حكمت
حكمت غدير[۱]
سواى اينكه اصل اعتقاد شیعه در مسئله امامت و غدير «نصبٌ من الله» است و عقول بشر در اين مسئله هيچ راهى ندارد، ولى از باب حجت بر خصم و استدلال بر مخالفین، پرسش اساسى اين است كه چرا حضرت على عليه السلام از طرف پيامبر صلى الله عليه و آله معرفى شد و اساساً حكمت و فلسفه تحقق غدير چيست؟
آيا پديد آوردن غدير خم و در واقع تعيين جانشين از طرف پيامبر صلى الله عليه و آله، امرى معقول و ضرورى بود؟
آيا سخن اهل سنت صحيح است؛ كه مى گويند: پيامبر صلى الله عليه و آله براى خود جانشين مشخص نكرد و خلافت و مديريت پس از خود را به مردم سپرد تا آنان خود جانشين را انتخاب كنند؟[۲]
از ديدگاه شيعه[۳]
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله محال است كه براى دين و دنياى مردم جانشين تعيين نكرده باشد. چرا؟ چون اگر رئيس قومى و بزرگى بخواهد از ميان قومش برود، عقلا مى گويند:
بايد آن قوم را بى سرپرست نگذارد. چه رسد به اينكه سفر آخرت باشد و ديگر به ميان قومش برنخواهد گشت. به ويژه اگر آن بزرگ و سرور، دلسوز و مهربان باشد.
در اين صورت حتماً كسى را معين می كند، تا در نبود او مسائل پيش آمده معطل نماند.
انسان با نهاد خداداى خود درک مى كند كه هرگز جامعه اى مانند يک كشور يا يک شهر يا ده يا قبيله و حتى يک خانه كه از چند تن انسان تشكيل شده، بدون سرپرست و زمامدارى كه چرخ جامعه را به كار اندازد و هر يک از اعضاى جامعه را به وظيفه اجتماعى خود وادارد، نمى تواند به بقاى خود ادامه دهد و در كمترين زمانى متلاشى شده وضع عموميش به هرج و مرج گرفتار خواهد شد.
به همين دليل كسى كه زمامدار و فرمانرواى جامعه اى است (اعم از جامعه بزرگ يا كوچک) و به جايگاه خود و بقاى جامعه عنايت دارد، اگر بخواهد به طور موقت يا غير موقت از سر كار خود غيبت كند، حتماً جانشيتى به جاى خود مى گذارد، و هرگز حاضر نمى شود كه قلمرو فرمانروايى و زمامدارى خود را سر خود رها كرده و از بقا و زوال آن چشم پوشد.
رئيس خانوادهاى كه براى سفر چند روزه يا چند ماهه مى خواهد خانه و اهل خانه را وداع كند، يكى از آنان يا كسى ديگر را براى خود جانشين معرفى مى كند و امور منزل را به وى مى سپارد.
رئيس مؤسسه يا مدير مدرسه يا صاحب مغازهاى كه كارمندان يا شاگردان چندى زيردست دارد، حتى براى چند ساعت غيبت نيز يكى از آنان را به جاى خود مى نشاند و ديگران را به وى ارجاع مىكند.
اسلام دينى است كه به نص كتاب و سنت بر اساس فطرت استوار است. اسلام آئينى اجتماعى است كه هر آشنا و بيگانه اين نشانى را از سيماى آن مشاهده مى كند، و عنايتى كه خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله به اجتماعى بودن اين دين مبذول داشته اند هرگز قابل انكار نبوده و با هيچ چيز ديگر قابل مقايسه نيست.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز مسئله تشكيل اجتماع را در هر جايى كه اسلام در آن نفوذ پيدا مى كرد، ترک نمى فرمود. هر شهر يا دهكده اى كه به دست مسلمين می افتاد، در اولين فرصت والى و عاملى در آنجا نصب و زمام اداره امور مسلمين را به دست وى مى سپرد.
حتى در لشگرهايى كه به جهاد اعزام مى فرمود، گاهى براى اهميت مورد بيش از يک رئيس و فرمانده به نحو ترتب براى ايشان نصب مى نمود.
حتى در جنگ موته چهار نفر رئيس تعيين فرمود، كه اگر اولى شهيد شد دومى و اگر دومى شهيد شد سومى را و همچنين... به رياست و فرماندهى بشناسد.
همچنين به مسئله جانشينى عنايت كامل داشت و هرگز در موارد لزوم از نصب جانشين فروگذارى نمى كرد، و هر وقت از مدينه غيبت مى فرمود مسئول و متولى به جاى خود معين مى كرد.
حتى در موقعى كه از مکّه به مدینه هجرت مى كرد، براى اداره چند روزه امور شخصى خود در مكه و پس دادن امانت هايى كه از مردم نزد حضرت بود، على عليه السلام را جانشين خود قرار داد.
همچنين پس از شهادت نسبت به بدهى ها و كارهاى شخصى خود على عليه السلام را جانشين نمود.
شيعه مى گويد: به همين دليل هرگز متصور نيست كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از دنيا رحلت كند و كسى را جانشين خود قرار ندهد و سرپرستى براى اداره امور مسلمين و گرداندن چرخ جامعه اسلامى نشان ندهد.[۴]
به راستى چه كسى مى تواند از پيامبر رحمت صلى الله عليه و آله عاقل تر و مهربان تر باشد؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله به اندازه اى نسبت به امت دلسوز و مهربان بود كه حتى در سفر چند روزهاى كه مى رفت، فرد يا افرادى را به جاى خويش معين مى نمود.
پيامبر صلى الله عليه و آله از فتنه ها و گرفتارى هايى كه پس از رحلتش دامنگير جامعه اسلامى شد و فسادهايى كه در پيكره اسلام رخنه كرد، مانند حكومت آل مروان و غير ايشان - كه آيين پاک را فداى ناپاكى ها و بى بند و بارى هاى خود ساختند - به تفصيل خبر داده است.[۵]
پيامبرى كه از جزئيات حوادث و گرفتارى هاى سال ها و هزاران سال پس از خود غفلت نكند و سخن گويد، چگونه ممكن است از مهمترين وضعى كه در اولين لحظات پس از شهادتش به وجود مى آيد غفلت كرده و يا كوتاهى كند؟!
آيا ممكن است رسول خدا صلى الله عليه و آله نسبت به طبيعى ترين و عادى ترين كارها مانند خوردن و نوشيدن و خوابيدن صدها دستور و سفارش صادر كند، ولى از چنين مسئله با ارزشى به كلى سكوت ورزيده و كسى را به جاى خود تعيين نفرمايد و همه چيز را در اين امر خطير و جنجال براگيز به مردم بسپارد؟!
شيعه طبق آنچه از تعاليم اسلامى به دست آورده معتقد بوده و هست كه آنچه براى جامعه در درجه اول اهمیت دارد روشن شدن تعاليم اسلام و فرهنگ دينى، و در درجه دوم جارى شدن كامل آنها در ميان جامعه است.
قطعاً اين دو مقصود به دست كسى بايد انجام شود كه عصمت و مصونيت خدايى داشته باشد، و گرنه ممكن است كسانى مصدر حكم يا مرجع علم قرار گيرند كه در زمينه وظايف محوّله خود، از انحراف فكر يا خيانت سالم نباشند و تدريجاً ولايت عادلانه الهى و اسلامى به سلطنت استبدادى و مِلک كسرايى و قيصرى تبديل شود، و معارف پاک دينى مانند اديان ديگر دست خوش تحريف و تغيير دانشمندان بوالهوس و خودخواه گردد.
و تنها كسى كه به تصديق پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در تمام اعمال و اقوال خود مُصيب و روش او با كتاب خدا و سنت الهى تطابق كامل داشت اميرالمؤمنين على بن ابی طالب عليه السلام بود.[۶]
اگر كسى كه در مسائل اعتقادى يا احكام شرعى كه توضيح آن در قرآن و كلام پيامبر صلى الله عليه و آله نيامده پرسش يا انتقاد و شبهه اى داشت، به چه كسى بايد مراجعه و اعتماد كند؟ چرا كه مى دانيم زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت:
از يک سو بسيارى از جزئيات احكام براى توده مردم بيان نشده بود و با پيش آمدهاى تازه حكم شرعى آن بايد مشخص مى شد.
از سوى ديگر، افراد تازه مسلمان در امور اعتقادى و معرفتى كه تفصيل آن در كتاب و سنت نبوى نبود پرسشهاى فراوانى داشتند.
از جهت سوم، اشخاصى انديشمند و گروه هاى بسيارى از ديگر مناطق، براى تحقيق در مورد دين اسلام و يا نقد و انتقاد از آن به مكه و مدينه مى آمدند.
از جهت چهارم، هنوز چند سال از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله نگذشته بود كه در موضوعات روشنى مانند احکام نماز و تيمم و ده ها موضوع اعتقادى ديگر، اختلافات شديدى پديد آمد.
آيا براى اين همه نياز و ضرورت، خداى متعال و رسول او صلى الله عليه و آله علاج و چاره اى تدارک نديده بودند؟! آيا ضرورت ندارد براى آئينى كه هنوز بسيار نوپاست و از هر جهت نياز به حفاظت و حمايت و دفاع و بقا دارد، نگهبان و حافظ و سرپرست معين شود؟
پرسش مهم ديگر اينكه: چرا و به چه دليل برخى از مسلمانان در امور دينى، به افرادى مانند: ابوحنيفه، شافعى، احمد بن حنبل و... مراجعه نموده و ايشان را در مسائل دينى به امامت برگزيدند؟!
به كدام دليل سخن و حُكم افرادى مانند ابن حنبل و شافعى و ابوحنيفه حجت است و مورد رضاى خدا و رسول خدا صلى الله عليه و آله مى باشد؟ واقعاً به چه دليل و مدرک و با كدام روایت؟
شيعه اماميه براى پيروى از امام على عليه السلام و ديگر اهل بيت عليهم السلام در امور دينى و دنيوى، ده ها سند و مدرک محكم و قطعى دارد. مانند: آیه تطهیر، حدیث غدیر، حدیث ثقلین، حديث سفينه و... ، كه برخى از روايت ها را اكثريت متفكران اسلامى (از هر فرقه) گزارش نموده اند.
از منظر ديگر: امت بى امام همانند كشتى بى ناخدا و راه بى علامت و شب بى چراغ است. اگر غدير و رهبرى الهى نباشد، استعدادها شكوفا نمى شود.
در كنار پيشرفت امروز دنيا، هر روزه مى بينيم كه فساد و جنايت نيز پيشرفت مى كند. يعنى بال علم و تكنولوژى حركت مى كند، ولى بال معنويت شكسته است. آرى، اين است سيماى انسانِ بدون غدير! يعنى بدون رهبرى الهى در جهان!
خيلى تعجب است از كسانى كه مى گويند: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از دنيا رفت و كسى را به جانشينى تعيين نكرد! مگر در تاريخ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نمى خوانيم:
هر گاه قبيله اى مسلمان مى شدند، فوراً براى آنان حاكم و پيشوا تعيين مى فرمود. هر گاه لشكرى اعزام مى كرد براى آنها فرمانده تعيين مى فرمود، و همين كه به مدینه هجرت كرد در مكه براى خود جانشين مشخص نمود.
ابوعلی سینا مى گويد: چگونه باور كنيم خداى حكيمى كه از مژه چشم و گودى كف پا غفلت نكرده، از رهبرى مردم غافل شده است؟ مگر قرآنى كه هر كس مى تواند آيه اى - آيات كلى، مطلق و يا متشابه - از آن را دستاويز اهداف خود كند، بدون مفسّر معصوم - مانند رسول خدا صلى الله عليه و آله - قابل تكيه است؟
از همين رو پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سفارش نمود تا همگان به هر دو ثقل - كتاب خدا و اهل بيت عليهم السلام - تمسک جويند تا گمراه نشوند.
پانویس
- ↑ برترين نعمت، چهل نكته درباره غدير (واعظ حسينى) : ص ۴۵ - ۵۰، ۱۱۵، ۱۱۶.
- ↑ العقيدة الطحاوية: ص ۷۹ ،۸۰ .
- ↑ منبع عمده در اين نكته كتاب «شيعه در اسلام» است.
- ↑ شيعه در اسلام: ص ۲۴۳ به بعد، بخش امام شناسى، همراه با تلخيص.
- ↑ خداوند به مهربانى و دلسوزى پيامبر صلى الله عليه و آله تصريح مى كند. توبه / ۱۲۸.
- ↑ شيعه در اسلام: ص ۳۵ بخش اول، همراه با تلخيص.