۲۱٬۹۷۲
ویرایش
(تقیه راویان) |
(بیعت و نقش مردم) |
||
خط ۸۴۲: | خط ۸۴۲: | ||
== <big>تقيه راويان در نقل بيعت غدير<ref><big>اسرار غدير: ص 124</big></ref></big> == | |||
<big>در خطبه غدير، دو يا سه مورد كه به مسئله تولى و تبرى مربوط مى شود، جمله مزبور در بعضى نسخه ها از هر سه روايت به صورت كنايه آمده و يا حذف شده است، و اين حاكى از شرائط خاص تقيه در راويان خطبه است. نمونه آن مسئله «اصحاب صحيفه» و نام اولين بيعت كنندگان است كه در بعضى نُسخ صراحتاً نيامده است.</big> | |||
== <big>زمينه سازى براى بيعت غدير<ref><big>اسرار غدير: ص 50 . سخنرانى استثنائى غدير: ص 219-222.</big> </ref></big> == | |||
<big> از آنجا كه خطابه غدير متفاوت از هر سخنرانى ديگرى بود در بخش نهم آن مردم با مسئله جديدى رو به رو شدند، و آن مطرح شدن بيعت و پيش بينى آن براى بعد از خطابه بود:</big> | |||
=== <big>تعيين كيفيت بيعت</big> === | |||
= | |||
<big> | |||
<big>در اين فراز پيامبرصلى الله عليه وآله در كوتاهترين جملات عمق بيعت غدير را با استناد به قرآن معنى كرد.</big> | <big>در اين فراز پيامبرصلى الله عليه وآله در كوتاهترين جملات عمق بيعت غدير را با استناد به قرآن معنى كرد.</big> | ||
<big>ابتدا نوع بيعت را تعيين كرد كه اول با من به عنوان بيعت با | <big>ابتدا نوع بيعت را تعيين كرد كه اول با من به عنوان بيعت با على عليه السلام و اقرار به مقامش دست خواهيد داد و سپس با خود او بيعت خواهيد كرد.</big> | ||
<big> | === <big>بيعت با خدا</big> === | ||
<big>سپس نقطه تمايز اين بيعت را خاطر نشان كرد و فرمود: «من با خدا بيعت كرده ام و على با من بيعت كرده است، و من از جانب خدا براى او از شما بيعت مى گيرم» . آنگاه حضرت به آيه ۱۰ سوره فتح استناد كرده آن را قرائت كرد: «اِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ اِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ، يَدُ اللَّهِ فَوْقَ اَيْديهِمْ ...» .</big> | |||
<big>سپس نقطه تمايز اين بيعت را خاطر نشان كرد و فرمود: | |||
<big>در اين مرحله حضرت چنين فرمود:</big> | <big>در اين مرحله حضرت چنين فرمود:</big> | ||
خط ۸۷۰: | خط ۸۶۲: | ||
<big>اَلا وَ اِنّى قَدْ بايَعْتُ اللَّهَ وَ عَلِىٌّ قَدْ بايَعَنى، وَ اَنَا آخِذُكُمْ بِالْبَيْعَةِ لَهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. »اِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ اِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ، يَدُ اللَّهِ فَوْقَ اَيْديهِمْ. فَمَنْ نَكَثَ فَاِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ، وَ مَنْ اَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ اَجْراً عَظيماً« :</big> | <big>اَلا وَ اِنّى قَدْ بايَعْتُ اللَّهَ وَ عَلِىٌّ قَدْ بايَعَنى، وَ اَنَا آخِذُكُمْ بِالْبَيْعَةِ لَهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. »اِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ اِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ، يَدُ اللَّهِ فَوْقَ اَيْديهِمْ. فَمَنْ نَكَثَ فَاِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ، وَ مَنْ اَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ اَجْراً عَظيماً« :</big> | ||
<big>اى مردم، من برايتان روشن كردم و به شما فهمانيدم، و اين على است كه بعد از من به شما | <big>اى مردم، من برايتان روشن كردم و به شما فهمانيدم، و اين على است كه بعد از من به شما مى فهماند. بدانيد كه من بعد از پايان خطابه ام شما را به دست دادن با من به عنوان بيعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا مى خوانم.</big> | ||
<big>بدانيد كه من با خدا بيعت | <big>بدانيد كه من با خدا بيعت كرده ام و على با من بيعت كرده است، و من از جانب خداوند براى او از شما بيعت مى گيرم. «اِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ اِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ ...» : «كسانى كه با تو بيعت مى كنند در واقع با خدا بيعت مى كنند، دست خداوند بر روى دست آنان است. پس هر كس بيعت را بشكند بر ضرر خود اوست، و هر كس به آنچه با خدا عهد بسته وفادار باشد خداوند به او اجر عظيمى عنايت خواهد كرد» .</big> | ||
<big> | <big>همچنين مراجعه شود به عنوان: بيعت / بيعت در خطبه غدير.</big> | ||
<big> | == <big>سبقت در بيعت با اميرالمؤمنين عليه السلام = بيعت / بيعت در خطبه غدير</big> == | ||
<big> | == <big>سخنان منافقين پس از بيعت در غدير<ref><big>غدير در قرآن: ج 1 ص442، 444-446 .</big></ref></big> == | ||
<big>آنگاه كه پيامبر مكرم اسلام صلى الله عليه وآله در روز غدير اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام را در آن مقام مشهور و معروف بر پاداشت و معرفى كرد. نكته قابل توجه اينكه قبل از همه از نُه نفر بيعت گرفت و به آنان دستور داد برخيزند و با على عليه السلام بيعت كنند كه اول آنان ابوبكر و عمر بودند. سپس به سران مهاجرين و انصار دستور بيعت داد و همه آنان بيعت كردند.</big> | |||
<big> | |||
<big>پس از بيعت، منافقين سخنانى گفتند و خداوند هم اين آيات را نازل كرد:</big> | <big>پس از بيعت، منافقين سخنانى گفتند و خداوند هم اين آيات را نازل كرد:</big> | ||
<big> | <big>«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّه وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ. يُخادِعُونَ اللَّه وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ. فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّه مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ. وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ. أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ. وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ. وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ. اللَّه يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»<ref><big>بقره / 8-15 .</big></ref>:</big> | ||
<big> | <big>«از مردم كسانى هستند كه مى گويند: ما ايمان آورديم به خداوند، ولى آنان ايمان ندارند. با خدا مكر و حيله مى كنند و با آنان كه ايمان آوردند حيله مى كنند، ولى جز خودشان كسى را گول نمى زنند اما خودشان درک نمى كنند. در قلوب آنان مرض است، خداوند هم اين مرض را بيشتر كرده و براى آنان عذاب دردناكى است به خاطر آنچه دروغ مى گويند. آنگاه كه به آنان گفته مى شود در زمين فساد نكنيد مى گويند: ما اصلاح كنندگانيم. بدانيد كه آنان فساد كننده هستند ولى خودشان نمى فهمند. هنگامى كه به آنان گفته مى شود شما هم مانند بقيه مردم ايمان آوريد، مى گويند: آيا مانند سفيهان ايمان بياوريم؟ بدانيد كه آنان سفيهانند ولى خودشان نمى دانند. هنگامى كه ايمان آورندگان را ملاقات كنند مى گويند: ايمان آورديم، ولى وقتى با شياطينشان خلوت كنند مى گويند: ما با شماييم و ما مؤمنين را استهزاء مى كرديم. خداوند آنان را به مسخره مى گيرد و به آنان مهلت مى دهد كه در طغيان خود متحير بمانند» .</big> | ||
<big>خلاصه ماجرا چنين است:</big> | <big>خلاصه ماجرا چنين است:</big> | ||
<big>از بين همه آنان عمر بن خطاب برخاست و گفت: بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ | <big>از بين همه آنان عمر بن خطاب برخاست و گفت: بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ ابى طالِبٍ، اصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ. اين گونه از حضور پيامبرصلى الله عليه وآله متفرق شدند در حالى كه آن حضرت عهد و پيمان هاى محكمى از آنان گرفت.</big> | ||
<big>اما گروهى از سركشان و گردن كشان آنان در بين خود چنين توطئه كردند: اگر براى محمد اتفاقى بيفتد، امر خلافت را از على دور كنند و آن را در اختيار او نگذارند.</big> | <big>اما گروهى از سركشان و گردن كشان آنان در بين خود چنين توطئه كردند: اگر براى محمد اتفاقى بيفتد، امر خلافت را از على دور كنند و آن را در اختيار او نگذارند.</big> | ||
<big>خداوند از اين توطئه آنان با خبر بود، ولى آنان منافقانه نزد پيامبرصلى الله عليه وآله | <big>خداوند از اين توطئه آنان با خبر بود، ولى آنان منافقانه نزد پيامبرصلى الله عليه وآله مى آمدند و اظهار مى كردند: تو محبوب ترين خلق خدا نزد خدا و خود و نزد ما را بر ما منصوب نمودى، و بدين وسيله ما را از شرّ ظالمين بر ما و متجاوزين در سياستمان آسوده ساختى!</big> | ||
<big>اين در حالى بود كه خداوند از قلوب آنان خلاف اين ادعا را | <big>اين در حالى بود كه خداوند از قلوب آنان خلاف اين ادعا را مى دانست و اينكه با يكديگر توطئه كرده اند كه بر دشمنى بر ما ثابت قدم باشند، و در راهِ دور كردن خلافت از كسى كه مستحق آن است از هيج اقدامى فرو گذار نكنند.</big> | ||
<big>اينجا بود كه خداوند عز و جل به پيامبرصلى الله عليه وآله درباره آنان چنين خبر داد: اى محمد! | <big>اينجا بود كه خداوند عز و جل به پيامبرصلى الله عليه وآله درباره آنان چنين خبر داد: اى محمد! «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّه ...» : «از مردم كسانى هستند كه مى گويند: ما به خداوند ايمان آورديم» كه به تو دستور داده على را به امامت و به عنوان سياست گذار امتت و مدّبر امور آنان منصوب نمايى. «وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ» : «ولى آنان ايمان ندارند» به سخنى كه بر زبان مى آورند، بلكه براى به هلاكت رساندن تو و على توطئه مى كنند و خود را براى سرپيچى از اوامر على آماده مى كنند، اگر اتفاقى براى تو رخ دهد.</big> | ||
<big>در كنار وحى الهى، اخبارى نيز از | <big>در كنار وحى الهى، اخبارى نيز از توطئه هاى منافقين و گفته هاى آنان درباره على عليه السلام و سوء قصدى كه نسبت به او داشتند، به پيامبرصلى الله عليه وآله رسيد. حضرت آنان را فراخواند و مورد سرزنش و عتاب قرار داد. آنان در پاسخ قسم هاى غليظ در انكار آن گزارش ها ياد نمودند و آن نسبت ها را ردّ كردند.</big> | ||
<big>ابوبكر گفت: يا رسول اللَّه! به خدا قسم به هيچ چيز اهميت | <big>ابوبكر گفت: يا رسول اللَّه! به خدا قسم به هيچ چيز اهميت نداده ام به اندازه اى كه به اين بيعت اهميت مى دهم. من اميدوار شدم كه خداوند با اين بيعت در قصرهاى بهشت براى من جاى وسيعى در نظر بگيرد، و مرا از بهترين وارد شوندگان و ساكنين آن قرار دهد!!</big> | ||
<big>عمر گفت: پدر و مادرم به قربان تو يا | <big>عمر گفت: پدر و مادرم به قربان تو يا رسول اللَّه، من به دخول بهشت و نجات از آتش اطمينان خاطر نيافتم مگر با اين بيعت. به خدا قسم بعد از اين عهد و پيمانى كه بر آن تعهد بستم، هرگز شكستن اين پيمان و مخالفت با آن مورد رضاى من نخواهد بود اگرچه از زمين تا عرش مرواريدهاى تازه و جواهرات گران قيمت پر باشد و براى نقض اين بيعت به من بدهند!!</big> | ||
<big>سومى | <big>سومى گفت<ref><big>نام سومى در حديث تصريح نشده است. از يك سو احتمال دارد منظور عثمان به عنوان سومين خليفه غاصب باشد، و از سوى ديگر يكى از ابوعبيده يا معاذ به عنوان فرد سوم صحيفه ملعونه مراد باشد.</big></ref>: به خدا قسم يا رسول اللَّه، من از اين بيعت چنان شادمان شدم و آرزوى جايى وسيع در بهشت رضوان خدا نمودم، كه يقين پيدا كردم اگر گناه همه مردم زمين بر من باشد با اين بيعت از نامه اعمالم پاک مى شود!</big> | ||
<big>سپس بار ديگر بر گفته خود قسم ياد كرد، و لعنت فرستاد بر كسى كه بر خلاف اين ادعا به پيامبرصلى الله عليه وآله خبرى را رسانده است!!</big> | <big>سپس بار ديگر بر گفته خود قسم ياد كرد، و لعنت فرستاد بر كسى كه بر خلاف اين ادعا به پيامبرصلى الله عليه وآله خبرى را رسانده است!!</big> | ||
<big>بعد از اين سه نفر، | <big>بعد از اين سه نفر، عده اى ديگر از همان سركشان متمرد نظير اين عذرها را آوردند، ولى خداوند عزوجل به پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «يُخادِعُونَ اللَّه» : «با خدا مكر و حيله مى كنند» ، يعنى با پيامبر خدا با قسم هاى خلاف باطنشان خدعه مى كنند؛ «وَ الَّذِينَ آمَنُوا» : «و با آنان كه ايمان آوردند حيله مى كنند» ، يعنى با ياران پيامبرصلى الله عليه وآله كه سيد آنان و برترشان على بن ابى طالب عليه السلام است.</big> | ||
<big> | <big>«وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ» : «ولى جز خودشان كسى را گول نمى زنند» ، و با اين خدعه جز به خودشان ضرر نمى زنند؛ زيرا خداوند از آنان و يارىشان مستغنى است؛ و اگر نبود كه خداوند به آنان مهلت داده، بر خلاف و طغيانى كه به آن دست يازيده اند قدرت نمى يافتند. «وَ ما يَشْعُرُونَ» : «ولى آنان درک نمى كنند» كه مسئله چنين است و خداوند پيامبرش را از دورويى و دروغ و كفر آنان آگاه ساخته و او را به لعن آنان در كنار لعنت ظالمين و عهد شكنان امر فرموده است.</big> | ||
<big>اين لعنتى كه از آنان جدا | <big>اين لعنتى كه از آنان جدا نمى شود: در دنيا بندگان خوب خدا آنان را لعنت مى كنند، و در آخرت به عذاب هاى شديد الهى گرفتار مى شوند.</big> | ||
<big>در ادامه همگان معجزات | <big>در ادامه همگان معجزات باهره اى از اميرالمؤمنين عليه السلام ديدند.<ref><big>تفسير الامام العسكرى عليه السلام: ص 111-123. عوالم العلوم: ج 3/15 ص 154-161 . بحار الانوار: ج 30 ص 223-226 و ج 37 ص 142-148 . مدينة المعاجز: ج 1 ص 438. تأويل الآيات: ج 1 ص 40 ح 11. تفسير البرهان: ج 1 ص 59 ح 1. اثبات الهداة: ج 3 ص 573 .</big> </ref></big> | ||
<big> براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن / آيه | <big> براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن / آيه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّه وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ...» .</big> | ||
<big> | <big>شفاف ترين بيعت تاريخ در غدير = بيعت / آيه «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه . يَدُ اللَّه فَوْقَ أَيْدِيهِمْ...»</big> | ||
<big> | == <big>ضامن و شاهد بيعت غدير<ref> <big>اسرار غدير: ص 227.</big></ref></big><big> </big> == | ||
<big>هر عهد و پيمانى احتياج به شاهد و ضامنى دارد تا در صورت انكار، به او مراجعه شود. پيامبرصلى الله عليه وآله شاهد و گواهِ اين بيعت را خداوند و خودش و ملائكه و بندگان صالح خدا تعيين كردند و فرمودند: بگوئيد: خدا را بر اين مطلب شاهد مى گيريم، و تو نيز بر ما شاهد هستى و هركس كه خدا را اطاعت مى كند و ملائكه خداوند و لشكر او و بندگانش را شاهد مى گيريم، و خداوند از هر شاهدى بالاتر است.</big> | |||
<big> | |||
<big> همچنين مراجعه شود به عنوان: بيعت / بيعت در خطبه غدير.</big> | <big> همچنين مراجعه شود به عنوان: بيعت / بيعت در خطبه غدير.</big> | ||
<big> | === <big>غدير روز بيعت با خداوند<ref><big>غدير در قرآن: ج 3 ص 305.</big> </ref></big> === | ||
<big> عناوين بر گرفته از آيات غدير در معرفى فرهنگ غدير در ماجرا و خطبه غدير و كلمات معصومين عليهم السلام، ۲۲ عنوان است كه به ترتيب از كليات آغاز مى شود و با در نظر گرفتن مراحل وقوع ماجراى غدير به دنبال يكديگر اتفاق افتاده است. يكى از آنها «روز بيعت با خدا» است:</big> | |||
<big> | <big>غدير روزى بود كه مردم با خدا دست بيعت دادند و عهد و پيمان بستند كه بر سر قول خود وفادار بمانند، و از خدا شرم كنند كه رو در روى او پيمان شكنى كنند. اين حقيقت بزرگ در آيه اى صريح در آغوش قرآن قرار گرفت كه «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ، يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً»<ref><big>فتح / 10.</big></ref>، و اين گونه بيعت غدير گِره ابدى دست مردم با دست خداوند عز و جل و دست محمد و على عليهما السلام شد.</big> | ||
<big> | <big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن / معرفى قرآنىِ غدير.</big> | ||
<big> | <big>همچنين مراجعه شود به عنوان: بيعت / آيه «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه . يَدُ اللَّه فَوْقَ أَيْدِيهِمْ...» - بيعت در خطبه غدير - زمينه سازى براى بيعت غدير.</big> | ||
== <big>كيفيت و شكل بيعت غدير<ref><big>اسرار غدير: ص 227.</big></ref></big> == | |||
<big> پيداست كه شكل عمومى بيعت همان دست دادن است، ولى اين دست دادن در واقع حاكى از عهد بستن و تصميم به وفادارى قلبى و نيز پيمان لسانى است.</big> | <big> پيداست كه شكل عمومى بيعت همان دست دادن است، ولى اين دست دادن در واقع حاكى از عهد بستن و تصميم به وفادارى قلبى و نيز پيمان لسانى است.</big> | ||
<big>در غدير چند جهت وجود داشت كه به خاطر آن قبل از بيعت با دست، بيعت لسانى كه به شكل اقرار زبانى و به صورت گفتن بود انجام گرفت و حضرت متن گفتار را هم تعيين كردند. اين جهات عبارتند از:</big> | <big>در غدير چند جهت وجود داشت كه به خاطر آن قبل از بيعت با دست، بيعت لسانى كه به شكل اقرار زبانى و به صورت گفتن بود انجام گرفت و حضرت متن گفتار را هم تعيين كردند. اين جهات عبارتند از:</big> | ||
<big>جهت اول: بيعت با دست احتياج به تفسير دارد، و بايد معلوم شود براى چه بيعت | <big>جهت اول: بيعت با دست احتياج به تفسير دارد، و بايد معلوم شود براى چه بيعت مى كنند. اين اقرار لسانى در واقع مفسّر بيعت با دست بود كه بعد از خطبه انجام شد.</big> | ||
<big>جهت دوم: ممكن بود | <big>جهت دوم: ممكن بود عده اى پس از خطبه براى بيعت با دست حاضر نشوند و خود را از صحنه كنار بكشند و بعد بگويند: «ما بيعت نكرديم» . لذا حضرت ابتدا به صورت لسانى بيعت گرفت و فرمود: «هركس توانست با دست بيعت مى كند و هر كس نتوانست با زبان اقرار كرده است» .</big> | ||
<big>جهت سوم: اگر متن و عبارات براى بيعت لسانى تعيين | <big>جهت سوم: اگر متن و عبارات براى بيعت لسانى تعيين نمى شد ممكن بود هر يک از مردم طبق ذوق و سليقه خود عباراتى را بكار برد كه از نظر اعتبار رسمى و قانونى جاى سؤال و اشتباه باشد، و گذشته از هرج و مرج در واقع هر كس به مطلبى كه مغايرت ها و زياده و نقيصه هايى با ديگران داشت اقرار كرده بود.</big> | ||
<big>جهت چهارم: اگر متن تعيين | <big>جهت چهارم: اگر متن تعيين نمى شد ممكن بود عده اى فتنه گر، عبارات خاصِ شبهه ناكى را آماده كنند و با آن زمينه سقوط ارزش اين بيعت را آماده سازند.</big> | ||
<big>جهت پنجم: به خاطر كثرت جمعيت و كمى وقت و مساعد نبودن شرايط توقف مردم، اين احتمال قوى بود كه | <big>جهت پنجم: به خاطر كثرت جمعيت و كمى وقت و مساعد نبودن شرايط توقف مردم، اين احتمال قوى بود كه عده اى واقعاً فرصت بيعت با دست را پيدا نكنند، و لذا مى بايست اين بيعت لسانى انجام مى شد.</big> | ||
<big>پس از روشن شدن اين جهت، | <big>پس از روشن شدن اين جهت، مى پردازيم به اين نكته كه پيامبرصلى الله عليه وآله بيعت با دست و بيعت لسانى را به چه صورت انجام دادند:</big> | ||
=== <big>بيعت عملى:</big> === | |||
<big>دستور پيامبرصلى الله عليه وآله در مورد بيعت با دست در غدير چنين بود:</big> | <big>دستور پيامبرصلى الله عليه وآله در مورد بيعت با دست در غدير چنين بود:</big> | ||
<big>الف. در اثناء خطبه متذكر شدند كه پس از خطبه شما را به دست دادن به عنوان بيعت دعوت خواهم كرد.</big> | <big>الف. در اثناء خطبه متذكر شدند كه پس از خطبه شما را به دست دادن به عنوان بيعت دعوت خواهم كرد.</big> | ||
<big>ب. دستور دادند تا مردم ابتدا با خود او | <big>ب. دستور دادند تا مردم ابتدا با خود او (پيامبرصلى الله عليه وآله) به عنوان اقرار به سخنانش در حق امامان عليهم السلام بيعت كنند، و سپس با شخص على بن ابى طالب عليه السلام بيعت نمايند.</big> | ||
<big>ج. اين بيعت با دست را حاكى از بيعت با قلب و جان دانستند.</big> | <big>ج. اين بيعت با دست را حاكى از بيعت با قلب و جان دانستند.</big> | ||
<big> | === <big>بيعت لسانى:</big> === | ||
<big>و اما بيعت لسانى را در پنج عبارت فرمودند:</big> | <big>و اما بيعت لسانى را در پنج عبارت فرمودند:</big> | ||
<big>الف. | <big>الف. همگى تان اين متن را بگوئيد: «......» كه همان متن مفصل را حضرت برايشان تعيين فرمودند.</big> | ||
<big>ب. اى مردم، آنچه به شما گفتم تكرار كنيد.</big> | <big>ب. اى مردم، آنچه به شما گفتم تكرار كنيد.</big> | ||
<big>ج. اى مردم، چه | <big>ج. اى مردم، چه مى گوئيد؟ خداوند اَصوات را مى شنود و از پنهان هاى نفس ها خبر دارد. (كنايه از اينكه اگر چه اصوات به هم مخلوط است و از باطن ها هم كسى خبر ندارد، ولى خداوند ناظر و شاهد است) .</big> | ||
<big>د. بگوئيد سخنى را كه خداوند به خاطر آن از شما راضى شود.</big> | <big>د. بگوئيد سخنى را كه خداوند به خاطر آن از شما راضى شود.</big> | ||
<big>ه . بگوئيد: | <big>ه . بگوئيد: «حمد و سپاس خداى را كه ما را به اين مطلب هدايت كرد، و اگر خداوند هدايت نكرده بود هدايت نمى يافتيم» .</big> | ||
<big> | <big>همچنين مراجعه شود به عنوان: بيعت / زمينه سازى براى بيعت غدير.</big> | ||
<big> | == <big>لعن بر بيعت شكنان غدير<ref><big>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص 9.</big></ref></big> == | ||
<big>در ماجراى غصب خلافت و بردن اميرالمؤمنين عليه السلام براى بيعت با ابوبكر، سلمان مى گويد: علىعليه السلام را نزد ابوبكر رساندند در حالى كه مى فرمود:</big> | |||
<big> | <big>به خدا قسم، اگر شمشيرم در دستم قرار مى گرفت مى دانستيد كه هرگز به اين كار دست نمى يابيد. به خدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمى كنم، و اگر چهل نفر برايم ممكن مى شد جمعيت شما را متفرق مى ساختم، ولى خدا لعنت كند اقوامى را كه با من بيعت كردند و سپس مرا خوار نمودند.<ref><big>كتاب سليم: حديث 4.</big></ref></big> | ||
<big> | == <big>متن بيعت در غدير = بيعت / بيعت در خطبه غدير</big> == | ||
<big> | == <big>متن بيعت لسانى = بيعت / آيه «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه . يَدُ اللَّه فَوْقَ أَيْدِيهِمْ...»</big> == | ||
<big> | == <big>محتواى بيعت غدير = بيعت / تحليل بيعت در غدير</big> == | ||
<big> | == <big>مراسم همزمان با بيعت در غدير<ref><big>سخنرانى استثنائى غدير: ص 80 .</big></ref></big> == | ||
<big> براى آنكه عصاره خطبه يک ساعته غدير براى همه معلوم شده و نقطه تمركز اين خطابه جهانى تا ابد روشن باشد، مسئله اعلان عمومى آن در نظر گرفته شد. از آثار اين برنامه آن بود كه عده ا ى مريض القلب نتوانند فرازهاى ديگرى از خطبه را با اهميت تر از فراز اصلى آن نشان دهند و مسير فكرى خطبه را به انحراف بكشانند.</big> | |||
<big> | <big>در حالى كه مردم به نوبت براى بيعت مى آمدند، پيامبرصلى الله عليه وآله به منادى خود دستور داد تا در جاى جاى غدير گردش كند و پيام اصلى غدير را با صداى بلند بين مردم تكرار كند كه متن آن از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله چنين تعيين شد: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ» .</big> | ||
<big> | <big>سيل جمعيتى كه در هر سوى بيابان غدير در انتظار نوبت بيعت بودند، ناگهان با منادى پيامبرصلى الله عليه وآله رو به رو شدند كه با صداى بلند عصاره غدير را در گوش مردم تكرار مى كرد و بار ديگر توجه آنان را به نقطه حساس غدير جلب مى نمود.</big> | ||
<big>در | <big>نتيجه اين اعلام آن بود كه همه بدانند آن مراسم مفصل بر گِرد اين جمله در طواف است، و اگر اين فراز غدير ناديده گرفته شود حق بزرگ پيامبرصلى الله عليه وآله ضايع شده است. در نگاهى ديگر اگر كسى مفهوم اين جملات را دريابد همه غدير را دريافته است، و درک كامل اين عبارات جز در سايه فهم همه جوانب واقعه غدير امكان پذير نخواهد بود.<ref><big>بحار الانوار: ج 21 ص 387 و ج 40 ص 41. امالى الشيخ المفيد: ص 57 .</big></ref></big> | ||
<big> | <big>مفهوم بيعت و جوانب آن<ref> <big>نقش غدير در امامت حضرت اميرعليه السلام (استادولى) : ص 46-61 . اسرار غدير: ص 225. غدير در گذر زمان (مهدى پور) : ص 62-65 ، 75-119 .</big></ref></big> | ||
<big> | <big> يكى از دلائل امامت و ولايت على عليه السلام بيعتى است كه با آن حضرت در غدير خم صورت گرفت. در مورد بيعت در غدير خم از چند دريچه مى توان سخن گفت:</big> | ||
<big> | === <big>بيعت و نقش اجتماعى</big> === | ||
<big>در ميان عرب رسم اين بود كه هر گاه خريد و فروشى صورت مى دادند، پس از آنكه صيغه مربوطه خوانده مى شد و معامله صورت مى گرفت، با يكديگر دست مى دادند يا دست بر دست يكديگر مى زدند كه نشانه قطعى شدن معامله بود. اين عمل را مصافقه و بيعت و آن معامله را بيع مى گفتند.</big> | |||
<big> | <big>سپس معناى آن را تعميم دادند و در هر قرار داد و پيمانى كه با يكديگر مى بستند دست بيعت مى دادند، زيرا با اين كار گويا بيعت كننده طاعت و تسليم خود را، و بيعت شونده نصرت و يارى خود را مى فروشد و به طرف مقابل واگذار مى نمايد. به اين وسيله هر يک از بيعت كنندگان خود را در مقابل ديگرى متعهد و مسئول مى دانست و حق شكستن آن پيمان را نداشت، و پيمان شكنى بى دليل يكى از خيانت هاى بزرگ شمرده مى شد.</big> | ||
<big> | === <big>انواع بيعت</big> === | ||
<big>بيعت به خاطر اهدافى صورت مى گرفت، و در اسلام در عهد رسول خدا صلى الله عليه وآله بيعت هاى گوناگونى صورت گرفته است:</big> | |||
<big>در | <big>الف. براى پذيرش اسلام و تعهد عملى به آن: مانند بيعت اول در عقبه، كه پيش از هجرت پيامبرصلى الله عليه وآله دوازده تن از مسلمانان مدينه در موسم حج به مكه آمدند و در عقبه منى با آن حضرت بيعت كردند كه شرک نورزند، دزدى و زنا نكنند، فرزندان خود را نكشند و... .</big> | ||
<big> | <big>ب. براى حمايت و نصرت: مانند بيعت دوم در عقبه، كه در يكى ديگر از مراسم حج هفتاد و سه مرد و دو زن از مسلمانان مدينه در همان عقبه خدمت پيامبرصلى الله عليه وآله رسيدند و با حضرتش بيعت كردند كه از او حمايت كنند همانگونه كه از خانواده خود حمايت مى كنند.</big> | ||
<big> | <big>ج. براى امرى خاص مثل جنگ و صلح: مانند بيعت رضوان يا بيعت شجره، كه در سال ششم هجرى پيامبرصلى الله عليه وآله با گروهى از مسلمانان عازم عمره شدند و مشركان مكه در محلى به نام حدَيبيه راه را بر آنان بسته و مانع حركت و ورود ايشان به مكه شدند. پيامبرصلى الله عليه وآله در آنجا از همراهان خود بيعت گرفت كه تا دم مرگ پايدارى كنند و از ميدان نگريزند و ... . سرانجام كار به مصالحه كشيد كه به صلح حديبيه مشهور است.</big> | ||
<big>بيعت | === <big>اركان و شرايط بيعت</big> === | ||
<big>چنان نيست كه هر بيعتى صورت گرفت درست و قابل عمل و غير قابل نقض باشد، بلكه بيعت داراى اركان و شرايطى است كه بايد مراعات گردد. براى بيعت سه ركن و شرط ذكر كرده اند:</big> | |||
<big> | ==== <big>اول: بيعت كننده بايد بالغ، عاقل و مختار باشد.</big> ==== | ||
<big> | ==== <big>دوم: بيعت شونده بايد كسى باشد كه توان عمل به مواد بيعت را دارا بوده و با اختيار پذيراى بيعت باشد.</big> ==== | ||
<big> | ==== <big>سوم: بيعت بايد درباره امرى مشروع صورت گيرد.</big> ==== | ||
<big>در تاريخ اسلام بيعت هايى اعم از حق و ناحق، فراوان به چشم مى خورد:</big> | |||
<big> | <big>بيعت در سقيفه درباره خلافت خليفه اول واجد شرايط لازم نبود، زيرا به بيعت كنندگان مهلت تأمل و انديشه داده نشد و نوعى اجبار در ميان بود و نارضايتى بسيارى از اصحاب را به دنبال داشت.<ref><big>سقيفه (عسكرى) : ص 63،54 .</big></ref> حتى عمر گفت: كانت بيعة ابى بكر فلتة، وقى اللَّه شرها. فمن عاد لمثلها فاقتلوه<ref><big>صحيح بخارى: ج 8 ص 210، باب رجم الحبلى. مسند احمد: ج 1 ص 55 . سيره ابن هشام: ج 4 ص 309.</big></ref>: بيعت با ابوبكر با شتاب انجام گرفت، و خداوند شر آن را بازداشت. پس هر كه دوباره چنين عمل كند او را بكشيد.</big> | ||
<big> | <big>بيعتى كه معاويه براى فرزند پليدش يزيد از مردم گرفت نيز بيعت ناحق بود، زيرا هيچ يک از شرايط را نداشت. آرى، هرگز نمى توان با طاغوت دست بيعت داد. همچنين نمى توان با كسى براى ريختن خون شخص بى گناهى بيعت كرد، و اگر هم چنين بيعتى صورت گيرد لازم الاجرا نخواهد بود.</big> | ||
<big> | <big>پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله فرمود: على المرء المسلم السمع و الطاعة فيما احب و كره، الا ان يؤمر بمعصية فلا سمع و لا طاعة<ref> <big>جامع الاصول: ج 4 ص 65 .</big></ref>: بر مرد مسلمان است كه فرمان حاكم اسلامى را بشنود و به كار بندد، مگر آنكه به نافرمانى خدا مأمور شود، كه در اين صورت شنيدن و فرمان بردن جايز نيست.</big> | ||
<big> | <big>و اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق<ref><big>نهج البلاغه: حكمت 165.</big></ref>: نبايد از مخلوق در كارى كه نافرمانى خالق است اطاعت كرد.</big> | ||
<big> | === <big>اهميت و نقش بيعت</big> === | ||
<big>بيعت پيمانى است كه بيعت كننده با بيعت شونده مى بندد، و وفاى به آن از اهم واجبات است. در اسلام كمتر حكمى است كه به اندازه وفاى به عهد و پيمان نسبت به آن تأكيد شده باشد: «و اوفوا بالعهد ان العهد كان مسئولاً»<ref><big>اسراء / 34.</big></ref>: به عهد و پيمان وفا كنيد زيرا از وفاى به عهد سؤال خواهد شد. و در وصف نيكوكاران فرموده: «الموفون بعهدهم اذا عاهدوا»<ref><big>بقره / 177.</big> </ref>: و آنان كه چون پيمان بندند وفا كنند. و از عهد شكنى به سختى نكوهش نموده و آن را از اوصاف فاسقان برشمرده است: «الذين ينقضون عهد اللَّه من بعد ميثاقه» .<ref><big>بقره / 27.</big></ref></big> | |||
<big> | <big>امام كاظم عليه السلام فرمود: ثلاث موبقات: نكث الصفقة و ترك السنة و فراق الجماعة<ref><big>بحار الانوار: ج 67 ص 185.</big> </ref>: سه چيز موجب هلاكت است: بيعت شكنى، ترک سنت، و جدايى از جماعت.</big> | ||
<big> | <big>حضرت رضا عليه السلام فرمود: لا يعدم المرء دائرة السوء مع نكث الصفقة<ref><big>بحار الانوار: ج 67 ص 186.</big></ref>: شخص بيعت شكن از عواقب وخيم آن در امان نيست.</big> | ||
<big> | <big>و امام صادق عليه السلام فرمود: من نكث صفقة الامام جاء الى اللَّه اجذم<ref> <big>بحار الانوار: ج 2 ص 267.</big></ref>: هر كس بيعت امام را بشكند روز قيامت دست بريده نزد خدا خواهد آمد.</big> | ||
<big> | <big>رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: لا دين لمن لا عهد له<ref> <big>بحار الانوار: ج 75 ص 96.</big></ref> كسى كه به عهد و پيمانش وفادار نيست دين ندارد.</big> | ||
<big>و | <big>بى شک محترم شمردن عهد و پيمان در تمام شئون زندگى فردى و اجتماعى هر ملتى اثر مستقيم دارد و هر ملتى كه اين سرمايه بزرگ را از دست بدهد آسيب هاى فراوانى را متحمل خواهد شد.</big> | ||
<big> | <big>لزوم پايبندى به عهد و پيمان به حدى است كه در پيمان هايى كه با دشمن بسته مى شود نيز تا زمانى كه خيانتى از آنها آشكار نشده باشد بايد به آن وفادار بود. قرآن كريم مى فرمايد: «فما استقاموا لكم فاستقيموا لهم»<ref> <big>توبه / 7.</big></ref>: تا آنان با شما بر سر عهد و پيمانند شما هم بر سر پيمان باقى باشيد. و نيز مى فرمايد: «و اما تخافنّ من قوم خيانة فانبذ اليهم على سواء»<ref><big>انفال / 58 .</big></ref>: و اگر از خيانت قومى در شكستن عهد و پيمان بيمناک بودى تو نيز برابر كار آنان اعلام عدم تعهد كن.</big> | ||
<big> | <big>اميرالمؤمنين عليه السلام در عهدنامه خود به مالک اشتر مى نويسد: و ان عقدت بينک و بين عدوک عقدة او البسته منک دمه، فحط عهدک بالوفاء و ارع دمتک بالامانة و اجعل نفسك جنة دون ما اعطيت. فانه ليس من فرائض اللَّه شىء الناس اشد عليه اجتماعاً - مع تفرق اهوائهم و تشتت آرائهم - من تعظيم الوفاء بالعهود<ref><big>نهج البلاغه: نامه 53 .</big></ref>:</big> | ||
<big> | <big>اگر ميان خود و دشمنت پيمانى منعقد نمودى يا او را امان دادى، نسبت به عهد و پيمان خود وفادار باش و امان خود را محترم بشمار و خود را در برابر آن سپر ساز، زيرا در ميان واجبات الهى هيچ امرى نزد مردم - با اختلافاتى كه در عقايد و آراء خود دارند - مانند وفاى به عهد مورد اتفاق و احترام نيست.</big> | ||
<big> | === <big>بيعت و نقش مردم</big> === | ||
<big>پس از روشن شدن معناى بيعت و اهميت آن، به ويژه در مسائل اجتماعى و سياسى، لازم به ذكر است كه بيعت گاهى خود عامل ايجاب شرعى يک امر است، يعنى بيعت سبب مى شود كه امرى واجب گردد، مانند بيعت نصرت و حمايت در محدوده قوانين شرع، كه پيش از بيعت وجوب نداشته است.</big> | |||
<big>و | <big>و گاه بيعت در امرى صورت مى گيرد كه وجوب آن بر بيعت سبقت دارد و نقش بيعت فقط اعلام و اظهار اطاعت و تقويت و حمايت است، در حالى كه اگر بيعت هم صورت نمى گرفت آن اطاعت واجب بود. مانند بيعتى كه مردم با پيامبر صلى الله عليه وآله يا جانشين به حق او مى كنند. به تعبير ديگر: گاه بيعت مشروعيت مى آورد، و گاه مشروعيت موجود را فعليت مى بخشد.</big> | ||
<big>مسئله وكالت و ولايت از همين قبيل است. كسى كه به شخصى در كارى وكالت مىدهد، قبل از دادن وكالت، وكيل حق تصرف در كار او را ندارد. ولى قرار دادى كه ميان موكل و وكيل منعقد مىگردد به شخص وكيل مشروعيت مىبخشد كه در كار موكل دخالت كند.</big> | <big>مسئله وكالت و ولايت از همين قبيل است. كسى كه به شخصى در كارى وكالت مىدهد، قبل از دادن وكالت، وكيل حق تصرف در كار او را ندارد. ولى قرار دادى كه ميان موكل و وكيل منعقد مىگردد به شخص وكيل مشروعيت مىبخشد كه در كار موكل دخالت كند.</big> |