۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
افزون بر اين، وقتى اين آيه مباركه بر رسول الله صلى الله عليه و آله نازل شد و حضرتش با تهديد مذكور در آيه فرمان يافت كه آن پيام بزرگ را برساند، سينه حضرتش به تنگ آمد، زيرا مى دانست كه مردم او را [[تکذیب]] مى كنند. | افزون بر اين، وقتى اين آيه مباركه بر رسول الله صلى الله عليه و آله نازل شد و حضرتش با تهديد مذكور در آيه فرمان يافت كه آن پيام بزرگ را برساند، سينه حضرتش به تنگ آمد، زيرا مى دانست كه مردم او را [[تکذیب]] مى كنند. | ||
اين خود بهترين دليل بر بزرگى آن پيام و دشوارى پذيرش آن از سوى صحابه بوده است، چرا كه اگر امرى كه پيامبر صلى الله عليه و آله مأمور به رساندن آن شد، از امور فرعى و آسان يا تنها براى واجب گرداندن محبت و مودّت اميرالمؤمنين عليه السلام بود، رساندن آن بر حضرتش گران نمى آمد و از | اين خود بهترين دليل بر بزرگى آن پيام و دشوارى پذيرش آن از سوى [[صحابه]] بوده است، چرا كه اگر امرى كه پيامبر صلى الله عليه و آله مأمور به رساندن آن شد، از امور فرعى و آسان يا تنها براى واجب گرداندن محبت و مودّت اميرالمؤمنين عليه السلام بود، رساندن آن بر حضرتش گران نمى آمد و از [[تکذیب]] مردم بيمناک نمى شد! | ||
حال آنكه شمارى از روايات حديث غدير دربردارنده همين نكات است. | حال آنكه شمارى از روايات حديث غدير دربردارنده همين نكات است. | ||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
ابن مردويه در كتاب «مناقب على بن ابى طالب عليه السلام» در شأن نزول آيه تبليغ، به اِسناد خود از زيد بن على نقل كرده است: | ابن مردويه در كتاب «مناقب على بن ابى طالب عليه السلام» در شأن نزول آيه تبليغ، به اِسناد خود از زيد بن على نقل كرده است: | ||
هنگامى كه | هنگامى كه [[جبرئیل]] امر ولايت را آورد، سينه رسول خدا صلى الله عليه و آله به سبب آن به تنگ آمد و فرمود: قوم من به دوران [[جاهلیت]] نزديک اند (و تازه مسلمان اند و فرهنگ جاهليت در آنان از ميان نرفته است) . در پى اين سخن، آيه تبليغ نازل شد. | ||
همچنين در كتاب فوق از ابن عباس روايت شده است: وقتى كه خدا به رسولش صلى الله عليه وآله فرمان داد كه على عليه السلام را جانشينى خود قرار دهد و آنچه را خدا به او گفته به على عليه السلام بگويد، | همچنين در كتاب فوق از ابن عباس روايت شده است: وقتى كه خدا به رسولش صلى الله عليه وآله فرمان داد كه على عليه السلام را جانشينى خود قرار دهد و آنچه را خدا به او گفته به على عليه السلام بگويد، پيامبر صلى الله عليه و آله به خدا عرض كرد: خداوندا، قوم من به روزگار جاهليت نزديک اند. سپس گذشت و حجّ گزارد. آنگاه | ||
كه از مكه باز مى گشت و روى به مدينه داشت و در غدير خم توقف كرد، خداى تعالى اين آيه را بر او فرستاد: «يا أيُّهَا الرَسُولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ» . | كه از مكه باز مى گشت و روى به مدينه داشت و در غدير خم توقف كرد، خداى تعالى اين آيه را بر او فرستاد: «يا أيُّهَا الرَسُولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ». | ||
اين آيه، | در پى نزول اين آيه، [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|رسول خدا صلی الله علیه و آله]] بازوى [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|على عليه السلام]] را گرفت و به سوى مردم رفت... . | ||
چنانچه پيشتر گذشت، اين روايت را سيد جمال الدين محدث شيرازى نيز روايت كرده است. | چنانچه پيشتر گذشت، اين روايت را سيد جمال الدين محدث شيرازى نيز روايت كرده است. | ||
همچنين در روايت سيوطى هم گذشت كه ابوالشيخ از حسن نقل كرده است: | همچنين در روايت سيوطى هم گذشت كه ابوالشيخ از حسن نقل كرده است: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: | ||
مى دانستم كه مردم مرا تكذيب مى كنند سينهام به تنگ آمد. خدا به من فرمان داد كه آن پيام را برسانم و گر نه مرا عذاب مى كند! و اين آيه فرود آمد: «يا أيُّهَا الرَسُولُ | چخداى تعالى مرا به رساندن پيامى بر انگيخت، و من چون مى دانستم كه مردم مرا تكذيب مى كنند سينهام به تنگ آمد. خدا به من فرمان داد كه آن پيام را برسانم و گر نه مرا عذاب مى كند! و اين آيه فرود آمد: «يا أيُّهَا الرَسُولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ». | ||
بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ» . | |||
عبد بن حميد و ابن جرير و ابن ابى حاتِم و ابوالشيخ نيز از مجاهد نقل كرده اند: هنگامى كه آيه «بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ» نازل شد، پيامبرصلى الله عليه وآله به خدا | عبد بن حميد و ابن جرير و ابن ابى حاتِم و ابوالشيخ نيز از مجاهد نقل كرده اند: هنگامى كه آيه «بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ» نازل شد، پيامبرصلى الله عليه وآله به خدا |