خیف (مسجد)

خطبه پيامبر صلى الله عليه و آله در مسجد خيف[۱]

پیامبر صلی الله علیه و آله قبل از غدير، در دو موقعيت حساس براى مردم خطبه ايراد كرد كه اين دو خطبه زمينه‏ سازى براى خطبه غدیر بود و در آن اشاره به حدیث ثقلین داشتند.

دومين مورد خطابه حضرت در مسجد «خيف» در منى بود. در روز سوم از توقف در منی، حضرت فرمان دادند تا مردم در مسجد خيف اجتماع كنند.

در آنجا نيز خطابه‏ اى ايراد فرمودند كه ضمن آن صريحاً از مردم خواستند گفته ‏هاى او را به خاطر بسپارند و به غائبان برسانند.

به بيان ديگر: پس از نزول سوره نصر و شنيدن خبر شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله در سفر حجةالوداع و پيش از غدير، در فرصت باقيمانده از آخرين روز مراسم حج، مردم را در مسجد خيف در مِنا جمع كند و براى آينده خلافت پيش بينى ‏هاى اساسى بنمايد.

در اين خطبه به اخلاص عمل و دلسوزى براى امام مسلمين و تفرقه نينداختن سفارش فرمودند و تساوى همه مسلمانان در برابر حقوق و قوانين الهى را اعلام كردند.

بعد از آن متعرض مسئله خلافت شدند و حديث ثقلين بر لسان حضرت جارى شد، و بار ديگر زمينه را براى غدير آماده كردند.

با توجه به امامت ابدى دوازده امام‏ عليهم السلام كه برنامه خلافت اسلام بود و مردم بايد دلسوزانه و از عمق جان از آنان حمايت مى‏ نمودند و با حضور آنان از هر اختلافى پرهيز مى ‏كردند، پيامبر صلى الله عليه و آله در برابر جمعيت عظيم حاجيان بر فراز منبر مسجد خيف چنين خطابه خواند:

خدا آباد كند زندگى كسى را كه سخن مرا بشنود و آن را به خاطر بسپارد و به كسانى كه نشنيده ‏اند برساند، كه چه بسا حمل كننده علمى كه خود اهل تفكر نيست، و چه بسا حمل كننده علمى به كسى كه از او فقيه‏ تر و فكر كننده‏ تر است.

اى مردم، من در ميان شما دو چيز گران بها باقى گذاشتم كه اگر به آن دو تمسّک كنيد هرگز گمراه نمى‏ شويد و لغزش پيدا نمى‏ كنيد: كتاب خدا و عترت من اهل ‏بيتم.

خداوند لطيف خبير به من خبر داده است كه اين دو از يكديگر جدا نمى ‏شوند تا بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند، مانند اين دو انگشتِ من -  و حضرت دو انگشت سبابه را كنار يكديگر قرار دادند -  و نمى‏ گويم: مانند اين دو -  و حضرت انگشت سبابه و وسط را كنار هم قرار دادند -  كه يكى بر ديگرى فضيلت داشته باشد.[۲]

پانویس

  1. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۵۹. اسرار غدير: ص ۳۹. واقعه قرآنى غدير: ص ۲۹. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۶.
  2. بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۶۸ ح ۵ . تفسير القمى: ج ۱ ص ۳.