سبک شناسی خطبه غدیر

(تغییرمسیر از سبک)

سبک ‏شناسى خطبه غدير[۱]

در متون عربى گاه درک متن و محتوى به درک زيبايى ‏هاى آن بستگى دارد.

اين زيبايى‏ ها از مصاديق علم بلاغت به شمار می‏رود؛ به اين معنى كه مفاهيم و معانى متن رابطه مستقيم با بلاغت متن مورد نظر دارد.

بررسى زيبايى ‏هاى يک متن مى‏ تواند موجب شناخت هر چه بيشتر آن شود، و اين نوع از پژوهش ‏ها در حوزه سبک شناسى قرار مى‏ گيرد.

بى‏ شک خطبه غدیر از بهترين نمونه‏ هاى فصاحت و بلاغت عربى است كه از زبان پيامبر صلى الله عليه و آله جارى شده است.

از آنجا كه نكته مهم در سبک شناسى توجه به بسامد است، در اينجا به بررسى خطبه غدير از زاويه سبک شناسى پرداخته، و با روش استقصايى بسامدهاى مربوط به ساختارهاى زبانى و ادبى بيان خواهد شد. از اين راستا اعجاز بيانى خطبه غدير آشكار خواهد شد.

مقدمه

«سبک» در زبان عربى به معنى گداختن و ريختن زر و نقره است، و سبيكه پاره نقره گداخته را گويند.

در اصطلاح ادبى به معناى طرز خاصى از نظم و نثر است كه معادل اروپايى آن «استيل» است كه خود از «ستلوس» يونانى مأخوذ است، به معناى آلتى فلزى يا چوبين كه به وسيله آن حروف و كلمات را بر روى الواح مومى نقش مى‏ كرده ‏اند.

امروز هم ايرانيان به «قلم» معنايى شبيه به سبک مى ‏دهند و می گويند: فلان كس خوب قلمى دارد.[۲]

به عبارت بهتر، سبک هر كس روشى است كه براى بيان انديشه خود بر مى‏ گزيند، مشروط به اينكه اين روش را خود ابداع كرده باشد، يا حداقل با روش ديگران متفاوت باشد.[۳]

پيشينه سبک شناسى را بايد در يونان و روم جستجو كرد. افلاطون سبک را كيفيت و امتيازى تعريف مى‏ كند كه گوينده ‏اى به لحاظ برخوردارى از الگوى مناسب و شايسته كلام از آن بهره ‏مند است، و گوينده ‏اى ديگر به دليل فقدان اين الگوى مناسب از آن بى‏ بهره است.

اما ارسطو سبک را خاصيت ذاتى كلام می داند و معتقد است هر اثرى داراى سبک است؛ حال اين سبک ممكن است ضعيف، متوسط يا عالى باشد.

سبک خصوصيتى اكتسابى است، اما به درجات مختلف تقسيم ‏بندى مى شود. روميان نيز سبک را به درجات والا، معتدل و عاميانه تقسيم می كرده ‏اند.[۴]

نكته بسيار مهم در سبک شناسى توجه به بسامد است. اصولاً سبک از طريق مقايسه قابل ادراک است. چنانچه رنگ‏ ها در تقابل يكديگر خود را نشان مى‏ دهند.

در مطالعه نرم و انحراف از آن، وجود يک يا چند عنصر سبكى چندان اهمیت ندارد، اما بسامد عناصر سبكى اهميت دارد.

مثلاً كاربرد دو حرف اضافه براى يک متمم از ويژگى‏ هاى سبک خراسانى است، اما از مختصات غزل حافظ نيست، هر چند كه در ديوان حافظ به كار رفته باشد، زيرا بسامد آن اندک است.

هر سبكى نسبت به سبک ديگر داراى انحراف است، و اين يعنى سبک. مثلاً ديوان سعدى يک هنجار يا نرم است و غزل صائب در مقايسه با آن خارج از نرم است، اما هر دو سبک دارند.

از اينجاست كه برخى در تعريف سبک مى ‏گويند: سبک يعنى عدول از نرم.[۵]

ساختار زبانى

در بررسى ساختار زبانى يک اثر، چاره ‏اى جز در نظر گرفتن ويژگى ‏هاى صرفى و نظام واژگانى آن اثر در كنار ويژگى‏ هاى نحوى و دستورى آن نيست.

۱. استفاده از مشتقات

زبان عربى به اين ويژگى متمايز است كه زبان اشتقاقى است. بنابراين اشتقاق در عربى بسيار نمايان است. چندان كه قواعد و ضوابطى براى آن وضع گرديده است.

مشتقات انواعى دارد كه عبارت اند از: اسم فاعل، اسم مفعول، صفت مشبهه، صيغه مبالغه و افعل‏ التفضيل.[۶]

شايد در وهله اول چنين به نظر آيد كه استفاده از مشتقات در گفتار هر شاعر، نويسنده يا خطيب امرى عادى جلوه مى‏ كند.

اما بسامد بالاى اين مشتقات بيانگر سبک شخصى هر شاعر، نويسنده يا خطيب می باشد.

از جمله پيامبر اكرم اسلام ‏صلى الله عليه و آله در خطبه بلند و گرانقدر غدير است.

رسول گرامى‏ صلی الله علیه و آله با استفاده زياد و در برخى موارد تكرار آن، سبكى خاص را با ظرافت ايجاد نموده است.

براى نمونه چند مورد حاوى مشتقات ذكر مى‏ شود:

اسم فاعل، اسم مفعول، صفت مشبه، صيغه مبالغه و افعل التفضيل:

حَميداً لَم يَزَل، مَحموداً لا يَزالُ (و مَجيداً لا يَزولُ، و مُبدِئاً و مُعيداً و كُلُّ أمر اليه يَعُودُ). بارِئُ المَسموكاتِ، و داحِى المَدحُوّاتِ، و جَبّارُ الأرَضينَ و السماواتِ. قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ المَلائكَةِ و الروحِ. مُتَفَضِّلٌ على جَميعِ مَن بَرأهُ، مُتَطَوِّلٌ على جَميع مَن أنشأهُ.

فاعلَمُوا مَعاشِرَ الناسِ (ذالِكَ فيهِ و افهَموهُ، و اعلَمُوا) انَّ اللَّه قَد نَصَبَهُ لَكُم وَليّاً و اماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلى المُهاجِرينَ و الانصارِ، وَ عَلَى التابِعينَ لَهُم بِاحسانٍ، وَ عَلى البادى و الحاضِرِ، و عَلَى العَجَمىّ و العَرَبى، و الحُرِّ و المَملوكِ و الصغيرِ و الكَبيرِ، و عَلى الابيَضِ و الاسوَدِ، و عَلى كُلِّ مُوَحِّدٍ.

مَعاشِر الناسِ، انَّ عَلياً و الطيِّبينَ مِن وُلدى (مِن صُلبِهِ‏ عليهم السلام) هُمُ الثِقلُ الاصغَرُ، و القُرآنُ الثِقلُ الاكبَرُ. فَكُلُّ واحِدٍ مِنهُما مُنبِئٌ عَن صاحِبِهِ، و مُوافِقٌ لَهُ. لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلى الحَوضَ.[۷]

۲. بسامد تكرار مترادفات

الفاظ متفاوت و بسيار هستند، ولى معنى يكى است.[۸] پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدیر براى مفاهيم مختلف از كلمات مترادف بسيار استفاده كرده است.

با توجه به اينكه چنين كاربردى كمتر در گفتار ديگران به كار مى‏رود و به اين دليل كه داراى بسامد بالايى مى ‏باشد، مى ‏توان آن را يكى از شاخصه‏ هاى سبک خطابى ايشان به شمار آورد. به عنوان نمونه:

الف) ستايش: حمد، شكر، مدح

الحَمدُ للَّهِ الذى عَلا فى تَوَحُّدِهِ وَ دَنا فى تَفَرُّدِهِ.

و لا نَزَلَت آيَةُ مَدحٍ فى القُرْآنِ الاّ فيهِ.

الا و انَّ عَلياً عليه السلام هُو المَوصُوفُ بِالصبرِ و الشكرِ.

ب) خداوند: ربّ، اللَّه، إله

رَبُّ الملائكةِ و الروحِ، مُتَفَضِّلٌ على جَميعِ مَن بَرَأهُ.

فَهُو اللَّه الذى لا الاهَ الا هُو المُتقِنُ الصَنعَةَ، الحَسَنُ الصَنيعَةِ.

الاهٌ واحِدٌ و رَبٌّ ماجِدٌ.

ج) بزرگ: عظيم، مجيد، كبير

و يَحسَبونَهُ هَيِّناً و هُوَ عِندَ اللَّه عَظيمٌ. مَعاشِر الناسِ، شَتّانَ ما بَينَ السَعيرِ و الأجرِ الكَبيرِ.

حَميداً لَم يَزَل، مَحموداً لا يَزالُ وَ مَجيداً لا يَزولُ.

د) آتش: نار، شُواظ، سعير

الا انَّ اعدائَهُمُ الذينَ يَصلَونَ سَعيراً.

يَبتَليَكُم بِشُواظٍ مِن نارٍ

هـ) سرپرست و سرپرستى: موالاه، وصى

مَعاشِر الناسِ، السابِقُونَ الى مُبايَعَتِهِ.

هُوَ عَلى بن ابى ‏طالِبٍ ‏عليه السلام اخى و وَصيّى.

و) پيمان: عهد، ميثاق

لا نَرجِعُ عَنِ العَهدِ و لا نَنقُضُ الميثاقَ

ز) پاداش: جزاء، اجر، ثواب، نصيب

سَيَجزِى اللَّه الشاكِرينَ الصابِرينَ.

شَتّانَ ما بَينَ السَعيرِ، و الاجرِ الكَبيرِ

اُذكُرُوا المَماتَ و المَعادَ و الحِسابَ و المَوازينَ و الُمحاسَبَةَ بَينَ يَدَى رَبِّ العالَمينَ و الثَوابَ و العِقابَ.

مَن جاءَ بِالسَيِّئَةِ فَلَيسَ لَهُ فى الجِنانِ نَصيبٌ.

ح) پيروان: اولياء، اتباع، انصار، اشياع

مَعاشِر الناسِ، انَّهُم و انصارَهُم و اتباعَهُم و اَشياعَهُم فِى الدَركِ الاسفَلِ مِنَ النارِ.

ط) دشمنان: اعداء، معاندين، مخالفين

لانَّ اللَّه عَزَّوَجَلَّ قَد جَعَلَنا حُجَّةً عَلى المُقَصِّرينَ و المعُانِدينَ و الُمخالِفينَ و الخائِنينَ و الآثِمينَ و الظالِمينَ و الغاصِبينَ مِن جَميعِ العالَمينَ.

۳. كاربرد نحوى افعال و كلمات در جمله

علم نحو زبان و ادبیات عرب را قانونمند می كند و سعى در تعریف زبان و تمايل زيادى به ساكن بودن و ايستايى دارد، چون زبان دستگاهى زنده است و با جنبه‏ هاى مختلف زندگى ارتباط مستقيم دارد.

تا زمانى كه جوشندگى زندگى هست زبان زنده است و متناسب با تغييرات زندگى، خود را با آن وفق مى‏ دهد و پيش مى‏رود، و دوره‏ هايى چون جوانى، ميانسالى، پيرى و مرگ را تجربه مى‏ كند.

زبان ارگانيسمى زنده و در حال تحول است.[۹]

با اين وجود، نويسنده، شاعر يا خطيبى هنرمند است، كه با به كارگيرى زبان تمامى قواعد را به درستى رعايت نمايد و جمله‏ هاى زيبايى پديد آورد.

اين امر در خطبه غدير به شكل تام انجام پذيرفته، به طورى كه مى ‏توان گفت: گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله از سستى تركيبات و ضعف تألیف به دور است، و زبان ايشان زبان استوار، فصيح و داراى زيبايى‏ هايى مى ‏باشد كه در ادامه اشاره خواهد شد.

الف) كاربرد افعال

همانطور كه مى‏ دانيم در زبان عربى سه نوع فعل را شمرده ‏اند:

ماضى، مضارع و امر. كاربرد افعال در جايگاه مناسب خود نقش به سزايى در جملات عربى ايفا مى‏ كند، به طورى كه با كاربرد صحيح افعال در يک نگارش عربى شاهد تأثير چشم گير آن خواهيم بود.

بسامد بالاى افعال متعدد در خطبه غدیر نشان از آگاهى ژرف پيامبر صلى الله عليه وآله از لغت عرب دارد.

جملات زيبايى در خطبه غدير به چشم مى ‏خورد كه برخى از اين جملات بدون كاربرد هيچ فعلى ساخته شده، و برخى ديگر فقط با فعل مضارع و در مواردى فقط فعل ماضى به كار گرفته شده است.

اين خود نشان از سبک والاى و توانايى ويژه آن حضرت در خطابه‏ گويى مى ‏باشد.

در زير نمونه ‏هايى از اين نوآورى ‏ها و زيبايى هاى جملات ذكر مى ‏گردد:

اول: جملات بدون فعل

مَعاشِرَالنَّاسِ، السّابِقُونَ إِلى‏ مُبایَعَتِهِ وَ مُوالاتِهِ وَ التَّسْلیمِ عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنینَ أُولئکَ هُمُ الْفائزُونَ فى جَنّاتِ النَّعیمِ.

معاشر الناس،مَعاشِرَالنّاسِ، هُوَ ناصِرُ دینِ اللَّهِ وَالُْمجادِلُ عَنْ رَسُولِ ‏اللَّهِ، وَ هُوَالتَّقِىُّ النَّقِىُّ الْهادِى الْمَهْدِىُّ.نَبِیُّکُمْ خَیْرُ نَبىٍّ وَ وَصِیُّکُمْ خَیْرُ وَصِىٍّ وَبَنُوهُ خَیْرُالْأَوْصِیاءِ.

مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّهُ ما مِنْ قَرْیةٍ اءلاّ وَاللّه‏ُ مُهْلِکُها بِتَکْذیبِها قَبْلَ یوْمِ الْقِیامَةِ، وَمُمَلِّکُهَا الاْءمامَ الْمَهْدِی وَاللّه‏ُ مُصَدِّقٌ وَعْدَهُ.

دوم: جملات با فعل مضارع فراوان

لَمْ یَکُنْ لَهُ ضِدٌّ وَلا مَعَهُ نِدٌّ. أَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ وَلَمْ یکُنْ لَهُ کُفْوا أَحَدٌ . إلهٌ واحِدٌ وَرَبُّ ماجِدٌ.

يشاء فيمضى، يريد فيقضى، و يعلم فيحصى، و يميت و يحيى، و يفقر و يغنى، و يضحك و يبكى، و يدنى و يقصى، و يمنع و يعطى. له الملك و له الحمد. بيده الخير، و هو على كل شى قدير.

يولج اليل فى النهار و يولج النهار فى الليل. لا اله الا هو العزيز الغفار. مستجيب الدعاء، و مجزل العطاء، محصى الانفس، و رب الجنة و الناس.

الذى لا يشكل عليه شى‏ء، و لا يضجره صراخ المستصرخين، و لا يبرمه الحاح الملحّين.

سوم: جملات متشكل از فعل ماضى

ماض حكمه، جاز قوله، نافذ امره، ملعون من خالفه، مرحوم من تبعه و صدّقه. فقد غفر اللَّه له و لمن سمع منه و اطاع له.

چهارم: تركيب واژگان

تركيب واژه ‏ها براى دلالت بيشتر بر معناى مورد نظر، نشان از قدرت زبانى گوينده دارد. پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه غدير در اين باره تركيبات زيبايى به كاربرده، كه موجب اداى بيشتر معناى مورد نظر خواهد شد. برخى از اين تركيبات به كار رفته در جملات عبارتند از:

بارئ المسموكات، و داحى المدحوّات، و جبار الارضين و السماوات.

رب الملائكة الروح، متفضّل على جميع من برأه.

منشى الشى‏ء حين لا شى‏ء، دائم حى و قائم بالقسط.

ملك الاملاك و مفلك الافلاك و مسخّر الشمس و القمر.

حتماً على اللَّه ان يفعل ذلك بمن خالف امره، و ان يعذّبه عذاباً نكراً ابداً الآباد و دهر الدهور.

الا انه فاتح الحصون و هادمها.

۵. كاربرد حروف

استعمال حروف در هر زبان تابع مقتضيات همان زبان است.[۱۰]

الف) حرف جرّ

بسامد بالاى استفاده از حروف دلالت بر احاطه فراوان پيامبر مكرم اسلام ‏صلى الله عليه و آله بر معناى حرف مربوط دارد. در اين باره فقط به بسامد تكرار حرف جرّ «عن» اشاره مى‏ شود:

عن السلام: ان جبرئیل هبط الىّ مراراً ثلاثاً، يأمرنى عن السلام ربى -  و هو السلام -  ان اقوم فى هذا المشهد.

عن تبليغ ذلك: و سألت جبرئيل ان يستعفى فى (السلام) عن تبليغ ذلك اليكم.

عن ولايته: و لا تستنكفوا عن ولايته. فهو الذى يهدى الى الحق و يعمل به.

عن اللَّه: امرته عن اللَّه ان ينام فى مضجعى. ففعل فادياً لى بنفسه.

عن رسول‏ اللَّه ‏صلى الله عليه وآله: معاشر الناس، هو ناصر دين اللَّه و المجادل عن رسول ‏الله.

عنهم: و قد امرت بالصلح عنهم.

و عن المشاهد، عن الحرام، عنه، عن الباطل، عن صاجبه، عن معصيه، عن سبيله، عن ربه، عن ذلك، عن مخالفته، عن منكر و... .

مى ‏توان به بسامدهاى بالاى حروف جرّ «باء، من، فى، على، الى، لام، مع» اشاره كرد، كه اين بسامدهاى بالا نشان دهنده سبک خطابى رسول اكرم ‏صلی الله علیه و آله مى ‏باشد.

ب) حروف تنبيه و عرض «الا»

حروفى هستند كه در اول جمله براى توجه، هشدار يا بشارت در مورد انجام يا ترک عمل بعد از آن به كار می ‏رود.[۱۱]

كاربرد فراوان اين دو حرف در خطبه غدير نشان از اهميت توجه به عمل نصيحت شده دارد.

پيامبر صلى الله عليه و آله اين حرف را ۵۸ بار در خطبه تكرار نموده است، كه با توجه به بسامد بالاى تكرار اين حرف در نوع خود مى توان آن را سبک ويژه ‏اى براى ايشان در خطابه به شمار آورد.

به نمونه‏ هايى از استعمال اين حرف در خطبه اشاره مى ‏گردد:

الا لعن اللَّه الغاصبين المغتصبين.

الا انهم اصحاب الصحيفة، فلينظر احدكم فى صحيفة.

الا و ان علياً عليه السلام هو الموصوف بالصبر و الشكر.

الا من كنت مولاه فهذا على ‏عليه السلام مولاه.

الا و قد بلّغت، الا و قد اسمعت، الا و قد اوضحت.

۶. به كارگيرى صيغه ‏هاى جمع

هر شاعر، نويسنده يا خطيب در گفتار خود صيغه‏ هاى جمع را به كار مى‏ گيرد. شايان ذكر است كه برخى، سبک خاصى در كاربرد اين صيغه‏ ها ندارند.

ولى برخى ديگر، از سبک خاصى برخوردار هستند كه می‏توان آن را به عنوان سبک شخصى وى برشمرد.

پيامبر صلى الله عليه وآله در خطبه غدير از جمع مكسّر و جمع صحيح -  جمع مذكر سالم، جمع مؤنث سالم -  بهره گرفته، ولى بيشترين استفاده را از جمع مكسر داشته است.

بر طبق آمار، صيغه مفاعل بيشترين بسامد و صيغه مفاعيل كمترين بسامد را به خود اختصاص داده است.

۷. ساختار بلاغى

بلاغت نوعى علم و هنر و شيوه‏اى نظرى و كاربردى و اسلوب و تكنيكى بلاغى و كلامى رساست.[۱۲]

آشنايى با قوانين و احكام علم بلاغت باعث درک ريزه ‏كارى‏ ها و اسرار و رموز درونى زبان و ادبيات عرب خواهد شد.[۱۳]

كتاب ‏هاى مربوط به بلاغت اذعان داشته ‏اند كه بلاغت به سه بخش علم معانى، بيان و بديع تقسيم مى ‏گردد.

در تعريف علم معانى آمده است: علمى است كه چگونگى كاربرد كلام عربى به مقتضاى حال با آن شناخته مى‏ شود.[۱۴]

خطيب قزوينى در تعريف علم معانى گفته است: علمى است كه احوال لفظ عربى مطابق با مقتضى حال، به وسيله آن شناخته مى شود.[۱۵]

علم بيان علمى است كه ما را قادر مى‏ سازد تا از يک معناى واحد به شيوه‏ هاى گوناگون براى دلالت بر آن معنى تعبير كنيم.[۱۶]

علم بديع در اصطلاح، علمى است كه وجود گوناگون ظرافت كلام بعد از مراعات مطابقت با مقتضاى حال و وضوح دلالت بر معنى به وسيله آن شناخته مى‏ شود.[۱۷]

در اينجا مواردى بلاغى زيبايى در رابطه با علم معانى و بديع از خطبه غدير استخراج كرده كه در ادامه ذكر مى‏ شود:

الف) عناصر معانى خطبه غدير

يكى از بحث‏ هاى علم معانى به انشاء طلبى مربوط مى‏ شود. كلام يا خبر است يا انشاء. اما انشا خود نيز دو نوع است:

انشاء طلبى و انشاء غير طلبى. در علم بلاغت انشاء طلبى مورد نظر است؛ و آن، اين است كه حصول چيزى كه در هنگام درخواست وجود نداشته باشد خواسته شود.[۱۸]

امر، نداء، نهى و استفهام از موارد مربوط به انشاء طلبى است كه كاربرد مناسب آن سبب زيبايى كلام مى‏ شود.

بسامد بالاى اين موارد نشان از سبک ويژه نويسنده، شاعر يا خطيب دارد، كه پيامبر صلى الله عليه و آله از اين خصيصه برخوردار مى ‏باشد.

ب) موسيقى درونى خطبه (آرايه‏ هاى بديع)

در مورد علم بديع، لفظ «جديد» نيز به كار رفته است. اصل آن درباره طناب استعمال مى‏ شود، از اين جهت كه طناب به خوبى محكم بسته شود.

همچنين واژه «مخترع يا مبتكر» در مورد علم بديع به كار می رود. تفاوت آن دو اين است كه اختراع همان خلق معانى است كه از پيش به دست نيامده بودند، و ابداع آوردن معناى ظريف است.[۱۹]

آرايه ‏هاى بديعى دو نوع است: معنوى و لفظى. معنوى عبارت است از آنچه كه وجوب مراعات معنى بدون لفظ را در بر می گيرد. مثل: طباق، مقابله، مراعاة النظير.

اما لفظى، به وجوه نكوسازى فقط از جهت لفظ بدون در نظر داشتن معنى پردازد. مثل: سجع، جناس، اقتباس.[۲۰]

گاهى آرايه ‏هاى بديعى از آن جهت كه در لحن كلام اهمیت بسيار دارند، در عناصر لحن سبک مورد توجه قرار مى ‏گيرند. اين عناصر بيشتر شامل: جناس، هم‏ صدايى، سجع و تضادّ مى ‏باشند.

در بررسى خطبه غدير پركاربردترين آرايه ‏هاى لفظى و معنوى به كار رفته كه در فرموده پيامبر صلى الله عليه و آله مشخص گرديده است.

اول: سجع

كه از نظر لغوى: كلامى مقفاست. سجع يسجع سجعاً، يعنى با كلامى داراى فواصلى همچون فاصله‏ هاى شعر، سخن گفت.[۲۱]

سجع در اصطلاح: توافق و هماهنگى دو فاصله به طور يک شكل در حرف آخر جمله نثر را گويند.[۲۲]

جرجانى درباره سجع نيكو مى‏ گويد: تو سجع را زمانى مقبول و نيكو مى ‏يابى كه معنى را به طور كامل ادا نمايد و تغيير و تحريفى در آن به وجود نياورد، كه در اين صورت شيرين‏ ترين سجعى است كه به گوش تو مى ‏رسد.[۲۳]

نمونه ‏هايى از سجع در خطبه غدیر:

الحمد للَّه الذى علا فى توحّده و دنا فى تفرّده و جل فى سلطانه و عظم فى اركانه.

معاشر الناس، الا و انى (انا) و على البشير.

قد فهم السرائر، و علم الضمائر، و لم تخف عليه المكنونات، و لا اشتبهت عليه الخفيّات.

الا انهم امناء اللَّه فى خلقه و حكّامه فى ارضه. الا و قد ادّيت، الا و قد بلّغت، الا و قد اسمعت، الا و قد اوضحت.

اللهم اغفر للمؤمنين (بما ادّيت و امرت) و اغضب على (الجاحدين) الكافرين، و الحمد للَّه رب العالمين.

دوم: اقتباس

اقتباس در اصطلاح تضمين كلامى از قرآن يا حدیث پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان‏ عليهم السلام مى ‏باشد.[۲۴]

نمونه ‏هايى از اقتباس در خطبه غدیر:

«يولج الليل فى النهار و يولج النهار فى الليل»[۲۵]، لا اله الا هو العزيز الغفار.

مستجيب الدعاء، و مجزل العطاء، محصى الأنفاس، و رب الجنة و الناس، الذى لا يشكل عليه شى‏ء، و لا يضجره صراخ المستصرخين، و لا يبرمه الحاح الملحّين.

اللهم انك انزلت الآية فى على‏ عليه السلام وليك عند تبيين ذلك و نصبك اياه لهذا اليوم: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً».[۲۶]

«و من يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه و هو فى الآخرة من الخاسرين».[۲۷] اللهم انى اشهدك انّى قد بلّغت.

سوم: تضادّ

طباق (تضادّ): به جمع شدن دو لفظ متضاد در معنى گفته مى‏ شود.[۲۸]

طباق: همچنين مطابقه، تطبيق، تضاد و تكافؤ نيز ناميده مى ‏شود، و آن جمع شدن ميان دو معناى متضاد يا دو معناى مقابل هم در جمله است.[۲۹]

نمونه‏ هاى تضادّ در خطبه غدير:

احمده كثيراً و اشكره دائماً على السرّاء و الضرّاء و الشدة و الرخاء، و اومن به و بملائكته و كتبه و رسله.

معاشر الناس، ان علياً والطيبين من ولدى (من صلبه): هم الثقل الاصغر، و القرآن الثقل الاكبر.

چهارم: جناس

به دو لفظى كه در گفتار شبيه هم ولى در معنى اختلاف داشته باشند جناس گويند.[۳۰]

اين نوع آرايه، به خاطر تشابه حروف يک كلمه با كلمه ‏اى ديگر به شكل جزئى و يا كلى جناس ناميده مى‏ شود، خواه به شكل كلى و يا جزئى.[۳۱]

نمونه ‏هايى از جناس در خطبه‏ ى غدير:

يلحظ كل عين و العيون لا تراه.

الا له الحمد منّى ابداً الابدين و دهر الداهرين و على كل حال.

هو التقى النقى الهادى المهدى.

پنجم: مراعات نظير

به هماهنگى يا تناسب ميان امورى كه با هم ارتباط و سنخيت دارند مراعات نظير گويند.[۳۲]

نمونه‏ هايى از مراعات النظير در خطبه غدير:

على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام الذى اقام الصلاة و اتى الزكاة و هو راكع، يريد اللَّه عزوجل فى كل حال.

معاشر الناس، ان الحج و العمرة من شعائر اللَّه.

نبايعك على ذالك بقلوبنا و لنفسنا و السنتنا و ايدينا.

ششم: عكس

آن است كه بخشى در كلام مقدم شود، سپس بخش مقدم شده در آخر كلام بيايد و بالعكس.[۳۳]

نمونه ‏هايى از عكس در خطبه غدير:

يكوّر الليل على النهار و يكوّر النهار على الليل، يطلبه حثيثاً.

الا و ان اللَّه عزوجل قال و انا قلت عن اللَّه عزوجل.

انه منّى و إنا منه.

هفتم: تلميح

تلميح اشاره به يک قصه مشخص، يا شعر، مشهور، يا ضرب المثل، بدون ذكر آن است.[۳۴]

نمونه‏ هايى از تلميح در خطبه غدير:

و قد ضمن لى تبارك و تعالى العصمة.

نتيجه

مطالعه سبک شناسانه خطبه غدیر به خوبى نشان دهنده تمايز آن از ديگر متون ادبى است، زيرا بسامد بالاى استفاده از آرايه ‏هاى ادبى در كنار بسامد بالاى حروف و... ، نشانگر نمونه عالى از بلاغت بر ساختار زبانى است.

بلاغت آنچنان، در روح خطبه غدیر عجين گشته كه تمامى الفاظش مراعات نظير را دارد، و مراعات نظير يعنى تناسب الفاظ از هر حيثى.

اين مسئله به وجود نمى ‏آيد مگر اينكه گوينده از ذوق سرشار ادبى برخوردار باشد.

وجود انواع جناس ‏ها و بسامد بالاى آن نشان دهنده رويكردى لحن درونى خطبه است.

بهره ‏گيرى بالاى پيامبر صلى الله عليه و آله در به كار بردن حروف (ب، من، على، ل، حتى) سبک خاص حضرت را نشان مى‏ دهد.

از شاخصه ‏هاى اصلى خطبه غدير، بسامد بالاى استفاده از صيغه جمع مكسر مفاعل است. در نهايت خطبه غدير مى‏ تواند شاخصى براى بررسى گرايشى خاص در سبک متون ادبى، دينى قرار گيرد.

منبع

دانشنامه غدیر،جلد ۱۱،صفحه ۲۶۱.

پانویس

  1. زلال غدير (مجموعه مقالات): ش ۱ ص ۱۰۲-۱۲۲.
  2. سبک ‏شناسى نثر (بهار): مقدمه جلد اول.
  3. سبک خراسانى در شعر فارسى (محجوب): ص ۴۹-۵۱ .
  4. سنت و نوآورى در شعر معاصر (امين‏ پور): ص ۱۷۹-۱۸۲.
  5. شاعر آيينه‏ ها (شفيعى كدكنى): ص ۳۷، ۳۸.
  6. التطبيق الصرفى (راجحى): ص ۷۵.
  7. كليه متون مربوط به خطبه از كتاب «الغدير» علامه امينى گرفته شده است.
  8. دلائل الاعجاز (جرجانى): ص ۲۴۲.
  9. مطلق (بهمنى): ص ۱۰۰.
  10. فن ترجمه (معروف): ص ۲۶۲.
  11. النحو الاساسى (مختار و ديگران): ص ۳۱۱.
  12. البلاغة الاصطلاحيه (قلقيله): ص ۹.
  13. الصناعتين (عسكرى): ص ۲، ۳.
  14. المختصر على تلخيص المفتاح (تفتازانى): ص ۴۷. الايضاح (قزوينى): ص ۷۵، ۷۶.
  15. بغية الايضاح لتلخيص المفتاح فى علوم البلاغة (صعيدى): ص ۲۷.
  16. البلاغة الاصطلاحية (قلقيله): ص ۳۷.
  17. مفتاح العلوم (سكاكى): ص ۲۳۸. التلخيص فى علوم البلاغة (قزوينى): ص ۳۴۷.
  18. بغية الايضاح (صعيدى): ج ۲ ص ۵۳ .
  19. العمدة (قيروانى): ج ۱ ص ۲۶۵. القزوينى و شروح التلخيص (مطلوب): ص ۴۲۴.
  20. البلاغة و التحليل الادبى (ابوحاقه): ص ۱۸۴.
  21. لسان العرب (ابن ‏منظور): ج ۸ ، ماده «سجع».
  22. علم البديع: (عبدالعزيز عتيق: ص ۲۰۶) و (و التلخيص فى العلوم البلاغه: القزوينى: ص ۳۹۷) .
  23. اسرار البلاغة (جرجانى): ص ۱۱.
  24. البلاغة الشعرية فى كتاب البيان و التبيين (صباغ): ص ۲۷۲.
  25. فاطر /  ۱۳.
  26. مائده /  ۳.
  27. آل‏ عمران /  ۸۵ .
  28. البلاغة و التحليل الادبى (ابوحاقه): ص ۱۹۲.
  29. جواهر البلاغة (هاشمى): ص ۳۰۳. انوار الربيع فى علم البديع: ص ۱۴۱.
  30. البلاغة الواضحة (جارم، امين): ص ۲۶۵.
  31. بلوغ الارب فى علم الادب (فرحات): ص ۶۶ .
  32. جواهر البلاغة (هاشمى): ص ۳۰۳.
  33. جواهر البلاغة (هاشمى): ص ۳۲۱.
  34. جواهر البلاغة (هاشمى): ص ۳۴۲.