۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== اتمام حجت زيد با غدير<ref>چهارده قرن با غدير: ص ۵۴، ۹۶-۹۸. اسرار غدير: ص ۲۶۰-۲۶۲.</ref> == | == اتمام حجت زيد با غدير<ref>چهارده قرن با غدير: ص ۵۴، ۹۶-۹۸. اسرار غدير: ص ۲۶۰-۲۶۲.</ref> == | ||
از نمونه هاى بارز [[اتمام حجت]] و [[استدلال]] و يادآورى هاى غدير، مواردى است كه توسط خود خداوند و | از نمونه هاى بارز [[اتمام حجت]] و [[استدلال]] و يادآورى هاى غدير، مواردى است كه توسط خود [[خداوند]] و [[معصومین علیهم السلام]] و اصحابشان صورت گرفته است. | ||
تمام راويانى كه در طول هزار و چهارصد سال [[حدیث غدیر]] را [[روایت]] كرده اند نيز به گونه اى جهاد خود را در مقابله با اهل [[سقیفه]] به نمايش گذاشته اند. | |||
يكى از [[اصحاب ائمه علیهم السلام|اصحاب معصومین علیهم السلام]] كه با غدير اتمام حجت نموده زيد بن ارقم است: | |||
۱. زيد بن ارقم كسى بود كه در روز غدير شاخه هاى درختان را بالاى سر [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] نگه داشته بود تا حضرت هنگام خطبه در سايه باشد. | |||
طبعاً هنگام معرفى و بلند كردن [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علیه السلام]] توسط پيامبر صلى الله عليه و آله از نزديک بلكه نزديک تر از همه شاهد ماجرا بود. | |||
او كسى است كه متن كامل خطبه مفصل پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير را به خاطر سپرد و آن را حفظ كرد و براى نسل هاى آينده بازگو نمود.<ref>العدد القوية: ص ۱۶۹. التحصين: ص ۵۷۸ . الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۳۰۱. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۸.</ref> | |||
۲. خلافت ظاهرى اميرالمؤمنين عليه السلام حساس ترين روزهايى بود كه غدير میرفت تا جان تازه اى به خود بگيرد و محتواى بلند آن از زبان صاحب غدير بيان شود. | |||
نسلى كه ۲۵ سال از غدير فاصله داشتند و خفقان علمى و اقدامات وحشيانه عليه غدير مى رفت تا نسل جديد را كاملاً از آن بى خبر نمايد و از صفحه اعتقادش پاک كند. | |||
حضرت از فراز منبر فرمودند: به خدا قسم | از سوى ديگر عده اى فتنه گر - كه باقيماندگان [[سقیفه]] بودند - دست به اقدامات مخرب میزدند و شايع میكردند كه على بن ابى طالب درباره مقدم بودن خود در خلافت و فضيلتش بر ديگران دليلى ندارد. | ||
در شرايطى كه صاحب غدير براى احياى آن آستين بالا زده بود، نياز به عده اى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله از حاضرين در غدير بود كه مؤيد او باشند و به حضور خود در آن ماجرا شهادت دهند. | |||
در چنين شرايطى اميرالمؤمنين عليه السلام مجلسى در ميدان بزرگ [[کوفه]] - كه مقابل [[مسجد کوفه]] و دارالاماره قرار داشت - تشكيل دادند و منبرى در آنجا نصب كردند و مردم جمع شدند. | |||
اين مجلس فقط براى شهادت دادن كسانى بود كه ۲۵ سال پيش در غدير حضور داشتند و اكنون مى بايست در پيشگاه ملت به پا خيزند و آنچه به چشم خود ديده اند بازگو كنند. | |||
حضرت از فراز [[سخنرانی|منبر]] فرمودند: به خدا قسم مى دهم باقيماندگان از كسانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله را ديده اند، و در روز غدير خم در بازگشت از [[حجةالوداع]] از آن حضرت شنيده اند كه درباره من - در حالى كه دستان مرا بلند كرده بود - فرمود: | |||
«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلَاهُ، أللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَحَبَّ مَنْ أَحَبَّهُ». | |||
قسم مى دهم هركس اين واقعه را حاضر بوده و به چشم خود ديده و بگوش خود شنيده برخيزد و شهادت دهد. | |||
پس از اين كلام حضرت، عده زيادى كه حداقل سى نفر ذكر شده اند برخاستند و آنچه ديده بودند بازگو نمودند و شهادت خود را نسبت به آن اعلام كردند. | پس از اين كلام حضرت، عده زيادى كه حداقل سى نفر ذكر شده اند برخاستند و آنچه ديده بودند بازگو نمودند و شهادت خود را نسبت به آن اعلام كردند. | ||
[[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علیه السلام]] ديدند چند نفر از اصحاب [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله]] براى شهادت برنخاستند، و گويى سكوت آنان توجه مردم را جلب كرده بود. | |||
لذا فرمودند: در جلوى اين منبر چهار نفراز اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله هستند (كه از آنها انتظار شهادت دادن می رود) كه عبارتند از [[انس بن مالک انصاری|انس بن مالک]] و براء بن عازب و اشعث بن قيس و خالد بن يزيد. | |||
سپس رو به آنان كرده فرمودند: شما در غدير حاضر بوده ايد چرا برنمى خيزيد و شهادت نمى دهيد؟ گفتند: سنّ ما بالا رفته و فراموش كرده ايم!!! | سپس رو به آنان كرده فرمودند: شما در غدير حاضر بوده ايد چرا برنمى خيزيد و شهادت نمى دهيد؟ گفتند: سنّ ما بالا رفته و فراموش كرده ايم!!! | ||
حضرت رو به انس بن مالک كرده فرمودند: اى انس، اگر از | حضرت رو به انس بن مالک كرده فرمودند: اى انس، اگر از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده اى كه فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِىٌّ مَوْلَاهُ» و امروز بر نمى خيزى براى من به ولايت شهادت دهى، از دنيا نروى مگر آنكه به بَرَص (پيسى) مبتلا گردى كه نتوانى آن را پنهان كنى. | ||
و تو اى اشعث، اگر از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدى كه مى فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلَاهُ، أللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»، و امروز براى من به [[ولایت]] شهادت نمیدهى، از دنيا نروى مگر آنكه خداوند چشمانت را كور كند. | |||
و اما تو اى خالد بن يزيد، اگر از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده اى كه مى فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلَاهُ، أللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ» و امروز به ولايت براى من شهادت نمى دهى، خدا تو را به مرگ جاهلیت بميراند. | |||
و تو اى | و اما تو اى براء بن عازب، اگر از [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] شنيده اى كه مى فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلَاهُ، أللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»، و امروز به ولايت من شهادت نمیدهى، خدا تو را در همانجايى كه از آن هجرت كرده اى (يعنى يمن) بميراند. | ||
اين چهار نفر هر یک به [[نفرین]] امیرالمؤمنین علیه السلام مبتلا شدند. [[انس بن مالک انصاری|انس بن مالک]] در پيشانيش لكّه پيسى پيدا شد كه هر قدر عمامه را پايين مى آورد نمى توانست آن را پنهان كند. | |||
و | [[اشعث بن قیس]] هم كور شد. خالد بن يزيد هم طبق مراسم [[جاهلیت]] به خاک سپرده شد، و [[براء بن عازب انصاری|براء بن عازب]] از طرف معاويه حكومت [[یمن]] يافت و در همانجا - كه وطن اصلى او بود و از آنجا به مدينه هجرت كرده بود - از دنيا رفت. | ||
چهار نفر ديگر هم بودند كه براى شهادت برنخاستند و حضرت هر يک از آنان را نيز نفرينى كرد كه مبتلا شدند: زيد بن ارقم، [[جریر بن عبدالله بجلی]]، [[یزید بن ودیعه]]، [[عبدالرحمن بن مدلج]]. | |||
شخصى مانند زيد بن ارقم كه در غدير بالاى سر پيامبر صلى الله عليه و آله شاخه هاى درختان را بالا گرفته بود تا هنگام سخنرانى به آن حضرت برخورد نكند و اين مقدرا به پيامبر صلى الله عليه وآله نزديک بود در موقعيت حساسى نياز به شهادت او درباره غدير بود. | |||
در [[کوفه]] اميرالمؤمنين عليه السلام از او خواست تا برخيزد و درباره غدير در پيشگاه مردم شهادت دهد. ولى او برنخاست و شهادت نداد و ادعا كرد غدير را فراموش كرده است!! | |||
اين هشت نفر دنباله ماجراى حارث | اين هشت نفر دنباله ماجراى حارث فهری بودند كه در روز غدير در حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رسماً عذاب الهى را درخواست كرد و آيه «سأل سائل بعذاب واقع» نازل شد و خداوند با فرستادن سنگ و صاعقه آسمانى و هلاک او بر همگان ثابت كرد كه غدير ريشه الهى دارد و خدا پشتيبان آن است. | ||
پس از ۲۵ سال همان ماجرا به گونه اى ديگر تكرار شد و اينان با اينكه خود را در حضور صاحب غدير اميرالمؤمنين عليه السلام مى ديدند و مى دانستند دروغ مى گويند و نيز مى دانستند كه نفرين على بن ابى طالب عليه السلام چوب الهى است و يقيناً بر سرشان خواهد خورد، ولى با اين همه كتمان كردند و لب به شهادت نگشودند. | پس از ۲۵ سال همان ماجرا به گونه اى ديگر تكرار شد و اينان با اينكه خود را در حضور صاحب غدير اميرالمؤمنين عليه السلام مى ديدند و مى دانستند دروغ مى گويند و نيز مى دانستند كه نفرين على بن ابى طالب عليه السلام چوب الهى است و يقيناً بر سرشان خواهد خورد، ولى با اين همه كتمان كردند و لب به شهادت نگشودند. |