ناس

(تغییرمسیر از مردم)

آيه «وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ»[۱]

بزرگ‏ترين امتحان بشریت در غدير مطرح شد. امتحانى همه جانبه كه اتمام حجت آن به نحو اكمل انجام گرفت و براى هيچ كس به هيچ دليل و بهانه‏ اى راه گريز نماند. در اين امتحان عظيم، هم جهاتى كه مى‏ توانست سر منشأ آزمايش باشد متعدد بود، و هم عللى كه مى ‏توانست انگيزه شيطانى براى سقوط در امتحان باشد در جلوه ‏هاى مختلف به ميان آمد.

پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير، اين شرايط امتحان را براى مردم تبيين فرمود تا با آمادگى كامل به استقبال آن بروند. اين آينده تلخِ امتحان را حضرتش در غدير به اشارت و صراحت پيش‏ بينى فرمود و مراحل چنين امتحان بزرگى را با استشهاد به ۱۱ آيه تضمين شده در خطبه غدير بيان فرمود. از جمله اين آيات آيه ۷۱ سوره صافات است:

«وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ»:

«قبل از آنان اكثر پيشينيان گمراه شدند».

در اينجا اين آيه از دو بُعد قابل بررسى است:

۱. متن خطبه غدير

مَعاشِرَ النّاسِ، قَدْ ضَلَّ قَبْلَكُمْ اكْثَرُ الاوَّلينَ:

اى مردم، قبل از شما اكثر پيشينيان گمراه شدند.[۲]

۲. تحليل اعتقادى

در آياتى «ناس» يعنى «مردم» را موضوع قرار مى ‏دهد و مى‏ فرمايد: «أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ»[۳]: «اكثر مردم ايمان نمى ‏آورند»، و گاهى با ضمير جمع مى ‏آورد: «أَكْثَرُهُمْ لا يُؤْمِنُونَ»[۴]، و گاهى قالب سخن را بدين گونه تغيير مى ‏دهد: «وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ».[۵]

در آياتى «اقليت» را موضوع قرار مى ‏دهد و مى ‏فرمايد: «فقَلِيلاً ما يُؤْمِنُونَ»[۶] و يا «قَلِيلاً ما تُؤْمِنُونَ»[۷] و يا با ظرافت بيشترى مى‏ فرمايد: «ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاًّ قَلِيلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ»[۸]: «سپس به حق پشت كرديد مگر عده كمى از شما در حالى كه اعراض كننده بوديد».

در مواردى اظهار ايمان اکثریت را پوچ مى‏ شمارد و مى‏ فرمايد: «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّه إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ»[۹]: «اكثر آنان به خدا ايمان نياورده ‏اند مگر آنكه مشرک هستند»، و در مواردى ديگر صراحتاً به اكثريت نسبت شرک مى ‏دهد: «كانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكِينَ».[۱۰]

آياتى از قرآن به صراحت اكثريت را در معرض كفر قرار مى‏ دهد و مى ‏فرمايد: «أَكْثَرُهُمُ الْكافِرُونَ»[۱۱]: «اكثر آنان كافر هستند»؛ و گاهى اين كفر را جهت مى ‏دهد: «وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ»[۱۲]: «بسيارى از مردم به ملاقات پروردگار (قيامت) كافرند».

و گاهى تمايل به كفر را درباره اكثريت مطرح مى‏ كند و مى‏ فرمايد: «تَرى كَثِيراً مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا»[۱۳]: «مى ‏بينى بسيارى از آنان را كه كافران را دوست مى‏ دارند». تا آنجا كه تأثير معكوس آيات الهى را درباره اكثريت بيان مى‏ كند: «وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً»[۱۴]: «آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده طغيان و كفر بسيارى از آنان را بيشتر مى‏ كند»!

در اين آيات مشاهده كرديم كه خداوند متعال مؤمن نبودن و مشرک بودن و کافر بودن را صراحتاً به اكثريت نسبت داده، و حتى جلوه ‏هايى از آن را نيز بيان داشته و اشاره كرده است.

همچنين قرآن نه تنها اكثريت را درباره ايمان قبول ندارد، بلكه با اشاره به جهت بى ‏ارزشى آن -  كه نبود علم و آگاهى است -  براى همه روشن مى ‏كند كه چرا نبايد گول اكثريت را خورد.

در آيات متعددى از قرآن عموم مردم به عدم علم نسبت داده شده ‏اند كه مى‏ فرمايد: «أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ»[۱۵]: «اكثر مردم نمى‏ دانند»، و يا مى ‏فرمايد: «أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ».[۱۶]

و گاهى اين تعبير به «جهل» تغيير مى ‏يابد و خداوند مى ‏فرمايد: «وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ».[۱۷]

گاهى جهت علمى فاصله داشتن اكثريت از حق را چنين بيان مى‏ كند: «وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاّ ظَنّاً و إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِى مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً»[۱۸]: «اكثر مردم جز گمان را تابع نمى‏ شوند، و گمان در رسيدن به حق هيچ نفعى ندارد».

در مواردى هم بسيارى از گمراه كنندگانِ مردم را از همين دريچه مى ‏نگرد: «وَ إِنَّ كَثِيراً لَيُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ»[۱۹]: «بسيارى از مردم با آراء بدون علم خود ديگران را گمراه مى‏ كنند».

تا اينجا روشن شد كه مسئله اكثريت در قرآن چه اصالتاً و چه به اعتبار عللى كه ممكن است به آن ارزش دهد مانند ایمان، آگاهى، تعقل و تفکر، تقوی و شكرگزارى، از نظر خداوند و آنچه در كتاب مباركش فرموده نه تنها ارزشى ندارد، بلكه مورد نكوهش و توصيفِ منفى نيز قرار دارد.

لازم به يادآورى است كه در تعدادى از موارد ذكر شده از قرآن كلمه «اكثر» به كار رفته و در موارد ديگرى «كثير» استفاده شده است. واضح است كه «اكثر» به تناسب كلمه ‏اى كه بدان اضافه شده به معناى اكثريت قريب به اتفاق آن خواهد بود، مثلاً «أَكْثَرُ النَّاسِ» يعنى اكثريت مردم.

و در كنار آن «كثير» كه به معناى «عده زياد» از موردى خواهد بود مثلاً «كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ» يعنى عده زيادى از مردم، و روشن است كه «اكثر» عدد بيشترى از «كثير» را نشان مى ‏دهد.

ولى به هر حال كلمه «كثير» هم از اين بُعد به مطلب مى‏ نگرد كه انبوهى از جمعيت به سويى رفته‏ اند كه انتظار نمى‏رفته است و از اين نكته نتيجه مورد نظر درباره اكثريت به دست مى ‏آيد اگر چه منظور اكثريت قاطع نباشد.

جالب است كه كلمه «اكثر» در بيشتر موارد آن به «ناس» اضافه شده كه شامل عموم بشريت مى‏ شود، و يا به ضمير «هُم» -  كه به مردم باز مى ‏گردد -  آمده است، و اين در اثبات سقوط ارزش اكثريت مطلب را بدون نياز به توضيح روشن مى ‏نمايد.


براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن /  آيه «وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ».

پانویس

  1. صافّات /  ۷۱. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۲۸۷، ۲۹۲ - ۲۹۴.
  2. اسرار غدير: ص ۱۴۹ بخش ۶ .
  3. هود /۱۷. رعد /۱. غافر/۵۹ .
  4. بقره /  ۱۰۰.
  5. شعراء: آيه ۸، ۶۷، ۱۰۳، ۱۲۱، ۱۳۹، ۱۵۸، ۱۷۴، ۱۹۰.
  6. بقره /  ۸۸ .
  7. حاقه /  ۴۱.
  8. بقره /  ۸۳ .
  9. يوسف /  ۱۰۶.
  10. روم /  ۴۲.
  11. نحل /  ۸۳ .
  12. روم /  ۸ . غافر /  ۵۹ .
  13. مائده /  ۸۰ .
  14. مائده /  ۶۴، ۶۸.
  15. اعراف /  ۱۸۷. نحل /  ۳۸. روم /  ۳۰  ۶. سبأ /  ۲۸، ۳۶. غافر /  ۵۷ . جاثيه /  ۲۶. يوسف /  ۲۱، ۴۰، ۶۸.
  16. انعام  / ۳۷. اعراف / ۱۳۱. انفال / ۳۴. يونس  / ۵۵ . نحل / ۱۰۱. انبياء / ۲۴. نمل / ۶۱ . قصص / ۱۳، ۵۷. لقمان / ۲۵. زمر / ۲۹، ۴۹. دخان / ۳۹. طور / ۴۷.
  17. انعام / ۱۱۱.
  18. يونس /  ۳۶.
  19. انعام /  ۱۱۹.