پرش به محتوا

سوره: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۰۶۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۱ فوریهٔ ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۵۹: خط ۳۵۹:
قهراً سؤالى پيش مى ‏آيد كه: از چه كسى بترسيم؟ مى‏ فرمايد: «و اخشون اليوم»<ref>مائده /  ۳.</ref> از من بترسيد. آيا انسان چه موقع از خدا مى ‏ترسد؟ طبعاً وقتى كسى كار خلافى انجام دهد. يعنى اگر مسلمان‏ ها ترس از كفار نداشته باشند، ديگر كفار نمى‏ توانند نسبت به آنها صدمه ‏اى بزنند. اگر اضطراب و دلهره نداشته باشند، آنها قدرتشان از بين رفته و قدرت اسلام بر همه پيروز مى ‏شود. پس از خودشان ترس داشته باشند و عملى را مرتكب نشوند كه مورد خشم و غضب الهى قرار گيرد.
قهراً سؤالى پيش مى ‏آيد كه: از چه كسى بترسيم؟ مى‏ فرمايد: «و اخشون اليوم»<ref>مائده /  ۳.</ref> از من بترسيد. آيا انسان چه موقع از خدا مى ‏ترسد؟ طبعاً وقتى كسى كار خلافى انجام دهد. يعنى اگر مسلمان‏ ها ترس از كفار نداشته باشند، ديگر كفار نمى‏ توانند نسبت به آنها صدمه ‏اى بزنند. اگر اضطراب و دلهره نداشته باشند، آنها قدرتشان از بين رفته و قدرت اسلام بر همه پيروز مى ‏شود. پس از خودشان ترس داشته باشند و عملى را مرتكب نشوند كه مورد خشم و غضب الهى قرار گيرد.


=== '''بيدار باش در مورد خطرات داخلى''' ===
=== بيدار باش در مورد خطرات داخلى ===
قاعده سخن اين است كه به مسلمين بگويد: شما مجاهدت كرديد، اسلام ريشه دواند و شجره اسلام بارور گشت و عروقش در اعماق دل‏ها فرو ريخت. پس ديگر نترسيد و به حق اميدوار باشيد.
قاعده سخن اين است كه به مسلمين بگويد: شما مجاهدت كرديد، اسلام ريشه دواند و شجره اسلام بارور گشت و عروقش در اعماق دل ‏ها فرو ريخت. پس ديگر نترسيد و به حق اميدوار باشيد.


ولى مى‏ فرمايد: از من بترسيد. با اينكه على الظاهر جاى ترس نيست بلكه جاى اميد است. ولى مى‏ خواهد بگويد خطرى كه متوجه اسلام است از داخل اسلام و از خود مسلمين است؛ كه به وسيله اعمالشان موجب تضعيف و تحريف اصل دين و باعث انحراف از هدف اساسى دين مى ‏شوند و مورد خشم خدا قرار مى‏ گيرند. بنابراين، بايد از خدا بترسند كه چنين انحرافات و تحريفاتى را روى جاه‏ طلبى و هواپرستى ايجاد نكنند.
ولى مى‏ فرمايد: از من بترسيد. با اينكه على الظاهر جاى ترس نيست بلكه جاى اميد است. ولى مى‏ خواهد بگويد خطرى كه متوجه [[اسلام]] است از داخل اسلام و از خود مسلمين است؛ كه به وسيله اعمالشان موجب تضعيف و تحريف اصل دين و باعث انحراف از هدف اساسى دين مى ‏شوند و مورد خشم خدا قرار مى‏ گيرند. بنابراين، بايد از خدا بترسند كه چنين انحرافات و تحريفاتى را روى جاه‏ طلبى و هواپرستى ايجاد نكنند.


«اليوم اكملت لكم دينكم»<ref>مائده /  ۳.</ref>: امروز براى شما دينتان را كامل كردم، «و اتممت عليكم نعمتى» و نعمتم را بر شما تمام كردم. «و رضيت لكم الاسلام ديناً»و راضى شدم و پسنديدم كه اسلام دينتان باشد و اسلام را براى شما دين انتخاب كردم و برگزيدم.
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»<ref>مائده /  ۳.</ref>: امروز براى شما دينتان را كامل كردم، «وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» و نعمتم را بر شما تمام كردم.


در قسمت‏ هاى قبل صحبت از محرّمات بود. در قسمت‏ هاى بعد، صحبت اين است كه در وقت مجاعه و گرسنگى چه بايد كرد. «فمن اضطرّ فى مخمصة غير متجانف لإثم فإن اللَّه غفور رحيم»<ref>مائده /  ۳.</ref> هر كس در تنگى قرار گيرد بدون اينكه مايل به گناه باشد و بخواهد از محرمات به قدر سدّ رمق استفاده كند، خدا كه آمرزنده مهربان است و مؤاخذه ‏اى نمى‏ كند.
«وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا» و راضى شدم و پسنديدم كه [[اسلام]] دينتان باشد و اسلام را براى شما دين انتخاب كردم و برگزيدم.


در اين خداوند متعال بين مى ‏فرمايد: «امروز كفار از دين شما مأيوس شدند از آنها نترسيد بلكه از من بترسيد امروز دينتان را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را برايتان پسنديدم كه دين شما باشد». اين «روز» در آيه شريفه همان روز غدير است.
در قسمت‏ هاى قبل صحبت از محرّمات بود. در قسمت‏ هاى بعد، صحبت اين است كه در وقت مجاعه و گرسنگى چه بايد كرد.
 
«فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ ۙ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»<ref>مائده /  ۳.</ref> هر كس در تنگى قرار گيرد بدون اينكه مايل به گناه باشد و بخواهد از محرمات به قدر سدّ رمق استفاده كند، خدا كه آمرزنده مهربان است و مؤاخذه ‏اى نمى‏ كند.
 
در اين خداوند متعال بين مى ‏فرمايد:
 
«امروز كفار از دين شما مأيوس شدند از آنها نترسيد بلكه از من بترسيد امروز دينتان را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را برايتان پسنديدم كه دين شما باشد». اين «روز» در آيه شريفه همان روز غدير است.


شگفت اينكه در عين حالى كه مطالب مختلف و موضوعات متنوع و متفاوت در قرآن پشت سر يكديگر آورده مى‏ شود، كه با نظر سطحى و ظاهرى گمان مى ‏شود تناسبى با هم ندارند، ولى پس از دقت و بررسى كامل معلوم مى ‏شود كمال تناسب را با هم دارند.
شگفت اينكه در عين حالى كه مطالب مختلف و موضوعات متنوع و متفاوت در قرآن پشت سر يكديگر آورده مى‏ شود، كه با نظر سطحى و ظاهرى گمان مى ‏شود تناسبى با هم ندارند، ولى پس از دقت و بررسى كامل معلوم مى ‏شود كمال تناسب را با هم دارند.


تناسب ميان آيه‏ هاى يك سوره و هم تناسب ميان سوره ‏هاى متصل به هم از ظرائف قرآن است كه در محل خود بيان شده است. مثلاً در همين سوره، در آغاز چنين پنداشته مى‏ شود كه جمله اول آن با مطالب بعد تناسبى ندارد، ولى با مختصر دقتى تناسب آنها معلوم مى ‏شود، زيرا آنچه به وسيله وحى به انبياءعليهم السلام به مردم گفته مى شود، مثل اين است كه از آنها پيمان گرفته شده و مشمول «اوفوا بالعقود» <ref>مائده /  ۱.</ref>مى‏ باشد. اين است كه بسيارى از دانشمندان، حتى مستشرقين آشنا به سبك قرآن گفته ‏اند: اين سبك و اسلوب اعجازآميز جز سبك و اسلوب خدايى نمى ‏تواند باشد.<ref>تفسير نوين: ص ۱۱۵ (مقدمه). دكتر طه حسين در كتاب مرآة الاسلام: ص ۱۴۹، نظم و اسلوب قرآن را از وجوه اعجاز آن شمرده و مفصل در اين باره بحث كرده است.</ref>
تناسب ميان آيه‏ هاى يک سوره و هم تناسب ميان سوره ‏هاى متصل به هم از ظرائف قرآن است كه در محل خود بيان شده است.


همچنين است تناسب باقى آياتى كه به نظر اول بى ‏تناسب جلوه مى ‏كند، كه فعلاً مجال شرحش نيست. در اينجا در مورد اين سوره در ضمن چند گفتار گفتگو مى‏ كنيم. سوره ‏اى كه سوره ولايت است و حوادث پس از شهادت و رفتار اصحاب و مسلمانان را در پرده تاريخ گذشتگان بيان فرموده است.
مثلاً در همين سوره، در آغاز چنين پنداشته مى‏ شود كه جمله اول آن با مطالب بعد تناسبى ندارد، ولى با مختصر دقتى تناسب آنها معلوم مى ‏شود، زيرا آنچه به وسيله وحى به انبياء عليهم السلام به مردم گفته مى شود، مثل اين است كه از آنها پيمان گرفته شده و مشمول «أَوفوا بِالعُقودِ»<ref>مائده /  ۱.</ref> مى‏ باشد.


=== '''ولايت،مائده روحانى امت اسلام''' ===
اين است كه بسيارى از دانشمندان، حتى مستشرقين آشنا به سبک قرآن گفته ‏اند: اين سبک و اسلوب اعجازآميز جز سبک و اسلوب خدايى نمى ‏تواند باشد.<ref>تفسير نوين: ص ۱۱۵ (مقدمه). دكتر طه حسين در كتاب مرآة الاسلام: ص ۱۴۹، نظم و اسلوب قرآن را از وجوه اعجاز آن شمرده و مفصل در اين باره بحث كرده است.</ref>
 
همچنين است تناسب باقى آياتى كه به نظر اول بى ‏تناسب جلوه مى ‏كند، كه فعلاً مجال شرحش نيست. در اينجا در مورد اين سوره در ضمن چند گفتار گفتگو مى‏ كنيم.
 
سوره ‏اى كه سوره ولايت است و حوادث پس از شهادت و رفتار اصحاب و مسلمانان را در پرده تاريخ گذشتگان بيان فرموده است.
 
=== ولايت، مائده روحانى امت اسلام ===
در اينجا نكاتى چند در مورد سوره مائده بيان مى ‏كنيم:
در اينجا نكاتى چند در مورد سوره مائده بيان مى ‏كنيم:


'''الف.''' نام اين سوره «مائده» است، كه به معناى طعام يا سفره پر از [[طعام]] است. اين نام براى اين سوره، به مناسب داستان مائده آسمانى خواستن حواريون از حضرت عيسى ‏عليه السلام است كه در آيات ۱۱۲ به بعد آمده است.
'''الف)''' نام اين سوره «مائده» است، كه به معناى طعام يا سفره پر از [[طعام]] است. اين نام براى اين سوره، به مناسب داستان مائده آسمانى خواستن حواريون از [[عیسی علیه السلام|حضرت عیسی ‏علیه السلام]] است كه در آيات ۱۱۲ به بعد آمده است.


در انجيل «يوحنّا» داستانى آمده است كه عبده در تفسير«المنار»به مناسبت اين آيات، چند فقره از باب ششم انجيل نامبرده را نقل مى ‏كند. خلاصه ‏اش اين است كه ما از انجيل فارسى تلخيص كرده ‏ايم:
در انجيل «يوحنّا» داستانى آمده است كه عبده در تفسير «المنار» به مناسبت اين آيات، چند فقره از باب ششم انجيل نامبرده را نقل مى ‏كند.
 
خلاصه ‏اش اين است كه ما از انجيل فارسى تلخيص كرده ‏ايم:


عيسى از درياى جليل -  درياچه طبريه -  گذشته به كوهى بالا رفته، با شاگردانش آنجا مى‏ نشيند. گروه انبوهى از مردم -  قريب به پنج هزار نفر -  فرا مى‏ رسند، و عيسى با پنج قرص نان جو و دو ماهى همه آنها را اطعام مى ‏كند، و دوازده سبد اضافه مى ‏آيد.
عيسى از درياى جليل -  درياچه طبريه -  گذشته به كوهى بالا رفته، با شاگردانش آنجا مى‏ نشيند. گروه انبوهى از مردم -  قريب به پنج هزار نفر -  فرا مى‏ رسند، و عيسى با پنج قرص نان جو و دو ماهى همه آنها را اطعام مى ‏كند، و دوازده سبد اضافه مى ‏آيد.


دنباله آن مطالبى مى‏ آيد، تا مى‏ رسد به اينجا كه از عيسى مى ‏خواهند همچنان كه براى پدرانشان «منّ و سلوى» نازل مى ‏شد، براى آنان نيز نازل شود. عيسى مى‏ گويد: پدران شما كه از «منّ» خوردند همگى مردند. نان حيات كه از آسمان نازل شده من هستم. هر كس به من روى آورد هرگز گرسنه نمى ‏شود، و هر كس به من ايمان آورد هرگز تشنه نخواهد شد. من هستم آن نان زنده ‏اى كه از آسمان نازل شده است. اگر كسى از اين نان بخورد تا به ابد زنده خواهد ماند. و اين جملات در اين باب چندين بار تكرار مى‏ شود.
دنباله آن مطالبى مى‏ آيد، تا مى‏ رسد به اينجا كه از عيسى مى ‏خواهند همچنان كه براى پدرانشان «منّ و سلوى» نازل مى ‏شد، براى آنان نيز نازل شود.


عبده مى ‏گويد: اول اين داستان اشاره به مائده جسمانى، و آخرش اشاره به مائده روحانى مى ‏باشد. ولى به عقيده ما اگر فرض كنيم داستان مائده قرآن همان داستان باب ششم انجيل يوحنّا مى ‏باشد، مى‏ توان گفت: آغاز داستان را قرآن نقل كرده كه حواريون از عيسى ‏عليه السلام خواسته ‏اند كه از خداوند مائده بخواهد و او هم خواسته است، ولى نصايح عيسى‏ عليه السلام را -  كه خوراك بدنى اهميتى ندارد و شما طالب غذاى روحى باشيد -  مسكوت گذاشته است.
عيسى مى‏ گويد: پدران شما كه از «منّ» خوردند همگى مردند. نان حيات كه از آسمان نازل شده من هستم.


ولى آيات ديگر اين سوره به امت اسلام فهمانده است كه آن نعمتى كه شايسته است براى عموم مسلمين -  از اولين و آخرين آنها -  روز نزول آن را عيد بگيرند و كفرانش موجب عذاب شديدى است كه هيچ يك از جهانيان چنان عذابى نبيند، نعمت ولايت است. نعمتى كه اكمال دين و اتمام همه نعمت‏ هاى مادى و معنوى به وسيله آن نعمت محسوب است.
هر كس به من روى آورد هرگز گرسنه نمى ‏شود، و هر كس به من ايمان آورد هرگز تشنه نخواهد شد. من هستم آن نان زنده ‏اى كه از آسمان نازل شده است.
 
اگر كسى از اين نان بخورد تا به ابد زنده خواهد ماند. و اين جملات در اين باب چندين بار تكرار مى‏ شود.
 
عبده مى ‏گويد: اول اين داستان اشاره به مائده جسمانى، و آخرش اشاره به مائده روحانى مى ‏باشد.
 
ولى به عقيده ما اگر فرض كنيم داستان مائده قرآن همان داستان باب ششم انجيل يوحنّا مى ‏باشد، مى‏ توان گفت:
 
آغاز داستان را قرآن نقل كرده كه حواريون از عيسى ‏عليه السلام خواسته ‏اند كه از خداوند مائده بخواهد و او هم خواسته است، ولى نصايح عيسى‏ عليه السلام را -  كه خوراک بدنى اهميتى ندارد و شما طالب غذاى روحى باشيد -  مسكوت گذاشته است.
 
ولى آيات ديگر اين سوره به امت اسلام فهمانده است كه آن نعمتى كه شايسته است براى عموم مسلمين -  از اولين و آخرين آنها -  روز نزول آن را عيد بگيرند و كفرانش موجب [[عذاب]] شديدى است كه هيچ يک از جهانيان چنان عذابى نبيند، نعمت ولايت است. نعمتى كه اكمال دين و اتمام همه نعمت‏ هاى مادى و معنوى به وسيله آن نعمت محسوب است.


اين است كه ائمه اهل ‏البيت‏ عليهم السلام در تفسير آيه آخر سوره تكاثر: «ثم لتسئلنّ يومئذ عن النعيم»<ref>تكاثر /  ۸ .</ref>فرموده اند: آن نعمتى كه در رستاخيز مردم از آن بازخواست مى‏ شوند ولايت است.
اين است كه ائمه اهل ‏البيت‏ عليهم السلام در تفسير آيه آخر سوره تكاثر: «ثم لتسئلنّ يومئذ عن النعيم»<ref>تكاثر /  ۸ .</ref>فرموده اند: آن نعمتى كه در رستاخيز مردم از آن بازخواست مى‏ شوند ولايت است.


جالب اينجاست كه نام ديگر اين سوره «[[میثاق]]» است. اين دو لفظ «نعمت» و «ميثاق»در اين سوره بسيار تكرار شده است. حتى در آغاز سوره فرمان وفاى به پيمان مى‏ دهد، و تناسبش با اعلام خلافت و امامت مولى در غدير -  كه پيمان خدايى است -  و نيز با پيمان گرفتن از مردم در اين باره كاملاً معلوم و روشن است.
جالب اينجاست كه نام ديگر اين سوره «[[میثاق الهی|میثاق]]» است. اين دو لفظ «نعمت» و «ميثاق» در اين سوره بسيار تكرار شده است.


'''ب'''. سوره مائده نسبت به سوره نساء مانند آل‏ عمران نسبت به بقره است، و اساساً بحث تناسب سوره متصل به هم بسيار جالب و شنيدنى است كه فعلاً مجال پرداختن به آن نيست.
حتى در آغاز سوره فرمان وفاى به پيمان مى‏ دهد، و تناسبش با اعلام خلافت و امامت مولى در غدير -  كه پيمان خدايى است -  و نيز با پيمان گرفتن از مردم در اين باره كاملاً معلوم و روشن است.
 
'''ب)''' سوره مائده نسبت به سوره نساء مانند آل‏ عمران نسبت به بقره است، و اساساً بحث تناسب سوره متصل به هم بسيار جالب و شنيدنى است كه فعلاً مجال پرداختن به آن نيست.


در اينجا فقط مى‏ خواهيم به اين نكته اشاره كنيم كه دو سوره نخست بيشتر درباره اصول عقايد و ادله اثبات آنها، و نيز در اعجاز قرآن و حكمت و هدايت آن و رد عقايد يهود و نصارى و امثال اين مسائل و مطالب گفتگو مى ‏كند، و سوره نساء به بحث در تشكيلات اسلام و وظايف و تكاليف اجتماعى مسلمين پرداخته است.
در اينجا فقط مى‏ خواهيم به اين نكته اشاره كنيم كه دو سوره نخست بيشتر درباره اصول عقايد و ادله اثبات آنها، و نيز در اعجاز قرآن و حكمت و هدايت آن و رد عقايد يهود و نصارى و امثال اين مسائل و مطالب گفتگو مى ‏كند، و سوره نساء به بحث در تشكيلات اسلام و وظايف و تكاليف اجتماعى مسلمين پرداخته است.
خط ۴۰۵: خط ۴۳۱:
خلاصه مطلب اينكه در اين سوره سراسر حكمت -  كه از حيث احكام و فوائد و ادله و براهين كامل ‏ترين سور طوال مى ‏باشد -  اصول جامعه اسلامى و مهم‏ترين وظايف و فرايض و احكامش، به ويژه احكام بانوان و خانواده و زوجيت و مواريث به طور كامل و جامع بيان شده است.
خلاصه مطلب اينكه در اين سوره سراسر حكمت -  كه از حيث احكام و فوائد و ادله و براهين كامل ‏ترين سور طوال مى ‏باشد -  اصول جامعه اسلامى و مهم‏ترين وظايف و فرايض و احكامش، به ويژه احكام بانوان و خانواده و زوجيت و مواريث به طور كامل و جامع بيان شده است.


همچنين مطالب بسيار ديگر، از جمله اطاعت از اولى‏ الامر در رديف اطاعت از خدا و رسولش‏ صلى الله عليه وآله قرار گرفته است، و در سوره مائده اولى ‏الامر بدان سان به وضوح و روشنى معرفى و وصف شده كه حجت بر همه تمام شده است. در عين حالى كه نامى از كسى برده نشده است.
همچنين مطالب بسيار ديگر، از جمله اطاعت از اولى‏ الامر در رديف اطاعت از خدا و رسولش‏ صلى الله عليه و آله قرار گرفته است، و در سوره مائده اولى ‏الامر بدان سان به وضوح و روشنى معرفى و وصف شده كه حجت بر همه تمام شده است. در عين حالى كه نامى از كسى برده نشده است.


'''ج.''' سوره مائده به طورى كه گفتيم آخرين سوره از سوره‏ هاى طولانى به ترتيب نزول است، كه در حجةالوداع و به قولى در مراجعت در فاصله ميان مكه و مدينه نازل گرديده است. زمانى كه پيامبرصلى الله عليه وآله مكرر از نزديكى شهادت خود خبر داده بود.
'''ج)''' سوره مائده به طورى كه گفتيم آخرين سوره از سوره‏ هاى طولانى به ترتيب نزول است، كه در [[حجةالوداع]] و به قولى در مراجعت در فاصله ميان مكه و مدينه نازل گرديده است. زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله مكرر از نزديكى شهادت خود خبر داده بود.


حتى در خطبه عرفه يا غدير فرمود: اوشك ان اُدعى فاُجيب<ref>بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۱۰۸ ح ۱۲.</ref>: نزديك است كه دعوت حق را لبيك گويم و پاسخ دهم. همچنين هنگامى كه آخرين سوره از سور قصار -  يعنى سوره النصر -  نازل شد، پيامبرصلى الله عليه وآله آن را خبر مرگ خود تلقى كرد، و برخى اصحاب مثل ابن ‏عباس -  و به قول اهل‏ سنت عمر هم -  صدايشان به گريه بلند شد.
حتى در خطبه [[روز عرفه|عرفه]] يا غدير فرمود: اوشك ان اُدعى فاُجيب<ref>بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۱۰۸ ح ۱۲.</ref>: نزديک است كه دعوت حق را لبيک گويم و پاسخ دهم. همچنين هنگامى كه آخرين سوره از سور قصار -  يعنى سوره النصر -  نازل شد، پيامبر صلى الله عليه و آله آن را خبر مرگ خود تلقى كرد، و برخى اصحاب مثل ابن ‏عباس -  و به قول اهل‏ سنت عمر هم -  صدايشان به گريه بلند شد.


بنابراين، قهرى است كه عموم مسلمين به ويژه اصحاب به فكر جانشين آن بزرگوار بوده‏ اند. از طرفى مكرر در مكرر از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده ‏اند كه براى اين منصب والا نام على‏ عليه السلام را مى‏ برد، ولى اكثريت مسلمانان آن روز با اين امر مخالف اند، زيرا:
بنابراين، قهرى است كه عموم مسلمين به ويژه اصحاب به فكر جانشين آن بزرگوار بوده‏ اند. از طرفى مكرر در مكرر از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده ‏اند كه براى اين منصب والا نام على‏ عليه السلام را مى‏ برد، ولى اكثريت مسلمانان آن روز با اين امر مخالف اند، زيرا:


اولاً: بسيارى از اين تظاهر كنندگان به اسلام هنوز بر كفرشان و بر دشمنى پيامبرصلى الله عليه وآله و على ‏عليه السلام باقى بودند، و فقط از ترس شمشير و با زبان اسلام را پذيرفته بودند. چنانچه كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود: ما اسلموا، و لكن استسلموا و اسرّوا الكفر.<ref>اسلام نياوردند، بلكه تظاهر به آن نمودند و كفر خويش را پنهان داشتند. نهج البلاغه: نامه) .</ref>
'''اولاً:''' بسيارى از اين تظاهر كنندگان به اسلام هنوز بر كفرشان و بر دشمنى پيامبر صلى الله عليه و آله و على ‏عليه السلام باقى بودند، و فقط از ترس شمشير و با زبان اسلام را پذيرفته بودند. چنانچه كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود: ما اسلموا، و لكن استسلموا و اسرّوا الكفر.<ref>اسلام نياوردند، بلكه تظاهر به آن نمودند و كفر خويش را پنهان داشتند. نهج البلاغه: نامه.</ref>


ثانياً: بسيارى ديگر حقيقتاً مؤمن هستند، ولى از مؤمنان معمولى نه از صديقين و مخلصين، كه شماره آنها در همه ادوار و اعصار بسيار اندك است. ايمان اين گونه مؤمنين معمولى، چه بسا به خير بسيارى وادارشان كند و از شرور بسيارى بازشان دارد، ولى در بعضى موارد هم مغلوب هواى نفس مى ‏شوند و به ارتكاب اعمال بسيار زشت و ترك وظايف و فرايض مهم كشانده مى‏ شوند. به ويژه به وسيله حب جاه كه چه بسيار اهل علم و تقوى را به زانو در آورده است.
'''ثانياً:''' بسيارى ديگر حقيقتاً مؤمن هستند، ولى از مؤمنان معمولى نه از صديقين و مخلصين، كه شماره آنها در همه ادوار و اعصار بسيار اندک است.


طبيعى بود كه در مورد انتخاب حضرت على ‏عليه السلام -  كه جوان تقريباً سى و پنج سال ه‏اى بود -  پيرمردهاى معمّر و منتظر الخلافه سخت ناراحت شوند و به او حسد ورزند. قبيله قريش -  كه برجسته ‏ترين قبايل عرب است -  با كينه ‏هاى ديرينه، به اجبار و اضطرار سيادت و رياست محمدصلى الله عليه وآله را پذيرفته بودند.
ايمان اين گونه مؤمنين معمولى، چه بسا به خير بسيارى وادارشان كند و از شرور بسيارى بازشان دارد، ولى در بعضى موارد هم مغلوب هواى نفس مى ‏شوند و به ارتكاب اعمال بسيار زشت و ترک وظايف و فرايض مهم كشانده مى‏ شوند. به ويژه به وسيله حب جاه كه چه بسيار اهل علم و تقوى را به زانو در آورده است.


ديگر خلافت و امامت حضرت على ‏عليه السلام برايشان قابل تحمل نبود، و به قول عمر: قريش نمى ‏تواند نبوت و خلافت هر دو را در بنى‏ هاشم ببيند و بپذيرد. همچنين ذوالفقار على‏ عليه السلام با خون‏ هايى كه از اشراف عرب و صناديد قبايل به سود اسلام به زمين ريخته، برايش دشمنان بسيار فراهم كرده است. به خصوص كه نژاد عرب شديد الانتقام است.
طبيعى بود كه در مورد انتخاب حضرت على ‏عليه السلام -  كه جوان تقريباً سى و پنج سال ه‏اى بود -  پيرمردهاى معمّر و منتظر الخلافه سخت ناراحت شوند و به او حسد ورزند.


امر مهم ديگر اينكه رؤسا مى ‏بينند اگر وصيت پيامبرصلى الله عليه وآله را درباره على و خاندانش‏ عليهم السلام بپذريند، بايد الى الابد دندان طمع خلافت و حكومت را بكنند. فقط عده قليلى از خواص اصحاب و مؤمنان كامل الايمان طرفدار على ‏عليه السلام هستند، كه آنها هم نفوذ و شخصيت و عنوانى جز ايمان و تقوى ندارند. نه از اشراف زورو زر دارند و نه از سران قبايل و دارندگان حسب و نسب برجسته و ممتاز. كسانى امثال سلمان، عمار، ابوذر، مقداد، سهل بن حنيف، ابن ‏تيهان و معدودى ديگر.
قبيله قريش -  كه برجسته ‏ترين قبايل عرب است -  با كينه ‏هاى ديرينه، به اجبار و اضطرار سيادت و رياست محمد صلى الله عليه و آله را پذيرفته بودند.


ديگر خلافت و امامت حضرت على ‏عليه السلام برايشان قابل تحمل نبود، و به قول عمر: قريش نمى ‏تواند نبوت و خلافت هر دو را در بنى‏ هاشم ببيند و بپذيرد.


با اين كيفيت، آيا پيامبرصلى الله عليه وآله حق نداشت كه از اعلام عمومى خلافت و امامت على ‏عليه السلام بيمناك باشد؟ اين است كه تفاسير شيعه امثال صافى گفته ‏اند: پيامبرصلى الله عليه وآله وقتى از مدينه حركت كرد، مأمور بود دو فريضه ديگر را -  كه باقى مانده بود -  به مردم بياموزد و بشناساند: يكى اعمال و مناسك حج، و ديگرى معرفى اولى الامر كه قبلاً آيه ‏اش نازل شده بود.
همچنين ذوالفقار على‏ عليه السلام با خون‏ هايى كه از اشراف عرب و صناديد قبايل به سود اسلام به زمين ريخته، برايش دشمنان بسيار فراهم كرده است. به خصوص كه نژاد عرب شديد الانتقام است.


پيامبرصلى الله عليه وآله مناسك حج را به مردم آموخت، اما در معرفى ولىّ ‏امر مى ‏انديشيد و از تمرّد و طغيان مردم و ارتداد آنها از دين وحشت داشت. جبرئيل آيه «يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك»<ref>مائده /  ۶۷ .</ref> را در عرفات آورد. ولى چون فوريت نداشت، پيامبرصلى الله عليه وآله خوددارى كرد.
امر مهم ديگر اينكه رؤسا مى ‏بينند اگر وصيت پيامبر صلى الله عليه و آله را درباره على و خاندانش‏ عليهم السلام بپذريند، بايد الى الابد دندان طمع خلافت و حكومت را بكنند.


باز گفته‏ اند: جبرئيل در مسجد خيف همان قسمت از آيه را بر آن حضرت خواند، ولى باز هم تأمل داشت. مجدداً در «كراع الغميم» ميان مكه و مدينه آيه را بر او خواند، هنوز پيامبرصلى الله عليه وآله متفكر بود و متوحش. تا در غدير خم به ضميمه تهديد و تعهد حفظ آن بزرگوار آيه تجديد نزول يافت: «و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللَّه يعصمك من الناس» .<ref>مائده /  ۶۷ .</ref> پيامبرصلى الله عليه وآله هم اطاعت نمود.
فقط عده قليلى از خواص اصحاب و مؤمنان كامل الايمان طرفدار على ‏عليه السلام هستند، كه آنها هم نفوذ و شخصيت و عنوانى جز ايمان و تقوى ندارند.


به راستى خداوند هم حبيبش را حفظ فرمود، و به طور خارق ‏العاده و اعجازآميز مخالفان را مرعوب ساخت، و همگى «سمعنا و اطعنا» گفتند. ولى در خفا توطئه ‏ها و تبانى ‏ها شروع و نقشه‏ ها طرح شد، تا در بيمارى پيامبرصلى الله عليه وآله رسماً دست به كار شدند. حتى در تفسير «صافى» نقل مى‏ كند كه چهارده نفر ميان راه و عقبه «هرشى» -  كه بين جحفه و ابواء است -  خواستند پيامبرصلى الله عليه وآله را به قتل برسانند، كه جبرئيل آن حضرت را متوجه ساخت و آنها را به وى شناساند.
نه از اشراف زورو زر دارند و نه از سران قبايل و دارندگان حسب و نسب برجسته و ممتاز. كسانى امثال سلمان، [[عمار بن یاسر عنسی (ابوالیقظان)|عمار]]، [[ابوذر غفاری|ابوذر]]، [[مقداد بن عمرو کندی|مقداد]]، [[سهل بن حنیف انصاری|سهل بن حنیف]]، ابن ‏تیهان و معدودى ديگر.


=== '''بررسى عمومى آيات سوره مائده''' ===
با اين كيفيت، آيا پيامبر صلى الله عليه و آله حق نداشت كه از اعلام عمومى خلافت و امامت على ‏عليه السلام بيمناک باشد؟ اين است كه تفاسير شيعه امثال صافى گفته ‏اند:
 
پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى از [[مدینه]] حركت كرد، مأمور بود دو فريضه ديگر را -  كه باقى مانده بود -  به مردم بياموزد و بشناساند:
 
يكى اعمال و مناسک حج، و ديگرى معرفى اولى الامر كه قبلاً آيه ‏اش نازل شده بود.
 
پيامبر صلى الله عليه و آله مناسک حج را به مردم آموخت، اما در معرفى ولىّ ‏امر مى ‏انديشيد و از تمرّد و طغيان مردم و ارتداد آنها از دين وحشت داشت.
 
[[جبرئیل]] آيه «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ»<ref>مائده /  ۶۷ .</ref> را در عرفات آورد. ولى چون فوريت نداشت، پيامبر صلى الله عليه و آله خوددارى كرد.
 
باز گفته‏ اند: جبرئيل در مسجد خيف همان قسمت از آيه را بر آن حضرت خواند، ولى باز هم تأمل داشت. مجدداً در «كراع الغميم» ميان [[مکّه]] و مدينه آيه را بر او خواند، هنوز پيامبر صلى الله عليه و آله متفكر بود و متوحش. تا در غدير خم به ضميمه تهديد و تعهد حفظ آن بزرگوار آيه تجديد نزول يافت: «وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ».<ref>مائده /  ۶۷ .</ref> پيامبر صلى الله عليه و آله هم اطاعت نمود.
 
به راستى خداوند هم حبيبش را حفظ فرمود، و به طور خارق ‏العاده و اعجازآميز مخالفان را مرعوب ساخت، و همگى «سمعنا و اطعنا» گفتند.
 
ولى در خفا توطئه ‏ها و تبانى ‏ها شروع و نقشه‏ ها طرح شد، تا در بيمارى پيامبرصلى الله عليه وآله رسماً دست به كار شدند. حتى در تفسير «صافى» نقل مى‏ كند كه چهارده نفر ميان راه و عقبه «[[هرشی(عَقَبه)|هرشی]]» -  كه بين جحفه و ابواء است -  خواستند پيامبر صلى الله عليه و آله را به قتل برسانند، كه جبرئيل آن حضرت را متوجه ساخت و آنها را به وى شناساند.
 
=== بررسى عمومى آيات سوره مائده ===
حال با توجه به اين حقايق و مطالب، آيات سوره مائده را از نظر مى‏ گذرانيم و نكاتى را يادآور مى ‏شويم:
حال با توجه به اين حقايق و مطالب، آيات سوره مائده را از نظر مى‏ گذرانيم و نكاتى را يادآور مى ‏شويم:


الف. آيه اكمال دين و [[آیه تبلیغ، آیه اکمال (کتاب)|آيه تبليغ]] و رسالت و [[آیه ولایت|آيه ولايت]]، همه در همين سوره آمده است.
'''الف)''' آيه اكمال دين و [[آیه تبلیغ، آیه اکمال (کتاب)|آيه تبليغ]] و رسالت و [[آیه ولایت|آيه ولايت]]، همه در همين سوره آمده است.
 
'''ب)''' در آغاز سوره، فرمان به وفاى به عهدها و پيمان‏ ها و بيعت‏ هاست، كه مناسبتش با موضوع معلوم است.
 
'''ج)''' در آخر آيه دوم مى‏ فرمايد: «بغض و كينه ‏هاى ديرينه به تعدّى وادارتان نكند».كه توضيح‏اش گذشت.


ب. در آغاز سوره، فرمان به وفاى به عهدها و پيمان‏ ها و بيعت‏ هاست، كه مناسبتش با موضوع معلوم است.
'''د)''' در وسط آيه سوم از يأس كفار و اكمال دين و اتمام نعمت سخن مى‏ رود.


ج. در آخر آيه دوم مى‏ فرمايد: «بغض و كينه ‏هاى ديرينه به تعدّى وادارتان نكند».كه توضيح‏اش گذشت.
'''هـ)''' در آيه هفتم مى‏ فرمايد: «نعمت خدا را بر خودتان از ياد نبريد و هم پيمان خدا را كه به وسيله پيامبر به شما پيمان بست آنگاه كه گفتيد شنيديم و فرمان برديم و از خدا بترسيد كه خدا به نيت‏ هاى خوب و بد شما و آنچه در دل داريد (از بغض و حقد و عداوت و حسد) داناست».


د. در وسط آيه سوم از يأس كفار و اكمال دين و اتمام نعمت سخن مى‏ رود.
'''و)''' آيه هشتم: «اى مؤمنان براى خدا قيام كننده و به عدل گواهى دهنده باشيد و بغض و عداوت گروهى به جرم عدم عدالت وادارتان نكند داد را پيشه كنيد كه آن به تقوى نزديك‏تر است و از خدا بترسيد. محققاً خدا به آنچه مى ‏كنيد آگاه است». توجه داشته باشيد كه اين آيات در همان ايام واقعه غدير نازل شده است.


ه  . در آيه هفتم مى‏ فرمايد: «نعمت خدا را بر خودتان از ياد نبريد و هم پيمان خدا را كه به وسيله پيامبر به شما پيمان بست آنگاه كه گفتيد شنيديم و فرمان برديم و از خدا بترسيد كه خدا به نيت‏ هاى خوب و بد شما و آنچه در دل داريد(از بغض و حقد و عداوت و حسد)داناست» .
'''ز)''' در دو آيه ۱۲ و ۱۳ داستان پيمان گرفتن از بنى ‏اسرائيل را نقل مى‏ كند و پيمان شكنى آنان را، حتى افراد برجسته امت موسى ‏عليه السلام و زعماى اسباط جز دو نفر،كه آنها را سزاوار [[لعن]] ساخت.


و. آيه هشتم: «اى مؤمنان براى خدا قيام كننده و به عدل گواهى دهنده باشيد و بغض و عداوت گروهى به جرم عدم عدالت وادارتان نكند داد را پيشه كنيد كه آن به تقوى نزديك‏تر است و از خدا بترسيد. محققاً خدا به آنچه مى ‏كنيد آگاه است» . توجه داشته باشيد كه اين آيات در همان ايام واقعه غدير نازل شده است.
همچنين سنگدلى و تحريف تورات را به دنبال آن يادآور مى‏ شود.


ز. در دو آيه ۱۲ و ۱۳داستان پيمان گرفتن از بنى ‏اسرائيل را نقل مى‏ كند و پيمان شكنى آنان را، حتى افراد برجسته امت موسى ‏عليه السلام و زعماى اسباط جز دو نفر،كه آنها را سزاوار لعن ساخت. همچنين سنگدلى و تحريف تورات را به دنبال آن يادآور مى‏ شود.
'''ح)''' در آيه ۱۴ از پيمان شكنى نصارى ياد مى‏ كند، كه در نتيجه دشمنى و كينه‏ توزى تا قيامت در ميانشان باقى است. اينهاست اعمالى كه امت اسلام بعد از شهادت رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله انجام خواهد داد، و قرآن كريم در لباس نقل تاريخ پيشگويى مى ‏كند. چنانكه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: شما بر روش گذشتگان مى‏ رويد؛ حذو النعل بالنعل و مانند برابرى تير با تير.<ref>اين روايت از احاديث متواتر اسلامى است كه هر دو فريق (شيعه: الرسائل العشر: ص ۱۲۷، و اهل‏ سنت: مسند احمد: ج ۴ ص ۱۲۵) از پيامبرصلى الله عليه وآله به اسناد مختلف نقل كرده ‏اند.</ref> با توجه به اينكه تيرهايى كه براى يک كمان تراشيده مى ‏شوند برابر اند.


ح. در آيه ۱۴ از پيمان شكنى نصارى ياد مى‏ كند، كه در نتيجه دشمنى و كينه‏ توزى تا قيامت در ميانشان باقى است. اينهاست اعمالى كه امت اسلام بعد از شهادت رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله انجام خواهد داد، و قرآن كريم در لباس نقل تاريخ پيشگويى مى ‏كند. چنانكه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: شما بر روش گذشتگان مى‏ رويد؛ حذو النعل بالنعل و مانند برابرى تير با تير.<ref>اين روايت از احاديث متواتر اسلامى است كه هر دو فريق (شيعه: الرسائل العشر: ص ۱۲۷، و اهل‏ سنت: مسند احمد: ج ۴ ص ۱۲۵) از پيامبرصلى الله عليه وآله به اسناد مختلف نقل كرده ‏اند.</ref> با توجه به اينكه تيرهايى كه براى يك كمان تراشيده مى ‏شوند برابر اند.
'''ط)''' در آيه ۲۰ از گفتار [[موسی علیه السلام]] ياد مى‏ كند كه به بنى‏ اسرائيل فرمود:


ط. در آيه ۲۰ از گفتار موسى‏ عليه السلام ياد مى‏ كند كه به بنى‏ اسرائيل فرمود: «نعمت خدا را بر خودتان متذكر باشيد كه در ميان شما انبيا قرار داد و به شما آزادى و استقلال يا سر و سامان و بى ‏نيازى بخشيد<ref>اين تفسيرى است كه مفسران براى «ملوك» در «و جعلكم ملوكاً و آتاكم ما لم يؤت احداً من العالمين» بيان كرده ‏اند.</ref> و آنچه به هيچ يك از جهانيان در اين عصر نداده به شما عنايت فرمود» . مى‏ بينيم همه اين نعمت‏ها را خداوند به اين امت نيز داده است، فقط به جاى انبياء عليهم السلام، در ميان اين ها اوصيا و ائمه‏ عليهم السلام را قرار داده است.
«نعمت خدا را بر خودتان متذكر باشيد كه در ميان شما انبيا قرار داد و به شما آزادى و استقلال يا سر و سامان و بى ‏نيازى بخشيد<ref>اين تفسيرى است كه مفسران براى «ملوك» در «و جعلكم ملوكاً و آتاكم ما لم يؤت احداً من العالمين» بيان كرده ‏اند.</ref> و آنچه به هيچ يک از جهانيان در اين عصر نداده به شما عنايت فرمود». مى‏ بينيم همه اين نعمت‏ها را خداوند به اين امت نيز داده است، فقط به جاى انبياء عليهم السلام، در ميان اين ها اوصيا و ائمه‏ عليهم السلام را قرار داده است.


ى. از آيه ۲۱ تا ۲۶ داستانى را نقل مى‏ فرمايد كه در قرآن مكرر نقل شده است: وقتى بنى ‏اسرائيل از بحر احمر به خشكى رسيدند، در بيابانى بى آب و گياه -  كه كسى راه به جايى نمى يافت يا همان «تيه»-  قرار گرفته بودند. موسى ‏عليه السلام مى ‏فرمايد: به سرزمين مقدسى كه خداوند براى شما مقدر كرده، مشروط به انجام وظيفه، در آييد. آنها مى‏ گويند: مردمى نيرومند در آنجا هستند و تا آنها آنجا باشند ما هرگز به آنجا داخل نمى‏ شويم.
'''ى)''' از آيه ۲۱ تا ۲۶ داستانى را نقل مى‏ فرمايد كه در قرآن مكرر نقل شده است:


دو تن از خدا ترسانى كه خداوند به ايمان و ثبات قدم آن دو را انعام فرموده است، مى‏ گويند: شما با توكل بر خدا به دروازه شهر اريحا با بيت ‏المقدس وارد شويد كه پيروز خواهيد شد. آنها اطاعت نمى‏ كنند، و در نتيجه چهل سال در آن بيابان ويران سرگردان مى‏ مانند. اين دروازه همان باب «حطّه» است كه بنى ‏اسرائيل موظف بودند با خضوع و آمرزش خواهى داخل آن شوند تا سعادتمند گردند.<ref>بقره / ۵۸ : «و ادخلوا الباب سجّداً و قولوا حطّة نغفر لكم خطيكم و سنزيد المحسنين». و اعراف۱۶۱، با كمى اختلاف.</ref>
وقتى بنى ‏اسرائيل از بحر احمر به خشكى رسيدند، در بيابانى بى آب و گياه -  كه كسى راه به جايى نمى يافت يا همان «تيه»-  قرار گرفته بودند.


پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: مثل اهل‏بيت من‏ عليهم السلام براى اين امت مثل «[[باب حطه|باب حطّه]]»براى بنى‏ اسرائيل است، كه بايد با فروتنى و خلوص به آنها متمسك شوند، و هر كس از ورود در حصن ولايتشان امتناع ورزد در بيابان گمراهى و سرگردانى گرفتار مى ‏شود.<ref>الدرّ المنثور: ج ۱ ص ۷۳، در ذيل آيه ۵۸ سوره بقره. كنز العمال: ج ۲ ص ۴۳۵. و بسيارى ديگر از محدثان اهل‏ سنت.</ref>
موسى ‏عليه السلام مى ‏فرمايد: به سرزمين مقدسى كه خداوند براى شما مقدر كرده، مشروط به انجام وظيفه، در آييد. آنها مى‏ گويند: مردمى نيرومند در آنجا هستند و تا آنها آنجا باشند ما هرگز به آنجا داخل نمى‏ شويم.


دو تن از خدا ترسانى كه خداوند به ايمان و ثبات قدم آن دو را انعام فرموده است، مى‏ گويند: شما با توكل بر خدا به دروازه شهر اريحا با بيت ‏المقدس وارد شويد كه پيروز خواهيد شد.


ك. از آيه ۲۷ به بعد تا۳۲ داستان دو پسر آدم نقل مى ‏شود؛ كه هر دو قربانى كردند و از يكى قبول شد و از ديگرى نشد. آنكه قربانيش رد شده بود -  يعنى قابيل -  به برادر ديگر -  يعنى هابيل -  حسد ورزيد و او را كشت. حسن مطلع داستان قابل دقت است كه مى‏ فرمايد: «بر اين مردم گزارش دو پسر آدم را به درستى فرو خوان». تا با اطلاع از يك واقعه حقيقى، مفاسد و مضارّ رذيله حسد را دريابند، و توجه كنند كه اين خوى بد چگونه برادرى را به قتل برادر واداشت!
آنها اطاعت نمى‏ كنند، و در نتيجه چهل سال در آن بيابان ويران سرگردان مى‏ مانند. اين دروازه همان باب «حطّه» است كه بنى ‏اسرائيل موظف بودند با خضوع و آمرزش خواهى داخل آن شوند تا سعادتمند گردند.<ref>بقره / ۵۸ : «و ادخلوا الباب سجّداً و قولوا حطّة نغفر لكم خطيكم و سنزيد المحسنين». و اعراف۱۶۱، با كمى اختلاف.</ref>


منشأ نخستين معصيتى كه در آسمان و زمين به وقوع پيوست حسد بود. در آسمان حسد ابليس بر آدم‏ عليه السلام، و در زمين حسد قابيل به هابيل. پيامبرصلى الله عليه وآله چه كوشش‏ ها كرد تا جلو حسد اصحاب قريش را نسبت به على ‏عليه السلام بگيرد، اما افسوس... . امام باقرعليه السلام در ذيل آيه «ام يحسدون الناس على ماء آتهم اللَّه من فضله»<ref>نساء /  ۵۴ . به نقل از: تفسير صافى: ج ۱ ص ۴۶.</ref>فرمود: سوگند به خدا ماييم مردمى كه مورد حسد مى ‏باشيم. مرحوم سيد شرف‏ الدين از سى مأخذ از اهل‏ سنت نقل كرده كه اين آيه در شأن اهل‏بيت ‏عليهم السلام نازل شده است.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: مثل اهل‏بيت من‏ عليهم السلام براى اين امت مثل «باب حطّه» براى [[بنی‏ اسرائیل]] است، كه بايد با فروتنى و خلوص به آنها متمسک شوند، و هر كس از ورود در حصن ولايتشان امتناع ورزد در بيابان گمراهى و سرگردانى گرفتار مى ‏شود.<ref>الدرّ المنثور: ج ۱ ص ۷۳، در ذيل آيه ۵۸ سوره بقره. كنز العمال: ج ۲ ص ۴۳۵. و بسيارى ديگر از محدثان اهل‏ سنت.</ref>


در تفسير «صافى» از حضرت صادق ‏عليه السلام نقل كرده كه فرمود: حضرت آدم‏ عليه السلام، هابيل را كه كوچك‏تر بود و لايق‏تر وصى خود ساخته بود، و قابيل كه بزرگ‏تر بود اعتراض كرد. براى احراز لياقت، قرار بر تقديم قربانى شد كه از هابيل پذيرفته شد.
'''ک)''' از آيه ۲۷ به بعد تا۳۲ داستان دو پسر آدم نقل مى ‏شود؛ كه هر دو قربانى كردند و از يكى قبول شد و از ديگرى نشد. آنكه قربانيش رد شده بود -  يعنى [[قابیل]] -  به برادر ديگر -  يعنى [[هابیل]] -  حسد ورزيد و او را كشت.


مطلبى كه بر اين واقعه مترتب شده بى ‏تناسب با موضوع بحث نيست؛ كه: «هر كس يك فرد بى ‏گناه را بكشد مثل اين است كه همه مردم را كشته و هر كس يك شخص را زنده كند مانند كسى است كه همه را زنده كرده است» .
حسن مطلع داستان قابل دقت است كه مى‏ فرمايد: «بر اين مردم گزارش دو پسر آدم را به درستى فرو خوان». تا با اطلاع از يک واقعه حقيقى، مفاسد و مضارّ رذيله حسد را دريابند، و توجه كنند كه اين خوى بد چگونه برادرى را به قتل برادر واداشت!


همچنين مرحوم فيض در «صافى» از امام صادق‏ عليه السلام روايت مى‏ كند كه عالى‏ ترين مراتب احياء هدايت، و بالاترين مراتب قتل نفس گمراه ساختن است. به راستى چه گناه عظيمى مرتكب شدند كسانى كه پس از پيامبرصلى الله عليه وآله امتى را به گمراهى انداختند و اسباب و موجبات جنگ‏ هاى داخلى و برادركشى را در ميان مسلمين فراهم نمودند.
منشأ نخستين معصيتى كه در آسمان و زمين به وقوع پيوست حسد بود. در آسمان حسد [[شیطان|ابلیس]] بر [[آدم‏ علیه السلام]]، و در زمين حسد قابيل به هابيل.


ل. در آيه۳۵ مى فرمايد: «اى مؤمنان تقوى پيشه كنيد و به سوى خدا وسيله بجوييد و در راه او جهاد كنيد باشد كه رستگار شويد. «صافى» در تفسير آيه فوق روايت كرده كه يعنى به وسيله امام ‏عليه السلام به سوى خدا تقرب جوييد. همچنين از نبى اكرم ‏صلى الله عليه وآله روايت كرده كه ائمه از فرزندان حسين‏ عليهم السلام وسيله تقرب به خدا هستند، كه هر كس از آنها اطاعت كند از خدا اطاعت كرده، و هر كس نافرمانى آنان كند نافرمانى خدا كرده است. آنان عروة الوثقى(دستگيره محكم) و وسيله به سوى خدا هستند.
پيامبر صلى الله عليه و آله چه كوشش‏ ها كرد تا جلو حسد اصحاب قريش را نسبت به على ‏عليه السلام بگيرد، اما افسوس... .


م. از آيه ۴۱ به بعد، نخست پيامبرصلى الله عليه وآله را تسليت و دلگرمى مى ‏دهد كه مبادا اعمال منافقانى كه به زبان اظهار ايمان كرده و قلباً دين را باور ندارند و شتابانه در كفر گام مى‏ زنند تو را اندوهگين سازند، و نيز اعمال يهوديانى كه مى‏ خواهند مطابق ميل و هوسشان حكم كنى.
[[امام باقر علیه السلام]] در ذيل آيه «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَىٰ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»<ref>نساء /  ۵۴ . به نقل از: تفسير صافى: ج ۱ ص ۴۶.</ref> فرمود: سوگند به خدا ماييم مردمى كه مورد حسد مى ‏باشيم.


سپس جنايات يهود را از تبديل احكام و تحريف كتاب و حرامخوارى و رشوه ‏گيرى و دروغبافى و كوشش در گرفتن حكمى از پيامبرصلى الله عليه وآله برخلاف آنچه خداوند نازل فرموده توضيح مى‏ دهد. خلاصه مطلب اينكه: در پرده تاريخِ قوم يهود و نكوهش و بدىِ آنان، از اعمال نارواى مسلمانان بعد از شهادت رسول اكرم‏ صلى الله عليه وآله خبر مى ‏دهد.
مرحوم سيد شرف‏ الدين از سى مأخذ از [[اهل‏ سنت]] نقل كرده كه اين آيه در شأن اهل ‏بيت ‏عليهم السلام نازل شده است.
 
در تفسير «صافى» از حضرت صادق ‏عليه السلام نقل كرده كه فرمود:
 
حضرت آدم‏ عليه السلام، هابيل را كه كوچك‏تر بود و لايق‏تر وصى خود ساخته بود، و قابيل كه بزرگ‏تر بود اعتراض كرد. براى احراز لياقت، قرار بر تقديم قربانى شد كه از هابيل پذيرفته شد.
 
مطلبى كه بر اين واقعه مترتب شده بى ‏تناسب با موضوع بحث نيست؛ كه: «هر كس يک فرد بى ‏گناه را بكشد مثل اين است كه همه مردم را كشته و هر كس يک شخص را زنده كند مانند كسى است كه همه را زنده كرده است».
 
همچنين مرحوم فيض در «صافى» از [[امام صادق‏ علیه السلام]] روايت مى‏ كند كه عالى‏ ترين مراتب احياء هدايت، و بالاترين مراتب قتل نفس گمراه ساختن است.
 
به راستى چه گناه عظيمى مرتكب شدند كسانى كه پس از پيامبر صلى الله عليه و آله امتى را به گمراهى انداختند و اسباب و موجبات جنگ‏ هاى داخلى و برادركشى را در ميان مسلمين فراهم نمودند.
 
'''ل)''' در آيه۳۵ مى فرمايد: «اى مؤمنان تقوى پيشه كنيد و به سوى خدا وسيله بجوييد و در راه او جهاد كنيد باشد كه رستگار شويد.
 
«صافى» در تفسير آيه فوق روايت كرده كه يعنى به وسيله امام ‏عليه السلام به سوى خدا تقرب جوييد.
 
همچنين از نبى اكرم ‏صلى الله عليه و آله روايت كرده كه ائمه از فرزندان حسين‏ عليهم السلام وسيله تقرب به خدا هستند، كه هر كس از آنها اطاعت كند از خدا اطاعت كرده، و هر كس نافرمانى آنان كند نافرمانى خدا كرده است. آنان عروة الوثقى (دستگيره محكم) و وسيله به سوى خدا هستند.
 
'''م)''' از آيه ۴۱ به بعد، نخست پيامبرصلى الله عليه وآله را تسليت و دلگرمى مى ‏دهد كه مبادا اعمال منافقانى كه به زبان اظهار ايمان كرده و قلباً دين را باور ندارند و شتابانه در كفر گام مى‏ زنند تو را اندوهگين سازند، و نيز اعمال يهوديانى كه مى‏ خواهند مطابق ميل و هوسشان حكم كنى.
 
سپس جنايات يهود را از تبديل احكام و تحريف كتاب و حرامخوارى و رشوه ‏گيرى و دروغبافى و كوشش در گرفتن حكمى از [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] برخلاف آنچه خداوند نازل فرموده توضيح مى‏ دهد.
 
خلاصه مطلب اينكه: در پرده تاريخِ قوم يهود و نكوهش و بدىِ آنان، از اعمال نارواى مسلمانان بعد از شهادت رسول اكرم‏ صلی الله علیه و آله خبر مى ‏دهد.


در ميانه مطالبى كه سراسر مذمت اعمال علماى يهود است مى‏ فرمايد: «ما كتاب تورات را كه نور و هدايت است نازل كرديم و پيامبران بعد از موسى و علماى ربانى (اوصيا و ائمه‏ عليهم السلام)و روحانيون حقيقى كه خداوند آنها را حافظ احكام تورات قرار داده و آنها گواهان و نگهبانان اند و به تورات حكم مى ‏دهند» .
در ميانه مطالبى كه سراسر مذمت اعمال علماى يهود است مى‏ فرمايد: «ما كتاب تورات را كه نور و هدايت است نازل كرديم و پيامبران بعد از موسى و علماى ربانى (اوصيا و ائمه‏ عليهم السلام)و روحانيون حقيقى كه خداوند آنها را حافظ احكام تورات قرار داده و آنها گواهان و نگهبانان اند و به تورات حكم مى ‏دهند» .


تفسير «صافى» از امام باقرعليه السلام نقل مى‏ كند: اين آيه درباره ما نازل شده است. بديهى است كه وقتى تورات بايد حافظانى معصوم چون انبيا و اوصياعليهم السلام داشته باشد، قرآن به طريق اولى اين چنين است.
تفسير «صافى» از امام باقر عليه السلام نقل مى‏ كند: اين آيه درباره ما نازل شده است. بديهى است كه وقتى تورات بايد حافظانى معصوم چون انبيا و اوصياء عليهم السلام داشته باشد، قرآن به طريق اولى اين چنين است.
 
پس از تورات، از انجيل نام مى‏ برد كه نور و هدايت است و بايد نصارى تا زمانى كه نسخ نشده است به آن عمل كنند.
 
در آخر مى ‏فرمايد: «ما اين كتاب را به حق بر تو فرستاديم كه مصدق كتب وحى و نگهبان و حافظ آنهاست». بنابراين اگر اين كتاب تحريف شود و تغيير كند اساساً راه انبياء عليهم السلام مجهول مى‏ ماند.
 
اين است كه در دو آيه ۴۸ و ۴۹مى‏ فرمايد: «ميان آنها به آنچه خدا نازل كرده حكم كن و پيروى هوس ‏ها و اميال آنها مكن».
 
در آيه اخير چنين مى ‏افزايد: «و از آنها بر حذر باش كه از برخى از آنچه خدا به سويت نازل كرده تو را باز دارند و گمراهت كنند».
 
گفتيم سوره مائده در [[حجه الوداع|حجةالوداع]] و به قولى در بازگشت پيامبرصلى الله عليه وآله، ميان مكه و مدينه نازل شده است. در اين هنگام دشمنان [[اسلام]] -  [[یهود]] و [[مسیحیان|نصارا]] و ساير [[مشرکین|مشرکان]] -  قدرتى نداشتند.
 
احكام اسلام هم كه از اصول و فروع قبلاً تبليغ و تعليم شده بود و فقط حج و ولايت باقى بود. در اعمال و مناسک حج كه كسى حرفى نداشته و عرب با آنها تا حدى آشنا بوده است.
 
با فرض اينكه طبق بيان مفسرين در شأن نزول اين آيه، زناى فاميلى هم ميان بنى ‏قريظه و بنى‏ نضير واقع شده بود.
 
عده‏ اى مى‏ خواستند پيامبر صلى الله عليه و آله مطابق ميل آنها -  كه تورات را تحريف كرده بودند -  حكم دهد، نه طبق حكم اصلى تورات.
 
براى چنين توقع بى‏ جايى -  كه قابل اعتنا نيست -  اين همه تأكيد و توصيه پيامبر صلى الله عليه و آله كه به غير ما انزل الله حكم ندهد و آنها نمى ‏توانند ضررى به او برسانند لازم نيست.
 
در فاصله ميان آيات ۴۴ تا ۴۷ سه مرتبه تكرار شده كه هر كس به آنچه خدا نازل كرد حكم ندهد، چنين كسانى به ترتيب كافران، ستمگران و فاسقان اند.


پس از تورات، از انجيل نام مى‏ برد كه نور و هدايت است و بايد نصارى تا زمانى كه نسخ نشده است به آن عمل كنند. در آخر مى ‏فرمايد: «ما اين كتاب را به حق بر تو فرستاديم كه مصدق كتب وحى و نگهبان و حافظ آنهاست» . بنابراين اگر اين كتاب تحريف شود و تغيير كند اساساً راه انبياعليهم السلام مجهول مى‏ ماند.
به فرض كه اين آيات قبلاً نازل شده و به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله در اين سوره و اينجا قرار گرفته باشد، آيا همه مسلمانان و خوانندگان قرآن تا رستاخيز را متوجه نمى ‏كند كه توقع بى ‏جاى ديگرى از پيامبر صلى الله عليه و آله بوده، آن هم از ناحيه يک جمعيت خطرناک. كسانى كه قرآن چنين معرفى شده‏ اند: «مِنَ الَّذِينَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ»<ref>مائده /  ۴۱.</ref>، نه از يهود.


اين است كه در دو آيه ۴۸ و ۴۹مى‏ فرمايد: «ميان آنها به آنچه خدا نازل كرده حكم كن و پيروى هوس ‏ها و اميال آنها مكن» . در آيه اخير چنين مى ‏افزايد: «و از آنها بر حذر باش كه از برخى از آنچه خدا به سويت نازل كرده تو را باز دارند و گمراهت كنند» .
اينها بودند كه پيامبر صلى الله عليه و آله را غمگين و بيمناک ساخته ‏اند، و حضرتش از ضرر و خطر اينها بر اسلام مى ‏ترسيد.


گفتيم سوره مائده در [[حجه الوداع|حجةالوداع]] و به قولى در بازگشت پيامبرصلى الله عليه وآله، ميان مكه و مدينه نازل شده است. در اين هنگام دشمنان اسلام -  يهود و نصارا و ساير مشركان -  قدرتى نداشتند. احكام اسلام هم كه از اصول و فروع قبلاً تبليغ و تعليم شده بود و فقط حج و ولايت باقى بود. در اعمال و مناسك حج كه كسى حرفى نداشته و عرب با آنها تا حدى آشنا بوده است.
اگر هم از جنايت و خيانت يهود و تحريف تورات و تبديل [[احکام]] آنها سخن مى‏ گويد، روى سخن با همين‏ هاست. و گرنه يهود هر چه كرده ‏اند در گذشته بوده است، نه هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از [[حجةالوداع]] باز مى‏ گشت.


با فرض اينكه طبق بيان مفسرين در شأن نزول اين آيه، زناى فاميلى هم ميان بنى ‏قريظه و بنى‏ نضير واقع شده بود. عده‏ اى مى‏ خواستند پيامبرصلى الله عليه وآله مطابق ميل آنها -  كه تورات را تحريف كرده بودند -  حكم دهد، نه طبق حكم اصلى تورات.
'''ن)''' باز هم آيات ۵۴ و ۵۵ و ۵۶ مربوط به مولى است. در آيه اول خطاب به مؤمنان و به نقل تفسير «صافى» به اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله است كه مى‏ گويد:


براى چنين توقع بى‏ جايى -  كه قابل اعتنا نيست -  اين همه تأكيد و توصيه پيامبرصلى الله عليه وآله كه به غير ما انزل اللَّه حكم ندهد و آنها نمى ‏توانند ضررى به او برسانند لازم نيست. در فاصله ميان آيات ۴۴ تا ۴۷ سه مرتبه تكرار شده كه هر كس به آنچه خدا نازل كرد حكم ندهد، چنين كسانى به ترتيب كافران، ستمگران و فاسقان اند.
«هر كدام از شما از دينش مرتد شد خداوند گروهى را خواهد آورد كه دوستشان دارد و آنها او را دوست دارند». در «صافى» مى‏ آورد كه همگى بر على‏ عليه السلام و ياران صميمى ‏اش منطبق است.


به فرض كه اين آيات قبلاً نازل شده و به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله در اين سوره و اينجا قرار گرفته باشد، آيا همه مسلمانان و خوانندگان قرآن تا رستاخيز را متوجه نمى ‏كند كه توقع بى ‏جاى ديگرى از پيامبرصلى الله عليه وآله بوده، آن هم از ناحيه يك جمعيت خطرناك. كسانى كه قرآن چنين معرفى شده‏ اند: «من الذين قالوا آمنّا بأفواههم و لم تؤمن قلوبهم»<ref>مائده /  ۴۱.</ref>، نه از يهود.
ارتداد ممكن است از اصل و اساس دين باشد، و ممكن است از احكام باشد. همچنان كه كفر نيز چنين است. مثلاً قرآن كريم تارك حج را كافر خوانده است.


اينها بودند كه پيامبرصلى الله عليه وآله را غمگين و بيمناك ساخته ‏اند، و حضرتش از ضرر و خطر اينها بر اسلام مى ‏ترسيد. اگر هم از جنايت و خيانت يهود و تحريف تورات و تبديل احكام آنها سخن مى‏ گويد، روى سخن با همين‏ هاست. و گرنه يهود هر چه كرده ‏اند در گذشته بوده است، نه هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله از حجةالوداع باز مى‏ گشت.
ما هم به همين ملاک مى ‏توانيم به كسانى كه امر عظيم ولايت را نپذيرفته و وصيت پيامبر صلى الله عليه و آله را رد كردند مرتد بگوييم. حتى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام با برخى از مرتدان مبارزه علمى كرد، و با جمعى مانند ناكثان [[جمل]] و قاسطان صفين و مارقان نهروان محاربه با شمشير كرد.


ن. باز هم آيات ۵۴ و ۵۵ و ۵۶ مربوط به مولى است. در آيه اول خطاب به مؤمنان و به نقل تفسير «صافى» به اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله است كه مى‏ گويد: «هر كدام از شما از دينش مرتد شد خداوند گروهى را خواهد آورد كه دوستشان دارد و آنها او را دوست دارند» . در «صافى» مى‏ آورد كه همگى بر على‏ عليه السلام و ياران صميمى ‏اش منطبق است.
'''س)''' بعد از دو آيه فوق -  كه راجع به ولايت است به بحث درباره اهل كتاب مى ‏پردازد، و بر روش قرآن -  كه به قول حضرت صادق‏ عليه السلام به سبک «ايّاك عنّى و اسمعى يا جاره» نازل شده است -  در صورت نكوهش اهل كتاب، مسلمين را از چنان كارها منع و مرتكبان را مذمت مى ‏كند، تا به آيه ۶۷ -  يعنى آيه تبليغ -  مى‏ رسد.


ارتداد ممكن است از اصل و اساس دين باشد، و ممكن است از احكام باشد. همچنان كه كفر نيز چنين است. مثلاً قرآن كريم تارك حج را كافر خوانده است. ما هم به همين ملاك مى ‏توانيم به كسانى كه امر عظيم ولايت را نپذيرفته و وصيت پيامبرصلى الله عليه وآله را رد كردند مرتد بگوييم. حتى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام با برخى از مرتدان مبارزه علمى كرد، و با جمعى مانند ناكثان جمل و قاسطان صفين و مارقان نهروان محاربه با شمشير كرد.
در دو آيه قبل از آيه تبليغ، اهل كتاب را به [[ایمان]] و تقوى تحريض و تشويق نموده و مى‏ گويد:


س. بعد از دو آيه فوق -  كه راجع به ولايت است -  به بحث درباره اهل كتاب مى ‏پردازد، و بر روش قرآن -  كه به قول حضرت صادق‏ عليه السلام به سبك «ايّاك عنّى و اسمعى يا جاره» نازل شده است -  در صورت نكوهش اهل كتاب، مسلمين را از چنان كارها منع و مرتكبان را مذمت مى ‏كند، تا به آيه ۶۷ -  يعنى آيه تبليغ -  مى‏ رسد.
«اگر آنها تورات و انجيل را با آنچه بر آنها نازل شده به پا مى‏ داشتند از آسمان‏ ها و زمين نعمت ‏ها به آنها روى مى‏ آورد و زندگانى خوش و سعادتمندانه ‏اى داشتند اما بسيارى از آنها بدكار اند و بد مى‏ كنند» .


در دو آيه قبل از آيه تبليغ، اهل كتاب را به ايمان و تقوى تحريض و تشويق نموده و مى‏ گويد: «اگر آنها تورات و انجيل را با آنچه بر آنها نازل شده به پا مى‏ داشتند از آسمان‏ها و زمين نعمت‏ها به آنها روى مى‏ آورد و زندگانى خوش و سعادتمندانه ‏اى داشتند اما بسيارى از آنها بدكار اند و بد مى‏ كنند» .
'''ع)''' بعد از آيه فوق -  كه به صورت جمله معترضه آمده -  دوباره به نكوهش اهل كتاب و پيمان شكنى آنها باز مى ‏گردد، و در بين بعضى احكام مثل كفاره قسم و حرمت شراب و قمار بيان مى‏ شود.


ع. بعد از آيه فوق -  كه به صورت جمله معترضه آمده -  دوباره به نكوهش اهل كتاب و پيمان شكنى آنها باز مى ‏گردد، و در بين بعضى احكام مثل كفاره قسم و حرمت شراب و قمار بيان مى‏ شود. تا آيه ۹۲ كه مى‏ فرمايد:«و خدا را فرمان بريد و پيامبرش را فرمان بريد و از مخالفتشان بر حذر باشيد و اگر پشت كرديد پس بدانيد كه بر پيامبر ما فقط رساندن پيام روشن و آشكار است» .
تا آيه ۹۲ كه مى‏ فرمايد: «و خدا را فرمان بريد و پيامبرش را فرمان بريد و از مخالفتشان بر حذر باشيد و اگر پشت كرديد پس بدانيد كه بر پيامبر ما فقط رساندن پيام روشن و آشكار است» .


در تفسير «صافى» از كتاب «كافى» نقل مى‏ كند كه حضرت صادق‏ عليه السلام در مورد اين آيه فرمود: هان به خدا قسم كه هلاك نشد و نيز هلاك نمى‏ شود هر كس تا قيام قائم ماعليه السلام مگر به سبب ترك ولايت ما و انكار حق ما، و رسول‏خداصلى الله عليه وآله از دنيا نرفت مگر اينكه حق ما را برگردن اين امت واجب و لازم نمود.
در تفسير «صافى» از كتاب «كافى» نقل مى‏ كند كه حضرت صادق‏ عليه السلام در مورد اين آيه فرمود: هان به خدا قسم كه هلاک نشد و نيز هلاک نمى‏ شود هر كس تا قيام قائم ما عليه السلام مگر به سبب ترک ولايت ما و انكار حق ما، و رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله از دنيا نرفت مگر اينكه حق ما را برگردن اين امت واجب و لازم نمود.


ف. بعد از اين آيه، باز به بيان احكام فرعى از قبيل انواع صيد مباح و ممنوع در حال احرام و كفاره صيدهاى ممنوع و تجليل از كعبه و ماه حرام مى ‏پردازد. تا مى ‏رسد به آيه ۹۹ و ۱۰۰، كه اشاراتش به موضوع بحث روشن است: «بر پيامبر جز تبليغ نيست و خدا مى‏ داند آنچه را كه آشكار كنيد و آنچه را پنهان داريد بگو اى پيامبر پليد و پاكيزه برابر نيست هر چند كثرت پليد تو را خوش آيد پس از خدا بترسيد اى صاحبدلان باشد كه رستگار شويد» .
'''ف)''' بعد از اين آيه، باز به بيان احكام فرعى از قبيل انواع صيد مباح و ممنوع در حال احرام و كفاره صيدهاى ممنوع و تجليل از [[کعبه]] و ماه حرام مى ‏پردازد.
 
تا مى ‏رسد به آيه ۹۹ و ۱۰۰، كه اشاراتش به موضوع بحث روشن است: «بر پيامبر جز تبليغ نيست و خدا مى‏ داند آنچه را كه آشكار كنيد و آنچه را پنهان داريد بگو اى پيامبر پليد و پاكيزه برابر نيست هر چند كثرت پليد تو را خوش آيد پس از خدا بترسيد اى صاحبدلان باشد كه رستگار شويد».


بديهى است كه اين گونه آيات در اين سوره با موقعيت و جوّ نزول آن معناى خاصى مى‏ دهد، كه در غير اين سوره آن معنى را نمى ‏دهد.
بديهى است كه اين گونه آيات در اين سوره با موقعيت و جوّ نزول آن معناى خاصى مى‏ دهد، كه در غير اين سوره آن معنى را نمى ‏دهد.


ص. از اينجا تا آخر سوره، علاوه بر اشارات لطيف و كنايات بليغ نسبت به موضوع بحث ما، دو مطلب ديگر آورده شده كه از لحاظ ارتباط آن دو با مسئله مورد گفتگو قابل دقت و توجه است:
'''ص)''' از اينجا تا آخر سوره، علاوه بر اشارات لطيف و كنايات بليغ نسبت به موضوع بحث ما، دو مطلب ديگر آورده شده كه از لحاظ ارتباط آن دو با مسئله مورد گفتگو قابل دقت و توجه است:
 
اول. مسئله وصيت است، كه از اول آيه طولانى ۱۰۶ تا آخر ۱۰۸ درباره‏ اش سخن رفته است، هر چند در سوره‏ هاى ديگر قرآن مانند بقره و نساء از آن گفتگو شده و در سوره نساء ظاهراً ده بار از وصيت نام برده شده است، ولى در اين سوره اهميت و عظمت مخصوص به آن داده شده است، و در آغاز به كيفيتى آن را مطرح فرموده كه به قول تفسير «صافى» به همه فهمانده است كه اهمال و سستى در امر وصيت نبايد كرد.
 
اينكه دو شاهد عادل آن را گواه باشند، و اگر وصيت كننده در سفر است و دسترسى به شاهد مسلمان نيست دو نفر از اهل كتاب شاهد باشند.
 
اگر اهل كتاب نبودند، از آنها كه در حكم اهل كتاب هستند شاهد باشند. مثل مجوس كه با آنها معامله اهل كتاب مى ‏شده است.
 
و دو شاهد را تا بعد از نماز عصر نگاه دارند، كه هم وقت شريف و عزيزى است و هم مردم بيشتر جمع هستند. و آن دو را قسم بدهند كه در برابر هيچ بهايى و براى هيچ خويشاوندى شهادت خلاف ندهند، و نيز كتمان شهادت كنند، و مطالب ديگر.


اول. مسئله وصيت است، كه از اول آيه طولانى ۱۰۶ تا آخر ۱۰۸درباره‏ اش سخن رفته است، هر چند در سوره‏ هاى ديگر قرآن مانند بقره و نساء از آن گفتگو شده و در سوره نساء ظاهراً ده بار از وصيت نام برده شده است، ولى در اين سوره اهميت و عظمت مخصوص به آن داده شده است، و در آغاز به كيفيتى آن را مطرح فرموده كه به قول تفسير «صافى» به همه فهمانده است كه اهمال و سستى در امر وصيت نبايد كرد.
طرح مسئله وصيت در اين سوره به اين صورت و اهميت، به همه مسلمانان كه با قرآن سر و كار دارند به خوبى مى ‏فهماند كه چنين امر عظيم و مهمى را هيچ مسلمان با ايمانى ترک نمى‏ كند، تا چه رسد به پيامبر صلى الله عليه و آله كه مسئول جامعه اسلامى است و موظف است كه تكليف آنها را معلوم كند و از تفرقه و تشتّت مسلمين جلوگيرى كند.


اينكه دو شاهد عادل آن را گواه باشند، و اگر وصيت كننده در سفر است و دسترسى به شاهد مسلمان نيست دو نفر از اهل كتاب شاهد باشند. اگر اهل كتاب نبودند، از آنها كه در حكم اهل كتاب هستند شاهد باشند. مثل مجوس كه با آنها معامله اهل كتاب مى ‏شده است. و دو شاهد را تا بعد از نماز عصر نگاه دارند، كه هم وقت شريف و عزيزى است و هم مردم بيشتر جمع هستند. و آن دو را قسم بدهند كه در برابر هيچ بهايى و براى هيچ خويشاوندى شهادت خلاف ندهند، و نيز كتمان شهادت كنند، و مطالب ديگر.
همان طور كه شيخين راضى نشدند امت را بلاتكليف بگذارند و مانند گله بى‏ چوپان رها كنند!


طرح مسئله وصيت در اين سوره به اين صورت و اهميت، به همه مسلمانان كه با قرآن سر و كار دارند به خوبى مى ‏فهماند كه چنين امر عظيم و مهمى را هيچ مسلمان با ايمانى ترك نمى‏ كند، تا چه رسد به پيامبرصلى الله عليه وآله كه مسئول جامعه اسلامى است و موظف است كه تكليف آنها را معلوم كند و از تفرقه و تشتّت مسلمين جلوگيرى كند. همان طور كه شيخين راضى نشدند امت را بلاتكليف بگذارند و مانند گله بى‏ چوپان رها كنند!
با اينكه زنان پرهيزگار پيامبر صلى الله عليه و آله مثل ام‏ سلمه و اصحاب بزرگوار و ائمه عترت طاهره‏ عليهم السلام، همگى وصيت را نقل و تصديق كرده ‏اند.


با اينكه زنان پرهيزگار پيامبرصلى الله عليه وآله مثل ام‏ سلمه و اصحاب بزرگوار و ائمه عترت طاهره‏ عليهم السلام، همگى وصيت را نقل و تصديق كرده ‏اند. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نيز در «نهج ‏البلاغه» از وصيت به تكرار ياد كرده و فرموده است كه پيامبرصلى الله عليه وآله در حالى كه سر مباركش بين سينه و گلوگاه من بود، جان به جان آفرين تسليم نموده است.
اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نيز در «نهج ‏البلاغه» از وصيت به تكرار ياد كرده و فرموده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه سر مباركش بين سينه و گلوگاه من بود، جان به جان آفرين تسليم نموده است.


عقل و وجدان نيز مؤيد قول به وصيت است، و با عظمت و اهميتى كه سوره مائده به امر وصيت داده، هيچ مسلمانى ترك آن را از پيامبرصلى الله عليه وآله كه نسبت به كوچك‏ترين دستورات اهمال نمى ‏ورزيده و جايز نمى‏ شمارد. بحث مشروح و مفصل راجع به وصيت را با ادله محكم و براهين قاطع در «المراجعات» از مراجعه ۶۷ به بعد ملاحظه فرماييد.
عقل و وجدان نيز مؤيد قول به وصيت است، و با عظمت و اهميتى كه سوره مائده به امر وصيت داده، هيچ مسلمانى ترک آن را از پيامبر صلى الله عليه و آله كه نسبت به كوچک ‏ترين دستورات اهمال نمى ‏ورزيده و جايز نمى‏ شمارد. بحث مشروح و مفصل راجع به وصيت را با ادله محكم و براهين قاطع در «المراجعات» از مراجعه ۶۷ به بعد ملاحظه فرماييد.


'''دوم.''' داستان مائده است، كه از آغاز آيه ۱۱۲ تا پايان ۱۱۵ نقل شده است. قبلاً بايد توجه داشت كه قرآن كتاب هدايت و تهذيب است، نه تاريخ و قصه، بنابراين هر داستانى كه در قرآن نقل مى ‏شود براى تعليم و عبرت گرفتن و سود بردن مسلمين است. آنچه قرآن به اجمال نقل مى‏ كند اين است كه حواريين از عيسى ‏عليه السلام خواستند كه از خدا مائده بخواهد، و او هم خواست تا براى اولين و آخرين افراد امت وى عيد باشد.
'''دوم.''' داستان مائده است، كه از آغاز آيه ۱۱۲ تا پايان ۱۱۵ نقل شده است. قبلاً بايد توجه داشت كه قرآن كتاب [[هدایت]] و تهذيب است، نه [[تاریخ]] و قصه، بنابراين هر داستانى كه در قرآن نقل مى ‏شود براى تعليم و عبرت گرفتن و سود بردن مسلمين است. آنچه قرآن به اجمال نقل مى‏ كند اين است كه حواريين از عيسى ‏عليه السلام خواستند كه از خدا مائده بخواهد، و او هم خواست تا براى اولين و آخرين افراد امت وى عيد باشد.


خداوند در پاسخ او فرمود كه من مائده مى‏ فرستم، اما هر كس كفر بورزد يا كفران كند او را چنان عذاب مى‏ كنم كه احدى از جهانيان را بدان سان عذاب ننمايم. اما اينكه بعد از اين تهديد، مائده آمد يا نيامد قرآن ساكت و تفاسير مختلف است.
خداوند در پاسخ او فرمود كه من مائده مى‏ فرستم، اما هر كس كفر بورزد يا كفران كند او را چنان عذاب مى‏ كنم كه احدى از جهانيان را بدان سان عذاب ننمايم. اما اينكه بعد از اين تهديد، مائده آمد يا نيامد قرآن ساكت و تفاسير مختلف است.