دشمنان اهل بیت و غدیر

آيات مربوط به امتحان و مقابله با دشمنان غدير[۱]

بزرگ‏ترين امتحان بشريت در غدیر مطرح شد. امتحانى همه جانبه كه اتمام حجت آن به نحو اكمل انجام گرفت و براى هيچ كس به هيچ دليل و بهانه ‏اى راه گريز نماند.

در اين امتحان عظيم، هم جهاتى كه مى ‏توانست سر منشأ آزمايش باشد متعدد بود، و هم عللى كه مى‏ توانست انگيزه شيطانى براى سقوط در امتحان باشد در جلوه ‏هاى مختلف به ميان آمد.

پیامبر صلی الله علیه و آله در خطابه بلند خود، اين شرايط امتحان را براى مردم تبيين فرمود تا با آمادگى كامل به استقبال آن بروند.

جا داشت هنگام امتحان -  كه آغازش شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله بود -  كسى سقوط نكند، و همه پيروزمندانه و سرفراز در پيشگاه خداوند و در برابر قضاوت آينده تاريخ از آن بيرون آيند، ولى امت اسلام شكستى تأسف ‏انگيز در اين آزمايش الهى از خود به يادگار گذاشتند كه سرافكندگى آن پس از هزار و چهارصد سال هنوز رنگ نباخته است.

مسلمانان به گونه ‏اى امتحان دادند كه جا دارد عنوان آن را به امتحانِ دشمنى با على‏ عليه السلام تغيير دهيم و بگوييم:

با بالاترين نمره ‏اى از آن بيرون آمدند كه ما فوقش فرض نمى شود. به گونه‏ اى امتحان دادند كه گويا اصلاً غدير اتفاق نيفتاده و كمتر از ۸۰ روز از خطابه پيامبر صلى الله عليه و آله نگذشته است!

اين آينده تلخِ امتحان را حضرتش در غدیر به اشارت و صراحت پيش‏ بينى فرمود و مراحل چنين امتحان بزرگى را با استشهاد به آيات قرآن اين گونه ترسيم فرمود:

حضرت ابتدا يادآور شد كه خداوند متعال بندگان را رها نمى ‏كند، و نتيجه عمر هر كس را بدون امتحان نمى‏ گويد.

سپس تصريح فرمود كه امتحان بر سر ولايت على‏ عليه السلام وعده الهى است، و اين امتحانى است كه قبل از روز قيامت در برابر آن قرار خواهند گرفت.

سپس ضابطه ‏اى روشن براى پيروزى در چنين امتحانى به مردم ارائه فرمود و آن اينكه مخالفت با دستورات انبياى الهى به هر گونه ‏اى باشد مخالفت با خداوند و سقوط در امتحان است. آنگاه سقوط در چنين امتحانى را هلاكت و جهنم و كفر خواند.

سپس تأكيد كرد كه خداوند در امتحان ولايت از كسى نمى ‏گذرد و با شكست خوردگان اين امتحان قاطعانه برخورد مى‏ نمايد. در موردى فرصت طلبان را نشانه گرفت كه گويا منتظر تغيير شرايطى هستند تا بر ضد ولايت على‏ عليه السلام اقدام كنند، غافل از اينكه همه اين تحولات بسترى براى امتحان است.

در فرازى ديگر يكى از عوامل سقوط در امتحان را منت گذاشتن بر خدا و رسول در قبول ولايت دانست كه اين غرور به دنبال خود شكستى عظيم دارد.

در قسمتى ديگر حسد نسبت به مقام شامخ ولایت را از عوامل سقوط در امتحان الهى اعلام كرد.

اينها سرفصل‏ هاى اين موضوع بودند كه با مطرح كردن آيات تضمين شده در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله -  كه ۱۱ آيه است -  در اينجا ذكر مى‏ كنيم:

۱. سوره آل عمران، آيه ۱۷۹:

«ما كانَ اللَّه لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ ما كانَ اللَّه لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّه يَجْتَبِى مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ، فَآمِنُوا بِاللَّه وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ» .

۲. سوره حج، آيه ۴۵:

«فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِىَ ظالِمَةٌ، فَهِىَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ» .

۳. سوره اسراء، آيه ۵۸:

«وَ إِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلاّ نَحْنُ مُهْلِكُوها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِيداً كانَ ذلِكَ فِى  الْكِتابِ مَسْطُوراً» .

۴. سوره آل عمران، آيه ۱۴۴:

«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّه شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّه الشَّاكِرِينَ» .

۵ . سوره حجرات، آيه ۱۷:

«يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا، قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَىَّ إِسْلامَكُمْ، بَلِ اللَّه يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإِيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» .

۶ . سوره محمد صلى الله عليه و آله، آيه ۲۸:

«ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّه وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ» .

۷. سوره الرحمن، آيه ۳۵:

«يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ» .

۸ . سوره فجر، آيه ۱۳ و ۱۴:

«فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ. إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» .

۹. سوره صافات، آيه ۷۱:

«وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ» .

۱۰. سوره طلاق، آيه ۸ :

«وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً» .

۱۱. سوره بقره، آيه ۲۴:

«فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِى وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ» .

آيات مربوط به دشمنان غدير[۲]

على بن ابى طالب‏ عليه السلام آن امامى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را سبب امتحان امت قرار داد و فرمود:

لَوْ لا انْتَ يا عَلِىُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى: اى على، اگر تو نبودى مؤمنين بعد از من شناخته نمى‏ شدند.

پیامبر صلی الله علیه و آله فصلى از مراسم غدير و خطابه آن را به دشمنان ائمه‏ عليهم السلام اختصاص داده تا مردود شوندگان از امتحان علوى بدانند چه آينده‏ اى در انتظار آنان است.

اقتباس از چند آيه و تضمين آياتى ديگر براى اين منظور، روى هم ۱۵ آيه را عنوان اين بخش قرار داده است.

در اين آيات از يک سو اوصاف و رفتار اعداء اهل‏ بیت ‏علیهم السلام در دنيا مطرح شده، كه ثابت قدم نبودن آنان در ايمان و گفتگوهاى نارواى آنان و متكبر بودن آنان ذكر شده است.

از سوى ديگر جزاى اعتقاد و عملشان در دنيا و آخرت را بيان مى ‏كند كه سقوط ارزش اعمالشان، و استحقاق آتش ابدى بدون تخفيف و مهلت و بدون شفاعت، آن هم عذاب فوق‏ العاده ‏اى در پايين‏ ترين درجه جهنم با شنيدن صداى جوشش جهنم و ديدن شعله ‏هاى آتش نمونه‏ هاى آن است.

اينها سرفصل‏ هاى اين موضوع بودند كه با مطرح كردن آيات تضمين شده در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله -  كه ۱۵ آيه است -  در اينجا ذكر مى ‏كنيم:

۱. سوره حشر، آيه ۱۸:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّه وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّه إِنَّ اللَّه خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ» .

۲. سوره نحل، آيه ۹۴:

«وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّه وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ» .

۳. سوره انعام، آيه ۱۱۲:

«وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ»

۴. سوره بقره، آيه ۲۱۷:

«يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِيهِ قُلْ قِتالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّه وَ كُفْرٌ بِهِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّه وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ» .

۵ . سوره آل عمران، آيه ۸۶ - ۸۸:

«كَيْفَ يَهْدِى اللَّه قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ. أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّه وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ. خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ» .

۶ . سوره انشقاق، آيه ۱۰ - ۱۲:

«وَ أَمَّا مَنْ أُوتِىَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ، فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً، وَ يَصْلى سَعِيراً» .

۷. سوره الرحمن، آيه ۳۱ و ۳۵:

«سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ ... يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ» .

۸ . سوره ملک، آيه ۷،۶:

«وَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ. إِذا أُلْقُوا فِيها سَمِعُوا لَها شَهِيقاً وَ هِىَ تَفُورُ» .

۹. سوره فرقان، آيه ۱۲:

«إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً» .

۱۰. سوره بقره، آيه ۱۴۰:

«أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى قُلْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّه وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّه وَ مَا اللَّه بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ».

۱۱. سوره لقمان، آيه ۲۴:

«نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍم.

۱۲. سوره فجر، آيه ۱۴:

«إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ».

۱۳. سوره بقره، آيه ۷۹:

«فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّه لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ».

۱۴. سوره نساء، آيه ۱۰۸:

«يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّه وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّه بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً».

۱۵. سوره ناس، آيه ۵،۴:

«مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ، الَّذِى يُوَسْوِسُ فِى صُدُورِ النَّاسِ».

اثر دشمنى اهل‏ بيت ‏عليهم السلام[۳]

سخنرانى تاريخى پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير كه حدود يک ساعت طول كشيد در يازده بخش قابل ترسيم است.

در بخش هفتم، حضرت تكيه سخن را بر اثراتِ ولايت و محبت اهل ‏بیت ‏علیهم السلام قرار دادند و فرمودند: «اصحاب صراط مستقيم در سوره حمد شيعيان اهل‏ بيت ‏عليهم السلام هستند».

سپس آياتى از قرآن درباره اهل بهشت تلاوت فرمودند و آنها را به شيعيان و پيروان آل‏ محمدعليهم السلام تفسير فرمودند. آياتى هم درباره اهل جهنم تلاوت كردند و آنها را به دشمنان آل‏ محمدعليهم السلام معنى كردند.

ارتباط ولايت با حبّ و بغض[۴]

حديث «هَل الدّينُ إلاّ الحُبّ وَ الْبُغض»[۵] از مهم‏ترين اركان اعتقادى ماست. ولايت اهل‏ بيت‏ عليهم السلام كه به معناى صاحب اختیار بودن آنان و اطاعت كامل مردم از ايشان است، لازمه‏ اش محبت داشتن نسبت به آنان و بغض و كينه نسبت به دشمنان ايشان است. در اين باره سه جنبه در خطبه غدیر بيان شده است:

اهميت حب و بغض اهل ‏بيت‏ عليهم السلام نزد خداوند

سه نكته در اين باره فرموده ‏اند:

الف) هر كس علی ‏علیه السلام را دوست بدارد خدا او را دوست مى ‏دارد، و هر كس على ‏عليه السلام را دشمن بدارد خدا او را دشمن مى‏ دارد. در واقع مسئله حب و بغض ايشان به حب وبغض نسبت به خود خداوند برمى‏ گردد.

ب) دشمن اهل ‏بيت ‏عليهم السلام مورد ذمّ و لعن خداوند است، و دوست ايشان مورد مدح خداوند است، و خدا او را دوست دارد.

ج) خداوند در يک وحى و خطاب خاص فرموده است: «هر كس با على دشمنى كند و ولايت او را نپذيرد لعنت و غضبم بر او باد».

حب اهل‏ بيت‏ عليهم السلام ضابطه و ترازوى سنجش اعمال

در اين باره فرموده است:«پس هر يک از شما، طبق آنچه در قلبش از حب و بغض نسبت به على مى‏ يابد عمل كند»، يعنى هر كس قبل از عمل، بايد ببيند چه اندازه محبت يا بغض نسبت به اميرالمؤمنين ‏عليه السلام دارد و طبق آن عمل كند. از اين مطلب سه موضوع استفاده مى ‏شود:

الف) آنان كه حب اهل‏ بيت ‏عليهم السلام را دارند قدرِ اين نعمت را بدانند، و به اقتضاى داشتن اين نعمت در اعمال حسنه كوشا باشند.

ب) محبّان و شيعيان در راهِ محبت اهل ‏بيت ‏عليهم السلام بيشتر كار كنند و عيار محبت خويش را بالا ببرند، و در راه ايشان و احياى امرشان فداكارى نمايند.

ج) دشمنانِ اهل ‏بيت‏ عليهم السلام بدانند كه تا ريشه و پايه را كه همان محبت ايشان است درست نكرده ‏اند بيهوده خود را به اعمالى مشغول داشته‏ اند كه نزد خداوند بدون محبت آنان ارزشى ندارد. پس بهتر است اگر در فكر خودسازى و حركت در راه خدا هستند، اصلاح خود را از اين مرحله شروع كنند. پيامبر صلى الله عليه و آله در حديثى مى‏ فرمايد: «اِنَّما يَكْتَفى أحَدكُم بِما يَجِدُ لِعَلىٍّ فى قَلْبِه»: «هر يک از شما فقط به آنچه نسبت به على در قلب خود مى‏ يابد اكتفا مى ‏كند».[۶]

حب اهل‏ بيت ‏عليهم السلام درّ گرانمايه

حب اهل‏ بيت ‏عليهم السلام درّ گرانمايه ‏اى است كه به هر كس نمى‏ دهند. اگر كسى آن را پذيرفت نشانه سعادت و تقواى اوست، و اگر كسى نپذيرفت نشانگرِ شقاوت اوست، و سزاوار نيست انسان هاى شقى به اين گوهر ناب دست يابند.

اقرار دشمنان به حديث غدير[۷]

سرعت و وسعت انتشار خبر غدير به قدرى حيرت‏ انگيز بود كه باعث شد تلاش ‏هاى مذبوحانه دشمن براى مخفى كردن آن ناكام بماند و در حكومت ضد غدير هم ذكر آن علناً شنيده مى‏ شد.

در چنين شرايطى مخالفين غدير نيز مورد سؤال قرار مى ‏گرفتند و درباره غدير از آنان پرسيده مى‏ شد، و آنان چاره‏اى جز اقرار نداشتند. حتى سران سقيفه كه براى ريشه ‏كن كردن غدير به ميدان آمده بودند نيز به آن اعتراف كردند و اين اقرار به قدرى علنى بود كه دوست و دشمن را به تعجب واداشت.

مواردى در تاريخ به عنوان اقرار دشمنان غدير درباره آن آمده كه حجتى عليه خودشان به حساب مى ‏آيد. البته اينها فقط نمونه ‏هايى از اقرارهاى طرفداران سقيفه درباره غدير است. در طول چهارده قرن بسيارى از بزرگان عامه در كتاب‏ها و گفتارشان به حديث غدير اعتراف كرده ‏اند و حتى كتاب‏هايى نوشته ‏اند.

ارزش اين اقرارهاى خصم در بحث‏ هاى علمى غدير بر احدى پوشيده نيست و نزديك‏ترين راه براى اثبات غدير است. اقرارهاى دشمنان اوليه غدير در قرن‏ هاى بعد به صورت كتاب‏ هايى كه مخالفين غدير نوشتند و در آنها حدیث غدیر را با اسناد معتبر نقل كردند جلوه نمود.

اين سير تا آنجا پيشرفت كه عده ‏اى از مؤلفين مخالف به جمع ‏آورى اسناد و متون مربوط به غدير در ضمن كتاب‏ هايشان و يا به صورت كتاب ‏هاى مستقل پرداختند و جاى هر گونه شک و اشكال در اين زمينه را تا ابد مسدود نمودند.

تک تک اين موارد را ذيلاً و به ترتيب حروف الفبا مى ‏آوريم.

ابليس و حديث غدير

سلمان كه چشم بصيرتش در پرتو نور ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فراتر از ظاهر را مى‏ ديد نقل مى ‏كند: روزى ابليس (به صورت آدمى) عبورش به عده ‏اى افتاد كه به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ناسزا مى‏ گفتند.

ابليس به آنان گفت: بدا به حال شما كه به مولاى خود على بن ابى ‏طالب ناسزا مى‏ گوييد! گفتند: تو از كجا مى ‏دانى كه او مولاى ماست؟ ابليس گفت: از گفته پيامبرتان كه گفت: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...».[۸]

ابوبكر و حديث غدير

روزى ابوبكر براى توجيه غصب خلافت نزد اميرالمؤمنين ‏عليه السلام آمد و گفت: پيامبر درباره مسئله ولايت تو بعد از ايام ولايت در غدير چيزى را تغيير نداده، و من شهادت مى‏ دهم كه تو مولاى من هستى و بدين مطالب اقرار مى‏ نمايم، و در زمان پيامبر هم به عنوان اميرالمؤمنين بر تو سلام كردم ... .[۹]

ابوحنيفه و حديث غدير

روزى ابوحنيفه به مجلسى كه درباره غدير خم صحبت بود وارد شد و وقتى متوجه شد گفت: به اصحاب خود گفته ‏ام در برابر شيعيان به حديث غدير اقرار نكنيد كه شما را محكوم مى‏ كنند!!

هيثم بن حبيب صيرفى كه در آن مجلس بود متغير شد و گفت: چرا به آن اقرار نمى‏ كنيد؟ آيا اين مطلب نزد تو ثابت نيست؟ ابوحنيفه گفت: ثابت است و خود آن را روايت كرده‏ام. هيثم گفت: پس چرا به آن اقرار نمى‏ كنيد... ، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را فرموده و درباره ‏اش خطابه ايراد كرده؟ آنگاه ما دلسوزتر از پيامبر صلى الله عليه و آله باشيم و به خاطر گفته اين و آن از نقلش چشم بپوشيم؟![۱۰]

ابوهريره و حديث غدير

ابوهريره كه از بازوان قوى سقیفه است، داستان غدير را در چندين موقعيت چنين توصيف مى‏ كند:

الف) ابوهريره مى‏ گويد: در روز غدير خم پيامبر دست على بن ابى‏ طالب را گرفت و فرمود: آيا من صاحب اختيار مؤمنان نيستم؟ گفتند: آرى يا رسول اللَّه. فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...» و خداوند اين آيه را نازل كرد: «اليوم اكملت لكم دينكم...».[۱۱]

ب) در جنگ صفین اصبغ بن نباته نامه ‏اى از جانب اميرالمؤمنين‏ عليه السلام براى معاويه آورد. در آنجا ابوهريره را ديد و گفت: تو را قسم مى‏ دهم ... ، آيا در روز غدير خم حاضر بودى؟ گفت: آرى. پرسيد: چه شنيدى كه پيامبر صلى الله عليه و آله درباره على‏ عليه السلام فرمود. گفت: شنيدم كه فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ».[۱۲]

ج) پس از صلح امام حسن‏ عليه السلام معاويه وارد كوفه شد. هر شب ابوهريره همراه معاويه در مسجد كوفه مى‏ نشست. يک شب جوانى به او گفت:

تو را به خدا قسم مى‏ دهم، آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدى كه درباره على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام مى‏ فرمود:

«اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ»؟ ابوهريره در حضور معاويه گفت: آرى. آن جوان گفت: من هم خدا را شاهد مى ‏گيرم كه تو ولايت دشمن او (معاويه) را پذيرفته ‏اى و با دوست او دشمنى كرده ‏اى![۱۳]

انس بن مالک و حديث غدير

انس بن مالک خدمتكار پيامبر صلى الله عليه و آله و از حاضران غدير است. او در حساس ‏ترين موقعيت -  كه امیرالمؤمنین‏ علیه السلام در كوفه از او خواست تا درباره غدير در حضور مردم شهادت دهد -  از اين كار سرباز زد و به نفرين حضرت به مرض برص (پيسى) در پيشانيش مبتلا شد كه همه آن را مى‏ ديدند و علتش را مى‏ دانستند.

او پس از مبتلا شدن تصميم گرفت هرگز غدير را کتمان نكند. نمونه ‏اى از آن چنين است كه گفت: من در روز غدير خم از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم در حالى كه دست على‏ عليه السلام را گرفته بود فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...».[۱۴]

حارث فهرى و حديث غدير

از جمله معجزات غدير ماجراى حارث فهرى و عذاب الهى بر او با انكار غدير است. در آخرين ساعات روز سوم، به همراه دوازده نفر از اصحابش نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و او از طرف بقيه گفت:

اى محمد سه سؤال از تو دارم: شهادت به يگانگى خداوند و پيامبرى خود را از جانب پروردگارت آورده ‏اى يا از پيش خود گفتى؟ آيا نماز و زكات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده ‏اى يا از پيش خود گفتى؟ آيا اين على بن ابى ‏طالب كه گفتى: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...» از جانب پروردگار گفتى يا از پيش خود گفتى؟

حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند: خداوند به من وحى كرده است، و واسطه بين من و خدا جبرئيل است، و من اعلان كننده پيام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبرى را اعلان نمى ‏كنم.

حارث گفت: «خدايا، اگر آنچه محمد مى‏ گويد حق و از جانب توست سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست». و به روايتى: «خدايا، اگر محمد در آنچه مى ‏گويد صادق و راستگو است شعله ‏اى از آتش بر ما بفرست»!!

همين كه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگى از آسمان بر او فرستاد كه از مغزش وارد شد و از دُبُرش خارج گرديد و همانجا او را هلاک كرد. در روايت ديگر: ابر غليظى ظاهر شد و رعد و برقى به وجود آمد و صاعقه‏ اى رخ داد و آتشى فرود آمد و همه آن دوازده نفر را سوزانيد.

بعد از اين ماجرا، آيه نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ...»، يعنى «درخواست كننده‏ اى عذاب واقع شدنى را درخواست كرد كه كسى نتواند آن را دفع كند». پيامبر صلى الله عليه و آله به اصحابشان فرمودند: آيا ديديد و شنيديد؟ گفتند: آرى.

با اين معجزه، بر همگان مسلم شد كه «غدير» از منبع وحى سرچشمه گرفته و يک فرمان الهى است.[۱۵]

حسن بصرى و حديث غدير

حسن بصرى حدیث غدیر را اين گونه نقل كرده است: پيامبر صلى الله عليه و آله على را در روز غدير خم براى مردم منصوب كرد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ».[۱۶]

سعد بن ابى ‏وقاص و حديث غدير

سعد بن ابی ‏وقاص از سرلشكران سقيفه است و خدمات وافرى براى آنان انجام داده است. او نيز همانند ساير منافقين اقرار به فضايل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام داشته است:

الف) سعد مى‏ گويد: بالاتر از همه فضايل على غدير خم است. پيامبر دست او را گرفت و دو بازوى او را بالا برد در حالى كه من به او نگاه مى‏ كردم و فرمود: آيا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر نيستم؟ گفتند: آرى. فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...».[۱۷]

ب) سعد -  كه پس از قتل عثمان با اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بيعت نكرد -  در راه سفر مكه با دو نفر عراقى برخورد كرد. او پرسيد: على بن ابى‏ طالب درباره من چه مى‏ گويد؟ سپس چهار فضيلت بزرگ از فضايل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را بر شمرد و گفت: اگر بخواهيد پنجمى را هم بگويم. دو نفر عراقى گفتند: مى ‏خواهيم بگوئى. سعد گفت: با پيامبر صلى الله عليه و آله در حجة الوداع بوديم. در بازگشت در غدير خم پياده شد و دستور داد تا مناديش بين مردم ندا كند: «من كنت مولاه فهذا على مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله».[۱۸]

ب) معاويه به سفر حج آمده بود، و در آن سفر سعد به ديدن او آمد. در آنجا درباره اميرالمؤمنين عليه السلام سخن به ميان آمد، و از جمله سعد به معاويه گفت: من از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى ‏گفت: «من كنت مولاه فعلى مولاه».[۱۹]

طبرى و حديث غدير

در زمان طبرى مورخ معروف عامه، ابوبكر بن ابى‏ داود درباره حديث غديرخم مطالب نادرستى گفته بود و اين خبر به طبرى رسيد. او در پاسخ به ابن ابى‏ داود كتاب مستقلى درباره غدير نوشت و در آن صحت اسناد آن را ثابت كرد و مدارک لازم را ارائه داد.[۲۰]

عمر بن عبدالعزيز و حديث غدير

مردى نقل مى‏ كند: در شام نزد عمر بن عبدالعزیز آمدم در حالى كه به مردم عطايايى مى ‏داد و من نيز پيش رفتم. به من گفت: از كدام طايفه‏ اى؟ گفتم: از قريش. گفت: از كدام طايفه قريش؟ گفتم: از بنى‏ هاشم. پرسيد: از كدام بنى‏هاشم؟ گفتم: از مواليان على ‏عليه السلام هستم! پرسيد: على كيست؟! من سكوت نمودم. عمر بن عبدالعزيز دست بر سينه‏ اش گذاشت و گفت: من هم بخدا قسم از مواليان على بن ابى‏ طالب هستم. سپس گفت: عده ‏اى برايم روايت كرده ‏اند كه از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده ‏اند كه فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه».[۲۱]

عمرو بن عاص و حديث غدير

معاويه نامه ‏اى براى عمروعاص نوشت و در آن ضمن بدگويى به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام او را به يارى خود طلبيد. عمروعاص در پاسخ به نامه معاويه به عنوان رد سخن او فضايل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را برشمرد و از جمله نوشت: پيامبر در روز غدير خم درباره او فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»![۲۲]

عمر و حديث غدير

عمر بن خطاب حدیث غدیر را به اين صورت نقل كرده است: پيامبر على را به عنوان امام منصوب كرد و گفت: »من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله، خدايا تو بر اينان شاهد هستى»! عمر مى‏ گويد جوان خوش سيمايى را ديدم كه گفت: اى عمر، چه مى‏ بينى؟ بخدا قسم پيامبر صلى الله عليه و آله پيمانى بر شما بست كه جز منافق آن را بر هم نمى ‏زند، و عهدى گرفت كه با آن مخالفت نمى كند مگر كسى كه از دينش مرتد شده باشد. اى عمر، تو بپرهيز از اينكه آن را بر هم زنى  يا با آن مخالفت كنى!![۲۳]

مأمون و حديث غدير

از جمله دشمنان اهل‏ بیت‏ علیهم السلام كه اقرار به حديث غدير كرده ‏اند مأمون است:

الف) مأمون نامه ‏اى براى بنى‏ هاشم نوشت و در آن فضايل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را برشمرد، و از جمله نوشت: «او بود صاحب ولايت در حديث غدير خم».[۲۴]

ب) مأمون عباسى در خراسان مجلسى تشكيل داد كه در آن چهل نفر از بزرگان علماى اسلام را براى مناظره با خود دعوت كرد.

از جمله مطالبى كه در آن مجلس مطرح شد اين بود كه على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام در خلافت بر ديگران مقدم است. وقتى اهل مجلس از اين مطلب تعجب كردند، از يكى از آنان پرسيد: آيا حديث ولايت (غدير) را روايت مى‏ كنى؟ آنان اقرار كردند، وآن را نقل كردند.

مأمون گفت: اين حديث، خلافت على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام را بر ابوبكر و عمر ثابت مى ‏كند و هيچ حقى براى آنان ثابت نمى ‏كند.

یكى از آنان به نام اسحاق گفت: عده ‏اى مى‏ گويند: اين حديث مربوط به مسئله‏ اى است كه بين على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام و زيد بن حارثه پيش آمده است!! مأمون گفت: زمان اين حديث كِى بوده؟ آيا هنگام بازگشت از حجة الوداع نبوده؟ گفت: آرى. مأمون گفت: شهادت زید بن حارثه قبل از غدير بوده است!! چطور خود را به چنين اشكالى قانع كرده ‏اى؟![۲۵]

برخورد شيعيان اهل ‏بيت‏ عليهم السلام با دشمنان[۲۶]

يكى از مقامات شيعيان و محبّين ائمه ‏عليهم السلام كه در خطبه غدیر به آن اشاره شده جوانبى است كه شيعيان و محبّان اهل ‏بيت‏ عليهم السلام بايد در سايه ادعاى ولايت ضرورتاً مراعات كنند.

از جمله آنها اين است كه با دشمنان خدا و رسول و اهل‏ بيت ‏عليهم السلام رشته دوستى نداشته باشند اگر چه پدرانشان يا فرزندانشان يا برادرانشان و يا فاميلشان باشند.

بررسى علل يأس دشمنان در غدير[۲۷]

   تدبّر در قرآن ما را در رسيدن به پاسخ صحيح كمک مى ‏كند. شكى نيست كه اميد لازمه يأس است؛ يعنى بايد اميدى باشد تا بر اثر وقوع امرى تبديل به يأس گردد. لذا براى درک حقيقت، بايد ديد از نظر قرآن اميد مخالفان براى نفوذ در دين نسبت به چه موضوعى بوده است؟

قرآن در بخشى از آيتى مى ‏فرمايد:

«نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ»[۲۸]: در كمين و منتظر مرگ او هستيم. بر اين اساس روشن مى ‏شود اميد مخالفان اسلام معطوف به بعد از شهادت رسول اكرم ‏صلى الله عليه و آله بوده است.

با شهادت آن حضرت جايگاه رهبرى الهى مسلمين خالى مى ‏شود و رخنه‏اى در دين ايجاد مى‏ گردد، كه اگر تدبيرى در جهت رفع و دفع اين ثلمه انديشيده نشود، رياست طلبان با نفوذ در رهبرى يا به دست گرفتن سكّان آن، زمينه ‏اى براى نفوذ در دين ايجاد مى‏ كنند.

بدين رو اميد مخالفان نفوذ در رهبرى اسلامى بوده، و اگر قرار باشد اين اميد تبديل به يأس گردد، بايد از طرف خداوند تكليف رهبرى بعد از رسول اكرم‏ صلى الله عليه و آله در روزى از ايام حجةالوداع روشن شده باشد، تا زمينه يأس كامل كفار فراهم گردد و وعده الهى در: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ» كاملاً محقق گردد.

تلاش براى از بين بردن غدير[۲۹]

   اولين فردى كه مى‏ كوشيد تا از فراموش شدن غدير جلوگيرى نمايد خود رسول خدا صلى الله عليه و آله بود.

حضرتش هنگام شهادت قلم و كاغذ طلبيد تا درباره واقعه غدير و جانشينى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام سفارش نمايد و از فراموش شدن آن پيشگيرى كند.

پس از رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله كسى كه از همه بيشتر در زنده نگه داشتن غدير كوشيد و در اين راه رنج ‏هاى جانكاهى متحمل شد، حضرت زهرا عليها السلام بود.

پس از او حضرت على‏ عليه السلام بارها صحابه را سوگند داد تا درباره واقعه غدير شهادت و گواهى دهند و در هر فرصت مناسبى‏ از غدير يادكرد.

حكّام مستبدّ اموى و مروانى به شدت فعاليت مى ‏كردند تا نور غدير را خاموش كنند و به زعم باطل خود كارى كنند كه نسل آينده از اين واقعه بى ‏اطلاع بماند، تا در نهايت از اين طريق به حكومت غصبى خود مشروعيت بخشند. ولى با كوشش پيگير اميرالمؤمنين و ائمه معصومين‏ عليهم السلام نتوانستند به اين آرمان باطل خود جامه عمل بپوشانند.

فرزندان رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله به محض اينكه اندک مناسبتى پيش مى ‏آمد، مسئله غدير را مطرح و گوشزد مى ‏كردند و از فراموش شدن آن جلوگيرى مى ‏نمودند. همين عنايت خاص امامان معصوم و جانشينان بر حق پيامبر عليهم السلام بود كه باعث شد غدير زنده بماند و تا به امروز در حال درخشش و پرتو افشانى باشد.

خلفاى بنی عباس نيز در پنهان كردن چهره منوّر غدير هر چه توانستند فعاليت كردند. آنان گر چه به ظاهر خود را از ياران على‏ عليه السلام مى شمردند، ولى شكى نيست كه آنها نيز هميشه در حال آزار و شكنجه و در نهايت كشتن فرزندان پيامبر صلى الله عليه و آله بودند. اينان نيز با اراده و مشيت خداوند قهار نتوانستند مخالفت ورزند، و با كشتن فرزندان ابوطالب ‏عليه السلام و مسموم و شهيد نمودن امامان شيعه كارى از پيش نبردند. بلكه به عكس موجب درخشان‏تر شدن خورشيد هميشه تابناک غدير شدند.

ابوحنيفه نعمان بن ثابت در جلسه ‏اى مهم به هيثم بن حبيب صيرفى گفت: قد قلت لأصحابنا لا تقرّوا لهم بحديث غدير خم فيخصموكم: من به اصحاب خودمان گفته ‏ام نزد شيعيان به حدیث غدیر اعتراف نكنيد كه شما را محكوم مى‏ كنند!

گويا در همين دوران بود كه اختناق شديد و كار بسيار سخت شد، تا آنجا كه رئيس مذهب شيعه امام جعفر صادق‏ علیه السلام براى حفظ تشيع و بقاى شيعيان پناه به تقيه برد و از ياران خود خواست كه در مورد حديث غدير بحث و مجادله نكنند.

جهنم و دشمنان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام[۳۰]

   سخنرانى تاريخى پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير كه حدود يک ساعت طول كشيد در يازده بخش قابل ترسيم است.

در بخش هفتم، حضرت تكيه سخن را بر اثراتِ ولایت و محبت اهل ‏بيت‏ عليهم السلام قرار دادند و فرمودند: اصحاب صراط مستقيم در سوره حمد شيعيان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام هستند.

سپس آياتى از قرآن درباره اهل بهشت تلاوت فرمودند و آنها را به شيعيان و پيروان آل ‏محمد عليهم السلام تفسير فرمودند. آياتى هم درباره اهل جهنم تلاوت كردند و آنها را به دشمنان آل ‏محمد عليهم السلام معنى كردند.

پيامبر صلى الله عليه و آله در فرازى از بخش هفتم خطبه غدیر در توصيف دشمنان اهل ‏بيت‏ عليهم السلام به آيه ۱۲ سوره انشقاق:

«فَسَوْفَ يَدْعُو ثُبُوراً وَ يَصْلى سَعيراً» اشاره كرده فرمود: «بدانيد كه دشمنان امامان كسانى ‏اند كه شعله‏ هاى آتش را بر تن خود خواهند يافت».

سپس آيه ۷ سوره ملک:

«اِذا اُلْقُوا فيها سَمِعُوا لَها شَهيقاً وَ هِىَ تَفُورُ»، و آيه ۱۲ سوره فرقان:

«اِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفيراً» كنار هم قرار داده شد و حضرت فرمود:

«بدانيد دشمنان ايشان كسانى‏ اند كه از جهنم در حالى كه مى ‏جوشد صداى وحشتناكى مى ‏شنوند و شعله كشيدن آن را مى ‏بينند».

پس از آن حضرت موارد قرآنى دشمنان اهل ‏بيت‏ عليهم السلام با قرائت كامل آيه ۳۸ سوره اعراف: «كُلَّما دَخَلَتْ اُمَّةٌ لَعَنَتْ اُخْتَها حَتّى اِذا ادّارَكُوا فيها جَميعاً...» ادامه يافت، كه مفهوم آن لعنت دشمنان اهل ‏بيت ‏عليهم السلام به يكديگر و مضاعف شدن عذاب آنان بود.

فراز ديگر درباره دشمنان نيز با آوردن آيه ۸ تا ۱۱ سوره ملک:

«تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّما اُلْقِىَ فيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها اَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ...» ادامه يافت. منظور از اين آيات آن بود كه دشمنان اهل ‏بيت‏ عليهم السلام در جهنم مورد سؤال و ملامت قرار خواهند گرفت كه آيا كسى شما را يادآور نشد؟ و آنان اعتراف مى‏ كنند كه گوش فرا نداديم، و اين گرفتارى حاصل سرپيچى خود ماست.

اَلا اِنَّ اَعْداءَهُمُ الَّذينَ يَصْلَوْنَ سَعيراً.

اَلا اِنَّ اَعْداءَهُمُ الَّذينَ يَسْمَعُونَ لِجَهَنَّمَ شَهيقاً وَ هِىَ تَفُورُ وَ يَرَوْنَ لَها زَفيراً.

اَلا اِنَّ اَعْداءَهُمُ الَّذينَ قالَ اللَّهُ فيهِمْ: «كُلَّما دَخَلَتْ اُمَّةٌ لَعَنَتْ اُخْتَها حَتّى اِذَا ادّارَكُوا فيها جَميعاً قالَتْ اُخْريهُمْ لاَوُليهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ اَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النّارِ، قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ».

اَلا اِنَّ اَعْداءَهُمُ الَّذينَ قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «كُلَّما اُلْقِىَ فيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها اَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ، قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَىْ‏ءٍ، اِنْ اَنْتُمْ اِلاّ فى ضَلالٍ كَبيرٍ، وَ قالوُا لَوْ كُنّا نَسْمَعُ اَوْ نَعْقِلُ ما كُنّا فى اَصْحابِ السَّعيرِ، فَاعْتَرَفوُا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لاَصْحابِ السَّعيرِ»:

بدانيد كه دشمنان اهل ‏بيت كسانى‏ اند كه به شعله ‏هاى آتش وارد مى‏ شوند.

بدانيد كه دشمنان ايشان كسانى ‏اند كه از جهنم در حالى كه مى‏ جوشد صداى وحشتناكى مى‏ شنوند و شعله كشيدن آن را مى ‏بينند.

بدانيد كه دشمنان ايشان كسانى‏ اند كه خداوند درباره آنان فرموده است:

«كُلَّما دَخَلَتْ اُمَّةٌ لَعَنَتْ اُخْتَها...»: «هر گروهى كه داخل جهنم مى ‏شوند همتاى خود را لعنت مى‏ كنند، تا آنكه همه آنان در آنجا به يكديگر بپيوندند آخرين آنان با اشاره به اولين آنان مى‏ گويند:

پروردگارا، اينان ما را گمراه كردند؛ پس عذاب دو چندان از آتش به آنان نازل كن.

خدا مى‏ فرمايد: «براى هر دو گروه عذاب مضاعف است ولى شما نمى ‏دانيد».

بدانيد كه دشمنان ايشان كسانى ‏اند كه خداوند عز و جل مى ‏فرمايد: «كُلَّما اُلْقِىَ فيها فَوْجٌ سَاَلَهُمْ خَزَنَتُها اَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ...»:

«هر گاه گروهى را در جهنم مى‏ اندازند خزانه داران دوزخ از ايشان مى ‏پرسند: آيا ترساننده ‏اى براى شما نيامد؟ مى ‏گويند: بلى، براى ما نذير و ترساننده آمد ولى ما او را تكذيب كرديم و گفتيم: خداوند هيچ چيز نازل نكرده است، و شما در گمراهىِ بزرگ هستيد. و مى‏ گويند: اگر مى‏ شنيديم يا فكر مى‏ كرديم در اصحاب آتش نبوديم. به گناه خود اعتراف كردند، پس دور باشند اصحاب آتش».

حسد دشمنان اهل ‏بيت‏ عليهم السلام[۳۱]

در كنار آيات غدير، مى ‏توان همه احاديث وارد شده در ارتباط غدير با قرآن را به نوعى اتمام حجت غديرى -  قرآنى به حساب آورد، كه از جمله آنها اتمام حجت ‏هاى قرآنىِ بُرَيده اسلمى است:

«أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ» ناظر به ملک عظيم آل محمد است[۳۲]:

بريده اسلمى در ايام سقیفه نوجوانى تيزگوى بود كه اتفاقاً در روزهاى اول رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله به سفر رفته بود.

وقتى از سفر بازگشت و ابوبكر را بر فراز منبر پيامبر صلى الله عليه و آله ديد از تعجب دهانش باز ماند و آنچه را مى ‏ديد باور نكرد. لذا با صراحت و بدون ترس با ابوبکر روبرو شد و در برابر همه مردم با يادآورى غدير حجت را بر او و مردم تمام كرد.

او خطاب به ابوبكر گفت: تو در روز غدير از كسانى بودى كه به على بن ابى‏ طالب «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرَالْمُؤْمِنينَ» گفتى. آن روز در خاطرت هست يا فراموش كرده‏ اى؟ ابوبكر گفت: به ياد دارم. بريده گفت: آيا براى احدى از مسلمين سزاوار است بر اميرالمؤمنين امارت داشته باشد؟!

عمر گفت: نبوت و امامت در يک خاندان جمع نمى‏ شود! بريده در پاسخ اين آيه را خواند:

«أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً»[۳۳]:

«بر مردم حسد مى ‏برند نسبت به آنچه خداوند از فضل خويش به آنان عطا كرده است. ما به آل ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان مُلک عظيم عنايت كرديم».

سپس گفت: بنابراين خداوند نبوت و ملک را براى آنان جمع كرده است.

عمر غضب كرد و دستور داد او را از مسجد بيرون كردند؛ و هميشه نسبت به بريده نگاه غضب آلود داشت!!

حَشرِ دشمنان اهل ‏بيت ‏عليهم السلام[۳۴]

   در غدير كتاب الهى با حيات مردم عجين گرديد، به صورت جزء لا ينفكّى كه تا حوض کوثر عضو جدايى ناپذير زندگى مسلمانان خواهد بود.

پيامبر صلى الله عليه و آله هم در خطبه غدير اين مفهوم را به شكل ‏هاى مختلف از جمله حديث حديث رايات در روز قيامت بيان فرمود.

آنچه در اينجا قابل ذكر است اشاره حضرت به حشر ابوبكر به عنوان گوساله امت و عمر به عنوان فرعون امت و عثمان به عنوان هامان امت و معاويه به عنوان مِخدَج و پيروان آنان در حديث رايات است:

امت من بر سر حوض کوثر در پنج گروه و با پنج پرچم وارد مى ‏شوند:

اول آنان رايت گوساله امت من است. من بپا مى ‏خيزم و دست او را مى‏ گيرم. به محض آن كه دستش را گرفتم روى او سياه مى‏ شود و قدم هايش به لرزه در مى ‏آيد و امعاء و احشاء او منقلب مى‏ شود، و تابعين او نيز همين گونه مى‏ شوند. از آنان مى‏ پرسم: بعد از من با دو يادگار گرانقدر من چگونه رفتار كرديد؟

در پاسخ مى‏ گويند:

ثِقْل بزرگ‏تر (يعنى قرآن) را تكذيب نموديم و پاره پاره كرديم، و ثِقْل كوچک ‏تر (عترت) را در تنگنا قرار داديم و حقش را گرفتيم.

آنگاه من مى‏ گويم: به سمت چپ برويد. آنان از نزد من تشنه و جگر سوخته و روسياه باز گردانده مى ‏شوند در حالى كه قطره ‏اى از حوض كوثر ننوشيده ‏اند.

سپس رايت فرعون امتم بر سر حوض وارد مى ‏شوند كه اكثر مردم اينانند كه توسط او از راه راست منحرف شده ‏اند ... .

دست رئيس آنان را مى‏ گيرم، و به محض آنكه دست او را مى‏ گيرم رويش سياه مى ‏شود و قدم‏ هايش مى‏ لرزد و امعاء و احشاء او منقلب مى ‏شود، و آنان كه تابع او بوده ‏اند نيز چنين مى‏ شوند.

من مى‏ گويم: درباره ثِقْلين بعد از من چه رفتارى كرديد؟ مى‏ گويند: ثِقل بزرگ‏تر را تكذيب كرده و آن را پاره پاره كرديم، و با ثِقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم.

من مى ‏گويم: شما هم به راه گروه اول برويد. آنان هم تشنه و جگر سوخته و روسياه باز مى‏ گردند در حالى كه قطره ‏اى از حوض كوثر ننوشيده ‏اند.

سپس رايت هامان امتم كه امام پنجاه هزار نفر از آنان است -  نزد من مى ‏آيند. من بر مى‏ خيزم و دست او را مى‏ گيرم.

آنگاه كه دست او را گرفتم روى او سياه مى ‏شود و قدم ‏هايش به لرزه مى‏ افتد و امعاء و احشايش منقلب مى ‏شود، و تابعين او نيز چنان مى‏ شوند.

من مى‏ پُرسم: درباره ثِقلين بعد از من چه كرديد؟

مى ‏گويند: ثِقل اكبر را تكذيب كرديم و از دستوراتش سرپيچى نموديم، و ثقل اصغر را خوار كرديم و او را تنها گذاشتيم.

من مى ‏گويم: شما به راه گروه ‏هاى قبل برويد.

آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مى ‏گردند در حالى كه قطره ‏اى از حوض كوثر ننوشيده ‏اند.

سپس رايت مِخْدَج نزد من مى‏ آيد كه امام هفتاد هزار نفر از امت من است و من دست او را مى ‏گيرم.

به محض آنكه دست او را گرفتم رويش سياه مى‏ شود و قدم ‏هايش به لرزه در مى ‏آيد و امعاء و احشاء او منقلب مى‏ شود، و تابعين او نيز چنان مى‏ شوند.

مى ‏گويم: بعد از من درباره ثِقْلين چه كرديد؟

مى ‏گويند: ثقل اكبر را تكذيب كرده و عصيان نموديم، و با ثقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. مى ‏گويم: شما هم به راه گروه ‏هاى قبل برويد.

آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مى‏ گردند در حالى كه قطره ‏اى از حوض كوثر ننوشيده باشند. سپس رايت اميرالمؤمنين و قائدِ پيشانى ‏سفيدان نزد من وارد مى‏ شود... .

دشمنان در خطبه غدير[۳۵]

از آنجا كه اهل‏ بیت‏ علیهم السلام عصاره خلقت ‏اند و خداوند تعالى ساير مخلوقات را به بركت ايشان و در سايه وجودشان آفريده است، لذا به همان اندازه كه محبت و ولايت آنان نزد پروردگار ارزش و اهميت دارد بغض و عداوت با اين والاترين مخلوقاتِ خداوند نيز نزد او گناهى نابخشودنى است و بى ارزش كننده ‏همه  خوبى ‏هاست.

مسلمين در مقابل اهل‏ بيت‏ عليهم السلام هميشه بر سر دو راهى قرار دارند:

يا حب و يا بغض، و راه سومى برايشان وجود ندارد. نداشتن محبت ايشان -  در صورت شناخت آنان -  جرم است و كسى نمى ‏تواند در اين باره بى تفاوت باشد.

پيداست همانطور كه محبت اهل‏ بيت‏ عليهم السلام درجات دارد، بغض و عداوت با ايشان هم در دشمنانشان يكسان نيست و شدت و ضعف آن و نوع دشمنى‏ هايشان متفاوت است.

در يک جمع ‏بندى، بنيان‏ه اى اساسى ولايت در خطبه غدیر، به گونه ‏اى بنا نهاده شده كه درجات و جايگاه هر يک از آنها در اعتقاد معين باشد.

يكى از پايه‏ هاى اعتقادى خطبه غدير بيان ارتباط ولایت با حب و بغض و مطالبى درباره دشمنان و مبغضين اهل ‏بيت‏ عليهم السلام است.

گر چه محوريت خطبه غدير امر امامت و ولايت بود، ولى پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير ۲۵ جمله هم در مورد دوستان و دشمنان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام بيان داشتند. از جمله فرمودند:

ملعون است كسى كه مخالفت على نمايد.

خداوند توبه كسى را كه ولايت على را انكار كند هرگز نمى‏ پذيرد، و او را نمى‏ آمرزد.

بپرهيزيد از اينكه با على مخالفت كنيد، و در نتيجه به آتشى گرفتار شويد كه آتشگيره آن مردم و سنگ‏ ها هستند و براى كافران آماده شده است.

خداوند مى ‏فرمايد: «هر كس با على دشمنى كند و ولايت او را قبول نكند، لعنت و غضبم بر او باد».

ملعون است ملعون است، مورد غضب است مورد غضب است، كسى كه اين كلام مرا (درباره على) نپذيرد و با آن موافقت نكند.

پروردگارا، هر كس با على دشمنى كند دشمن بدار، و هر كس او را انكار كند لعنت كن، و بر هر كس كه حق او را انكار نمايد غضب فرما.

آنان كه امامت على و جانشينان او از فرزندانم و نسل او تا روز قيامت را نپذيرند، كسانى ‏اند كه اعمال آنان سقوط مى‏ كند و دائماً در آتش خواهند بود.

عذاب آنان تخفيف داده نمى‏ شود، و به آنان مهلت داده نخواهد شد.

كسى جز شقى، على را مبغوض نمى ‏دارد.

خداوند عز و جل ما را بر مقصرين، معاندين، مخالفين، خائنين، گناهكاران، ظالمين و غاصبين از همه ‏جهانيان حجت قرار داده است.

امامان گمراه كننده و ياران و تابعين و كمک كنندگان ايشان، در درجه پائين ‏تر جهنم خواهند بود.

دشمنان على، اهل شقاق و نفاق و معارضه ‏كنندگان و تجاوزكنندگان از حق خوداند، آنان برادران شياطين ‏اند كه سخنان نادرست و به ظاهر زيبا را از روى غرور به يكديگر مى ‏رسانند.

دشمنان على كسانى اند كه خداوند در قرآن ذكر فرموده است. (سپس حضرت آياتى از قرآن را در اين باره تلاوت فرمودند).

دشمن ما كسى است كه خدا او را مذمت و لعنت نموده است.

دشمنان اهل ‏بيت‏ عليهم السلام در خطبه غدير را با اين تقسيم ‏بندى نيز مى‏ توان بيان كرد:

پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير، هم محک و معيارهاى دشمنى با اهل ‏بيت ‏عليهم السلام را -  به عنوان اتمام حجت -  براى مردم مشخص كرده ‏اند، و هم جزاى دشمنى و مخالفت با ايشان را بيان فرموده ‏اند كه ذيلاً ذكر مى‏ كنيم:

انواع دشمنى با اهل‏ بيت ‏عليهم السلام

انكار حق ايشان و قبول نكردن ولايتشان.

شک درباره ايشان و مقاماتى كه خدا به آنان عطا كرده است.

قبول نكردن ايشان به عنوان امام خود، و اقتدا نكردن به آنان.

رد كلام ايشان و موافق نبودن با آن و مخالفتِ اوامر ايشان.

بغض قلبى و عداوت ظاهرى با آنان.

خذلان و خوار كردن ايشان و امتناع از نصرتشان.

نداشتن محبت ايشان.

حسد بردن به آنان.

دشمنان اهل ‏بيت ‏عليهم السلام در پيشگاه الهى

ملعون و مغضوب و شقى هستند.

سفهاء و گمراهان و برادران شياطين و تكذيب كنندگان‏اند.

خداوند ايشان را مذمت نموده و خوار مى ‏نمايد، و آنان را دشمن مى ‏دارد و نمى ‏آمرزد و بخاطر تكذيبشان آنان را هلاک مى‏ فرمايد.

جزاى دشمنان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام در روز قيامت

اعمال آنان در دنيا و آخرت بى ‏ارزش مى ‏شود و سقوط مى ‏كند.

در شعله‏ هاى آتش فرو مى‏ روند و صداى شعله كشيدن آتش جهنم را مى‏ شنوند و زبانه‏ هاى آن را مى ‏بينند.

عذاب ايشان تخفيف نمى ‏يابد.

عذاب شديدِ دائمى خواهند داشت و در آتش جهنم جاودانه خواهند بود.

پس از پايان بخش سوم خطبه غدير و در ابتداى بخش چهارم خطبه، در حالى كه امیرالمؤمنین‏ علیه السلام را بر سر دست بلند كرده بود و پس از بيان: «اَلا فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ» فرمود:

اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ: خدايا دوست بدار هر كس على را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس على را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس على را يارى كند، و خوار كن هر كس على را خوار كند.

در واقع حضرت با نشان دادن على ‏عليه السلام و اشاره «هذا» به سوى او دقيق‏ ترين معرفى خليفه پيامبر صلى الله عليه و آله صورت گرفت؛ و به دنبال آن پرچم دوستى و يارى او بر فراز غدير برافراشته شد.

در بخش هفتم خطبه غدیر و پس از آن كه صراط مستقيم كاملاً واضح و روشن شد، سخنرانى پيامبر مكرم اسلام ‏صلى الله عليه و آله در معرفى دو گروه دوست و دشمن آنان ادامه يافت.

حضرت يازده جمله در اين باره فرمود كه شش جمله آن در توصيف اولياى اهل ‏بيت ‏عليهم السلام و پنج جمله در وصف اعداء بود.

در جمله اول آيه ۱۱۲ سوره انعام «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لَكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّاً شَياطينَ الاِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحى بَعْضُهُمْ اِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً» را در كلام خود آورد و فرمود:

«دشمنان امامان سفيهان گمراهى هستند كه برادران شياطين‏ اند، و سخنان باطل ظاهر فريب را از روى غرور به يكديگر مى‏ رسانند».

در جمله دوم مستقيماً آيه ۲۲ سوره مجادله را در وصف آنان قرائت كرد كه مى‏ فرمايد: «لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَومِ الْآخَرِ...» و مفهوم آن چنين بود كه دوستى خدا با دوستى دشمنان خدا جمع نمى‏ شود.

حضرت با اين آيه شرط برائت از دشمنان را براى قبول ولايت قرار داد، و متقابلاً پاداش و نشان بزرگترى را به اولياى اهل‏ بيت عطا فرمود.

در جمله سوم تا ششم پيامبر صلى الله عليه و آله آياتى در وصف اولياى اهل‏ بيت‏ عليهم السلام آورد، و از جمله هفتم باز هم توصيف دشمنان اهل ‏بيت را بيان نمود.

ابتدا به آيه ۱۲ سوره انشقاق «فَسَوْفَ يَدْعُو ثُبُوراً وَ يَصْلى سَعيراً» اشاره كرده فرمود:

«بدانيد كه دشمنان امامان كسانى ‏اند كه شعله‏ هاى آتش را بر تن خود خواهند يافت».

جمله هشتم نيز درباره دشمنان بود كه آيه ۷ سوره ملک «اِذا اُلْقُوا فيها سَمِعُوا لَها شَهيقاً وَ هِىَ تَفُورُ» و آيه ۱۲ سوره فرقان:

«اِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفيراً» كنار هم قرار داده شد و حضرت فرمود: «بدانيد كه دشمنان ايشان كسانى ‏اند از جهنم در حالى كه مى‏ جوشد صداى وحشتناكى مى‏ شنوند و شعله كشيدن آن را مى ‏بينند».

جمله نهم وصف قرآنى دشمنان اهل‏ بيت ‏عليهم السلام را ادامه داده، و با قرائت كامل آيه ۳۸ سوره اعراف:

«كُلَّما دَخَلَتْ اُمَّةٌ لَعَنَتْ اُخْتَها حَتّى اِذا ادّارَكُوا فيها جَميعاً...» ادامه يافت، كه مفهوم آن لعنت دشمنان اهل ‏بيت‏ عليهم السلام به يكديگر و مضاعف شدن عذاب آنان در آخرت بود.

جمله دهم درباره دشمنان نيز با آوردن آيه ۸ تا ۱۱ سوره ملک:

«تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّما اُلْقِىَ فيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها اَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ...» ادامه يافت. منظور از اين آيات آن بود كه دشمنان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام در جهنم مورد سؤال و ملامت قرار خواهند گرفت كه آيا كسى شما را يادآور نشد؟ و آنان اعتراف مى ‏كنند كه گوش فرا نداديم، و اين گرفتارى حاصل سرپيچى خود ماست.

آخرين جمله درباره دوستان اهل ‏بيت‏ عليهم السلام بود كه آيه ۱۲ سوره ملک: «اِنَّ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ اَجْرٌ كَبيرٌ» مورد استناد قرار گرفت و حضرت فرمود:

«بدانيد كه اولياء و دوستان امامان معصوم كسانى هستند كه از پروردگارشان مى ‏ترسند (بدون آنكه او را ببينند) به خاطر ايمانى كه به غيب دارند. براى آنان مغفرت و اجر بزرگ است. اى مردم، چقدر فاصله است بين شعله‏ هاى آتش و اجر بزرگ»!!

پس از اين توصيفات درباره دوستان و دشمنان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام حضرت سخن را در يک جمله جامع جمع ‏بندى كرده فرمود:

«اى مردم، دشمن ما كسى است كه خداوند او را مورد مذمت و لعن قرار داده، و دوست ما هر كسى است كه خداوند او را مدح نموده و دوست بدارد».

مسلمانان در بياناتِ قرآنىِ پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدیر به دو دسته دوستان و دشمنان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام تقسيم شده ‏اند، و بسيارى از آيات قرآن كه درباره خوبان و بَدان عالم مطرح است به اين دو گروه تفسير شده است.

پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد دوست و دشمن اهل ‏بيت‏ عليهم السلام در قرآن، در خطبه غدير مى ‏فرمايد:

مَعاشِرَ النّاسِ، عَدُوُّنا مَنْ ذَمَّهُ اللَّه وَ لَعَنَهُ، وَ وَلِيُّنا كُلُّ مَنْ مَدَحَهُ اللَّه وَ احَبَّهُ:

اى مردم، دشمن ما كسى است كه خداوند او را مورد مذمت و لعن قرار داده، و دوست ما هر كسى است كه خداوند او را مدح نموده و دوست بدارد.[۳۶]

اين كلام رسول اللَّه‏ صلى الله عليه و آله از سه بُعد قابل بررسى است:

موقعيت تاريخى

عبارات فوق را پيامبر صلى الله عليه و آله در موقعيتى فرمود كه قبل از آن بيش از ده آيه قرآن را درباره دوستان اهل ‏بيت ‏عليهم السلام و هشت آيه را درباره دشمنان ايشان تفسير نموده بود.

با اين آمادگى يک مبناى كلى ارائه فرمود كه دوست و دشمن اهل‏ بيت ‏عليهم السلام همان دوست و دشمن خداست و معيار آن جستجو در مواردى است كه خداوند عده‏ اى را به جهتى مورد مذمت يا لعنت يا هر دو قرار داده، و عده ‏اى را مورد ستايش يا محبوبيت خويش يا هر دو قرار داده است.

در واقع به جاى آنكه حضرت بخواهد موارد را يكى يكى بشمارد به همان چند مورد اكتفا فرموده و از مردم خواسته بقيه موارد را با مطالعه قرآن به دست آورند و مصاديق آن را تطبيق نمايند كه تا ابد راه ضلالت مسدود باشد.

موقعيت قرآنى

در اينجا ضرورى به نظر مى ‏رسد مواردى از آيات ذم و لعن خداوند را مورد مطالعه قرار دهيم تا دريابيم پيامبر صلى الله عليه و آله از فراز منبر غدير كدامين دور دست‏ ها را زير نظر دارد و كدام سو را به مسلمين نشان مى‏ دهد.

چند نمونه از آيات حاكى از لعنت كتمان كنندگان، كافران، طرفداران جبت و طاغوت، مفسدين فى الارض، شجره ملعونه، اذيت كنندگان خدا و رسول، منافقین و مشركين، چنين است:

الف) لعنتِ كتمان كنندگان

«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِى‏ الْكِتابِ، أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّه وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ»[۳۷]:

«كسانى كه کتمان مى‏ كنند آنچه از دليل ‏هاى محكم و هدايت نازل كرديم بعد از آن كه آن ها را براى مردم در قرآن تبيين نموديم، اينان كسانى ‏اند كه خدا آنان را لعنت مى‏ كند و لعنت كنندگان لعنتشان مى‏ نمايند».

و ما خوب مى ‏دانيم كه اهل سقیفه و اتباعشان چگونه در كتمان اصل معارف قرآن - به خصوص آنچه به ولايت و امامت و مناقب خاندان رسالت‏ عليهم السلام ارتباط داشت - تلاش كردند.

ب) لعنتِ كافران

«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ، أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّه وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ»[۳۸]:

«كسانى كه كافر شدند و با كفرشان از دنيا رفتند، لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر آنان باد».

«كَيْفَ يَهْدِى اللَّه قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ. أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّه وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ»[۳۹]:

«چگونه خداوند هدايت مى ‏كند قومى را كه بعد از ايمانشان كافر شدند و شهادت دادند كه پيامبر بر حق است و دليل‏ هاى محكم براى آنان آمد، و خدا قوم ظالم را هدايت نمى‏ كند. آنانند كسانى كه لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر آنان است».

چه كسانى بودند كه بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله كافر شدند بعد از آنكه مسلمان بودند؟ چه كسانى فرامين الهى را يكى پس از ديگرى زير پا گذاشتند؟ چه كسانى بدعت‏ ها را به جاى سنت‏ ها قرار دادند؟ اهل سقيفه بودند كه با كفرِ مطلق مردم را تا جاهلیت باز گرداندند، و خود را مستحق لعنت خدا و ملائكه و همه مردم نمودند.

د) لعنتِ طرفداران جبت و طاغوت

«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلاً أُولئِكَ لَعَنَهُمُ اللَّه وَ مَنْ يَلْعَنِ اللَّه فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيراً»[۴۰]:

«نظر نمى ‏كنى به آنان كه نصيبى از كتاب دارند، و به جبت و طاغوت ايمان مى‏ آورند و درباره كسانى كه كافر شدند مى‏ گويند: راه اينان هدايت يافته‏ تر از كسانى است كه ايمان آوردند. اينانند كه خدا لعنتشان كرده، و هركس كه خدا او را لعنت كند براى او ياورى نخواهد بود».

جبت و طاغوت همان است كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در دعاى قنوت فرمود:

اللهمَّ الْعَنْ صَنَمَىْ قُرَيْشَ وَ جِبْتَيْها وَ طاغُوتَيْها ... . و همانان بودند كه دشمنان پيامبر صلى الله عليه و آله و منافقين را بر سلمان و ابوذر و مقداد و عمار مقدم داشتند و مؤمنين حقيقى را كنار زدند، و لعنت ابدى خداوند را تا روزى كه بدعتشان پابرجاست، بر خود خريدند.

ج) لعنتِ منافقان

«وَعَدَ اللَّه الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْكُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها، هِىَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّه وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِيمٌ»[۴۱]:

«خداوند به مردان و زنان منافق و كافران آتش جهنم را وعده داده كه در آن دائمى خواهند بود، و آن برايشان كافى است، و خدا آنان را لعنت نموده و برايشان عذاب پابرجايى است».

«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّه كَذِباً أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ، أَلا لَعْنَةُ اللَّه عَلَى الظَّالِمِينَ»[۴۲]:

«چه كسى ظالم ‏تر است از كسى كه بر خدا دروغ مى ‏بندد؟ اينان كسانى ‏اند كه بر پروردگار خود عرضه مى‏ شوند و شاهدان گواهى مى‏ دهند كه اينان بر پروردگار خود دروغ بستند. آگاه باشيد كه لعنت خدا بر ظالمين است».

در حالى كه دروغ بستن بر پيامبر صلى الله عليه و آله دروغ بستن بر خداست:

آيا اهل سقيفه نگفتند: پيامبر گفته: نبوت و خلافت در يک خاندان جمع نمى ‏شود؟

آيا نگفتند: پيامبر گفته: پيامبران ارث نمى‏ گذارند؟

آيا ده ‏ها دروغ را به حضرتش نسبت ندادند تا خواسته‏ هاى خود را عملى كنند؟

آيا ظالم ‏تر از اينان كسى هست كه خداوند در قرآن لعنتشان كرده است؟

هـ) لعنتِ مفسدين فى الارض

«وَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّه مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّه بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِى الْأَرْضِ، أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ»[۴۳]:

«كسانى كه بعد از پيمان الهى عهد شكنى مى‏ كنند، و آنچه را خداوند دستور به وصلش داده قطع مى ‏كنند و در زمين فساد مى‏ نمايند، براى چنين كسانى لعنت خواهد بود، و در آخرت بد منزلى براى آنان خواهد بود».

چه كسانى پيمان غدير را شكستند؟

چه كسانى با خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله قطع كردند در حالى كه آن حضرت دستور وصل با آنان را داده بود؟

اهل سقيفه بودند كه دامنه فسادشان در زمين تا امروز و تا دامنه قيامت ادامه داشته و خواهد داشت، همان گونه كه تابلوى لعنت خداوند در قرآن بر پيشانى سياهشان نقش بسته است.

و) لعنتِ شجره ملعونه

«وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِى أَرَيْناكَ إِلاّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْآنِ»[۴۴]:

«قرار نداديم رؤيايى كه نشانت داديم مگر براى امتحان مردم و به عنوان ياد شجره ملعونه در قرآن».

بنى ‏اميه كه شاخه‏ هاى شجره ملعونه تيم و عدى از سقيفه بودند، در خواب به پيامبر صلى الله عليه و آله نشان داده شدند.

آن حضرت در تفسير اين آيه فرمود: من دوازده نفر از امامان ضلالت را در خواب ديدم كه از منبرم بالا و پايين مى‏ روند، و امّتم را به صورت عقبگرد به گذشته خود باز مى‏ گردانند. دو نفر از آنان (ابوبكر و عمر) از دو قبيله مختلف قريش تيم و عدى و سه نفر (عثمان و معاويه و يزيد) از بنى ‏اميه و هفت نفر (عبدالملک، وليد، هشام، يزيد، سليمان، عمر بن عبدالعزيز و مروان) از اولاد حكم بن ابى‏ العاص هستند.

ز) لعنتِ اذيت كنندگان خدا و رسول‏ صلى الله عليه و آله

«إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّه وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّه فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً»[۴۵]:

«كسانى كه خدا و رسولش را اذيت مى ‏كنند خداوند آنان را در دنيا و آخرت لعنت فرموده و بر ايشان عذاب خواركننده ‏اى آماده كرده است».

«مَنْ آذى فاطِمَةَ فَقَدْ آذانى، وَ مَنْ آذانى فَقَدْ آذَى اللَّه» كه پيامبر صلى الله عليه و آله نظير آن را درباره علی ‏علیه السلام و نيز همه اهل ‏بيت ‏عليهم السلام فرموده، شامل كدام اذيت كنندگان است؟

جز آنان كه درِ خانه على و فاطمه ‏عليهما السلام را آتش زدند و به آن منزل وحى حمله آوردند و بانوى خانه را اذيتى در حد قتل نمودند و از صورت سيلى خورده و بازوى ورم كرده و پهلوى شكسته و فرزند سقط شده چيزى فرو گذار نكردند؟ جز آنان كه طناب بر گردن صاحب خانه انداخته با شمشيرهاى كشيده براى بيعتش بردند؟

اين عذاب و لعنت اگر شامل اينان نباشد پس شامل چه كسانى خواهد بود؟

ح) لعنتِ منافقين و مشركين

«وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّه ظَنَّ السَّوْءِ، عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّه عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً»[۴۶]:

«تا خداوند عذاب نمايد مردان و زنان منافق و مشرک را كه به خدا بد گمانند. بر آنان باد بلاى بد و خدا بر آنان غضب كرده و لعنتشان نموده و برايشان جهنم را آماده ساخته و بد پايانى خواهد بود».

آيا منافقين غير از آن دورويانى بودند كه آنچه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله از آنان خواست پذيرفتند، ولى تا آن حضرت چشم از جهان فرو بست همه را زير پا گذاشتند و علناً و بى ‏محابا فرامين حضرتش را نقض كردند و بناى سقيفه را چيدند؟

اگر خداوند اينان را لعنت نكرده و جهنم را برايشان آماده ننموده، پس براى چه كسى آماده فرموده است؟!

تحليل اعتقادى

بياييد نتيجه بگيريم كه جمله «عَدُوُّنا مَنْ ذَمَّهُ اللَّه وَ لَعَنَهُ» دريچه ‏اى پُر ديد بر فصلى از عقيده ماست كه عنوان «تَبَرّى» را بر خود دارد و به شفافيت آفتاب به ما مى‏ فهماند كه چه كسانى را بايد لعنت كنيم و از آنان بيزار باشيم.

همان گونه كه جمله «وَلِيُّنا كُلُّ مَنْ مَدَحَهُ اللَّه وَ احَبَّهُ» كه در نقطه مقابل اين چشم ‏انداز اعتقادى قرار دارد، عنوان «تَوَلَّى» را برايمان معنى خواهد كرد، و همچون زلال بلور بر دل‏ هاى ما مى ‏شناساند؛ كه بايد چه كسانى را دوست بداريم و ولايتشان را بپذيريم.

اساسِ «هَل الدينُ إلاّ الحُبّ وَ الْبُغض»[۴۷] از مهم‏ترين اركان اعتقادى ماست. ولايت اهل‏ بیت‏ علیهم السلام كه به معناى صاحب اختیار بودن آنان و اطاعت كامل مردم از ايشان است، لازمه ‏اش محبت داشتن نسبت به آنان و بغض و كينه نسبت به دشمنان ايشان است. در اين باره سه جنبه در خطبه غدير بيان شده است:

محبت و عداوت نزد خدا

حب و بغض اهل‏ بيت ‏عليهم السلام نزد خداوند مسئله بسيار مهمى است، كه سه نكته در اين باره فرموده‏ اند:

الف) هر كس علی ‏علیه السلام را دوست بدارد خدا او را دوست مى‏ دارد، و هر كس على‏ عليه السلام را دشمن بدارد خدا او را دشمن مى‏ دارد. در واقع مسئله حب و بغض ايشان به حب وبغض نسبت به خداوند بازمى ‏گردد.

ب) دشمن اهل ‏بيت‏ عليهم السلام مورد ذم و لعن خداوند است، و دوست ايشان مورد مدح خداوند است، و خدا او را دوست دارد.

ج) خداوند در يک وحى و خطاب خاص فرموده است: «هركس با على دشمنى كند و ولايت او را نپذيرد لعنت و غضبم بر او باد».

ميزان سنجش اعمال محبت آل ‏محمد عليهم السلام

حب اهل‏ بيت‏ عليهم السلام ضابطه و ترازوى سنجش اعمال است، كه در اين باره فرموده است:«پس هر يک از شما، طبق آنچه در قلبش از حب و بغض نسبت به على مى ‏يابد عمل كند»، يعنى هر كس قبل از عمل، بايد ببيند چه اندازه محبت يا بغض نسبت به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام دارد و طبق آن عمل كند. از اين مطلب سه موضوع استفاده مى‏ شود:

الف) آنان كه حب اهل‏ بيت‏ عليهم السلام را دارند قدرِ اين نعمت را بدانند، و به اقتضاى داشتن اين نعمت در اعمال حسنه كوشا باشند.

ب) محبّان و شيعيان در راهِ محبت اهل ‏بيت‏ عليهم السلام بيشتر كار كنند و عيار محبت خويش را بالا ببرند، و در راه ايشان و احياى امرشان فداكارى نمايند.

ج) دشمنانِ اهل‏ بيت‏ عليهم السلام بدانند كه تا ريشه و پايه را كه همان محبت ايشان است درست نكرده ‏اند بيهوده خود را به اعمالى مشغول داشته ‏اند كه نزد خداوند بدون محبت آنان ارزشى ندارد. پس بهتر است اگر در فكر خودسازى و حركت در راه خدا هستند، اصلاح خود را از اين مرحله شروع كنند. پيامبر صلى الله عليه و آله در حديثى مى ‏فرمايد:

«اِنَّما يَكْتَفى أحَدكُم بِما يَجِدُ لِعَلىٍّ في قَلْبِه»: «هر يک از شما فقط به آنچه نسبت به على در قلب خود مى ‏يابد اكتفا مى ‏كند».[۴۸]

ارتباط سعادت و شقاوت با محبت و عداوت اهل ‏بيت ‏عليهم السلام

حب اهل‏ بيت‏ عليهم السلام دُرّ گرانمايه ‏اى است كه به هر كس نمى‏ دهند. اگر كسى آن را پذيرفت نشانه سعادت و تقواى اوست، و اگر كسى نپذيرفت نشانگرِ شقاوت اوست، و سزاوار نيست انسان‏ هاى شقى به اين گوهر ناب دست يابند.

براى آنكه شيعه و محب اهل‏ بيت‏ عليهم السلام بداند در كدام مكتب او را پذيرفته ‏اند و مناط و ضابطه ولايت و محبت را حفظ كند، و نيز منزلت و درجه او نزد پروردگار در دنيا و آخرت و روز نتيجه‏ گيرى روشن شود، پيامبر صلى الله عليه و آله در اين زمينه پايه‏ هايى را در خطبه غدیر بيان فرموده ‏اند:

الف) مقام و منزلت شيعيان و محبان ائمه‏ عليهم السلام نزد خداوند:

آنان مورد مدح خداوند بوده و حزب‏ اللَّه‏ اند و خداوند ايشان را يارى مى ‏كند.

آنان مورد رحمت پروردگارند و آمرزيده مى ‏شوند.

از آنجا كه محبت حاكى از ايمان واقعى است آنان صاحبان ايمان خالص و متقيان ‏اند و ايمان در قلبشان نوشته شده است. از خداوند با ايمان به غيب مى‏ ترسند و هدايت يافته‏ اند و از گمراهى در امانند.

ب) مقام و درجه شيعيان و محبان اهل‏ بيت ‏عليهم السلام در روز قيامت:

آنان به دست آورنده فوز و رستگارى بزرگند و مستحق اجر كبيرند.

در روز هولناک قيامت بر ايشان ترسى نيست و محزون نمى‏ گردند.

بهشت جزاى نهايى ايشان است. با سلامتى و امن وارد آن مى‏ شوند و بدون حساب در آن روزى داده مى‏ شوند.

ملائکه به پيشواز و مشايعت ايشان مى ‏آيند و به آنان سلام مى‏ كنند، و بشارت ابديت در بهشت را به ايشان مى‏دهند.

ج) جوانبى را كه شيعيان و محبان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام بايد در سايه ادعاى ولايت ضرورتاً مراعات كنند:

در عقيده خود شک و شبهه ‏اى راه ندهند.

با دشمنان خدا و رسول و اهل ‏بیت‏ علیهم السلام رشته دوستى نداشته باشند اگر چه پدرانشان يا فرزندانشان يا برادرانشان و يا فاميلشان باشند.

بر ايمان پاكيزه خود، لباسِ ظلم و اعمال ناشايست نپوشانند.

از آنجا كه اهل ‏بيت عصمت و طهارت‏ عليهم السلام عصاره خلقت ‏اند، به همان اندازه كه محبت و ولايت آنان نزد پروردگار ارزش و اهميت دارد بغض و عداوت با اين والاترين مخلوقاتِ خداوند نيز نزد او گناهى نابخشودنى است و بى ارزش كننده همه خوبی هاست.

مسلمين در مقابل اهل‏ بيت ‏عليهم السلام هميشه بر سر دو راهى قرار دارند:

يا حب و يا بغض، و راه سومى برايشان وجود ندارد. نداشتن محبت ايشان -  در صورت شناخت آنان -  جرم است و كسى نمى ‏تواند در اين باره بى‏ تفاوت باشد.

پيداست همانطور كه محبت اهل‏ بيت ‏عليهم السلام درجات دارد، بغض و عداوت با ايشان هم در دشمنانشان يكسان نيست و شدت و ضعف آن و نوع دشمنى ‏هايشان متفاوت است. پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير، هم محک و معيارهاى دشمنى با اهل ‏بيت ‏عليهم السلام را -  به عنوان اتمام حجت -  براى مردم مشخص كرده ‏اند، و هم جزاى دشمنى و مخالفت با ايشان را بيان فرموده ‏اند:

اول: انواع دشمنى با اهل‏ بيت ‏عليهم السلام، كه در خطبه اين مطالب ذكر شده است: انكار حق ايشان و قبول نكردن امامت و ولايتشان، شک درباره مقاماتى اعطايى خدا به آنان، رد كلام ايشان و موافق نبودن با آن و مخالفتِ اوامر ايشان، بغض قلبى و عداوت ظاهرى با آنان، خوار كردن ايشان و امتناع از نصرتشان، نداشتن محبت ايشان و حسد بردن به آنان.

دوم: دشمنان اهل ‏بيت ‏عليهم السلام در پيشگاه الهى، كه در خطبه با عنوان ملعون و مغضوب و شقى و سفهاء و گمراهان و برادران شياطين و تكذيب كنندگان از آنان ياد شده است.

سوم: جزاى دشمنان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام در روز قيامت، كه در خطبه اعمال آنان در دنيا و آخرت بى‏ ارزش و ساقط شمرده شده، و تصريح شده كه در جهنم صداى شعله كشيدن آتش را مى‏ شنوند و زبانه‏ هاى آن را مى‏ بينند و عذاب ايشان تخفيف نمى ‏يابد و در آتش جهنم جاودانه خواهند بود.

دشمنىِ على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام[۴۹]

در مورد دشمنى با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در معارف غديرى نكات متعددى آمده است:

در كلام اميرالمؤمنين‏ عليه السلام

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در بيان حدیث غدیر چنين فرمود:

در غدير شبيه منبرى براى پيامبر صلى الله عليه و آله ساخته شد و آن حضرت بر فراز آن رفت و بازوى مرا گرفت و بلند كرد به حدى كه سفيدى زير بغلش ديده شد. در آن مجلس با صداى بلند فرمود:

«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ، أللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ». پس اساس ولايت من ولايت الهى است، و عداوت با من برابر دشمنى با خداست.[۵۰]

شدت دشمنى دشمنان با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام

از جمله مشهورترين آيات غدير آيه ‏اى است كه پس از اتمام مراسم حج و در مسير مكه به سوى غدير بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد:

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»[۵۱]:

«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده ‏اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى‏ كند. خداوند قوم كافر را هدايت نمى ‏كند».

آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه يكى از علل خوف پيامبر صلى الله عليه و آله و درخواست مهلت در تأخير ابلاغ ولایت، مسئله دشمنى با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بود كه در بعضى از صحابه وجود داشت.

به تعبير ديگر: كينه ‏توزى نسبت به على ‏عليه السلام از ريشه‏ هاى اساسى در مخالفت با مسئله ولايت بود. اين دشمنى در افراد ولدالزنا و ولد حيض و بسيارى از منافقین ذاتى بود[۵۲]، و عده بسيارى هم بودند كه در جنگ ‏هاى پيامبر صلى الله عليه و آله پدران و برادران و ساير فاميلشان به دست اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به قتل رسيده بودند و يا به دست آن حضرت ضربتى خورده يا اسير شده و يا مورد مجازاتى قرار گرفته بودند.

اكنون همه اين افراد مى ‏بايست در برابر منبر غدير زانو مى ‏زدند و مى ‏شنيدند كه صاحب اختيارشان پس از پيامبر صلى الله عليه و آله همين على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام است، و پيداست كه تحمل چنين مقامى درباره آن حضرت براى چنين كسانى بسيار سنگين بود.

پيامبر صلى الله عليه و آله اين ريشه اساسى را به طور جدى در نظر داشت و متن حديث درباره آن چنين مى ‏گويد:

«فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه و آله مِنْ قَوْمِهِ انْ يَتَفَرَّقُوا لِما عَرَفَ مِنْ عَداوَتِهِمْ وَ لِما تَنْطَوى عَلَيْهِ انْفُسُهُمْ لِعَلِىّ ‏عليه السلام مِنَ الْعَداوَةِ وَ الْبَغْضاءِ»[۵۳]:

«پيامبر صلى الله عليه و آله از قوم خود ترسيد كه متفرق شوند، به خاطر عداوتى كه از آنان سراغ داشت، و به خاطر دشمنى و كينه ‏اى كه نسبت به على‏ عليه السلام داشتند».

شقاوت

پيامبر صلى الله عليه و آله در دنباله سخن خود در بخش پنجم خطبه غدير نتيجه گرفت كه خداوند بهترين‏ ها را براى شما انتخاب كرده است:

«پيامبرتان بهترين پيامبر، و وصى شما بهترين وصى و فرزندان او بهترين اوصياء هستند» و ادامه دادند كه ذريه من از نسل على‏ عليه السلام است. سپس تقوى و ايمان و اخلاص را مظهر ولاى على‏ عليه السلام و شقاوت را از آنِ مبغضين على‏ عليه السلام دانستند.

ميزان اعمال

در فرازى از بخش ششم خطبه غدير، پيامبر مكرم اسلام ‏صلى الله عليه و آله در ادامه سخن خود ترازوى علوى را براى سنجش اعمال در برابر مردم قرار داد و فرمود:

«پس هر كس عمل كند طبق آنچه از حب و بغض نسبت به على در قلب خود مى ‏يابد»، و با يادى كه از احقاق حق اهل‏ بيت ‏عليهم السلام توسط حضرت مهدى‏ عليه السلام كرد، انواع ضايع كنندگان حق آل محمد عليهم السلام را به شماره آورد كه عبارت بودند از: كوتاهى كنندگان، معاندين و كينه توزان، مخالفت كنندگان، خيانت كاران، آنان كه رفتار ناروا دارند، ظلم كنندگان، غاصبين.

و جالب بود كه عبارت «من جميع العالمين» را پيوست اين گروه ‏ها قرار داد تا گستره آن همه زمان‏ ها و مكان ‏ها را فرا گيرد.

ناپاكى مبغضين

صبح روز دوازدهم در سفر حجةالوداع با طلوع فجر نماز صبح خوانده شد. پس از آن مردم همچنان منتظر بودند تا نزديكى ظهر شد و پيامبر صلى الله عليه و آله رمى جمرات سه گانه را آغاز كرد و به ترتيب با همراهى مردم سه جمره را رمى كردند.

زمينه ‏سازى براى غدير چنان حساب شده و منظم پيش مى ‏رفت كه ابعاد گسترده آن هر لحظه جهت گيرى تازه ‏اى را نشان مى ‏داد. اكنون نوبت آن بود كه با جلوه‏ اى بى ‏سابقه مردم منظره ‏اى را كه احتمال نمى ‏دادند به چشم خود ببينند.

آن روز همه مردم در مِنا كنار پيامبر صلى الله عليه و آله بودند كه چشمشان به مردى افتاد كه به ركوع و سجود مى ‏رفت و تضرع مى ‏نمود. كسانى كه حاضر بودند گفتند:

يا رسول‏ اللَّه! چه نماز زيبايى مى‏ خواند! فرمود: اين همان شيطان است كه پدر شما را از بهشت بيرون كرد.

در اينجا على‏ عليه السلام با بى ‏اعتنايى به سوى او رفت و او را محكم تكان داد به گونه ‏اى كه استخوان‏ هايش در هم فرو رفت. سپس فرمود: «انشاء اللَّه تو را خواهم كشت».

شيطان پاسخ داد:

تا هنگام وقت معلوم از طرف پروردگار بر قتل من قادر نخواهى بود. چرا قصد قتل مرا كرده‏ اى؟ به خدا قسم احدى تو را مبغوض نمى ‏دارد مگر آنكه نطفه من قبل از نطفه پدرش در رحم مادر او قرار مى ‏گيرد. من در اموال و اولاد دشمنان تو شريک هستم. آنگاه با اشاره به آيه ۶۴ سوره اسراء گفت: اين همان كلام خداوند عز و جل در كتاب محكمش است كه مى‏ فرمايد:

«وَ شارِكْهُمْ فِى الاَمْوالِ وَ الاَوْلادِ»: «در اموال و اولاد آنان شريک باش». پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه مردم مى‏ شنيدند فرمود:

«يا على، راست مى‏ گويد. كسى از قريش تو را مبغوض نمى ‏دارد مگر زنا زاده، و كسى از انصار تو را مبغوض نمى‏ دارد مگر يهودى، و كسى از عرب تو را مبغوض نمى‏ دارد مگر زنا زاده، و كسى از بقيه مردم تو را مبغوض نمى‏ دارد مگر اهل شقاوت».

سپس لحظاتى سر مبارک را پايين انداخت، و بعد سر خود را بلند كرده فرمود:

«اى انصار، فرزندان خود را بر محبت على عرضه كنيد. اگر پاسخ مثبت دادند فرزند شما هستند، و اگر نپذيرفتند فرزند شما نيستند».[۵۴]

نفرين پيامبر صلى الله عليه و آله براى مُبغضين

در مرحله چهارم از خطبه غدير و پس از بيان حديث «من كنت مولاه»، پيامبر صلى الله عليه و آله اشاره ‏اى به آينده كفر ستيز على بن ابى ‏طالب ‏عليه السلام با ناکثین و قاسطین و مارقین نمود، و تصريح كرد جنگ او با آن گروه ‏ها به امر خداوند است.

در اينجا با قرائت آيه ۵ سوره ق «ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَىَّ»:

«سخن نزد من تغيير يافتنى نيست»، اشاره به مقام تغيير نيافتنى على‏ عليه السلام نمود و بار ديگر جمله ‏اى را كه هنگام بلند كردن امیرالمؤمنین‏ علیه السلام فرموده بود تكرار كرد، اما جالب بود كه قبل از ذكر آن يادآور شد كه «خدايا به امر تو مى ‏گويم» و سپس فرمود:

«اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»؛ و در پى آن افزود: «خدايا لعنت كن هر كس او را انكار كند و غضب نما بر هر كسى كه حق او را انكار نمايد».

دعاى روز غدير و ذكر دشمنان

   يكى از مضامينى كه در دعاهاى روز غدير آمده[۵۵] لعن منكر غدير است:

الْحَمْدُ للَّهِ الَّذى عَرَّفَنا فَضْلَ هذَا اليَوْمِ وَ بَصَّرَنا حُرْمَتَهُ وَ كَرَّمَنا بِهِ وَ شَرَّفَنا بِمَعْرِفَتِهِ وَ هَدانا بِنُورِهِ ... . اللَّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُكَ ... . أَنْ تَلْعَنَ مَنْ جَحَدَ حَقَّ هذَا الْيَوْمِ وَ أنْكَرَ حُرْمَتَهُ فَصَدَّ عَنْ سَبيلِكَ لِإِطْفاءِ نُورِكَ:

حمد خدايى را كه فضيلت اين روز را به ما شناسانيد و ما را نسبت به حرمت آن بصيرت داد و به وسيله آن به ما كرامت بخشيد و با معرفت آن به ما شرف داد و به نور آن ما را هدايت كرد.

خدايا، از تو مى ‏خواهم لعنت كنى كسانى را كه حق اين روز را انكار كردند و حرمت آن را نپذيرفتند و براى خاموش كردن نور تو راه تو را بستند.

زيارت غديريه و ذكر دشمنان[۵۶]

   زيارت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در روز غدير كه امام هادی علیه السلام فرمودند[۵۷]، دوره كامل عقايد شيعه درباره ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و فضايل و سوابق و محنت ‏هاى آن حضرت است. يكى از مضامينى كه در زيارت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در روز غدير آمده لعن دشمنان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام است:

أَشْهَد ُ أَنَّكَ مَا اتَّقَيْتَ ضارِعاً وَلا أَمْسَكْتَ عَنْ حَقِّكَ جازِعاً وَلا أَحْجَمْتَ عَنْ مُجاهَدَةِ غاصِبيكَ ناكِلاً وَلا أَظْهَرْتَ الرِّضا بِخِلافِ ما يُرْضِى اللَّه مُداهِناً وَلا وَهَنْتَ لِما أَصابَكَ فى سَبيلِ اللَّه وَلا ضَعُفْتَ وَلاَ اسْتَكَنْتَ عَنْ طَلَبِ حَقِّكَ مُراقِباً.

مَعاذَ اللَّه أَنْ تَكُونَ كَذلِكَ، بَلْ إِذْ ظُلِمْتَ احْتَسَبْتَ رَبَّكَ وَفَوَّضْتَ إِلَيْهِ أَمْرَكَ وَذَكَّرْتَهُمْ فَمَا ادَّكَرُوا وَوَعَظْتَهُمْ فَمَا اتَّعَظُوا وَخَوَّفْتَهُمْ فَما تَخَوَّفُوا.

لَعَنَ اللَّه مُسْتَحِلِّى الْحُرْمَةِ مِنْكَ وَ ذائِدِى الْحَقِّ عَنْكَ، وَأَشْهَدُ أَنَّهُمُ الْأَخْسَرُونَ الَّذينَ تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فيها كالِحُونَ.

لَعَنَ اللَّه مَنْ ساواكَ بِمَنْ ناواكَ.

لَعَنَ اللَّه مَنْ عَدَلَ بِكَ مَنْ فَرَضَ اللَّه عَلَيْهِ وِلايَتَكَ:

شهادت مى‏ دهم كه تو از روى ذلت تقيه نكردى، و به خاطر ترس از حق خود امساک نكردى، و به عنوان عقب‏ نشينى از جهاد با غاصبین حقت خوددارى نكردى، و به عنوان سازشكارى مطلبى بر خلاف رضاى خدا اظهار نكردى، و در مقابل آنچه در راه خدا به تو رسيد سستى نكردى و ضعف نشان ندادى و به عنوان انتظار از طلب حق خود ناتوانى نشان ندادى.

معاذ اللَّه كه تو چنين باشى! بلكه وقتى مظلوم شدى براى خدا صبر كردى و كار خود را به او سپردى، و ظالمان را متذكر شدى ولى نخواستند بياد بياورند، و آنان را موعظه كردى ولى در آنان اثر نكرد، و آنان را از خدا ترسانيدى ولى نترسيدند!

خدا لعنت كند آنانكه حرمت تو را شكستند و حقت را از تو دور كردند. شهادت مى‏ دهم كه آنان از همه زيان‏كارترند، آنان كه حرارت آتش به صورت هايشان مى‏ خورد و در آن با روى گرفته و عبوس هستند.

خدا لعنت كند كسى را كه تو را با آن كه در مقابل تو ايستاد مساوى بداند.

خدا لعنت كند كسى را كه تو را با آنكه خداوند ولايتت را بر او واجب كرده مساوى بداند.

در فرازى ديگر آمده است:

أَشْهَدُ أَنَّكَ أَخُو رَسُولِ‏ اللَّه صلى اللَّه عليه و آله ... ، وَأَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ عَنِ اللَّهِ ما أَنْزَلَهُ فيكَ، فَصَدَعَ بِأَمْرِهِ وَأَوْجَبَ عَلى أُمَّتِهِ فَرْضَ طاعَتِكَ وَوِلايَتِكَ وَعَقَدَ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ لَكَ وَجَعَلَكَ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَما جَعَلَهُ اللَّهُ كَذلِكَ. ثُمَّ أَشْهَدَ اللَّهَ تَعالى عَلَيْهِمْ فَقالَ: أَلَسْتُ قَدْ بَلَّغْتُ؟ فَقالُوا: اللَّهُمَّ بَلى. فَقالَ: اللَّهُمَّ اشْهَدْ وَكَفى بِكَ شَهيداً وَ حاكِماً بَيْنَ الْعِبادِ. فَلَعَنَ اللَّهُ جاحِدَ وِلايَتِكَ بَعْدَ الإِقْرارِ وَناكِثَ عَهْدِكَ بَعْدَ الْميثاقِ:

شهادت مى ‏دهم كه تو برادر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله هستى ... ، و آن حضرت از طرف خداوند آنچه درباره تو نازل كرده بود رسانيد و دستور خدا را به اجرا در آورد و وجوب اطاعت تو و ولايتت را بر مردم واجب كرد، و براى تو از آنان بيعت گرفت تو را نسبت به مؤمنين صاحب اختيارتر از خودشان قرار داد همانطور كه خداوند به آن حضرت را چنين مقامى داده بود.

سپس خداى تعالى را بر آنان شاهد گرفت و فرمود: آيا من به شما رساندم؟ گفتند: آرى به خدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش و تو به عنوان شاهد و حاكم بين بندگان كفايت مى ‏كنى. خداوند منكر ولايت تو را بعد از اقرار و شكننده عهد تو را بعد از پيمان لعنت كند.

و در فرازى ديگر آمده است:

اللَّهُمَّ إِنَّا نَعْلَمُ أَنَّ هذا هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِكَ، فَالْعَنْ مَنْ عارَضَهُ وَاسْتَكْبَرَ وَكَذَّبَ بِهِ وَ كَفَرَ وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ. لَعْنَةُ اللَّهِ وَلَعْنَةُ مَلائِكَتِهِ وَرُسُلِهِ أَجْمَعينَ عَلى مَنْ سَلَّ سَيْفَهُ عَلَيْكَ وَسَلَلْتَ سَيْفَكَ عَلَيْهِ -  يا أَميرَالْمُؤْمِنينَ -  مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ الْمُنافِقينَ إِلى يَوْمِ الدّينِ، وَعَلى مَنْ رَضِىَ بِما ساءَكَ وَلَمْ يُكْرِهْهُ وَأَغْمَضَ عَيْنَهُ وَ لَمْ يُنْكِرْ أَوْ أَعانَ عَلَيْكَ بِيَدٍ أَوْ لِسانٍ أَوْ قَعَدَ عَنْ نَصْرِكَ أَوْ خَذَلَ عَنِ الْجِهادِ مَعَكَ أَوْ غَمَطَ فَضْلَكَ وَجَحَدَ حَقَّكَ أَوْ عَدَلَ بِكَ مَنْ جَعَلَكَ اللَّهُ أَوْلى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ:

خدايا، ما مى ‏دانيم كه اين حقى از جانب توست. پس لعنت كن هر كس با آن معارضه كند و در مقابل آن سر تعظيم فرود نياورد و آن را تكذيب كند و كافر شود. و بزودى آنان كه ظلم كردند خواهند دانست كه به كجا باز خواهند گشت.

يا اميرالمؤمنين، لعنت خدا و لعنت همه ملائكه و انبيائش بر كسى كه تو بر او شمشير كشيدى و كسى كه بر تو شمشير كشيد از مشركان و منافقان تا روز قيامت، و بر كسى كه به آنچه تو را ناراحت مى‏ كند راضى باشد و او را ناراحت نكند، و بر كسى كه چشم خود را بسته و انكار نمى كند، و بر كسى كه عليه تو با دست يا زبان كمک كرده يا از يارى تو خوددارى كرده يا از جهاد همراه تو ديگران را منع كرده يا فضيلت تو را كوچك شمرده و حق تو را انكار نموده يا كسى را كه خداوند تو را صاحب اختیار بر او قرار داده با تو برابر بداند.

و در فرازى ديگر آمده است:

اللَّهُمَّ إِنَّا نَعْلَمُ أَنَّ هذا هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِكَ، فَالْعَنْ مَنْ عارَضَهُ وَاسْتَكْبَرَ وَكَذَّبَ بِهِ وَ كَفَرَ وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ. لَعْنَةُ اللَّهِ وَلَعْنَةُ مَلائِكَتِهِ وَرُسُلِهِ أَجْمَعينَ عَلى مَنْ سَلَّ سَيْفَهُ عَلَيْكَ وَسَلَلْتَ سَيْفَكَ عَلَيْهِ -  يا أَميرَالْمُؤْمِنينَ -  مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ الْمُنافِقينَ إِلى يَوْمِ الدّينِ، وَعَلى مَنْ رَضِىَ بِما ساءَكَ وَلَمْ يُكْرِهْهُ وَأَغْمَضَ عَيْنَهُ وَ لَمْ يُنْكِرْ أَوْ أَعانَ عَلَيْكَ بِيَدٍ أَوْ لِسانٍ أَوْ قَعَدَ عَنْ نَصْرِكَ أَوْ خَذَلَ عَنِ الْجِهادِ مَعَكَ أَوْ غَمَطَ فَضْلَكَ وَجَحَدَ حَقَّكَ أَوْ عَدَلَ بِكَ مَنْ جَعَلَكَ اللَّهُ أَوْلى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ:

خدايا، ما مى‏دانيم كه اين حقى از جانب توست. پس لعنت كن هر كس با آن معارضه كند و در مقابل آن سر تعظيم فرود نياورد و آن را تكذيب كند و كافر شود. و بزودى آنان كه ظلم كردند خواهند دانست كه به كجا باز خواهند گشت.

يا اميرالمؤمنين، لعنت خدا و لعنت همه ملائکه و انبيائش بر كسى كه تو بر او شمشير كشيدى و كسى كه بر تو شمشير كشيد از مشركان و منافقان تا روز قيامت، و بر كسى كه به آنچه تو را ناراحت مى‏كند راضى باشد و او را ناراحت نكند، و بر كسى كه چشم خود را بسته و انكار نمى كند، و بر كسى كه عليه تو با دست يا زبان كمک كرده يا از يارى تو خوددارى كرده يا از جهاد همراه تو ديگران را منع كرده يا فضيلت تو را كوچک شمرده و حق تو را انكار نموده يا كسى را كه خداوند تو را صاحب اختيار بر او قرار داده با تو برابر بداند.

و در فرازى ديگر آمده است:

وَ الْأَمْرُ الْأَعْجَبُ وَالْخَطْبُ الْأَفْزَعُ بَعْدَ جَحْدِكَ حَقِّكَ غَصْبُ الصِّدّيقَةِ الطَّاهِرَةِ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ النِّسأءِ فَدَكاً وَرَدُّ شَهادَتِكَ وَشَهادَةُ السَّيِّدَيْنِ سُلالَتِكَ وَعِتْرَةِ الْمُصْطَفى صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكُمْ، وَ قَدْ أَعْلَى اللَّهُ تَعالى عَلَى الْأُمَّةِ دَرَجَتَكُمْ وَ رَفَعَ مَنْزِلَتَكُمْ وَ أَبانَ فَضْلَكُمْ وَ شَرَّفَكُمْ عَلَى الْعالَمينَ:

مسئله عجيب‏تر و كار سوزناك‏تر بعد از انكار حق تو، غصب فدک از صديقه طاهره سيدة النساء حضرت زهرا عليها السلام و رد شهادت تو و دو آقا از نسل و عترت تو امام حسن و امام حسين‏ عليهما السلام است كه صلوات خدا بر شما باد، و اين در حالى بود كه خداوند تعالى درجه شما را بر امت بالا برده و منزلت شما را بلند قرار داده و فضل شما را روشن كرده و شما را بر عالميان شرافت داده است.

و در فرازى ديگر آمده است:

اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَنْبِيائِكَ وَأَوْصِياءِ أَنْبِيائِكَ بِجَميعِ لَعَناتِكَ وَأَصْلِهِمْ حَرَّ نارِكَ وَ الْعَنْ مَنْ غَصَبَ وَلِيَّكَ حَقَّهُ وَ أَنْكَرَ عَهْدَهُ وَ جَحَدَهُ بَعْدَ الْيَقينِ وَالْإِقْرارِ بِالْوِلايَةِ لَهُ يَوْمَ أَكْمَلْتَ لَهُ الدّينَ. اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَميرِالْمُؤْمِنينَ وَمَنْ ظَلَمَهُ وَأَشْياعَهُمْ وَأَنْصارَهُمْ. اللَّهُمَّ الْعَنْ ظالِمِى الْحُسَيْنِ وَ قاتِليهِ وَ الْمُتابِعينَ عَدُوَّهُ وَ ناصِريهِ وَ الرَّاضينَ بِقَتْلِهِ وَخاذِليهِ لَعْناً وَبيلاً:

خدايا، قاتلان انبياء و جانشينان انبيائت را با همه لعنت‏ هايت لعنت كن، و گرمى آتش را به آنان بچشان. و لعنت كن كسانى  را كه حق وليّت را غصب كردند و پيمان او را انکار نمودند و بعد از يقين و اقرار به ولايت او در روزى كه دين را برايش كامل كردى، آن را انكار كردند. خدايا قاتلان اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و كسانى كه به او ظلم كردند و پيروان و يارانشان را لعنت فرما.

خدايا، ظالمان حسين ‏عليه السلام و قاتلان او و تابعان دشمنِ او و يارى كننده دشمنش را و راضيان به قتل او و خواركنندگان او را لعنتى فرما كه عاقبتى بد دنبال آن باشد.

و در فرازى ديگر آمده است:

اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ آلَ مُحَمَّدٍ وَمانِعيهِمْ حُقُوقَهُمْ. اللَّهُمَّ خُصَّ أَوَّلَ ظالِمٍ وَ غاصِبٍ لِآلِ مُحَمَّدٍ بِاللَّعْنِ وَ كُلَّ مُسْتَنٍّ بِما سَنَّ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ.

خدايا اولين ظالمى كه به آل محمد ظلم كرد و مانعان حقوق ايشان را لعنت فرما. خدايا اولين ظالم و غاصب حق آل محمّد و هر كس كه بدعت‏ هاى او را تا روز قيامت عمل مى ‏كند لعنت مخصوص فرما.

جا دارد در آخر اشاره‏اى گذرا به ذكر دشمنان در ادعيه و زيارات داشته باشيم:

درباره مشاركت در ظلم سقیفه رواياتى وارد شده كه محدوده ‏هاى آن را نشان مى‏ دهد، و بايد هر مسلمانى مواظب باشد كه مبادا حركتى از او سر زند كه معنايش امضا بر صحیفه ملعونه باشد. در دعاها و زيارات ائمه ‏عليهم السلام نيز با دقت تمام اين مسئله مورد توجه قرار گرفته، كه نمونه‏ هايى از آن را ذكر مى ‏كنيم[۵۸]:

الف) بنيان گذاران ظلم سقيفه

درباره افراد اصلىِ ظلم كه مورد تبعيت و پيروى مردم واقع شدند -  با اشاره به ظلم و غصب آنان و بنيانگذار بودنشان -  به عباراتى از اين قبيل بر مى ‏خوريم:

اللهمَّ الْعَنْ اوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ... .

اللهمَّ خُصَّ انْتَ اوَّلَ ظالِمٍ وَ غاصِبٍ لِآلِ مُحَمَّدٍ بِاللَّعْنِ ... .

لَعَنَ اللَّه امَّةً اسَّسَتْ اساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَيْكُمْ اهْلَ الْبَيْتِ ... .

اتَقَرَّبُ الَى اللَّه ... بِالْبَرائَةِ مِمَّنْ اسَّسَ اساسَ ذلِكَ وَ بَنى عَلَيْهِ بُنْيانَهُ وَ جَرى فى ظُلْمِهِ وَ جَوْرِهِ عَلَيْكُمْ ... .

ب) انواع پيروان ظلم سقیفه

درباره فروع ظلم وانواع پيروان و ياران دور و نزديک ظالمين، با توجه به جهت مساعدت آنان به ظلم، و شدت و ضعف عملكردشان، به عبارت‏ هاى متفاوتى بر مى‏ خوريم، كه در شش عنوان قابل جمع است:

يک. اصل يارى و پيروى

در مواردى با در نظر گرفتن يارى و پيروى ياران صحيفه، استفاده از كلماتى از اين قبيل به چشم مى‏ خورد: «اعْوانهم» ، «انْصارهم» ،«اشْياعهم» ، «اتْباعهم» ، «مُساعديهم» ، «اوْلِيائهم» ، «تابِعيهم» .

دو. جهات كلى پيروى

در مواردى جهت گيرى‏ هاى كلى از صحیفه ملعونه، مانند اظهار محبت به آنان و تسليم در برابر امرشان و تمايل به آنان و پذيرش دين و مذهبشان به ميان آمده است؛ و كلماتى حاكى از اين مفاهيم به كار گرفته شده است: «مُحِبّيهم» : دوستانشان، «مَواليهم» : ولايتمدارانشان، «الْمُسَلِّمين لاَمْرِهم» : تسليم شوندگان در برابر اوامرشان، «الْمائِلين الَيْهم» : متمايلين به سوى آنان، «الْمُبايِعين لَهُم»: بيعت كنندگان با آنان، «مَنْ والاهم» : كسانى كه ولايت آنان را پذيرفته ‏اند، «مَنْ مالَ الَيْهم» : كسانى كه به آنان توجه دارند، «مَنْ حَذا حَذْوَهم» : كسانى كه پا جاى پاى آنان مى‏ گذارند، «مَنْ سَلَكَ طَريقهم» : كسانى كه راه آنان را مى‏ پيمايند، «مَنِ اتَّبَعَ امْرَهم» : كسانى كه اوامر آنان را پيروى مى‏ كنند، «اهْل مَذْهَبِهم» : اهل مذهب آنان.

سه. صف‏ آرايىِ اتباع

در مواردى صف‏ آرايىِ اتباع صحيفه در برابر اهل‏ بيت‏ عليهم السلام و مخالفت آنان با ايشان و خوار كردن و ظلم به آنان و غصب حقوقشان و انكار ولايتشان، و حتى قتل آنان و جنگيدن با ايشان و مباح شمردن خون و حرمتشان، و نيز دور كردن ايشان از مقامشان و زمينه ‏سازى براى دشمنانشان مطرح شده است. در اين موارد با ارجاع ضمير به اهل ‏بيت‏ عليهم السلام عباراتى از اين قبيل به كار رفته است:«مُخالِفيهِمْ» : مخالفين آنان، «خاذِليهِمْ» : خوار كنندگانشان، «ظالِميهِمْ» : ظلم كنندگان به ايشان، «قاتِليهِمْ» : قاتلينشان، «المُتابِعينَ عَدُوَّهَمْ» : پيروان دشمنانشان، «ناصِرى عَدُوِّهِمْ» : يارى كنندگان دشمنانشان،«غاصِبيهِمْ»:غصب كنندگان مقام آنان،«جاحِدى وِلايَتِهِمْ» : منكرين ولايت آنان، «المُظاهِرينَ عَلَيْهِمْ» : همدست شوندگان بر ضد آنان، «مَنْ نَصَبَ لَهُمْ حَرْباً» : كسانى كه رايت جنگ در برابر ايشان برافراشتند، «الْحادينَ عَنْهُمْ» : اعراض كنندگان از اهل‏ بيت ‏عليهم السلام، «مُنازِليهِمْ» : درگير شوندگان با آنان، «دافِعيهِمْ عَنْ مَقامِهِمْ» : كسانى كه آنان را از مقامشان دور كردند، «مُزيليهِمْ عَنْ مَراتِبِهِمْ» : كسانى كه آنان را از رتبه بلندشان كنار زدند،«الْمُمَهِّدينَ لِاعْدائِهِمْ بِالتَّمْكينِ مِنْ قِتالِهِمْ» : كسانى كه با آماده سازى شرايطِ جنگ با ايشان زمينه را براى دشمنانشان مهيا كردند، «الْقاعِدينَ مَقْعَدَهُمْ» : كسانى كه در جايگاه آنان نشستند، «مَنِ اسْتَحَلَّتْ دِمائَهُمْ» : كسانى كه خون آنان را حلال شمردند،«مَنِ اسْتَباحَ حَريمَهُمْ» : كسانى كه حريم آنان را مورد هجوم و تاراج قرار دادند.

چهار. اصول اعتقادى منحرف

در موارد ديگرى سخن از پايه‏ هاى اعتقادى اصحاب صحيفه به ميان آمده، كه مطالبى از قبيل پذيرفتن دين صحيفه و دعوت به آن و پذيرش منصب ‏هاى دنيوى كه در سايه صحيفه به دست مى ‏آيد، و ايجاد شک و شبهه درباره كفر اصحاب صحیفه از جمله آنهاست.

در اين باره كلمات زير جلب توجه مى‏ كند، كه ضمير در آنها به دشمنان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام باز مى‏ گردد: «مَنْ دانَ بِقَوْلِهِمْ» : كسانى كه به سخن آنان اعتقاد داشته باشند، «مَنْ دَعا الى وِلايَتِهِمْ» : كسانى كه مردم را به ولايت آنان دعوت كنند، «مَنْ تَصَدَّرَ بِبِدْعَتِهِمْ» : كسانى كه طبق بدعت‏ هاى آنان به رياست دست يابند، «مَن شَكَّ فى كُفْرِهِمْ» : كسانى كه در كفر آنان شک كنند.

پنج. رضايت قلبى به ضلالت

در مواردى حتى رضايت به گفتار و كردار اصحاب صحيفه الحاق به آنان حساب شده است،و عبارات دقيقى در بيان انواع رضايت قلبى نسبت به اعمال آنان ذكر شده،كه از نمونه ‏هاى آن عمل به روش‏ هاى اصحاب صحيفه و اظهار رضايت به گفتار و كردار آنان و رضايت به قتل اهل‏ بیت‏ علیهم السلام و تصديق حكم ‏هاى صادره از سوى پيروان صحيفه است؛ و در قالب عبارات زير ذكر شده كه ضماير به اهل‏ بيت‏ عليهم السلام باز مى‏ گردد:

«كُلُّ مُسْتَنٍّ بِما سَنَّ اعْدائَهُمْ الى يَوْمِ الْقِيامَةِ» : همه كسانى كه تا روز قيامت به سنت‏ هايى كه دشمنان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام پايه گذارى كرده ‏اند عمل نمايند، «مَنْ سَمِعَ بِظُلْمِ اعْدائِهِمْ فَرَضِىَ بِهِ» : هركس كه ظلم دشمنان ايشان را بشنود و به آن راضى شود،«مَنْ رَضِىَ بِقَوْلِ اعْدائِهِمْ وَ فِعْلِهِمْ» : هركس كه به گفتار و رفتار دشمنانشان راضى باشد، «مَنْ بَلَغَهُ افْعالُ اعْدائِهِمْ فَرَضِىَ بِهِ» : هركس كه خبر كارهاى دشمنان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام به او برسد و بدان‏ها رضايت دهد، «الرّاضينَ بِقَتْلِ الاعْداءِ ايّاهُمْ» : كسانى كه از قتل ايشان به دست دشمنانشان راضى باشند، «الْمُصَدِّقينَ بِاحْكامِ اعْدائِهِمْ» : كسانى كه حكم‏ هاى دشمنان اهل ‏بيت‏ عليهم السلام را تصديق نمايند و آنها را درست بدانند.

شش. عموميت پيروان در زمان و مكان

در بيان عموميت پيروان صحيفه ملعونه نسبت به زمان‏ ها و مكان‏ ها و حتى موجودات از جن و انس، عبارات مهمى ديده مى ‏شود كه همه طرفداران و ياوران صحيفه و سقيفه تا روز قيامت از اولين و آخرين، بلكه از همه خلايق را در بر مى‏ گيرد:

«اللهمَّ الْعَنْ اوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِكَ» ،«مِنَ الْجِنِّ وَ الانْسِ مِنَ الاوَّلينَ وَ الاخِرينَ» ،«مِنَ الْخَلائِقِ اجْمَعينَ الى يَوْمِ الدّينِ» ، كه معناى مجموع اين سه عبارت چنين مى‏ شود: خدايا، اولين ظالم حق آل محمد تا آخرين تابعين او بر اين ظلم را از جن و انس، از همه خلايق اولين و آخرين تا روز قيامت را لعنت كن.

شجره ملعونه =   دشمنان اهل ‏بيت ‏عليهم السلام /  دشمنان در خطبه غدير

شقاوت دشمنان اهل‏ بيت ‏عليهم السلام[۵۹]

   پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش چهارم خطبه غدیر، تقوى و ايمان و اخلاص را مظهر ولاى على‏ عليه السلام و شقاوت را از آنِ مبغضين على‏ عليه السلام دانست. در فراز بعد با قرائت سوره عصر قسم ياد كرد كه مصداق «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» در آخر اين سوره على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام است.

اَلا وَ اِنَّهُ لا يُبْغِضُ عَلِيّاً اِلاّ شَقِىٌّ، وَ لا يُوالى عَلِيّاً اِلاّ تَقِىٌّ، وَ لا يُؤمِنُ بِهِ اِلاّ مُؤمِنٌ مُخْلِصٌ. وَ فى عَلِىٍّ وَ اللَّهِ نَزَلَتْ سُورَةُ الْعَصْرِ: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، وَ الْعَصْرِ، اِنَّ الاِنْسانَ لَفى خُسْرٍ» اِلاّ عَلِىٌّ الَّذى آمَنَ وَ رَضِىَ بِالْحَقِّ وَ الصَّبْرِ:

بدانيد كه با على دشمنى نمى‏ كند مگر شقى و با على دوستى نمى ‏كند مگر با تقوى، و به او ايمان نمى ‏آورد مگر مؤمن مخلص. به خدا قسم درباره على نازل شده است سوره «و العصر» : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمانِ الرَّحيمِ، وَ الْعَصْرِ، اِنَّ الْإِنْسانَ لَفى خُسْرٍ» ، »قسم به عصر، انسان در زيان است« مگر على كه ايمان آورد و به حق و صبر راضى شد.

صفات ناپسند در دشمنان اهل‏ بيت ‏عليهم السلام[۶۰]

پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش ششم خطبه غدير، بار ديگر به نور خداوندى اشاره كرد كه در پيامبر و اميرالمؤمنين و امامان تا امام‏ زمان‏ عليهم السلام قرار داده شده است. همچنين در مورد ضايع كنندگان حق آل ‏محمدعليهم السلام سخن گفت كه عبارت بودند از: كوتاهى كنندگان، معاندين و كينه توزان، مخالفت كنندگان، خيانت كاران، آنان كه رفتار ناروا دارند، ظلم كنندگان، غاصبين، و جالب بود كه عبارت«من جميع العالمين»را پيوست اين گروه ‏ها قرار داد تا گستره آن همه زمان ‏ها و مكان‏ ها را فرا گيرد.

مَعاشِرَ النّاسِ، النُّورُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَسْلُوكٌ فِىَّ، ثُمَّ فى عَلِىِّ بْنِ اَبيطالِبٍ، ثُمَّ فِى النَّسْلِ مِنْهُ اِلَى الْقائِمِ الْمَهْدِىِّ الَّذى يَأْخُذُ بِحَقِّ اللَّهِ وَ بِكُلِّ حَقٍّ هُوَ لَنا، لاَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ جَعَلَنا حُجَّةً عَلَى الْمُقَصِّرينَ وَ الْمُعانِدينَ وَ الْمُخالِفينَ وَ الْخائِنينَ وَ الْآثِمينَ وَ الظّالِمينَ وَ الْغاصِبينَ مِنْ جَميعِ الْعالَمينَ:

اى مردم، نور از جانب خداوند عز و جل در من نهاده شده و سپس در على بن ابى ‏طالب و بعد در نسل او تا مهدى قائم، كه حق خداوند و هر حقى كه براى ما باشد مى ‏گيرد، چرا كه خداوند عز و جل ما را بر كوتاهى كنندگان و بر معاندان و مخالفان و خائنان و گناهكاران و ظالمان و غاصبان از همه عالميان(و همه مخلوقات) حجت قرار داده است.

همچنين پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش هفتم خطبه غدير آيه ۱۱۲ سوره انعام: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لَكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّاً شَياطينَ الاِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحى بَعْضُهُمْ اِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً» را در كلام خود آورد و فرمود: «دشمنان امامان، سفيهان گمراهى هستند كه برادران شياطين‏ اند، و سخنان باطل ظاهر فريب را از روى غرور به يكديگر مى‏ رسانند» .اَلا اِنَّ اَعْداءَهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ الْغاوُونَ اِخْوانُ الشَّياطينِ، يُوحى بَعْضُهُمْ اِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً:

بدانيد كه دشمنان ايشان سفهاء گمراه و برادران شياطين ‏اند كه اباطيل را از روى غرور به يكديگر مى‏ رسانند.

ظلمتِ دشمنان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام[۶۱]

بخش ششم سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير منافقين را نشانه مى‏ رفت، و اشاره ‏هاى رمزى به توطئه و نقشه‏ هاى آنان بود كه مى‏ بايست از فراز منبر غدير هشدار آن داده مى ‏شد و مردم را نگران روزهاى آينده اسلام مى ‏نمود.

اما صاحب فصيح ‏ترين بيان در همه عالم، چنان مقدمه سازى بر اين بخش سخن نمود كه ذلت و سقوط دشمنان را به همه نشان دهد. آن پيشينه، بيان مقام نورانيت خود و اهل‏ بيتش بود كه فراتر از مقام نبوت و امامت است.

با اين مقدمه آمادگى لازم براى ذكر منكرين ولايت ايجاد شده بود كه آنان را دشمنان نور معرفى كند تا به عنوان ظلمتى كه با نورانيت در ستيزند شناخته شوند.

در مرحله اول پيامبرصلى الله عليه وآله آيه ۴۷ سوره نساء را به دنبال آيه نورانيت و به صورت آميخته با آن قرائت كرد، به گونه ‏اى كه نتيجه گيرى از اين چينشِ آيات، عذاب و لعنت صريح براى دشمنان ولايت بود، آنجا كه فرمود: «مِنْ قَبْلِ اَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى اَدْبارِها اَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنّا اَصْحابَ السَّبْتِ» : «ايمان آوريد قبل از آنكه صورت ‏هايى را هلاک نماييم و آن‏ها را به پشت برگردانيم، يا آنان را مورد لعنت قرار دهيم همان گونه كه اصحاب سبت را لعنت كرديم» .اين تشبيه دقيقاً اشاره به مسلمانانى بود كه نام مسلمانى را حفظ مى‏ كنند اما با هزاران حيله فرامين الهى را زير پا مى‏ گذارند.

اين بود كه آن حضرت در دنباله كلام كار را به صراحت كشانده فرمود: «به خدا قسم قصد نشده از اين آيه مگر گروهى از اصحاب من كه آنان را با نام و نسبشان مى‏ شناسم، ولى مأمور شده ‏ام كه از آنان اعراض كنم و آنان را معرفى نكنم» .

با اين سخن منافقين بر خود لرزيدند و احساس كردند در ادامه سخن از توطئه ‏هاى آنان پرده برداشته خواهد شد و همه از نقشه‏ هاى سرّى آنان آگاه مى ‏گردند. از نظر فن خطابه همين كافى بود كه آنان را در سكوتى بهت انگيز فرو بَرَد و از هر حركت ناهنجارى باز دارد.

عدم سازش با دشمن غدير[۶۲]

عظمت غدير اقتضا مى‏ كند به بلنداى آن برنامه ‏ريزى داشته باشيم، و گمان نكنيم پيامى با آن عظمت را در گونه‏ هاى كم ابهت تبليغ مى ‏توان جلوه ‏گر ساخت. احترام به مقام با عظمت غدير به ما فرمان مى‏ دهد كه آن را در جذاب ‏ترين و ارزشمندترين گونه ‏هاى رسانه ‏اى جلوه ‏گر سازيم، و هر گونه تبليغى در رابطه با غدير را لايق شأن آن و به عظمت ساحت مقدس اولين مبلِّغ آن يعنى پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله به انجام رسانيم.

اگر در سخنرانى غدير تأكيد خاصى بر يكى بودن صراط مستقيم و نشان دادن دقيق آن بوده، اين به ما مى‏ گويد كه به مخاطبين غدير قبل از همه بياموزيم كه راه راست يكى بيشتر نيست و بايد در جستجوى آن بود و آن را پيدا كرد. بايد غديريان را آگاه كنيم كه نمى ‏توان ولايت على‏ عليه السلام را در كنار ولايت اهل سقیفه پذيرفت، و با دشمنان غدير نمى ‏توان دست محبت داد.

بايد به اهل غدير فهماند كه بر سر بهشت و جهنم نمى ‏توان مصالحه كرد و در جايى كه قاضى خدا و رسول است نمى ‏توان با مسامحه عمل كرد و بين غدير و سقيفه جمع كرد! اگر جنت و نار يكى شدند غدير و سقيفه هم ادغام مى‏ شود و دو گانگى از بين مى ‏رود.

همچنين اگر در غدير جبرئیل ظاهر شد و اعلام كرد كه غدير را جز منافق يا كافر بر هم نمى ‏زند، ما هم امروز بايد پيام جبرئيل را هم عرض تبليغ غدير ابلاغ نماييم، چرا كه سخن پيک وحى دلنشينىِ ديگرى در قلوب خواهد داشت.

غدير در زمان دشمنان[۶۳]

از روز رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله تا پايان قرن اول هجرى ثبت و تدوين احاديث و تاريخ اسلام از طرف غاصبين خلافت ممنوع اعلام شده و مجازات‏ هاى سختى براى اقدام كنندگان به چنين مهمى در نظر گرفته شده بود. علت اصلى اين نقشه جلوگيرى از ثبت مطالبى چون واقعه غدير بود كه با اساس حكومت غاصبين منافات داشت.

اكنون بايد ديد غدير چگونه از اين گذرگاه تاريک گذشته و خود را به نسل‏ هاى آينده مسلمين رسانده است. آنانكه كه با گذشت هفتاد روز غدير را به فراموشى سپردند و صاحب غدير يعنى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را خانه ‏نشين كردند چگونه باور مى‏ كنند كه امروز نام غدير در سراسر جهان شناخته شده و اينک جشن چهاردهمين قرن خود را پشت سر گذاشته باشد؟

با چنان دشمنان پر قدرتى كه غدير دارد و با چنان جاهلان فراموشكارى كه نخواستند آن را به ياد بياورند و از گواهى دادن به يک كلمه درباره آن ابا كردند، ولى اينک ميلياردها كلمه در وصفش به رشته  تحرير در آمده و نور آن در جهان معرّف بزرگ مذهب اهل ‏بيت‏ عليهم السلام است.

با آنكه هر يک از صد و بيست هزار مخاطب پيامبرصلى الله عليه وآله كه در غدير خم حضور داشتند بايد در راه ثبت و ضبط آن واقعه بزرگ اقدامى مى ‏كردند و نكردند، و با آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله سفارش اكيد كرده بود كه پيام غدير را به نسل‏ هاى آينده برسانيد و اختناق حكومت‏ ها مانع از آن شد، ولى باز فرهنگ غنى اسلام پر از نام غدير است و در كتب تاريخ و حديث اسلامى  در هر كجا و هر زمان كه تأليف شده باشد نور غدير قابل كتمان نبوده است.

همه اينها نظر عنايت الهى است و او حافظ غدير است كه خود آن را نازل كرده است. اگر دين با غدير تكميل شده و نعمت پروردگار با ولايت به درجه كمال خود رسيده، نگهدارنده ‏اش نيكو نگاه خواهد داشت، و دشمن عاجزتر از آن است كه در مقابل ذات الهى آهنگ مخالف برافرازد.

فاطميانِ غديرى در قيامت و دشمنانشان[۶۴]

در اينجا نمايه ‏اى كوتاه از فاطميانِ غديرى و دشمنانشان در قيامت ارائه مى ‏كنيم:

عظمت فاطمه‏ عليها السلام در قيامت

خداوند در قيامت جلوه ‏اى از عظمت زهراعليها السلام را نشان مى ‏دهد، تا فاطميان عزت خود و دشمنان فاطمه‏ عليها السلام ذلتشان را احساس كنند. اين جلوه عظمت در جهات زير بيان شده است:

كنار عرش.

حاكم بين خلق از طرف خدا.

آنگونه كه دوست دارى حكم كن.

حكم او مقبول خدا.

فاطميان لذت انتقام از دشمن او را احساس مى‏ كنند؛ از وقتى فاطمه‏ عليها السلام با اين جلوه عظمت از كنار عرش در عرصه قيامت حاضر مى‏ شود، تا آنگاه كه ظالمين به او براى محاكمه مى ‏ايستند، و حضرت زهراعليها السلام با يک دستور آنان را روانه جهنم مى ‏نمايد.

اينجاست كه ظالمين در حق غدير و فاطمه‏ عليها السلام متوجه مقام با عظمت زهرايى مى ‏شوند و مى ‏پرسند: خدايا تو حكم مى ‏كنى يا زهرا؟! و پاسخ روشن است كه: زهراعليها السلام از طرف خدا !! چرا كه او در راه خدا و در مقابل دشمنان خداست.

اى كاش‏ هاى بيجاى دشمنان غدير!

لذت فاطميان در آن است كه در مقابل حسرت دشمنان غدير لذت باغدير بودن رااحساس خواهند كرد.اين لذت درروزى است كه دوستان زهراعليها السلام آنان را ببينندكه

مى ‏گويند: اى حسرت بر آنچه در جوار خدا كوتاهى كردم!

غديريان روزى را خواهند ديد كه دشمنان غدير براى جبران بى ‏شرمى‏ هاى خود نسبت به سيدةالنساءعليها السلام آرزوى باز گشت به دنيا نمايند. كار به جايى رسد كه از شدت پشيمانى بر خود بپيچند و بر دستانشان دندان بخراشند!

آنان خوب مى ‏دانند كه هجوم به خانه زهراعليها السلام به معناى قطع ارتباط با پيامبرصلى الله عليه وآله است. اين است كه اقرار مى‏ كنند: اى كاش راه ارتباطى با پيامبرصلى الله عليه وآله داشتيم!

پيروان سقيفه خوب مى ‏فهمند كه دوستى على ‏عليه السلام با محبت عمر جمع نمى‏ شود. اين است كه در قيامت از دوستى با سقيفه بر سر خود مى‏ كويند! حتى به ابوبكر و عمر مى ‏گويد: «اى كاش بين من و تو فاصله مشرق تا مغرب بود» ، و رو در روى همانان كه در دنيا به محبتشان افتخار مى ‏كردند مى ‏گويند:«بد دوستى برايم بودى» !

جا دارد از آنان بپرسيم: چرا در روزهايى كه فاطمه ‏عليها السلام به همراه همسر و دو فرزندش بر در خانه‏ هايتان مى ‏آمد و كمک مى‏ خواست، با قساوت تمام به او پاسخ رد مى‏ داديد؟ چرا وقتى بين در و ديوار فريادش بلند شد او را كمک نكرديد؟ چرا با شنيدن نفرين فاطمه ‏عليها السلام و ديدن طناب بر گردن على‏ عليه السلام پشيمان نشديد؟!

شريک جرم سقيفه

همه پيروان سقيفه و غاصبين حق غدير از روز غصب تا قيامت دو جواب در مقابل«اى كاش ‏هاى خود» دريافت خواهند كرد:

اول اينكه توبه و پشيمانى كنار جهنم فايده ندارد. بايد در دنيا در پشيمان مى‏ شديد و توبه مى‏ كرديد و به غديريان مى‏ پيوستيد.

دوم اينكه شما شريک همه جرم‏ هاى سقيفه هستيد و در نتيجه در عذاب آنان هم شریک خواهيد بود و نمى ‏توانيد رفيق نيمه راه باشيد!!

تشريح ظلم به غدير

روز قيامت در حالى كه به امر فاطمه‏ عليها السلام دشمنان غدير را راهى جهنم مى‏ كنند، به خاطر ظلمى كه روا داشته ‏اند لعنت نثارشان مى‏ گردد. سپس ظلم آنان تفسير مى ‏شود كه در مقابله با راه غدير -  كه راه خداست -  دو اقدام اساسى انجام دادند:

اول: بر سر راه مستقيم غدير كه همه شرايط براى اجراى منويات آن آماده بوده مانع ايجاد كردند، و اين راه نورانى بشريت را متوقف نمودند.

دوم: راه مردم را از غدير به سمت سقيفه منحرف كردند، و آنان را نه تنها از راه حق غدير باز داشتند كه به راه باطل غاصبين نيز كشاندند.

اين يعنى دو خسارت به مردم و راه خدا زدند: يكى سدّ راه شدن و ديگرى به انحراف كشاندن. اين دو جرم در روز قيامت به آنان ابلاغ مى ‏شود، و پيرو آن علت اصلى غصب حق غدير و ارزش قائل نشدن به آن كه اعتقاد نداشتن به آخرت است به آنان يادآورى مى‏ گردد.

اولين شهيد غدير

راه بلند غدير شهيدان بسيارى از ظلم سقيفه داشته ايت. هر چند در واقع و باطن امر اولين راه غدير شخص پيامبرصلى الله عليه وآله است، ولى در ظاهر و اولين اين قافله جنينى است كه حتى قدم در اين جهان نگذاشت! نام حضرت محسن‏ عليه السلام در صدر شهداى غدير كودكى را به ياد مى‏ آورد كه مصيبت‏ها و درد و رنج‏ها را با مادر تحمل كرد. فرزندى كه هم ضربه لگد را بر پهلوى مادر احساس كرد، و هم فشار در و ديوار را كشيد، و هم حرارت آتش را لمس كرد، و هم صداى شكستن استخوان سينه مادر را شنيد.

پيداست كه هم فاطمه‏ عليها السلام مهم است و هم غدير، كه اولين شهيد راه مادر و غدير اولين محاكمه روز قيامت را به خود اختصاص مى‏ دهد.

گمراه شدگان دنبال گمراه كنندگان مى‏ گردند

جالب است كه همه مى ‏دانند باعث گمراهى بشريت از خط غدير چه كسانى هستند. خلقى به گستردگى طرفدارانش در همه ادوار تاريخ، درگير و دار قيامت در جستجوى آنان خواهند بود، تا شايد اين خسارت بزرگ را جبران كنند.

گويا فراموش كرده ‏اند كه در دنيا همچون گمشده ‏اى كه پيدا كرده باشند گرد آنان طواف مى‏ كردند و به غدير على و فاطمه‏ عليها السلام نيشخند مى ‏زدند. آن روز بايد با رهبران خود وارد جهنم شوند و شركت خود رابا آنان در همه جرم ‏ها كامل نمايند.

التماس به صاحب غدير

غديريان در قيامت شاهد مناظر لذت بخشى درباره غاصبين در مقابل صاحب غدير خواهند بود، و از حقانيت غدير و پيروى از آن لذت خواهند برد:

لذت اول: غاصبين حق غدير از صاحب غدير درخواست بخشش مى‏ كنند.

لذت دوم: غاصبين حق غدير از صاحب غدير بر سر كوثر غدير التماس آب مى ‏كنند! غديرى كه در دنيا زلال بركه آن را ناديده گرفتند، در روز قيامت محتاج قطره ‏اى از آن هستند.

لذت سوم: غاصبين حق غدير از صاحب غدير التماس خلاصى و رهايى از عذاب مى ‏نمايند!

لذت چهارم: با همه التماس‏ ها چيزى به آنان داده نمى ‏شود و تشنه مى ‏مانند.

لذت پنجم: با ديدن صاحب غدير از ناراحتى چهره درهم مى‏ كشند.

لذت ششم: مورد ملامت قرار مى‏ گيرند كه اين عذاب‏ ها نتيجه ادعاهاى پوچى است كه غاصبانه از حق غدير به خود نسبت مى ‏داديد.

لعنت خداوند بر دشمنان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام[۶۵]

پيامبرصلى الله عليه وآله در اولين فراز از بخش ششم خطبه غدير، مقام نورانيت خود و اهل ‏بيتش -  كه فراتر از مقام نبوت و امامت است -  را بيان فرمود. خلقت نورانى چهارده معصوم ‏عليهم السلام قبل از خلقت همه عالم بايد از فراز منبر غدير در خاطره ‏ها مى‏ ماند تا بدانند چرا خداوند امامت هيچ كس را به جاى آنان نمى‏ پذيرد.

مَعاشِرَ النّاسِ ، «آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذى اُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى اَدْبارِها اَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنّا اَصْحابَ السَّبْتِ» . بِاللَّهِ ما عَنى بِهذِهِ الْآيَةِ اِلاّ قَوْماً مِنْ اَصْحابى اَعْرِفُهُمْ بِاَسْمائِهِمْ وَ اَنْسابِهِمْ، وَ قَدْ اُمِرْتُ بِالصَّفْحِ عَنْهُمْ. فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِئٍ عَلى ما يَجِدُ لِعَلِىٍّ فى قَلْبِهِ مِنَ الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ:

اى مردم، «ايمان آوريد به خدا و رسولش و به نورى كه همراه او نازل شده است، قبل از آنكه هلاک كنيم وجوهى را و آن صورت‏ ها را به پشت برگردانيم يا آنان را مانند اصحاب سبت لعنت كنيم» . به خدا قسم، از اين آيه قصد نشده است مگر قومى از اصحابم كه آنان را به اسم و نسبشان مى‏ شناسم، ولى مأمورم بر آنان پرده پوشى كنم. پس هر كس عمل كند مطابق آنچه در قلبش از حب يا بغض نسبت به على مى ‏يابد.

همچنين پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازهاى پايانى بخش هفتم خطبه غدير و پس از توصيفات دوستان و دشمنان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام، سخن را در يک جمله جامع جمع ‏بندى كرده فرمود: «اى مردم، دشمن ما كسى است كه خداوند او را مورد مذمت و لعن قرار داده است» .مَعاشِرَ النّاسِ، عَدُوُّنا مَنْ ذَمَّهُ اللَّهُ وَ لَعَنَهُ:

اى مردم، دشمن ما كسى است كه خداوند او را مذمت و لعنت نموده است.

براى موارد بيشتر مراجعه شود به عنوان: لعن.

محور خطبه غدير[۶۶]

در كنار مقصد اساسى پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير -  كه اعلام ولايت و امامتِ دوازده امام بود -  يكى از محورهاى مهم خطبه مطالبى درباره دشمنان ايشان و رؤساى ضلالت و انحراف است.

معرفى قرآنىِ دشمنان غدير[۶۷]

سراسر اين عنوان «قرآن» معرفى قرآنىِ غدير است و به غدير از نگاه قرآنى توجه شده است. ولى در اينجا در واقع عصاره همه مطالب كتاب و نشان دادن جهات قرآنىِ غدير و اشاره مستقيم به آن هاست. در اينجا با دقت در هر يک از آيات مربوط به غدير، عنوان زيبايى از آن براى غدير انتزاع كرده و به نكته ‏پردازى آن مبادرت نموده ‏ايم.

اين روش بر گرفته از كلام پيامبر و اميرالمؤمنين و ائمه ‏عليهم السلام است، كه غدير را اين گونه معرفى فرموده ‏اند، و استناد غدير به قرآن را در موارد غير صريح با ارجاع به آيات نشان داده ‏اند.

با قرار دادن عنوانى براى هر فراز و جمله ‏اى در اشاره به آن، آيه مربوطه را ذكر مى ‏نماييم و سپس به ترجمه‏ گونه‏ اى از آن مى‏ پردازيم، و آدرس آيات را در پاورقى ذكر مى ‏كنيم تا با مراجعه به موارد آن در كتاب حاضر تفصيل روايات وارده مطالعه گردد.

اين مبحث در دو قسمت تقديم مى ‏شود:

معرفى غدير در آينه قرآن

معرفى دشمنان غدير در آينه قرآن

در اينجا فقط قسمت دوم يعنى «معرفى دشمنان غدير در آينه قرآن» بيان مى ‏شود:

دشمنان غدير به طور جدى در آيات قرآن مطرح شده ‏اند، و پيامبرصلى الله عليه وآله به صراحت آياتى از قرآن را به آنان تفسير كرده است. ۲۱ عنوان در اين باره از آيات غدير استخراج شده كه به ترتيب از كلى تا جزئيات ذكر مى‏ گردد:

روز امتحان نهايى مردم

غدير روز سخت‏ ترين امتحان مردمان بود، كه با عبور از باب حطه و سوار شدن بر كشتى نجات بايد فكر رسيدن به بهشت را به نتيجه مى ‏رساندند. دو ضربه هشدار دهنده مراحلِ غدير براى بيدار باش مردم كافى بود، كه در متن قرآن براى بيدارى نسل‏ ها باقى ماند:

از يک سو با«أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ»[۶۸] شروع امتحان اعلام شد؛ و از سوى ديگر با «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً»[۶۹][۶۹]جهت‏ گيرى اين امتحان و كارنامه ‏اى كه به قبول شدگان آن اعطا خواهد شد، تبيين گرديد.

روز شناخت ناراضيان از خدا

غدير روز شناسايى كسانى است كه با اطلاع از «رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»[۷۰]، آگاهانه به دنبال سخط خدا رفتند و رضايت الهى را زير پا گذاشتند. خداوند هم با آيه «ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ»[۷۱]آنان را معرفى كرد تا غديريان گول نخورند.

روز تبيين بى ‏ارزشى اكثريت

غدير روزى است كه با انتخاب الهى، براى مردم اختيارى نماند تا چه رسد به اكثريت كه ارزشى داشته باشد. اعلام بى‏ ارزشى اكثريت آنگاه به اوج خود رسيد كه با استناد به آيه «وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ»[۷۲] بى‏ ارزشى اكثريت تا گذشته‏ هاى بسيار دور نيز به اثبات رسيد.

روز شناسايى امامان آتش!

غدير آن روزى است كه در كنار معرفى امامان جنّت، سوق دهندگان مردم به سوى دوزخ نيز به مردم معرفى شدند؛ تا با چشمانى باز به آينده خود بنگرند، و از كنار حوادث دينشان بى ‏تفاوت نگذرند. در غدير با تفسير آيه «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»[۷۳] اين حقيقت تلخ براى همه تبيين گرديد.

روز هشدار از عقبگرد امت

غدير روز بيدارباش امت از آينده ‏اى پرحادثه و ظلمانى بود كه در آن فتنه مردم تا دَرّه «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ» سقوط مى ‏كنند، اما بايد بدانند كه «وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً»[۷۴]، و اين ناهوشيارانند كه خسارت مى‏ كنند، و راه طى شده را باز مى ‏گردند.

روز عذاب بر دشمنان غدير

غدير روزى بود كه دشمنان غدير نشان دادند حاضرند ولايت را نپذيرند اگر چه عذاب بر آنان نازل شود، همانطور كه شيطان حاضر شد آتش را بپذيرد ولى سخن خدا را نپذيرد.

خداوند متعال اين جلوه غدير را با آيه كريمه «اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ»[۷۵] از قول آنان در قرآن ثبت كرد، و با «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ»[۷۶]نشان داد كه خدا براى دشمن ولايت تخفيفى قائل نمى ‏شود.

روز شناخت شياطينِ انس

غدير آن روزى است كه شياطين در پوست انسان خود را نشان دادند، در حالى كه سعى در مخفى كارى حال خود داشتند و خود را به پيامبرصلى الله عليه وآله بسيار نزديک نشان مى‏ دادند.

آن روز با نزول آيه «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً»[۷۷] بر همه معلوم شد كه چه آتشى زير خاكستر براى اسلام تدارک فتنه مى‏ بيند.

روز افتضاح مكّاران

غدير روز آبروريزى دشمنان اسلام بود كه غدير را بزرگ‏ترين سد راه خود به حساب آوردند. خدا هم آنان را آماج حملات قرآنى قرار داد و گاهى با «وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً»[۷۸]، و گاهى ديگر با«يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ»[۷۹]، و گاهى ديگر با «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ»[۸۰] به معرفى آنان پرداخت.

روز شناخت كينه‏ توزان

غدير آن روزى بود كه دل‏ هاى پر از كينه نسبت به اسلام و مبلّغ اعظم آن پيامبرصلى الله عليه وآله عداوت خود را با على‏ عليه السلام ظاهر ساختند، و قرآن اعلام كرد كه هنوز كينه‏ هاى بسيارى در سينه دارند، آنجا كه فرمود: «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِى صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ»[۸۱] و آن كينه‏ ها بود كه بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله آتش بر در خانه على و زهراعليهما السلام زد.

روز معرفى آزار دهندگان رسول‏ صلى الله عليه وآله

غدير روز شناسايى اذيت كنندگان مقام رسالت بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله با آنان به ديده اغماض مى‏ نگريست، اما متن قرآن با «وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ»[۸۲] آنان را با صفتشان معرفى كرد.

روز معرفى افشاگران اسرار

غدير روزى بود كه امانتداران وحى از يک سو و افشاكنندگان اسرار رسول از سوى ديگر شناخته شدند، و با آيه«وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِىُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً»[۸۳]معلوم گرديد كه آتش بسيارى از فتنه‏ ها زير سر دو تن از همسران پيامبرصلى الله عليه وآله يعنى عايشه و حفصه است، و گردانندگان سقيفه از اين موقعيت حد اكثر استفاده را برده ‏اند.

روز شناخت ياوران ابليس

غدير روز شناسايى كسانى بود كه ابليس چشم اميد بدانان داشت و در آرزوى يارى آنان لحظه‏ شمارى مى ‏كرد،تا آنجا كه گمان خود را بر آنان عملى كرد و مصداق«وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ»[۸۴]شدند، در حالى كه گروه «إِنَّ عِبادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ»[۸۵] همچنان ستبر و استوار راه خود را ادامه دادند.

روز شناخت ملحدين در لباس اسلام

غدير روز شناسايى ملحدين بدتر از كفارى بود كه با امضاى صحيفه ملعونه در كنار كعبه بى ‏شرمى را به حد اعلا رساندند، تا آنجا كه خداوند با آيه «وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ»[۸۶] پُتْک عذاب را بر سر آنان فرود آورد.

روز معرفى كفار بعد از اسلام

غدير روزى است پرده‏ ها برداشته شد و گروهى با تابلوى «وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ»[۸۷]شناخته شدند،و گروهى ديگر با علامت «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا»[۸۸]شناسايى گرديدند.

روز معرفى مفسدين

غدير آن روزى بود كه مفسدين فى الارض در اعلاترين مصداق آن شناسايى و معرفى شدند. آنان كه بزرگ‏ترين پيمان نامه را بر ضد خدا نوشتند، با نشان«أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ»[۸۹] شهره عالم شدند، و با تابلوى «فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ»[۹۰] به همه معرفى گرديدند.

روز سقوط اعمال دشمن

غدير روزى بود كه دشمنان غدير و ولايت به آن زن بنى‏ اسرائيلى تشبيه شدند كه رشته‏ هاى خود را پنبه مى‏ كرد، و اينان با انكار ولايت همه پايه‏ هاى ساخته عمر خود را ويران كردند تا آنجا كه مصداق اين آيه شدند: «كَالَّتِى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً» .[۹۱]

روز بيزارى از دشمنان ولايت

غدير روز بيزارى از دشمنان آل محمدعليهم السلام است قبل از روزى كه حسرتِ اين بغض و برائت و لعن را نسبت به آنان بكشيم، و مصداق اين آيه غديرى شويم كه «وَ قالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَما تَبَرَّؤُا مِنَّا» .[۹۲]

روز معرفى حسرت‏ كشان

غدير آن روز حسرت بار براى دشمنان ولايت در قيامت است كه شرم زدگى و تأسفِ «كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ» شوند، و به دنبال آن «ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ»[۹۳] نشانگر جايگاه ابدى آنان باشد.

روز تأسف بر منكرين

غدير روزى است كه پيامبرِ غدير تأسفِ بلندى همراه با دلسوزى درباره كسانى داشت كه به ولايت ايمان نياوردند و اين نعمت عظمى را از دست دادند، تا آنجا كه خداوند با آيه «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً»[۹۴] پيامبرش را مورد خطاب قرار داد.

روز يأس كفار

غدير روز مأيوس شدن كفار از رخنه در اسلام است، چرا كه قافله سالار آن تا ابد تعيين شده و هيچ كس را جرئت نگاهِ ناروا به آخرين دينِ الهى نيست، و چه زيبا اين امضاى الهى در غدير آمد كه «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ» .[۹۵]

روز جداسازى حق و باطل

غدير روز جداسازى اصحاب يمين از كوردلان است، كه ثمره‏اش در قيامت آنگاه ظاهر مى‏ شود كه «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» ، پس گروهى خرسند مصداقِ «فَمَنْ أُوتِىَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلاً»[۹۶] مى ‏شوند، همان گونه كه گروهى ديگر ناخشنود مصداق «مَنْ كانَ فِى هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِى الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِيلاً»[۹۷]خواهند بود؛ و آن روزى است كه راه‏ هاى بازگشت بسته است.

منكرين امامت[۹۸]

پس از اتمام بخش چهارم خطبه غدير و بيان حديث غدير و آيه اكمال دين، پيامبرصلى الله عليه وآله بدون كوچك‏ترين وقفه ‏اى سخنان خود را ادامه داده وارد بخش پنجم خطابه شد و به تبيين بيشتر آيه اكمال پرداخت.

آن حضرت از يک سو كمال دين را با امامت همه دوازده امام‏ عليهم السلام اعلام فرمود، و از سوى ديگر هر گونه انكار امامت آنان را مساوى با سقوط اعمال و خلود در آتش اعلام كرد.

همچنين راه هر تخفيفى را در عذاب چنين كسانى منتفى دانست و در اين باره آيه ۲۱۷ سوره بقره: «فَاُولئِكَ الَّذينَ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ فِى النّارِ هُمْ خالِدُونَ» ، و آيه ۸۸ سوره آل عمران: «لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ» را در ضمن كلام خود آورد، و منكرين امامت را مستحق چنين عذابى دانست.

مَعاشِرَ النّاسِ، اِنَّما اَكْمَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ دينَكُمْ بِاِمامَتِهِ. فَمَنْ لَمْ يَأْتَمَّ بِهِ وَ بِمَنْ يَقُومُ مَقامَهُ مِنْ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاوُلئِكَ الَّذينَ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ فِى النّارِ هُمْ خالِدُونَ، »لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ» :

اى مردم، خداوند دين شما را با امامت او كامل نمود، پس هر كس اقتدا نكند به او و به كسانى كه جانشين او از فرزندان من و از نسل او هستند تا روز قيامت و روز رفتن به پيشگاه خداوند عز و جل، چنين كسانى اعمالشان در دنيا و آخرت از بين رفته و در آتش دائمى خواهند بود. «عذاب از آنان تخفيف نمى ‏يابد و به آنها مهلت داده نمى‏ شود» .

مهم‏ترين نهى از منكر: دشمنان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام[۹۹]

در فرازى از بخش دهم خطبه غدير، پيامبرصلى الله عليه وآله دو نكته بسيار مهم درباره امر به معروف و نهى از منكر يادآور شد كه اگر آن حضرت نفرموده بود به ذهن كسى خطور نمى ‏كرد. يكى اينكه بالاترين امر به معروف رساندن مسئله امامت امامان و نهى از مخالفت با ايشان است. ديگر اينكه امر به معروف و نهى از منكر بايد طبق دستور مقام عصمت باشد، و گرنه معروف و منكر شناخته نمى ‏شود تا كسى بخواهد امر و نهى كند.

در اينجا پيامبرصلى الله عليه وآله تأكيد خاصى داشت كه امامتِ فرزندان معصوم على‏ عليه السلام در متن قرآن است و آيه ۲۸ سوره زخرف «وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فى عَقِبِهِ» را شاهد آن قرار داده فرمود: «آنجا كه خدا مى ‏فرمايد: امامت را مطلبى باقى در نسل او قرار داديم» ، و سپس به حديث ثقلين اشاره كردند كه «لَنْ تَضِلُّوا ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما» .

وعده عذاب به مخالفان نبوت و امامت[۱۰۰]

رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله در خطبه‏ هاى حجةالوداع و به خصوص در خطبه غدير و در آخرين جمله خطبه غديريه فرمود:

ايها الناس، من ادّعى الى غير ابيه و من تولّى غير مواليه فعليه لعنة اللَّه و الملائكة و الناس اجمعين، و لا يقبل اللَّه منه صرفاً و لا عدلاً. و السلام عليكم و رحمة اللَّه[۱۰۱]: اى مردم، هر كس خودش را به غير پدرش نسبت دهد و هر كس غير مولاى خود ديگرى را به عنوان مولا انتخاب كند، پس لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر او باد، و خداوند از چنين انسانى نه توبه ‏اى را قبول مى ‏كند و نه فديه ‏اى.

اين بخش از خطبه داراى سه بخش است:

۱. ادعاى دنيوى شخص در انتساب به غير پدر و انتخاب غير مولا به جاى مولاى خود.

۲. عدم پذيرش توبه اين شخص و عدم جايگزينى هيچ كار خيرى به جاى آن.

۳. عذاب اخروى شديد كه ابدى و جاودان است.

بخش اول ابهامى دارد كه محتمل است مقصود پدر نسبى باشد و احتمال دارد مقصود پدر معنوى باشد. البته در منابع اهل‏ سنت به شرح اين جمله نپرداخته ‏اند و با همين ابهام آن را آورده‏ اند، بدون اينكه توجه داشته باشند كه اين روايت با همين معناى ظاهرى -  كه مقصود پدر نسبى باشد -  مخالف فتواى همه فقهاى اسلام است. زيرا اگر كسى خود را به غير پدر نسبى خود نسبت دهد و بعد توبه و استغفار كند، توبه ‏اش پذيرفته است. در حالى كه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در اين عبارت تصريح مى‏ كند:

اولاً: توبه اين شخص در درگاه خدا پذيرفته نيست.

ثانياً: هيچ كار خيرى نمى‏ تواند اين گناه را جبران كند.

ثالثاً: لعنت خداوند و ملائكه و تمام مردم بر اوست و از رحمت خداى متعال دور است.

در روايات ديگر اين مسئله به حدى شديد بيان شده است كه اگر شخصى چنين ادعايى كند، از حوزه اسلام خارج خواهد شد: من تولّى غير مواليه فقد خلع رقبة الاسلام من عنقه[۱۰۲]: هر كس غير از مولاى خودش مولاى ديگرى انتخاب كند ريسمان اسلام را از گردن خود باز نموده است.

يا در روايات ديگرى اين كار مساوى با كفر معرفى شده است. به عنوان نمونه: من تولى غير مواليه فقد كفر[۱۰۳]: هر كس غير از مولاى خود مولاى ديگرى را انتخاب كند كافر شده است.

در روايات ديگرى اين كار مساوى با كفر به آنچه بر رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله وحى شده معرفى شده است: و من تولّى غير مواليه فهو كافر بما انزل اللَّه على رسوله.[۱۰۴] و در روايات ديگرى اين كار مساوى با خلود در جهنم معرفى شده است: من تولّى غير مواليه فليتبوّأ بيتاً من النار.[۱۰۵]

بايد توجه داشت اين عقوبت شديد نمى ‏تواند با آن ادعاى ساده شخص تناسب داشته باشد. بنابراين جمله ياد شده بايد بر خلاف معناى ظاهرى معناى ديگرى نيز داشته باشد.

همان طور كه بيان شد، دانشمندان اهل‏ سنت از كنار اين فقره از حديث گذشته ‏اند! ولى در روايات شيعه اين مسئله -  كه به طور شفاف بيان شده -  مشخص مى‏ كند كه مقصود از آن جمله پدر معنوى است، و نتيجه ‏اش انكار نبوت و امامت است.

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى‏ فرمايد: رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود: به مسجد برو و اين سه مطلب را به مردم اعلام كن: يا ايها الناس، من انتقص اجيراً اجره فليتبوّأ مقعده من النار، و من ادعى الى غير مواليه فليتبوّأ مقعده من النار، و من انتفى من والديه فليتبوّأ مقعده من النار! قال: فقام رجل و قال: يا ابالحسن! ما لهنّ من تأويل؟ فقال: اللَّه و رسوله اعلم. فأتى رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله، فأخبره فقال رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله: ويل لقريش من تأويلهنّ. ثلاث مرآت! ثم قال: يا على، انطلق فأخبرهم انى انا الاجير الذى اثبت اللَّه مودّته من السماء. ثم انا و انت مولى المؤمنين، و انا و انت ابوا المؤمنين[۱۰۶]:

اى مردم! هر كس از مزد اجيرى بكاهد جايگاهش در جهنم است، و هر كس خود را به غير مولايش نسبت دهد نشيمنگاهش در جهنم است، و هر كس از والدين خود ببُرد نشيمنگاهش در جهنم است. حضرت فرمود: پس از اعلام اين مطلب از طرف رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله در مسجد، مردى برخاست و گفت: اى ابوالحسن! تأويل اين سه جمله چيست؟

حضرت فرمود: خدا و رسولش بهتر مى‏دانند. و خدمت رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله رسيد و گزارش جلسه و پرسش مردم را به عرضش رساند. رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله فرمود: واى بر قريش از تأويل اين سه جمله، و اين جمله را سه بار تكرار فرمود. سپس فرمود: اى على! برو و به آنها گزارش بده! بدون ترديد من آن اجيرى هستم كه خداوند مودتش را از آسمان واجب كرده است. سپس من و تو مولاى مؤمنان هستيم، و من و تو پدران مؤمنان هستيم.

اين تفسير از پدر -  كه همان پدر معنوى است -  شامل رسول ‏خدا صلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى‏ شود و انكار چنين پدرى با خروج از اسلام، كفر و خلود در جهنم سازگار است. آنگاه اين عذاب متناسب با مسئوليت پيامبرى و مسئوليت خلافت نبوى است.

بدين سان و با توجه به چهار نكته ‏اى كه از مطالب كلى طرح شده در خطبه‏ هاى حجةالوداع بيان شد، دلالت اين حادثه بر نصب امام على‏ عليه السلام روشن و آشكار مى‏ گردد. اگر همه اين اصول طرح شده در كلام رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله شرح داده شود، حساسيت خطبه ‏هاى ياد شده بيش از پيش نمايان مى‏ شود.

هراس دشمنان از كلمه مولى[۱۰۷]

بايد توجه داشت پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه و حديث غدير نمى‏ خواهد فقط امامت يا خلافت يا وصايت حضرت را بيان كند، بلكه مى ‏خواهد اولى به نفس بودن و صاحب اختيار تام بر جان و مال و عرض و دين مردم بودن و به عبارت واضح‏تر «ولايت مطلقه الهيه» را كه به معناى نيابت تامه از طرف پروردگار است بيان كند، و براى اين منظور هيچ لفظى فصيح‏تر و گوياتر از «مولى» پيدا نمى ‏شود.

دشمنان غدير هم اگر كلمه ديگرى در اينجا به كار رفته بود خيلى آسان‏تر آن را مى ‏پذيرفتند و يا در مقام رد آن چنين تلاش نمى‏ كردند، و اگر بنا به تعدد معانى بود در الفاظ ديگر بسيار آسان‏تر بود.

آنان با تشكيک در معناى اين كلمه مى ‏خواهند آن را از محتواى مهم و كارساز عقيدتى و اجتماعى آن جدا كنند و آن را در حد بيان يک موضوع عاطفى و اخلاقى پايين بياورند.

مخالفان غدير از معناى وسيع «اولى بنفس» وحشت دارند و معناى آن را خوب مى ‏فهمند كه اينچنين به مبارزه با آنان برخاسته‏ اند. ما هم بايد بر سر همين معنى پافشارى كنيم، و از خداوند متعال و رسول گرامى اسلام‏ صلى الله عليه و آله تشكر كنيم كه با به كار بردن چنين كلمه‏اى در تركيب خاص جمله، بنيادى محكم در فرهنگ اعتقادى ما بر جاى گذاشته ‏اند.

منبع

دانشنامه غدیر،جلد ۹،صفحه ۲۲۵.

پانویس

  1. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۳۴۴  - ۲۳۵.
  2. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۳۶۶ - ۴۳۱.
  3. حمد /  ۶ . اسرار غدير: ص ۵۰ .
  4. اسرار غدير: ص ۲۱۲.
  5. بحار الانوار: ج ۶۷ ص ۵۲ و ج ۶۸ ص ۶۳ و ج ۶۹ ص ۲۴۱.
  6. بحار الانوار: ج ۸ قديم ص ۳۴۵.
  7. اسرار غدير: ص ۲۹۸ - ۳۰۳. چهارده قرن با غدير: ص ۲۵، ۱۱۱ - ۱۱۸.
  8. بحار الانوار: ج ۳۹ ص ۱۶۲ ح ۱.
  9. بحار الانوار: ج ۴۱ ص ۲۲۸.
  10. كشف المهم: ص ۱۸۸.
  11. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۰۸ ح ۱.
  12. الغدير: ج ۱ ص ۲۰۳.
  13. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۹. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۷۹ ح ۸۵۸ .
  14. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۵ ح ۱۴۷ و ص ۴۴ ح ۱۷۹.
  15. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷،۱۶۲،۱۳۶. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۴۴،۱۲۹،۵۷،۵۶. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۳.
  16. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۸۵ ح ۹۰۰.
  17. كتاب سليم: حديث ۵۵ . اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۹۶.
  18. بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۴۱.
  19. احقاق الحق: ج ۳ ص ۳۲۴.
  20. تاريخ الاسلام (ذهبى): ج ۲۳ ص ۲۸۳.
  21. الغدير: ج ۱ ص ۲۱۰.
  22. الغدير: ج ۱ ص ۲۰۲.
  23. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۲۰ ح ۱۰۱۵.
  24. الغدير: ج ۱ ص ۲۱۲.
  25. الغدير: ج ۱ ص ۲۱۰.
  26. اسرار غدير: ص ۲۱۴.
  27. تجلّى غدير در عصر ظهور: ص ۲۸۷ - ۲۹۷.
  28. طور /  ۳۰.
  29. بر بلنداى هزار و چهار صد ساله غدير (سيد على ميرشريفى): ۴۷ - ۵۰.
  30. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۲۰۱ - ۲۱۲. اسرار غدير: ص ۵۰ .
  31. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۵۴،۳۵۳.
  32. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۵۲.
  33. نساء /  ۵۴ .
  34. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۱۷۶ - ۱۷۸.
  35. اسرار غدير: ص ۲۱۵،۹۵،۵۰. ژرفاى غدير: ص ۱۰۴،۱۰۳. واقعه قرآنى غدير: ص ۹۸. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۱۲، ۲۶ - ۳۲. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۶۷، ۱۷۱ - ۱۷۸.
  36. اسرار غدير: ص ۱۵۳ بخش ۷.
  37. بقره /  ۱۵۹.
  38. بقره /  ۱۶۱.
  39. آل عمران /  ۸۷،۸۶ .
  40. نساء /  ۵۲ .
  41. توبه /  ۶۸ .
  42. هود /  ۱۸.
  43. رعد /  ۲۲.
  44. اسراء /  ۶۰ .
  45. احزاب /  ۵۷ .
  46. فتح /  ۶ .
  47. الكافى: ج ۲ ص ۱۲۵. تفسير فرات: ص ۱۶۵. المحاسن: ص ۲۶۲. بحار الانوار: ج ۶۴ ص ۵۲ و ج ۶۵ ص ۶۳ و ج ۶۶ ص ۲۴۱.
  48. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۲۴.
  49. ژرفاى غدير: ص ۱۹۰. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۰۹. واقعه قرآنى غدير: ص ۹۵،۹۲،۸۹،۳۱.
  50. الكافى (روضه): ص ۲۷. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۸ ح ۷۲.
  51. مائده /  ۶۷ .
  52. مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: به ج ۲ ص ۲۴۵ - ۲۴۹.
  53. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۷۷.
  54. علل الشرائع: ص ۱۴۲. بحار الانوار: ج ۱۸ ص ۸۸ و ج ۲۷ ص ۱۵۱ و ج ۳۹ ص ۱۷۴ و ج ۶۰ ص ۲۳۶. مستدرک الوسائل: ج ۲ ص ۳۹.
  55. اين مضامين از دعاهايى كه در كتاب «الاقبال» سيد ابن طاووس: ص ۴۶۰ به بعد مذكور است انتخاب شده است. در عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۱۵ - ۲۲۰ نيز ذكر شده است.
  56. اسرار غدير: ص ۲۵۲ - ۳۶۳. چهارده قرن با غدير: ص ۲۰۱ - ۲۰۹، ۲۳۵، ۲۳۶. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۴۵ - ۲۴۹.
  57. بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۰.
  58. به زيارت ‏هاى اميرالمؤمنين و امام حسين و امام زمان‏ عليهم السلام و دعاى صنمى قريش مراجعه شود.
  59. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۸۶  - ۱۷۹.
  60. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۲۱۲  - ۲۰۱ ۱۸۶  - ۱۷۹.
  61. واقعه قرآنى غدير: ص ۹۳.
  62. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۲۵ ۱۲۰ ۱۱۹ ۱۰۷.
  63. چهارده قرن با غدير: ص ۱۳۸.
  64.   غدير تا فاطميه (انصارى -  شريفى) : ص ۲۱۳  - ۲۱۰.
  65. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۲۱۲  - ۲۰۱ ۱۸۶  - ۱۷۹.
  66. اسرار غدير: ص ۱۹۳. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۶۵ .
  67. غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۱۳  - ۳۰۷.
  68. عنكبوت /  ۴  - ۱.
  69. ۶۹٫۰ ۶۹٫۱ توبه /  ۱۶.
  70. مائده /  ۳.
  71. محمدصلى الله عليه وآله /  ۲۸.
  72. صافات /  ۷۱.
  73. قصص /  ۴۱.
  74. آل عمران /  ۱۴۴.
  75. انفال /  ۳۳.
  76. معارج /  ۳  - ۱.
  77. انعام /  ۱۱۲.
  78. نمل /  ۵۰ .
  79. بقره /  ۹.
  80. زخرف /  ۸۰ .
  81. آل عمران /  ۱۱۵.
  82. توبه / ۶۱ .
  83. تحريم /  ۳.
  84. سبأ /  ۲۰.
  85. حجر /  ۴۲.
  86. حج /  ۲۵.
  87. توبه /  ۷۴.
  88. نساء /  ۱۳۷.
  89. بقره /  ۱۲.
  90. محمدصلى الله عليه وآله /  ۲۲.
  91. نحل /  ۹۲.
  92. بقره /  ۱۶۷.
  93. بقره /  ۱۶۷.
  94. كهف / ۶.
  95. مائده /  ۳.
  96. اسراء /  ۷۱.
  97. اسراء /  ۷۲ ۷۱.
  98. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۸۶  - ۱۷۹.
  99. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۰۶.
  100. آيات ولايت (مرتضوى) : ج ۲ ص ۷۲-۷۷.
  101. العقد الفريد: ج ۴ ص ۱۴۹.
  102. كنز العمال: ج ۱۰ ص ۳۲۴.
  103. كنز العمال: ج ۱۰ ص ۳۲۷.
  104. كنز العمال: ج ۱۶ ص ۲۵۵.
  105. كنز العمال: ج ۱۰ ص ۳۲۶.
  106. تفسير فرات: ص ۳۹۲.
  107. اسرار غدير: ص ۱۱۱.