اعتراض

از دانشنامه غدیر

اغتشاش و اعتراض در برابر پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير[۱]

از جمله اقدامات هميشگى منافقين در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله، ايجاد اغتشاش و جنجال و هياهو در مقابل حضرت، و حتى بين سخن گفتن و خطبه ‏هاى رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه و آله بود!! به عنوان نمونه عده ‏اى از منافقين نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و از آن حضرت آيت و نشانه ‏اى خواستند. حضرت فرمود: آيا روز غدیر خم براى شما كافى نبود كه وقتى من على را به امامت منصوب نمودم، منادى از آسمان ندا داد:

اين ولى خداست تابع او باشيد و گرنه عذاب خدا بر شما نازل مى‏ شود. بر حذر باشيد![۲]

از جمله اين اغتشاشاتِ منافقين، جنجال هايى بود كه در حجةالوداع و قبل از غدير به پا مى‏ كردند. مثلاً جنجالى كه در عرفات به آن دامن زدند:

جوسازى و خشونت

در روايات صحيح آمده كه رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله در حجةالوداع و در صحراى عرفات و به عنوان مقدمه‏ چينى براى غدير براى مردم خطبه ‏اى خواند.

هنگامى كه مى‏ خواست از مسئله امامت سخنى به ميان آورد و حدیث ثقلین را يادآورى كند و تعداد امامان دوازده‏ گانه را بيان كند، با جنجال و اخلال جمعى از حاضران روبرو گرديد، به حدى كه ممكن نشد سخنش را به مردم برساند.

در اين قضيه عده‏ اى تصريح كرده كه نتوانسته‏ اند سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را بشنوند؛ انس بن مالک، عبدالملک بن عمير، عمر بن خطاب، ابى‏ جحيفه و جابر بن سمره[۳]، همگى از اين عده‏ اند.

از اين ميان، روايت جابر بن سمره از همه روشن‏ تر است، و به نظر مى ‏رسد وى اين موضوع را چندين بار بيان كرده است، زيرا به چند طريق از او روايت شده است.

در اينجا برخى از آن ها را، به ويژه مواردى كه در كتب صحاح و كتب معتبر ديگر آمده برگزيديم و تقديم مى ‏داريم:

الف) در مسند احمد بن حنبل در دو روايت از جابر بن سمره نقل كرده كه پيامبرصلى الله عليه وآله در عرفات برايمان خطبه مى‏ خواند ... .

ابوربيع نيز چنين نقل كرده است: و شنيدم كه ايشان مى‏ فرمود: اين امر پيوسته با عزت و پيروز خواهد بود تا دوازده نفر آن را به دست گيرند كه همگى ... .

در اين موقع گروهى جنجال به راه انداخته و با هم صحبت آغاز كردند و من سخن حضرت را بعد از كلمه «همگى» نفهميدم. پس به پدرم گفتم: بعد از كلمه «همگى» پيامبر صلى الله عليه و آله چه فرمود؟

پدرم پاسخ داد: همگى از قريش‏ اند.

در روايت نعمانى اين گونه آمده: مردم شروع نمودند به صحبت كردن و من ادامه سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را نفهميدم. به پدرم گفتم: ... ، تا آخر روايت.[۴]

ب) همچنين از شعبى از جابر بن سمره نقل شده كه گفت: پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: اين دين با عزت و پايدار خواهد ماند و بر دشمنانش پيروز خواهد شد تا دوازده خليفه كه ... .

جابر در ادامه گفته است: در اين موقع مردم شروع نمودند به برخاستن و نشستن... .

شيخ طوسی در ادامه اين روايت نقل نموده است: و آن حضرت سخنى گفت كه من نفهميدم. پس به پدرم يا برادرم گفتم: ... .[۵]

در روايتى ديگر از جابر بن سمره، وى تصريح كرده كه اين ماجرا در حجةالوداع اتفاق افتاده است.[۶]

ج) همچنين از جابر بن سمره نقل شده است كه گفت: رسول ‏خدا صلى الله عليه وآله در عرفات برايمان خطبه‏ اى خواند و در ضمن آن فرمود:

اين امر با عزت و با اقتدار خواهد بود و بر دشمنانش چيره خواهد گشت، تا دوازده نفر آن را به دست گيرند كه همگى ... . جابر گويد: بعد از اين جمله را نفهميدم كه چه فرمود. به پدرم گفتم: بعد از كلمه «همگى» چه فرمود؟ پدرم پاسخ داد: همگى از قريش اند.[۷]

در روايت ابى ‏داوود و جمعى ديگر -  گر چه گفته نشده كه اين ماجرا در عرفات بوده -  اين عبارت را اضافه دارد:

و امت بر عليه همگى ايشان همدست خواهند شد. پس از آن سخنى از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيدم كه آن را نفهميدم. به پدرم گفتم: ... .[۸]

در نقل ديگرى اين عبارت آمده است: و همگى بر هدايت و دين حق عمل مى‏ كنند.[۹]

در پاره‏ اى از روايات نيز عبارت اين گونه آمده است: در اين موقع صداى حضرت نامفهوم شد. من از پدرم پرسيدم: جمله ‏اى كه نامفهوم شد چه بود؟ پاسخ داد: همگى از بنى هاشم اند.[۱۰]

د) در روايتى ديگر اشاره نمود كه اين ماجرا در حجةالوداع رخ داده و گفته است: سپس كلام رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله براى من نامفهوم شد. پس از پدرم كه به رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله نزديک ‏تر بود پرسيدم كه آن عبارت چه بود؟ پاسخ داد: آن حضرت فرمود: همگى از قريش اند.[۱۱]

هـ) در روايتى ديگر از جابر، وى بعد از اين سخن كه امامان دوازده نفر اند گفته است: پس از اين پيامبرصلى الله عليه وآله كلامى فرمود كه چون مردم جنجال به راه انداخته بودند نفهميدم.

از اين جهت از پدرم پرسيدم كه او چه فرمود؟ او گفت ... .[۱۲]

و) و اما روايت مسلم از جابر بن سمره چنين است: جابر گفته است: همراه پدرم به نزد رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله رفتم. شنيدم كه فرمود: اين دين پيوسته عزيز و با اقتدار خواهد ماند تا دوازده جانشين ... .

در اين موقع سخنى فرمود كه مردم مانع شدند آن را بشنوم. به پدرم گفتم كه او چه فرمود؟ پاسخ داد: همه آن ها از قريش اند.

در روايت احمد بن حنبل و جمعى ديگر آمده كه به پدرم يا پسرم گفتم: عبارتى را كه مردم مانع شدند من بشنوم چه بود؟ پاسخ داد: همه آن ها از قريش اند.[۱۳]

ز) از جابر بن سمره نقل شده كه گفت: نزد پيامبرصلى الله عليه وآله بودم كه فرمود: اين امر را دوازده نفر به عهده خواهند گرفت كه ... .

در اين وقت گروهى شيون زدند و من نشنيدم كه چه فرمود. به پدرم كه به پيامبر صلى الله عليه و آله نزديك‏تر بود گفتم: رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله چه فرمود؟ او پاسخ داد: همگى آنها از قريش اند و همگى مانند خود اويند.[۱۴]

ح) اما عبارتى كه ابى‏ داوود نقل كرده چنين است: مردم تكبير گفته، هياهو به راه انداختند و حضرت سخنى گفت كه واضح نبود ... .[۱۵]عبارت ابى‏ عوانه نيز اين گونه است: در اين موقع مردم هياهو راه انداختند و پيامبر صلى الله عليه و آله سخنى گفت كه براى من واضح نبود.[۱۶]

در هر صورت، حديث دوازده جانشين پس از آن حضرت و آنچه را كه ايشان در اين باب فرمودند سخنى است كه جابر و سايرين -  كه آنجا حضور داشته -  نشنيده‏ اند، و چنانچه ملاحظه نموديد وى گفته است كه آن سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را نفهميده يا صداى ايشان ضعيف شده و واضح نبوده يا نظير اين عبارات كه در منابع و مآخذ بسيارى آمده است.[۱۷]

دو نكته قابل توجه:

لازم است دو نكته را در اين احاديث مورد توجه قرار دهيم:

اول: مكان حادثه

چنانكه ملاحظه كرديد اين روايات در مورد مكانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آنجا خطابه ايراد فرمود با هم اختلاف دارند. در برخى از آن ها آمده كه اين ماجرا در حجةالوداع به وقوع پيوسته، و پاره ‏اى ديگر نقل كرده ‏اند كه در عرفات بوده است. در يک روايت نيز راوى بين عرفات و منى مردد مانده، و در بعضى نيز عبارت در مسجد آمده، و برخى هم سكوت نموده و محلى را نام نبرده اند. با اين وجود همه آنها از وقوع هرج و مرج و جنجالى سخن گفته ‏اند كه باعث شده راوى نتواند ادامه كلام رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله را بشنود. البته بعضى روايات نيز اشاره نموده‏اند كه راوى سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را نفهميده است و از جنجال سخنى به ميان نياورده ‏اند.

بدين ترتيب آيا پيامبرصلى الله عليه وآله در چند جا اين موضوع را بيان فرموده و هر بار نيز با اغتشاش و جنجال روبرو شده است؟ و آيا منظور از مسجد، مسجد منى است يا عرفه؟ اگر فرض كنيم كه گفتن منى اشتباهى از جانب راوى نبوده است.

و يا اين ماجرا در يک جا به وقوع پيوسته و امر بر راويان و مورخان مشتبه شده، يا دستى در ميان است كه سعى دارد اين گونه مسائل را به بازى گرفته و با ايجاد اختلاف در نقل آن ها بر حقيقتى سرپوش نهاده و موضوعى مهم و حساس را -  كه همان جانشينى و امامت بعد از رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله است -  در معرض طوفان شبهات قرار دهد.

البته اين احتمال كه ماجرا در چند جا رخ داده و هر بار نيز گروهى مخالفت و دشمنى خويش را با پيامبرصلى الله عليه وآله اظهار نموده ‏اند، بر ديگر موارد ترجيح دارد، زيرا راويان و خصوصيات و حالات نقل شده متعدد و متفاوت است.

دوم: عبارت «همگى از قريش»

در برخى از اين روايات آمده كه حضرت فرموده ‏اند: «همگى آنها از قريش اند». اين عبارت در معرض شک و ترديد است، زيرا مطالبى كه اندكى قبل از حقيقت موضوع ظالمانه قريش و اهداف و ترفنده اى آنان براى متزلزل ساختن پايه‏ هاى سيطره امامت بيان نموديم، ما را بر اين عقيده مصمم مى‏ كند كه آنچه جابر بن سمره و انس و عمر بن خطاب و عبدالملک و ابوجحيفه به خاطر بر پا شدن هياهو از جانب گروهى مغرض نشنيده ‏اند، اين جمله است: «همگى از بنى هاشم هستند».

چنانكه در بعضى منابع نيز اين گونه آمده است، و البته قندوزى حنفى نيز در كتابش بر اين اساس كه «آنها جانشينى و خلافت بنى‏ هاشم را خوش نداشتند» در نهايت به همين عبارت رسيده است.[۱۸]

احتمال ديگر آن است كه حضرت هر دو جمله را فرموده باشند، به اين صورت كه: «همگى از قريش اند و همگى از بنى ‏هاشم»، كه در نتيجه جمله اول مقدمه ‏اى براى عبارت دوم بوده است، و همين موجب شده تا قريش و هوادارانشان بر آشوبند و سر و صدا و هياهو به راه اندازند و برخيزند و بنشينند و ... !! چرا كه آنان از اين كلام - كه «همگى از قريشند» -  بغض و نفرتى نداشتند، بلكه موجب شادمانى و خوشحالى آنها نيز شده است، زيرا اين امر همان بود كه براى رسيدن به آن همواره با تمام توان خود از هيچ تلاش و كوششى فروگذار نبوده، و براى دست يابى به آن نقشه‏ ها و دسيسه مى‏ چيدند و به خاطرش دشمنى ‏ها كرده و عهد و پيمان‏ها مى‏ بستند. بدين ترتيب اگر مسئله فقط همين بود، شورش و جنجال براى چه؟ و هياهو و سر و صدا براى چه؟

موضع ‏گيرى و رسوايى

ترديدى نيست كه رجال با تقوى و نيكان صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله مطيع او بوده و بر هر چه او حكم مى‏ نمود سر تسليم فرود مى ‏آوردند، اما ديگران كه نسبت به اين عده اكثريت را تشكيل مى ‏دادند، هواپرستان و جاه طلبانى بودند كه اسلام نياورده، بلكه چون پيامبرصلى الله عليه وآله بر آنان چيره گشته بود فقط تسليم وى شده بودند و تظاهر به ورع و دين و اطاعت از خدا و پيامبرصلى الله عليه وآله را وسيله ‏اى براى دستيابى به آرزوها و تحقق اهدافشان قرار داده بودند. اينان كه ظاهرشان خلاف باطنشان بود، بايد روزى اين تزويرها و نيرنگ‏ هاشان به شكلى بر ملا مى ‏شد.

ملاحظه نموديم اينان كه به باقى مانده آب وضوى پيامبرصلى الله عليه وآله و آب دهان آن حضرت تبرک جسته، ادعا مى‏ كردند كه با تكريم آن بزرگوار و بالا نبردن صداى خود بر صداى ايشان و رعايت ادب و احترام در مقابل آن حضرت و پيشى نگرفتن بر خدا و پيامبرصلى الله عليه وآله و مانند اين امور، بر فرمانبردارى و اطاعت از پروردگار حريص هستند، چگونه بوده‏ اند؟

و ديديم كه اينان احساس كردند نبى اكرم‏ صلى الله عليه و آله قصد دارد از ائمه پس از خود سخن به ميان آورده و خصوصياتشان را بيان كند و آن ها را به صورت دقيق و واضح معين نمايد.

يعنى همان موضوعى كه مى ‏ترسيدند ضمن آن امامت آن كس كه او را خوش نداشتند. مى‏ ديدند حضرت مى ‏خواهد خلافت فردى را اعلام كند كه بسيارى از بزرگانشان را در نبردهايى مشهور و در دفاع از دين خدا بر خاک افكنده بود، و اين شخص كسى جز على اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نبود.

اينجا بود كه اين به ظاهر مسلمانان، به مجرد احساس اين موضوع همهمه نموده و جنجال به راه انداختند و به تعبير راوى:

«شروع كردند به صحبت با هم و سر و صدا به راه انداختند»

و يا «جنجال و غوغا به پا كردند»

و يا «مانع شنيدن من شدند»

و يا «فرياد زدند و من نشنيدم كه حضرت چه فرمود»

و يا «تكبير گفته و آشوب كردند»

و يا «پى در پى بر مى‏ خاستند و مى ‏نشستند»

آرى، برخورد اينان با پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله چنين بود! آن هم كسانى كه همه مذاهب اهل‏ سنت مدعى عصمت آنان اند و نشان و مدال اجتهاد در دين و شريعت را به آنها عطا نموده‏ اند!

رويارويى تلخ

پيش از اين به سخنى از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام اشاره كرديم كه حضرت به صراحت بيان فرموده بود: قضيه محمد صلى الله عليه و آله براى عرب ناخوشايند بود، و آنها به آنچه خداوند از فضلش به او عطا كرده بود حسادت مى‏ ورزيدند و اين امر در طول حيات آن حضرت ادامه داشت. تا آنجا كه به همسرش تهمت زدند و مركبش را رماندند... . و اگر نبود كه قريش نام مبارک آن حضرت را وسيله ‏اى براى دستيابى به قدرت و پلّكان عزت و حكومت خويش يافته بود، حتى يک روز هم بعد از وفات آن بزرگوار خدا را بندگى نمى كردند.

به اين ترتيب پس از ماجرايى كه بين آنان و پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله در منى و عرفات رخ داد و بعد از پافشارى و اصرار آن حضرت بر تعيين امامت براى اهل‏ بيت ‏عليهم السلام و به خصوص براى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، طبيعى است كه بغض و كينه در چهره‏ هاى آنان نمايان گشته و در رفتار و كردار و تمام اقدامات و عموم موضع گيرى‏ هاى ايشان هويدا گردد.

به گونه‏ اى كه با رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله همچون بيگانگان و به دور از هر گونه ادب و نزاكت ظاهرى رفتار كنند!

رسول خدا صلى الله عليه و آله با چنين حالتى با اينان مواجه بود، حتى در لحظات غدير خم. اين موضوع در روايات هم اشاره شده است:

جابر بن عبداللَّه روايت كرده است: رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله در غدير خم فرود آمد، اما مردم از اطرافش دور شدند و حال اينكه على‏ عليه السلام همراهش بود. اين عمل مردم بر پيامبر صلى الله عليه و آله سخت آمد. حضرت به على‏ عليه السلام فرمان داد تا آنان را جمع كرد. هنگامى كه همگان جمع شدند، در حالى كه بر بازوى على بن ابى ‏طالب ‏عليه السلام تكيه زده بود ايستاد و حمد و ثناى خدا را به جاى آورد.

سپس فرمود: اى مردم من سرپيچى و دور شدن شما را از خودم خوشايند نمى ‏دانم، چون اين گونه به ذهنم خطور مى ‏كند كه هيچ درختى در نظر شما از درختى كه با من همراه و مهربان است مبغوض ‏تر نيست.[۱۹]

ابن‏ حبّان با سندى كه بر طبق شرايط بخارى صحيح است -  و عده ديگرى نيز با سندهايى كه بعضى از آنها صحيح است -  روايت نموده است: در مسير بازگشت رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله از مكه، وقتى آن حضرت به غدير رسيدند، برخى از صحابه براى رفتن از حضرت اجازه مى ‏خواستند. ايشان نيز به آنها اجازه مى ‏دادند و مى ‏فرمود: چه شده درختى كه با رسول‏ خدا مهربان و باملاطفت است از ديگران در نزد شما مبغوض ‏تر است؟!

راوى گويد: همه آنان مى‏ گريستند، و ابوبكر گفت: بعد از اين هر كس از تو اجازه رفتن بخواهد از نظر من نادان است.[۲۰]

شاهدان غدير معترضان سقيفه[۲۱]

آنچه در غدير خم با حضور هزاران نفر اتفاق افتاد و پيامبرخدا صلى الله عليه و آله، اميرمؤمنان‏ عليه السلام را به امامت و خلافت نصب كرد، به عنوان يک سند و حجت بار ها مورد استناد و احتجاج و استشهاد قرار گرفت، چه از سوى حضرت على ‏عليه السلام چه از سوى ديگران. هر چند برخى با آنكه در صحنه حاضر بودند، از شهادت دادن در هنگام نياز سرباز زدند، اما كسانى هم متعهدانه ديده ‏ها و شنيده ‏هاى خود را بازگو كردند و از گواهان غدير گشتند. از جمله شهادت دادن يک گروه دوازده نفرى در حساس‏ترين موقعيت، حائز اهميت بود.

پس از شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله و پيش آمدن ماجراى سقیفه و خلافت ابوبكر، جمعى دوازده نفره از مهاجران و انصار جلوس او را بر تخت خلافت مورد انتقاد قرار دادند.

وقتى ابوبكر بر منبر نشست، آنان تصميم گرفتند كه او را از منبر پيامبر پايين بكشند، و البته برخى‏شان هم با اين كار موافق نبودند. نزد حضرت على ‏عليه السلام رفتند و نظر آن حضرت را جويا شدند.

حضرت فرمود: اين كار شما نوعى جنگ با حكومت است و شما اندک هستيد، و اين جماعت هم فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله را زير پا گذاشتند و خونخواه جاهليت اند. اگر چنان كنيد با شمشير شما را از بين مى ‏برند، آنگونه كه مرا مقهور و مغلوب ساختند و به اجبار وادار به بيعتم كردند. بهتر است شما نزد او برويد و آنچه را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده ‏ايد -  به عنوان اتمام حجت -  بازگو كنيد.

آن دوازده نفر عبارت بودند از: خالد بن سعيد بن عاص، مقداد، ابىّ بن كعب، عمار بن ياسر، ابوذر غفارى، سلمان فارسی، عبداللَّه بن مسعود، بريده اسلمى (از مهاجرين) و خزيمة بن ثابت دوالشهادتين، سهل بن حنيف، ابوايوب انصارى و ابوالهيثم بن تيهان.

روز جمعه بود كه آنان اطراف منبر پيامبرصلى الله عليه وآله نشستند و به ترتيب از جا برخاستند و به ابوبكر نسبت به تصدّى خلافت هشدار دادند، واقعه غدير خم و حديث غدير را يادآور شدند و از كنار گذاشتن على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام از خلافت و مخالفت با دستور پيامبر صلى الله عليه و آله انتقاد كردند، و به اين شكل حكومت و خلافت را بدون مستند شرعى دانستند. جز اين دوازده نفر، ديگرانى هم برخاسته و سخن گفتند.

نتيجه گواهى اين شاهدان غدير شكست ابوبكر بود. از اين رو ابوبكر كه دليل و جوابى نداشت سه روز در خانه نشست. روز سوم عمر، طلحه، زبير، عثمان، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابى‏ وقاص و ابوعبيده جرّاح (از كار چاق ‏كنان سقيفه و خلافت ابوبکر) هر كدام با ده نفر از مردان عشيره خود با سلاح ‏هاى آخته سراغ ابوبكر آمدند. او را از خانه بيرون آورده و به مسجد بردند و بر منبر نشاندند. مردم را نيز تهديد كردند كه اگر كسى باز هم آنگونه سخنان بگويد، با شمشير جواب خواهد شنيد. مردم هم ترسيدند و در خانه ‏ها نشستند.[۲۲]

براى موارد بيشتر در مورد «اعتراض» مراجعه شود به عنوان: منافقین.

پانویس

  1. ستيز با آفتاب: ۶۵-۷۶. چهارده قرن با غدير: ص ۲۷.
  2. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۵۳.
  3. كفاية الاثر: (خزّاز). احقاق الحق: ج ۱۳.
  4. مسند احمد: ج ۵ ص ۹۹. الغيبة (نعمانى): ص۱۲۲، ۱۲۴.
  5. مسند احمد بن حنبل: ج ۵ ص ۹۹. الغيبة (طوسى): ص ۸۸ . اعلام الورى: ص ۳۸۴. بحار الانوار: ج ۶۳ ص ۲۳۶.
  6. مسند احمد بن حنبل: ج ۵ ص ۹۹.
  7. مسند احمد بن حنبل: ج ۵ ص۹۳، ۹۶.
  8. سنن ابى‏ داوود: ج ۴ ص ۱۰۶. مسند ابى‏ عوانه: ج ۴ ص ۴۰۰. تاريخ الخلفاء: ص ۱۰. فتح البارى: ج ۱۳ ص ۱۱۸. الصواعق المحرقة: ص ۱۸. ارشاد السارى: ج ۱ ص ۲۷۳. ينابيع المودة: ص ۴۴۴. الغيبة (طوسى): ص ۸۸ . الغيبة (نعمانى): ص ۱۲۱.
  9. الخصال: ج ۲ ص ۴۷۴. بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۲۴۰.
  10. ينابيع المودة: ص ۴۴۵.
  11. مسند احمد بن حنبل: ج ۵ ص ۹۰.
  12. مسند احمد بن حنبل: ج ۵ ص ۹۳.
  13. صحيح مسلم: ج ۶ ص ۴. احقاق الحق (بخش ملحقات): ج ۱۳ ص ۱. مسند احمد بن حنبل: ج ۵ ص ۹۸. بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۲۳۵. الخصال: ج ۲ ص ۴۷۰. العمدة: ص ۴۲۱.
  14. اكمال الدين: ج ۱ ص ۲۷۲. بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۲۳۹.
  15. سنن ابى‏ داوود: ج ۴ ص ۱۰۶. فتح الوالى: ج ۱۳ ص ۱۱. ارشاد السارى: ج ۱۰ ص ۲۷۳.
  16. سنن ابى ‏عوانه: ج ۴ ص ۳۹۴.
  17. برخى از اين منابع عبارت اند از: صحيح بخارى: ج ۴ ص ۱۵۹. صحيح مسلم: ج ۶ ص ۳. مسند احمد: ج ۵ ص۹۰-۱۸۰. مسند ابى ‏عوانه: ج ۴ ص ۳۹۴. حلية الاولياء: ج ۴ ص ۳۳۳. اعلام الورى: ص ۳۸۲. العمدة: ص۴۱۶-۴۲۳. اكمال الدين: ج ۱ ص ۲۷۲. الخصال: ج ۲ ص ۴۶۹. الغيبة (نعمانى): ص۱۲۵۱۱۹. بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۲۳۱، تا آخر فصل. احقاق الحق (بخش ملحقات): ج ۱۳ ص۱-۵۰.
  18. ينابيع المودة: ص ۴۴۶. منتخب الاثر: ص۱۴، ۱۵.
  19. المناقب (ابن‏ مغازلى): ص ۲۵. العمدة (ابن‏ بطريق): ص ۱۰۷. الغدير: ج ۱ ص ۲۲.
  20. الاحسان فى تقريب صحيح ابن ‏حبان: ج ۱ ص ۴۴۴. مسند احمد بن حنبل: ج ۴ ص ۱۶. مسند طيالسى: ص ۱۸۲. مجمع الزوائد: ج ۱۰ ص ۴۰۸.
  21. فرهنگ غدير (محدّثى): ص۳۲۹، ۳۳۰.
  22. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۰۸.