۲۲٬۹۷۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳۸: | خط ۱۳۸: | ||
آيا اينان امام حسين عليه السلام را نمى شناختند؟ آيا [[صحابه]] در كربلا و كوفه در مجلس ابنزياد و در شام در مجلس يزيد و نيز در [[مدینه]] حاضر نبودند؟! | آيا اينان امام حسين عليه السلام را نمى شناختند؟ آيا [[صحابه]] در كربلا و كوفه در مجلس ابنزياد و در شام در مجلس يزيد و نيز در [[مدینه]] حاضر نبودند؟! | ||
آنها مگر اين كفريات را نشنيدند؟! پس چه كردند؟ مگر آنها با چشم خود نديده بودند كه [[پيامبر صلی الله علیه و آله]] با فرزندنش چگونه رفتارى داشت و چه سفارشاتى نموده بود؟! | |||
آيا قول و فعل پيامبر صلى الله عليه و آله سنت نيست، و آيا نبايد از آن متابعت كرد؟ | |||
پس چگونه است كه اين همه ظلم و ستم به ذريه رسول خدا صلى الله عليه و آله روا داشتند و كسى هم اعتراض نكرد و مانع نشد؟! | |||
با اين توضيحات، آيا جريان غدير خم كه يكبار رخ داده بود مشهورتر بود، يا محبتهاى پيامبر صلى الله عليه و آله به امام حسين عليه السلام؟ ديديد با امام حسين عليه السلام چه كردند، كه هنوز آن جنايت به عنوان لكه ننگى بر پيشانى [[تاریخ]] ظاهر است، و براى هميشه نيز خواهد ماند. | |||
با اين همه تخلفات، آنچنانى از دستورات پيامبر صلى الله عليه و آله و ظلم بر اهل بيت عليهم السلام كه ذكر شد، ديگر اين اشكال و استبعاد كه چگونه ممكن است با وجود [[صحابه]] بر امام على عليه السلام ظلم شده باشد محلى ندارد. | |||
شبهه اِعراض صحابه نسبت به حديث غدير را از اين گونه نيز مى توان پاسخ داد: | |||
بعد از بحث هاى طولانى كه با برخى از [[اهل سنت|اهل تسنن]] درباره شيعه و حقانيت و ولايت بلافصل اميرالمؤمنين عليه السلام مى شود، و بعد از آنكه ادله [[امامت]] و [[جانشین|خلافت]] آن حضرت از جمله حديث غدير ملاحظه مى گردد و پى به صحت سند و قوت دلالت آن برده مى شود، آخرين سؤال يا اشكالى كه از طرف اهل سنت مطرح مى شود اين است: | |||
با اين | چه شد كه با وجود اين هجم از آيات و روايات در شأن و امامت امام على عليه السلام، صحابه به آنها بى اعتنايى كرده و توجهى به آن نكردند؟ | ||
چرا على بن ابى طالب عليه السلام را رها كرده و به سراغ ديگران رفتند و آنها را به خلافت برگزيدند؟ آيا اعراض مردم و به خصوص صحابه سبب سست شدن روايات نمى شود؟ | |||
شيخ سليم البشرى بعد از بحث طولانى با مرحوم سيد شرف الدين عاملى و تصديق احاديث ولايت و امامت بلافصل اميرالمؤمنين عليه السلام مى گويد: من چه بگويم؟! | |||
از طرفى به اين ادله نگاه مى كنم آنها را از حيث سند و دلالت تمام مى يابم. ولى از طرف ديگر مى بينيم كه اكثر صحابه از على عليه السلام اعراض نمودند، و اين بدان معنى است كه به اين روايات عمل نكرده اند. من با اين سياهى لشكر چه كنم؟<ref>المراجعات.</ref> | |||
لذا جا دارد به اين سؤال پرداخته و موضوع را به طور واضح بيان كنيم تا حق روشن شود. علت اين مخالفت و ترک حقيقت از سوى [[صحابه]] را در چند عامل مى توانيم دنبال كنيم: | |||
=== ۱. عامل اول: وجود دو خط فكرى در ميان صحابه === | |||
هر كس كه مطالعه اى در رابطه با حيات صحابه در عصر رسول خدا صلى الله عليه و آله و بعد از آن داشته باشد پى مىبرد كه دو خط فكرى در ميان آنها حاكم بوده است: | |||
'''اول:''' خط فكرى اجتهاد در مقابل نص: اين خط فكرى معتقد است كه لازم نيست به تمام آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله به آن خبر و دستور داده ايمان آورده و تعبداً آن را قبول كنيم، بلكه مىتوان در نصوص دينى مطابق با مصالحى كه درك مىكنيم اجتهاد كرده و در آن تصرف نماييم. اين خط فكرى از مبانى اساسى مدرسه خلفا بود و پيامبر صلى الله عليه و آله مصائب فراوانى را از اين نوع خط فكرى تحمل نمود. | |||
'''دوم:''' در مقابل اين اتّجاه و خط فكرى، خط فكرى ديگرى است كه معتقد است بايد در مقابل مجموعه دستورات دينى و شريعت تسليم بوده و تعبد كامل داشت. اين خط فكرى همان طريق و ممشاى اهلبيتعليهم السلام و به تعبير ديگر مدرسه اهلبيتعليهم السلام است. در مورد اين عامل لازم است به چند جهت اشاره شود: | |||