غدیر غیرقابل تغییر

خطابهٔ غدیر در حساس‌ترین مرحله است که علی بن ابی طالبc بر سر دست پیامبر صلی الله علیه وآله معرفی می‌شود. آن حضرت پس از شناساندن علی علیه السلام، می‌خواهد دعای معروف خود را که شعار ابدی اسلام است به همه اعلام کند و بیاموزد که اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ ….

روایات از طریق عامه و خاصه در این مورد بسیار است؛ بلکه به جرأت می‌توان ادعا نمود که این جملات از لحاظ نقل، فوقِ حد تواتر است.[۱]

این دعا یک اعتقاد در قالب نیایش است و شش بُعد مهم عقیدتی از ولایت و برائت را تابلوی بلند اسلام می‌نماید. به عنوان مقدمه چنین دعای مهمی یک آیه از قرآن را به صورت اقتباس زیر بنای کلام قرار می‌دهد و می‌فرماید: «خدا می‌فرماید: ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ. در برخی نسخه‌ها این فراز به این صورت است: «می‌گویم: به امر پروردگارم سخن نزد من تغییر یافتنی نیست»، و در نسخه‌ای دیگر چنین است: «به امر خدا می‌گویم: ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ.

پیامبر صلی الله علیه وآله با استشهاد به چنین آیه‌ای که تغییر ناپذیر بودن گفته‌اش را می‌رساند، می‌خواهد بفهماند که سخن من از طرف خداوند است و همان گونه که سخن خداوند تغییر نمی‌کند سخن من هم تغییر نمی‌یابد. آنچه در برخی نسخه‌ها آمده این مطلب را بازتر می‌کند و این مهم را به خدا نسبت می‌دهد و کلمه «اقُولُ» را به کار می‌برد؛ یعنی اعلام می‌کنم به امر پروردگارم «سخن، نزد من تغییر یافتنی نیست»؛ یعنی یک دستور الهی است که سخن من هم نباید تغییر یابد؛ و این تعبیر دیگری از حدیث معروف است که حَلالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ الی یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ حَرامُ مُحَمَّدٍ حَرامٌ الی یَوْمِ الْقِیامَةِ.[۲]

در قرآن این آیه در ضمن آیات روز قیامت آمده که در آن روز خداوند حکم تغییر ناپذیر خود را بر بندگانش صادر می‌فرماید و گروهی برای رفع عذاب از خود لب به سخنان مخاصمه آمیز می‌گشایند تا شاید حکم خدا را درباره خود تغییر دهند. در چنین موقعیتی خطاب می‌رسد: «سخن نزد من تغییر نمی‌یابد»، و ضمیمه‌اش این جمله است که «من به بندگان ظلم نمی‌کنم»؛ یعنی سخن خداوندِ عادل جای استشکال ندارد.

در این فراز از خطابه غدیر پیامبر صلی الله علیه وآله یک تابلوی دائمی به دست مسلمانان می‌دهد و گویا اعلام می‌کند که یک کلمه از این تابلو قابل دستکاری و تغییر نیست. از بین همه فرازهای این خطابه بلند، فقط در این یک مورد کلمه «تغییر نیافتنی» به میان آمده است.

حقاً جا دارد بگوییم خطابه غدیر یک برنامه متفاوت با سایر تبلیغات پیامبر صلی الله علیه وآله است، و روش‌هایی در آن به کار گرفته شده که حتی در خطابه‌های خود حضرت، بی نظیر است. یکی از آن روش‌ها همین است که در مرحله‌ای مهم آیه ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ آورده شود تا مسلمانان این موضوع تغییر نیافتنی را با دقت بیشتری در پرونده عقیده خود جای دهند و هیچ‌کس دیگری را جایگزین چنین مقامی نکنند. آن مسئله تغییر نیافتنی دو تابلو در تولی و چهار تابلو در تبری است:

در تَوَلّی

  1. ولایت علی علیه السلام را می‌پذیریم و با هرکس که ولایت علی علیه السلام را بپذیرد دوستیم، چون خدا با چنین کسی دوست است.
  2. علی علیه السلام را یاری می‌کنیم و هرکس که او را یاری کند یاری می‌کنیم، چون خدا چنین کسی را یاری می‌کند.

در تَبَرّی

  1. با علی علیه السلام دشمنی نمی‌کنیم، و با هر کس که با او دشمنی کند دشمنی می‌کنیم، چون خدا با چنین کسی دشمنی می‌کند.
  2. علی علیه السلام را خوار نمی‌کنیم و تنها نمی‌گذاریم و هرکس او را خوار کند خوارش می‌کنیم، چون خدا چنین کسی را خوار می‌کند.
  3. پس از این همه معرفی، هر کس که علی علیه السلام را نشناسد لعنت می‌کنیم، چون خدا چنین کسی را لعنت می‌کند.
  4. بر هرکس که حق علی علیه السلام را انکار نماید غضب می‌کنیم، چون خدا بر چنین کسی غضب می‌نماید.

سخن و اعتقاد غدیریان

ای پیامبر خاتم! ما این تابلوی غدیری را فرهنگ اعتقادی خود می‌دانیم و بر صفحه دلمان حکّ نموده‌ایم که هرگز پاک نخواهد شد و تغییری نخواهد یافت، تا آن روزی که قلب خود را به پیشگاهت تقدیم نماییم و صدای «علی، علی» را از ضربان آن بشنوی.

امّا خیل عظیمی از این امت راه دیگری را پیش گرفتند و کلام تو را نه تنها کنار گذاردند، که آن را وارونه خواندند و ولایت آنان که خدا دوستشان نداشت پذیرفتند و با دوستانشان دوستی کردند و آنان را یاری نمودند، همان گونه که با دوستان خدا دشمنی کردند و آنان را خوار نمودند و با دشمنان خدا دوستی نمودند. همانان که به فاصله ۸۰ روز از غدیر به گونه‌ای علی علیه السلام را ناشناخته انگاشتند و برای خود خلیفه انتخاب کردند که گویی علی علیه السلام اصلًا به دنیا نیامده یا قبل از شهادت پیامبر صلی الله علیه وآله از دنیا رفته است! هرکس از پیروان راستین پیامبر صلی الله علیه وآله به فاصله چند روز از شهادت آن حضرت وارد مسجد می‌شد و ابوبکر را بر فراز منبر می‌دید بی‌اختیار می‌گفت:

اَنَسیتَ اَمْ تَناسَیْتَ!! ای ابوبکر! آیا فراموش کرده‌ای یا خود را به فراموشی زده‌ای؟[۳] این خطاب در واقع به همهٔ دار و دسته سقیفه بود که برخوردشان با امیرالمؤمنین علیه السلام به گونه‌ای بود که گویا اصلًا او را نمی‌شناسند و سوابق او را نمی‌دانند. چنان برای بیعت به خانه‌اش حمله کردند و همسرش را آنچنان مجروح کردند و طناب بر گردنش انداختند و با شمشیرهای آخته برای دست دادن با ابوبکر بردند که گویی پیامبر صلی الله علیه وآله دستور چنین کاری را داده است![۴]

آری، پیامبر صلی الله علیه وآله در غدیر، لعنت بر چنین افرادی را ابدی و غیرقابل تغییر اعلام فرموده است. این اصول تولی و تبری آن گونه معکوس در سقیفه برای مسلمانان بنیان‌گذاری شد که امیرالمؤمنین علیه السلام با یک دنیا تعجّب از جامعه اسلامی می‌فرماید:

اعمال باطل اولی و دومی بیش از آن است که قابل شمارش باشد، ولی با این همه نزد مردمِ جاهل نقصی بر ایشان به حساب نمی‌آید، و این دو نفر نزد مردم از پدران و مادران و حتی از خودشان محبوبترند، و نسبت به دشمنان آن دو چنان بغض نشان می‌دهند که نسبت به دشمنان پیامبر صلی الله علیه وآله نشان نمی‌دهند، و از کوچکترین اهانت و کلام ناشایستی نسبت به آن دو چنان پرهیز دارند که نسبت به پیامبر صلی الله علیه وآله ندارند!![۵]

کار مسلمانان از زیر بنای سقیفه تا آنجا پیش رفت که بر فراز منبرها به جای آنکه اولی و دومی را لعنت کنند، علی بن ابی طالبc را لعن می‌کردند!! جالب‌تر اینکه با این عمل به خدا تقرب می‌جستند، به جای آنکه با لعن آن دشمنان خدا به درگاه الهی تقرب جویند. اینجاست که امیرالمؤمنین علیه السلام در بیانی تعجب آمیز می‌فرماید:

تعجب است از آن محبتی که از آن دو نفر در قلوب این امت اشراب شده، و همچنین محبت کسانی که آنان را از راه پروردگارشان مانع شدند و از دینشان بازگرداندند. به خدا قسم، اگر این امت تا روز قیامت بر روی پاهایشان روی خاک بایستند و خاکستر بر سر بریزند و به درگاه خداوند زاری نمایند و نفرین نمایند کسانی را که آنان را گمراه کردند و از راه خدا مانع شدند و به آتش جهنم دعوتشان کردند و آنان را در معرض نارضایتی پروردگارشان قرار دادند و با جرمی که مرتکب شدند عذاب خدا را بر آنان واجب نمودند، باز هم در این لعنت و نفرین کوتاهی کرده‌اند![۶]

تفاوت انکار علی علیه السلام با انکار حقش

نکتهای که در کلام حضرت شایستهٔ یادآوری است این است که چه فرق است بین انکار علی علیه السلام و انکار حق علی علیه السلام که در مورد اول فرمود: «وَ الْعَنْ مَنْ أَنْکَرَهُ» و در مورد دوم فرمود: «وَ اغْضَبْ عَلَی مَنْ جَحَدَ حَقَّه»؟ می‌گوییم: فرق پر واضح است؛ زیرا ممکن است کسی هم منکر شخص علی علیه السلام باشد از لحاظ امامت و زعامت شرعی، و هم منکر حق او. و ممکن است خلافت او را مانند سایر خلفا قبول کند؛ اما او را حجت خدا و معصوم نداند؛ بنابراین، نمی‌شود گفت: قبول داشتن علی علیه السلام ملازم با قبول داشتن حق او است. ما بسیاری از علمای اهل تسنن را می‌شناسیم که در کتابهای خود علی علیه السلام را به عنوان شخصیت برتر از دیگران می‌شناسند و حضرتش را افضل می‌دانند؛ اما حقی را که خدا و رسول صلی الله علیه وآله برای او مقر کردهاند را انکار می‌کنند. از خیل عظیم راویان اهل تسنن که حدیث غدیر را نقل کردهاند باید پرسید: شما که می‌گویید در کتابهای خود نقل می‌کنید که رسول خدا صلی الله علیه وآله در غدیر خم فرمود: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ

این کلمات را چگونه معنا می‌کنید؟ آیا این احتمال را عقلایی می‌دانید که رسول خدا صلی الله علیه وآله در حدود هفتاد هزار نفر –کمتر یا بیشتر- را در بیابان مکه و مدینه، در آن هوای گرم، به امر خدا جمع کند برای آنکه – فی المثل- بگوید هر کس مرا دوست می‌دارد پس علی علیه السلام را دوست بدارد؟ مسلماً جواب منفی است. این است که فضائل علی علیه السلام نقل می‌شود و حتی حضرتش را بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله افضل و اکمل مسلمین می‌دانند؛ ولی حق مسلم او را نادیده گرفته از او دریغ داشتند. و روی همین اصل است که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود:

وَ الْعَنْ مَنْ أَنْکَرَهُ وَ اغْضَبْ عَلَی مَنْ جَحَدَ حَقَّهُ، اللَّهُمَّ إِنَّکَ أَنْزَلْتَ عَلَیَّ أَنَّ الْإِمَامَةَ بَعْدِی لِعَلِیٍّ وَلِیِّکَ عِنْدَ تِبْیَانِی ذَلِکَ وَ نَصْبِی إِیَّاهُ بِمَا أَکْمَلْتَ لِعِبَادِکَ مِنْ دِینِهِمْ وَ أَتْمَمْتَ عَلَیْهِمْ بِنِعْمَتِکَ وَ رَضِیتَ لَهُمُ الْإِسْلَامَ دِیناً فَقُلْتَ وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَاللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ وَ کَفَی بِکَ شَهِیداً أَنِّی قَدْ بَلَّغْت

هر که حق او را نپذیرد به خشم و غضب خود گرفتار فرما. خداوندا! تو در مورد ولیّت علی بن ابیطالب هنگام بیان ولایتش و نصب او به این منصب فرمودی: «امروز دین شما را کامل و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را برایتان به عنوان دین پسندیدم»، و فرمودی: «همانا دین نزد خداوند اسلام است»، و فرمودی: «کسی که جز اسلام دینی را بپذیرد از او پذیرفته نمی‌شود، و او در آخرت از زیانکاران خواهد بود».

خدایا! تو را گواه می‌گیرم که من فرمان تو را ابلاغ نمودم.

در این کلمات حضرت ختمی مرتبت به چهار حقیقت اشاره فرموده است:

  1. امامت علی علیه السلام را خدا نازل فرموده است و این کلام ناظر است به آیه شریفه تبلیغ.
  2. غدیر اتمام نعمت است بر مردم چنان‌که خداوند در آیهٔ اکمال می‌فرماید.
  3. خداوند غیر از اسلام، دین دیگری را نمی‌پذیرد، چنان‌که خداوند می‌فرماید: إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام[۷] و فرمود: وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ…[۸]که از این کلام رسول خدا صلی الله علیه وآله استفاده می‌شود که نعمت ولایت بهترین نعمت هاست. همچنین مقصود از آیه شریفه وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی[۹]نعمت ولایت است، نه نعمتهای مادی، چنان‌که مخالفین فهمیده یا نفهمیده آیه را بر آن حمل کرده‌اند.
  4. پذیرش اسلام به عنوان دین مورد رضایت در نزد خداوند بدون پذیرش امامت و ولایت علی علیه السلام ممکن نیست؛ زیرا امامت و ولایت از طرف خداوند بوده و مغز اسلام است و علت برای ذکر اسلام و اتمام نعمت، حقایقی است که به یکدیگر مربوط بوده، بلکه در واقع یکی هستند.[۱۰]

پانویس

  1. در مورد عبارت اللهم وال من والاه ذهبی گوید که: این جملهٔ زیادتی قوی الاسنادی است بر جملهٔ من کنت مولاه فعلی مولاه (البدایه و النهایه، ج۵، ص ۲۱۴–۲۱۳) و ابن جزری گوید: عبارت اللهم وال من والا، و عاد من عاداه حدیثی حسن از طریقی که ما نقل کرده‌ایم و صحیح است از وجوه کثیر و در زمرهٔ متواترات است. اسنی المطالب، ص ۴–۳). سیوطی این حدیث را در کتابش به نام الازهار التناثرهٔ فی الاخبار المتواتره در زمرهٔ احادیث متوارت آورده است (نفحات الازهار فی خلاصهٔ عبقات الانوار، ج۶، ص ۱۱۰–۱۰۹).
  2. بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیه وآله، ج‏۱، ص ۱۴۸؛ بحار الانوار، ج ۲۶، ص ۳۵.
  3. بحار الانوار، ج ۲۸، ص ۲۱۲. الاحتجاج، ج ۱، ص ۱۰۱.
  4. کتاب سلیم، ص ۱۵۱؛ غدیر در قرآن، ج۲، ص ۱۱۵–۱۱۲.
  5. کتاب سلیم، ص ۲۳۴.
  6. کتاب سلیم، ص ۲۵۰.
  7. آل عمران/۱۹.
  8. ال عمران / ۸۵.
  9. مائده / ۳.
  10. شرح و تفسیر خطبه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در غدیرخم، آقای نقوی، ص ۳۱۹–۳۱۸.