۲۲٬۹۷۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
معناى «مولى» در حديث غدير | |||
××× 2 اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص 36 18. واقعه قرآنى غدير: ص 174 138 115 106 95. چهارده قرن با غدير: ص 135 - 131 127 125 95 80 73 68 66 32. اسرار غدير: ص 295 293 282 279 275 198 121 - 116 113 111 65 - 62. فريادهاى بلند غدير در بيان امامت و حاكميت حضرت علىعليه السلام )علامه( : ص 128 - 95. ترجمه الغدير )امينى - واحدى( : ص 659 - 643 649 - 629 580 - 565 . تبليغ غدير در سيره معصومين عليهم السلام: ص 170 169 127 126 47. ژرفاى غدير: ص 194 9491. سخنرانى استثنائى غدير: ص 81 . تاريخچه غدير خم: ص 11 - 6. پژوهشى در زمينه امامت حضرت علىعليه السلام در نگاه حديث غدير )روحانى( : ص 47 - 43. چكيده عبقات الانوار )حديث غدير( : ص 307 - 305. معناى مولى: ص 52 - 42 . غدير خم و پاسخ به شبهات از كتب اهلسنت )انتصارى( : ج 2 ص 24 - 17. غدير از زبان مولى: ص 25. آينه غدير در روايت شيعه و اهلسنت )صاعد اصفهانىمهرپرور( : ص 343 - 332. نمى از يم غدير )تبريزى( : 47 - 44. ××× | |||
در دلالت حديث غدير بر امامت اميرالمؤمنين عليه السلام بايد گفت: اگر هر چيز در خور شك و ترديد باشد؛ اينكه لفظ مولى خواه بر حسب وضع لغوى صريح در معناى مقصود ما باشد، و خواه به واسطه مشترك بودن آن بين معانى بسيار و متعدد مفاد آن مجمل باشد، و خواه بدون قرائن تعيين كننده معناى امامت كه منظور ماست باشد، و خواه چنين قرائنى را در برداشته باشد، در هر صورت اين لفظ در اين مقام جز به معنى «اولى به تصرف» به معناى ديگر دلالت نخواهد داشت. زيرا آنان كه در اجتماع عظيم روز غدير اين لفظ را شنيده و درك كرده اند و يا بعد از آن اين خبر مهم را از حاضرين شنيدهاند - كه به سخنشان در لغت استدلال مى شود و نظرشان حجيت دارد - همگى همين معنى را از اين لفظ فهميده اند، بدون اينكه منع و انكارى در كار باشد. | |||
پس از آنان نيز درك و فهم همين معنى پيوسته در ميان شعرا و رجال ادب تا عصر حاضر جريان داشته است. همين وحدتِ تشخيص، برهانى قاطع در معناى مقصود است. | پس از آنان نيز درك و فهم همين معنى پيوسته در ميان شعرا و رجال ادب تا عصر حاضر جريان داشته است. همين وحدتِ تشخيص، برهانى قاطع در معناى مقصود است. | ||
در طليعه اين افراد اميرالمؤمنين عليه السلام است؛ آنجا كه حضرتش در پاسخ نامه معاويه ابياتى سروده و مرقوم داشتند، كه از جمله در آن ابيات فرمودند: رسولخداصلى الله عليه وآله در روز غدير خم ولايت مرا بر شما واجب ساخت. | |||
همچنين حسّان بن ثابت كه در غدير خم شخصا حضور داشت و از رسول خداصلى الله عليه وآله رخصت خواست كه قضيه حديث غدير و امر ولايت را به نظم در آورد، كه در محل خود مفصل آورده شده است. | |||
گروهى از نوابغ و دانشمندان به نام نيز «مولى»در حديث غدير را فقط به معناى «اولى» گفته اند. كسانى كه به رموز علم و عربيت كاملاً آشنا بوده اند، و با التزام به موارد لغت و آگاهى از وضع الفاظ و تقيد به موازين صحيح در تركيب كلام و شعر اين ادعا را داشته اند. | |||
كسانى همانند: | |||
دعبل خزاعى، حمانى كوفى، امير ابوفراس، علم الهدى سيد مرتضى، شريف رضى، حسين بن حجاج، ابنرومى، كشاجم، صنوبرى، مفجع، صاحب بن عباد، ناشى صغير، تنوخى، زاهى، ابوالعلاء سروى، جوهرى، ابنعلويه، ابنحمّاد، ابنطباطبا، ابوالفرج، مهيار، صولى نيلى، فنجكردى، و افراد بسيار ديگر از بزرگان ادب و استادان لغت، كه آثارشان با گذشت روزگاران پيوسته نقل و ثبت شده است. اين برداشت از حديث غدير و كلمه مولى در طول تاريخ نيز بوده، و تا زمان ما ادامه يافته است. | |||
واضح است كه براى هيچ سخندان و اهل فن ممكن نيست به خطاى همه آنها در تشخيص حكم كند! چرا كه تمام آنان خود سرچشمه لغات و مرجع اصلى امت در ادب مى باشند. | |||
در اين زمينه افرادى نيز بودهاند كه از لفظ مولى و ولىّ اين معنى را فهميده اند. كسانى كه اگر چه با شعر به آن اشاره نكردهاند، ولى در سخنان صريح خود آن را آشكار ساخته اند، و يا از مضمون كلامشان اين معنى آشكار است. | |||
از جمله آنان ابوبكر و عمر هستند؛ هنگامى كه به منظور تهنيت و بيعت نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمدند، گفتند: اى پسر ابوطالب، اكنون تو مولاى هر مرد و زن مؤمن گشتى. | |||
آيا ابوبكر و عمر كداميك از معانى متعددى كه براى مولى مى گويند را فهميده اند، تا بيايند و به خاطر آن به حضرت تهنيت گويند، و تصريح نمايند كه در آن روز موسوم و موصوف به اولويت گرديده است؟ | |||
آيا آن معانى عبارت از يارى و محبت است؟ در اين دو معنى كه على عليه السلام از بدو تولد و با برادر و پسرعم برگزيده خود نشو و نما كرده و پيوسته متصف به آنها بوده است. | |||
در | همچنين در مورد معانى ديگرى كه براى مولى گفته اند، نمى توان آنها را در اين مقام لحاظ كرد. هيچكدام نبوده، جز همان معنايى كه همه حاضران آن را فهميده اند؛ يعنى على بن ابىطالب عليه السلام به آن دو نفر و به جميع مسلمانان از خودشان سزاوارتر است. چنانچه حاضرن در غدير نيز بر همين اساس با حضرتش بيعت كردند و تهنيت گفتند. | ||
اين معنى به قدرى واضح است كه حتى حارث بن نعمان فهرى - يا جابر بن نعمان فهرى - نيز همين برداشت را داشت، و به خاطر عناد و انكار خود فوراً به كيفر رسيد و سنگ آسمانى بر او فرود آمد. در آن روزى كه نزد رسولخداصلى الله عليه وآله آمد و گفت: اى محمد، ما را به شهادتين و به نماز و زكات و حج امر كردى، و به اين اوامر اكتفا ننمودى تا بازوى پسر عمت را گرفتى و دستش را بلند كردى و او را بر ما برترى دادى و گفتى: من كنت مولاه، فعلى مولاه.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۴۷ - ۲۳۹.</ref> | |||
اين معنى به قدرى واضح است كه حتى حارث بن نعمان فهرى - يا جابر بن نعمان فهرى - نيز همين برداشت را داشت، و به خاطر عناد و انكار خود فوراً به كيفر رسيد و سنگ آسمانى بر او فرود آمد. در آن روزى كه نزد رسولخداصلى الله عليه وآله آمد و گفت: اى محمد، ما را به شهادتين و به نماز و زكات و حج امر كردى، و به اين اوامر اكتفا ننمودى تا بازوى پسر عمت را گرفتى و دستش را بلند كردى و او را بر ما برترى دادى و گفتى: من كنت مولاه، فعلى مولاه. | |||
آيا آن معنايى كه بر اين كافر حسود و معاند گران آمد و ترديد كرد در اينكه آن از طرف خداوند است يا به مقتضاى محبت و علاقه شخص پيامبرصلى الله عليه وآله است، ممكن است ناصر و محبّ يا شبيه آنها از ديگر معانى مولى باشد؟! | آيا آن معنايى كه بر اين كافر حسود و معاند گران آمد و ترديد كرد در اينكه آن از طرف خداوند است يا به مقتضاى محبت و علاقه شخص پيامبرصلى الله عليه وآله است، ممكن است ناصر و محبّ يا شبيه آنها از ديگر معانى مولى باشد؟! | ||
قطعاً معناى اين كلمه همان ولايت مطلقهاى است كه ستمكاران قريش درباره خود رسول خداصلى الله عليه وآله بدان ايمان نياوردند، مگر بعد از آنكه به وسيله آيات بينات و معجزات مقهور گشتند، و پيامبرصلى الله عليه وآله با نيروى برهان و نبردهاى سخت آنها را زبون ساخت تا نصرت الهى و پيروزى حق بر باطل تحقق يافت و مردم دسته دسته و فوج فوج به اسلام گرويدند. | |||
البته پذيرش اين معنى درباره اميرالمؤمنين عليه السلام به مراتب بر آنها گرانتر آمد. منتهى آنچه را كه معاندان در دل داشتند حارث بن نعمان آن را آشكارا بيان كرد، و خداوند هم او را مورد عقوبت خود قرا داد. | |||
البته پذيرش اين معنى درباره | |||
همچنين از كسانى كه معناى ولايت را از مولى فهميده اند، آن گروهى هستند كه بر اميرالمؤمنين عليه السلام در ميدان وسيع كوفه وارد شدند، در حالى كه عرض مى كردند: | |||
اى مولاى ما، سلام بر تو باد. امام عليه السلام براى واقف ساختن ساير شنوندگان و حاضران بر اين معناى درست از آنها توضيح خواست و فرمود: من چگونه مولاى شما هستم در حالى كه شما گروهى از عرب هستيد؟ | |||
رسولخداصلى الله عليه وآله | آنان در جواب آن حضرت عرض كردند: ما از رسولخداصلى الله عليه وآله در روز غدير خم شنيديم كه مى فرمود: من كنت مولاه فعلى عليه السلام مولاه. | ||
پرواضح است آن مولويّتى كه در نظر عرب - كه هرگز در برابر كسى خاضع نمى شود - مورد اهميت و داراى عظمت است، تنها محبت يا نصرت و يا ساير معانى عرفى مولى نيست. | |||
بلكه اين مولويت همان سرورى و رياست كبرايى است كه تحمل آن براى آنان سخت و دشوار بوده است، مگر اينكه موجبى براى خضوع و گردن نهادن آنها در قبال آن معنى دست دهد. | |||
معناى مزبور همان است كه در حضور آن جمعيت اميرالمؤمنين عليه السلام به طور استفهام توضيح خواست، و آنها نيز در جواب عرض كردند كه از نص صريح رسولخداصلى الله عليه وآله آن را فهميده و درك كرده اند. | |||
اين مفهوم به قدرى يقينى و واضح است كه درك و فهم اين معنى حتى بر زنان پردهنشين آن زمان نيز پوشيده نبوده است. | |||
چنانكه در «ربيع الابرار» زمخشرى آمده كه بانو دارميه حجونيه وقتى معاويه از سبب دوستى او نسبت به اميرالمؤمنين عليه السلام و كينه او نسبت به خودش پرسيد، به امورى استدلال كرد كه يكى از آنها اين است: | |||
رسول خداصلى الله عليه وآله سمت ولايت را براى اميرالمؤمنين عليه السلام در روز غدير خم مشخص فرمود، و كينه خود نسبت به معاويه را به اين علت بيان كرد كه معاويه با كسى جنگ كرده كه در امر خلافت از او سزاوارتر بوده و آن مقامى كه در خور آن نبوده را طلب كرده است. معاويه با شنيدن اين سخن لب فرو بست و انكار نكرد.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۰۸. </ref> | |||
بالاتر از همه اين امور و دلائل، مناشده شخص اميرالمؤمنين عليه السلام و احتجاج و استدلال آن حضرت در روز رحبه است، كه اسناد و طرق صحيح آن به تفصيل بيان شده است.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۸۵ - ۱۶۶.</ref> | |||
جريان مناشده و احتجاج آن حضرت هنگامى صورت گرفت كه در امر خلافت مورد معارضه و منازعه قرار گرفته، و دريافته بود كه مردم در اثر القائات مغرضانه و تبليغات سوء اميرالمؤمنين عليه السلام را نسبت به گفتارى كه در باب تفضيل و اولويت خود از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل فرموده بود متهم ساخته، و در مقدم داشتن اميرالمؤمنين عليه السلام بر ديگران ترديد كرده بودند. | |||
مناشدات و استدلالهاى آن حضرت كه به طور مفصل بيان شده است.<ref>الغدير: ج ۱ ص۱، ۱۸۳، ۳۰۱. </ref> | |||
برهان الدين حلبى مى گويد: پس از آنكه امر خلافت به على عليه السلام بازگشت، آن حضرت به منظور رد و ابطال دعاوى كسانى كه با وى در امر خلافت معارضه و منازعه نموده بودند به حديث غدير احتجاج و استدلال فرمود.<ref>السيرة الحلبية: ج ۳ ص ۳۰۳. </ref> | |||
با اين حالات و كيفيات، آيا معناى ديگرى براى مولى جز آنچه ما مى گوييم و جز معنايى كه خود آن حضرت درك كرده معقول و متصور است؟ در جايى كه جمعى از صحابه براى اميرالمؤمنين عليه السلام شهادت و گواهى دادند، و افرادى براى پنهان كردن فضيلت آن حضرت به كتمان شهادت پرداختند و به بلايى دردناك مبتلا و مفتضح شدند، و كسانى هم با حضرتش مخالفت نمودند تا دهانشان به واسطه آن شهادت بسته شد. | |||
تمام اينها دليل است كه اختلاف در امر خلافت بود كه از حديث غدير فهميده مى شد، و الا در معناى حب و نصرت چه گواهى براى آنجناب بود؟ اين دو معنى كه ساير مسلمانان را هم شامل مىشد و اختصاص به آنجناب نداشت، مگر بنا بر تعريفى كه ذكر خواهيم كرد؛ و آن همان معنى منطقى و مطلوب اولويت است. | |||
آنان كه بر موارد استدلال و احتجاج بين افراد امت و اجتماعات آنان و نيز بر احتجاجاتى كه در خلال كتب بسيار - كه از قديم تا عصر حاضر تأليف شده - واقف اند، به خوبى مى دانند كه عربى دانان از حديث غدير خم جز همان معنى اولويت كه در اثبات امامت مطلقه بدان استدلال مى شود معنى ديگرى نفهميده اند. | |||
يعنى همان معناى سزاوارتر بودن از هر فرد نسبت به جان و مال او در امر دين و دنيايش، و همان اولويتى كه براى رسولخداصلى الله عليه وآله و جانشينان منصوص پس از او مسلم و ثابت است. | |||
با دقت در كلماتِ حديث غدير، صورت تركيبى آن با توضيح چنين مى شود: | |||
هر مسلمانى كه پيامبرصلى الله عليه وآله را به عنوان صاحب اختيار خود قبول دارد، و در مورد فرمايشات و اوامر و افعال او اجازه هيچگونه شك و شبهه و اعتراض به خود نمى دهد، بايد نسبت به على بن ابىطالب عليه السلام نيز همين اعتقاد را داشته باشد و سخنان و افعال او و آنچه از او مى بيند و مى شنود را حق بداند، و از آنجا كه هيچ گونه جاى اعتراض و تشكيك درباره او وجود ندارد، لذا هر كس به هر عنوان با او مخالفت كند و يا رو در روى او بايستد باطل و مساوى با كفر است. | |||
و لذا در غدير سلمان فارسى از ميان جمعيت صدا زد: يا رسول اللَّه، اين ولايت كه براى على اعلام فرمودى مثل كدام ولايت است؟ | |||
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: ولايت و صاحب اختيارى او همچون ولايت من است. هر كس كه من نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر بوده ام على نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است.<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۳۴. كتاب سليم: حديث ۲۵. </ref> | |||
مفهوم حديث غدير را از چند بُعد مى توان بررسى كرد: | |||
پاسخ به منافقين | |||
پس از اتمام خطبه غدير و بيعت همگانى با اميرالمؤمنينعليه السلام، دومين شيوه وسوسه منافقين راهى بود كه عدهاى از منافقينِ انصار آن را در پيش گرفتند و سايههاى آن تا امروز ادامه يافته است، و آن اين بود كه اظهار كنند هنوز نفهميدهاند منظور پيامبرصلى الله عليه وآله از مراسم مفصل غدير چيست! | پس از اتمام خطبه غدير و بيعت همگانى با اميرالمؤمنينعليه السلام، دومين شيوه وسوسه منافقين راهى بود كه عدهاى از منافقينِ انصار آن را در پيش گرفتند و سايههاى آن تا امروز ادامه يافته است، و آن اين بود كه اظهار كنند هنوز نفهميدهاند منظور پيامبرصلى الله عليه وآله از مراسم مفصل غدير چيست! |