخواست بخشش مىكنند.
لذت دوم: غاصبين حق غدير از صاحب غدير بر سر كوثر غدير التماس آب مىكنند! غديرى كه در دنيا زلال بركه آن را ناديده گرفتند، در روز قيامت محتاج قطرهاى از آن هستند.
لذت سوم: غاصبين حق غدير از صاحب غدير التماس خلاصى و رهايى از عذاب مىنمايند!
لذت چهارم: با همه التماسها چيزى به آنان داده نمىشود و تشنه مىمانند.
لذت پنجم: با ديدن صاحب غدير از ناراحتى چهره درهم مىكشند.
لذت ششم: مورد ملامت قرار مىگيرند كه اين عذابها نتيجه ادعاهاى پوچى است كه غاصبانه از حق غدير به خود نسبت مىداديد.
۵۵. كتمان كنندگانِ غدير = دشمنان اهلبيتعليهم السلام / دشمنان در خطبه غدير
۵۶. كفر دشمن غدير = دشمنان اهلبيتعليهم السلام / دشمنان در خطبه غدير - عدم سازش با دشمن غدير
۵۷. لعنت خداوند بر دشمنان اهلبيتعليهم السلام××× ۱ سخنرانى استثنائى غدير: ص ۲۱۲ - ۲۰۱ ۱۸۶ - ۱۷۹. ×××
پيامبرصلى الله عليه وآله در اولين فراز از بخش ششم خطبه غدير، مقام نورانيت خود و اهلبيتش - كه فراتر از مقام نبوت و امامت است - را بيان فرمود. خلقت نورانى چهارده معصومعليهم السلام قبل از خلقت همه عالم بايد از فراز منبر غدير در خاطرهها مىماند تا بدانند چرا خداوند امامت هيچ كس را به جاى آنان نمىپذيرد.
مَعاشِرَ النّاسِ ، »آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذى اُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى اَدْبارِها اَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنّا اَصْحابَ السَّبْتِ« . بِاللَّهِ ما عَنى بِهذِهِ الْآيَةِ اِلاّ قَوْماً مِنْ اَصْحابى اَعْرِفُهُمْ بِاَسْمائِهِمْ وَ اَنْسابِهِمْ، وَ قَدْ اُمِرْتُ بِالصَّفْحِ عَنْهُمْ. فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِئٍ عَلى ما يَجِدُ لِعَلِىٍّ فى قَلْبِهِ مِنَ الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ:
اى مردم، »ايمان آوريد به خدا و رسولش و به نورى كه همراه او نازل شده است، قبل از آنكه هلاك كنيم وجوهى را و آن صورتها را به پشت برگردانيم يا آنان را مانند اصحاب سبت لعنت كنيم« . به خدا قسم، از اين آيه قصد نشده است مگر قومى از اصحابم كه آنان را به اسم و نسبشان مىشناسم، ولى مأمورم بر آنان پرده پوشى كنم. پس هر كس عمل كند مطابق آنچه در قلبش از حب يا بغض نسبت به على مىيابد.
همچنين پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازهاى پايانى بخش هفتم خطبه غدير و پس از توصيفات دوستان و دشمنان اهلبيتعليهم السلام، سخن را در يك جمله جامع جمعبندى كرده فرمود: »اى مردم، دشمن ما كسى است كه خداوند او را مورد مذمت و لعن قرار داده است« .
مَعاشِرَ النّاسِ، عَدُوُّنا مَنْ ذَمَّهُ اللَّهُ وَ لَعَنَهُ:
اى مردم، دشمن ما كسى است كه خداوند او را مذمت و لعنت نموده است.
براى موارد بيشتر مراجعه شود به عنوان: لعن.
۵۸. لعن دشمنان اهلبيتعليهم السلام بر يكديگر = دشمنان اهلبيتعليهم السلام / جهنم و دشمنان اهلبيتعليهم السلام
۵۹. لعن دشمنان اهلبيتعليهم السلام در جهنم = دشمنان اهلبيتعليهم السلام / جهنم و دشمنان اهلبيتعليهم السلام
۶۰. محور خطبه غدير××× ۱ اسرار غدير: ص ۱۹۳. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۶۵ . ×××
در كنار مقصد اساسى پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير - كه اعلام ولايت و امامتِ دوازده امام بود - يكى از محورهاى مهم خطبه مطالبى درباره دشمنان ايشان و رؤساى ضلالت و انحراف است.
۶۱. مذمت خداوند نسبت به دشمنان اهلبيتعليهم السلام = دشمنان اهلبيتعليهم السلام / لعنت خداوند بر دشمنان اهلبيتعليهم السلام
۶۲. مشركين = دشمنان اهلبيتعليهم السلام / دشمنان در خطبه غدير
۶۳. معرفى قرآنىِ دشمنان غدير××× ۱ غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۱۳ - ۳۰۷. ×××
سراسر اين عنوان »قرآن« معرفى قرآنىِ غدير است و به غدير از نگاه قرآنى توجه شده است. ولى در اينجا در واقع عصاره همه مطالب كتاب و نشان دادن جهات قرآنىِ غدير و اشاره مستقيم به آنهاست. در اينجا با دقت در هر يك از آيات مربوط به غدير، عنوان زيبايى از آن براى غدير انتزاع كرده و به نكتهپردازى آن مبادرت نمودهايم.
اين روش بر گرفته از كلام پيامبر و اميرالمؤمنين و ائمهعليهم السلام است، كه غدير را اين گونه معرفى فرمودهاند، و استناد غدير به قرآن را در موارد غير صريح با ارجاع به آيات نشان دادهاند.
با قرار دادن عنوانى براى هر فراز و جملهاى در اشاره به آن، آيه مربوطه را ذكر مىنماييم و سپس به ترجمهگونهاى از آن مىپردازيم، و آدرس آيات را در پاورقى ذكر مىكنيم تا با مراجعه به موارد آن در كتاب حاضر تفصيل روايات وارده مطالعه گردد.
اين مبحث در دو قسمت تقديم مىشود:
معرفى غدير در آينه قرآن
معرفى دشمنان غدير در آينه قرآن
در اينجا فقط قسمت دوم يعنى »معرفى دشمنان غدير در آينه قرآن« بيان مىشود:
دشمنان غدير به طور جدى در آيات قرآن مطرح شدهاند، و پيامبرصلى الله عليه وآله به صراحت آياتى از قرآن را به آنان تفسير كرده است. ۲۱ عنوان در اين باره از آيات غدير استخراج شده كه به ترتيب از كلى تا جزئيات ذكر مىگردد:
۱. روز امتحان نهايى مردم
غدير روز سختترين امتحان مردمان بود، كه با عبور از باب حطه و سوار شدن بر كشتى نجات بايد فكر رسيدن به بهشت را به نتيجه مىرساندند. دو ضربه هشدار دهنده مراحلِ غدير براى بيدار باش مردم كافى بود، كه در متن قرآن براى بيدارى نسلها باقى ماند:
از يك سو با »أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ«××× ۱ عنكبوت / ۴ - ۱. ××× شروع امتحان اعلام شد؛ و از سوى ديگر با »أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً«××× ۲ توبه / ۱۶. ××× جهتگيرى اين امتحان و كارنامهاى كه به قبول شدگان آن اعطا خواهد شد، تبيين گرديد.
۲. روز شناخت ناراضيان از خدا
غدير روز شناسايى كسانى است كه با اطلاع از »رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً«××× ۳ مائده / ۳. ×××، آگاهانه به دنبال سخط خدا رفتند و رضايت الهى را زير پا گذاشتند. خداوند هم با آيه »ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ«××× ۴ محمدصلى الله عليه وآله / ۲۸. ××× آنان را معرفى كرد تا غديريان گول نخورند.
۳. روز تبيين بىارزشى اكثريت
غدير روزى است كه با انتخاب الهى، براى مردم اختيارى نماند تا چه رسد به اكثريت كه ارزشى داشته باشد. اعلام بىارزشى اكثريت آنگاه به اوج خود رسيد كه با استناد به آيه »وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ«××× ۵ صافات / ۷۱. ××× بىارزشى اكثريت تا گذشتههاى بسيار دور نيز به اثبات رسيد.
۴. روز شناسايى امامان آتش!
غدير آن روزى است كه در كنار معرفى امامان جنّت، سوق دهندگان مردم به سوى دوزخ نيز به مردم معرفى شدند؛ تا با چشمانى باز به آينده خود بنگرند، و از كنار حوادث دينشان بىتفاوت نگذرند. در غدير با تفسير آيه »وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ«××× ۱ قصص / ۴۱. ××× اين حقيقت تلخ براى همه تبيين گرديد.
۵ . روز هشدار از عقبگرد امت
غدير روز بيدارباش امت از آيندهاى پرحادثه و ظلمانى بود كه در آن فتنه مردم تا دَرّه »أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ« سقوط مىكنند، اما بايد بدانند كه »وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً«××× ۲ آل عمران / ۱۴۴. ×××، و اين ناهوشيارانند كه خسارت مىكنند، و راه طى شده را باز مىگردند.
۶ . روز عذاب بر دشمنان غدير
غدير روزى بود كه دشمنان غدير نشان دادند حاضرند ولايت را نپذيرند اگر چه عذاب بر آنان نازل شود، همانطور كه شيطان حاضر شد آتش را بپذيرد ولى سخن خدا را نپذيرد.
خداوند متعال اين جلوه غدير را با آيه كريمه »اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ«××× ۳ انفال / ۳۳. ××× از قول آنان در قرآن ثبت كرد، و با »سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ«××× ۴ معارج / ۳ - ۱. ××× نشان داد كه خدا براى دشمن ولايت تخفيفى قائل نمىشود.
۷. روز شناخت شياطينِ انس
غدير آن روزى است كه شياطين در پوست انسان خود را نشان دادند، در حالى كه سعى در مخفى كارى حال خود داشتند و خود را به پيامبرصلى الله عليه وآله بسيار نزديك نشان مىدادند.
آن روز با نزول آيه »وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً«××× ۱ انعام / ۱۱۲. ××× بر همه معلوم شد كه چه آتشى زير خاكستر براى اسلام تدارك فتنه مىبيند.
۸ . روز افتضاح مكّاران
غدير روز آبروريزى دشمنان اسلام بود كه غدير را بزرگترين سد راه خود به حساب آوردند. خدا هم آنان را آماج حملات قرآنى قرار داد و گاهى با »وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً«××× ۲ نمل / ۵۰ . ×××، و گاهى ديگر با »يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ«××× ۳ بقره / ۹. ×××، و گاهى ديگر با »أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ«××× ۴ زخرف / ۸۰ . ××× به معرفى آنان پرداخت.
۹. روز شناخت كينهتوزان
غدير آن روزى بود كه دلهاى پر از كينه نسبت به اسلام و مبلّغ اعظم آن پيامبرصلى الله عليه وآله عداوت خود را با علىعليه السلام ظاهر ساختند، و قرآن اعلام كرد كه هنوز كينههاى بسيارى در سينه دارند، آنجا كه فرمود: »قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِى صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ«××× ۵ آل عمران / ۱۱۵. ××× و آن كينهها بود كه بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله آتش بر در خانه على و زهراعليهما السلام زد.
۱۰. روز معرفى آزار دهندگان رسولصلى الله عليه وآله
غدير روز شناسايى اذيت كنندگان مقام رسالت بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله با آنان به ديده اغماض مىنگريست، اما متن قرآن با »وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ«××× ۶ توبه / ۶۱ . ××× آنان را با صفتشان معرفى كرد.
۱۱. روز معرفى افشاگران اسرار
غدير روزى بود كه امانتداران وحى از يك سو و افشاكنندگان اسرار رسول از سوى ديگر شناخته شدند، و با آيه »وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِىُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً«××× ۱ تحريم / ۳. ××× معلوم گرديد كه آتش بسيارى از فتنهها زير سر دو تن از همسران پيامبرصلى الله عليه وآله يعنى عايشه و حفصه است، و گردانندگان سقيفه از اين موقعيت حد اكثر استفاده را بردهاند.
۱۲. روز شناخت ياوران ابليس
غدير روز شناسايى كسانى بود كه ابليس چشم اميد بدانان داشت و در آرزوى يارى آنان لحظهشمارى مىكرد، تا آنجا كه گمان خود را بر آنان عملى كرد و مصداق »وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ«××× ۲ سبأ / ۲۰. ××× شدند، در حالى كه گروه »إِنَّ عِبادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ«××× ۳ حجر / ۴۲. ××× همچنان ستبر و استوار راه خود را ادامه دادند.
۱۳. روز شناخت ملحدين در لباس اسلام
غدير روز شناسايى ملحدين بدتر از كفارى بود كه با امضاى صحيفه ملعونه در كنار كعبه بىشرمى را به حد اعلا رساندند، تا آنجا كه خداوند با آيه »وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ«××× ۴ حج / ۲۵. ××× پُتْك عذاب را بر سر آنان فرود آورد.
۱۴. روز معرفى كفار بعد از اسلام
غدير روزى است پردهها برداشته شد و گروهى با تابلوى »وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ«××× ۵ توبه / ۷۴. ××× شناخته شدند، و گروهى ديگر با علامت »إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا«××× ۶ نساء / ۱۳۷. ××× شناسايى گرديدند.
۱۵. روز معرفى مفسدين
غدير آن روزى بود كه مفسدين فى الارض در اعلاترين مصداق آن شناسايى و معرفى شدند. آنان كه بزرگترين پيمان نامه را بر ضد خدا نوشتند، با نشان »أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ«××× ۱ بقره / ۱۲. ××× شهره عالم شدند، و با تابلوى »فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ«××× ۲ محمدصلى الله عليه وآله / ۲۲. ××× به همه معرفى گرديدند.
۱۶. روز سقوط اعمال دشمن
غدير روزى بود كه دشمنان غدير و ولايت به آن زن بنىاسرائيلى تشبيه شدند كه رشتههاى خود را پنبه مىكرد، و اينان با انكار ولايت همه پايههاى ساخته عمر خود را ويران كردند تا آنجا كه مصداق اين آيه شدند: »كَالَّتِى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً« .××× ۳ نحل / ۹۲. ×××
۱۷. روز بيزارى از دشمنان ولايت
غدير روز بيزارى از دشمنان آل محمدعليهم السلام است قبل از روزى كه حسرتِ اين بغض و برائت و لعن را نسبت به آنان بكشيم، و مصداق اين آيه غديرى شويم كه »وَ قالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَما تَبَرَّؤُا مِنَّا« .××× ۴ بقره / ۱۶۷. ×××
۱۸. روز معرفى حسرتكشان
غدير آن روز حسرت بار براى دشمنان ولايت در قيامت است كه شرم زدگى و تأسفِ »كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ« شوند، و به دنبال آن »ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ«××× ۵ بقره / ۱۶۷. ××× نشانگر جايگاه ابدى آنان باشد.
۱۹. روز تأسف بر منكرين
غدير روزى است كه پيامبرِ غدير تأسفِ بلندى همراه با دلسوزى درباره كسانى داشت كه به ولايت ايمان نياوردند و اين نعمت عظمى را از دست دادند، تا آنجا كه خداوند با آيه »فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً«××× ۱ كهف / ۶. ××× پيامبرش را مورد خطاب قرار داد.
۲۰. روز يأس كفار
غدير روز مأيوس شدن كفار از رخنه در اسلام است، چرا كه قافله سالار آن تا ابد تعيين شده و هيچ كس را جرئت نگاهِ ناروا به آخرين دينِ الهى نيست، و چه زيبا اين امضاى الهى در غدير آمد كه »الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ« .××× ۲ مائده / ۳. ×××
۲۱. روز جداسازى حق و باطل
غدير روز جداسازى اصحاب يمين از كوردلان است، كه ثمرهاش در قيامت آنگاه ظاهر مىشود كه »يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ« ، پس گروهى خرسند مصداقِ »فَمَنْ أُوتِىَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلاً«××× ۳ اسراء / ۷۱. ××× مىشوند، همان گونه كه گروهى ديگر ناخشنود مصداق »مَنْ كانَ فِى هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِى الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِيلاً«××× ۴ اسراء / ۷۲ ۷۱. ××× خواهند بود؛ و آن روزى است كه راههاى بازگشت بسته است.
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن / معرفى قرآنىِ غدير.
همچنين مراجعه شود به عنوان: دشمنان اهلبيتعليهم السلام / دشمنان در خطبه غدير.
۶۴. معناى مولى در لسان دشمنان××× ۵ اسرار غدير: ص ۱۱۳. چهارده قرن با غدير: ص ۱۲۷. ×××
بحث درباره معناى كلمه مولى از آنجا شروع شده كه اكثر راويانِ مخالفِ شيعه، فقط همين يك فقره از حديث را نقل كردهاند، و متكلمين آنها براى دفاع از خود همه قرائن و مطالب تاريخ را رها كردهاند و از همه خطبه كلمه »مولى« را انتخاب كردهاند و به بحث درباره معناى لغوى و عرفى آن پرداختهاند!
طبيعى است كه در مقابل آنان علماى شيعه هم بر سر همين موضوع بحث نموده و به آنان جواب لازم را دادهاند و به طور ناخواسته همه جوانب سخن بر سر همين يك كلمه مرتكز شده است.
به عنوان مثال در كتاب »عوالم العلوم« بحث مفصلى درباره معناى مولى آورده، و در بخشى ديگر تعدادى از كتب تفسير عامه را ذكر كرده كه كلمه »مولى« را به معناى »اولى« دانستهاند.××× ۱ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۵۸۹ ۳۳۱ . ×××
پيش از آن هم فهرستى از راويان حديث و شعرا و اهل لغت كه معنى »اولى« را معناى اصلى كلمه مولى دانستهاند آورده است××× ۲ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۵۹ . ×××، كه ذيلاً نام آنان ذكر مىشود:
محمد بن سائب كلبى )م ۱۴۶ ق( ، سعيد بن اوس انصارى لغوى )م ۲۱۵ ق( ، معمر بن مثنى نحوى )م ۲۰۹ ق( ، ابوالحسن اخفش نحوى )م ۲۱۵ ق( ، احمد بن يحيى ثعلب )م ۲۹۱ ق( ، ابوالعباس مبرّد نحوى )م ۲۸۶ ق( ، ابو اسحاق زجاج لغوى نحوى )م ۳۱۱ ق( ، ابوبكر بن انبارى )م ۳۲۸ ق( ، سجستانى عزيزى )م ۳۳۰ ق( ، ابوالحسن رمانى )م ۳۸۴ ق( ، ابونصر فارابى )م ۳۹۳ ق( ، ابواسحاق ثعلبى )م ۴۲۷ ق( ، ابوالحسن واحدى )م ۴۶۸ ق( ، ابوالحجاج شمنترى )م ۴۷۶ ق( ، قاضى زوزنى )م ۴۸۶ ق( ، ابوزكريا شيبانى )م ۵۰۲ ق( ، حسين فرّاء بغوى )م ۵۱۰ ق( ، جاراللَّه زمخشرى )م ۵۳۸ ق( ، ابنجوزى بغدادى )م ۵۹۷ ق( ، نظامالدين قمى )م ۷۲۸ ق( ، سبط بن جوزى )م ۶۵۴ ق( ، قاضى بيضاوى )م ۶۸۵ ق( ، ابنسمين حلبى )م ۷۵۶ ق( ، تاجالدين خجندى نحوى )م ۷۰۰ ق( ، عبداللَّه نسفى )م ۷۱۰ ق( ، ابنصباغ مالكى )م ۷۵۵ ق( ، واعظ كاشفى )م ۹۱۰ ق( ، ابوالسعود مفسّر )م ۹۸۲ ق( ، شهابالدين خفاجى )م ۱۰۶۹ ق( ، ابنحجر عسقلانى، فخر رازى، ابنكثير دمشقى، ابنادريس شافعى، جلالالدين سيوطى، بدرالدين عينى.
۶۵. مفسِدين فى الارض = دشمنان اهلبيتعليهم السلام / دشمنان در خطبه غدير
۶۶. منافقين = منافقين - دشمنان اهلبيتعليهم السلام / دشمنان در خطبه غدير
۶۷. منكر غدير در دعاهاى روز غدير = دشمنان اهلبيتعليهم السلام / دعاى روز غدير و ذكر دشمنان - زيارت غديريه و ذكر دشمنان
۶۸. منكرين امامت××× ۱ سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۸۶ - ۱۷۹. ×××
پس از اتمام بخش چهارم خطبه غدير و بيان حديث غدير و آيه اكمال دين، پيامبرصلى الله عليه وآله بدون كوچكترين وقفهاى سخنان خود را ادامه داده وارد بخش پنجم خطابه شد و به تبيين بيشتر آيه اكمال پرداخت.
آن حضرت از يك سو كمال دين را با امامت همه دوازده امامعليهم السلام اعلام فرمود، و از سوى ديگر هر گونه انكار امامت آنان را مساوى با سقوط اعمال و خلود در آتش اعلام كرد.
همچنين راه هر تخفيفى را در عذاب چنين كسانى منتفى دانست و در اين باره آيه ۲۱۷ سوره بقره: »فَاُولئِكَ الَّذينَ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ فِى النّارِ هُمْ خالِدُونَ« ، و آيه ۸۸ سوره آل عمران: »لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ« را در ضمن كلام خود آورد، و منكرين امامت را مستحق چنين عذابى دانست.
مَعاشِرَ النّاسِ، اِنَّما اَكْمَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ دينَكُمْ بِاِمامَتِهِ. فَمَنْ لَمْ يَأْتَمَّ بِهِ وَ بِمَنْ يَقُومُ مَقامَهُ مِنْ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاوُلئِكَ الَّذينَ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ فِى النّارِ هُمْ خالِدُونَ، »لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ« :
اى مردم، خداوند دين شما را با امامت او كامل نمود، پس هر كس اقتدا نكند به او و به كسانى كه جانشين او از فرزندان من و از نسل او هستند تا روز قيامت و روز رفتن به پيشگاه خداوند عز و جل، چنين كسانى اعمالشان در دنيا و آخرت از بين رفته و در آتش دائمى خواهند بود. »عذاب از آنان تخفيف نمىيابد و به آنها مهلت داده نمىشود« .
۶۹. مهمترين نهى از منكر: دشمنان اهلبيتعليهم السلام××× ۱ واقعه قرآنى غدير: ص ۱۰۶. ×××
در فرازى از بخش دهم خطبه غدير، پيامبرصلى الله عليه وآله دو نكته بسيار مهم درباره امر به معروف و نهى از منكر يادآور شد كه اگر آن حضرت نفرموده بود به ذهن كسى خطور نمىكرد. يكى اينكه بالاترين امر به معروف رساندن مسئله امامت امامان و نهى از مخالفت با ايشان است. ديگر اينكه امر به معروف و نهى از منكر بايد طبق دستور مقام عصمت باشد، و گرنه معروف و منكر شناخته نمىشود تا كسى بخواهد امر و نهى كند.
در اينجا پيامبرصلى الله عليه وآله تأكيد خاصى داشت كه امامتِ فرزندان معصوم علىعليه السلام در متن قرآن است و آيه ۲۸ سوره زخرف »وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فى عَقِبِهِ« را شاهد آن قرار داده فرمود: »آنجا كه خدا مىفرمايد: امامت را مطلبى باقى در نسل او قرار داديم« ، و سپس به حديث ثقلين اشاره كردند كه »لَنْ تَضِلُّوا ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما« .
وعده عذاب به مخالفان نبوت و امامت[۴۶]
رسول خدا صلى الله عليه وآله در خطبه هاى حجةالوداع و به خصوص در خطبه غدير و در آخرين جمله خطبه غديريه فرمود:
ايها الناس، من ادّعى الى غير ابيه و من تولّى غير مواليه فعليه لعنة اللَّه و الملائكة و الناس اجمعين، و لا يقبل اللَّه منه صرفاً و لا عدلاً. و السلام عليكم و رحمة اللَّه[۴۷]: اى مردم، هر كس خودش را به غير پدرش نسبت دهد و هر كس غير مولاى خود ديگرى را به عنوان مولا انتخاب كند، پس لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر او باد، و خداوند از چنين انسانى نه توبه اى را قبول مى كند و نه فديه اى.
اين بخش از خطبه داراى سه بخش است:
۱. ادعاى دنيوى شخص در انتساب به غير پدر و انتخاب غير مولا به جاى مولاى خود.
۲. عدم پذيرش توبه اين شخص و عدم جايگزينى هيچ كار خيرى به جاى آن.
۳. عذاب اخروى شديد كه ابدى و جاودان است.
بخش اول ابهامى دارد كه محتمل است مقصود پدر نسبى باشد و احتمال دارد مقصود پدر معنوى باشد. البته در منابع اهل سنت به شرح اين جمله نپرداخته اند و با همين ابهام آن را آورده اند، بدون اينكه توجه داشته باشند كه اين روايت با همين معناى ظاهرى - كه مقصود پدر نسبى باشد - مخالف فتواى همه فقهاى اسلام است. زيرا اگر كسى خود را به غير پدر نسبى خود نسبت دهد و بعد توبه و استغفار كند، توبه اش پذيرفته است. در حالى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در اين عبارت تصريح مى كند:
اولاً: توبه اين شخص در درگاه خدا پذيرفته نيست.
ثانياً: هيچ كار خيرى نمى تواند اين گناه را جبران كند.
ثالثاً: لعنت خداوند و ملائكه و تمام مردم بر اوست و از رحمت خداى متعال دور است.
در روايات ديگر اين مسئله به حدى شديد بيان شده است كه اگر شخصى چنين ادعايى كند، از حوزه اسلام خارج خواهد شد: من تولّى غير مواليه فقد خلع رقبة الاسلام من عنقه[۴۸]: هر كس غير از مولاى خودش مولاى ديگرى انتخاب كند ريسمان اسلام را از گردن خود باز نموده است.
يا در روايات ديگرى اين كار مساوى با كفر معرفى شده است. به عنوان نمونه: من تولى غير مواليه فقد كفر[۴۹]: هر كس غير از مولاى خود مولاى ديگرى را انتخاب كند كافر شده است.
در روايات ديگرى اين كار مساوى با كفر به آنچه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وحى شده معرفى شده است: و من تولّى غير مواليه فهو كافر بما انزل اللَّه على رسوله.[۵۰] و در روايات ديگرى اين كار مساوى با خلود در جهنم معرفى شده است: من تولّى غير مواليه فليتبوّأ بيتاً من النار.[۵۱]
بايد توجه داشت اين عقوبت شديد نمى تواند با آن ادعاى ساده شخص تناسب داشته باشد. بنابراين جمله ياد شده بايد بر خلاف معناى ظاهرى معناى ديگرى نيز داشته باشد.
همان طور كه بيان شد، دانشمندان اهل سنت از كنار اين فقره از حديث گذشته اند! ولى در روايات شيعه اين مسئله - كه به طور شفاف بيان شده - مشخص مى كند كه مقصود از آن جمله پدر معنوى است، و نتيجه اش انكار نبوت و امامت است.
اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: رسول خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود: به مسجد برو و اين سه مطلب را به مردم اعلام كن: يا ايها الناس، من انتقص اجيراً اجره فليتبوّأ مقعده من النار، و من ادعى الى غير مواليه فليتبوّأ مقعده من النار، و من انتفى من والديه فليتبوّأ مقعده من النار! قال: فقام رجل و قال: يا ابالحسن! ما لهنّ من تأويل؟ فقال: اللَّه و رسوله اعلم. فأتى رسولاللَّهصلى الله عليه وآله، فأخبره فقال رسولاللَّهصلى الله عليه وآله: ويل لقريش من تأويلهنّ. ثلاث مرآت! ثم قال: يا على، انطلق فأخبرهم انى انا الاجير الذى اثبت اللَّه مودّته من السماء. ثم انا و انت مولى المؤمنين، و انا و انت ابوا المؤمنين[۵۲]:
اى مردم! هر كس از مزد اجيرى بكاهد جايگاهش در جهنم است، و هر كس خود را به غير مولايش نسبت دهد نشيمنگاهش در جهنم است، و هر كس از والدين خود ببُرد نشيمنگاهش در جهنم است. حضرت فرمود: پس از اعلام اين مطلب از طرف رسول خدا صلى الله عليه و آله در مسجد، مردى برخاست و گفت: اى ابوالحسن! تأويل اين سه جمله چيست؟
حضرت فرمود: خدا و رسولش بهتر مىدانند. و خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و گزارش جلسه و پرسش مردم را به عرضش رساند. رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: واى بر قريش از تأويل اين سه جمله، و اين جمله را سه بار تكرار فرمود. سپس فرمود: اى على! برو و به آنها گزارش بده! بدون ترديد من آن اجيرى هستم كه خداوند مودتش را از آسمان واجب كرده است. سپس من و تو مولاى مؤمنان هستيم، و من و تو پدران مؤمنان هستيم.
اين تفسير از پدر - كه همان پدر معنوى است - شامل رسول خدا صلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين عليه السلام مى شود و انكار چنين پدرى با خروج از اسلام، كفر و خلود در جهنم سازگار است. آنگاه اين عذاب متناسب با مسئوليت پيامبرى و مسئوليت خلافت نبوى است.
بدين سان و با توجه به چهار نكته اى كه از مطالب كلى طرح شده در خطبه هاى حجةالوداع بيان شد، دلالت اين حادثه بر نصب امام على عليه السلام روشن و آشكار مى گردد. اگر همه اين اصول طرح شده در كلام رسول خدا صلى الله عليه و آله شرح داده شود، حساسيت خطبه هاى ياد شده بيش از پيش نمايان مى شود.
هراس دشمنان از كلمه مولى[۵۳]
بايد توجه داشت پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه و حديث غدير نمى خواهد فقط امامت يا خلافت يا وصايت حضرت را بيان كند، بلكه مى خواهد اولى به نفس بودن و صاحب اختيار تام بر جان و مال و عرض و دين مردم بودن و به عبارت واضحتر «ولايت مطلقه الهيه» را كه به معناى نيابت تامه از طرف پروردگار است بيان كند، و براى اين منظور هيچ لفظى فصيحتر و گوياتر از «مولى» پيدا نمى شود.
دشمنان غدير هم اگر كلمه ديگرى در اينجا به كار رفته بود خيلى آسانتر آن را مى پذيرفتند و يا در مقام رد آن چنين تلاش نمى كردند، و اگر بنا به تعدد معانى بود در الفاظ ديگر بسيار آسانتر بود.
آنان با تشكيک در معناى اين كلمه مى خواهند آن را از محتواى مهم و كارساز عقيدتى و اجتماعى آن جدا كنند و آن را در حد بيان يک موضوع عاطفى و اخلاقى پايين بياورند.
مخالفان غدير از معناى وسيع «اولى بنفس» وحشت دارند و معناى آن را خوب مى فهمند كه اينچنين به مبارزه با آنان برخاسته اند. ما هم بايد بر سر همين معنى پافشارى كنيم، و از خداوند متعال و رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله تشكر كنيم كه با به كار بردن چنين كلمهاى در تركيب خاص جمله، بنيادى محكم در فرهنگ اعتقادى ما بر جاى گذاشته اند.
پانویس
- ↑ غدير در قرآن: ج ۲ ص ۳۴۴ - ۲۳۵.
- ↑ غدير در قرآن: ج ۲ ص ۴۳۱ - ۳۶۶.
- ↑ مجادله / ۱۹ - ۱۴. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۴۲۴ - ۴۲۱ ۴۱۵.
- ↑ نساء / ۱۲۰ - ۱۱۷.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۱۷ ۲۱۶. الاقبال: ص ۴۷۵.
- ↑ الكافى: ج ۱ ص ۵۴ . كتاب سليم: ص ۲۶۲.
- ↑ زمر / ۵۶ . غدير در قرآن: ج ۲ ص ۵۵ - ۵۳ .
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۴۳ بخش ۳.
- ↑ زمر / ۵۹ - ۵۴ .
- ↑ ملک / ۱۱ - ۸. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۶۸ - ۶۶ .
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۵۲ بخش ۷.
- ↑ آيه هاى ۶ و ۷ - كه قبل از آياتِ مذكور در متن خطبه است - چنين است: «وَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ. إِذا أُلْقُوا فِيها سَمِعُوا لَها شَهِيقاً وَ هِيَ تَفُورُ. تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ ...»
- ↑ اعراف / ۳۸. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۶۳ - ۶۵ .
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۵۲ بخش ۷.
- ↑ از آيه ۳۶ تا ۴۱ سوره اعراف متن آيات چنين است: «وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّه كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ أُولئِكَ يَنالُهُمْ نَصِيبُهُمْ مِنَ الْكِتابِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّه قالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ. قالَ ادْخُلُوا فِى أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فِيها جَمِيعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ، وَ قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ فَما كانَ لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ. إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِى سَمِّ الْخِياطِ وَ كَذلِكَ نَجْزِىالْمُجْرِمِينَ. لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ وَ كَذلِكَ نَجْزِى الظَّالِمِينَ».
- ↑ كنز الفوائد: ص ۱۸۵.
- ↑ كتاب سليم: ص ۴۴۰.
- ↑ آل عمران / ۱۷۹. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۲۳۶ - ۲۳۹.
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۵۰ بخش ۶ .
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۹۵.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۶۵ .
- ↑ حمد / ۶ . اسرار غدير: ص ۵۰ .
- ↑ اسرار غدير: ص ۲۱۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۶۷ ص ۵۲ و ج ۶۸ ص ۶۳ و ج ۶۹ ص ۲۴۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۸ قديم ص ۳۴۵.
- ↑ اسرار غدير: ص ۲۹۸ - ۳۰۳. چهارده قرن با غدير: ص ۲۵، ۱۱۱ - ۱۱۸.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۹ ص ۱۶۲ ح ۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۴۱ ص ۲۲۸.
- ↑ كشف المهم: ص ۱۸۸.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۰۸ ح ۱.
- ↑ الغدير: ج ۱ ص ۲۰۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۹. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۷۹ ح ۸۵۸ .
- ↑ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۵ ح ۱۴۷ و ص ۴۴ ح ۱۷۹.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷،۱۶۲،۱۳۶. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۴۴،۱۲۹،۵۷،۵۶. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۳.
- ↑ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۸۵ ح ۹۰۰.
- ↑ كتاب سليم: حديث ۵۵ . اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۹۶.
- ↑ بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۴۱.
- ↑ احقاق الحق: ج ۳ ص ۳۲۴.
- ↑ تاريخ الاسلام (ذهبى): ج ۲۳ ص ۲۸۳.
- ↑ الغدير: ج ۱ ص ۲۱۰.
- ↑ الغدير: ج ۱ ص ۲۰۲.
- ↑ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۲۰ ح ۱۰۱۵.
- ↑ الغدير: ج ۱ ص ۲۱۲.
- ↑ الغدير: ج ۱ ص ۲۱۰.
- ↑ اسرار غدير: ص ۲۱۴.
- ↑ آيات ولايت (مرتضوى) : ج ۲ ص ۷۲-۷۷.
- ↑ العقد الفريد: ج ۴ ص ۱۴۹.
- ↑ كنز العمال: ج ۱۰ ص ۳۲۴.
- ↑ كنز العمال: ج ۱۰ ص ۳۲۷.
- ↑ كنز العمال: ج ۱۶ ص ۲۵۵.
- ↑ كنز العمال: ج ۱۰ ص ۳۲۶.
- ↑ تفسير فرات: ص ۳۹۲.
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۱۱.