يكى از تابعین كه حدیث غدیر را از صحابه نقل كرده معروف بن خربوذ (خربود) است. معروف بن خربوذ از راویان حدیث غدیر است. ابن ‏حبان: او را توثيق كرده است. او از نخستین فقهای شیعه و از اصحاب اجماع بود که در نیمه اول سده اول هجری در مکه به دنیا آمد و از یاران امام سجاد، امام باقر و امام صادق علیهم‌السلام به شمار می‌رود. او در منابع رجالی شیعه و اهل سنت به وثاقت و جایگاه علمی بالا شناخته شده و از راویان معتبر حدیث است. وفات او را بین سال‌های ۱۴۰ تا ۱۶۰ قمری ذکر کرده‌اند و به سبب تولد در مکه، به «مکی» شهرت دارد

معروف بن خربوذ مکی
اطلاعات فردی
نام کاملمعروف بن خربوذ مکی
سرشناسیفقیه، محدث شیعه، از اصحاب اجماع
تولداواخر قرن اول ق، مکه
وفاتبین ۱۴۱ تا ۱۶۰ ق (برخی منابع تا ۲۰۰ قمری نیز ذکر کرده‌اند)
خویشان سرشناساز موالی قریش (آل عثمان بن عفان)
اطلاعات علمی
استادانامام باقر و امام صادق علیهما السلام، ابوالطفیل، حکم بن مستور و دیگران
شاگردانابوداود طیالسی، عبید بن معاذ، حنان بن سَدیر الصیرفی و دیگران
مذهبشیعه
اطلاعات فرهنگی
زمینه فعالیتفقه و حدیث
علت شهرتاز اصحاب اجماع، راوی معتبر شیعه و از یاران امامان معصوم

روايت حديث غدير[۱]

عَنْ‌ مَعْرُوفِ‌ بْنِ‌ خَرَّبُوذَ عَنْ‌ أَبِي الطُّفَيْلِ‌ عَامِرِ بْنِ‌ وَاثِلَةَ‌ عَنْ‌ حُذَيْفَةَ‌ بْنِ‌ أَسِيدٍ عَنِ‌ النَّبِيِّ‌ صَلَّى اللَّهُ‌ عَلَيْهِ‌ وَ آلِهِ‌: فِي حَدِيثٍ‌ طَوِيلٍ‌ أَنَّهُ‌ قَالَ‌ لِأَصْحَابِهِ‌ فِي الْجُحْفَةِ‌ بَعْدَ انْصِرَافِهِ‌ مِنْ‌ حِجَّةِ‌ الْوَدَاعِ‌: إِنَّ‌ اللَّهِ‌ مَوْلاَيَ‌ وَ أَنَا مَوْلَى كُلِّ‌ مُسْلِمٍ‌ وَ أَنَا أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ‌ مِنْ‌ أَنْفُسِهِمْ‌، أَلاَ مَنْ‌ كُنْتُ‌ مَوْلاَهُ‌ فَعَلِيٌّ‌ مَوْلاَهُ‌، اللَّهُمَّ‌ وَالِ‌ مَنْ‌ وَالاَهُ‌، وَ عَادِ مَنْ‌ عَادَاهُ‌ وَ انْصُرْ مَنْ‌ نَصَرَهُ‌ وَ اخْذُلْ‌ مَنْ‌ خَذَلَهُ‌. قَالَ‌ مَعْرُوفُ‌ بْنُ‌ خَرَّبُوذَ فَعَرَضْتُ‌ هَذَا الْكَلاَمَ‌ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ فَقَالَ‌: صَدَقَ‌ أَبُو الطُّفَيْلِ‌ رَضِيَ‌ اللَّهُ‌ عَنْهُ‌ هَذَا كَلاَمٌ‌ وَجَدْنَاهُ‌ فِي كِتَابِ‌ عَلِيٍّ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ وَ عَرَفْنَاهُ‌[۲]

از معروف بن خربوذ، از ابوالطفیل عامر بن واثله، از حذیفه بن اسید، از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم نقل شده است که در حدیثی طولانی فرمودند: وقتی پیامبر در جحفه، پس از بازگشت از حجةالوداع، با اصحاب خود سخن می‌گفت، فرمود: «همانا خداوند مولای من است و من مولای هر مسلمانم و من بر مؤمنان از خودشان سزاوارترم. آگاه باشید، هر کس من مولای او هستم، علی نیز مولای اوست. خدایا، دوست بدار کسی را که او را دوست بدارد و دشمن بدار کسی را که با او دشمنی کند، یاری کن کسی را که او را یاری کند و خوار کن کسی را که او را خوار کند.» معروف بن خربوذ می‌گوید: این سخن را بر امام باقر علیه‌السلام عرضه داشتم. ایشان فرمودند: «ابوالطفیل راست گفته است. این سخن را در کتاب علی علیه‌السلام یافته‌ایم و آن را می‌شناسیم.»

حدیث ثقلین

أنبأنا معروف بن خرّبوذ المكّي: عن أبي الطفيل عامر بن واثلة، عن حذيفة بن أسيد الغفاري، قال: لمّا صدر رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله من حجّة الوداع خطب، فقال: أيّها الناس إنّه قد نبّأني اللطيف الخبير أنّه لن يعمّر نبيّ‌ إلاّ مثل نصف عمر الذي يليه من قبل، و إنّي أظن أن يوشك أن أدعى فأجيب، و إنّي فرطكم على الحوض، و إنّي سائلكم حين تردون عليّ‌ عن الثقلين فانظروا كيف تخلّفوني فيهما؟ الثقل الأكبر كتاب اللّه سبب طرف [منه] بيد اللّه و طرف بأيديكم، فاستمسكوا [به] و لا تضلّوا و لا تبدّلوا. و عترتي أهل بيتي فإني قد نبّأني اللطيف الخبير أنّهما لن يتفرّقا حتى يردا عليّ‌ الحوض.[۳]

معروف بن خربوذ مکی روایت کرده است: از ابوالطفیل عامر بن واثله، از حذیفه بن اسید غفاری نقل کرد که: هنگامی که رسول خدا صلی‌الله علیه و آله از حجةالوداع بازگشت، خطبه‌ای ایراد فرمود و گفت: «ای مردم! همانا لطیف خبیر (خدای دانا و آگاه) به من خبر داده که هیچ پیامبری جز به اندازه نصف عمر پیامبر پیش از خود عمر نمی‌کند. و گمان می‌کنم که به زودی فراخوانده می‌شوم و پاسخ می‌دهم (یعنی مرگم نزدیک است). من پیشاپیش شما بر حوض (کوثر) خواهم بود. و هنگامی که نزد من می‌آیید، از شما درباره دو امانت گرانبها سؤال خواهم کرد؛ پس بنگرید که پس از من با آن دو چگونه رفتار می‌کنید؟ امانت بزرگ‌تر، کتاب خداست که یک طرف آن به دست خداست و طرف دیگرش به دست شماست؛ پس به آن تمسک جویید و گمراه نشوید و آن را تغییر ندهید. و عترت من، اهل بیتم، که همانا لطیف خبیر مرا آگاه ساخته که این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند.»

جایگاه راوی[۴]

شيخى جليل القدر و عابدى بلندپايه و يكى از اصحاب اجماع است كه حديث منقول از او در شمار صحاح آورده مى‌شود.[۵] او بين عامه و خاصه معروف بوده است.[۶] معروف بن خرّبوذ از اعاظم صحابه ائمه بزرگوار، حضرات على بن الحسين[۷] و محمد بن على[۸] و جعفر بن محمد الصادق[۹] عليهم السلام بوده، و امتياز مخصوص وى به كثرت عبادت اوست. همان گونه كه در شرح حال جميل بن دراج گذشت، وقتى كه فضل بن شاذان از سجده طولانى ابن ابى عمير در شگفت شد، ابن ابى عمير داستان شگفتى خود را از سجده‌هاى جميل بن دراج ذكر كرد و گفت كه جميل بن دراج به او گفته بود كه سجده طولانى‌اش در مقايسه با سجده‌هاى طولانى معروف بن خرّبوذ، بس ناچيز بوده است.[۱۰]

معروف بن خرّبوذ، به كثرت عبادت و طول سجده كه غايت خضوع و منتهاى عبادت است، و اقرب حالات بنده به نزد پروردگار، و اشدّ اعمال بر ابليس است، معروف و محل توجه بوده است. او اين نشانه از شيعه راستين على علیه السلام بودن را، كه - به فرموده امام صادق علیه السلام - معروف بودن به عبادت است،[۱۱] بخوبى دارا بود.

مرحوم كلينى، در كافى، باب علامات و صفات مؤمن، از معروف بن خرّبوذ، از امام باقر علیه السلام روايت مى‌كند كه فرمود: امير المومنين عليه السلام نماز صبح را، در عراق، به جماعت گزارد؛ چون رو برگردانيد، مردم را موعظه فرمود و از خوف خدا گريست و آنان را نيز گرياند، سپس فرمود: هان اى خدا، در زمان دوست و رفيقم پيغمبر صلی الله علیه وآله، مردمى را مى‌شناختم كه در بامداد و شام ژوليده و گردآلود و گرسنه بودند، پيشانى آنان (در اثر سجده) مانند زانوى بز بود، شب را براى پروردگار خود با سجود و قيام مى‌گذرانيدند، گاهى روى پا ايستاده و گاهى پيشانى به زمين مى‌گذاشتند، با پروردگار خود مناجات نموده، و آزادى خويش را از آتش دوزخ طلب مى‌كردند. به خدا كه آنان را، با اين حال، ديدم كه ترسان و نگران بودند.[۱۲]

ابن اثير، در اسد الغابه، در ذيل حالات بشير بن تيم صحابى، نقل كرده كه معروف بن خرّبوذ از بشير بن تيم روايت مى‌كند كه در شب ولادت نبى اكرم صلی الله علیه وآله، موبد كسرى[۱۳]در خواب ديد كه شتران و گروه اسبان از دجله گذشتند و درياچه ساوه خشك شد، و آتشكده فارس خاموش گرديد...[۱۴] نويسنده گويد: بنابراين روايت، معروف بايد از تابعين به شمار آيد.

على بن ابراهيم تيمى از محمد اصبهانى نقل كرده كه گفت: در مكه معظمه، با معروف بن خرّبوذ نشسته بوديم، و عده‌اى نيز حضور داشتند؛ ناگاه جمعى از اهالى مدينه كه بر چهارپايان سوار بودند بر ما گذشتند. معروف گفت از ايشان بپرسيد كه در مدينه چه خبر تازه‌اى است. ما پرسيديم، گفتند؛ عبد الله بن حسن[۱۵] وفات كرده است. ما به معروف خبر داديم. طولى نكشيد، عده ديگرى آمدند، معروف گفت: از ايشان هم از خبر تازه مدينه بپرسيد. آنان گفتند: عبد الله بن حسن غش كرده بود و به هوش آمد. معروف گفت: نمى‌دانم ايشان چه مى‌گويند، الا آنكه ابن المكرمة (حضرت صادق عليه السلام) به من خبر داد كه قبر عبد الله و اهل بيتش در كنار فرات است. و چنان شد كه او شنيده و خبر داده بود؛ منصور ايشان را به كوفه برد و در حبس افكند، و تمامى بر كنار فرات شهيد گشتند.[۱۶]

از محمد بن مروان روايت شده كه گفت: من با معروف نزد حضرت صادق علیه السلام نشسته بوديم، پس او براى من شعر مى‌خواند و من براى او شعر مى‌خواندم، او از من سؤال مى‌كرد و من از او سؤال مى‌نمودم، و امام صادق علیه السلام مى‌شنيد، پس فرمود كه رسول خدا صلی الله علیه وآله فرموده: دل آدمى از چرك پر شود، از براى او بهتر است كه از شعر پر شود." فقال معروف: و انما يعنى بذلك الذى يقول الشعر. فقال علیه السلام: ويحك او ويلك، قد قال ذلك رسول الله صلی الله علیه وآله " - معروف گفت: شايد مراد رسول خدا صلی الله علیه وآله، گوينده شعر باشد، نه خواننده شعر، حضرت فرمود: واى بر تو! رسول خدا صلی الله علیه وآله اين‌طور فرموده است -[۱۷]نويسنده گويد: جمله" قد قال "يعنى فرمايش رسول خدا صلی الله علیه وآله، آن‌طور كه تو خيال كردى و گفتى، نيست؛ بلكه فرمايش ايشان شامل گوينده، و حفظكننده و خواننده شعر است. خدا و رسولش آگاه‌ترند. مرحوم پدرم فرموده: سيد بن طاوس (ره)، در طريق اين روايت قدح فرموده.[۱۸]

از جابر جعفى روايت شده كه گفت: وارد شدم بر امام باقر علیه السلام و زيد، برادر آن حضرت، نيز حاضر بود؛ ناگاه معروف بن خرّبوذ به مجلس وارد شد، حضرت فرمود: اى معروف! از اشعار شيرين و لطيفت، براى ما انشاد كن. معروف اين شعر را خواند: به جان تو سوگند، كه ابو مالك سهل‌انگار و سست و ضعيف نيست - او آن‌چنان نيست كه اگر حكيمى او را نهى كند، با او به ستيز برخيزد - بلكه او سرورى است برتر از همه كه سرشتى بخشنده دارد و نيك‌منش است - اگر بر او فخر كنى تنها بر فرمانبرداريش فخر نموده‌اى، ولى اگر كار را بدو واگذار كنى او تمامى امور تو را كفايت خواهد نمود. حضرت دست بر شانه زيد گذاشت، و فرمود: اينها صفات تو است.[۱۹]

یاداشت

در زمينه، شعر، و انواع آن مى‌توان اين گونه توضيح داد كه: شعر همچون وسيله‌اى است كه هرگاه در جهت ناصواب به كار گرفته شود و براساس تخيل شكل گيرد و با تزيينات خيالى و تصويرهاى واهى عرضه شود، جلوگيرى راه حق مى‌شود و بجاى رشد، غىّ را به بار مى‌آورد، و طبيعى است كه پردازندگان به اين نوع شعر، يا پرداختن به شعر از اين ديدگاه، سرانجامى جز گمراهى نخواهد داشت. سرودن اين دسته اشعار و سرخوش بودن به اين نوع شعر، انحراف از حق به غير حق است، و اين است معنى قول خداى تعالى:" اَلشُّعَرٰاءُ يَتَّبِعُهُمُ اَلْغٰاوُونَ "او در همين زمينه است كه پيغمبر صلی الله علیه وآله فرموده است كه اگر جوف يكى از شما پر از چرك شود، بهتر از آن است كه پر از شعر گردد. از چنين اشعارى در اخبار و روايات نهى شده است.

برعكس هرگاه كه شعر در طريق صواب قرار گيرد و بر پايه شناخت صحيح و ايمان سروده شود، و تعهدآور و آگاهى‌زا و انتقام‌گيرنده از ظالمين و يارى‌بخش مظلومين باشد، عمل صالح محسوب مى‌گردد، و ازاين‌رو است كه خداوند تعالى اين دسته از شعرا را استثناء فرموده، مى‌فرمايد:" إِلاَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ وَ ذَكَرُوا اَللّٰهَ كَثِيراً وَ اِنْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مٰا ظُلِمُوا " (سوره شعراء، آيه ۲۲۷) مگر آن شاعران كه اهل ايمان و عمل صالح بوده و ياد خدا بسيار كرده، و براى انتقام از ستمى كه در حق آنها و ساير مؤمنان شده، از حق يارى جستند (و به شمشير زبان با دشمنان دين جهاد كردند). مسعودى، در مروج الذهب (ج ۳، ص ۲۴۲-۲۴۶)، منشأ اختلافات داخلى را كه يكى از موجبات سقوط رژيم بنى اميه بوده، به شعر كميت نسبت مى‌دهد.

پانویس

  1. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): صفحه ۱۷۸.
  2. إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، جلد ۳، صفحه ۷۵
  3. فرائد السمطین، جلد ۲، صفحه ۲۷۵
  4. محدث زاده علی. اصحاب امام صادق علیه السلام. صفحه 324.
  5. الرواشح السماوية، راشحه سوم، صفحه ۴۵.
  6. سفينة البحار، جلد ۲، صفحه ۱۷۸.
  7. رجال الطوسى، صفحه ۱۰۱.
  8. رجال الطوسى، صفحه ۱۳۵.
  9. رجال الطوسى، صفحه ۳۲۰.
  10. رجال كشى، صفحه ۱۸۴.
  11. اصول كافى، جلد ۲، باب علامات مؤمن، صفحه ۱۸۳.
  12. اصول كافى، جلد ۲، صفحه ۱۸۵.
  13. داناترين عالم زرتشتى.
  14. اسد الغابة فى معرفة الصحابة، جلد ۱، صفحه ۱۹۲.
  15. عبد الله بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب علیه السلام، معروف به عبد الله محض، و شيخ بنى هاشم.
  16. رجال كشى، صفحه ۱۸۵.
  17. رجال كشى، ۱۸۴-۱۸۵.
  18. تحفة الاحباب، صفحه ۳۶۹.
  19. امالى صدوق، مجلس ۱۰، حدیث ۱۲، صفحه ۴۳.