امامت: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه غدیر
(صفحه‌ای تازه حاوی «== <big>آيه «إِنَّا نَحْنُ نُحْىِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَه...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۷۸: خط ۱۷۸:


<big>آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه در روايات در مورد اين آيه «ولايت» يا «امامت» على ‏عليه السلام اسم برده شده، و در يك روايت تصريح به امامت شده است:</big>
<big>آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه در روايات در مورد اين آيه «ولايت» يا «امامت» على ‏عليه السلام اسم برده شده، و در يك روايت تصريح به امامت شده است:</big>
# <big>پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: انَّ كَمالَ الدّينِ وَ تَمامَ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِارْسالى الَيْكُمْ بِالْوِلايَةِ بَعْدى لِعَلِىِّ بْنِ ابى‏ طالِبٍ: كامل شدن دين و نعمت و رضايت پروردگار با فرستادن من به سوى شما با پيام ولايت براى على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام بعد از من، بوده است.<ref>امالى الصدوق: ص 290 ح 10. عوالم العلوم: ج 3/15 ص 40.</ref></big>
# <big>امام صادق‏ عليه السلام فرمود: جبرئيل به پيامبرصلى الله عليه وآله چنين عرض كرد: به امتت بگو: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» بِوِلايَةِ عَلِىِّ بْنِ ابى‏ طالِبٍ ...: «امروز دين شما را» با ولايت على بن ابى‏ طالب «برايتان كامل نمودم».<ref>تفسير العياشى: ج 1 ص 293 ح 21. عوالم العلوم: ج 3/15 ص 137 ح 201. </ref></big>
# <big>پيامبرصلى الله عليه وآله بعد از نزول آيه فرمود: تَمامُ نُبُوَّتى وَ تَمامُ دينِ الله وِلايَةُ عَلِىٍّ بَعْدى: كامل شدن نبوت من و تكميل دين خدا ولايت على بعد از من است.<ref>كتاب سليم: ص 198. عوالم العلوم: ج 3/15 ص 234. فرائد السمطين: ج 1 ص 312 ح 250. </ref></big>
# <big>همچنين فرمود: مَعاشِرَ النّاسِ، انَّما اكْمَلَ الله دينَكُمْ بِامامَتِهِ: اى مردم، خداوند دين شما را با امامت او كامل نمود.<ref>مراجعه شود به عنوان: اسرار غدير: ص 146 بخش 5 . </ref></big>
# <big>خداوند به پيامبرش خطاب كرد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ...» بِوِلايَةِ وَلِيّى وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ، عَلِىٍّ...: «امروز دين شما را كامل كردم...» با ولايت وليم و صاحب اختيار هر مرد و زن مؤمنى، يعنى على... .<ref>بحار الانوار: ج 37 ص 202 ح 86 .</ref></big>
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] /  آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».</big>
== <big>ابطال حمل امامت در حديث غدير بر امامت تصوّف</big><ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص733-738.</ref> ==
<big>يكى از شبهات و به تعبير بهتر انحرافاتى كه بر حديث غدير وارد كرده ‏اند حمل امامت در حديث غدير بر امامت تصوّف است! مولوى سلامت‏على شبهه‏ اى را مطرح كرده كه خود دربردارنده اعتراف به دلالت حديث غدير بر امامت سرورمان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است. وى چون شبهات بافته شده پيرامون حديث غدير را براى جلوگيرى از دلالت آن بر مطلوب حقّ بسنده نديده، و از سوى ديگر نتوانسته دلالت حديث بر امامت را نفى كند، امامت مستفاد از اين حديث شريف را بر امامت صوفيانه و باطنى حمل كرده است! وى در كتابش «تبصره» گفته است:</big>
<big>نزد [[اهل‏ سنت]] در امامت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام شكى نيست و آن عين ايمان است، اما سزاوار است كه مفاد احاديث غدير امامت معنوى باشد نه خلافت. اين از كلام اهل ‏سنت و علماى صوفيّه استفاده مى‏ شود. از اينجاست كه بيعت همه سلسله‏ هاى صوفيان به اميرالمؤمنين على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام مى‏ رسد، و به وسيله آن حضرت به رسول جنّ و انس.</big>
<big>اين شبهه به چند وجه باطل است:</big>
=== <big>تأويل نبوت با اين تأويل در امامت</big> ===
<big>دليلى كه مسلمانان مى‏ توانند با آن منكران پيامبرى محمد رسول ‏الله ‏صلى الله عليه وآله را ملزم كنند، بشاراتى است كه در كتب آسمانى پيشين در نبوت حضرتش وارد شده است. بى‏ گمان، مخالفان از پذيرش اين بشارات كه دانشمندان مسلمان از كتاب‏ هاى ايشان بيرون آورده‏ اند گريزى ندارند، زيرا اين بشارات مستخرج از كتب آنان است و آشكارا به پيامبرى خاتم ‏النبيين ‏صلى الله عليه وآله دلالت مى‏ كنند.</big>
<big>بنابراين، اگر تأويل [[اهل ‏سنت]] در مورد [[حديث غدير]] درست باشد كه آن را بر امامت باطنى حمل كنند، براى اهل كتاب نيز جايز خواهد بود كه نبوت پيامبر ما را اين گونه زير سؤال ببرند؛ اينكه آن را تأويل و بر معناى لغوى لفظ يعنى «والايى» حمل كنند! حمل امامت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بر امامت صوفيانه! مانند حمل نبوت رسول ‏الله ‏صلى الله عليه وآله به معناى لغوى و نه اصطلاحى نبوت از سوى منكران است. اگر اين باطل است آن هم باطل است.</big>
=== <big>اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از صوفيه نيست</big> ===
<big>اين تأويل و حمل امامتى كه حديث غدير به آن دلالت مى‏ كند بر امامت باطنيّه‏ اى كه صوفيه مى‏ گويند، در صورتى درست است كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از صوفيه باشد! حافظ ابن ‏جوزى صوفى بودن امام ‏عليه السلام و ديگر صحابه را انكار كرده، و كلام ابونعيم اصفهانى را كه ايشان را از شمار صوفيه آورده زشت دانسته و گفته است:</big>
<big>ابونعيم اصفهانى براى صوفيه كتاب «حلية الأولياء» را نوشت، و در آن مطالب زشتى آورد، و شرم نكرد و نام ابوبكر و عمر و عثمان و على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام و صحابه بزرگوار را در شمار صوفيه آورد.<ref>تلبيس ابليس: ص 159. </ref></big>
<big>اگر آوردن نام اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در شمار صوفيان بى‏ شرمى باشد، بى‏گمان حمل حديثى كه دالّ بر امامت او است به امامت صوفيانه نيز بى‏ شرمى خواهد بود.</big>
=== <big>ردود شاه ولى‏ الله بر عقايد صوفيه</big> ===
<big>شاه ولى‏ الله دهلوى -  پدر مخاطب ما دهلوى -  در كتابش «قرّة العينين» در ردّ عقايد صوفيه و بيان عدم ثبوت آن ها از شرع شريف بسيار تلاش كرده است. محال است كسى از آن سخنان آگاه شده باشد و حديث غدير را بر اين محمل ناروا حمل كند!</big>
=== <big>امامت بر خلاف ديگر مقامات، مبتنى بر اظهار است</big> ===
<big>مولوى اسماعيل در «رساله امامت» خاطرنشان كرده كه امامت سايه رسالت و مانند آن است و مبنايش بر اظهار نهاده شده نه بر اخفاء، اما ساير ارباب ولايت چنين نيستند. از اين رو، جايز نيست گفتارهاى صادر شده از ائمه در بيان امامتشان بر خودستايى و مانند آن حمل شود.</big>
<big>اين سخن مى‏ رساند امامتى كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اشعارش از آن سخن گفته و آن را اظهار كرده و آشكارا به آن افتخار نموده امامت باطنى نيست، و گرنه آن را اظهار نمى‏كرد و مدّعى آن نمى‏ شد.</big>
=== <big>تصريح دهلوى به لزوم حمل كلام خدا و رسول‏ صلى الله عليه وآله و على ‏عليه السلام بر ظاهر آن</big> ===
<big>دهلوى در نخستين باب «تحفه اثنى ‏عشريه» تصريح كرده كه روش [[اهل‏ سنت]] اين است كه سخنان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را بر ظاهر آن حمل كنند. چنانكه كلام خدا و كلام رسول‏ صلى الله عليه وآله نيز چنين است، و همگى بايد بر معناى ظاهرى آنها حمل شوند. پس از اين اقرار، مى ‏بينيم لفظ امامت در اشعار اميرالمؤمنين‏ عليه السلام آمده، و شكى نيست كه «امامت» در معناى مصطلح آن ظهور دارد نه امامت صوفيانه. از اين رو، نزد دهلوى و چنانكه خود تصريح كرده، نزد اهل‏ سنت گردانيدن لفظ از معناى ظاهرى ‏اش نادرست است.</big>
=== <big>تصريح دهلوى به حمل نصوص كتاب و سنت بر معناى ظاهرى</big> ===
<big>دهلوى در باب نبوت كتاب «تحفه اثنى‏ عشريه» مى‏ نويسد:</big>
<big>عقيده دوازدهم: نصوص قرآن و احاديث پيامبرصلى الله عليه وآله همه محمول بر معانى ظاهرى هستند. سَبْعيّه از اسماعيليه، و خطابيّه و منصوريّه و مَعمَريّه و باطنيّه و قرامطه و رِزاميّه از فرقه ‏هاى شيعه عقيده دارند كه آنچه در كتاب و سنت از وضو و تيمم و نماز و روزه و زكات و حج و بهشت و دوزخ و قيامت و حشر وارد شده بر ظاهر آن حمل نمى‏ شود، بلكه اشاره است به چيزهاى ديگر كه آنها را جز امام معصوم نمى‏ داند.</big>
<big>وى سپس نمونه‏ هايى از اقوال اين فرقه ‏ها در موضوع سخنش نقل كرده، و گفته كه گردانيدن نصوص قرآن و احاديث از ظواهر آنها از كارهاى ملحدان و زنديقان است. اين عمل زشت، بدى‏ ها و رسوايى ‏ها بسيارى را در پى دارد و ستون ‏هاى دين به سبب آن فرو مى‏ ريزد.</big>
<big>بنا بر همه اين ها، تأويل حديث غدير و گردانيدن آن از معنايى كه در آن ظهور دارد، و همچنين اشعار اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و حسّان و قيس بن سعد و ساير احاديث وارد شده در امامت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، از آشكارترين مصاديق سخن دهلوى است كه چنين كارى از كارهاى ملحدان و زنديقان و موجب ويران شدن پايه ‏هاى دين حنيف است.</big>
== <big>پانویس</big> ==

نسخهٔ ‏۱ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۱۴

آيه «إِنَّا نَحْنُ نُحْىِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَىْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ فِى إِمامٍ مُبِينٍ»[۱]

در غدير 18 آيه قرآن به صراحت تفسير شده است؛ به اين معنى كه پيامبرصلى الله عليه وآله متن آيه را جداگانه در خطبه بيان فرموده و قبل يا بعد از آن به تفسيرش پرداخته است. اين موارد در مقابل آياتى است كه به صورت تضمين در كلام و اقتباس در خطابه حضرت آمده است.

يكى از اين آيات، آيه 12 سوره يس است:

«إِنَّا نَحْنُ نُحْىِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَىْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ فِى إِمامٍ مُبِينٍ»:

«ما مردگان را زنده مى‏ كنيم و آنچه پيش فرستاده‏ اند و بر جاى گذاشته ‏اند را مى‏ نويسيم؛ و هر چيزى را در امام مبين جمع كرده ‏ايم».

اين آيه از دو بُعد قابل بررسى است:

متن خطبه غدير

ما مِنْ عِلْمٍ الاّ وَ قَدْ احْصاهُ الله فِىَّ، وَ كُلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُ فَقَدْ احْصَيْتُهُ فى امامِ الْمُتَّقينَ، وَ ما مِنْ عِلْمٍ الاّ وَ قَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِيّاً، وَ هُوَ الامامُ الْمُبينُ الَّذى ذَكَرَهُ الله فى سُورَةِ يس: «وَ كُلَّ شَىْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ فِى إِمامٍ مُبِينٍ»:

هيچ علمى نيست مگر آنكه خداوند آن را در من جمع كرده است و هر علمى كه آموخته ‏ام در امام المتقين جمع نموده‏ ام، و هيچ علمى نيست مگر آنكه آن را به على آموخته‏ام. اوست امام مبين كه خداوند در سوره يس ذكر كرده: «و هر چيزى را در امام مبين جمع كرديم».[۲]

موقعيت تاريخى

در اوائل خطبه و آنگاه كه سخن از معادن علم پيامبرصلى الله عليه وآله است تا مردم در آنچه نياز دارند به آنان مراجعه نمايند با قاطعيت مى ‏فرمايد: «حلالى نيست مگر آنچه خدا و رسولش و امامان حلال كرده باشند و حرامى نيست مگر آنچه خدا و رسولش و امامان بر شما حرام كرده باشند. خداوند عز و جل حلال و حرام را به من شناسانده، و آنچه پروردگارم از كتابش و حلال و حرامش به من آموخته به او سپرده ‏ام».[۳]

تا اينجا مقدمه زيبايى بر تفسير آيه‏اى است كه در قلب قرآن -  يعنى سوره يس‏ پس از بيان رسالت پيامبرصلى الله عليه وآله و اتمام حجت بر بندگان با نبوت آن حضرت مطرح شده است. براى آنكه معلوم شود طبق اين آيه عصاره علم اولين و آخرين على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام است، حضرت به بيان كامل جوانب آن مى ‏پردازد.

ابتدا مى ‏فرمايد: تمام علوم پروردگار نزد من است و عيناً كلمه «احصاء» را كه در آيه است درباره خود به كار مى ‏برد. آنگاه مى ‏فرمايد: همه علومى كه نزد من است در امام متقين است و بار ديگر كلمه «احصاء» را مى ‏آورد تا اذهان را متوجه آيه نمايد.

آنگاه يک باره لحن كلام را به صراحت مى‏ كشاند و سخن خود را به عبارتى ديگر تكرار مى‏ فرمايد كه «هر علمى را به على آموخته ‏ام» و به وضوح مى‏ فرمايد: «منظور از امام مبين كه خداوند اعلان فرموده هر چيزى نزد او جمع است، كسى جز على نيست».

سلام بر تواى امام مبين كه خداوند در قلب قرآن معدن علومت خوانده و ما قدر يادگارهاى كلامت را نمى‏ دانيم. هيهات كه ديگران به چنين گنجى دست يابند و ما تماشاگر باشيم.

آيه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»[۴]

در غدير 18 آيه قرآن به صراحت تفسير شده است؛ به اين معنى كه پيامبرصلى الله عليه وآله متن آيه را جداگانه در خطبه بيان فرموده و قبل يا بعد از آن به تفسيرش پرداخته است. اين موارد در مقابل آياتى است كه به صورت تضمين در كلام و اقتباس در خطابه حضرت آمده است.

يكى از اين آيات، آيه 55 سوره مائده است:

«إِنَّما وَلِيُّكُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»:

«صاحب اختيار شما خدا و رسولش هستند و كسانى كه ايمان آورده و نماز را بپا داشته و در حال ركوع زكات مى‏ دهند».


اين آيه از دو بُعد قابل بررسى است:

متن خطبه غدير

وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدَ الله وَ رَسُولِهِ. وَ قَدْ انْزَلَ الله تَبارَكَ وَ تَعالى عَلَىَّ بِذلِكَ آيَةً مِنْ كِتابِهِ هِىَ: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»، وَ عَلِىُّ بْنُ ابى‏ طالِبٍ الَّذى اقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ هُوَ راكِعٌ يُريدُ الله عَزَّ وَ جَلَّ فى كُلِّ حالٍ:

او (على) صاحب اختيار شما بعد از خدا و رسولش است، و خداوند در اين باره آيه‏ اى از كتابش بر من نازل كرده: «صاحب اختيار شما خدا و رسولش هستند و كسانى كه ايمان آورده و نماز را بپا داشته و در حال ركوع زكات مى‏ دهند»، و على بن ابى ‏طالب است كه نماز را بپا داشته و در حال ركوع زكات داده و در هر حال خداوند عز و جل را قصد مى‏ كند.[۵]

موقعيت تاريخى

در مراحل آغازين خطبه در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله دستور ابلاغ ولايت على‏ عليه السلام را با آيه «بلِّغ» اعلام مى ‏فرمايد، يادآور مى ‏شود كه خداوند قبلاً در قرآن اين ولايت را به اطلاع شما رسانده است، و سپس آيه نازل شده در خاتم بخشى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را بر مردم مى‏ خواند.

معناى اين كار آن است كه «ولايت» در آيه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ الله...» دقيقاً همان ولايتى است كه در غدير بيش از يک ساعت درباره آن سخنرانى شده است. براى تكميل اين تفسير مصداق معين آن را نام مى ‏برد و مى ‏فرمايد: «على بود كه در حال ركوع زكات داد»، و بر همه روشن مى ‏فرمايد كه از اين آيه هم ولايت به معناى خاص اراده شده و هم صاحب اين ولايت شخص خاصى است.

آيه «وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِى عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»[۶]

در غدير 18 آيه قرآن به صراحت تفسير شده است؛ به اين معنى كه پيامبرصلى الله عليه وآله متن آيه را جداگانه در خطبه بيان فرموده و قبل يا بعد از آن به تفسيرش پرداخته است. اين موارد در مقابل آياتى است كه به صورت تضمين در كلام و اقتباس در خطابه حضرت آمده است.

يكى از اين آيات، آيه 28 سوره زخرف است:

«وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِى عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»:

«آن را موضوعى باقى در نسل او قرار داد تا شايد باز گردند».

اين آيه از سه بُعد قابل بررسى است:

متن خطبه غدير

مَعاشِرَ النّاسِ، الْقُرْآنُ يُعَرِّفُكُمْ انَّ الائِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ، وَ عَرَّفْتُكُمْ انَّهُمْ مِنّى وَ مِنْهُ، حَيْثُ يَقُولُ الله فى كِتابِهِ: «وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِى عَقِبِهِ»:

اى مردم، قرآن به شما مى‏ شناساند كه امامان بعد از على فرزندان او هستند و من هم به شما شناساندم كه امامان از نسل من و اويند. آنجا كه خدا مى ‏فرمايد: «امامت را مطلبى باقى در نسل ابراهيم قرار داد».[۷]

موقعيت تاريخى

آينده امت از نظر كسانى كه مردم بايد به آنان مراجعه كنند و از آنان دستور بگيرند در اواخر خطبه محكم‏ كارى و دقت بيشترى را اقتضا مى‏ كرد. مرجع شناخت حلال و حرام و معروف و منكر مسئله مهمى بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله با استناد به قرآن پايه آن را محكم فرمود و از هر گونه انحرافى نجات داد.

اين مهم در قالب آيه‏ اى كه امامت را منحصر در نسل حضرت ابراهيم‏ عليه السلام مى ‏داند، در سايه ادبيات بلند قرآن در كوتاه ‏ترين جمله بيان شده است. از آيه 26 اين سوره نام حضرت ابراهيم ‏عليه السلام به ميان مى ‏آيد كه توحيد را بر اساس فطرت خويش نزد خاندانش علنى ساخت. بلافاصله خداوند چنين موحّد والا مقامى را لايق آن دانسته كه امامت در نسل او باشد.

تحليل اعتقادى

از آنجا كه نسل ابراهيم‏ عليه السلام بسيارند، براى آنكه امامان از نسل او اشتباه نشوند، فقط آن نسلى كه از پيامبر و على‏ عليهما السلام اند و هر يک از آنان فرزند ديگرى است و دوازده امامند، جز بر امامان معصوم شيعه از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام تا حضرت مهدى‏ عليه السلام بر هيچ فرد ديگرى قابل انطباق نيست.

اين تفسير آنگاه كامل بودن خود را نشان مى‏ دهد كه فرمايشات پيامبر صلى الله عليه وآله را در ضمن بيان آيه دقت كنيم كه مى‏ فرمايد: «من هم به شما شناساندم كه امامان از نسل من و على هستند»، يعنى آنچه خداوند به عنوان نسل ابراهيم خليل‏ عليه السلام براى امامت تعيين فرموده آن نسلى است كه از دو سو به محمد و على ‏عليهما السلام ختم شود.

آيه «وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ»[۸]

بزرگ ‏ترين امتحان بشريت در غدير مطرح شد. امتحانى همه جانبه كه اتمام حجت آن به نحو اكمل انجام گرفت و براى هيچ كس به هيچ دليل و بهانه ‏اى راه گريز نماند.

در اين امتحان عظيم، هم جهاتى كه مى ‏توانست سر منشأ آزمايش باشد متعدد بود، و هم عللى كه مى ‏توانست انگيزه شيطانى براى سقوط در امتحان باشد در جلوه ‏هاى مختلف به ميان آمد.

پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه بلند خود، اين شرايط امتحان را براى مردم تبيين فرمود تا با آمادگى كامل به استقبال آن بروند. اين آينده تلخِ امتحان را حضرتش در غدير به اشارت و صراحت پيش ‏بينى فرمود و مراحل چنين امتحان بزرگى را با استشهاد به 11 آيه تضمين شده در خطبه غدير بيان فرمود. از جمله اين آيات آيه 71 سوره صافات است:

«وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ»:

«قبل از آنان اكثر پيشينيان گمراه شدند».

در اينجا اين آيه از دو بُعد قابل بررسى است:

متن خطبه غدير

مَعاشِرَ النّاسِ، قَدْ ضَلَّ قَبْلَكُمْ اكْثَرُ الاوَّلينَ:

اى مردم، قبل از شما اكثر پيشينيان گمراه شدند.[۹]

تحليل اعتقادى

مسئله در اقليت بودن درباره ولايت اهل‏ بيت‏ عليهم السلام از بنيادى‏ ترين مسايل اعتقادى است كه در طول تاريخ هزار و چهارصد ساله اسلام عملاً خود نمايى كرده است.

اكثريت مسلمانان امامت و ولايت و خلافت و صاحب اختيارى دوازده امام‏ عليهم السلام را نپذيرفته ‏اند، و فقط شيعيان بوده‏ اند كه اين عمود خيمه عقيده را پذيرفته ‏اند.

با استناد به يک اصل قاطع قرآنى، شيعه نه تنها از اقليت خود نمى ‏هراسد كه به آن افتخار هم مى‏ كند، چرا كه كتاب خداوند در آيات متعدد اكثريت را غير مؤمن و غير عالم و غير عاقل و دشمن حق و مشرک و فاسق و بد كردار و كفران كننده نعمت و جاهل و غافل و كافر و گمراه مى‏ شمارد.


براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: اكثريت /  آيه «وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ».

آيه «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِيهِ قُلْ قِتالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِيلِ الله وَ كُفْرٌ بِهِ...»[۱۰]

على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام آن امامى است كه پيامبر صلى الله عليه وآله او را سبب امتحان امت قرار داد و فرمود: لَوْ لا انْتَ يا عَلِىُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى: اى على، اگر تو نبودى مؤمنين بعد از من شناخته نمى ‏شدند.

پيامبرصلى الله عليه وآله فصلى از مراسم غدير و خطابه آن را به دشمنان ائمه ‏عليهم السلام اختصاص داده تا مردود شوندگان از امتحان علوى بدانند چه آينده ‏اى در انتظار آنان است. اقتباس از چند آيه و تضمين آياتى ديگر براى اين منظور، روى هم 15 آيه را عنوان اين بخش قرار داده است.

در اين آيات از يک سو اوصاف و رفتار اعداء اهل ‏بيت ‏عليهم السلام در دنيا مطرح شده، كه ثابت قدم نبودن آنان در ايمان و گفتگوهاى نارواى آنان و متكبر بودن آنان ذكر شده است. از سوى ديگر جزاى اعتقاد و عملشان در دنيا و آخرت را بيان مى‏ كند كه سقوط ارزش اعمالشان، و استحقاق آتش ابدى بدون تخفيف و مهلت و بدون شفاعت، آن هم عذاب فوق ‏العاده‏اى در پايين‏ترين درجه جهنم با شنيدن صداى جوشش جهنم و ديدن شعله ‏هاى آتش نمونه‏ هاى آن است.

اين آيات تضمين شده در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله 15 آيه است، كه از جمله اين آيات آيه 217 سوره بقره و آيه 86-88 سوره آل عمران است:

«يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِيهِ قُلْ قِتالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِيلِ الله وَ كُفْرٌ بِهِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ الله وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ»:

«از تو درباره ماه حرام و جنگ در آن سؤال مى‏ كنند، بگو جنگ در آن كار بزرگى است و ايجاد مانع بر سر راه خدا و كفر به اوست؛ و خارج كردن اهلش از آن نزد خدا بالاتر است، و فتنه از قتل هم بالاتر است. آنان همچنان با شما جنگ مى‏ كنند تا اگر بتوانند شما را از دينتان باز گردانند. هر كس از شما از دين خود باز گردد و در حالى بميرد كه كافر باشد، چنين كسانى همانانى هستند كه اعمالشان در دنيا و آخرت سقوط مى‏ كند و آنان اصحاب آتش هستند كه براى هميشه در آنند».


«كَيْفَ يَهْدِى الله قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ الله لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ. أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ الله وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ. خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ»[۱۱]: «چگونه خدا هدايت مى‏كند قومى را كه بعد از ايمانشان كافر شدند و شهادت دادند كه پيامبر بر حق است و براى آنان بينات آمد، و خداوند قوم ظالم را هدايت نمى ‏كند. آنان كسانى هستند كه جزايشان اين است كه بر آنان لعنت خدا و ملائكه و همه مردم است، و براى هميشه در آن خواهند بود و عذاب آنان تخفيف داده نمى‏ شود و مهلت داده نمى‏ شوند».


اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:

متن خطبه غدير

مَعاشِرَ النّاسِ، انَّما اكْمَلَ الله عَزَّ وَ جَلَّ دينَكُمْ بِامامَتِهِ. فَمَنْ لَمْ يَأْتَمَّ بِهِ وَ بِمَنْ يَقُومُ مَقامَهُ مِنْ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ الى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ فَاولئِكَ الَّذينَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ فِى النَّارِ هُمْ خالِدُونَ «لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ»:

اى مردم، خداوند دين شما را با امامت او كامل نمود. پس هر كس اقتدا نكند به او و كسانى كه جانشين او از فرزندان من از نسل او هستند تا روز قيامت و روز رفتن به پيشگاه خداوند عز و جل، چنين كسانى اعمالشان در دنيا و آخرت از بين رفته و در آتش (جهنم) دائمى خواهند بود. عذاب آنان تخفيف نمى ‏يابد و به آنان مهلت داده نمى‏ شود.[۱۲]

موقعيت تاريخى

لحظاتى پس از بلند كردن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بر فراز منبر و معرفى او با تابلوى جهانى «مَنْ كُنتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ»، و دقيقاً پس از پايان اين اعلام و اقرار گرفتن از مردم، پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله اولين برخورد درباره انكار چنين ولايتى را با قاطعيت نشان داد و اعمال منكرين امامت دوازده امام ‏عليهم السلام را بى ‏ارزش خواند و آنان را به جهنم بشارت داد.

پيامبرصلى الله عليه وآله اين هدف را با اقتباس از دو آيه كه درباره مرتدين از اسلام است و ارتباط كاملى به موضوع دارد مطرح فرمود و با استفاده از فقره آخر هر دو آيه -  كه نتيجه ارتداد است -  كلام خود را كامل فرمود. آخر آيه سوره آل عمران عيناً در كلام حضرت آمده، ولى آيه سوره بقره با افزودن «الَّذينَ» به صورت «فاولئك الَّذِينَ حَبِطَتْ...» آمده و به جاى «أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ»، اختصاراً جمله «وَ فِى النَّارِ هُمْ خالِدُونَ» ذكر شده است.

موقعيت قرآنى

در قرآن، آيه سوره بقره درباره جنگ و حرمت آن در ماه ‏هاى حرام است. از اواسط آيه سخن به مقايسه قتل و فتنه ‏انگيزى منتقل مى‏ شود و اينكه «الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ» و در پى آن مسئله ارتداد و بازگشت از دين مطرح مى ‏شود و كسى كه با حال ارتداد بميرد به سقوط اعمال و آتش خالد جهنم جزا داده مى ‏شود.

نظير اين آيه در سوره توبه آمده كه آيه 17 آن چنين است: «ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ الله شاهِدِينَ عَلى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ، أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِى النَّارِ هُمْ خالِدُونَ». آيه سوره آل عمران درباره كسانى است كه از مسلمانى باز مى‏ گردند و بعد از اقرار به حقانيت پيامبرصلى الله عليه وآله كافر مى‏ شوند. چنين كسانى مستحق لعنت خدا و ملائكه و مردم‏اند، و در جهنم بدون تخفيف معذب خواهند شد. در آيات بعد هم مسئله ارتداد دنبال شده و قبول نشدن اعمالشان از جهات مختلف مطرح شده است.

نظير اين آيه در سوره بقره ديده مى ‏شود كه از آيه 159 كسانى را ذكر مى‏ كند كه براهين الهى را كتمان مى‏ كنند و مورد لعنت هستند. سپس توبه كنندگان را كه حقايق كتمان شده را براى مردم تبيين مى‏ كنند مورد عفو قرار مى ‏دهد. آنگاه در آيه 161 و 162 بار ديگر كسانى را كه كافر شده و با همان كفر مى ‏ميرند مورد لعنت خدا و ملائكه و مردم قرار مى ‏دهد و مستحق عذابى خالد مى‏ داند كه تخفيف و مهلتى در آن نيست.

تحليل اعتقادى

در بُعد تفسيرى كلام پيامبرصلى الله عليه وآله در اين فراز خطبه نسبت به دو آيه شريفه اين نكته حائز اهميت است كه در هر دو آيه موضوع سخن از كسانى است كه پس از شناخت براهين و پذيرفتن دين الهى مرتد و كافر مى ‏شوند و از اسلام باز مى‏ گردند.

اين افراد در كلام حضرت به كسانى تعبير و تأويل شده ‏اند كه پس از اعلام كمال دين با امامت دوازده امام‏ عليهم السلام، باز هم از پذيرفتن امامت آنان سر باز مى ‏زنند و با اين كار خود مرتد و كافر مى ‏شوند. نكته فوق را پيامبرصلى الله عليه وآله در سه مرحله بيان فرموده است:

الف) امامت دوازده امام يعنى دين كامل

با در نظر گرفتن اينكه اين قطعه از كلام پيامبرصلى الله عليه وآله دقيقاً پس از بلند كردن و معرفى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام ادا شده، اولين كلام حضرت آن است كه «خداوند عز و جل دين شما را با امامت او كامل نموده است». اين يک اتمام حجت براى كسانى است كه ادعاى اسلام دارند، ولى با نپذيرفتن امامت تصريح مى ‏كنند كه «ما دين كامل نمى‏ خواهيم»، و خدا هم مى‏ گويد: «دين ناقص مانند بى‏ دينى است»!

تكميل سخن در اين است كه مسئله فقط بر سر امامت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نيست، بلكه شرط دين كامل پذيرفتن امامت بلا فصل دوازده امام معصوم ‏عليهم السلام پس از پيامبرصلى الله عليه وآله است. روشن‏ ترين راه براى فهماندن اين باقيمانده سخن كلمه «بِمَنْ يَقُومُ مَقامَهُ» است. يعنى اگر تعيين امام الزاماً بايد از سوى خدا باشد طبعاً بعد از على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام هم بايد تا آخر دنيا امامانى از سوى خداوند معين شده باشند كه با عبارت «مِنْ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ» آنان را تعيين فرموده است.

ب) منكرين امامت تا روز قيامت

در اين فراز از خطبه غدير تأكيد خاصى بر مسئله قيامت با دو عبارت كنار يكديگر شده است: «الى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ الْعَرْضِ عَلَى الله عَزَّ وَ جَلَّ». از نظر ادبى اين «جار و مجرور» متعلق به يكى از دو فعل متقدم مى‏ تواند باشد و هر دو معناى صحيح دارد: «لَمْ يَأْتَمَّ» و «يَقُومُ».

اگر متعلق به «يَقُومُ» باشد منظور از آن استمرار امامت دوازده امام ‏عليهم السلام تا روز قيامت است يعنى كسانى كه تا روز قيامت در مقام على‏ عليه السلام قرار مى‏ گيرند؛ و اگر متعلق به «لَمْ يَأْتَمَّ» باشد منظور از آن عموم منكرين امامت دوازده امام ‏عليهم السلام از روز رحلت پيامبر صلى الله عليه وآله تا برپايى قيامت است، و اختصاصى به بيعت شكنان روزهاى اول خلافت نخواهد داشت.

عبارت «الْعَرْضِ عَلَى الله عَزَّ وَ جَلَّ» را مى‏ توان شاهدى بر احتمال دوم يعنى متعلق بودن به «لَمْ يَأْتَمَّ» دانست، زيرا عرضه بر خداوند نوعى اشاره به آمادگى براى پاسخگويى است، و حضرت بدين وسيله منكرين امامت را هشدار مى‏ دهد. اگر چه با پذيرفتن احتمال اول هم كه متعلق به «يَقُومُ» بدانيم، باز اطلاق عبارت شامل همه منكرين امامت در گستره زمان و مكان خواهد بود.

ج) جزاى منكرين امامت ائمه ‏عليهم السلام

مسئله ارتداد و بازگشت از دين الهى نزد خداوند از كفر بالاتر است. اكنون كه نپذيرفتن امامت ائمه ‏عليهم السلام نزد خداوند ارتداد و بازگشت از اسلام است، در اين فراز خطبه با استناد به آيه دو جزاى مهم براى اين انسان‏ هاى بى‏ پروا نسبت به دينشان در نظر گرفته شده است:

اول: حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ

بى‏ ارزش شدن و بطلان اعمال و فساد آن كه معناى «حبط» است. يعنى آنچه به عنوان اسلام انجام داده‏ اند طبعاً بايد براى آنان در دنيا و آخرت نتيجه و فايده ‏اى داشته باشد، اما خداوند صريحاً بر اعمالشان خط بطلان مى ‏كشد و آن را در دنيا و آخرت بى ‏ارزش مى ‏خواند.

اين بدان معناست كه كفار در اثر برخى نيكى ‏هايشان لا اقل در دنيا جزاى آن ها را خواهند ديد، ولى منكرين امامت نه تنها در آخرت دست خالى خواهند بود كه در دنيا هم به عنوان جزاى خيراتشان چيزى به آنان داده نمى‏ شود و اين به خاطر فاسد شدن و بطلان اعمالشان در اثر انكار ولايت است.

دوم: فِى النَّارِ

آتش جهنم بدون شك سزاى كسى است كه پس از عمرى مسلمانى بدان پشتِ پا بزند و مرتد شود، ولى توصيف اين عذاب در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله حاكى از غضب فوق‏ العاده الهى نسبت به چنين كسانى است. آن حضرت سه نكته درباره عذاب اين گروه با اقتباس از قرآن فرموده است:

  • خالِدُونَ: هميشه در جهنم خواهند بود و از آن خلاصى ندارند، يعنى هيچ دستمايه ‏اى براى بهشت ندارند.
  • لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ: در عذاب آنان تخفيف داده نمى‏ شود، و گويا هيچ شفاعتى درباره آنان پذيرفته نخواهد شد.
  • وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ: به آنان مهلت داده نمى ‏شود، چه در رفتن به سوى جهنم كه به آنان اجازه هيچ گونه توقفى داده نمى‏ شود، و چه در داخل جهنم كه لحظه ‏اى عذاب قطع نمى‏ شود.

آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»[۱۳]

از جمله مهم ‏ترين و مشهورترين آيات غدير كه در اثناء خطبه غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد اين آيه است:

«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ، الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»:

«امروز كافران از تخريب دين شما نااميد شدند. ديگر از آنان نترسيد و از من بترسيد. امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».

آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه در روايات در مورد اين آيه «ولايت» يا «امامت» على ‏عليه السلام اسم برده شده، و در يك روايت تصريح به امامت شده است:

  1. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: انَّ كَمالَ الدّينِ وَ تَمامَ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِارْسالى الَيْكُمْ بِالْوِلايَةِ بَعْدى لِعَلِىِّ بْنِ ابى‏ طالِبٍ: كامل شدن دين و نعمت و رضايت پروردگار با فرستادن من به سوى شما با پيام ولايت براى على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام بعد از من، بوده است.[۱۴]
  2. امام صادق‏ عليه السلام فرمود: جبرئيل به پيامبرصلى الله عليه وآله چنين عرض كرد: به امتت بگو: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» بِوِلايَةِ عَلِىِّ بْنِ ابى‏ طالِبٍ ...: «امروز دين شما را» با ولايت على بن ابى‏ طالب «برايتان كامل نمودم».[۱۵]
  3. پيامبرصلى الله عليه وآله بعد از نزول آيه فرمود: تَمامُ نُبُوَّتى وَ تَمامُ دينِ الله وِلايَةُ عَلِىٍّ بَعْدى: كامل شدن نبوت من و تكميل دين خدا ولايت على بعد از من است.[۱۶]
  4. همچنين فرمود: مَعاشِرَ النّاسِ، انَّما اكْمَلَ الله دينَكُمْ بِامامَتِهِ: اى مردم، خداوند دين شما را با امامت او كامل نمود.[۱۷]
  5. خداوند به پيامبرش خطاب كرد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ...» بِوِلايَةِ وَلِيّى وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ، عَلِىٍّ...: «امروز دين شما را كامل كردم...» با ولايت وليم و صاحب اختيار هر مرد و زن مؤمنى، يعنى على... .[۱۸]


براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن /  آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».

ابطال حمل امامت در حديث غدير بر امامت تصوّف[۱۹]

يكى از شبهات و به تعبير بهتر انحرافاتى كه بر حديث غدير وارد كرده ‏اند حمل امامت در حديث غدير بر امامت تصوّف است! مولوى سلامت‏على شبهه‏ اى را مطرح كرده كه خود دربردارنده اعتراف به دلالت حديث غدير بر امامت سرورمان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است. وى چون شبهات بافته شده پيرامون حديث غدير را براى جلوگيرى از دلالت آن بر مطلوب حقّ بسنده نديده، و از سوى ديگر نتوانسته دلالت حديث بر امامت را نفى كند، امامت مستفاد از اين حديث شريف را بر امامت صوفيانه و باطنى حمل كرده است! وى در كتابش «تبصره» گفته است:

نزد اهل‏ سنت در امامت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام شكى نيست و آن عين ايمان است، اما سزاوار است كه مفاد احاديث غدير امامت معنوى باشد نه خلافت. اين از كلام اهل ‏سنت و علماى صوفيّه استفاده مى‏ شود. از اينجاست كه بيعت همه سلسله‏ هاى صوفيان به اميرالمؤمنين على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام مى‏ رسد، و به وسيله آن حضرت به رسول جنّ و انس.


اين شبهه به چند وجه باطل است:

تأويل نبوت با اين تأويل در امامت

دليلى كه مسلمانان مى‏ توانند با آن منكران پيامبرى محمد رسول ‏الله ‏صلى الله عليه وآله را ملزم كنند، بشاراتى است كه در كتب آسمانى پيشين در نبوت حضرتش وارد شده است. بى‏ گمان، مخالفان از پذيرش اين بشارات كه دانشمندان مسلمان از كتاب‏ هاى ايشان بيرون آورده‏ اند گريزى ندارند، زيرا اين بشارات مستخرج از كتب آنان است و آشكارا به پيامبرى خاتم ‏النبيين ‏صلى الله عليه وآله دلالت مى‏ كنند.

بنابراين، اگر تأويل اهل ‏سنت در مورد حديث غدير درست باشد كه آن را بر امامت باطنى حمل كنند، براى اهل كتاب نيز جايز خواهد بود كه نبوت پيامبر ما را اين گونه زير سؤال ببرند؛ اينكه آن را تأويل و بر معناى لغوى لفظ يعنى «والايى» حمل كنند! حمل امامت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بر امامت صوفيانه! مانند حمل نبوت رسول ‏الله ‏صلى الله عليه وآله به معناى لغوى و نه اصطلاحى نبوت از سوى منكران است. اگر اين باطل است آن هم باطل است.

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از صوفيه نيست

اين تأويل و حمل امامتى كه حديث غدير به آن دلالت مى‏ كند بر امامت باطنيّه‏ اى كه صوفيه مى‏ گويند، در صورتى درست است كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از صوفيه باشد! حافظ ابن ‏جوزى صوفى بودن امام ‏عليه السلام و ديگر صحابه را انكار كرده، و كلام ابونعيم اصفهانى را كه ايشان را از شمار صوفيه آورده زشت دانسته و گفته است:

ابونعيم اصفهانى براى صوفيه كتاب «حلية الأولياء» را نوشت، و در آن مطالب زشتى آورد، و شرم نكرد و نام ابوبكر و عمر و عثمان و على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام و صحابه بزرگوار را در شمار صوفيه آورد.[۲۰]

اگر آوردن نام اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در شمار صوفيان بى‏ شرمى باشد، بى‏گمان حمل حديثى كه دالّ بر امامت او است به امامت صوفيانه نيز بى‏ شرمى خواهد بود.

ردود شاه ولى‏ الله بر عقايد صوفيه

شاه ولى‏ الله دهلوى -  پدر مخاطب ما دهلوى -  در كتابش «قرّة العينين» در ردّ عقايد صوفيه و بيان عدم ثبوت آن ها از شرع شريف بسيار تلاش كرده است. محال است كسى از آن سخنان آگاه شده باشد و حديث غدير را بر اين محمل ناروا حمل كند!

امامت بر خلاف ديگر مقامات، مبتنى بر اظهار است

مولوى اسماعيل در «رساله امامت» خاطرنشان كرده كه امامت سايه رسالت و مانند آن است و مبنايش بر اظهار نهاده شده نه بر اخفاء، اما ساير ارباب ولايت چنين نيستند. از اين رو، جايز نيست گفتارهاى صادر شده از ائمه در بيان امامتشان بر خودستايى و مانند آن حمل شود.

اين سخن مى‏ رساند امامتى كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اشعارش از آن سخن گفته و آن را اظهار كرده و آشكارا به آن افتخار نموده امامت باطنى نيست، و گرنه آن را اظهار نمى‏كرد و مدّعى آن نمى‏ شد.

تصريح دهلوى به لزوم حمل كلام خدا و رسول‏ صلى الله عليه وآله و على ‏عليه السلام بر ظاهر آن

دهلوى در نخستين باب «تحفه اثنى ‏عشريه» تصريح كرده كه روش اهل‏ سنت اين است كه سخنان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را بر ظاهر آن حمل كنند. چنانكه كلام خدا و كلام رسول‏ صلى الله عليه وآله نيز چنين است، و همگى بايد بر معناى ظاهرى آنها حمل شوند. پس از اين اقرار، مى ‏بينيم لفظ امامت در اشعار اميرالمؤمنين‏ عليه السلام آمده، و شكى نيست كه «امامت» در معناى مصطلح آن ظهور دارد نه امامت صوفيانه. از اين رو، نزد دهلوى و چنانكه خود تصريح كرده، نزد اهل‏ سنت گردانيدن لفظ از معناى ظاهرى ‏اش نادرست است.

تصريح دهلوى به حمل نصوص كتاب و سنت بر معناى ظاهرى

دهلوى در باب نبوت كتاب «تحفه اثنى‏ عشريه» مى‏ نويسد:

عقيده دوازدهم: نصوص قرآن و احاديث پيامبرصلى الله عليه وآله همه محمول بر معانى ظاهرى هستند. سَبْعيّه از اسماعيليه، و خطابيّه و منصوريّه و مَعمَريّه و باطنيّه و قرامطه و رِزاميّه از فرقه ‏هاى شيعه عقيده دارند كه آنچه در كتاب و سنت از وضو و تيمم و نماز و روزه و زكات و حج و بهشت و دوزخ و قيامت و حشر وارد شده بر ظاهر آن حمل نمى‏ شود، بلكه اشاره است به چيزهاى ديگر كه آنها را جز امام معصوم نمى‏ داند.

وى سپس نمونه‏ هايى از اقوال اين فرقه ‏ها در موضوع سخنش نقل كرده، و گفته كه گردانيدن نصوص قرآن و احاديث از ظواهر آنها از كارهاى ملحدان و زنديقان است. اين عمل زشت، بدى‏ ها و رسوايى ‏ها بسيارى را در پى دارد و ستون ‏هاى دين به سبب آن فرو مى‏ ريزد.

بنا بر همه اين ها، تأويل حديث غدير و گردانيدن آن از معنايى كه در آن ظهور دارد، و همچنين اشعار اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و حسّان و قيس بن سعد و ساير احاديث وارد شده در امامت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، از آشكارترين مصاديق سخن دهلوى است كه چنين كارى از كارهاى ملحدان و زنديقان و موجب ويران شدن پايه ‏هاى دين حنيف است.

پانویس

  1. يس/12. غدير در قرآن: ج 2 ص49، 50.
  2. اسرار غدير: ص 141 بخش 3.
  3. اسرار غدير: ص 141 بخش 3.
  4. مائده/55. غدير در قرآن: ج 2 ص51، 52.
  5. اسرار غدير: ص 139 بخش 2.
  6. زخرف/28. غدير در قرآن: ج 2 ص47، 48.
  7. اسرار غدير: ص 156 بخش 10.
  8. صافّات/71. غدير در قرآن: ج 2 ص287-289.
  9. اسرار غدير: ص 149 بخش 6 .
  10. بقره /  217. غدير در قرآن: ج 2 ص382-387.
  11. آل عمران/86-88.
  12. اسرار غدير: ص 146 بخش 5 .
  13. مائده/3. غدير در قرآن: ج 1 ص151، 166-167.
  14. امالى الصدوق: ص 290 ح 10. عوالم العلوم: ج 3/15 ص 40.
  15. تفسير العياشى: ج 1 ص 293 ح 21. عوالم العلوم: ج 3/15 ص 137 ح 201.
  16. كتاب سليم: ص 198. عوالم العلوم: ج 3/15 ص 234. فرائد السمطين: ج 1 ص 312 ح 250.
  17. مراجعه شود به عنوان: اسرار غدير: ص 146 بخش 5 .
  18. بحار الانوار: ج 37 ص 202 ح 86 .
  19. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص733-738.
  20. تلبيس ابليس: ص 159.