سکینه بنت الحسین علیهماالسلام
| اطلاعات فردی | |
|---|---|
| نام کامل | سکینه بنت الحسین بن علی بن ابیطالب |
| سرشناسی | دختر امام حسین علیهالسلام، اسیر کربلا، شاعر و راوی حدیث |
| تولد | حدود سال ۴۷ یا ۵۱ ق |
| وفات | پنجم ربیعالاول سال ۱۱۷ ق، مدینه (برخی منابع مکه یا دمشق) |
| محل دفن | قبرستان بقیع، مدینه منوره (برخی منابع دمشق یا مکه) |
| خویشان سرشناس | پدر: امام حسین علیهالسلام، مادر: رباب بنت امرءالقیس، خواهران: فاطمه، برادران: علیاکبر، عبدالله (علیاصغر)، امام زینالعابدین |
| اطلاعات علمی | |
| استادان | امام حسین علیهالسلام و امام سجاد علیه السلام |
| اطلاعات فرهنگی | |
| زمینه فعالیت | همراهی در واقعه کربلا، شاعری در رثای امام حسین علیه السلام، نقل احادیث |
| علت شهرت | حضور در کربلا و نقل وقایع کربلا |
سکینه بنت الحسین علیه السلام، دختر امام حسین علیه السلام و رباب سلام الله علیها، زنی شجاع، فصیح و پرآوازه در واقعه کربلا بود که در سن حدود ۱۰ تا ۱۳ سالگی همراه پدرش در این حادثه حضور داشت و پس از آن به اسارت رفت. ایشان با فضایل اخلاقی و معنوی برجسته، از شاعران و راویان حدیث بوده و در حمایت از خاندان اهل بیت و انتقال حقایق وقایع کربلا نقش مهمی داشت.
راوی حدیث غدیر[۱][۲]
یکی از راویان حدیث غدیر سکینه بنت الحسین علیهما السلام است. در سند روایتی از غدیر، گروهی از بانوان اهل بیت علیهم السلام به نقل حدیث غدیر اهتمام ورزیدهاند و آن را با این سند نقل کردهاند:
حضرت فاطمه معصومه علیها السلام دختر امام موسی بن جعفر علیهما السلام، از فاطمه دختر امام صادق علیه السلام، از فاطمه دختر امام باقر علیه السلام، از فاطمه دختر امام زین العابدین علیه السلام، از فاطمه و سکینه دختران امام حسین علیه السلام، از اُمّ کلثوم دختر فاطمه زهرا علیها السلام از مادرش حضرت فاطمه زهرا علیها السلام حدیث غدیر را نقل فرموده است.[۳]
حدثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمد الصادق، حدثتنی فاطمة بنت محمد بن علی، حدثتنی فاطمة بنت علی بن الحسین، حدثتنی فاطمة، و سکینة ابنتا الحسین بن علی، عن أم کلثوم بنت فاطمة بنت النبی علیه السّلام، عن فاطمة بنت رسول اللَّه صلی اللَّه علیه وآله، قالت: أ نسیتم قول رسول اللَّه صلی اللَّه علیه وآله یوم غدیر خم: «من کنت مولاه، فعلی مولاه»؟ و قوله صلی اللَّه علیه وآله: «أنت منی بمنزلة هارون من موسی علیهم السّلام»؟[۴]
«فاطمه دختر جعفر بن محمد صادق علیه السلام برایم روایت کرد، سپس فاطمه دختر محمد بن علی علیه السلام برایم گفت، بعد فاطمه دختر علی بن حسین علیهما السلام، سپس فاطمه و سِکینه دو دختر حسین بن علی علیهما السلام نیز برایم نقل کردند، که از ام کلثوم دختر فاطمه سلام الله علیها بنت پیامبر صلیالله علیه و آله روایت میکنند، از فاطمه دختر رسول خدا صلیالله علیه و آله که فرمود:
آیا شما سخن رسول خدا صلیالله علیه و آله در روز غدیر خم را فراموش کردهاید که فرمود: «هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست»؟ و سخنش را که فرمود: «تو از من به منزله هارون از موسی هستی؛»
جایگاه راوی[۵]
حضرت سکینه دختر حسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام است و مادرش رباب بنت امرؤ القیس بن عدی بن اوس بن جابر میباشد. نامش را آمینه، امیمه و آمنه هم ذکر کردهاند و بیشتر به نام سکینه مشهور است. او به عقد عبدالله بن حسن علیهالسلام درآمد ولی عبدالله در کربلا در کنار عمویش امام حسین علیهالسلام شهید شد. پس از شهادت پدرش، سکینه همراه عمهاش زینب علیهاالسلام و دیگر بازماندگان خاندان رسولالله صلیاللهعلیهوآله به اسارت برده شده و به دمشق و سپس مدینه منتقل گردید.
اکثر مورخان نقل کردهاند که سکینه علیهاالسلام در پنجم ربیع الاولی سال ۱۱۷ هجری قمری در مدینه و در زمان حکومت خالد بن عبدالملک رحلت کرد. خالد اجازه تدفین نداد و بهانه گرمای هوا را آورد، ولی مردم تا شب منتظر ماندند و سپس به منازل برگشتند. روز بعد والی مدینه اجازه دفن داد و نماز بر جنازه برپا شد و او در مدینه کنار جدش رسول خدا صلیاللهعلیهوآله مدفون گردید. برخی نیز وفات سکینه را در همان تاریخ ولی در مکه در راه عمره ذکر کردهاند.
حضرت سکینه سلام الله علیها بانویی فصیح و بلیغ، از بهترین شعرای زمان خود با جایگاهی رفیع بود. بزرگان شعر و ادب قریش به دیدار او میآمدند، اشعار خود را عرضه و اصلاح میکردند و دستمزد دریافت مینمودند. از دیدار او با گروهی از شاعران از جمله فرزدق در کتابها یاد شده است.
او همراه شوهرش به دنبال پدرش امام حسین علیهالسلام به کربلا آمد و در همه مصائب و رنجها سهیم بود و شهادت برادران، عموها، شوهر و پدرش را مشاهده و تحمل کرد. سکینه بانویی عفیف و باحجاب بود. سهل بن سعد که از اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود، هنگام ورود به دمشق از سکینه پرسید که کیست؛ او پاسخ داد «سکینه دختر حسین». وی از سهل درخواست کرد به حامل سر امام حسین بگوید جلوتر برود تا مردم سرگرم دیدن سر شوند و به آنان نگاه نکنند چرا که آنان حرم رسول خدا هستند.
سکینه بانویی شجاع بود که در برابر لعن بنیامیه سکوت نمیکرد. عمر رضا کحاله مینویسد: او روزهای جمعه مقابل خالد بن عبدالملک میایستاد و هنگام شتم علی علیهالسلام از سوی خالد، او و خدمتکارانش به خالد ناسزا میگفتند و نگهبانان خالد خدمه سکینه را میزدند. سکینه سرکرده زنان قریش در مقابل هشام (فرمانروای سال ۱۲۵ هجری) بود و عمامهاش را از سرش برداشت. زمانی که مروان جد سکینه، علی علیهالسلام را لعن میکرد، سکینه مروان و پدرش را لعن میکرد. دختر عثمان بن عفان در برابر او گفت: «من دختر شهید هستم.» سکینه سکوت کرد. ناگهان مؤذنی شهادت به رسالت محمد را اعلام کرد؛ سکینه پرسید: این پدر من است یا پدر تو؟ آن زن گفت: هرگز به شما فخر نخواهم فروخت. این واقعه نشان از عظمت و اقتدار سکینه داشت.
امام حسین علیهالسلام درباره او و مادرش فرمود: «به جان تو قسم، خانهای را که سکینه و رباب در آن باشند، دوست دارم.»
عمر رضا کحاله میگوید: سکینه بانویی جلیل القدر و دارای مقام و منزلت بلند بود. بنت الشاطی نیز گفته است: «بهراستی خانم سکینه به سبب اصل و نسب عالی و جایگاه رفیعش، دارای عزت بیانتها و آشکاری بود.»
زینب بنت فواز میگوید: «خانم سکینه، بانویی نمونه در زمان خود، از زیباترین زنان و خوشاخلاقترین آنان بود.»
حضرت سکینه از امام حسین بن علی علیهالسلام و ام کلثوم بنت علی علیهالسلام روایت نقل کرده است.
از حضرت سکینه نیز فائد مدنی مولی عبیدالله بن اهل کوفه و فاطمه بنت علی بن حسین علیهالسلام روایت نقل کردهاند.
کلام سید مقرم در عظمت حضرت سکینه سلام الله علیها[۶]
سید المقرّم میگوید: علما و مورخان نسب و تاریخ تصدیق میکنند که شوهر اول ایشان عبدالله الأکبر، فرزند امام حسن مجتبی علیهالسلام، که به عنوان «سید شباب أهل الجنة» مشهور بود، برادر قاسم و مادرشان رملة بود، و او در روز عاشورا پیش از برادرش قاسم شهید شد. نقل این مطلب را ابو الحسن العمری در قرن ششم در کتاب «المجدی»، ابو علی الطبرسی در «مجمع البیان» در «اعلام الوری» (صفحه ۱۲۷)، شیخ محمد الصبّان در «إسعاف الراغبین» در حاشیه «نور الأبصار» اثر شبلنجی (صفحه ۲۰۲)، و ابو الفرج المتخصص در «الأغانی» (جلد ۱۴، صفحه ۱۶۳) انجام دادهاند و ذکر کردهاند که اولین همسر ایشان عبدالله بن حسن بود که در راه حمایت از او شهید شد و از او فرزندی نداشت. همچنین در «اعلام الوری» آمده است که وی پیش از باردار شدن درگذشت. ابن حبیب در «المحبر» (صفحه ۴۳۸) و المدائنی در «المترادفات» (صفحه ۶۴) گفتهاند که عبدالله بن حسن پدر عذر امکلثوم بود، یعنی او موجب عذر شرعی برای ازدواج دختر شد و پس از آن درگذشت؛ با توجه به این تعبیر، احتمال باردار بودن وجود دارد. الزبیدی در «تاج العروس» (جلد ۴، صفحه ۳۸۷، ذیل ماده «عذر») آورده است که واژه «أبو عذرها» و «أبو عذرتها» به کسی گفته میشود که زن یا دختر را نزد خود تصرف کرده باشد.
سیدهٔ محترمه هرگز بدون اجازه و حضور ولیّ خود، یعنی امام زین العابدین علیهالسلام، در امور خود تصمیم نگرفت و بدیهی است که هیچ زبیری یا اموی لیاقت وصلت با او را نداشت، زیرا این گروهها از زمان امیرالمؤمنین علیهالسلام تا پدرش حسین علیهالسلام دشمن دین و خاندان اهل بیت بودند و خون پاک آنان را ریختند، بر مصایب آنان شاد شدند و به توهین علیه اهل بیت پرداختند؛ بنابراین چگونه میتوان به وصلت با کسانی اطمینان کرد که در ضمیر خود نسبت به اهل بیت بغض و عناد دارند و مقدسات آنان را هدف قرار میدهند، حتی اگر از پدر و مادر مشترک باشند؟
از این رو حجّاج ثقفی خالد بن زیاد بن معاویه را در سرزنش به دلیل خواستگاری از رملة دختر زبیر (خواهر مصعب) متهم کرده و گفته است: چگونه با قومی که لیاقت تو نیستند ازدواج میکنی؟ همچنین معاویه نیز به مخالفان امیرالمؤمنین و پدرش دشنام میداد و آنان را کافر میخواند و خالد نیز از وصلت با آل زبیر صرفنظر کرد. نقل شده است که عبیدالله بن زیاد پیش از خلافت کوفه هنگام ازدواج با دختر اسما بنت خارجه (همسر ابوسلمه) از سوی عمر بن حریث سرزنش شد که بدون اجازه و حکم ازدواج نکند. امام زین العابدین علیهالسلام سزاوارتر بود که از وصلت با کسانی که پدرانش را رنج داده و علیه دین و اهل بیت شمشیر کشیدهاند، فاصله بگیرد.
همچنین ابو الفرج در «الأغانی» (جلد ۱۴، صفحه ۱۶۳) نوشته است که مصعب بن زبیر در زمان حکومت بر برادر خود در بصره با امکلثوم ازدواج کرد، اما قدرت حاکمیت بر حجاز را نداشت تا بخواهد او را به زور تصاحب کند؛ زیرا از همان زمان خشم شدیدی نسبت به اهل بیت وجود داشت. حتی عبدالله بن زبیر خود به ناحق امام حسین علیهالسلام را شریک جرم معرفی میکرد تا مردم را فریب دهد، ولی پس از رسیدن به قدرت، حرمت پیامبر و اهل بیت را نادیده گرفت و به مدت چهل جمعه بر نماز خواندن بر ایشان درگذشت نکرد و فخر میفروخت که مردم به ناراحتی میافتند و او را خوشحال میکرد.