اسرار عظمت غدیر
سرّ بزرگىِ عيد غدير[۱]
با دقت و مرور چند باره در خطبه امیرالمؤمنین علیه السلام در روز عيد غدير در ايام خلافت ظاهرى خود، در اينجا به چند نكته در مورد سرّ بزرگى عيد غدير در اين خطبه اشاره مى شود:
۱. امام صريحاً مى فرمايد كه خدا خود رهبر را معين كرده است و در اين باره آيه فرستاده. اين پاسخ ياوه سرايى آن كسانى است كه گفتند در اسلام امام و خلیفه تعيين نشده، و در قرآن در اين باره سخن نرفته است.
اكنون آيا على عليه السلام از قرآن و اسلام بهتر خبر دارد و از چگونگى و شأن نزول آيات آن، يا فلان متكلم سنى و قاضى القضاة وابسته به دربار خلافت، يا فلان مستشرق يهودى مأمور مرموز، يا فلان استاد تاریخ ادبیات، يا فلان دكتر حقوق مدنى، يا فلان به اصطلاح محقق در جامعه شناسى ولى بى اطلاع از اسلام، يا فلان چانهزن بر سر لفظ سميرم و شميرم... ؟
۲. امام عليه السلام در سخنان خود به اين حقيقت اشاره مىكند كه جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آله خلق را به سوى خدا مى خوانند و به مردمان خداشناسى مى آموزند. يعنى فلسفه رهبرى در دين نشر خداشناسى و بر پا كردن جامعه اى خدايى - انسانى است. حال بايد ديد:
آيا كسانى چون مروان و يزيد و وليد و حجاج و هارون و متوكل و همانند اينان، معلمان خداشناسى بودند؟!
آيا اينان بودند كه خدا رتبه جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله را به آنان بخشيد و مبلغ احكام خود قرارشان داد؟!
آيا اينان به مردم خداشناسى آموختند و پاسدار رسالت محمد بودند؟
آيا اينان ترجمان مشيت ازلى و زبان اراده الهى بودند؟
و آيا... و آيا...؟
۳. امام در چند مورد از اين سخنرانى كه در روز عید غدیر و جمعه ادا كرده است، از واقعه غدير به عنوان «نعمت» ياد مى كند و مى فرمايد كه خداى را بر آن شكر گزاريد، و اين يادآورى را تكرار مى كند.
معلوم است كه اين همه يادآورى و تأكيد و تكرار به خاطر مضمون غدير و محتواى آن است؛ يعنى تأمين حقوق انسان و حدود اسلام.
۴. امام خود را «سبيل الله» يعنى «راه خدا» مى خواند، و مى فرمايد كه قرآن هم گفته است در پيرامون همين مقام، چونان صفى استوار گرد آييد و پيكار كنيد.
اين تصريح است به اهميت مقام رهبر دينى در جامعه اسلامى، و اينكه امت بدون رهبر دينى راه خدا را در پيش ندارد.
۵. امام در اين خطبه به صراحت مى فرمايد كه اقرار و ايمان به توحيد، بى اقرار و ايمان به نبوت و بى اقرار و ايمان به امامت پذيرفته نيست.
چرا؟ چون منظور از عرضه دين الهى بر بشر، تأمين سعادت كلى و رستگارى نهايى انسان و بلوغ انسانيت است، و وصول آدمى به اصل حقيقت در جهت علم و اصل عدالت در جهت عمل.
بديهى است اين منظور نيازمند به علم و عمل است. علم صحيح و عمل درست يعنى جهانبينى مطابق واقع، و رفتار و تصرف مطابق چگونگى كه بايد و شايد. و پر روشن است كه بشر در رسيدن به اين مقصود نيازمند به حق و كمک حق است.
طبعاً اين كمک و راهنمايى جز از طريق پيشوايى به اين مقصود، نيازمند به حق و كمک حق است، و اين كمک و راهنمايى جز از طريق پيشواى الهى؛ يعنى امام معصوم عليه السلام كه خدا او را تعيين كرده كه كلام و حكم او كلام و حكم خدا باشد، به گونه اى ديگر ميسر نخواهد بود.
بشر با استعدادها و معلومات بشرى خود قادر به طى كردن اين راه نيست. پس ايمان به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و امام عليه السلام و اطاعت از آنان همه با هم لازم است، و اين هر سه ایمان، هر يک مكمل آن ديگرى است و هر يک بى آن ديگرى ناقص است.
اساساً يكى از فلسفه هاى لزوم امام همين حتميت لزوم علم است در رسيدن به سعادت و عمل بر طبق آن علم، چون ممكن است پيامبر صلى الله عليه و آله جزئيات و فروع و تفصيل هاى همه معارف و احكام را در مدت محدود زندگى خويش نفرموده باشد.
بسا به خاطر كشاكش ها و گرفتارى هاى اصل تأسيس و تبليغ، يا به خاطر تأخير زمانى ظرف بيان، يا عدم آمادگى نفوس و امثال اين علل كه نزد خردمندان روشن است.
اينجاست كه تنها امام معصوم عليه السلام تعيين شده از جانب خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله مى تواند مرجعى مطمئن باشد، و دين و تفاصيل آن را بياموزد، و مربى امت باشد، و خلأ وجود پيامبر صلى الله عليه و آله و انقطاع وحى را پر كند، و علمى بياموزد و حكمى بدهد كه علم درست و حكم خدا باشد.
از همين رو برخى از محققان، از جمله ملامحسن فيض كاشانى بدان تصريح كرده اند. فيض مى گويد:
فرائض و نواميس دين از اين جهت به وسيله ولايت و امامت تكميل شد كه پيامبر صلى الله عليه و آله علوم و تعاليمى را كه خدا به او داده بود به على عليه السلام آموخت، و على عليه السلام به اوصياء خود، يكى پس از ديگرى.
پس چون پيامبر صلى الله عليه و آله على و ائمه اولاد على عليهم السلام را به جاى خويش معرفى كرد و براى امت ممكن گشت كه در معرفت حلال و حرام و احكام دين خدا به آنان رجوع كنند، و اين امر با آمدن هر يك از آنان پس از ديگرى استمرار توانست يافت.
دين كامل گشت و نعمت هدايت تمام، و الحمدللَّه. و اين مطلب را خود امامان ما فرموده اند.[۲]
با توضيحات گذشته، معناى اين سخن امام عليه السلام و نيز مقصود از نزول آيه اكمال و آيه تبليغ نيز معلوم مى شود؛ يعنى با تعيين شخص رهبر، دين در جامعه اسلامى كامل گشت.
پس ملاحظه مى كنيد كه به تصريح قرآن كريم و احاديث نبوى و فرموده امام على بن ابى طالب عليه السلام - كه به شهادت علماى اهل سنت براى هر مسلمانى از هر مذهبى كه باشد حجت است - دين اسلام بدون جهت داشتن نسبت به چگونگى حكومت كامل نيست.
و به تعبير شيعه: امام شناسى (معرفة الامام) نيز جزو اصول دين است. و اين راقى ترين فلسفه است كه در دينى مسئله رهبرى و حكومت و معرفت اين مقام و صلاحيت و شرط كردن عدالت در آن جزو اصول دين باشد.
بدين گونه و با توجه به آنچه نقل كرديم و توضيح داديم، روشن است كه عيد غدير اسلامى است، نه صرفا شيعى.
زيرا روزى كه به جز اهمیت قرآنى آن و سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله درباره آن و محتواى حيوى آن، على بن ابى طالب عليه السلام نيز اين گونه به ياد كرد اهميتش بپردازد و آن را عيدى بزرگ و سترگ بخواند، جز يک روز عظيم و يک عيد اسلامى چه مى تواند باشد؟
پس اگر در اثر تداوم سوء ترتبيت و تعليم در دوران گذشته و روزگاران خلافت اموى و عباسى و ديگر سلاطينِ ظلم و عالمان متعصب و هم غفلت امروزين متفكران مسلمان، اكنون نيز اين روز حياتى در بسيارى از جوامع اسلامى به دست فراموشى سپرده شده است!
اين از نظر مبادى اسلام يک گناه بزرگ اجتماعى است، و هم از بين بردن يكى از چهار اصل اساسى اسلام است؛ يعنى توحید، نبوّت، امامت و معاد.
از اين رو بايد جامعه اسلامى با زنده كردن خاطرات اين روز و تفهيم محتواى آن به فرزندان سرزمين هاى اسلام كفاره اين گناه را بپردازد، و محققان و مؤلفان و شاعران و نويسندگان مسلمان، با نشر تعليم نهفته در آن و حساسيت نشان دادن نسبت به آن تعليم، يكى از بزرگترين آرمان هاى انسانى اسلام را احيا كنند.
آرى، پوشاندن يا پوشيده ماندن غدير، پوشاندن يا پوشيده ماندن يكى از روشن ترين روزهاى انسان، و نسيانِ يكى از پاكترين و عظيم ترين و درخشنده ترين سنت هاى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است.
به ديگر سخن: رد كردن عظيمترين فرياد و بلكه فرياد نهايى و ابدى وحی است به حلقوم رسول الله صلى الله عليه و آله، و دست رد در برابر آن فراز كردن است.
تبلور جوهر نهايى در جامعه اسلام غدير است، و پايان فريادهاى وحى خداى غدير. و چون پيامبر ما صلى الله عليه و آله خاتم پيامبران است بايد گفت:
آخرين حكم آسمان روز غدير است؛ يعنى ارشاد ابديت در مسير حيات انسانى، امامت على بن ابى طالب عليه السلام است، و امامت اولاد او به عنوان معلمان علم يقين و مجريان احكام و حدود خدايى تا دامنه قيامت.
در واقع، آنچه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله درباره حضرت مهدى عليه السلام و خروج موعود نيز روايت شده و خاطره اى را كه مسلمين درباره آينده جهان و استقرار دولت مهدى عليه السلام - يعنى پراكندن حق در هر كائن و آكندن گيتى از عدل - دارند، همان تأسيس «مدينه غدير» است، كه در تشكيل دادن آن براى هر نسل و در هر نسل بكوشند.
آنچه حضرت مهدى عليه السلام تأسيس مى كند، تكلف دينى خود آن امام است در روزگار ظهور خود و در ظرف زمانى آن تكليف، كه «ان اللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ».[۳]
در حقيقت «بعثت، غدير، عاشورا، مهدى» چهار جهت اصلى خانه اسلام است كه به روزگار «مهدى» سراسر جهان خواهد بود: «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ».[۴]