بدعت

از ویکی غدیر

افشاگرى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از بدعت در غدير[۱]

در زمان عمر، در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله مجلسى از بنى‏ هاشم تشكيل شد و امیرالمؤمنین‏ علیه السلام بدعت‏ هاى ابوبکر و عمر را شمردند، و از جمله فرمودند:

عمر بود كه در روز غدير خم - وقتى پیامبر صلی الله علیه و آله مرا براى ولايت نصب كرد -  با رفيقش ابوبکر گفتگو كردند. آنگاه كه كار معرفى و منصوب شدن من پايان يافته بود ابوبكر گفت:

«اين واقعاً كرامت بزرگى است»!

عمر با تندى به او نگاه كرد و گفت: «نه به خدا قسم، ابدا اين سخن او را گوش نمى‏ دهم و از او اطاعت نمى ‏كنم» ، سپس به او تكيه داد و با تكبر به راه افتادند.[۲]

دعاهاى روز غدير و بيان بدعت‏ گزار[۳]

يكى از مضامينى كه در دعاهاى روز غدير آمده[۴] مسئله بدعت است كه با تعبير: تغيير دهندگان دين و تحریف كنندگان آمده است:

خدايا تو را شكر مى‏ كنيم بر ولایت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و بر اتمام نعمت و تجديد عهد و پیمان بر ولايت او، و اينكه ما را از اتباع تغيير دهندگان دین و تحريف كنندگان قرار ندادى.

معيار بدعت[۵]

پيامبر صلى الله عليه وآله در خطبه غدير درباره آنچه از احکام كه باقيمانده بود و خود نفرموده بودند، مردم را به ائمه‏ علیهم السلام ارجاع دادند.

در ضمن فرمودند كه هيچ كس درباره احكام الهى جز پيامبر و ائمه‏ عليهم السلام حق اخبار ندارد و مردم هم جز ايشان راهى به حلال و حرام ندارند.

بنابر اين، پيروى از هر راه ديگرى بدعت و ضلالت و خلاف حكم الهى را به دست آوردن است.

نماز و زكات بدون بدعت[۶]

پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدیر درباره نماز و زکات فرمودند كه انجام اين دو وظيفه آن طور كه خداوند دستور فرموده (كما امركم الله) ، به طورى كه هرگونه بدعت و كم و زياد كردن عمدى ارزشِ آنها را ساقط مى‏ كند.

و اين بدان معنى است كه خداوند مى‏ خواهد درجه اطاعت كامل مردم را با اين دو عمل بسنجد و بدين وسيله مردم ميزانِ «الاسلام هو التسليم» را در خود محک بزنند.

منبع

دانشنامه غدیر،جلد ۵،صفحه ۴۲

پانویس

  1. اسرار غدير: ۲۶۳-۲۷۲ .
  2. كتاب سليم: حديث ۱۴.
  3. اسرار غدير: ص ۲۵۴-۳۶۳،۳۶۲،۲۵۶ . چهارده قرن با غدير: ص ۲۳۶،۲۳۵.
  4. اين مضامين از دعاهايى كه در كتاب «الاقبال» سيد ابن طاووس: ص ۴۶۰ به بعد مذكور است انتخاب شده است. در عوالم العلوم: ج ۱۵ /۳ ص ۲۱۵-۲۲۰ نيز ذكر شده است.
  5. اسرار غدير: ص ۲۲۳.
  6. اسرار غدير: ص ۲۲۱.