پرش به محتوا

سعد بن ابی وقاص (ابواسحاق)

از ویکی غدیر
سعد بن ابی وقاص (ابواسحاق)
اطلاعات فردی
نام کاملابواسحاق سعد بن مالک بن وهیب زهری قریشی
سرشناسیصحابی پیامبر صلی الله علیه وآله، بنیان‌گذار کوفه
تولدحدود ۲۳ تا ۲۷ ق در مکه
وفاتحدود ۵۴ تا ۵۸ ق در مدینه
محل دفنقبرستان بقیع، مدینه
خویشان سرشناسعمر بن سعد (فرزند)، مادرش حمنه دختر سفیان بن امیه بنی امیه
اطلاعات علمی
شاگردانعمر بن سعد (فرمانده سپاه ابن زیاد در کربلا)
مذهباهل سنت
اطلاعات فرهنگی
زمینه فعالیتفرماندهی سپاه در جنگ‌های مسلمانان، حاکم کوفه، عضو شورای شش نفره تعیین خلیفه
علت شهرتافرمانده جنگ قادسیه، بنیان‌گذار کوفه


سعد بن ابی وقاص (ابواسحاق)، صحابه پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و فرمانده سپاه مسلمانان در جنگ تاریخی قادسیه علیه ساسانیان بود. او بنیان‌گذار شهر کوفه و از اعضای شورای شش نفره بود و نقش مهمی در فتح عراق داشت؛ با این حال در زمان خلافت امام علی علیه السلام از بیعت با ایشان خودداری کرد و در جنگ‌های داخلی شرکت نکرد.

جایگاه راوی

سعد بن ابی وقاص، با کنیه ابواسحاق، صحابه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بود. وی از خاندان بنی زهره و قبیله کلاب بن مره بود که از طرف پدر به جد پیامبرصلی الله علیه وآله و از طرف مادر به بنی امیه منتهی می‌شد.[۱] مادرش حمنه دختر سفیان بن امیه بود. سعد در سن ۱۷ سالگی به اسلام گروید و از نخستین کسانی بود که در راه خدا به دشمن تیراندازی کرد.[۲]

سعد در غزوات بدر، احد، خندق، خیبر و فتح مکه حضور داشت و یکی از سه پرچمدار مهاجرین در زمان فتح مکه بود.[۳] او همچنین یکی از اعضای شورای شش نفره تعیین خلیفه به دستور عمر بن خطاب بود و توسط او به فرماندهی سپاه در جنگ قادسیه منصوب شد که این نبرد منجر به فتح قادسیه و بازپس‌گیری مدائن شد.[۴]

عمر بن سعد، پسر وی، فرمانده سپاه ابن زیاد در جنگ کربلا بود و یکی از عوامل شهادت امام حسین علیه‌السلام به‌شمار می‌رود. سعد نیز پس از شهادت پیامبرصلی الله علیه وآله در سال ۵۵ هجری در مدینه درگذشت و در آنجا دفن شد.[۵]

اگرچه سعد به فضائل امام علی علیه‌السلام اعتراف داشت، اما در زمان خلافت امام علی علیه السلام از بیعت با او خودداری کرد و در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان همراهی نکرد وجزء قاعدین شد. علت این مواضع حسادت و جاه‌طلبی وی ذکر شده و امام علی علیه السلام او و برخی دیگر را به خاطر نافرمانی و عدم حمایت از حق مذمت فرموده‌اند.[۶]

در کتاب شیخ کشی نقل شده که امام علی علیه السلام به والی مدینه نوشته که به سعد و پسر عمر از غنائم چیزی ندهد اما به اسامه بن زید اجازه داده به دلیل عذرش در قسمش (آبرو نگه داشتن) چیزی داده شود.[۷] در جنگ صفین نصر بن مزاحم نقل می‌کند که ابن عمر، مغیره و سعد به دیدار امام علی علیه السلام رفتند و درخواست پرداخت سهم خود را داشتند، اما امام به آنها پاسخ داد که چرا از ایشان عقب مانده‌اند، آنها علت را قتل عثمان و ابهام در حکم آن دانستند. امیرالمؤمنین علیه السلام به آنان فرمود:آیا نمی‌دانید که خداوند شما را امر کرده است که به معروف فرمان دهید و از منکر نهی کنید؟ سپس آیه قرآن را تلاوت کرد: «وَ إِنْ طٰائِفَتٰانِ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ اِقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمٰا، فَإِنْ بَغَتْ إِحْدٰاهُمٰا عَلَی اَلْأُخْریٰ فَقٰاتِلُوا اَلَّتِی تَبْغِی حَتّٰی تَفِیءَ إِلیٰ أَمْرِ اَللّٰهِ» «اگر دو گروه از مؤمنان با هم جنگیدند، میان آنها صلح برقرار کنید؛ و اگر یکی از آنها به دیگری ستم کرد، با آن گروه ستمگر بجنگید تا به فرمان خداوند بازگردند.»

سعد گفت: شمشیری به من بدهید که بتوانم مؤمن را از کافر تشخیص دهم! چون می‌ترسم به جای کافر مؤمنی را بکشم و داخل آتش شوم. حضرت علی علیه السلام خطاب به آنان گفت: آیا نمی‌دانید عثمان امامی بود که بیعت او را پذیرفتید و به فرمان او گوش دادید؟ پس چرا اگر او خوب بود، او را تنها گذاشتید؟ و اگر بد بود، چرا با او جنگیدید؟ شما ظلم کردید که امر به معروف و نهی از منکر نکردید و حاکمیت میان ما و دشمنان ما را به گونه‌ای که خداوند فرموده است، برقرار نساختید. و آیه قرآن را تلاوت کرد: «فَقٰاتِلُوا اَلَّتِی تَبْغِی حَتّٰی تَفِیءَ إِلیٰ أَمْرِ اَللّٰهِ» «با آن گروه که ظلم می‌کنند بجنگید تا به فرمان خداوند بازگردند.» و سپس به آنان چیزی نداد.[۸]

ابن قتیبه در کتاب خلفاء می‌نویسد که عمّار بن عمر و محمد بن مسلمه و سعد بن ابی وقاص توسط امام علی برای بیعت دعوت شدند اما سعد با سخن ناپسندی پاسخ داد و عمّار از این گروه جدا شد، امام علی سعد را حسود و ابن عمر را ضعیف خواند. ابن قتیبه نیز نقل کرده که سعد به عمّار گفته بود ما شمارا از بزرگان اصحاب محمد می‌دانیم، حال عمرت کم است، عمّار پاسخ داد که یا مودت یا مصارعه. سعد پاسخ داد مصارعه، پس عمّار گفت که دیگر هرگز با تو سخن نخواهم گفت.[۹] در کتاب الأغانی آمده که ولید بن عقبه وقتی عامل عثمان در کوفه شد، از سعد شکایت کرد و او را متهم به بردن مال مردم کرد، ولی سعد گفت اگر من را از این بابت بگیرد، ادای آن را خواهد کرد.[۱۰] در انساب السمعانی آمده که عمر بن خطاب سعد را از عراق عزل و اموالش را تقسیم کرد.

در مروج الذهب آمده است که معاویه سعد را به منزل خود دعوت کرد و بعد از اینکه شروع به توهین به امام علی علیه السلام کرد، سعد به دفاع از حضرت علی علیه السلام برخاست و گفت که محبت علی علیه السلام نزد من از تمام دنیا ارزشمندتر است. معاویه گفت تو هرگز ایمان کامل نداری. سعد نیز پاسخ داد که از پیامبر صلی الله علیه وآله شنیده‌ام پیامبر درباره علی علیه السلام گفته است که جایگاهش نزد من مانند جایگاه هارون نزد موسی است، به جز اینکه پس از من دیگر پیامبری نیست.[۱۱]

سالی معاویه به حج رفت و همراه او سعد بود، پس از پایان طواف به دار الندوه رفتند. معاویه سعد را بر تخت خود نشاند و سپس شروع به بدگویی و ناسزا گفتن به امام علی علیه السلام کرد. سعد خشمگین شد و گفت:

چرا مرا بر تخت خود نشانده‌ای و سپس شروع به دشنام دادن به علی علیه السلام می‌کنی؟ به خدا سوگند، اگر من حتی یکی از فضایل امام علی علیه السلام را داشتم، برایم بهتر بود از اینکه تمام آنچه خورشید بر آن می‌تابد مال من باشد. به خدا سوگند، اگر من داماد پیامبر صلی الله علیه وآله بودم و حتی یکی از فرزندانم مانند فرزندان علی علیه السلام را می داشتم، برایم بهتر بود از همه دنیا. به خدا سوگند، پیامبر صلی الله علیه وآله در روز خیبر به من گفت که پرچم را به مردی خواهم داد که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند؛ مردی که فرار نمی‌کند و خدا به وسیله او خیبر را فتح خواهد کرد. این برای من از تمام آنچه خورشید بر آن می‌تابد عزیزتر است. به خدا سوگند تا زمانی که زنده هستم دیگر به خانه تو نخواهم رفت.[۱۲]

ابن عایشه هم نقل کرده است که وقتی سعد این حرف‌ها را به معاویه گفت، معاویه از او خواست بنشیند و از جوابش بشنود که چرا بیعت خود را ترک کرده و سعد پاسخ داد که او سزاوارتر است به جایگاه معاویه، اما معاویه گفت: «بنی عذره چنین نمی‌کنند» که سعد از قوم بنی عذره بود. سعد در پایان جزو قاعدین (کسانی که از حضور و حمایت امام علی در جنگ‌ها خودداری کردند) بود و امام علی علیه السلام نیز آنان را کنار گذاشت.[۱۳]

سلیم بن قیس نیز گفته سعد امام مذبذبین (سستی‌کاران) است. از سعد نقل شده که عمّار بن عیسی از او خواسته بود در کنار علی علیه السلام بجنگد اما سعد به دلیل ترس از کشتن مؤمن بهانه آورد و عمّار به همین دلیل دیگر با او صحبت نکرد.[۱۴]

اقرار سعد به غدیر[۱۵]

سلیم بن قیس می‌گوید: سعد بن ابی وقاص گفت: علی خصالی داشته که برای احدی از مردم نبوده است. آنگاه فضایل حضرت را شمرد تا آنجا که گفت: ای برادر بنی هلال،[۱۶] بالاتر از همه روز غدیر خم است. پیامبر صلی الله علیه و آله دست او را گرفت و دو بازوی او را بالا برد در حالی که من به او نگاه می‌کردم، و فرمود: آیا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختیارتر نیستم؟ گفتند: آری، فرمود: هر کس من صاحب اختیار او بوده‌ام علی صاحب اختیار اوست. خدایا، هر کس او را دوست دارد دوست بدار، و هر کس با او دشمن است دشمن بدار. حاضران به غایبان اطلاع دهند.[۱۷]

روایت حدیث غدیر[۱۸]

سعد بن ابی وقاص از سرلشکران سقیفه است و خدمات وافری برای آنان انجام داده است.[۱۹] او نیز همانند سایر منافقین اقرار به فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام داشته است: حافظ نسائی در «الخصائص» حدیث غدیر را در چهار مورد؛ در ماجرای غدیر و نیز همراه با حدیث منزلت از سعد بن ابی وقاص نقل کرده است. همچنین در مدارک زیر حدیث غدیر را از او روایت کرده‌اند:

ابن ماجه در سنن خود، حاکم در «المستدرک»، حافظ ابونعیم در «حلیة الاولیاء»، «فضائل الصحابة»، طحاوی حنفی در «مشکل الاثار»، حموینی در «فرائد السمطین»، خوارزمی در مقتل خود، جزری در «اسنی المطالب»، گنجی در «کفایة الطالب» در دو مورد، هیثمی در «مجمع الزوائد»، ابن کثیر در «البدایة و النهایة» در دو مورد، سیوطی در «جمع الجوامع» و «تاریخ الخلفاء»، متقی هندی در «کنز العمال»، وصابی در «الاکتفاء فی فضائل الاربعة الخلفاء»، بدخشانی در «نزل الابرار».[۲۰]

موارد نقل حدیث غدیر توسط سعد چنین است:

  • سعد می‌گوید: بالاتر از همه فضایل علی غدیر خم است. پیامبر صلی الله علیه و آله دست او را گرفت و دو بازوی او را بالا برد در حالی که من به او نگاه می‌کردم و فرمود: آیا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختیارتر نیستم؟ گفتند: آری. فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ…».[۲۱]
  • سعد - که پس از قتل عثمان با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت نکرد - در راه سفر مکه با دو نفر عراقی برخورد کرد. او پرسید: علی بن ابی طالب درباره من چه می‌گوید؟ سپس چهار فضیلت بزرگ از فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام را برشمرد و گفت: اگر بخواهید پنجمی را هم بگویم. دو نفر عراقی گفتند: می‌خواهیم بگوئی. سعد گفت: با پیامبر صلی الله علیه و آله در حجةالوداع بودیم. در بازگشت در غدیر خم پیاده شد و دستور داد تا منادیش بین مردم ندا کند: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ، أَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ».[۲۲]
  • معاویه به سفر حج آمده بود، و در آن سفر سعد به دیدن او آمد. در آنجا درباره امیرالمؤمنین علیه السلام سخن به میان آمد، و از جمله سعد به معاویه گفت: من از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که می‌گفت: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ».

پانویس

  1. تاریخ دمشق، ج۲۰، ص۲۸۶.
  2. طبقات الکبری، ج۳، ص۱۴۰
  3. طبقات الکبری، ترجمه، ج۳، ص۱۲۳
  4. رسول جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت ص۱۲۳.
  5. طبقات الکبری، ترجمه، ج۳، ص۱۲۷
  6. محمد بن نعمان مفید، الجمل، ص۹۷
  7. قاموس الرجال. ج ۵، ص ۲۰.
  8. وقعة صفین ص ۵۵۱
  9. قاموس الرجال. ج ۵، ص ۲۰.
  10. الأغانی ج۴ ص۱۸۷
  11. قاموس الرجال. ج ۵، ص ۲۰.
  12. تنقيح المقال في علم الرجال. ج ۳۰، ص ۲۴۹
  13. قاموس الرجال. ج ۵، ص ۲۳.
  14. علل الشرائع، ج ۱، ص ۲۲۲
  15. اولین میراث مکتوب درباره غدیر: ص ۵۵.
  16. این را سعد به سلیم می‌گوید، و اشاره اش به این جهت است که سلیم هلالی و از طایفه بنی هلال است.
  17. کتاب سلیم: حدیث ۵۵.
  18. چکیده عبقات الانوار (حدیث غدیر): ص ۱۴۷. اسرار غدیر: ص ۳۰۱. چهارده قرن با غدیر: ص ۱۱۴، ۱۱۵.
  19. دانشنامه غدیر، ج ۱۱، ص ۲۹۲.
  20. الخصائص (نسائی): ص ۳، ۱۸. العمدة: ص ۴۸. سنن ابن ماجه: ج ۱ ص ۳۰. مستدرک حاکم: ج ۳ ص ۱۱۶. حلیة الاولیاء: ج ۴ ص ۳۵۶. مشکل الاثار (طحاوی): ج ۲ ص ۳۰۹. اسنی المطالب (جزری): ص ۳. کفایة الطالب: ص ۱۶، ۱۵۱. مجمع الزوائد (هیثمی): ج ۹ ص ۱۰۷. البدایة و النهایة (ابن کثیر): ج ۵ ص ۲۱۲ و ج ۷ ص ۳۴۰. تاریخ الخلفاء (سیوطی): ص ۱۱۴. کنز العمال: ج ۶ ص ۱۵۴، ۴۰۵. نزل الابرار: ص ۲۰.
  21. کتاب سلیم: حدیث ۵۵. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۹۶.
  22. بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۴۱.