۲۲٬۹۷۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
نمى دانم تک تک افراد خواننده چه خواهند گفت، اما هر چه بگويند به ما جواب مثبت خواهند داد؛ زيرا اگر بگويند خليفه سوم بر حق بوده و به او ظلم شده است، پس معلوم مى شود كه نسبت به امام على عليه السلام هم ظلم واقع شده، و يا حداقل ممكن است با وجود آن همه صحابه و يا آن همه سفارشات پيامبر صلى الله عليه و آله ظلم شده باشد و هيچ گونه استبعادى در كار نيست. | نمى دانم تک تک افراد خواننده چه خواهند گفت، اما هر چه بگويند به ما جواب مثبت خواهند داد؛ زيرا اگر بگويند خليفه سوم بر حق بوده و به او ظلم شده است، پس معلوم مى شود كه نسبت به امام على عليه السلام هم ظلم واقع شده، و يا حداقل ممكن است با وجود آن همه صحابه و يا آن همه سفارشات پيامبر صلى الله عليه و آله ظلم شده باشد و هيچ گونه استبعادى در كار نيست. | ||
پس چگونه است كه به اصطلاح خودشان با وجود | پس چگونه است كه به اصطلاح خودشان با وجود صحابه كرام درباره عثمان تصريح دارند كه ظلم شده و استبعاد نمى كنند، اما ظلم به امام على عليه السلام را غير ممكن مى دانند؟! | ||
كسانى كه تصور مى كنند با وجود عموم صحابه ممكن نيست چنين ظلمى به امام على عليه السلام و يا به اهل بيت عليهم السلام نبوى واقع شود، اينجاست كه بايد در تصورات خود تجديد نظر نمايند، زيرا واقعيت و حقايق تاريخى را نمى توان منكر شد و يا ناديده گرفت. | كسانى كه تصور مى كنند با وجود عموم صحابه ممكن نيست چنين ظلمى به امام على عليه السلام و يا به اهل بيت عليهم السلام نبوى واقع شود، اينجاست كه بايد در تصورات خود تجديد نظر نمايند، زيرا واقعيت و حقايق تاريخى را نمى توان منكر شد و يا ناديده گرفت. | ||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
چنانچه اگر برعكس فرض اول جواب دهند؛ يعنى بگويند كه خليفه عثمان بر حق نبوده، باز هم معلوم مى شود كه امام على عليه السلام مظلوم بوده است، زيرا با وجود امام على عليه السلام [[جانشین|خلافت]] به [[عثمان بن عفّان|عثمان]] رسيده و او به عنوان خليفه مسلمين چنين وضعى را به بارآورده كه منجر به فتنه و فساد شده است. | چنانچه اگر برعكس فرض اول جواب دهند؛ يعنى بگويند كه خليفه عثمان بر حق نبوده، باز هم معلوم مى شود كه امام على عليه السلام مظلوم بوده است، زيرا با وجود امام على عليه السلام [[جانشین|خلافت]] به [[عثمان بن عفّان|عثمان]] رسيده و او به عنوان خليفه مسلمين چنين وضعى را به بارآورده كه منجر به فتنه و فساد شده است. | ||
۳. اگر در جريان جنگ هايى كه از سوى عده اى از سرشناسان | ۳. اگر در جريان جنگ هايى كه از سوى عده اى از سرشناسان صحابه عليه امام على عليه السلام در دوران خلافت ايشان بر پا شده بود دقت كنيد جواب را به خوبى خواهيد يافت، زيرا با وجود اينكه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: | ||
انا حرب لمن حاربكم<ref>مسند احمد: ج ۲ ص ۴۴۲. تاريخ بغداد: ج ۷ ص ۱۳۷. ترجمه وليد بن سليمان المجاربى. المصنف (ابن ابى شيبه): ج ۷ ص ۵۱۲ . فضائل الحسن و الحسين عليهما السلام: حديث ۷. المعجم الكبير (طبرانى): ج ۳ ص ۴۰ ح ۲۶۲۱، بقية اخبار الحسن عليه السلام. كنز العمال: ج ۱۳ ص ۶۴۰ ح ۳۷۶۱۸.</ref>: من در جنگ هستم با كسى كه با شما در جنگ باشد. | انا حرب لمن حاربكم<ref>مسند احمد: ج ۲ ص ۴۴۲. تاريخ بغداد: ج ۷ ص ۱۳۷. ترجمه وليد بن سليمان المجاربى. المصنف (ابن ابى شيبه): ج ۷ ص ۵۱۲ . فضائل الحسن و الحسين عليهما السلام: حديث ۷. المعجم الكبير (طبرانى): ج ۳ ص ۴۰ ح ۲۶۲۱، بقية اخبار الحسن عليه السلام. كنز العمال: ج ۱۳ ص ۶۴۰ ح ۳۷۶۱۸.</ref>: من در جنگ هستم با كسى كه با شما در جنگ باشد. | ||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
خداوند [[بهشت]] را حرام كرده بر ظالمان اهل بيتم، و كسانى را كه با آنها جنگ كردند، يا به هر شكلى به مخالفين آنان كمک كردند، يا به آنها ناسزا گفتند. | خداوند [[بهشت]] را حرام كرده بر ظالمان اهل بيتم، و كسانى را كه با آنها جنگ كردند، يا به هر شكلى به مخالفين آنان كمک كردند، يا به آنها ناسزا گفتند. | ||
ابن حجر مى گويد: در اين جريان حق با على عليه السلام بود، هر چند در زمان گذشته بين [[اهل سنت]] اختلاف نظر وجود داشت، اما اكنون الحمدللَّه متفقاً مى گويند: حق با على عليه السلام بود.<ref>الاصابه: ج ۲ ص ۵۰۸ ، ترجمة الامام على عليه السلام.</ref> | |||
۴. اگر واقعه غدير را ناديده بگيريم، واقعه دلخراش عاشورا را نمى توان منكر شد. مقام و منزلت [[امام حسین علیه السلام]] را همه مى دانستند، و در [[کربلا]] بعضى از صحابه در لشكر امام حسين عليه السلام حاضر بودند؛ مانند انس بن الحرث كاهلى. | |||
چنانكه وى (صحابى جليل القدر شهيد در كربلا انس بن الحرث) نقل مى كند: | |||
سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول: ان ابنى هذا - يعنى الحسين - يقتل بارض كربلاء. فمن شهد ذلك فلينصره. قال: فخرج انس بن الحرث الى كربلاء، فقتل مع الحسين عليه السلام<ref>اسد الغابه: ج ۱ ص ۱۴۶، ترجمة انس. الاصابه: ج ۱ ص ۶۸ ، ترجمة انس. تاريخ ابن الوردى: ج ۱ ص ۱۶۵، اخبار يزيد.</ref>: | |||
انس مى گويد: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: اين فرزندم حسين عليه السلام در سرزمين كربلا كشته مى شود. هر كس آن زمان را درک كرد او را يارى كند. | |||
لذا انس بن حرث به كربلا آمد و در ركاب امام حسين عليه السلام جنگ كرد تا شهيد شد. | |||
اگر كسى در حق او بگويد: سعادتمندترين صحابى است مبالغه نكرده، زيرا در خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و امام على و امام حسن عليهما السلام و در محضر امام حسين عليه السلام زندگى خود را ختم به شهادت نموده است. | |||
مگر سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را كسى ديگر نشنيده بود؟ | |||
مگر سخن | |||
پس كجا بودند؟ | پس كجا بودند؟ | ||
همه حاضرين در [[کربلا]] يا صحابى بودند و يا تابعى. چگونه شد كه فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت و انصار او را با آن وضع فجيع و با لب تشنه شهيد نمودند، و بر بدن عزيز زهرا عليها السلام اسب تاختند، و خيمه آنان را آتش زدند، و لشكر يزيد براى اظهار شادمانى خود و شكرانه قتل امام حسين عليه السلام چهار [[مسجد]] در [[کوفه]] بنا كردند؟! | |||
ابن اثير ابياتى را نقل مى كند. از جمله: | |||
و يكبّرون بأن قتلت و انما | و يكبّرون بأن قتلت و انما | ||
قتلوا بك التكبير و | قتلوا بك التكبير و التهليلاً<ref>البداية و النهاية: ج ۶ ص ۲۳۳، الاخبار بمقتل الحسين عليه السلام.</ref> | ||
تكبير مى گويند كه كشته شدى، اما با كشتنت تكبير را نيز كشتند. | |||
دختران رسول خدا صلى الله عليه و آله را به سان اسراى ترک و ديلم از [[کربلا]] به [[کوفه]] و در مجلس ابن زياد ملعون و تا شام ريسمان به گردن و با بازوان بسته به مجلس [[یزید بن معاویه]] لعين حاضر ساختند! | |||
يزيدِ مغرور و از خدا بى خبر هم در حال مستى و غرور و اظهار شادى و تحقير اهل بيت عليهم السلام شعر ابن زبعرى را زمزمه مى كند: | |||
ليت اشياخى ببدر شهدوا | ليت اشياخى ببدر شهدوا | ||
خط ۱۰۶: | خط ۱۰۰: | ||
قد قتلنا القرن من ساداتهم | قد قتلنا القرن من ساداتهم | ||
و عدلنا قتل بدر | و عدلنا قتل بدر فاعتدل<ref>تذكرة الخواص: ص ۲۶۱، ذكر حمل الرأس الى يزيد. البداية و النهاية: ج ۸ ص ۱۹۲، حوادث سنه ۶۱ ، يک بيت ديگر را به اين مضمون ذكر كرده: | ||
فأهلّوا و استهلّوا فرحاً | فأهلّوا و استهلّوا فرحاً | ||
خط ۱۱۲: | خط ۱۰۶: | ||
ثم قالوا لى هنيئاً لا تشل | ثم قالوا لى هنيئاً لا تشل | ||
الاتحاف بحب الاشراف: ص | الاتحاف بحب الاشراف: ص ۵۶.</ref> | ||
اى كاش بزرگان طايفه من كه در بدر كشته شدند حاضر بودند و مىديدند كه با ضربت شمشير ما صداى ناله آنان بلند است. كشتيم بزرگان آنها را، و با | اى كاش بزرگان طايفه من كه در بدر كشته شدند حاضر بودند و مىديدند كه با ضربت شمشير ما صداى ناله آنان بلند است. كشتيم بزرگان آنها را، و با كشته هاى بدر مساوى كرديم. | ||
و سپس يزيد اضافه كرده و مى گويد: | |||
و سپس يزيد اضافه كرده و | |||
لعبت هاشم بالملك فلا | لعبت هاشم بالملك فلا | ||
خط ۱۲۶: | خط ۱۱۸: | ||
لست من خندف ان لم انتقم | لست من خندف ان لم انتقم | ||
من | من بنى احمد ما كان فعل<ref>تذكرة الخواص: ص ۲۶۱، ذكر حمل الرأس الى يزيد. در الاتحاف بحب الاشراف: ص ۵۷ ، مىگويد: فما ملك جاء و لا وحى نزل.</ref> | ||
بنى هاشم (رسول خدا صلى الله عليه و آله) حكومت را بازيچه خود قرار دادند، و الا نه خبرى آمد و نه وحى بر كسى (پيامبر صلى الله عليه و آله) نازل شد. | |||
من از تبار خندف نيستم اگر از فرزندان احمد انتقام كارهاى او را نگيرم! | |||
و يا در حالى كه به سرهاى بريده بر نيزه نظاره مى كند، از بيابان وارد دمشق شده و چنين مى گويد: | |||
لما بدت تلك الحمول و اشرقت | لما بدت تلك الحمول و اشرقت | ||
خط ۱۴۱: | خط ۱۳۲: | ||
نعب الغراب فقلت صح او لا تصح | نعب الغراب فقلت صح او لا تصح | ||
فلقد قضيت من الغريم | فلقد قضيت من الغريم ديونى<ref>تذكرة الخواص: ص ۲۶۱، ذكر حمل الرأس الى يزيد.</ref> | ||
هنگامى كه محملهاى اسرا نمايان شد و آن آفتاب ها از تپه هاى جيرون<ref>«جيرون» نام قديمى دمشق است. جيرون را دمشق ناميدند به جهت دمشق بن نمرود. كنز المدفون: (سيوطى): ص ۴۱.</ref>سر زد و تابيدن گرفت، كلاغى به صدا در آمد. گفتم اى كلاغ صدا كنى يا نكنى من طلب خود را از بدهكارم (پيامبر صلى الله عليه و آله) پس گرفتم. | |||
آيا اينان امام | آيا اينان امام حسين عليه السلام را نمى شناختند؟ آيا [[صحابه]] در كربلا و كوفه در مجلس ابنزياد و در شام در مجلس يزيد و نيز در [[مدینه]] حاضر نبودند؟! | ||