۲۳٬۲۳۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
با دقت و مرور چند باره در [[خطبه غدیر امیرالمؤمنین علیه السلام|خطبه امیرالمؤمنین علیه السلام]] در روز عيد غدير در ايام [[خلافت ظاهری اميرالمؤمنين عليه السلام|خلافت ظاهرى]] خود، در اينجا به چند نكته در مورد سرّ بزرگى عيد غدير در اين خطبه اشاره مى شود: | با دقت و مرور چند باره در [[خطبه غدیر امیرالمؤمنین علیه السلام|خطبه امیرالمؤمنین علیه السلام]] در روز عيد غدير در ايام [[خلافت ظاهری اميرالمؤمنين عليه السلام|خلافت ظاهرى]] خود، در اينجا به چند نكته در مورد سرّ بزرگى عيد غدير در اين خطبه اشاره مى شود: | ||
۱. امام صريحاً | ۱. امام صريحاً مى فرمايد كه خدا خود رهبر را معين كرده است و در اين باره آيه فرستاده. اين پاسخ ياوه سرايى آن كسانى است كه گفتند در [[اسلام]] امام و [[خلیفه در خطبه غدیر|خلیفه]] تعيين نشده، و در قرآن در اين باره سخن نرفته است. | ||
اكنون آيا على عليه السلام از [[ارتباط غدیر با قرآن|قرآن]] و [[اسلام]] بهتر خبر دارد و از چگونگى و شأن نزول آيات آن، يا فلان متكلم سنى و قاضى القضاة وابسته به دربار خلافت، يا فلان مستشرق يهودى مأمور مرموز، يا فلان استاد [[تاریخ]] [[ادبیات]]، يا فلان دكتر حقوق مدنى، يا فلان به اصطلاح محقق در جامعه شناسى ولى بى اطلاع از اسلام، يا فلان چانهزن بر سر لفظ سميرم و شميرم... ؟ | |||
۲. امام عليه السلام در سخنان خود به اين حقيقت اشاره مىكند كه جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آله خلق را به سوى خدا مى خوانند و به مردمان خداشناسى مى آموزند. يعنى فلسفه رهبرى در دين نشر خداشناسى و بر پا كردن جامعه اى خدايى - انسانى است. حال بايد ديد: | |||
آيا كسانى چون مروان و يزيد و وليد و حجاج و هارون و متوكل و همانند اينان، معلمان خداشناسى بودند؟! | آيا كسانى چون مروان و يزيد و وليد و حجاج و هارون و متوكل و همانند اينان، معلمان خداشناسى بودند؟! | ||
آيا اينان بودند كه خدا رتبه جانشينى | آيا اينان بودند كه خدا رتبه جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله را به آنان بخشيد و مبلغ احكام خود قرارشان داد؟! | ||
آيا اينان به مردم خداشناسى آموختند و پاسدار رسالت محمد بودند؟ | آيا اينان به مردم خداشناسى آموختند و پاسدار رسالت محمد بودند؟ | ||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
و آيا... و آيا...؟ | و آيا... و آيا...؟ | ||
۳. امام در چند مورد از اين سخنرانى كه در روز [[عید غدیر]] و [[جمعه]] ادا كرده است، از واقعه غدير به عنوان «[[نعمت]]» ياد مى كند و مى فرمايد كه خداى را بر آن شكر گزاريد، و اين يادآورى را تكرار مى كند. | |||
معلوم است كه اين همه يادآورى و تأكيد و تكرار به خاطر مضمون غدير و محتواى آن است؛ يعنى تأمين حقوق انسان و حدود اسلام. | |||
۴. امام خود را «سبيل الله» يعنى «راه خدا» مى خواند، و مى فرمايد كه قرآن هم گفته است در پيرامون همين مقام، چونان صفى استوار گرد آييد و پيكار كنيد. | |||
اين تصريح است به اهميت مقام [[رهبر]] دينى در جامعه اسلامى، و اينكه امت بدون رهبر دينى راه خدا را در پيش ندارد. | |||
۵. امام در اين خطبه به صراحت مى فرمايد كه اقرار و ايمان به توحيد، بى اقرار و ايمان به نبوت و بى اقرار و ايمان به امامت پذيرفته نيست. | |||
چرا؟ چون منظور از عرضه دين الهى بر بشر، تأمين سعادت كلى و رستگارى نهايى انسان و بلوغ انسانيت است، و وصول آدمى به اصل حقيقت در جهت علم و اصل عدالت در جهت عمل. | |||
بديهى است اين منظور نيازمند به علم و عمل است. علم صحيح و عمل درست يعنى جهانبينى مطابق واقع، و رفتار و تصرف مطابق چگونگى كه بايد و شايد. و پر روشن است كه بشر در رسيدن به اين مقصود نيازمند به حق و كمک حق است. | |||
طبعاً اين كمک و راهنمايى جز از طريق پيشوايى به اين مقصود، نيازمند به حق و كمک حق است، و اين كمک و راهنمايى جز از طريق پيشواى الهى؛ يعنى امام معصوم عليه السلام كه خدا او را تعيين كرده كه كلام و حكم او كلام و حكم خدا باشد، به گونه اى ديگر ميسر نخواهد بود. | |||
بشر با استعدادها و معلومات بشرى خود قادر به طى كردن اين راه نيست. پس ايمان به خدا و [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] و امام عليه السلام و اطاعت از آنان همه با هم لازم است، و اين هر سه [[ایمان]]، هر يک مكمل آن ديگرى است و هر يک بى آن ديگرى ناقص است. | |||
از همين | اساساً يكى از فلسفه هاى لزوم امام همين حتميت لزوم علم است در رسيدن به سعادت و عمل بر طبق آن علم، چون ممكن است پيامبر صلى الله عليه و آله جزئيات و فروع و تفصيل هاى همه معارف و احكام را در مدت محدود زندگى خويش نفرموده باشد. | ||
بسا به خاطر كشاكش ها و گرفتارى هاى اصل تأسيس و تبليغ، يا به خاطر تأخير زمانى ظرف بيان، يا عدم آمادگى نفوس و امثال اين علل كه نزد خردمندان روشن است. | |||
اينجاست كه تنها امام معصوم عليه السلام تعيين شده از جانب خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله مى تواند مرجعى مطمئن باشد، و دين و تفاصيل آن را بياموزد، و مربى امت باشد، و خلأ وجود پيامبر صلى الله عليه و آله و انقطاع وحى را پر كند، و علمى بياموزد و حكمى بدهد كه علم درست و حكم خدا باشد. | |||
از همين رو برخى از محققان، از جمله ملامحسن فيض كاشانى بدان تصريح كرده اند. فيض مى گويد: | |||
فرائض و نواميس دين از اين جهت به وسيله ولايت و امامت تكميل شد كه پيامبر صلى الله عليه و آله علوم و تعاليمى را كه خدا به او داده بود به على عليه السلام آموخت، و على عليه السلام به اوصياء خود، يكى پس از ديگرى. | |||
پس | پس چون پيامبر صلى الله عليه و آله على و ائمه اولاد على عليهم السلام را به جاى خويش معرفى كرد و براى امت ممكن گشت كه در معرفت حلال و حرام و احكام دين خدا به آنان رجوع كنند، و اين امر با آمدن هر يك از آنان پس از ديگرى استمرار توانست يافت. | ||
دين كامل گشت و نعمت هدايت تمام، و الحمدللَّه. و اين مطلب را خود امامان ما فرموده اند.<ref>تفسير صافى: ج ۱ ص ۴۲۱، به نقل از: تفسير عياشى: ج ۱ ص ۲۹۳.</ref> | |||
و | با توضيحات گذشته، معناى اين سخن امام عليه السلام و نيز مقصود از نزول آيه اكمال و آيه تبليغ نيز معلوم مى شود؛ يعنى با تعيين شخص رهبر، دين در جامعه اسلامى كامل گشت. | ||
پس ملاحظه مى كنيد كه به تصريح قرآن كريم و احاديث نبوى و فرموده امام على بن ابى طالب عليه السلام - كه به شهادت علماى [[اهل سنت]] براى هر مسلمانى از هر مذهبى كه باشد حجت است - دين اسلام بدون جهت داشتن نسبت به چگونگى حكومت كامل نيست. | |||
و به تعبير شيعه: امام شناسى (معرفة الامام) نيز جزو اصول دين است. و اين راقى ترين فلسفه است كه در دينى مسئله رهبرى و حكومت و معرفت اين مقام و صلاحيت و شرط كردن عدالت در آن جزو اصول دين باشد. | |||
بدين گونه و با توجه به آنچه نقل كرديم و توضيح داديم، روشن است كه عيد غدير اسلامى است، نه صرفا شيعى. | |||
زيرا روزى كه به جز [[اهمیت]] قرآنى آن و سخنان [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] درباره آن و محتواى حيوى آن، على بن ابى طالب عليه السلام نيز اين گونه به ياد كرد اهميتش بپردازد و آن را عيدى بزرگ و سترگ بخواند، جز يک روز عظيم و يک عيد اسلامى چه مى تواند باشد؟ | |||
پس اگر در اثر تداوم سوء ترتبيت و تعليم در دوران گذشته و روزگاران خلافت اموى و عباسى و ديگر سلاطينِ ظلم و عالمان متعصب و هم غفلت امروزين متفكران مسلمان، اكنون نيز اين روز حياتى در بسيارى از جوامع اسلامى به دست فراموشى سپرده شده است! | |||
از | اين از نظر مبادى اسلام يک گناه بزرگ اجتماعى است، و هم از بين بردن يكى از چهار اصل اساسى [[اسلام]] است؛ يعنى [[توحید]]، [[رسالت|نبوّت]]، [[امامت]] و [[معاد]]. | ||
از اين رو بايد جامعه اسلامى با زنده كردن خاطرات اين روز و تفهيم محتواى آن به فرزندان سرزمين هاى اسلام كفاره اين [[معصیت|گناه]] را بپردازد، و محققان و مؤلفان و شاعران و نويسندگان مسلمان، با نشر تعليم نهفته در آن و حساسيت نشان دادن نسبت به آن تعليم، يكى از بزرگترين آرمان هاى انسانى اسلام را احيا كنند. | |||
آرى، پوشاندن يا پوشيده ماندن غدير، پوشاندن يا پوشيده ماندن يكى از | آرى، پوشاندن يا پوشيده ماندن غدير، پوشاندن يا پوشيده ماندن يكى از روشن ترين روزهاى [[انسان]]، و نسيانِ يكى از پاكترين و عظيم ترين و درخشنده ترين سنت هاى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است. | ||
به ديگر سخن: رد كردن عظيمترين فرياد و بلكه فرياد نهايى و ابدى [[وحی]] است به حلقوم رسول الله صلى الله عليه و آله، و دست رد در برابر آن فراز كردن است. | |||
تبلور جوهر نهايى در جامعه اسلام غدير است، و پايان فريادهاى وحى خداى غدير. و چون پيامبر ما صلى الله عليه و آله خاتم پيامبران است بايد گفت: | |||
آخرين حكم آسمان روز غدير است؛ يعنى ارشاد ابديت در مسير حيات انسانى، امامت على بن ابى طالب عليه السلام است، و [[امامت]] اولاد او به عنوان معلمان علم يقين و مجريان احكام و حدود خدايى تا دامنه قيامت. | |||
در واقع، آنچه از پيامبر | در واقع، آنچه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله درباره حضرت مهدى عليه السلام و خروج موعود نيز روايت شده و خاطره اى را كه مسلمين درباره آينده جهان و استقرار دولت مهدى عليه السلام - يعنى پراكندن حق در هر كائن و آكندن گيتى از عدل - دارند، همان تأسيس «مدينه غدير» است، كه در تشكيل دادن آن براى هر نسل و در هر نسل بكوشند. | ||
آنچه حضرت مهدى عليه السلام تأسيس مى كند، تكلف دينى خود آن امام است در روزگار ظهور خود و در ظرف زمانى آن تكليف، كه «ان اللَّه غالب على امره».××× 1 يوسفعليه السلام / 21. ××× در حقيقت «بعثت، غدير، عاشورا، مهدى» چهار جهت اصلى خانه اسلام است كه به روزگار «مهدى» سراسر جهان خواهد بود: «ان الارض يرثها عبادى الصالحون».××× 1 انبياءعليهم السلام / 105. ××× | |||
== پانویس == |