۲۱٬۹۷۲
ویرایش
جز (Modir صفحهٔ جندب بن جناده غفاری (ابوذر) را به ابوذر غفاری منتقل کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== آماده سازى منبر غدير == | == آماده سازى منبر غدير == | ||
پس از رسيدن [[کاروان]] [[حجةالوداع]] به غدير و فرمان توقف از سوى | پس از رسيدن [[کاروان]] [[حجةالوداع]] به غدير و فرمان توقف از سوى [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]]، آن حضرت [[مقداد بن عمرو کندی|مقداد]] و [[سلمان فارسی(محمّدی)|سلمان]] و ابوذر و [[عمار بن یاسر عنسی (ابوالیقظان)|عمار]] را فرا خواند و به آنان دستور داد تا به محل پنج درخت كهنسال - كه در يک رديف جلوى [[آبگیر|برکه غدیر]] بودند - بروند و آنجا را براى اجراى مراسم آماده كنند. | ||
آنان خارهاى زير درختان را كندند و سنگ هاى ناهموار را جمع كردند و زير درختان را جارو كردند و آب پاشيدند. سپس شاخه هاى پايين آمده درختان را - كه تا نزديكى زمين آمده بود - قطع كردند | آنان خارهاى زير درختان را كندند و سنگ هاى ناهموار را جمع كردند و زير درختان را جارو كردند و آب پاشيدند. سپس شاخه هاى پايين آمده درختان را - كه تا نزديكى زمين آمده بود - قطع كردند. | ||
بعد از آن در فاصله دو درختِ وسط، روى شاخه ها پارچه اى انداختند تا سايبانى از [[آفتاب]] باشد. | |||
در مرحله بعد پارچه اى براى زيبايى از بالا تا پايين منبر انداختند. آنان منبر را طورى برپا كردند كه نسبت به دو طرف | سپس در زير سايبان، بناى منبرى از [[حارث بن نعمان فهری|سنگ]] را تدارک ديدند. ابتدا با جمع آورى سنگ هاى بزرگ و كوچک، آنها را روى هم چيدند و شبه منبرى به بلندى قامت حضرت ساختند. سپس از رواندازهاى شتران و ساير مركب ها كمک گرفتند و بناى آن را تكميل كردند. | ||
در مرحله بعد پارچه اى براى زيبايى از بالا تا پايين [[سخنرانی|منبر]] انداختند. آنان منبر را طورى برپا كردند كه نسبت به دو طرف جمعیت در وسط قرار بگيرد، و پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام سخنرانى مُشرِف بر مردم باشد تا همه آن حضرت را ببينند. | |||
چنان كه در گزارش ماجراى غدير آمده است: احدى از حاضرين غدير خم نبود مگر آنكه آن حضرت را به چشم خود مى ديد و صداى آن حضرت را به گوش خود مى شنيد. | چنان كه در گزارش ماجراى غدير آمده است: احدى از حاضرين غدير خم نبود مگر آنكه آن حضرت را به چشم خود مى ديد و صداى آن حضرت را به گوش خود مى شنيد. | ||
از سوى ديگر شخصى به نام ربيعة بن اُمية بن خلف - كه صداى بلندى داشت مأمور شد كلام حضرت را براى افرادى كه دورتر قرار داشتند تكرار كند تا همه سخنان حضرت را شنيده باشند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷ و ج ۳۷ ص ۲۰۴،۲۰۳،۱۷۳،۱۶۸،۱۴۹ و ج ۹۸ ص ۲۹۸. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۰۱،۱۰۶،۸۰،۷۹،۷۵،۶۰،۵۰.</ref> دو نفر نيز مأموريت يافتند چند شاخه بلند اطراف | از سوى ديگر شخصى به نام ربيعة بن اُمية بن خلف - كه صداى بلندى داشت مأمور شد كلام حضرت را براى افرادى كه دورتر قرار داشتند تكرار كند تا همه سخنان حضرت را شنيده باشند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷ و ج ۳۷ ص ۲۰۴،۲۰۳،۱۷۳،۱۶۸،۱۴۹ و ج ۹۸ ص ۲۹۸. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۰۱،۱۰۶،۸۰،۷۹،۷۵،۶۰،۵۰.</ref> | ||
دو نفر نيز مأموريت يافتند چند شاخه بلند اطراف منبر را كه قابل بريدن نبود با دست نگه دارند تا جايگاه سخنرانى بهتر ديده شود.<ref>بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷ و ج ۲۳ ص ۳۶۲ و ج ۳۶ ص ۱۵۲ و ج ۳۷ ص ۲۰۴،۲۰۳،۱۷۳،۱۵۲،۱۴۰،۱۱۹ و ج ۹۸ ص ۲۹۸. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۵۰، ۶۰، ۷۵، ۷۹، ۸۰، ۲۹۹ - ۳۰۱. احقاق الحق: ج ۲۱ ص ۴۶.</ref> | |||
== ابوذر از اركان اربعه<ref>غدير در قرآن: ج ۲ ص ۳۶۷ - ۳۷۳.</ref> == | == ابوذر از اركان اربعه<ref>غدير در قرآن: ج ۲ ص ۳۶۷ - ۳۷۳.</ref> == | ||
از جمله آيات تضمين شده در | از جمله آيات تضمين شده در [[کلام (علم)|کلام]] پيامبر صلى الله عليه و آله آيه ۹۴ سوره نحل است: | ||
«وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّه وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ»: | «وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّه وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ»: | ||
خط ۱۹: | خط ۲۳: | ||
«قسم هايتان را بين خود دستاويز فساد قرار ندهيد تا مبادا قدمى پس از ثابت بودن آن بلغزد و بدى را به سزاى مانع شدن از راه خدا بچشيد و براى شما [[عذاب]] عظيمى خواهد بود». | «قسم هايتان را بين خود دستاويز فساد قرار ندهيد تا مبادا قدمى پس از ثابت بودن آن بلغزد و بدى را به سزاى مانع شدن از راه خدا بچشيد و براى شما [[عذاب]] عظيمى خواهد بود». | ||
پيامبر صلى الله عليه و آله هم در خطبه | پيامبر صلى الله عليه و آله هم در [[خطبه غدیر]] فرمود: | ||
الا انَّ جَبْرَئيلَ خَبَّرَنى عَنِ الله تَعالى بِذلِكَ وَ يَقُولُ: «مَنْ عادى عَلِيّاً وَ لَمْ يَتَوَلَّهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَتى وَ غَضَبى»، «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ، وَ اتَّقُوا الله» انْ تُخالِفُوهُ «فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها، إِنَّ الله خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ»: | |||
بدانيد كه [[جبرئیل]] از جانب خداوند اين خبر را براى من آورده و مى گويد: | |||
«هر كس با على دشمنى كند و ولايت او را نپذيرد [[لعن|لعنت]] و غضب من بر او باد». «هر كس ببيند براى فردا چه پيش فرستاده است. از خدا بترسيد» كه با على مخالفت كنيد «و در نتيجه قدمى بعد از ثابت بودن آن بلغزد. خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است».<ref>اسرار غدير: ص ۱۴۳ بخش ۳.</ref> | |||
با دقت در مسئله مخالفت با على عليه السلام، معناى اين فراز خطابه غدير كه با [[اقتباس]] از آيه [[قرآن]] ادا شده به خوبى روشن مى شود. | |||
در اين جمله خطبه مخالفت با على عليه السلام را مستلزم لغزش قدم هاى ثابت اعلام مى كند. يعنى بسيارى از آنان كه در ايمان خود ثابت قدم بودند با مخالفت على عليه السلام - اگر چه در حد سكوت و يارى نكردنشان - از راه حق لغزيدند، و آن [[ایمان]] پايدار و ريشه دار را - و لو براى چند روزى - از دست دادند، اگر چه بعداً به فكر بازسازى آن افتادند و [[توبه]] كردند و بازگشتند و عده اى از آنان جانانه على عليه السلام را يارى كردند. | |||
[[امام باقر علیه السلام]] شدت و ادامه ارتداد و تحير مردم بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله را تا يک سال پس از رحلت آن حضرت بيان كرده مى فرمايد: | |||
مردم تا يک سال بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله در ارتداد بودند به جز سه نفر. | |||
پرسيدند: آن سه كيانند؟ فرمود: مقداد و ابوذر و سلمان، و سپس فرمود: زمان زيادى نگذشت كه مردم معرفت پيدا كردند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۳۵۱ ح ۷۶.</ref> | |||
همچنين [[امام صادق علیه السلام]] اولين توبه كنندگان از تزلزل سقيفه را چنين معرفى مى نمايد: | |||
به خدا قسم همه - به جز آن سه نفر - هلاک شدند. البته بعد از زمانى چهار نفر ديگر ملحق شدند و روى هم هفت نفر شدند: ابوساسان، [[عمار بن یاسر عنسی (ابوالیقظان)|عمار]]، شتيره، ابوعمره!<ref>بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۳۵۲ ح ۷۸.</ref> | |||
[[امام | در [[حدیث]] ديگرى امام صادق علیه السلام در بيان نمونه اى از لغزش ثابت قدمان در اثر فتنه [[سقیفه]] فرمود: ارْتَدَّ النّاسُ بَعْدَ رَسُولِ الله صلى الله عليه و آله الاّ ثَلاثَةَ نَفَرٍ: سَلْمانَ وَ اباذَرٍ وَ الْمِقْدادَ. | ||
پرسيدند: پس عمار چه شد؟! فرمود: او از راه راست تمايلى به راست و چپ پيدا كرد، ولى سپس بازگشت!<ref>بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۴۴۰ ح ۹ و ج ۲۸ ص ۲۳۹ ح ۲۶ و ج ۶۴ ص ۱۶۵.</ref> | |||
از ابوذر پرسيدند: چگونه [[عمار بن یاسر عنسی (ابوالیقظان)|عمار]] و [[حذیفة بن یمان یمانی|حذیفه]] وقتى [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] را ديدند، در كار خود بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله به ترديد افتادند؟ | |||
ابوذر پاسخ داد: آنان توبه و پشيمانى خود را بعداً اعلام كردند، ولى اولى براى خود مقامى ادعا كرد و دومى با سه نفر ديگر برايش شهادت دادند كه همان مطلب را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده اند. | |||
عمار و حذيفه هم با خود گفتند: لابد اين مطلبى است كه بعد از مطلب اول (يعنى [[خلافت]] على عليه السلام) اتفاق افتاده، و لذا اين دو نفر هم با ساير شک كنندگان به ترديد افتادند. ولى بعداً توبه كردند و معرفت پيدا كردند و تسليم شدند.<ref>كتاب سليم: ص ۲۷۲.</ref> | |||
وقتى همين سؤال را از خود حذيفه پرسيدند چنين گفت: به خدا قسم گوش و چشم ما گرفته شد و [[مرگ]] و شهادت را خوش نداشتيم و دنيا در قلبمان زينت يافت؛ و ما از خدا مى خواهيم كه از گناهانمان چشم پوشى كند، و در آنچه از عمرمان مانده ما را از لغزش حفظ نمايد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۴ و ج ۳۷ ص ۳۲۷.</ref> | وقتى همين سؤال را از خود حذيفه پرسيدند چنين گفت: به خدا قسم گوش و چشم ما گرفته شد و [[مرگ]] و شهادت را خوش نداشتيم و دنيا در قلبمان زينت يافت؛ و ما از خدا مى خواهيم كه از گناهانمان چشم پوشى كند، و در آنچه از عمرمان مانده ما را از لغزش حفظ نمايد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۴ و ج ۳۷ ص ۳۲۷.</ref> | ||
از جهتى ديگر مى توان از كلمه «تَزِلَّ» - كه به معناى لغزش است - اين استفاده را كرد كه راه راست يكى بيشتر نيست و آن گام برداشتن در راه على عليه السلام و موافقت تمام عيار با آن حضرت است. در نتيجه هر گونه لغزش و كوتاهى در آن راه به معناى انحراف از حق و مخالفت با آن است، ولى درجه آن از كوچک ترين لغزش آغاز | از جهتى ديگر مى توان از كلمه «تَزِلَّ» - كه به معناى لغزش است - اين استفاده را كرد كه راه راست يكى بيشتر نيست و آن گام برداشتن در راه على عليه السلام و موافقت تمام عيار با آن حضرت است. | ||
در نتيجه هر گونه لغزش و كوتاهى در آن راه به معناى انحراف از حق و مخالفت با آن است، ولى درجه آن از كوچک ترين لغزش آغاز مى شود تا به لغزش هايى مى رسد كه به قعر [[جهنم]] پرتاب مى كند؛ و از همين ديدگاه مخالفين [[معصومین علیهم السلام|اهل بیت علیهم السلام]] قابل درجه بندى هستند. | |||
== ابوذر پس از حجةالوداع<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۳۹.</ref> == | == ابوذر پس از حجةالوداع<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۳۹.</ref> == | ||
در آخرين لحظات خروج از [[مِنی|منا]] در سفر [[حجةالوداع]]، [[ | در آخرين لحظات خروج از [[مِنی|منا]] در سفر [[حجةالوداع]]، [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] سوار بر مركب شده با استفاده از آن موقعيت، بار ديگر مردم را متوجه محبت خاندان رسالت نمود و چنين فرمود: | ||
ابوذر پرسيد: يا رسول الله [[اسلام]] چيست؟ فرمود: «اسلام عريان است و لباس آن تقواست. زينت آن حياء است و ضابطه آن پرهيزكارى است و جمال آن دين است و ثمره آن عمل صالح است؛ و براى هر چيزى اساسى است و اساس اسلام محبت ما اهل بيت است».<ref>امالى الطوسى: ص ۸۴ .</ref> | «وارد [[بهشت]] نمى شود مگر كسى كه مسلمان باشد». | ||
ابوذر پرسيد: يا رسول الله [[اسلام]] چيست؟ فرمود: | |||
«اسلام عريان است و لباس آن تقواست. زينت آن حياء است و ضابطه آن پرهيزكارى است و جمال آن دين است و ثمره آن عمل صالح است؛ و براى هر چيزى اساسى است و اساس اسلام محبت ما اهل بيت است».<ref>امالى الطوسى: ص ۸۴ .</ref> | |||
== ابوذر و غدير در قيامت<ref>اسرار غدير: ص ۲۳۳ - ۲۳۵.</ref> == | == ابوذر و غدير در قيامت<ref>اسرار غدير: ص ۲۳۳ - ۲۳۵.</ref> == | ||
احاديثى در فضيلت عيد غدير و [[اهمیت]] خاص آن در مقايسه با ساير اعياد و نيز احياى غدير از لسان | احاديثى در فضيلت عيد غدير و [[اهمیت]] خاص آن در مقايسه با ساير اعياد و نيز احياى غدير از لسان [[معصومین علیهم السلام]] وارد شده كه از جمله آنها احياى غدير توسط [[امام صادق علیه السلام]] است. از جمله حضرت فرمود: | ||
روز [[قیامت]] چهار روز را مانند عروس به پيشگاه الهى مى برند: عيد فطر، عيد قربان، روز جمعه، [[عید غدیر از زبان معصومین علیهم السلام|عید غدیر]]. «روز غدير خم» در مقابل عيد قربان و فطر مانند ماه بين ستارگان است. | |||
خداوند تعالى بر غدير [[ملائکه]] مقربين را موكل مى كند كه رئيسشان [[جبرئیل]] است، و انبياء مرسلين را كه رئيسشان حضرت محمد صلى الله عليه و آله است، و اوصياء منتجبين را كه رئيسشان اميرالمؤمنين عليه السلام است، و اولياء خود را كه رئيسشان [[سلمان فارسی(محمّدی)|سلمان]] و ابوذر و [[مقداد بن عمرو کندی|مقداد]] و [[عمار بن یاسر عنسی (ابوالیقظان)|عمار]] هستند. اينان «غدير» را همراهى مى كنند تا آن را وارد [[بهشت]] نمايند.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۱۲.</ref> | |||
== اتمام حجت ابوذر با غدير<ref>چهارده قرن با غدير: ص ۸۲ . اسرار غدير: ص ۲۸۳.</ref> == | == اتمام حجت ابوذر با غدير<ref>چهارده قرن با غدير: ص ۸۲ . اسرار غدير: ص ۲۸۳.</ref> == | ||
از نمونه هاى بارز اتمام حجت و استدلال و يادآورى هاى غدير، مواردى است كه توسط خود خداوند و معصومين عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته است. تمام راويانى كه در طول هزار و چهارصد سال [[حدیث غدیر]] را [[روایت]] كرده اند نيز به گونه اى جهاد خود را در مقابله با اهل سقيفه به نمايش گذاشته اند. | از نمونه هاى بارز اتمام حجت و استدلال و يادآورى هاى غدير، مواردى است كه توسط خود خداوند و معصومين عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته است. | ||
تمام راويانى كه در طول هزار و چهارصد سال [[حدیث غدیر]] را [[روایت]] كرده اند نيز به گونه اى جهاد خود را در مقابله با اهل سقيفه به نمايش گذاشته اند. | |||
يكى از اصحاب معصومين عليهم السلام كه با غدير [[اتمام حجت]] نموده ابوذر غفارى است: | يكى از اصحاب معصومين عليهم السلام كه با غدير [[اتمام حجت]] نموده ابوذر غفارى است: | ||
خط ۵۶: | خط ۸۸: | ||
ابوذر در مجلس ابن عباس كه در خيمه اى برقرار بود نشسته بود و ابن عباس مشغول صحبت با مردم بود. ناگهان ابوذر برخاست و دست به عمود خيمه زد و گفت: | ابوذر در مجلس ابن عباس كه در خيمه اى برقرار بود نشسته بود و ابن عباس مشغول صحبت با مردم بود. ناگهان ابوذر برخاست و دست به عمود خيمه زد و گفت: | ||
اى مردم هر كس مرا مى شناسد كه مى شناسد، و هر كس مرا نمى شناسد من خود را به اسمم برايش معرفى مى كنم | اى مردم هر كس مرا مى شناسد كه مى شناسد، و هر كس مرا نمى شناسد من خود را به اسمم برايش معرفى مى كنم. | ||
ابوذر گفت: اى مردم، آيا قبول داريد كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم ما را جمع كرد و فرمود: «اللهم من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله...». همه گفتند: آرى به خدا قسم.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۳ ح ۷۶.</ref> | من جندب بن جناده ابوذر غفارى هستم. به حق خدا و رسولش از شما مى پرسم كه آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيديد كه مى فرمود: زمين حمل نكرده و آسمان سايه نينداخته بر راستگوتر از ابوذر؟ گفتند: آرى بخدا قسم. | ||
ابوذر گفت: اى مردم، آيا قبول داريد كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم ما را جمع كرد و فرمود: | |||
«اللهم من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله...». همه گفتند: آرى به خدا قسم.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۳ ح ۷۶.</ref> | |||
== استهزاء ابوذر از سوى ابوبكر و منافقين در غدير<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۱۷۶ - ۱۸۲. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۴۲، ۴۵۲ - ۴۵۴.</ref> == | == استهزاء ابوذر از سوى ابوبكر و منافقين در غدير<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۱۷۶ - ۱۸۲. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۴۲، ۴۵۲ - ۴۵۴.</ref> == | ||
آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير | آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهما السلام]] را در آن مقام مشهور و معروف بر پاداشت و معرفى كرد قبل از همه از نُه نفر بيعت گرفت و به آنان دستور داد برخيزند و با على عليه السلام بيعت كنند كه اول آنان [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] بودند. سپس به سران مهاجرين و انصار دستور [[بیعت]] داد و همه آنان بيعت كردند. | ||
در ادامه همگان شاهد معجزه اى بزرگ از اميرالمؤمنين عليه السلام بودند. ابوبكر همراه ديگر سران [[منافقین]] - كه از اين همه بزرگى و فضيلت به غيظ آمده بودند - اصحاب خاص پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام را [[استهزاء|تمسخر]] كردند، تا شايد كمى از غيظ و غضبشان كاسته شود. خداوند هم در آيات بالا به اين حركت آنان اشاره نموده است.<ref>تفسير الامام العسكرى عليه السلام: ص ۱۱۱ - ۱۲۳. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۵۴ - ۱۶۱. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۳ - ۲۲۶ و ج ۳۷ ص ۱۴۲ - ۱۴۸. مدينة المعاجز: ج ۱ ص ۴۳۸. تأويل الآيات: ج ۱ ص ۴۰ ح ۱۱. تفسير البرهان: ج ۱ ص ۵۹ ح ۱. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۷۳ .</ref> | در ادامه همگان شاهد معجزه اى بزرگ از اميرالمؤمنين عليه السلام بودند. ابوبكر همراه ديگر سران [[منافقین]] - كه از اين همه بزرگى و فضيلت به غيظ آمده بودند - اصحاب خاص پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام را [[استهزاء|تمسخر]] كردند، تا شايد كمى از غيظ و غضبشان كاسته شود. خداوند هم در آيات بالا به اين حركت آنان اشاره نموده است.<ref>تفسير الامام العسكرى عليه السلام: ص ۱۱۱ - ۱۲۳. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۵۴ - ۱۶۱. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۳ - ۲۲۶ و ج ۳۷ ص ۱۴۲ - ۱۴۸. مدينة المعاجز: ج ۱ ص ۴۳۸. تأويل الآيات: ج ۱ ص ۴۰ ح ۱۱. تفسير البرهان: ج ۱ ص ۵۹ ح ۱. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۷۳ .</ref> | ||
خط ۶۷: | خط ۱۰۳: | ||
كلام خداوند كه مى فرمايد: «وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ. اللَّه يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»<ref>بقره / ۱۴.</ref>: | كلام خداوند كه مى فرمايد: «وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ. اللَّه يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»<ref>بقره / ۱۴.</ref>: | ||
«هنگامى كه ايمان آورندگان را ملاقات كنند مى گويند ايمان آورديم، ولى وقتى با شياطينشان خلوت كنند مى گويند: ما با شماييم و ما مؤمنين را استهزاء مى كرديم. خداوند آنان را به مسخره مى گيرد و به آنان مهلت مى دهد كه در طغيان خود متحير بمانند». | «هنگامى كه ايمان آورندگان را ملاقات كنند مى گويند ايمان آورديم، ولى وقتى با شياطينشان خلوت كنند مى گويند: ما با شماييم و ما مؤمنين را [[استهزاء]] مى كرديم. خداوند آنان را به مسخره مى گيرد و به آنان مهلت مى دهد كه در طغيان خود متحير بمانند». | ||
اين آيه درباره اين است كه وقتى اين بيعت شكنان كه بر مخالفت با على عليه السلام و مانع شدن خلافت از او همپيمان شده بودند، با مؤمنين رو به رو مى شدند مى گفتند: ما هم مانند ايمان شما ايمان آورده ايم. | اين آيه درباره اين است كه وقتى اين بيعت شكنان كه بر مخالفت با على عليه السلام و مانع شدن [[جانشین|خلافت]] از او همپيمان شده بودند، با مؤمنين رو به رو مى شدند مى گفتند: ما هم مانند ايمان شما ايمان آورده ايم. | ||
به عنوان مثال، يكى از برنامه هاى منافقين اين بود كه وقتى سلمان و مقداد و ابوذر و عمار را مى ديدند به آنان مى گفتند: «ما به محمد ايمان | به عنوان مثال، يكى از برنامه هاى منافقين اين بود كه وقتى سلمان و مقداد و ابوذر و عمار را مى ديدند به آنان مى گفتند: «ما به محمد ايمان آورده ايم و در برابر [[بیعت]] على و فضيلت او سر تسليم فرود آورده ايم و مانند شما اوامر او را اجرا مى كنيم». | ||
به خصوص [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] و بقيه نُه نفرى كه سرشناستر در نفاق بودند، گاهى كه در راه با سلمان و اصحابش رو به رو مى شدند از آنان احساس انزجار مى كردند و مى گفتند: «اينان اصحاب ساحر و احمق هستند»، كه منظورشان پيامبر و على عليهما السلام بود. سپس به يكديگر مى گفتند: «از اينان بپرهيزيد كه مبادا از گوشه هاى سخنانتان درباره [[کفّار|کفر]] محمد و آنچه درباره على گفته با اطلاع شوند و خبر آن را براى او ببرند و باعث هلاک شما شود». | به خصوص [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] و بقيه نُه نفرى كه سرشناستر در نفاق بودند، گاهى كه در راه با سلمان و اصحابش رو به رو مى شدند از آنان احساس انزجار مى كردند و مى گفتند: | ||
«اينان اصحاب ساحر و احمق هستند»، كه منظورشان پيامبر و على عليهما السلام بود. سپس به يكديگر مى گفتند: | |||
«از اينان بپرهيزيد كه مبادا از گوشه هاى سخنانتان درباره [[کفّار|کفر]] محمد و آنچه درباره على گفته با اطلاع شوند و خبر آن را براى او ببرند و باعث هلاک شما شود». | |||
آنگاه ابوبكر به اصحاب منافقش مى گفت: «اينک مرا بنگريد كه چگونه آنان را به مسخره مى گيرم و شر آنان را از شما دفع مى كنم»! وقتى به آنان نزديک شدند ابوبكر به هر كدام كلماتى گفت. | آنگاه ابوبكر به اصحاب منافقش مى گفت: «اينک مرا بنگريد كه چگونه آنان را به مسخره مى گيرم و شر آنان را از شما دفع مى كنم»! وقتى به آنان نزديک شدند ابوبكر به هر كدام كلماتى گفت. | ||
از جمله به ابوذر گفت: مرحبا به تو اى ابوذر! تو همان كسى هستى كه پيامبر درباره ات گفت: «زمين بر خود حمل نكرده و آسمان سايه نينداخته بر گوينده اى كه راستگوتر از ابوذر باشد». از پيامبر پرسيدند: خداوند به چه چيزى او را فضيلت و شرافت داده است؟ او گفت: «زيرا او به بركت على برادرم گوينده توانايى است و در شرايط مختلف ثناخوان او و نسبت به مسخره كنندگان و دشمنان او سرزنش كننده و با اولياء و دوستان او مُوالى و دوست است، و به زودى خدا او را در بهشت از بهترين ساكنين آن قرار مى دهد و تعدادى كه عدد آن را جز خدا نمى داند از حوريان و غلمان و پسران بهشتى خدمتكار او خواهند بود...». | از جمله به ابوذر گفت: مرحبا به تو اى ابوذر! تو همان كسى هستى كه پيامبر درباره ات گفت: «زمين بر خود حمل نكرده و آسمان سايه نينداخته بر گوينده اى كه راستگوتر از ابوذر باشد». | ||
از پيامبر پرسيدند: خداوند به چه چيزى او را فضيلت و شرافت داده است؟ | |||
او گفت: «زيرا او به بركت على برادرم گوينده توانايى است و در شرايط مختلف ثناخوان او و نسبت به مسخره كنندگان و دشمنان او سرزنش كننده و با اولياء و دوستان او مُوالى و دوست است، و به زودى خدا او را در بهشت از بهترين ساكنين آن قرار مى دهد و تعدادى كه عدد آن را جز خدا نمى داند از حوريان و غلمان و پسران بهشتى خدمتكار او خواهند بود...». | |||
سلمان و اصحابش برخورد ظاهرى آنان را مى پذيرفتند همان گونه كه خدا امر فرموده بود، و از كنار آنان مى گذشتند. | سلمان و اصحابش برخورد ظاهرى آنان را مى پذيرفتند همان گونه كه خدا امر فرموده بود، و از كنار آنان مى گذشتند. | ||
خط ۸۶: | خط ۱۳۰: | ||
== افشاى نفاق منافقين در غدير<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۱۳۶. اسرار غدير: ص ۸۳ . غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۲۹.</ref> == | == افشاى نفاق منافقين در غدير<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۱۳۶. اسرار غدير: ص ۸۳ . غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۲۹.</ref> == | ||
منافقين در خلوت همچنان اقرار به شكست خود و عظمت ماجراى غدير مى نمودند. اين شكست آتش كينه آنان را | منافقين در خلوت همچنان اقرار به شكست خود و عظمت ماجراى غدير مى نمودند. اين شكست آتش كينه آنان را شعله ور مى كرد، ولى چون خود را از هر تلاشى عاجز مى ديدند براى خالى كردن غيظ خود دست به كارهاى احمقانه اى مى زدند و در دنياى كفر آميز خود به [[استهزاء]] مى پرداختند. | ||
نمونه اى از كارهاى حماقت آميز آنان ماجراى [[سوسمار]] است كه ابوذر آن را به پيامبر صلى الله عليه و آله اطلاع داد: | |||
آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله از منصوب كردن اميرالمؤمنين عليه السلام در غدير فراغت يافت و مردم از مجلس سخنرانى متفرق شدند، عده اى از قريش گرد يكديگر جمع شده بودند و از آنچه اتفاق افتاد تأسف مى خوردند. در اين ميان سوسمارى از كنار آنان عبور كرد. يكى از آنان گفت: اى كاش محمد اين سوسمار رابه جاى على امير ما قرار مى داد! | |||
ابوذر سخن آنان را شنيد و براى پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرد. حضرت سراغ آنان فرستاد و آنان را حاضر نمود و خبر ابوذر را برايشان بازگو كرد. | ابوذر سخن آنان را شنيد و براى پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرد. حضرت سراغ آنان فرستاد و آنان را حاضر نمود و خبر ابوذر را برايشان بازگو كرد. |