اسرار عظمت غدیر

از ویکی غدیر

سرّ بزرگىِ عيد غدير[۱]

  با دقت و مرور چند باره در خطبه امیرالمؤمنین ‏علیه السلام در روز عيد غدير در ايام خلافت ظاهرى خود، در اينجا به چند نكته در مورد سرّ بزرگى عيد غدير در اين خطبه اشاره مى‏ شود:

۱. امام صريحاً مى ‏فرمايد كه خدا خود رهبر را معين كرده است و در اين باره آيه فرستاده. اين پاسخ ياوه ‏سرايى آن كسانى است كه گفتند در اسلام امام و خلیفه تعيين نشده، و در قرآن در اين باره سخن نرفته است.

اكنون آيا على ‏عليه السلام از قرآن و اسلام بهتر خبر دارد و از چگونگى و شأن نزول آيات آن، يا فلان متكلم سنى و قاضى‏ القضاة وابسته به دربار خلافت، يا فلان مستشرق يهودى مأمور مرموز، يا فلان استاد تاریخ ادبیات، يا فلان دكتر حقوق مدنى، يا فلان به اصطلاح محقق در جامعه ‏شناسى ولى بى ‏اطلاع از اسلام، يا فلان چانه‏زن بر سر لفظ سميرم و شميرم... ؟

۲.  امام ‏عليه السلام در سخنان خود به اين حقيقت اشاره مى‏كند كه جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آله خلق را به سوى خدا مى‏ خوانند و به مردمان خداشناسى مى ‏آموزند. يعنى فلسفه رهبرى در دين نشر خداشناسى و بر پا كردن جامعه ‏اى خدايى -  انسانى است. حال بايد ديد:

آيا كسانى چون مروان و يزيد و وليد و حجاج و هارون و متوكل و همانند اينان، معلمان خداشناسى بودند؟!

آيا اينان بودند كه خدا رتبه جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله را به آنان بخشيد و مبلغ احكام خود قرارشان داد؟!

آيا اينان به مردم خداشناسى آموختند و پاسدار رسالت محمد بودند؟

آيا اينان ترجمان مشيت ازلى و زبان اراده الهى بودند؟

و آيا... و آيا...؟

۳. امام در چند مورد از اين سخنرانى كه در روز عید غدیر و جمعه ادا كرده است، از واقعه غدير به عنوان «نعمت» ياد مى‏ كند و مى‏ فرمايد كه خداى را بر آن شكر گزاريد، و اين يادآورى را تكرار مى‏ كند.

معلوم است كه اين همه يادآورى و تأكيد و تكرار به خاطر مضمون غدير و محتواى آن است؛ يعنى تأمين حقوق انسان و حدود اسلام.

۴. امام خود را «سبيل الله» يعنى «راه خدا» مى‏ خواند، و مى ‏فرمايد كه قرآن هم گفته است در پيرامون همين مقام، چونان صفى استوار گرد آييد و پيكار كنيد.

اين تصريح است به اهميت مقام رهبر دينى در جامعه اسلامى، و اينكه امت بدون رهبر دينى راه خدا را در پيش ندارد.

۵. امام در اين خطبه به صراحت مى‏ فرمايد كه اقرار و ايمان به توحيد، بى اقرار و ايمان به نبوت و بى اقرار و ايمان به امامت پذيرفته نيست.

چرا؟ چون منظور از عرضه دين الهى بر بشر، تأمين سعادت كلى و رستگارى نهايى انسان و بلوغ انسانيت است، و وصول آدمى به اصل حقيقت در جهت علم و اصل عدالت در جهت عمل.

بديهى است اين منظور نيازمند به علم و عمل است. علم صحيح و عمل درست يعنى جهان‏بينى مطابق واقع، و رفتار و تصرف مطابق چگونگى كه بايد و شايد. و پر روشن است كه بشر در رسيدن به اين مقصود نيازمند به حق و كمک حق است.

طبعاً اين كمک و راهنمايى جز از طريق پيشوايى به اين مقصود، نيازمند به حق و كمک حق است، و اين كمک و راهنمايى جز از طريق پيشواى الهى؛ يعنى امام معصوم‏ عليه السلام كه خدا او را تعيين كرده كه كلام و حكم او كلام و حكم خدا باشد، به گونه ‏اى ديگر ميسر نخواهد بود.

بشر با استعدادها و معلومات بشرى خود قادر به طى كردن اين راه نيست. پس ايمان به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و امام‏ عليه السلام و اطاعت از آنان همه با هم لازم است، و اين هر سه ایمان، هر يک مكمل آن ديگرى است و هر يک بى آن ديگرى ناقص است.

اساساً يكى از فلسفه ‏هاى لزوم امام همين حتميت لزوم علم است در رسيدن به سعادت و عمل بر طبق آن علم، چون ممكن است پيامبر صلى الله عليه و آله جزئيات و فروع و تفصيل‏ هاى همه معارف و احكام را در مدت محدود زندگى خويش نفرموده باشد.

بسا به خاطر كشاكش‏ ها و گرفتارى‏ هاى اصل تأسيس و تبليغ، يا به خاطر تأخير زمانى ظرف بيان، يا عدم آمادگى نفوس و امثال اين علل كه نزد خردمندان روشن است.

اينجاست كه تنها امام معصوم ‏عليه السلام تعيين شده از جانب خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏ تواند مرجعى مطمئن باشد، و دين و تفاصيل آن را بياموزد، و مربى امت باشد، و خلأ وجود پيامبر صلى الله عليه و آله و انقطاع وحى را پر كند، و علمى بياموزد و حكمى بدهد كه علم درست و حكم خدا باشد.

از همين رو برخى از محققان، از جمله ملامحسن فيض كاشانى بدان تصريح كرده اند. فيض مى ‏گويد:

فرائض و نواميس دين از اين جهت به وسيله ولايت و امامت تكميل شد كه پيامبر صلى الله عليه و آله علوم و تعاليمى را كه خدا به او داده بود به على‏ عليه السلام آموخت، و على‏ عليه السلام به اوصياء خود، يكى پس از ديگرى.

پس چون پيامبر صلى الله عليه و آله على و ائمه اولاد على‏ عليهم السلام را به جاى خويش معرفى كرد و براى امت ممكن گشت كه در معرفت حلال و حرام و احكام دين خدا به آنان رجوع كنند، و اين امر با آمدن هر يك از آنان پس از ديگرى استمرار توانست يافت.

دين كامل گشت و نعمت هدايت تمام، و الحمدللَّه. و اين مطلب را خود امامان ما فرموده ‏اند.[۲]

با توضيحات گذشته، معناى اين سخن امام‏ عليه السلام و نيز مقصود از نزول آيه اكمال و آيه تبليغ نيز معلوم مى‏ شود؛ يعنى با تعيين شخص رهبر، دين در جامعه اسلامى كامل گشت.

پس ملاحظه مى ‏كنيد كه به تصريح قرآن كريم و احاديث نبوى و فرموده امام على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام -  كه به شهادت علماى اهل‏ سنت براى هر مسلمانى از هر مذهبى كه باشد حجت است -  دين اسلام بدون جهت داشتن نسبت به چگونگى حكومت كامل نيست.

و به تعبير شيعه: امام‏ شناسى (معرفة الامام) نيز جزو اصول دين است. و اين راقى ‏ترين فلسفه است كه در دينى مسئله رهبرى و حكومت و معرفت اين مقام و صلاحيت و شرط كردن عدالت در آن جزو اصول دين باشد.

بدين گونه و با توجه به آنچه نقل كرديم و توضيح داديم، روشن است كه عيد غدير اسلامى است، نه صرفا شيعى.

زيرا روزى كه به جز اهمیت قرآنى آن و سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله درباره آن و محتواى حيوى آن، على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام نيز اين گونه به ياد كرد اهميتش بپردازد و آن را عيدى بزرگ و سترگ بخواند، جز يک روز عظيم و يک عيد اسلامى چه مى ‏تواند باشد؟

پس اگر در اثر تداوم سوء ترتبيت و تعليم در دوران گذشته و روزگاران خلافت اموى و عباسى و ديگر سلاطينِ ظلم و عالمان متعصب و هم غفلت امروزين متفكران مسلمان، اكنون نيز اين روز حياتى در بسيارى از جوامع اسلامى به دست فراموشى سپرده شده است!

اين از نظر مبادى اسلام يک گناه بزرگ اجتماعى است، و هم از بين بردن يكى از چهار اصل اساسى اسلام است؛ يعنى توحید، نبوّت، امامت و معاد.

از اين رو بايد جامعه اسلامى با زنده كردن خاطرات اين روز و تفهيم محتواى آن به فرزندان سرزمين‏ هاى اسلام كفاره اين گناه را بپردازد، و محققان و مؤلفان و شاعران و نويسندگان مسلمان، با نشر تعليم نهفته در آن و حساسيت نشان دادن نسبت به آن تعليم، يكى از بزرگ‏ترين آرمان‏ هاى انسانى اسلام را احيا كنند.

آرى، پوشاندن يا پوشيده ماندن غدير، پوشاندن يا پوشيده ماندن يكى از روشن ‏ترين روزهاى انسان، و نسيانِ يكى از پاك‏ترين و عظيم‏ ترين و درخشنده ‏ترين سنت‏ هاى پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه و آله است.

به ديگر سخن: رد كردن عظيم‏ترين فرياد و بلكه فرياد نهايى و ابدى وحی است به حلقوم رسول‏ الله ‏صلى الله عليه و آله، و دست رد در برابر آن فراز كردن است.

تبلور جوهر نهايى در جامعه اسلام غدير است، و پايان فريادهاى وحى خداى غدير. و چون پيامبر ما صلى الله عليه و آله خاتم پيامبران است بايد گفت:

آخرين حكم آسمان روز غدير است؛ يعنى ارشاد ابديت در مسير حيات انسانى، امامت على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام است، و امامت اولاد او به عنوان معلمان علم يقين و مجريان احكام و حدود خدايى تا دامنه قيامت.

در واقع، آنچه از پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله درباره حضرت مهدى‏ عليه السلام و خروج موعود نيز روايت شده و خاطره ‏اى را كه مسلمين درباره آينده جهان و استقرار دولت مهدى‏ عليه السلام - يعنى پراكندن حق در هر كائن و آكندن گيتى از عدل -  دارند، همان تأسيس «مدينه غدير» است، كه در تشكيل دادن آن براى هر نسل و در هر نسل بكوشند.

آنچه حضرت مهدى عليه السلام تأسيس مى ‏كند، تكلف دينى خود آن امام است در روزگار ظهور خود و در ظرف زمانى آن تكليف، كه «ان اللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ».[۳]

در حقيقت «بعثت، غدير، عاشورا، مهدى» چهار جهت اصلى خانه اسلام است كه به روزگار «مهدى» سراسر جهان خواهد بود: «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ».[۴]

پانویس

  1. حماسه غدير (حكيمى): ص ۷۳ - ۷۸.
  2. تفسير صافى: ج ۱ ص ۴۲۱، به نقل از: تفسير عياشى: ج ۱ ص ۲۹۳.
  3. يوسف ‏عليه السلام /  ۲۱.
  4. انبياء عليهم السلام /  ۱۰۵.